موارد مصرف فىء
و ما افإ الله على رسوله منهم فما إوجفتم عليه من خيل و لا ركاب ولكن الله
يسلط رسله على من يشإ والله على كل شىء قدير ما إفإ الله على رسوله من
إهل القرى فلله و للرسول و لذى القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل كى
لايكون دوله بين الاغنيإ منكم و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا
واتقوا الله ان الله شديد العقاب;(1)
و آنچه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد[ شما براى تصاحب
آن] اسب يا شترى بر آن نتاختيد, ولى خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چيره
مى گرداند و خدا بر هر كارى تواناست.
آنچه را خداوند از اهل اين آبادىها به رسولش بازگرداند, از آن خدا و رسول و
خويشاوندان او, و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است, تا (اين اموال عظيم)
در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا براى شما آورده
بگيريد (و اجرا كنيد), و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد; و از (مخالفت) خدا
بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است!))
در آيه اول سخن از بيان مصرف نيست بلكه سخن از دفع توقع است, وقتى يهوديان
بنى نضير جلاى وطن كردند و اموالشان ماند و رسول خدا(ص) آنها را بين مهاجرين
توزيع كرد و چيزى به انصار نداد (مگر به سه نفر انصارى كه خيلى مستمند بودند)
شايد عده اى سوال مى كردند كه چرا رسول خدا اين اموال را عادلانه بين همه توزيع
نكرد؟ آيه نازل شد كه اين كار ربطى به شما ندارد, شما دسترنجى نداريد ((و ما
افإ الله على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل ولا ركاب)) شما يك چند قدم
پياده تا قلعه هاى بنى نضير رفتيد و كار با امداد غيبى گذشت نه با جنگ شما, پس
حقى نداريد و هر كارى كه رسول خدا در اموال يهوديان بنى نضير كرد رإيش نافذ است.
اما به عنوان اصل كلى آيه بعد نازل شده است كه بدون ((واو)) هست و نفرموده
((و ما افإ الله)) چون دنباله همان مطلب است فرمود: ((ما افإ الله على رسوله
من اهل القرى)). قبل از اين كه به آن آيه بعد برسيم تتمه اين آيه آن است كه خدا
فرمود: ((لكن الله يسلط رسله على من يشإ))
خداى سبحان هرجايى كه امداد غيبى لازم باشد آن را امضا مى كند چه اين كه شما در
جريان فتح مكه هم با امداد غيبى پيروز شديد. در سوره فتح مى فرمايد: ((و هو الذى
كف ايديهم عنكم و ايديكم عنهم ببطن مكه من بعد ان اظفركم عليهم و كان الله بما
تعملون بصيرا هم الذين كفروا و صدوكم عن المسجد الحرام والهدى معكوفا ان يبلغ
محله))(2) فرمود: كفار مكه همان مقتدرانى بودند كه نگذاشتند شما به مكه برويد و
حجتان را انجام بدهيد. او بود كه بدون خون ريزى مسإله را حل كرده است.
پس خدا هرگاه صلاح بداند امداد غيبى را بدون خون ريزى نازل مى كند ((ولكن الله
يسلط رسله على من يشإ)) كه نمونه اين هم بعدها در جريان فتح مكه اتفاق افتاد و
قبلا هم اين ها مشاهده كرده اند.
اما كريمه ((ما افإ الله على رسوله)) براى بيان موارد مصرف فىء است كه
عبارت اند از: خدا, رسول, ذى القربى, يتيمان, مسكينان, و در راه ماندگان: ((ما
إفإ الله على رسوله من اهل القرى فلله و للرسول و لذى القربى واليتامى
والمساكين وابن السبيل كى لايكون دوله بين الاغنيإ منكم)). فىء, قسمى از اقسام
انفال است براى انفال يك حكم جدايى است و فىء, حكم مطلق انفال را ندارد چون فىء
قسمى از اقسام انفال است و حكم مختص دارد. انفال فقط مال خدا و پيامبر است ديگر
سخن از يتامى و مساكين و ابنإ السبيل و امثال ذلك نيست اما فىء چون قسمى از
اقسام انفال است و حكم جدايى دارد لذا هم در قرآن جداگانه بحث شد, هم در
كتاب هاى فقهى. فىء گرچه در باب انفال بحث مى شود اما يك مسإله خاصى را به خود
اختصاص داده است فرمود: ((ما افإ الله على رسوله من اهل القرى فلله و للرسول))
اين كلمه ((لله)) را نوعا علماى اهل سنت مى گويند براى تبرك است ولى اماميه به
تبعيت از ائمه ـ عليهم السلام ـ مى فرمايند اين براى بيان سهم است كه يكى از سهام
براى ذات مبارك اقدس اله است. اين كه خداى سبحان خود را سهيم مى داند براى آن
است كه به اين مسإله بها بدهد نه اين كه براى تبرك محض باشد. گاهى در احكام
تكليفى و يا وضعى, خداوند خود را سهيم مى داند تا به آن حكم حرمت بيشترى بدهد.
