فقيه عارف سيدابوالقاسم دهكردى
(از مشايخ اجازه روايت امام خمينى ـ قدس سره ـ )
غلامرضا گلى زواره
نويد پر اميد
گروهى از سادات محترم حسينى از گذشته هاى دور در شهر كرد كنونى, كه نام قديمش دهكرد بود, رحل اقامت افكنده بودند. سيدمحمد ابراهيم دهكردى در زمره اين افراد به شمار مى رفت و به جهت شرافت نسبى و از آن رو كه از تبار مشعلداران نور و حكمت بود و با زهد و پروا پيشگى روزگار مى گذرانيد, مورد احترام مردم آن ديار بود.
ماه رجب براى سيد محمد حرمت و فضيلت ويژه اى داشت و به توصيه اجداد طاهرش در اين ايام به روزه دارى, ذكر و دعاى بيش ترى مى پرداخت و با اين برنامه, روح و روان خويش را در جويبار معنويت شست و شو مى داد. چقدر برايش قرين با لذت روحانى و بهجت قلبى بود كه اعمال اين ماه را به جاى آورد و با گرامى داشت رجب و شعبان ـ كه دوران استغفار, توبه و عبادت است ـ به استقبال ماه با بركت رمضان برود. در روز شنبه, غره رجب سال 1272هجرى شوق و هيجان سيدمحمد ابراهيم زايدالوصف شد, زيرا در اين روزخجسته صاحب فرزندى شد كه به نام جدش, او را ابوالقاسم ناميد.(1)
پدر, از همان ايام كه ابوالقاسم كودكى بيش نبود, در انديشه آينده اى پربار براى او بود تا در سايه تلاش و پرورش هاى اخلاقى, طريق هدايت را در نورديده, به سوى كمال گام بردارد و به نشر حقايق اسلامى مبادرت ورزد. پرورش يافتن در دامان مادرى متدين و پدرى پرهيزگار و خوش خو, نخستين مكتب تربيتى ابوالقاسم بود. او در اين فضاى باصفا در كنار رشد جسمانى با فضيلت هاى دينى خو گرفت و شور و اشتياق فراگيرى دانش اسلامى در اعماق وجودش جوانه زد و با اين شيوه هاى پرورشى به دنياى نوجوانى پا نهاد و در اين دوران, خواندن, نوشتن و مقدمات علوم اسلامى را آموخت.
در اين زمان سيدابوالقاسم از محضر آخوند ملامحمدحسن اصفهانى مشهور به كوهى, دايى خود.. كه پرورش يافته مكتب حكيم سبزوارى بود(2) ـ استفاده كرد و شايد تاثير آموزش ها و توصيه هاى اين عالم فاضل بود كه او را به حكمت و فلسفه راغب نمود.استادان پر آوازه
سيد ابوالقاسم اين توفيق را به دست آورد كه از دوران نوجوانى به حوزه علوم آل محمد(صلى الله عليه و آله و سلم ) روى آورد و براى ادامه تحصيل به مدرسه صدر اصفهان برود و پايه هاى علمى خويش را در فقه و اصول و ادبيات عرب استحكام بخشد و از استادان پرآوازه آن عصر بهره هاى وافر ببرد. در آن زمان حوزه علميه اصفهان به شيوه اى تازه اداره مى گرديد يعنى همراه با فقه و اصول, حكمت و فلسفه در آن تدريس مى شد و مشاهيرى در اين عرصه چراغ معرفت را روشن نگاه مى داشتند. اين حوزه از نظر فقهى و فلسفى در بين حوزه هاى علميه شيعه موفقيت ويژه اى داشت و اين امتياز مربوط به زمانى است كه حوزه علميه قم رونق نگرفته بود. آنچه سيد ابوالقاسم جوان و تشنه علم و فضيلت را مسرور مى ساخت, مدرسان مطلع و مسلط بر علوم اسلامى و در عين حال پارسا و پرهيزگار بود. شادمانى اين جوياى معارف دينى موقعى رو به فزونى نهاد و لبخند رضايت بر لبانش نشانيد و غبار خستگى و دورى از خويشاوندان را از ذهن و دلش برگرفت كه علماى اين حوزه ضمن تدريس و تحقيق, به گشودن معضلات اجتماعى سياسى و ترويج معروف و نهى از منكر و اصلاح جامعه و پاسدارى از ارزش ها مبادرت مى ورزيدند. در هر حال سال هايى كه سيد ابوالقاسم در اصفهان به تحصيل اشتغال داشت, عصر شكوفايى آن حوزه به شمار مى رفت. او اين تحرك, پويايى و جنب و جوش ويژه را مغتنم شمرد و در مسير كسب معارف گام برداشت و با حرص و ولع فراوان و اخلاصى شايسته تحسين دروس سطح را نزد ابوالمعالى كرباسى, حاج شيخ محمدباقر مسجدشاهى و آقا ميرزا محمدحسن نجفى آموخت.
