سرانجام پس از سالها جنايت و ستم, شب پره خون آشام, در ميان فريادهاى بلند
ملت (مرگ بر شاه) به سراشيبى سقوط, سرازير شد و به وادى برهوت رهسپار گرديد.
موج خروشانى كه توسط رهبر و معمار انقلاب اسلامى در ايران, حضرت امام خمينى قدس
سره, پديد آمده بود و توإم با عصيان ملى در تمام ادارات, موسسات, نهادها,
كارخانه ها, بازار و حتى ارتش شده بود شاه را كه سمبل ظلم و جنايت و الگوى
وحشيگرى و خيانت بود, به سقوطى مرگبار كشاند و جهان را وحشت زده كرد. اربابان
زالوصفت و استثمارگر شاه كه مى پنداشتند طرح هاى پيشرفته شان مى تواند حكومت پوشالى
شاه را نگه دارد, يا لااقل رژيمى را جايگزين او كند كه با تمايلات و هواهاى آنان,
سازگار باشد, اين بار سخت به وحشت فرو رفته و شگفت زده شدند كه چه شد؟! چگونه
شاه رفت و قدرت آنان نيز پس از سقوط شاه از بين رفت؟ راستى مگر ممكن است ملتى
با نداشتن سلاح و نيروى اهريمنى, بتواند رژيمى مسلح را از پاى درآورد و به سقوط
وادارد در حالى كه تمام قدرت هاى بزرگ دنيا پشتوانه هايش مى باشند؟
اين جا بود كه برخى فهميدند: آرى! مى شود!! ممكن است فرياد بر سلاح پيروز گردد
ولى با تكيه بر قدرت محض لايزالى نه قدرت هاى پوشالى.
البته من بر اين باورم كه هنوز تحليل گران و سياست بازان غرب, پس از گذشت نوزده
سال از انقلاب, نتوانسته اند بفهمند راز پيروزى اين ملت چه بود. هنوز وقتى سخن از
پيروزى انقلاب اسلامى در ايران مى شود, عوامل مادى را پيش مى كشند و كمبودهاى مادى
به اضافه جو خفقان حاكم بر آن زمان و جلوگيرى از آزادىها را عامل انقلاب و نهضت
مى دانند.
بدون شك جو خفقان حاكم بر آن زمان و جلوگيرى از آزادىها را عامل انقلاب و نهضت
مى دانند.
بدون ترديد جو خفقان و وحشتى كه رژيم براى عموم ملت خصوصا مومنين, خلق كرده
بود, قطعا در پيشرفت نهضت موثر بوده ولى هرگز كمبودها تإثيرى نداشته است, به
ويژه اين كه كمبود چشمگيرى در امور مادى ـ در آن زمان ـ به چشم نمى خورد, و شايد
پس از پيروزى و در دوران جنگ تحميلى ـ در اثر تحريم هاى ابر جنايتكاران ـ
كمبودها, چهره روشن تر و بارزترى داشت ولى هرگز مردم, صحنه را خالى نكردند و خود
را جداى از انقلاب ندانستند.
باز هم در اين جا پرانتزى باز مى كنيم و مى گوئيم: بايد دولت مردمى تلاش كند تا
پس از سال ها محروميت, افق روشن ترى را براى فقر زدايى, ايجاد نمايد و با همكارى
عموم مردم به ويژه كارشناسان اقتصادى, به وضعيت نابسامان موجود خاتمه دهد كه
ان شإ الله چنين نيز خواهد شد.
بگذريم! بحث درباره شگفتى غربى ها بلكه تعجب و حيرت تمام جهانيان از پيروزى
خون بر شمشير و معنويت بر ماديت و حق بر باطل در ايران بود, كه چگونه اين
انقلاب, همه را بهت زده كرد.
پال هنت (كشيش انگليسى) كه در روزهاى گرم انقلاب, در اصفهان به سر مى برد در
خاطرات خود چنين مى نويسد:
((ما هرگز باورمان نمى شد ايران در آستانه يك انقلاب قرار داشته باشد. حالا كه
به گذشته مى نگريم, علت اين ناباورى خود را فقط در عدم آگاهى نسبت به عمق
احساسات مردم ايران مى يابيم كه اين مردم چگونه شاه را عامل اجراى سياست هاى ضد
اسلامى غربى به شمار مىآورند.))(1)
تازه او نتيجه انقلاب را احساسات عاطفى مردم مى داند و باز هم از انگيزه واقعى
انقلاب غافل است.