درباره حكم تكليفى نظير همان اول سوره نسإ است كه فرمود: ((اتقوا الله الذى
تسإلون به والارحام))(3) فرمود: از خدا و ارحامتان بپرهيزيد. در اين جا ذكر نام
خدا فقط براى تبرك نيست بلكه تقواى از خدا واجب تكليفى است, اين كه فرمود:
((اتقوا الله الذى تسإلون به والارحام)) براى اين كه به اين صله رحم, حرمت و
بهإ بدهد نام خداى سبحان در كنار او ذكر شده است. گرچه نام خدا هركجا ذكر بشود
بركت را به همراه دارد اما اين حكم تكليفى را هم دارد. هم اتقوا الله, واجب است
و هم اتقوا الارحام.
بين انفال و فىء, كه جزء انفال است, (و يا زكات) فرق است, در زكات خدا سهيم
است, در فىء و انفال هم خدا سهيم است; اما تعبير گوناگون است براى اين كه مال
دو سنخ است. درباره زكات نمى فرمايد: انما الصدقات لله و للفقرإ و للمساكين يكى
از مصارف هشت گانه زكات همان فى سبيل الله است, نام خدا برده مى شود اما به
عنوان فى سبيل الله در وسط مصارف هشت گانه, ولى مسئله انفال و فىء چون حرمت خاص
دارد و مال مخصوصى است اول نام خدا ذكر مى شود كه: ((ما إفإ الله على رسوله من
اهل القرى فلله)) پس اين كلمه ((الله)) به عنوان تبرك نيست كه پى آمد تكليفى يا
وضعى نداشته باشد بلكه حكم وضعى است و به دنبالش هم حكم تكليفى يعنى يكى از اين
سهام شش گانه به خدا تعلق دارد و تخلف از اين هم معصيت خواهد بود منتها مجرى كار
خدا, نماينده خدا و خليفه خداست, امام مسلمين هرگز نماينده مردم نيست كه وكيل
مردم بشود بلكه نماينده خداست و نائب ولى عصر است, لذا ولى مردم مى شود نه وكيل
مردم. لذا در ابتداى اين حكم فرمود: ((ما إفإ الله على رسوله من إهل القرى
فلله)) و اگر چنان چه بگوييم اين كلمه ((لله)) براى تبرك است و سهمى ندارد دليل
مى خواهد, در حالى كه دليل به عكس است.
ذى القربى
ذى القربى يقينا عام نيست; يعنى منظور اين نيست كه به فاميل ها و اقرباى خود
شما مومنين بدهيد وگرنه معنايش اين بود كه به همه مومنين برسد چون هر كسى
اقربايى دارد شما اقربايى داريد و اقرباى ديگران هم هستيد پس اين ذىالقربى
مقصود ذى القرباى خود رسول است ((واليتامى والمساكين وابن السبيل)) از اين كلمه
ذى القربى مى شود استفاده كرد به قرينه عقلى و شواهد ديگر مقصود از قربى قرباى
حضرت رسول(ص) است.
اما درباره يتامى و مساكين و ابن سبيل كه سيادت شرط است بايد با روايت فهميده
بشود.
