مشك فشان سيماى على عليه السلام در تاريخ مدينه دمشق

 

مشك فشان( سيماى على عليه السلام در تاريخ مدينه دمشق)

محمد باقر پورامينى

 


 

درآمد
على(ع) حقيقتى ماندگار و الگويى جاودان است كه نهر يكى از چشمه فيض او جارى, و گلشن فضيلت, با زلال انديشه و نسيم ايمان او, سبز و عطرآگين است!
او يك الگوى كامل براى همه است: جوانان از شور و حماسه جوانى اش, دانشمندان از سخنان و درس هاى نورانى اش, مردم از حيات سراپا مسووليتش, دولتمردان از حكومت سراسر عدل و انصافش و جهانيان از آزادگى اش الهام مى گيرند.(1)
ميراث مكتوب تاريخ ما ـ به عنوان يكى از منابع مهم ترسيم زندگى امام على(ع) ـ گنجينه اى است كه گوهران زندگى حضرت در آن درخشش خاص دارد و گذر زمان, غبار نفاق و ترفند تحريف, هرگز نتوانسته اند آن را مستور سازند! آرى, جلوه هاى درخشان حيات اين مرد, همواره حبل المتين رهروان راه راست بوده و خواهد بود.

((تاريخ مدينه دمشق)) اثر ((ابن عساكر شافعى)), از جمله آثار كهن تاريخى است كه بخش بيان فضيلت هاى حضرت على(ع) در آن, چشمگيرى و برجستگى خاصى دارد.
ابوالقاسم على بن حسن دمشقى (499 ـ 571 ق.) مشهورترين فرد از خاندان ابن عساكر, به سبب حفظ و روايت احاديث بسيار, كثرت سفرهاى علمى و استفاده از اساتيد بزرگ در شهرهاى اسلامى, يكى از نامآورترين حافظان حديث در روزگار خويش به شمار مى رود.
در ميان 134 عنوان اثرى كه توسط ابن عساكر نوشته شده; ((تاريخ مدينه دمشق)) جايگاه ويژه اى را داراست. اين كتاب با عنوان مفصل ((تاريخ مدينه دمشق حماها الله و ذكر فضلها و تسميه من حلها من الامائل او اجتاز بنواحيها من وارديها و اهلها)) حاوى نكات ارزنده اى در جغرافياى تاريخى, سرگذشت دانشمندان, محدثان و حافظان حديث شهر دمشق است. كتاب پس از پيش گفتارى مفصل از پيشينه تاريخى دمشق, گفتار خود را در زندگى نامه رجال, با نام احمد, يعنى از پيامبر اسلام(ص) آغاز كرده, با ذكر احوال زمان محدثه و نامورى كه از شام ديدار كرده اند, به پايان رسانده است.
ابن عساكر در دارالحديث نوريه ـ يكى از مراكز تخصصى در آموزش حديث ـ و جامع دمشق, به تدريس اين كتاب پرداخت; بزودى بر شهرت و اعتبار مولف و مولف افزوده شد. (2)
اين كتاب كه تاريخ زمانى پيش از اسلام تا سده ششم قمرى را در برگرفته است, براساس طبع جديد, در 70مجلد به چاپ رسيده كه جلد42 آن به زندگانى مولاى متقيان اميرمومنان(ع) و بيان فضل آن حضرت اختصاص يافته است;(3) اين مقاله نيز برداشت و گزيده اى از اين مجلد است كه در سال امام على(ع) تقديم دوستداران آن امام همام مى گردد.
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد
عالم پير دگرباره جوان خواهد شد(4)

جلوه هاى بى مانند
همزمان با شكل گيرى و گسترش اسلام, جوانى پرنشاط و حماسه ساز, سرآمد ياران بود كه همانند و نظيرى نداشت و چون خورشيدى مى درخشيد; برخى از جلوه هاى بى مانندى او بدين قرار است:

1ـ پيشگامى
على(ع) نخستين ايمان آور … به پيامبر اسلام بود كه ((قثم بن عباس)) آن را سبب اعتبار على(ع) مى دانست.
زيد بن ارقم مى گويد: نخستين كسى كه با پيامبر نماز گذارد, على بود.))(5)
و به گفته ابوذر غفارى, پيامبر دست على را گرفته, به مردم نشان داد و فرمود: ((هان! او اول كسى است كه به من ايمان آورد و او نخستين كسى خواهد بود كه در قيامت دست در دست من خواهد گذارد.))(6)

