طلوع توحيد
بعثت حضرت رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) چون خورشيدى درخشان صحراى جهالت و ضلالت بشريت را منوّر ساخت. طليعه وحى با فرمان قاطع «اقرأ» نمودار گشت و امواجى از معنويت و قداست جام جان خاتم پيامبران را مشحون از بصيرت، معرفت و فضيلت نمود و روح و روانش را از بارقه الهى مبتهج ساخت. شهرت تمامى مورخان اعم از اهل تسنن و تشيع اين است كه از مردان، نخستين كسى كه به حضرت محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ايمان آورد، حضرت على(عليه السلام) بود و از مسلّمات تاريخ است كه خديجه اولين بانويى بود كه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ايمان آورد.(1) عفيف كندى مىگويد در عصر جاهليت كه به مكّه آمدم و ميهمان عباسبن عبدالمطلب شدم. ما دو نفر كنار كعبه بوديم كه ناگهان ديدم مردى در برابر خانه خدا ايستاد، سپس نوجوانى را مشاهده نمودم كه آمد و در طرف راست او قرار گرفت، لحظاتى نگذشت كه زنى نيز به آن دو پيوست و من ملاحظه مىنمودم كه به پيروى از آن مرد، اين دو، ركوع و سجود مىنمودند اين وضع مرا تهييج نمود كه ماجرا را از ميزبان خويش(عباس) جويا شوم، او پاسخ داد: آن مرد محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فرزند عبداللّه است و آن پسر برادرزادهاش على(عليه السلام) و زنى كه با آنهاست همسر محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مىباشد، سپس عباس افزود: برادرزادهام مىگويد: روزى فرا خواهد رسيد كه خزانههاى كسرى و قيصر را در اختيار خواهد داشت ولى به خدا سوگند روى زمين كسى پيرو مرام او نيست جز همين سه نفر.(2)
پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مدت سه سال به دعوت سرّى مشغول بود، در اين ايام خويشاوندان را به سوى توحيد و يكتاپرستى فرا خواند و با انقضاى زمان مذكور، دعوت خود را علنى ساخت، در اين موقع مخالفتهاى مشركان و كافران شكل جدّى به خود گرفت، شكنجه ياران پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) آغاز گرديد، حصر اقتصادى و فشارهاى اجتماعى شروع شد، به رغم اين وضع آشفته به تدريج چشمه جوشان اسلامى جويبارهايى به سوى سرزمينهايى ديگر جارى ساخت و اين در حالى بود كه به فرمايش حضرت على(عليه السلام) دوران بعثت بسيار كوتاه و صرفاً بيست و سه سال بود، رهبر اين حركت از امكانات مالى و تجهيزات لازم محروم بود، نه تنها مردم عربستان بلكه عموم مردم جهان در جهل، خرافه و آلودگىهاى اخلاقى بسر مىبردند، عموم افراد و حتى خويشاوندان در زمره دشمنان رسول اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بودند و موانع زيادى بر سر راه آن بزرگوار ايجاد مىنمودند و به اشكال گوناگون كارشكنى مىكردند.(3) با وجود تمام اين دشوارىها به دليل تحوّلى شگرف كه حضرت محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در اوضاع فردى و اجتماعى مردم به لحاظ اخلاقى و فرهنگى پديد آورد هنگام رحلت پيامبر نه تنها فروغ فروزان اسلام به خاموشى نگرائيد بلكه نيمى از دنياى آن روز جزو قلمرو مسلمانان به شمار مىرفت. به فرمايش حضرت زهرا(سلام اللّه عليها) هر زمان كه دشمنان آتش جنگ برافروختند خداوند آن را خاموش كرد و هرگاه شاخ شيطان نمايان مىشد و فتنههاى مشركان دهان مىگشود پدرم(رسول اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم)) برادرش على(عليه السلام) را در كام آنان مىافكند و بدين گونه (مخالفان) سركوب مىشدند.