راز پيروزى
ستون هاى پيروزى انقلاب اسلامى ايران را مى توان در سه كلمه خلاصه كرد:
1ـ خدا
2 ـ رهبر
3ـ ملت
اول: قيام لله
مهم ترين و اساسى ترين عامل پيروزى, قيام لله بود, و اين همان نكته حساسى است
كه كاملا از ديد غربى ها و سياست مآبان مادىگرا, خارج و از حيطه تفكر محدود آنان
بيرون است و براى آنها و دنباله روانشان واژه اى است نامفهوم زيرا با آن انسى
نداشته اند تا بشناسند.
امام (قدس سره) در اين باره چنين مى فرمايد:
((رمز پيروزى ما در اين بود كه نهضت ما تنها سياسى نبود. فقط براى نفت نبود!
جنبه معنوى و اسلامى محض بود. رمز پيروزى, اتكال به قرآن, و شيوه مقدس شهادت است.
در عين حال كه با تانك ها و مسلسل ها روبرو بودند, با دست خالى پيروز شدند. مشت
بر تانك غلبه كرد. شما رمز پيروزى را حفظ كنيد.))
اگر ((قيام لله)) شد و فقط خدا مد نظر بود, يك نفر با دست خالى مى تواند در
برابر تمام بت پرستان بايستد و مقاومت كند و پيروز شود. يك ابراهيم خليل(ع) به
تنهايى مى تواند يك امت باشد. ((ان ابراهيم كان إمه قانتا لله))(2) ابراهيم به
تنهايى يك امت خداپرست بود.
اگر قيام لله شد, يك جوان با آن همه غرور جوانى و تمايلات و غرائز طبيعى, همه
را پشت سر مى گذارد و با فرياد ((الله اكبر)) به استقبال تانك و مسلسل مى رود و
مرگ را گرم در آغوش مى فشارد و خم به ابرو نمىآورد.
جز خدا چه انگيزه اى دارد آن جوان قهرمانى كه در چنگال پليدترين خون آشامان
قرن, در اسارت بعثى ها قرار گرفته, فرياد مى زند: ((مرگ بر صدام ـ ضد اسلام))؟
راستى آيا در تاريخ سراغ داريد رهبرى اين چنين جوانانش را تربيت كرده باشد, جز
در دوران رسالت و تربيت شدگان خاص پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)؟
اين چه قدرتى است كه يك انسان اميدوار به زندگى را در زير شكنجه بعثيان وا
مى دارد كه تولى و تبراى خود را علنا اعلام نمايد و با فرياد خود دشمن را رسوا
سازد؟ آيا اين انگيزه را مى شود با معيارهاى مادى فهميد و سنجيد؟!
جز كسب رضايت پروردگار, چه انگيزه اى دارد آن كودك سيزده ساله اى كه مواد منفجره
را بر خود مى بندد و به زير تانك دشمن مى رود؟ و چه انگيزه اى داشتند آن غريبان
دوران گرم انقلاب كه خود را ميان خون و دود افكندند و با نثار جان شيرين, پيروزى
را براى ما به ارمغان آوردند, هرچند خود براى هميشه از لذت دوران پس از پيروزى,
محروم ماندند؟
جز خدا چه انگيزه اى دارد آن مادر مهربانى كه با اشك ديده, فرزند بسيجيش را
آماده فرستادن به جبهه نور مى كند, در حالى كه مى داند بازگشتى براى فرزند دلبندش
نيست يا اگر هم باشد به صورت معلول و يا حداقل مجروح است؟
كجايند آنان كه تحليل هاى مادى مى كنند از اين جوانانى كه تمام حجاب هاى نفسانى
را دريدند و تمام تعلقات مادى را پشت سر گذاشتند تا راز و رمز انقلاب را, بنا به
خواسته امام و راهبرشان, نگه دارند و ما بايد همه به اين سفارش امام, جامه عمل
بپوشانيم و آن را در عمل ـ نه تنها در سخن ـ حفظ كنيم.