2ـ يگانه برادر
هنگامى كه پيامبر خدا ميان اصحاب پيمان برادرى بست, على را برادر خود ساخت. ابن عمر در گزارشى از ماجرا, اين سخن رسول الله به على(ع) را نقل مى كند كه: ((تو برادر من در دنيا و آخرت هستى!))
جابر در روايتى از پيامبر مى گويد: ((بر در بهشت اين جمله نوشته شده است: ((لا اله الا الله, محمد رسول الله, على اخو رسول الله..))
پيامبر اكرم به الهى بودن اين برادرى اشاره كرده و مى فرمايد: ((در قيامت اين ندا در آسمان طنين مى افكند كه ((بهترين پدر, پدر تو ابراهيم است و برترين برادر, برادر تو على بن ابى طالب است.))(7)

3ـ پرچمدارى سپاه
پرچمدارى در جنگ والاترين منصبى بود كه قهرمانان نامور عهده دار آن مى شدند.
رسول اكرم در نبرد بدر, پرچم سپاه اسلام را به قهرمان جوان خود, على بن ابيطالب سپرد
ابن عباس, قتاده و حكم, على(ع) را صاحب پرچم سپاه اسلام در تمامى نبردهاى عصر رسالت مى دانند.(8)

4ـ سفير ويژه
يكسال پس از فتح مكه, آيات سوره توبه نازل شده, رسول خدا(ص) پس از اعزام ابوبكر, به وحى الهى, على(ع) را مإمور ابلاغ اين پيام نمود و بى درنگ او را جايگزين ابوبكر ـ كه عازم مكه بود ـ كرد و به سوى بيت الله اعزام نمود.
حارث بن مالك درباره اين فضيلت مى گويد:
((در مكه به ديدار سعد بن ابى وقاص آمدم و از او درباره مناقب على(ع) جويا شدم, سعد به چهار ويژگى على كه خود ناظر آن بود, اشاره كرد و گفت:
((اگر يكى از اين چهار منقبت را داشتم, هر آينه آرزو مى كردم كه در دنيا همچون نوح عمر بلندى مى داشتم!))
نخستين ويژگى را كه سعد ابى وقاص برشمرد اين ماجرا بود كه:
رسول خدا پس از اعزام ابوبكر, به على فرمود:
((در پى ابوبكر برو و مإموريت را از او بستان و خود آن را به انجام برسان!
على(ع) چنين كرد و ابوبكر از ميان راه به مدينه بازگشت و به رسول خدا(ص) گفت:
آيا از سوى خدا درباره ما چيزى نازل شده است؟!!
ـ خير ! جز آنكه اين مإموريت را تنها من يا يكى از بستگانم (على((ع))) مى بايد به انجام مى رساند.

5ـ تنها در گشوده
پس از ساختن مسجدالنبى, بسيارى از اصحاب دورا دور آن خانه ساخته درى از خانه خويش به مسجد گشودند. رسول خدا(ص) در يك اقدام مهم, دستور به بسته شدن تمام آن درها داد, ولى در منزل خود و در خانه على(ع) را مفتوح نگهداشت.
برخى از ياران از گشوده بودن در خانه على گله كردند, اما پيامبر(ص) اين اقدام را امتثال فرمان الهى دانست.
برإ بن عازب از رسول خدا نقل مى كند كه فرمود: من دستور مسدود شدن تمام درها جز درب منزل على را دادم; همانا من درى را نگشودم يا نبستم, مگر آنكه از سوى خدا مإمور به آن شده ام.