سخنى از مرحوم سيد مرتضى(ره) نقل شده و آن اين كه: سر اين كه يتامى و مساكين
به صيغه جمع ياد شد و ذى القربى مفرد, آن است كه امام بعد از رسول(ص) در هر
عصرى يك نفر است, و چون ائمه يكى پس از ديگرى امامت را به عهده داشتند لذا در
اين كريمه نفرمود: و ((لذوى القربى)) بلكه فرمود ((و لذى القربى)) اما درباره
يتامى و مساكين جمع آورد. گرچه اين نكته دور از لطافت ادبى نيست اما احتمال اين
كه اين ذىالقربى جنس باشد هست, چه اين كه ابن السبيل را هم مفرد آورده, نفرمود
وابنإ السبيل. اين ابن السبيل هم در اين آيه مفرد است هم در آيات ديگر. با اين
مقدار نمى توان استنباط كرد كه منظور, امامت فردى است چون در هر عصرى يك نفر
زعيم مردم است. منظور از اين قربى در قرآن كريم وقتى قرينه اى همراه نباشد همان
قرباى رسول خدا(ص) است كه: ((قل لا إسئلكم عليه إجرا الا الموده فى القربى))(4)
اين مشخص است كه منظور, قرباى رسول اكرم است. چه اين كه در سوره مباركه اسرإ
هم وقتى اين آيه نازل شد كه ((و آت ذا القربى حقه))(5) سوال شده است از جبرئيل
ـ سلام الله عليه ـ كه منظور از اين ((ذاالقربى)) كيست؟ فرمود: فاطمه ـ صلوات
الله عليها ـ است. دنبال آيه دارد: ((والمساكين وابن السبيل)), مسكين و ابن
سبيل مشخص است اماذوى القربى يعنى فاميل, يعنى رحم كه در او فقر, شرط نيست.
همان طورى كه در رسول الله, فقر شرط نيست, در ذى القربى هم فقر شرط نيست. اما
مسإله يتامى و مساكين و ابنإ السبيل بايد فقير باشند. ذى القربى حق حكومتى
اينهاست نه حق معيشتى, لذا در ذى القربى فقر شرط نشده اما در آنها فقر شرط است.
از اين كريمه ((و آت ذا القربى حقه)) به انضمام روايات استفاده مى شود كه
منظور از ذى القربى اهل بيت ـ عليهم السلام ـ هستند. وقتى اين آيه ((و آت
ذاالقربى حقه)) نازل شد رسول خدا از جبرئيل ـ سلام الله عليهما ـ سوال كرد كه
منظور از ذى القربى كيست؟ فرمود: فاطمه ـ صلوات الله عليها ـ. اين بود كه حضرت
را احضار كرد و فدك را به او داد و شد نحله او. مسكين و ابن السبيل حكمش مشخص
است. و در جريان مسافرت امام سجاد ـ سلام الله عليهم ـ به شام هم كاملا روشن است
كه حضرت به آن مرد شامى فرمود: اگر قرآن مى دانى اين آيه را بخوان (وآت ذاالقربى
حقه) ما همان ذىالقربى هستيم. پس اين ذاالقربى به كمك روايات, با شاهد داخلى
معلوم مى شود كه منظور قرباى خود رسول اكرم(ص) است و در اينها فقر شرط نيست اما
نه براى آن است كه اينها مال را بگيرند كه بشود ((دوله بين الاغنيإ منكم)) بلكه
براى آن است كه مال را بگيرند تا مسلمين را اداره كنند.
ديدگاه ها درباره موارد مصرف فىء
اختلاف ديگرى كه بين عامه و خاصه هست اين است كه بسيارى از آنها گذشته از اين
كه اين سهم را پنج قسم كردند, نه شش قسم, مى گويند:
بعد از ارتحال رسول اكرم(ص) سهم رسول و سهم ذى القربى از بين مى رود و فقط
مصرف يتامى و مساكين و ابنإ سبيل مى ماند, البته بعضى از آنان هم پذيرفته اند
كه, اين سهم باقى است. اما علماى خاصه به تبعيت از تعليمات اهل بيت(ع) معتقدند:
آن چه كه سهم خداست به عنوان فى سبيل الله در اختيار رسول الله است و آن چه كه
سهم رسول الله است بعد از ارتحال آن حضرت به ذى القربى يعنى ائمه ـ عليهم السلام
ـ مى رسد.
آياتى كه مصرف مال را بيان مى كند چهار گروه است: آيات خمس, آيات انفال, آيات
غنيمت و آيات زكات. (در آيه زكات ديگر سخن از فىء و انفال نيست).
خمس و انفال در سوره مباركه انفال است. در آيه اول سوره انفال موضوع انفال را
ذكر مى كند: ((يسئلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول)) سوال از توزيع انفال
است كه شامل فىء و غير فىء مى شود.