دوم: رهبرى آگاه و بيدار
رهبرى نقش بسيار مهمى بلكه اساسى ترين نقش را ايفا مى كند. چه كسى است كه مردم
را به سوى قيام براى خدا سوق دهد؟ چه كسى است كه راه پيروزى و سرافرازى را به
مردم بنماياند؟ چه كسى است كه مستضعفان را به انقلاب و پيكار عليه مستكبران دعوت
كند؟ چه كسى است كه خواهان تحقق اسلام واقعى در جهان است؟ و سرانجام چه كسى است
كه بر قلوب و دل هاى مردم حكومت مى كند و آنها را رنگ خدايى مى بخشد؟
آرى! امام رضوان الله عليه پيش از آن كه مردم را به انقلاب عليه طاغوت وادارد,
انقلابى را در درون دلهايشان آغاز كرد. انقلاب امام, انقلابى بود عليه تمام
ارزش هاى به ارث مانده از دوران ستمشاهى; انقلابى بود در روش ها, منش ها, اخلاق و
سنت هاى جاهلى. انسان هايى كه گاهى براى به دست آوردن وسائل بهتر زندگى, تظاهرات
بر پا مى كردند, چنان متحول شدند و چنان با سخنرانى ها و رهنمودها و فعاليت هاى
هميشه جاويد امام در طى بيش از پانزده سال, انقلابى اى شدند كه راه چند ساله را
يك شبه طى كردند. جوانانى كه به فكر آرايش ظاهرى خود بودند و دنبال شهوات
نفسانى راه مى افتادند, اين بار در جست وجوى حقيقت, راه شهادت را پيش گرفتند و
حسين وار ((هيهات منا الذله)) را سر دادند و در يك تحول بزرگ, ارزش هاى طاغوتى را
مبدل به ارزش هاى قرآنى كردند. و اين مهم ترين كارى بود كه امام آغاز كرد.
اگر امام ـ مانند ليبرال ها ـ مى خواست تكيه بر مسائل مادى كند و مردم را عليه
حكومت, به انگيزه بهتر زيستن, بشوراند, هرگز انقلاب پيش نمى رفت و اگر هم پيروزى
ظاهرى به دست مىآمد, فقط براى چند روز بيشتر دوام نداشت. آن انقلابى كه ادامه
داشت و ان شإ الله تا انقلاب مهدى آل محمد ادامه خواهد داشت, به خاطر اين است
كه قلوب مردم متحول شد و انقلاب عليه نفس اماره بود. اين علت جاودانگى امام و
انقلاب است.
اگر مردم فرياد ((الله اكبر)) و ((لا اله الا الله)) سر مى دادند, تنها يك شعار
نبود, بلكه در عمل نيز از اطاعت هرچه ماسوى الله بود دست برداشتند و جز حكومت
الهى چيزى در سر نمى پروراندند. اگر مردم در ميان تظاهرات به نماز مى ايستادند,
در ساير اوقات نيز با همان حال خضوع و خشوع و همان انقلاب درونى, به نماز و
نيايش مى پرداختند.
اگر ((نه شرقى نه غربى)) مى گفتند, راستى از همه آنها بريده بودند و تنها خدا
را در نظر داشتند و او را حاكم بر خود مى دانستند و براى به ثمر رساندن آن
انگيزه الهى بود كه جان و مال و همه دارايى خود را در طبق اخلاص مى گذاشتند.
و امام چه زيبا توصيف مى كند:
((و چه غافلند دنيا پرستان و بى خبران كه ارزش شهادت را در صحنه هاى طبيعت
جستجو مى كنند و وصف آن را در سرودها و حماسه ها و شعرها مى جويند و در كشف آن از
هنر تخيل و كتاب تعقل, مدد مى خواهند و حاشا كه حل اين معما جز به عشق ميسر
نگردد كه بر ملت ما آسان شده است.
و اينك ما شاهد آنيم كه سبك بالان عاشق شهادت بر توسن شرف و عزت به معراج خون
تاخته اند ودر پيشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسيده اند و انقلاب
ما در اوج قله عزت و شرافت, مشعل دار هدايت نسل هاى تشنه است و اينها همه از بركت
سحر شهيدان است و ما در انتظار رويت خورشيديم)).