6ـ زوج كوثر
ازدواج على و فاطمه ـ عليهما السلام ـ يك پيوند مقدس بود كه در راستاى انجام فرمان الهى انجام گرفت. پيامبر خدا به فاطمه فرمود: همانا خداوند مرا به تزويج تو براى على(ع) توصيه فرموده است!
جابر بن عبدالله مى گويد: رسول خدا در اعتراض ياران نسبت به مهر كم فاطمه چنين فرمود:
((على را من به ازدواج فاطمه درنياوردم, بلكه خداوند اين وصلت را در شب معراج و نزد سدره المنتهى(9) به انجام رسانيد.(10)
عبدالله بن مسعود در هنگام تصدى مسووليت در كوفه, در حديثى از پيامبر, به امتثال دستور الهى در انجام پيوند ميان على و فاطمه, اشاره مى كند و ادامه مى دهد: پس جبرئيل نزد من آمد و از ساخت بهشتى زيبا گزارشى تقديم كردو گفت كه اين جنت را خداوند براى على و فاطمه بنا كرده و آن را هديه و تحفه اين زوج ساخته است.

7ـ داناى امت
ابن ابى سليماى از ابن ابى رباح چنين سوال كرد:
ـ آيا در ميان اصحاب محمد(ص) داناتر از على بن ابى طالب كسى وجود داشت؟
او پاسخ داد: قسم به خدا هرگز كسى را جز او نمى شناختم!
عايشه, على(ع) را اعلم مردم به سنت رسول خدا مى دانست و ابن عباس اين حديث را از پيامبر روايت كرد كه ((على صندوق و گنجينه دانش من است.))(11)
سعيد بن مسيب مى گويد: در ميان اصحاب پيامبر كسى نبود كه بگويد از من بپرسيد! جز على بن ابى طالب.
على(ع) خود مى گفت: قسم به خدا, آيه اى نازل نشده, مگر آنكه مى دانم براى چه و براى كه و در كجا نازل شده است.
عبدالله بن عمرو مى گويد: رسول خدا در هنگام بيمارى حبيب خود را فراخواند, ابتدا ابوبكر, سپس عمر و آنگاه عثمان را فراخواندند, اما پيامبر از آنان روى برگرداند, سپس فرمود:
حبيب را فراخوانيد! على بن ابى طالب را فراخواندند, آنگاه پيامبر پارچه اى را بر روى خود و على انداخت; هنگامى كه على از نزد پيامبر خارج شد, از او پرسيدند كه پيامبر اكرم چه چيزى را گفت؟ على(ع) فرمود: او هزار باب از دانش به من آموخت كه از هر باب آن هزار باب ديگر گشوده مى شود.
اين دانش گسترده, گره گشاى بسيارى از بحران ها بود, بدان حد كه عمر در مشكلات حكومتى و قضايى بدو پناه مى برد; دراين باره ابى سعيد خدرى مى گويد: عمر را ديدم كه از على(ع) درباره چيزى سوال كرد و على(ع) نيز جواب او را داد, آنگاه عمر اين جمله را گفت:
پناه بر خدا از آنكه در ميان قومى زندگى كنم كه ميان آنان ابا الحسن (على((ع))) نباشد!
ابن ابى حازم از اعتراف و اقرار معاويه به علم بى بديل على(ع) گواهى داد. و از فرستادن سوال كننده اى به نزد على بن ابى طالب توسط او گزارش مى دهد.

8 ـ محرم راز
به گفته سلمان فارسى, على محرم راز و اسرار پيامبر خدا بود. او اين سخن را از رسول خدا بيان مى دارد كه چنين فرمود: ((على بن ابيطالب, راز دار و صاحب سر من است.))(12)

دفتر فضيلت
على(ع) تجسم فضيلت ها است و بر تارك هر فضيلتى نام على مى درخشد, به گفته احمد بن حنبل: براى هيچ كس از اصحاب پيامبر فضيلتى همچون فضايل على وجود ندارد. گزيده اى از فضايل او را نظاره مى كنيم:

1 ـ برترين بشر
پيامبر اكرم(ص) على را برترين بشر مى دانست و اين نكته ميان ياران او شهرت داشت. عطيه عوفى مى گويد: نزد جابر بن عبدالله رفتم, در حالى كه بر اثر كهولت سن, ابروانش بر روى ديدگانش افتاده بود,, از او پرسيدم كه از على براى من سخن بگو! آنگاه جابر ابروان خود را با دستش بالا برد و گفت: ((او برترين بشر بود))

2ـ عصاره انبيا
پيامبر خدا, على را در داشتن فضيلت هاى مهم همانند انبياى بزرگ مى دانست, ابى الحمرإ به نقل از پيامبر اكرم مى گويد: ((هر كس كه بخواهد به علم آدم, فهم و دانايى نوح, حلم ابراهيم, زهد يحيى و جديت و صلابت موسى بنگرد, همانا به على بن ابى طالب نظاره نمايد.))