(4) و اين نكته در واقع تحقق وعده الهى در قرآن است كه مىفرمايد: «يريدون ليطفوأ نور اللّه بافواههم واللّه متّم نوره و لو كره الكافرون. هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحقّ ليظهره على الدين كلّه و لو كره المشركون».(5) آغاز آتش افروزى
در آستانه پرتو افشانى آيين محمدى، در ميان قبايل عرب گروهى مسيحى زندگى مىكردند، سرزمين شام نيز از مراكز مهم پيروان اين مذهب به شمار مىرفت. بعد از اين كه مصطفاى پيامبران از مكّه به سوى مدينه هجرت نمودند، عدهاى از مسيحيان اين شهر آيين اسلام را با آغوش باز پذيرا شدند و گروهى از افراد نجران و يمن به منظور تفحص در دين اسلام به مدينه آمدند و پس از بررسىهاى لازم و ثبوت حقيقت برايشان، آيين نبوى را قبول كردند، اما برخى، از روى عناد و سرسختى از پذيرش اسلام اجتناب نمودند و پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را وادار ساختند براى روشن شدن حقيقت و پايان دادن به جدالهاى موهوم و فريبنده آنان، ايشان را به نحوى مقتضى متقاعد نمايد.(6) يادآور مىشود پيامبر نامهاى به اسقف نجران(ابوحارثه) نوشت و طى آن مردم اين سامان را به اسلام فراخواند، وى بادريافت نامه رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) با عدهاى وارد مذاكره گرديد و سرانجام شورا نظر داد هيأتى به مدينه بروند و با حضرت محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ملاقات نمايند، اينها در بحث و مذاكرهها متقاعد نشدند و از اين جهت خاتم پيامبران به فرمان الهى به آنان پيشنهاد مباهله داد، يعنى طرفين در صحرايى به دعا بپردازند و جبهه مخالف را به نفرين گرفته و نابودى او را بخواهند. آنان اين نظر را قبول كردند ولى روز مباهله، سران نجران با مشاهده وضع معنوى پيامبر كه صرفاً چهار نفر از عزيزترين افراد خويش را به ميدان مباهله آورده بود از انجام اين مراسم صرف نظر كردند و قرار شد مسيحيان نجران با پرداخت جزيه مختصرى زير پرچم اسلام بر آيين خود بمانند.(7)
شخصى به نام ابوعامر راهب قبل از ورود پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) به مدينه پيشواى مسيحيان اين سامان به شمار مىآمد و نوعى نفوذ روحانى و اجتماعى داشت كه با هجرت پيامبر به اين شهر اقتدار خويش را از دست داد. به علاوه پيشرفت سريع اسلام او را به شدت خشمگين نمود به نحوى كه براى اجراى مقاصدى شوم و نقشههاى خطرناك با منافقان مدينه هم رأى گشت و به مكه روانه شد تا مشركان و بتپرستان اين ديار را با خود همراه نمايد، سپس عازم روم گرديد و از امپراتورى اين قلمرو استمداد طلبيد و سپاه رومى را براى نبرد با مسلمانان مهيّا ساخت، رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) با آگاهى از اين حيلهگرى، نيروهاى اسلامى را بسيج و سازماندهى نمود و براى خنثى نمودن چنين توطئهاى عازم تبوك گشت اما لشكر روم از بيم مصاف با رزمندگان اسلام متوارى شدند و به سوى مرزهاى خود عقبنشينى نمودند، پيامبر با كارگزاران امپراتورى روم قراردادهاى عدم تعرض منعقد نمود و با پيروزى سياسى به مدينه بازگشت.