ابوالمعالى كرباسى (1247ـ1315هـ)كوچك ترين فرزند فقيه پرآوازه محمد ابراهيم كرباسى است. وى در تقوا, تهذيب نفس و طهارت درون بسيار استوار بود و سيره اخلاقى او روش زندگى اصحاب معصومين را در اذهان تداعى مى كرد. ميرزا ابوالمعالى دانشمندى محقق بود و در مسائل فقهى, اصولى و رجالى مهارت وافر داشت و مسائل علم اصول را در تاليفات و افاضات خود, ماهرانه تجزيه و تحليل كرده است.(3) او اين افتخار را داشت كه شاگردانى چون آيه الله سيدمحمدباقر درچه اى و آيه الله العظمى حاج آقا سيدحسين بروجردى را تربيت نمايد و شخصيتى چون آيه الله نائينى را پرورش دهد.(4) يك بار كه صحبت از ميرزا ابوالمعالى شده بود, آيه الله بروجردى فرموده بودند: روحانيتى داشت كه انسان سير نمى شد و مجلس او به جلسات حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم ) شباهت داشت. (5) عالم عابد و زاهد سالك, مرتضى طالقانى موقعى كه به اصفهان عزيمت كرد در مجلس پر فيض اين عالم عامل حضور يافت. (6)
ميرزا محمدحسن نجفى ـ كه سيدابوالقاسم دهكردى در فقه شاگرد او بود ـ از علماى بزرگ و فقيهان نامورى به شمار مى رود كه در غايت زهد و تقوا زندگى مى كرد و مردم به لحاظ اين ويژگى ها به او ارادت مى ورزيدند. اين فقيه زاهد در يازدهم ربيع الاول 1317 هجرى به سراى باقى شتافت. (7)
حاج شيخ محمدباقر نجفى مسجد شاهى ديگر معلم سيدابوالقاسم دهكردى است كه شرح حال نگاران, وى را به بزرگى و خصال عالى ستوده اند, چنان كه مرحوم محدث قمى اين گونه وصف كرده است :
((از علماى بزرگ, عالم به احكام شرعى, كامل در علوم اسلامى و مردى الهى و ربانى)).
اقدامات(8) و خدمات اين فقيه فرزانه در سال قحطى معروف به ((قحطى آدم خورى)) (1288 ق ) و مبارزات آن مرحوم با حكومت وقت و اهتمامش در امر به معروف و نهى از منكر و كوشش براى رفع بدعت ها, ضلالت ها و اضمحلال فساد و تباهى ـ كه از ناحيه افراد مرتد و پيروان فرق ضاله صورت مى گرفت ـ شهرت اين عالم ربانى را فزونى بخشيد.(9)
راه روايى مرحوم دهكردى ـ از طريق علامه ميرزا محمدهاشم اصفهانى به شيخ انصارى مى رسد و طريق اين شخصيت درخشان جهان تشيع, در روايت حديث, به معصوم مى رسد.(10) از همين رو حضرت امام خمينى ـ قدس سره ـ در آغاز كتاب اربعين, درخصوص سيدابوالقاسم دهكردى و سه نفر ديگر از مشايخ اجازه خود مى فرمايند: ((طريق اين چهارنفر به شيخ انصارى مى رسد و ما طرق ديگرى هم داريم كه به شيخ انصارى منتهى نمى شود و در اين جا آن طرق را ذكر نكرديم.))(11)مكتب معرفت
بعد از ملاصدرا كه قله فلسفه اسلامى در ايران است در مكتب فلسفى اصفهان گروهى كه اهل ذوق و عرفان بودند كوشيدند ميراث علمى اين حكيم را به شاگردان خود انتقال دهند, ميراث اين مكتب در قرون دوازدهم و سيزدهم هجرى توسط ميرابوالقاسم مدرس خاتون آبادى (متوفى 1202ق ) از آقا محمدبيدآبادى (متوفى 1198ق ) به آقا ملاعلى نورى اصفهانى (متوفى 1246ق ) رسيد كه بزرگ ترين مدرس فلسفه ملاصدرا در اصفهان بود و حدود ده سال به اين تلاش علمى اشتغال داشت و شاگردان برجسته اى چون ملااسماعيل اصفهانى و احدالعين نويسنده حاشيه بر شوارق الالام ملا محمدجعفر لنگرودى شارح مشاعر ملاصدرا, ميرسيدرضى لاريجانى, آقامحمدرضا قمشه اى, ملاعبدالله زنوزى و حاج ملاهادى سبزوارى از حوزه درس او برخاستند و آن امانت علمى را به مشاهير بعد از خود تحويل دادند.(12)
حاج ملااسماعيل از علماى معقول وبزرگان حكما و مدرسين فلسفه و عرفان به شمار مى رود كه سيدابوالقاسم دهكردى محضرش را درك كرد و نزد وى با عالى ترين انديشه هاى فلسفى و معارف عرفانى آشنا گرديد ; چنان كه خود به اين مسئله اشاره دارد:
((… در سن يازده يا سيزده سالگى به جهت تحصيل در اصفهان در مدرسه صدر آمده از بدايت علم عربيت شروع به تلمذ نموده, بعد از فراغ از مقدمات و سطوح مشغول حكمت شده و علم حكمت را غالبا نزد حكيم متاله حاج ملااسماعيل حكيم ساكن در محله درب كوشك كه از تلامذه آسيد رضى رشتى و آقاميرزا حسن آخوند و ميرزا حسن تلميذ پدرش حكيم ماهر الهى آخوند ملاعلى نورى و خصوص اسفار آخوند ملاصدرا را در مدت چهار سال نزد آن حكيم ماهر قرائت كردى…))(13) مرحوم دهكردى به مدت چهارسال نزد اين استاد بزرگ به فراگيرى انديشه هاى ملاصدرا پرداخت. ملا اسماعيل درب كوشكى پس از عمرى خدمات علمى در روز جمعه 15 شوال سال 1304 هجرى به دار بقا شتافت و در تخت فولاد اصفهان روبه روى سكوى اژه اى مدفون گرديد.(14)به سوى سامرا و نجف
گر چه استادانى سترگ در اصفهان بودند كه از نظر اندوخته هاى علمى, ابتكارات و شيوه هاى آموزش و وارستگى, از مرواريدهاى اقيانوس معارف حوزه هاى علمى شيعه به شمار مىآمدند ولى گويى روح پرتكاپو و ذهن پوياى سيدابوالقاسم نمى توانست در پرتو اين فروغ ها قانع شود. البته استفاده از دانشوران اصفهان و گوش فرادادن به بيانات پر بار آنان, خود, پله هايى بود كه وى را به چنين درجه از خلاقيت و شكوفايى رسانيد و وسايل ترقى علمى و اخلاقيش را فراهم ساخت و موجب گرديد تا پر توان تر از گذشته به سوى ساحل معنويت و فضيلت پيش رود و عطش آموزش و پژوهش را در وى بيشتر شود. سرانجام عزم سفر نمود و پس از تحمل مشقت به عراق رسيد و در سامرا پس از زيارت ستارگان درخشان آسمان ولايت و امامت به حوزه درسى ميرزاى شيرازى راه يافت و در حلقه شاگردان اين فقيه بزرگ درآمد. عشق بى پايان اين استاد به معارف تشيع, الگويى براى مرحوم دهكردى بود و او به خوبى دريافت كه دنياى اسلام نيازمند تحصيل و تحقيقى است تا مسلمين را از بند استعمار برهاند و استكبار جهانى را در انزوا قرار دهد و چنين دانشى را استادش دارا بود و مشاهده مى كرد كه او ضمن آن كه در ميدان انديشه و تفكر خستگى نمى شناسد و اكثر اوقاتش در تحقيق و تدريس مى گذرد و شاگردان را مجذوب خود مى كند, از توطئه هاى ابرقدرت ها هم غافل نيست و در صدد آن است كه مسلمين را از خواب غفلت بيدار كند و آنان را عليه توفان استعمار بسيج نمايد. بدين گونه, رفتار و تدريس و تربيت ميرزا باعث گرديد كه هر كدام از شاگردانش هم چون خورشيدى فروزان ظلمت ها را از بين برده, بخشى از دنيا را به عطر جان بخش علم و درايت خويش معطر گردانند. براى مرحوم دهكردى اين ويژگى ها جاذبه اى خاص داشت و در پرتو رهنمودهاى اين استاد برجسته توانست ضمن كسب كمالات معنوى و پيمودن درجات علمى به مسائل اجتماعى ـ سياسى توجه اى خاص داشته باشد و براى رفع معضلات جامعه به همراه ديگر عالمان و فقيهان چاره انديشى كند و مبارزه با استبداد و استكبار را در متن برنامه هاى اصلى خود قرار دهد.
سيدابوالقاسم دهكردى سال هاى متمادى از علم, اخلاق و رفتار ميرزاى شيرازى بهره گرفت تا به مقام اجتهاد نايل آمد و پس از آن, راهى نجف گرديد و در اين ديار مقدس به محضر پر فيض علمايى چون ميرزا حسين نورى, شيخ زين العابدين مازندرانى, ميرزا حبيب الله رشتى و ملافتحعلى سلطان آبادى راه يافت و از محضر اين محققان و فقيهان ژرف انديش بهره ها برد; چنان كه خود, به افاضات مذكور اشاره مى كند:
((… چندى در بلده سامرا… مشغول تحصيل… شدم و بود اكثر استيناس حقير در اقتباس معارف و اسرار توحيد با عالم ربانى حاج ملافتحعلى سلطان آبادى و زين المجاهدين و سراج طريق السالكين حاج ميرزا حسين نورى كه شيخ او هم در معارف و توحيد حاجى ملافتحعلى انار الله برهانه بود در ازمنه متماديه و الحق از آن بزرگوار مستفيض شدم.))(15)
عالم عامل و فقيه فاضل و عارف كامل ملافتحعلى عراقى (سلطان آبادى ) از شاگردان ميرزا محمد حسن مجدد شيرازى به شمار مى رود كه در علو درجه ورع و تقوا و زهد و پاكدامنى ضرب المثل بود. وى به سال 1291هجرى به همراه استاد خود به سامرا مهاجرت كرد. و گويى چند سال پس از مرگ استاد خود و نيز چندى قبل از رحلت شاگرد خويش, محدث نورى رخ در نقاب خاك كشيد. مرحوم محدث قمى مى گويد: من به همراه محدث نورى در تشييع جنازه وى حاضر بوديم, پيكرش در صحن مطهر حضرت على(عليه السلام ) به خاك سپرده شد.