3 ـ سرآمد صديقان
صديق, مرد بسيار راستگو را گويند و در اصطلاح كسى را گويند كه در تصديق آنچه بر رسالت آمده, به علم و قول و فعل, كامل باشد.
ابى ليلى از رسول خدا روايت مى كند كه فرمود: صديقان سه اند: حبيب نجار مومن آل ياسين, و از قبل مومن آل فرعون و على بن ابى طالب, و او از آن دو برتر است.

حديث محبت
محبت و علاقه پيامبر به على(ع) بسيار شديد بود. او به على عشق مى ورزيد و ديگران را نيز به محبت على فرا مى خواند.

1ـ حبيب احمد
عايشه مى گويد: هيچ مردى را نزد رسول خدا دوست داشتنى تر از على نديدم, اين محبت, ريشه در محبتى الهى دارد, زيرا انس بن مالك مى گويد: نزد رسول خدا مرغ پخته اى گذارده بودند. ايشان دست به دعا بالا برد و فرمود: خدايا محبوب ترين خلق خود را نزد من بفرست تا به همراه من از اين غذا تناول كند! ابوبكر, عمر و عثمان در پى هم آمدند. آنان را بازگرداند; سپس على آمد, به او اذن داد و با يكديگر به خوردن غذا پرداختند.
اوج محبت پيامبر به على را مى توان در اين سخن ام عطيه ملاحظه كرد, او مى گويد:
پيامبر, على را به سريه اى اعزام كرده رسول خدا را ديدم كه دستان خود را به آسمان بلند كرده و اين جمله را بر زبان مى راند: ((خدايا! مرا مميران تا آنكه على را ببينم.))(13)
محبت محمد(ص) را مى توان در هجرت على به مدينه, پس از ليله المبيت نيز نظاره كرد. ابى رافع مى گويد: وقتى كه پيامبر از رسيدن على به مدينه خبردار شد, فرمود: على را نزد من فراخوانيد! به پيامبر گفته شد كه او توان راه رفتن ندارد! آنگاه پيامبر خود به ديدار على رفت, پس از ديدن على, او را در آغوش گرفت و از آنكه قدم هاى على (بر اثر طى كردن راه مكه تا مدينه) ورم كرده بود و از آن خون مى چكيد, گريست. سپس آب دهان را با دست مباركش بر روى قدم هاى على ماليد و براى سلامت و عافيت او دعا كرد. از آن پس پاى على بهبود يافت و تا هنگام شهادت, هيچ عارضه و دردى در آن ناحيه ديده نشد.

2ـ ترويج دوستى
پيامبر ياران و پيروان خود را بر محبت على توصيه مى فرمود و آن را جواز عبور در قيامت مى دانست. ابن عباس در حديثى از رسول خدا به ثمره ديگر دوستى حضرت امير اشاره مى كند; ايشان مى فرمايد: ((حب على بن ابى طالب گناهان را از بين مى برد, آن گونه كه آتش هيزم را مى سوزاند.))

3ـ نشان نفاق
در نظر پيامبر(ص) كسى به على بغض نمى رزد, مگر آنكه منافق, فاسق يا دنياگرا باشد.(14)
به گفته جابر و ابى سعيد خدرى نفاق مردم در عهد رسالت با بغض و كينه آنان به على بن ابى طالب شناخته مى شد.
سويد بن غفله مى گويد: عمر مردى را ديد كه با على مخاصمه مى كند, او رو به آن مرد كرد و گفت: گمان مى كنم كه تو از منافقان باشى! زيرا خود از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: على نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى است, جز آنكه بعد از من پيامبرى نيست.
عباده بن صامت مى گويد: ما فرندانمان را با محبت به على بن ابى طالب مىآزموديم. همچنين اگر مى ديديم كه كسى على را دوست ندارد, پى مى برديم كه او از ما نيست!
قيس بن حازم اين كلام را از ام سلمه همسر پيامبر نقل مى كند كه فرمود: هر كس على و دوستانش را دشمن دارد, همانا پيامبر خدا را دشمن داشته است; چرا كه شاهد بودم كه پيامبر او را دوست مى داشت.