اى مردم! به خدا راز بقاى ما و دوام عزت ما فقط و فقط در نگهدارى از ارزش هاى
انقلاب است. نگذاريد خداى نخواسته به خاطر خوشايند استثمارگران غربى كه به خون
ما تشنه اند و شيداى نفت و معادن ما هستند, ارزش هاى انقلاب, يكى پس از ديگرى از
ميان برداشته شود يا كم رنگ گردد. نگذاريد خون شهيدان ما به خاطر برخى تعارف هاى
مرموز پايمال شود, نگذاريد دست آورد مقدس خون شهيدان و ايثارگران و دفاع مقدس
بسيجيان مظلوم, لكه دار گردد. ما انقلاب كرديم كه با تمام مظاهر فساد و بى بند و
بارى در صورت هاى گوناگونش مبارزه كنيم نه اين كه خود به نحوى ـ خداى نخواسته ـ
در پيدايش آنها موثر باشيم!
ما انقلاب كرديم كه وابستگى هايمان از بين برود, نه اين كه خود شعار ((هيهات منا
الذله)) را سر بدهيم و دست ذلت به سوى ابرجنايتكاران پليد بلند كنيم.
ما همه موظفيم كه ضمن نگهدارى وحدت ملى ـ كه خود دست آورد مهم انقلاب است ـ
حرارت انقلابى را همچنان در ميان اقشار مختلف ملت نگه داريم و به سكون و جمود
گرايش پيدا نكنيم. ما ضمن اين كه خود را جزيى لايتجزا از محدوده جهان مى دانيم و
با تمام سازمان هاى بين المللى همكارى مى نمائيم و با آغوش گرم از تمام ملت ها,
استقبال مى كنيم و عوامل تفرقه و جدايى را از خود دور مى سازيم و به دنيا روى
مىآوريم و از همكارى با كشورهاى دوست, سر باز نمى زنيم, ولى هرگز نبايد از
مقدسات خود كه با خون دل امام و خون پاك فرزندانمان عجين شده است, كناره گيرى
كنيم يا خداى نخواسته آنها را عوامل پس گرايى بدانيم. اگر غربى ها نتوانند ـ و
هرگز هم نمى توانند ـ احساسات مردم را درك كنند و از نيروهاى غيبى خدايى سر در
بياورند, هيچ نيازى نيست كه ما به خاطر نفهميدن و درك نكردن آنان, آنقدر كوتاه
بياييم كه حتى جوانمردىها و فداكارىها و ايثارهاى مردممان را ناديده بگيريم.
البته چنين وضعيتى پيش نيامده و ان شإ الله با بيدارى و هوشيارى رهبر معظم
انقلاب ـ كه يكى از نعمت هاى بزرگ الهى است و اميد است خداوند سايه بلند پايه اش
را بر سر اين ملت مستدام بدارد ـ و با بيدارى مردم, پيش نيايد, ولى ما بايد
هشدار دهيم و مردم را, چنان كه امام همواره برحذر مى داشت, از چنان روز خطرناكى
بر حذر داريم و آنها را سفارش به حفظ راز و رمز انقلاب كنيم.
مسئولين ما نيز بايد با پيروى مجدانه از توصيه هاى مقام معظم رهبرى به يارى
امام و انقلاب بشتابند و ضمن اين كه در پى رفع مشكلات جامعه باشند, با همكارى و
وحدت و انسجام بيشتر, روح امام را شاد و انقلاب را از گزندها مصون نگه دارند.
سوم: مردم
رهبر و ملت لازم و ملزوم يكديگرند, يعنى اگر رهبر نباشد, مردم سرگردان مى شوند
و راه را از چاه تشخيص نمى دهند, و اگر رهبر باشد و مردم از او اطاعت نكنند, هيچ
كارى از رهبر برنمىآيد و نمى تواند اهداف خويش را محقق سازد.