است(16)اد ديگر سيدابوالقاسم دهكردى ـ چنان كه اشاره كرديم ـ محدث نورى است ; مرحوم محدث قمى خاطر نشان ساخته است: اگر از چشم قلمم اشكى مى چكد و تحقيقى مى تراود اين نه از من كه از درياهاى دانش استاد ( محدث نورى ) است و اگر از سخنانم بويى از پژوهش ديده مى شود اين هم نسيم سحرهاى او است و شيخ آقا بزرگ تهرانى در معرفى وى نگاشته است : او را مى سزد كه در طليعه دانشمندان شيعه شمرده شود, حياتش صفحه درخشانى است مشحون از اعمال نيك, گويى خدا او را خلق كرده بود كه آثار باقى مانده اهل بيت اطهار (عليهم السلام ) راحفظ كند; سرآمد مجتهدين شمرده مى شد كه عمرى در درياى علم به غواصى پرداخت تا به اعماقش دست يافت. ))(17)
شيخ زين العابدين حائرى مازندرانى عالم ربانى و فقيه صمدانى است كه جرعه هايى از دانش قرآن و عترت را در قالب مباحث فقهى و مطالب روايى به كام ذهن و انديشه سيدابوالقاسم دهكردى روانه ساخت. همان دانشمندى كه جزو شاگردان صاحب ضوابط, صاحب جواهر و سعيد العلماى مازندرانى بود و مرجع تقليد جمع كثيرى از شيعيان هند, عراق و ايران به شمار مى رفت و كتبى چون ذخيره العباد, زينه العباد و مناسك الحج از آثار معروف اواست.(18)
شخصيت ديگرى كه آيه الله دهكردى از خرمن معارفش خوشه چينى كرد, ميرزا حبيب الله رشتى است ; كه شيخ انصارى بارها ضمن اعلام اجتهاد اين شاگردش تاكيد مى كرد: من درسم را براى سه نفر مى گويم: ميرزاى شيرازى, ميرزا حبيب الله رشتى و آقا حسن تهرانى (19).
گفته مى شود كه سيدابوالقاسم دهكردى از محضر آخوند ملا حسينقلى همدانى هم بهره مند گشته است.محضر پر فيض
سيدابوالقاسم دهكردى پس از افزايش اندوخته هاى علمى و ارتقا به مقامات فقهى و اصولى در حوزه هاى سامرا و نجف, به اصفهان بازگشت و در مدرسه صدر اين شهر به تدريس و تحقيق و نيز تربيت طلاب پرداخت و ضمن اين برنامه ها با تهذيب نفس و پارسايى, مدارج معنوى را طى كرد و با ملكوت انس گرفت و با ارتزاق از عالم معنويت به افكار بلندى در حكمت و عرفان رسيد و از اكابر علماى اماميه عصر خود قلمداد گرديد. بسيارى از فضلاى اصفهان كه حتى خود مشغول تدريس بودند, وقتى از مقامات والاى علمى و معنوى اين عالم ربانى مطلع شدند, به محضرش شتافتند.
براى سيدابوالقاسم دهكردى اين افتخار به ثبت رسيده كه آن سيدالفقها از مشايخ روايت امام خمينى بوده كه آن رهبر فرزانه انقلاب اسلامى در آغاز كتاب اربعين به اين موضوع اشاره كرده اند.(20)
وى هم چنين از مشايخ اجازه حضرت آيه الله العظمى سيدشهاب الدين نجفى به شمار مى رود ; چنان كه مدرس تبريزى نقل كرده است.
در همان روزهايى كه مرحوم دهكردى تازه از نجف آمده بود فقيه عارف و حكيم اديب آيه الله حاج آقا رحيم ارباب (1297ـ1396هـ.ق) به محضرش شتافت و از عطر اين گل بوستان علوى محظوظ گرديد.(21)
آيه الله سيدمحمد رضوى كاشانى از مشاهيرو مفاخر علماى شيعه در اصفهان, محضر مرحوم دهكردى را مغتنم شمرد و به كسب اجازه از وى موفق گرديد(22). آيه الله حاج شيخ مرتضى مظاهرى فرزند مرحوم محمدحسن بن محمدابراهيم كرونى نزد آيه الله دهكردى تلمذ نمود و در پرتو آموخته هاى وى نزد اين شخصيت و ديگر علما بود كه موفق شد در علوم دينى به تاليفات متعددى همت بگمارد و در سنگر وعظ و خطابه, به هدايت مردم بپردازد و خود, شاگردان فاضل تربيت كند.(23)
مرحوم آيه الله سيدمحمدرضا خراسانى جرعه هايى از انديشه سيدابوالقاسم دهكردى را به كام ذهن خويش فرو ريخت . اين شخصيت, تحصيلات را تا مرز اجتهاد ادامه داد و پس از فوت سيدعلى نجف آبادى مرجعيت كلى يافت و رئيس حوزه علميه اصفهان گرديد. چون رضاخان تصميم به تعطيلى مراكز حوزوى گرفت و از روحانيان خواست لباس خود را كنار بگذارند, اين عالم ربانى به بسيارى از اهل علم و فضل كه شايستگى داشتند, پيغام داد در خانه هاى خود بنشينيد و لباس خود را تغيير ندهيد. ((من عون الهى)) و يارى امام زمان (عج) زندگانى شما را تامين مى كنم. همين پيشنهاد مايه دل گرمى و اطمينان خاطر آنان شد و به تحصيلات ادامه دادند و هر يك عالمى بزرگوار و مدرسى برجسته شدند و پس از فرار رضاخان و خروج از ايران, حوزه علميه اصفهان را داير نمودند.(24)در عرصه هاى سياسى ـ اجتماعى