وصف وصى
حضرت محمد(ص) از آغاز رسالت تا هنگامه رحلت, در عرصه ها و جايگاه هاى مختلف, در معرفى جانشين پس از خود تلاش كرد.
و على(ع) را به عنوان امام و خليفه پس از خود به ياران معرفى نمود. از جمله:

1ـ اميرمومنان
در نگاه پيامبر(ص), جايگاه على در ميان امت, همچون پدر نسبت به فرزند است,(15) و على به عنوان پيشوا داراى چنين حقى است.
انس مى گويد: نزد رسول خدا نشسته بودم كه على بن ابى طالب وارد شد. پيامبر رو به من كرد و فرمود: انس! من و او (على) حجت خدا براى مردمان هستيم.
عايشه از ((سيد المسلمين)) ناميده شدن على از سوى پيامبر خبر مى دهد; او مى گويد: به پيامبر گفتم:
ـ يا رسول الله! مگر شما سيد المسلمين (آقاى مسلمانان) نيستيد؟!
و پيامبر پاسخ داد: من خاتم النبيين و رسول پروردگارم و على سيدالمسلمين است!
پيامبر اكرم به كودكان و نوجوانان مسلمان نيز اميرمومنان بودن على را مىآموخت از جمله بريده اسلمى مى گويد: رسول الله به ما توصيه مى كرد كه در هنگام سلام كردن به على, او را ((اميرالمومنين)) خطاب كنيم! بريده مى گويد كه در آن هنگام 7ساله بودم.

2ـ راه راست
گام نهادن در صراط مستقيم و مصون ماندن از انحراف يكى از آثار امارت و خلافت على(ع) است كه پيامبر بدان اشاره نموده است. حذيفه مى گويد: نزد رسول خدا از ((خلافت)) و جانشينى ايشان سخن به ميان آمد, آن حضرت پيروى از على را هدايت بخش دانست و فرمود: او شما را به راه راست رهنمون مى سازد!(16)
انس بن مالك نيز سلمان فارسى را واسطه قرار داد تا از جانشينى پيامبر و زمامدارى امت پس از رسول خدا از حضرت سوال نمايد; سلمان در حضور پيامبر اين پرسش را مطرح كرد و ايشان در پاسخ على را به عنوان برادر, وزير و خليفه پس از خود معرفى كرد و او را بهترين يادگارى كه در اجراى دين گام برمى دارد برشمرد.

2ـ ماجراى غدير خم
غدير خم يك روز ماندگار در تاريخ اسلام است. سعد بن ابى وقاص مى گويد: پيامبر در روز غدير خم على(ع) را بلند كرد و رو به مردم كرد و فرمود: ايهاالناس! چه كسى مولاى شما است, مسلمانان گفتند: خدا و رسولش! آنگاه پيامبر فرمود: هر كس كه من مولاى اويم, على مولاى اوست, پروردگارا! با دوستدارانش دوست و با دشمنانش دشمن باش!
ابوهريره نيز ضمن نقل حادثه فوق, از تبريك اصحاب ياد مى كند و مى گويد: عمر بن خطاب نزد على(ع) آمد و گفت: ((بخ بخ لك يا ابن ابى طالب)) (بشارت باد بر تو يا على) از اين پس مولاى من و هر مسلمان گشتى!
ابوهريره هم چنين به نزول آيه ((إليوم إكملت لكم دينكم)) پس از انجام اين مإموريت, پيامبر اكرم اشاره كرده, از نيكو بودن روزه دارى در روز 18 ذىالحجه (روز غدير خم) ياد مى كند.

الگوى دولتمردان
اميرمومنان(ع) اجراى عدالت را اساس كار حكومتى خويش قرار داد و تندباد حوادث و فتنه ها را به جان خريد و در برابر نابخردى, فزون خواهى و دنياطلبى بسيارى از بزرگان مسلمين ايستاد. او به عنوان يك پيشواى بزرگ, زاهدترين مردم بود و راه و منش شخصى و حكومتى او برترين الگوى دولتمردانى است كه در پى گام نهادن در مسير ترسيم شده از سوى ايشان مى باشند.