(8) مخالفت سردمداران مسيحى با اسلام به شكلهاى ديگر همچنان تداوم يافت و در سرزمينهاى تحت سيطره امپراتورى روم اختناق چنان شدت داشت كه كوچكترين حركات اسلامى را سركوب مىنمودند و گروندگان به آيين محمدى را تا سرحدّ اعدام مجازات مىكردند. فروةبن عامر استاندار عمان از سوى روميان به اين سمت منصوب شده بود وقتى به اسلام ايمان آورد قيصر روم در يك عكس العمل خشن وى را از مقام استاندارى معزول ساخت و شخصاً محاكمهاش كرد و دستور داد او را در فلسطين به جرم قبول آيين توحيدى به دار بزنند. اين وضع در مسير تاريخ همچنان ادامه داشت و خصومت با مسلمانان به حدى رسيد كه حتى محققان اروپايى نتوانستند از اعتراف به آن عبور كنند. استاولپيولدفايس در كتاب خويش (اسلام بر سر دوراهى) مىنويسد:
نهضت يا احياء علوم و فنون اروپايى با بهرهگيرى گستردهاش از مصادر اسلامى بيشتر به پيوند شرق و غرب ارتباط دارد. اروپا از جهان اسلام استفاده كرد ولى اين امر پسنديده را ناديده گرفت و به آن اعتراف نكرد و آن را ارج ننهاد بلكه به عكس اين دشمنى همگام با پيشرفت و مرور زمان افزايش يافت و به صورت عادتى بد درآمد و به حدّى رسيد كه هرگاه كلمه مسلمان ذكر مىشد دشمنى با اسلام همانند موجى سراسر احساسات ملى آنان را فرا مىگرفت. مصاديق كينه توزى
از مظاهر بارز كينه توزى غرب نسبت به مسلمانان جنگهاى صليبى مىباشد. عامل اصلى هشت فقره جنگ صليبى تعصّبات مذهبى مبلّغان كليساها بود كه با دسيسهها و انواع حيلهها مسيحيان را بر عليه مسلمانان تحريك كردند. سرانجام سپاهى خونخوار و وحشى با قساوتى تأسف بار و كشتار فراوان در 6 ژوئيه 1099 م بيت المقدس را به تصرف درآورد، البته مسلمانها بعدها (در سپتامبر 1187 م – 583 ه.ق) اين سرزمين مبارك و قبله گاه نخستين خويش را باز پس گرفتند و پرچم اسلام را بر فراز ديوارهاى مسجد اقصى و مسجد صغره به اهتزاز درآوردند امّا تاريخ از جناياتى كه مهاجمان مسيحى مرتكب شدند فجايع خوفناكى را ذكر نموده است كه نمىتوان از آن گذشت. آلبر ماله مىنويسد: گودوآدو بويون فرمانده اين سپاه خون آشام در گزارش خود به پاپ نوشت: اگر مىخواهيد بدانيد با دشمنانى كه در بيت المقدس بدست ما افتادند چه رفتارى صورت گرفت همين قدر بدانيد كه كسان ما در رواق و معبد سليمان در لجّه از خون مسلمانان مىتاختند و خون تا زانوى مركب آنان مىرسيد.(9) گوستاولوبون فرانسوى به نقل از روبرت راهب كه در نبردهاى مذكور حضور داشته مىنويسد: لشكر ما در گذرها و ميدانها در گشت و حركت بودند و از قتل عام لذت مىبردند. اطفال را پاره پاره كرده جوان و پير را در يك رديف از دم شمشير مىگذرانيدند.(10) جان ديون پورت نوشته است: كيست كه از تحريكات مسيحيت خجلت زده نشده باشد مقصود همان تحريكاتى است كه در نتيجه آن قواى داخلى بر اثر تعصب شديد و ستمگرىهاى شيطانى عليه مسلمانان به هيجان آمدند و مظالمى ناگوار مرتكب شدند.