سيدابوالقاسم دهكردى به موازات تدريس و تحقيق, در مسجد سفره چى اقامه جماعت مى نمود و مركز فتوا و مراجعات مردم بود و اهالى اصفهان به دليل صفاى باطن و اخلاص و پارسايى اين عالم ربانى به وى ارادت خاصى مى ورزيدند ; تا آن جا كه براى ساختمان صحن و حرم زينبيه اصفهان ـ كه مى گويند مرقد زينب دختر موسى بن جعفر(عليه السلام ) آنجاست ـ به اشاره او مردم اصفهان و توابع, اعم از مرد و زن و كوچك و بزرگ, با خود آجر و ساير مصالح ساختمانى حمل مى كردند و به اين مكان مى بردند.(25)
مرحوم جهانگيرخان قشقايى, كه تا پايان عمر همسرى اختيار نكرد و فرزندى نداشت, بر حسب اعتمادى كه به مرحوم سيدابوالقاسم دهكردى داشت كتاب هايش را بنابر وصيتى كه نمود به اين عالم واگذار كرد.(26)
شهيدآيه الله سيدحسن مدرس پس از آن كه در حوزه نجف به درجه اجتهاد نائل آمد و از سوى علماى آن عصر مرجعيت وى تاييد گرديد با سرى پر شور عازم ايران شد و به سال 1318 قمرى در سى و يك سالگى از راه ناصريه (اهواز ) در شهرستان شهر كرد به منزل سيدابوالقاسم دهكردى وارد شد و چند روزى در خانه وى اقامت داشت. (27) و توسط وى در اصفهان عمارتى را كه متعلق به حاجى محمود عصار بود از قرار ساليانه 120ريال براى سكونت اجاره كرد. مدرس پس از بازگشت از شهر كرد چند سالى در اين منزل اجاره اى سكونت داشت, تا آن كه شترداران مهيارى و شهرضايى برحسب نذرى كه داشتند خانه مخروبه و محقرى در نزديك بازار سراى معروف به ساروتقى براى مدرس خريدند.(28)
يكى از كارهاى اساسى مرحوم حاج آقا نورالله نجفى در اصفهان, تشكيل هيئت علمى براى رسيدگى به امور دينى و طلاب و نظارت در اجراى صحيح احكام و مقررات اسلام در سطح اصفهان و توابع بود. مرحوم آيه الله سيدابوالقاسم حسينى دهكردى از اعضاى اصلى اين هيئت بود كه به اتفاق تنى چند از علما, مدرسين و مجتهدين و به سرپرستى حاج آقا نورالله روزهاى پنج شنبه (صبح) تشكيل جلسه مى دادند و اين برنامه به تناوب, در منزل برخى از اعضاى موسس انجام مى پذيرفت. آغاز تشكيل آن را سال 1342 قمرى ذكر كرده اند واين تشكيلات با كمال جديت و نهايت دقت به احياى فريضه امر به معروف و نهى از منكر مى پرداخت و با اين تلاش, منطقه اصفهان را از لوث افراد خلافكار و اراذل و اوباش پاك مى ساخت. (29) در آن موقع كه دولت هاى استعمارگر انگليس و روس چنگال هاى مخوف خود را در اعماق جان ملت ايران فرو برده و به عنوان توسعه تجارت در شهرهاى مختلف ايران موسسات تجارى, اعم از بانك, صراف خانه و حتى بيمارستان و مدرسه, تاسيس مى كردند و اجناس گوناگون شامل انواع پارچه, بلور, دارو و كاغذ وارد, و به بهايى ارزان به اهالى اين سامان مى فروختند و مى خواستند با اين حركت امت مسلمان را تحت سيطره و قدرت اقتصادى خود درآورند, عده اى از بازرگانان از روى جهالت يا سودجويى مزدور اين ابرقدرت ها شده, كالاهاى بيگانه را ترويج مى كردند و در نتيجه, بازار كالاهاى داخلى با ركود مواجه شده, از رواج مى افتاد و كارگران ايرانى بيكار و محتاج و درمانده مى شدند. شاه قاجار و كارگزاران او نيز با اخذ رشوه از صاحبان موسسات خارجى در ترويج و پيشرفت اين برنامه هاى خطرناك همكارى داشتند. در اين ميان تنى چند از علماى دينى متوجه نقشه هاى شيطانى دشمن شده, به فكر چاره افتاده بودند و راه مبارزه را در تحريم كالاهاى خارجى و مصرف آن مى ديدند تا بتوانند از اين طريق جلو پيشرفت سريع نفوذ اقتصادى بيگانگان را بگيرند. در اين خصوص اعلاميه اى تاريخى بر ضد سلطه اقتصادى اجنبى از سوى مجتهدان و مراجع شيعه صادر گرديد كه در ذيل آن, محل مهر و امضاى سيدابوالقاسم دهكردى مشاهده مى شود.(30)
از وقايع مهم سال 1346 قمرى مهاجرت علماى اصفهان به قم است ; در ظاهر به عنوان اعتراض به قانون نظام اجبارى و برخى از قوانين موضوعه ديگر و در باطن, مخالفت با اساس سلطنت استبدادى رضاخان. اين حركت كه در حقيقت اساسى ترين نهضت روحانيان در زمان رضاخان است و با هدف سرنگون ساختن حكومت پهلوى صورت گرفت, موفق گرديد نه تنها تمامى تبليغات نظام استبدادى رضاخان را درهم بشكند بلكه جو ارعاب و تهديد, با به صحنه آمدن روحانيان و مردم شكسته شد و حكومت وقت به شدت به وحشت افتاد. در راس اين شخصيت هاى معترض و مهاجر به قم حاج آقا نورالله اصفهانى قرار داشت و چهره هاى برجسته اى چون آيه الله سيدابوالقاسم دهكردى او را در اين حركت مقدس يارى مى دادند.(31)