1ـ زينت خلافت
مدائنى در گزارشى از ورود حضرت على به كوفه مى گويد: مردى از بزرگان عرب نزد على(ع) آمد و گفت:
يا اميرالمومنين! قسم به خدا كه تو خلافت را زينت دادى, نه آنكه آن مقام تو را زينت داده باشد! تو اين جايگاه را ارتقا بخشيدى, نه آنكه آن مقام تو را ترفيع داده باشد! همانا نياز خلافت به تو بيشتر از نياز تو به خلافت است!
احمد بن حنبل نيز بر زينت بخشى خلافت از سوى على(ع) اصرار دارد.

2ـ زندگى شخصى
نزد عمر بن عبدالعزيز از ((زاهدان)) سخن به ميان آمد, او زاهدترين مردم در دنيا را على بن ابى طالب دانست. سفيان مى گويد: على(ع) براى خود آجرى روى آجر ننهاد و عمارتى و بنايى نساخت.
به گفته ابن عباس, روزى حضرت على ـ در زمان خلافت ـ پيراهنى را به سه درهم خريد و با تغييرى در آستين آن, پيراهن را پوشيد و خدا را بر اين جامه مختصر شكر گذارد.
نقل است كه روزى على(ع) شمشير خود را براى خريد لباس در معرض فروش گذارد و گفت: اگر پولى داشتم هرگز آن را نمى فروختم.
گويند: او سوار بر الاغ مى شد و مى فرمود: همانا من دنيا را تحقير كردم!
زندگى امام تكلف و فشارى را بر ياران ايجاد نمى كرد; گفته شده است كه روزى على(ع) ميوه اى را به يك درهم خريدارى كرده و آن را در پارچه اى پيچيد. شخصى به امام گفت: يا اميرالمومنين, اجازه دهيد تا آن را ما برداشته و حمل كنيم! امام در پاسخ فرمود: پدر خانواده به برداشتن آن سزاوارتر از ديگران است.
حضرت حتى در خريدهاى شخصى خويش بگونه اى عمل مى كرد كه كسى با در نظر گرفتن جايگاه حكومتى با ايشان معامله ننمايد. احمد بن عبدالله اصم گويد: از خدمتكار اشتر شنيدم كه مى گفت: على نزد من آمد و پيش از خريد فرمود: آيا مرا مى شناسى؟ گفتم: آرى شما اميرالمومنين هستيد! حضرت نزد فروشنده ديگرى رفت و فرمود: آيا مرا مى شناسى؟ گفت خير! آنگاه على(ع) از او پيراهنى را خريد.
روزى حضرت على(ع) در خطابه اى به مردم چنين فرمود: مردم! سوگند به خدايى كه جز او خدايى نيست, از اموال و دارايى ها, هيچ مال كم يا زيادى را براى خود برنداشته ام جز اين را! حضرت سپس از پيراهن خود شيشه كوچكى را كه در آن عطر بود به مردم نشان داد و فرمود: اين عطر را دهقانى به من هديه داده است.
حضرت على(ع) آن شيشه عطر را نيز به بيت المال سپرد.

3ـ رسيدگى به مردم
امام بر رساندن بيت المال به صاحبان آن, اهتمام بسيار داشت و به اندوخته كردن آن با وجود نيازمندان رضايت نمى داد. ابى صالح سمان مى گويد:
على(ع) را ديدم كه وارد بيت المال شد و مالى را در آن ديد,; آنگاه به متصدى بيت المال چنين فرمود: ((چرا اين مال را در اينجا مى بينم در حالى كه مردم بدان نيازمندند؟)) سپس به دستور حضرت آن را تقسيم كرده, توزيع نمودند. امام پس از تخليه بيت المال و آسودگى از تقسيم آن, آن محل را جارو زد, آب پاشيد و در آن جا نماز گزارد.