(11) ويل دورانت جنايات مذكور را چنين وصف كرده است: به هر طرف انسان مىرفت در ميان اجساد مقتولين بود. زنان را به ضرب دشنه مىكشتند. ساق پاى اطفال شيرخوار را گرفته و به جبر آنها را از سينه مادرانشان جدا مىساختند و به سوى ديوارها پرتاپ مىكردند. آنان هفتاد هزار مسلمان را كه در بيت المقدس بودند كشتند.(12) غرب، مبارزه با مسلمانان را در دو محور سياسى و فرهنگى ادامه داد و به استعمار بسيارى از سرزمينهاى اسلامى پرداخت و منابع فرهنگى و مادى اين نواحى را به تاراج برد، دولت مقتدر عثمانى را تجزيه نمود، غده سرطانى رژيم صهيونيستى را در قلب جهان اسلام كاشت و به موازات اين حركتهاى سياسى اجتماعى كوشيد پيوند مسلمانان را با معارف دينى و ارزشهاى معنوى سست كند، به تحق
ير باورهاى اعتقادى مسلمين پرداخت، براى ايجاد تفرقه در بين مسلمانان مسايل قومى، قبيلهاى و فرقهاى را مطرح كرد و با پوشش تمدن و تجدّد فرهنگ مصرف زدگى، فاسد و ابتذال را ترويج نمودند. نور اسلام در اروپا
در سال 91 هجرى مقارن با سال 711 ميلادى سپاهيان اسلام به فرماندهى طارقبن زياد در فتحى افتخار آفرين توانستند به ناحيه جنوب غربى اروپا استيلا يابند و به تدريج در اين ناحيه تمدن اسلامى اندلس را بيان نهند و پس از آن با فتوحات متوالى و درخشان سرزمينهاى ديگرى را در قاره اروپا به قلمرو دولت اسلامى اضافه كنند. اگرچه حكومت 781 ساله مسلمانان بر اثر ضعف داخلى و توطئه دشمنان پايان يافت اما گرايش به آيين محمدى در اروپا با وجود فشار و اختناق شديد از طرف اربابان كليسا، رو به گسترش نهاد.(13) در قرون بعد بر اثر تلاش مسلمانان و با مشاهده ضعف و انحطاط بيزانس شرقى، دولت مقتدر اسلامى بر اروپاى شرقى، جنوب شرقى و منطقه بالكان حكومت مىكرد و اين نفوذ افتخار آفرين تا اوايل جنگ جهانى اول بر اروپاى شرقى و جنوبى باقى ماند به رغم خصومت ديرينه غرب با اسلام، اين آيين جهانى و جاودانى همچنان در اروپا مشغول نور افشانى مىباشد و شكوفايى فضيلت و معنويت را به ارمغان مىآورد و گرايش به دين اسلام در بين اروپائيان به خصوص متفكران، دانشوران و دانشگاهيان، در حال گسترش است، چندين كشور اروپايى اكثريت مسلمان دارند. آلبانى، بوسنى و هرزگوين، مقدونيه و كوزوو اين گونه است در بسيارى از كشورهاى اروپايى اگر چه مسلمانان در اقليت هستند اما در امور فرهنگى و سياسى تأثير گذار و فعالاند. روزنامه سوئيسى زوشاگس سايتونگ در شماره اخير خويش نوشت: حضور بيش از 000/000/52 ميليون مسلمان در قاره اروپا مبيّن آن است كه اسلام بخش جدايىناپذير از تاريخ و جامعه اروپايى است. در واقع اسلام دومين دين اين قلمرو است، منشأ جمعيت مسلمان در اروپا متفاوت مىباشد، عدهاى اصالتاً اروپائى هستند، گروهى ديگر مهاجرينى مىباشند كه در ادوار تاريخى به دلايلى از آسيا و آفريقا به آنجا رفتهاند و برخى از ممالك مستعمره پيشين اروپا به اين سامان كوچ كردهاند، در دهههاى قبل آن عده از مسلمانان اروپا كه به تازگى به كشورهاى اين بخش از كره زمين مهاجرت كرده بودند خود را ناگزير به تبعيت از قوانين، فرهنگ، آداب و رسوم محل سكونت جديدشان مىدانستند اما با تولد و رشد فرزندان آنان نسل جديدى شكل گرفت كه خود را در عين حال كه اروپائى تلقى مىكنند مسلمان هم مىدانند اينها كوشيدهاند در فضاى خانه و زندگى فردى طبق آموزهها و تعاليم دينى رفتار نمايند اما تفاوتشان با والدينشان