يكى از مواردى كه بعد علمى ـ اجتماعى سيد را نمايان مى كند, اين است كه در روز سه شنبه 27 رجب سال 1325قمرى در جلسه انجمن مقدس ملى تلگرافى از آيه الله آخوند خراسانى (ارسالى از نجف ) قرائت شد : موقوفات اصفهان (آن هايى كه متولى معين ندارند) تحت نظارت و دخالت آقايان سيدمحمدباقر, سيدابوالقاسم دهكردى و آخوند ملاعبدالكريم جزى عمل شود و نيز آن هايى كه متولى دارند و به وقف عمل نمى شود تحت نظارت همين سه نفر بوده باشد.(32)واعظ وارسته
سيد ابوالقاسم دهكردى بر حسب نياز جامعه و مقتضيات زمان احساس كرد كه علاوه بر تربيت شاگردان در زمينه هاى فقه, اصول و حكمت و نيز انجام دادن تحقيقات علمى, به وعظ و ارشاد مردم بپردازد. اهالى اصفهان از خواص و عوام به مجالس پرشور وعظ وى حاضر مى شدند واز بيانات او نهايت فيض را مى بردند.(33)ارمغانى معنوى
آيه الله سيدابوالقاسم دهكردى ديدگاه ها, افكار عرفانى و تجربه هاى سلوكى خود را كه از راه تفحص در منابع قرآنى و روايى و نيز پارسايى و عبادت به دست آورده بود, در اثرى به نام منبرالوسيله گردآورد. او در اين اثر دستاوردهاى معنوى خويش را با عنوان مرقاه و پلكان با ترتيب خاصى نظم و نسق داده است تا راهيان كوى كمال با بهره ورى از آن, به مقامات ملكوتى برسند. در حقيقت اين مباحث مرام نامه اى است كه ساختار زندگى او را پى ريخته بود و نردبانى است كه خود او با عروج از آن, به مقامات والايى رسيد و محضر آموزگاران باطن ولايت را درك كرد. كتاب مزبور دربردارنده نظريات عرفانى, فلسفى و اعتقادى است كه در آن, آيه الله دهكردى نكاتى را به زبان فارسى و عربى آورده و مضامين بديعى را در برخى موارد ابراز داشته است. با آوردن حكايت, شعر و موعظه از صعوبت مطالب كاسته است, قصد مولف آن بوده تا اين اثر را در دو جلد به پايان ببرد اما گويا به تنظيم بيش از يك جلد توفيق نيافته و يا اگر يافته, اكنون در دسترس نيست. جلد نخست كه در دسترس است, به قطع وزيرى در 413 صفحه سامان يافته كه نگارش آن در شب جمعه 25 محرم سال 1326 قمرى به پايان رسيده است. او خود در باره اين اثر مى نويسد:
((اين كتاب مركب عروج من به سوى پروردگار است. سعادت دنيا, بهروزى آخرت و سلامت دين را در عمل بدان مى دانم. اين را براى خودم و هر آن كه از من پيروى كند نوشته ام.))
آيه الله سيدابوالقاسم دهكردى مقامات والايى را طى كرد و مورد عنايت خاص الهى قرار گرفت و با معارف باطنى ولايت آشنا شد; چنان كه در اين كتاب به اين حقيقت اشاره مى كند:
پس از اين كه با تمام وجودم به خداى روى آوردم, در بارگاه الهى انس گرفتم و نفس خود بينم را خداى بين كردم. عقلم در آسمان قدس به پرواز درآمد, حقيقت يقين را چشيدم, راه هاى پر بيم و هراس برايم هموار شد. از فضاى كوچك تنگ بينان رستم و گشادگى سينه و وسعت دل پيدا كردم. خداوند عنايت فرمود و حقايق و معارف بلندى را در جانم افكند. اين معارف ابعاد وجودى و استعدادهاى معطل و راكدم را احيا كرد و گذشته عمرم را نقدنمود. البته اين بركات از كتاب خوانى و پر مطالعه اى برنيايد كه مرهون انقطاع الى الله, تضرع به درگاه او و تدبر در آياتش است.اندرزهاى ارزنده
آآيه الله سيدابوالقاسم دهكردى آموزه هاى روح پرور و دل پذيرى دارد كه خاستگاه آن ها انوار فرقان ربوبى و كوثر علوى است كه تشنگان فضيلت و جويندگان مكارم را مى تواند در وصل به لقاى حق مشعل فروزانى باشد. در نمونه اى از اين اندرزهاى ارزنده وى مى نويسد:
سفارش مى كنم تو را اى نفس خطاگر, غافل از آقا و پروردگارت و ذليل دشمنانت, كاهل به مهمات امور و هدف و رسالت آفرينشت, چه بسيار عمر گران قدر را ضايع كردى. .. سوگ مندانه اين سرمايه گران را تباه كردى و خود را به افسوس و حسرت هميشگى مبتلا (كردى ).