اقسام مال
مال در اسلام چند قسم است: مال دولت, مال مردم و مال اشخاص. مال اشخاص همان
است كه هر كسى از دست رنج خود فراهم مى كند يا به او ارث مى رسد و يا به او
مى بخشند و مانند آن. مال ملت و مال امت همان است كه مى گويند ((فىء للمسلمين))
كه اين اختصاص به شخص معين ندارد. به اراضى مفتوحه عنوه و امثال ذلك مى گويند
((فىء للمسلمين)) اينها مال ملت هستند نه مال شخص معين. منتها براى حفظ نظام,
ولى مسلمين مسوول حفظ و تنظيم و توزيع است. قسم سوم اموال دولتى است كه اصلا مال
اشخاص نيست, نه مال شخص است نه مال امت و ملت. انفال; يعنى آن چه كه به نام
درياها و كناره هاى درياها و اراضى موات و جنگل ها و اين گونه از امور و ارث كسى
كه وارث ندارد و اشياى قيمتى سلاطينى كه مرده اند يا زمينى كه صاحبانش از آن صرف
نظر كرده و كوچ كرده اند. اينها نه مال شخص است نه مال ملت, بلكه فقط مال دولت
اسلامى است و در اختيار ولايت و ولى مسلمين است. خمس هم از همين قبيل است, اين
چنين نيست كه اين 15 مال شخص معين باشد يا مال امت اسلامى باشد بلكه مال امام و
مقام دولت است. آن هم اختلاف نظر هست كه آيا كسانى كه در زمان غيبت به سر
مى برند, شخصيت حقيقى آنها كه هيچ سهمى ندارد چون يك فرد عادى است و اگرسهمى
داشت بايد خود ارث مى بردند و به ديگران ارث مى دادند, بلكه سخن از شخصيت حقوقى
آنان است يعنى امامت آنها. آيا امامت و ولايت و رهبرى (شخصيت حقوقى) آنان مالك
اين اموال است يا متولى اين اموال. اگر امام معصوم ـ سلام الله عليه ـ باشد
شخصيت حقوقى آن امام يعنى امامت مالك اموال يعنى انفال, فىء, خمس و امثال آن
است. و اگر امام معصوم نباشد شخصيت حقوقى ولى مسلمين متولى اخذ, حفظ و توزيع
عادلانه اموال است; مثل اموال موقوفه كه متولى, ولى اخذ و حفظ و توزيع است نه
اين كه مالك باشد. متولى نقشى در گرفتن و محافظت كردن و مصرف نمودن در مورد وقف
دارد وگرنه ملك متولى نيست. اين كسى كه رهبر مسلمين است مالك وجوهات نخواهد شد
بلكه متولى وجوهات است, و فقط ائمه معصومين ـ سلام الله عليهم ـ مالك هستند.
ذى القربى يعنى ائمه ـ عليهم السلام ـ كه به جاى رسول مى نشينند. دربارء نايبان
آنها, بايد گفت كه آنان نايب مالك حقيقى اند و ولى در اخذ و صرف هستند:
((يسئلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول)).
پس مال در اسلام به سه قسم تقسيم مى شود: شخصى, عمومى و دولتى. فىء چون قسمى از
انفال است و حكم جدا دارد براى او حكم جداگانه اى آمده است.
درباره خمس
غنيمت حكمش با فىء و انفال فرق مى كند. آيه41 سوره انفال اين است كه:
((واعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى واليتامى
والمساكين و ابن السبيل ان كنتم آمنتم بالله و ما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان
يوم التقى الجمعان والله على كل شىء قدير)) غنيمت اختصاص به غنائم جنگى ندارد
يعنى آن چه كه شما بهره برديد مصداق كاملش البته غنائم جنگى است. در غنيمت همه
آنها مال امام نيست بلكه چهار پنجم آن مال آنهايى است كه مقاتله كرده اند و
مانند آن,يك پنجم آن مال خدا و پيامبر و ذى القربى و يتامى و مساكين و ابن
السبيل است. و اين غنيمت چون مهم است خدا هم براى اثبات آن, تإكيدات فراوانى
كرده است و آنهايى كه اين مال ها را نمى پردازند و به نفع خود جمع مى كنند تهديد
كرده است. براى اهميت اين مسإله, نخست فرمود: ((واعلموا)) اين كلمه
((واعلموا)) نشانه اهميت مطلب است, بعد با جمله اسميه و حرف تإكيد ياد كرد و
در پايان هم فرمود ((ان كنتم آمنتم بالله)). اين سه نكته تإكيدى, نشانه اهميت
پرداخت خمس است. درباره زكات اين چنين نيست, در زكات سهمى هم براى خدا هست اما
نه به عنوان ((لله)) بلكه به عنوان ((فى سبيل الله)) چون درباره زكات مى فرمايد:
((انما الصدقات للفقرإ والمساكين والعاملين عليها والمولفه قلوبهم و فى
الرقاب والغارمين و فى سبيل الله و ابن السبيل فريضه من الله والله عليم حكيم)).