در نگاه آنان به جامعهاى است كه در آن زندگى مىكنند زيرا اين نسل جديد نه ديگر خود را مهمان مىداند و نه تصويرى از بازگشت به وطن اصلى دارند زيرا اروپا محل نشو و نماى آنان مىباشد به همين دليل فكر نمىكنند اگر قصد داشته باشند همان طور كه دينشان از آنان خواسته رفتار كنند، انتظارى خلاف معمول و متوقعانه دارند اما بايد به يك واقعيت تلخى اشاره كرد كه با سنتهاى مذهبى، ارزشهاى دينى و نمادهاى اعتقادى در تضاد است و حتى از آن هراس دارد، حقيقت اين است كه ديگر نمىتوان غرب كنونى را با اروپاى عصر قرون وسطى يكى دانست، اروپا از رنسانس به اين سو در جهت غير دينى كردن نگاه و نگرش مردمش و سست كردن علايق دينى در زندگى روزمره شهروندانش سير كرده است و در نتيجه امروز در غرب كسان زيادى هستند كه گرچه ميراث داران مسيحيت و يهوديتاند ديگر به معناى دقيق كلمه مسيحى يا يهودى نمىباشند، با اين حال در بطن تمدن جديد گروههاى بسيارى از پيروان اديان هستند كه مىخواهند با التزام به آداب و سنن مذهب خويش زندگى كنند. تاريخ غرب در قرون اخير داغ مبارزهاى بىامان ميان نيروهاى دينى و گرايشهاى دنيا گرايانه و غير دينى و در واقع تفوّق نهايى اين نگرشها و در نتيجه انكار حقيقت دين و ربط و پيوند واقعى آن با حوزههاى گوناگون زندگى را بر پيشانى دارد. متأسّفانه همه جوامع غربى مدّعى غير دينى بودن هستند و قانون را نه برگرفته از دين بلكه دست كم در جاهايى كه مبتنى بر دموكراسى است برآمده از آراء مردم مىدانند. ارمغان اين وضع علاوه بر بىبندوبارى، لاقيدى و ابتذال، مخالفت و تضاد اساسى با تعاليم دينى به خصوص مسلمانان است، البته اين جريان كه مىخواهد از دين جدا باشد و الهيات را ناديده بگيرد نمىتواند موفق باشد. فروريختن كمونيسم در اروپاى شرقى و در خود شوروى نيز مويّد گرايشهاى دينى مردم است به علاوه نهالهاى ديانت اخيراً در حال شكوفايى، رويش و بارورى است و گويى صداى درهم شكستن و فروريختن بسيارى از ايدئولوژىهاى مادى و بتهاى ذهنى غرب شنيده مىشود، جستجوى شيوههاى زندگى معنى دار و گستره تعبير معنويت در اروپا در حال احياست و با نيتى كاملاً جدّى و مشتاقانه دنبال مىشود. اگر چه در آن اختناق دنياگرايى و جدايى گزينى سردمداران اروپايى از ديانت و فشارها و محدوديتهاى فراوان ناشى از آن، مسلمانان صدمات و لطماتى را متحمل شدهاند اما مو
فق گرديدهاند فرهنگ و تفكر اسلامى را به نحوى بليغ و آگاهانه در اين قاره بيان كنند. به همين دليل دين اسلام امروزه سريعترين رشد را در ميان همه اديان در غرب به خود اختصاص داده است. با اين حال مسلمانان در اروپا بايد بكوشند فضا و فرهنگ اسلامى براى خود در جامعه غربى پديد آورند و زمينههايى را فراهم آورند كه آيين آنان جدّى گرفته شود و روى آن حساب شود، مسلمان ساكن در اين قاره ناگزير است با گرايشهاى غير دينى مبارزه كند.(14)