يك نكته
بزرگى از بنى هاشم مى گويد: مردى را در شام ديدم كه نصف صورت او سياه شده بود و آن را مى پوشانيد! از وى سبب اين سياهى را پرسيدم. او در پاسخ گفت:
من نسبت به على بن ابى طالب دشمنى داشتم و در گفتار از او به بدى ياد مى كردم! شبى در خواب, كسى نزدم آمد و گفت: آيا تو همان كسى هستى كه به على(ع) جسارت مى كنى؟! در آن حال وى به صورتم زد, صبح كه از خواب بيدار شدم, ديدم كه نيم صورتم سياه است, همان سياهى كه تو آن را مى بينى!

يك گفته
عمر بن خطاب مى گويد: از پيامبر ويژگى ها و خصالى براى على شنيدم كه هر آينه اگر يكى از آنان را آل خطاب داشتند, برايشان زيباتر از طلوع خورشيد مى بود.
روزى من, ابوبكر, عبدالرحمن بن عوف, عثمان, ابوعبيده جراح و تعدادى از اصحاب رسول خدابراى ديدار پيامبر(ص) راهى خانه ام سلمه شديم و از او درخواست ملاقات با پيامبر را كرديم, ام سلمه در پاسخ گفت: ايشان در خانه هستند و هم اكنون بيرون مىآيند! در آن حال رسول الله بيرون آمد و ما دور او حلقه زديم, پيامبر دست خود را بر شانه على زد و فرمود:
فرزند ابى طالب! افتخار كن تو داراى هفت ويژگى خاص هستى! تو در ميان مومنان:
ـ اولين ايمان آورنده به من هستى
ـ داناترين فرد به ايام الله هستى
ـ با وفاترين فرد به پيمان هاى الهى مى باشى.
ـ مهربان ترين كس به مردم هستى.
ـ عادل ترين آنان مى باشى.
ـ بزرگترين فرد و داراى والاترين جايگاه در نزد خداوند مى باشى.
پى نوشت ها:
1. برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى.
2. ر. ك: وفيات الاعيان, ابن خلكان, دارالفكر, بيروت, بى تا, ج3, ص309 ـ ;311 معجم الادبإ ياقوت حموى, دارالفكر, بيروت, 1400ق, ج13, ص73 ـ ;87 تاريخ الادب العربى, عمر فروخ, دارالعلم للملايين, بيروت, 1989م, ج3, ص355 ـ ;358 دائره المعارف بزرگ اسلامى, ج4, ص291 ـ 293.
3. اين مجموعه جديد, ميان سال هاى 1415 ـ 1419 توسط موسسه دارالفكر بيروت به چاپ رسيده, كه تحقيق جلد42 اين اثر را على شيرى به عهده داشته است.
4. حافظ شيرازى.
5. ((اول من صلى مع النبى على(ع))). (ص37)
6. ((الا ان هذا اول من آمن بى, و هذا اول من يصافحنى يوم القيامه…)) (ص41).
7. ((نعم الاب ابوك ابراهيم الخليل و تعم الاخ اخوك على بن ابى طالب)). (ص58)
8. قتاده: ((ان على(ع) كان صاحب لوإ رسول الله يوم بدر و فى كل مشهد…)) (ص74)
9. سدره المنتهى درختى است به سمت راست عرش بر فراز آسمان هفتم كه چون حضرت محمد در شب معراج به همراه جبرئيل بدان درخت رسيد, جبرئيل از رفتن بازايستاد و گفت: اى محمد(ص) حد من تا به اينجا است كه خداوند مرا بيش از اين رخصت نداده است ولى تو به پيش رو. البته معانى ديگر را نيز ذكر كرده اند (ر.ك: بحارالانوار, محمد باقر مجلسى, موسسه الوفإ, بيروت, ج18, ص365).
10. ما إنا زوجت عليا ولكن الله زوجه ليله إسرى بى عند سدره المنتهى, ص127.
11. ((على عيبه علمى)). (ص385)
12. ((صاحب سرى على بن ابى طالب)).
13. ((اللهم لاتهتنى حتى نرى عليا)). (ص337)
14. ((لايبغض عليا الا منافق او فاسق او صاحب دنيا)) (ص285)
15. ((حق على بن ابى طالب على هذه الامه كحق الوالد على ولده)). (ص307)
16. ((و ان وليتموها عليا وجدتموه هاديا مهديا يسلك بكم على الطريق المستقيم)) (ص419)