پس همچنان كه وجود رهبر لازم است, وجود مردمى اطاعت كننده و همراه و گوش به
فرمان رهبرى نيز لازم است, و اين دو از يكديگر جدا نيستند. راستى گاهى از اوقات
كه اين اطاعت و فرمانبرى مخلصانه را از ملت آگاه و وظيفه شناس ايران مى بينيم,
براى پيامبران و انبياى گذشته كه سالها مردم را به سوى خدا دعوت مى كردند و
اجابت كننده اى نداشتند, بسيار ناراحت و متإثر مى شويم. واقعا خيلى دردآور است
كه پيامبرى اولواالعزم مانند حضرت نوح ـ عليه السلام ـ نزديك به هزار سال مردم
را دعوت به آئين حق كند و هيچ گوش شنوايى نداشته باشد, تا جايى كه گله كنان به
خداى خود عرضه بدارد: ((قال رب انى دعوت قومى ليلا و نهارا فلم يزدهم دعائى الا
فرارا و انى كلما دعوتهم لتغفرلهم جعلوا إصابعهم فى آذانهم واستغشوا ثيابهم و
إصروا واستكبروا استكبارا))(3) بارالها! من قوم خويش را شب و روز دعوت كردم
ولى هرچه بيشتر دعوت مى كردم, هرچه بيشتر از من دور مى شدند و من هرگاه آنها را
دعوت مى كردم كه تو از آنها بگذرى و گناهانشان را ببخشى انگشت ها را درون گوش خود
مى كردند و لباس ها را بر سر خود مى كشيدند و از من فرار مى كردند و بر كار خود
اصرار مى ورزيدند و از حق روى برمى گرداندند.
و اين چقدر دردناك است براى پيامبرى مهربان كه مردم را به سوى حق دعوت كند و
اين چنين از او و از آيين حقش روى برگردانند. و راستى هيچ ملتى و هيچ امتى در
تاريخ بشر, قابل مقايسه با ملت ايران نيست; هم اينان كه پيامبر اكرم(ص) آنها را
برادران خود مى داند كه در آخر الزمان مىآيند و با اين كه او را نديده اند, به او
ايمان مىآورند و پابرجا و با استقامت از دين خدا دفاع مى كنند و پيرو راه انبيا
و اولياى الهى هستند. هم اينان كه وقتى آن آيه نازل مى شود كه مى فرمايد: ((يا
إيها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يإتى الله بقوم يحبهم و يحبونه
إذله على المومنين إعزه على الكافرين يجاهدون فى سبيل الله و لايخافون لومه
لائم))(4)
اى مومنان! هر كه از شما مرتد شد و از دين روى برگرداند, بى گمان خداوند قومى
را مىآورد كه دوستشان دارد و آنها خدا را دوست مى دارند; نسبت به مومنان فروتن و
متواضع هستند و بر كافران سخت گير, در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هيچ سرزنش
كننده اى نمى هراسند; در آن حال حضرت رسول(ص) دست بر دوش سلمان زد و فرمود: ((او
و همشهريانش هستند)).(5)
پيروان خمينى عزيز هستند كه مانند پاره هاى آهن, با او و پشت سر او ايستادند و
مقاومت كردند و از دين خدا و رسولش دفاع نمودند و با ايثار خون و جان و فرزند و
مال, درخت بارور اسلام را آبيارى كردند و از ملامت و سرزنش ملامت كنندگان شرقى و
غربى نهراسيدند و با كافران و استثمارگران و استعمارگران, سخت گير و بى تعارف
بودند و در راه احقاق حق و ازهاق باطل, بى وقفه به پيش تاختند و با اطاعت از
فرمان ولى امرشان و رهبر و مقتدايشان, انقلاب را نگه داشتند و لحظه اى از صحنه
نبرد با دشمن انسى و دشمن نفسى غافل نشدند و از پيكار با دشمنان حق, سرپيچى و
تمرد نكردند ((و قاتلوا المشركين حتى لاتكون فتنه و يكون الدين لله))(6) و به حق
مى توان گفت: آن اطاعتى كه مردم ايران از رهبرشان كردند, هيچ امتى در طول تاريخ
از هيچ پيامبر و امامى نكرده است.
مباركتان باد دهه فجر و گوارايتان باد پيروزى.
پاورقي ها:پى نوشت ها:
1 ) پال هنت, كشيش هاى انگليسى, ترجمه ابوترابيان, ص23.
2 ) نحل (16) آيه 120.
3 ) نوح (71) آيه7.
4 ) مائده(5), آيه54.
5 ) الميزان, ج5, ص388.
6 ) بقره (2) آيه193.