روحى را كه پادشاهى توانا بر رساندن تو به سلطنت دائمى و جاودانه است در زندان شهوات رنجور كردى و در غل و زنجير و اسارت هوا و هوس گرفتار (نمودى).
در گورستان تاريك و بى كس با كژدم ها و حشرات موذى چه خواهى كرد؟ در روزى كه مال و فرزند سود ندهد و هر كس از دوستان و برادران و فرزندان خود مى گريزد و در نجات خويش مى كوشد. در روز قيامت حمايت گر و شفاعت گر تو كسى نيست, مگر آن كه تو را قلبى سليم باشد. من به تو راه رشد و صلاح را باز نمودم.
توصيه هايم را پاس دار و با سستى و كاهلى آن ها را ضايع مكن. سفارش مى كنم جز خدا را بنده مباش. به هيچ كس جز او دل مبند و اميد مدار. بين خود و خداى خود را اصلاح كن كه در اين صورت او كار تو را با خلق ساز كند و تو را به نزد آنان محبوب سازد. تمام هم خويش را صرف آبادانى آخرت كن, خداوند كارهاى دنيايى را سامان دهد و آسان سازد. از خدا چونان كه شايسته او است پروا گير و در نهان و آشكار خود را در محضر او بين. او در همه كارها و گرفتارى ها راه را بر تو بنمايد و كارها را به كام سازد.
ميانه روى را در همه كارها فرا ديد دار تا به حسرت و پشيمانى و ندانم كارى دچار نشوى, قناعت را پيشه خود كن, چه گنجينه اى تمام نشدنى است. از حرص و طمع وپيروى هوا بپرهيز چه اين خصلت ها, ذلت انحراف از حق و شرك به خداى عظيم را در پىآورد. از شهرت و نامآورى بگريز, چه در خوب و بد آن آفت است. در كسب كمالات بكوش, چه عزت دنيا و آخرت و سربلندى دو جهان در آن است. نماز را در اول وقت به جاى آور, تاخير نماز از وقت آن, بدون عذر تضييع و بى اعتنايى بدان است. به هنگام نيايش و در عبادات با تمام وجود روى دل را به معبود بدار تا به مقامى پسنديده نايل آيى. دعا براى پدر و مادر را پس از نمازها فراموش مكن چه ترك آن, جفا به پدر و مادر است. هميشه با وضو باش تا خداوند باطن و جان تورا منور سازد. به گاه نماز, خلوت گزين, بر سجاده قرار گير, دست را به نيايش بلند كن چشم ها را برهم نه و يا به حالت افتادگى و تضرع درآور, دلت رابه نماز بسپار و مقدمات آن را با آدابش به جاى آور تا نفس متوجه خدا شود و از غير ببرد و به خداى تعالى روى آورد. بر تو باد به نماز شب, زيرا چراغى فرا راهت در تاريكى قبر و عرصه قيامت خواهد بود. نماز شب نشان انبيا و صالحان است. قرآن بسيار بخوان. دائم به ياد خداباش. هميشه در تفكر و انديشه باش. نسبت به دنيا و زرق و برق آن زهد بورز. برادران عزيز من ! اوقات عمرتان را سه بخش كنيد: بخشى از آن را در تحصيل علوم معارف و كسب كمالات و فضايل مصروف داريد. بخشى ديگر را به عبادات و طاعات از روى اخلاص و توجه به خدا به كار گيريد و مقدار باقى مانده آن را در راه ساماندهى به امورات مادى زندگى و تحصيل معاش به كار گيريد.گوهرهاى گران بها
سيدابوالقاسم دهكردى آثار ارزشمندى در علوم اسلامى از خود به يادگار نهاد كه عبارت اند از:
1) منبر الوسيله كه مجلدى از آن ـ همان گونه كه اشاره شد ـ در توحيد و مواعظ به نام وسيله النجاه به طبع رسيده است;(34) 2)حاشيه تفسير صافى; 3) حاشيه وافى ; 4) رساله اى در قبض;(35) 5) بشارات السالكين يا واردات عينيه ; 6) جنت الماوى در اخلاق; 7) حاشيه بر جامع عباسى 8) ذخيره اى در ادعيه و ختومات 9)رساله در طهارت 10) رساله عمليه جهت مقلدين 11) شرح بر شرايع در دو مجلد 12) شرح فارسى بر كتاب من لايحضره الفقيه 13) الفوائد در متفرقات (36) 14) اللمعات فى شرح دعإ سمات 15)رساله در مباحث الفاظ 16) حاشيه بر نخبه حاجى محمدابراهيم كرباسى(37) 17) نورالابصار فى فضيله الانتظار.