(6)
((مولفه قلوبهم)) كه يكى از مصارف هشت گانه زكات است نه براى آن است كه واقعا
قلب آنها با مال با مسلمين يكسان بشود كه با آيه: ((لو انفقت ما فى الارض جميعا
ما الفت بين قلوبهم))(7) در تنافى باشد بلكه براى تقليل عداوت آنهاست كه آنها
كمتر كارشكنى بكنند. نشانه اش اين است كه اين مولفه قلوبهم نوعا كفرشان تبديل به
نفاق شد, اينها قبل از فتح مكه و دريافت سهم مولفه قلوبهم كافر بودند بعد هم
منافق شدند.
عاقبت نپرداختن وجوه شرعى
پس خداوند سبحان توزيع اموال را به صورت هاى گوناگون فىء, انفال, خمس و زكات
مشخص كرده است. كسانى كه اين وجوه شرعى را نمى پردازند در سوره مباركه مائده
آنها را تهديد كرده است, در آيه 34 سوره توبه مى فرمايد: ((يا ايها الذين آمنوا
ان كثيرا من الاحبار والرهبان ليإكلون اموال الناس بالباطل و يصدون عن سبيل
الله)) آن بهشت فروشى ها و توبه فروشى ها و شفاعت فروشى ها و امثال آن كه در دربار
ديگران و در كليسا و كنيسه بود, زمينه اين گونه آيات را فراهم كرده است. در
ادامه فرمود: ((والذين يكنزون الذهب والفضه و لاينفقونها فى سبيل الله فبشرهم
بعذاب اليم)) چه موقع عذاب اليم هست؟ ((يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها
جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما كنزتم لانفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون)). خداوند
متعال درباره آنانى كه مال اندوزى مى كنند و حقوق شرعى خود را ادا نمى كنند,
مى فرمايد كه اين اموال شما اگر پول است به صورت اسكناس نسوز در مىآيد و اگر سكه
است به صورت يك سكه گداخته غير قابل ذوب در مىآيد و بر بدن هايتان چسبيده مى شود.
پولى كه قبلا به دست يك انسان خير بوده و در راه خير صرف كرده, در قيامت به صورت
روح و ريحان و گل درمىآيد و همان پول كه بعدها به دست يك انسان محتكر در مىآيد
و مال اندوزى مى كند, به صورت فلز گداخته درمىآيد. چون وضع قيامت غير از وضع
دنياست, مكانى كه صدها و هزارها بار به صورت هاى مختلف ميكده, مسجد, مدرسه,
خيابان, بيابان درآمده, آن روزى كه ((ان الاولين والاخرين لمجموعون الى ميقات يوم
معلوم))(8) همه همان مكان را در وضع خاص خود در حالت واحده مى بينند و اين مكان
در آن حالت يا شفاعت مى كند يا شكايت, يا گواهى مى دهد و امثال آن. در حال واحده,
مكان به شكل هاى گوناگون درمىآيد, پول به صورت هاى مختلف در مىآيد. فرمود:
((والذين يكنزون الذهب والفضه)).
سيوطى در ((درالمنثور)) و ديگران نيز نقل كرده اند كه معاويه خواست اين
((واو)) در ((والذين)) را بردارد تا ((الذين)) بيان براى همان احبار و رهبان
باشد. او با اين دسيسه مى خواست ثابت كند كه كنز كردن فقط براى احبار و رهبان
حرام است نه براى مسلمين. اين بود كه هم ابى و هم ابوذر ـ رضوان الله عليه ـ
گفتند: ((لا اضع السيف عن عاتقى حتى توضع الواو فى مكانها)) من شمشير را از دوشم
برنمى دارم مگر اين كه ((واو)) سر جايش باشد.
خلاصه اين كه: ((الذين)) يك اصل كلى است و ((واو)) آن استيناف است چه احبار و
رهبان و اهل كتاب چه اهل قرآن, هر كسى بخواهد اكتناز كند و در راه خدا انفاق
نكند ((فبشره بعذاب اليم)) كه همين مال گداخته مى شود در قيامت و مايه عذاب آن ها
مى شود.ادامه دارد
پاورقي ها:پى نوشت ها:
1 ) حشر (59) آيه6.
2 ) فتح(48) آيه24.
3 ) نسإ(4) آيه1.
4 ) شورى(42) آيه23.
5 ) اسرإ(17) آيه26.
6 ) توبه(9) آيه60.
7 ) انفال(8) آيه63.
8 ) واقعه(56) آيه50.