سر انجام اين مجتهد عالى مقام و فقيه بااخلاص در شب ششم شوال المكرم سال 1352 هجرى در شهر اصفهان به سراى سرور شتافت. و پيكرش با عزت و احترام خاصى و با حضور كم سابقه علما و طلاب و ساير اقشار مردم اين سامان تا زينبيه تشييع گرديد و در اين مكان به خاك سپرده شد.
پى نوشت ها:
1. شيخ آقابزرگ تهرانى, نقبإ البشر, جزءاول,ص ;61 سيدمصلح الدين مهدوى, تذكره القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان, ص 141.
2. منوچهر صدوقى سها, تاريخ حكمإ و عرفا و متاخرين صدرالمتالهين, ص 125.
3. حاج ميرزا هدى كرباسى, بدرالتمام, ص 20ـ;23 تذكره القبور, ص 40 ـ;42 هديه الاحباب, حاج شيخ عباس قمى, ص ;47 جابرى انصارى, تاريخ اصفهان, ص 91.
4. مهدى قرقانى, زندگانى حكيم جهانگيرخان قشقايى, ص 107و 187.
5. مصاحبه با آيه الله حاج شيخ حيدرعلى محقق, مجله حوزه, سال نهم, شماره 53, ص 57.
6. محمدشريف رازى, گنجينه دانشمندان, ج 6, ص 17.
7. دانشمندان و بزرگان اصفهان, ص ;226 زندگانى حكيم جهانگيرخان قشقايى, ص 51.
8. حاج شيخ عباس قمى, فوائد الرضويه, ج دوم,ص 409.
9. سيدمصلح الدين مهدوى, تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخير, ج 1, ص 320 ـ 321.
10. ميراث شهاب, سال پنجم, شماره 16, ص 25.
11. امير رضا ستوده, پابه پاى آفتاب, ج 2, ص 228.
12. در اين زمينه بنگريد به : تاريخ هانرى كرين, فلسفه اسلامى, ترجمه جواد طباطبايى.
13. تاريخ حكما و عرفا…, ص 37ـ 38.
14. دانشمندان و بزرگان اصفهان, ص 48, زندگانى حكيم جهانگيرخان قشقايى, ص ;53 سيماى چهارمحال و بختيارى, ص 106.
15. تاريخ حكما و عرفا…, ص ;74 مجله حوزه, شماره 65, ص ;74 مجله كيهان انديشه, خرداد و تير 1375, 182.
16.در مورد وى نك : المآثر والاثار ( چهل سال تاريخ ايران ), ج 1, ص ;201 طبقات اعلام الشيعه (قرن الرابع عشر), ج 4, ص 544و ;659 گنجينه دانشمندان, ج 3, ص 51.
17. محمد صحتى سردرودى, محدث نورى , روايت نور, ص142ـ145.
18. مدرس تبريزى, ريحانه الادب, ج 5,ص 145ـ 146, اعيان الشيعه, ج 7, ص 167.
19. رضا مظفرى, حديث پارسايى, ص 47.
20. مجله كيهان فرهنگى, خرداد 1368, ص 9, پابه پاى آفتاب, ج 2, ص 228, پرتوى از خورشيد (ويژه نامه به مناسبت سالگرد 15خرداد و تكريم ياد و نام امام خمينى), 12 خرداد1378, ص 13.
21. غلامعلى گلى زواره, ناصح صالح, ص ;240 كيهان انديشه, شماره 66, ص 182.
22. زندگانى حكيم جهانگيرخان قشقايى, ص 128.
23. تاريخ علمى اجتماعى اصفهان… ج 2, ص 337.
24. همان, ص ;316 عبدالعلى باقى, مدرس مجاهدى شكست ناپذير, ص;222 كريم نيكزاد حسينى, شناخت سرزمين چهارمحال و بختيارى, ج 2, ص 448.
25. سيدمحمدباقر كتابى, رجال اصفهان, ج 1, ص 200.
26. زندگانى حكيم جهانگيرخان قشقايى, ص 35ـ 36.
27. غلامعلى گلى زواره, شهيدمدرس ماه مجلس, ص 34.
28. على مدرسى, مرد در روزگاران, ص 46ـ47.
29. تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان…, ج 2,ص 144ـ145.
30. همان, ص 27ـ 28 ; موسى نجفى, انديشه سياسى و تاريخ نهضت بيدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانى, ص 211.
31. انديشه سياسى…, ص 378 و نيز تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان, ج 2,ص 144ـ 145.
32. انديشه سياسى…, ص 232.
33. رجال اصفهان…, ج اول, ص 200.
34. شيخ آقا بزرگ تهرانى, الذريعه, ج 22, ص 356.
35. ريحانه الادب, ج 2,ص 244.
36. تذكره القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان, ص ;94 رجال اصفهان يا تذكره القبور, ص 141, آذر تفضلى و مهين فضايلى جود, فرهنگ بزرگان اسلام و ايران, ص 430. مكارم الاثار, ج 6, ص 2007.
37. رجال اصفهان, ج 1, ص 200.
38. رجال اصفهان يا تذكره القبور, ص 141.