دومينيك اشناپر مىنويسد: واقعيت آن است كه سكونت مسلمانان در اروپاى دنياگرا و داراى سنتهاى مسيحى تعارض هايى را بر مىانگيزد كه نمىتوان به سادگى از آن چشم پوشى كرد و به قول يوهانس يانسن تخيّل فرد اروپايى انباشته از مظاهر تحريف شده از اسلام به گونهاى است كه باورهاى غير منطقى، خشونت و ايجاد خطر از جانب اسلام را در ذهن او تداعى مىكند اما مسلمانان اروپا اين گونه نيستند و به باورهاى اصيل خويش اعتقاد و التزام عملى دارند و با شيوهاى معقول و منطقى به شعاير خويش عمل مىكنند يا به آن دلبستگى دارند. تمام كشورهاى اروپايى خود را به آزادى عقيده و مذهب كه پيروى از ماهيت جمع گراى جامعه است متعهد مىدانند با اين حال اصل دنياگرايى و ماهيت غير مذهبى زمينه تضاد بين مذهب متشكّل و سياستمداران را فراهم آورده است اين چيزى است كه مسلمان ساكن اروپا را آزار مىدهد.(15) توهّم توطئه
واقعه 11 سپتامبر 2001 ميلادى، كه آمريكا را در موجى از هراس و اضطراب فرو برد، بهانهاى گرديد تا تيرهاى مسمومى را به سوى مسلمانان شليك كنند، جهان غرب كه از حضور ميليونها مسلمان در اروپا رنج مىبرد، با اين رخداد دستگيره مناسبى فراهم آورد تا فشار خويش را بر جامعه اسلامى افزايش دهد و در پوشش مبارزه با تروريسم و با ادعاى وجود ارتباط قوى ميان مسلمانان و تروريستها شهروندان خود را نسبت به مسلمانان بد بين ساخته است امّا اگر در خصوص واقعه مذكور تامّلى گردد اين واقعيت بدست مىآيد كه اولاً گروههاى كوچكى چون شبكه القاعده و اسامه بن لادن، طالبان و امثال اينها با حمايت آمريكا و ابرقدرتهاى ديگر رشد سرطانى پيدا كردند و ثانياً نمىتوان گروهى خاص را به عنوان تشكيلات فراگير و گسترده در جهان اسلام تلقى كرد و با سوء استفاده از حركت تروريستى افرادى كه به صورت منفرد عمل كردهاند نمىتوان جهان اسلام را تروريست يا مدافع آن تلقى كرد. همانگونه كه دادگاههاى تفتيش عقايد نماد مسيحيت نمىباشند. ثالثاً در اين كه نقشه انفجار برجهاى دوقلوى آمريكا و ساير حوادث تروريستى مشابه صرفاً به دست اين گروهها صورت گرفته باشد بايد به ديده ترديد نگاه كرد. از برخى اسناد و قرائن برمىآيد كه در درون سازمان اطلاعات و امنيت رژيم اشغالگر قدس (موساد) بخش فوق سرّى به نام All(آل) وجود دارد كه تمامى فعاليتهاى موساد در آمريكا را برنامهريزى و هدايت مىكند و مواردى مؤيّد آن است كه اگر منافع اسرائيلىها اقتضا كند به بزرگترين حامى خويش يعنى ايالت متحده آمريكا هم رحم نمىكنند.(16) نوام چامسكى روشنفكر و نظريه پرداز آمريكايى مىگويد: اين تفكر درست نيست كه بپذيريم سرچشمه عمليات 11 سپتامبر اسامه بن لادن و شبكههاى او يعنى نيروهاى نامنظم اما شناخته شده و متحّد باشند.(17) تيه رى ميسان نويسنده، محقق و مدير شبكه اينترنتى ولتر فرانسه كه با نگارش دو كتاب جنجالى حقايقى را درباره نقش هيأت حاكمه آمريكا در وقايع سپتامبر فاش ساخته، در مصاحبهاى خاطرنشان نموده است: سرويسهاى اطلاعاتى اسرائيل شش ماه قبل از آن براى نخستين بار درباره اين ماجرا به آمريكايىها هشدار داده بودند. لذا لغو سفر آريل شارون به نيويورك طبيعى بود زيرا دو روز قبل از 11 سپتامبر تاريخ وقوع حوادث مشخص گرديده بود به گفته «ميسان» دو ساعت قبل از حوادث، يك شركت مخابراتى اسرائيلى پيام هشدارآميزى را بر روى تلفن همراه تمام افرادى كه در مناطق اطراف ساختمانهاى تجارت جهانى اقامت داشتند فرستادند و لذا غالب شركتها در روز حادثه به كاركنان خود مرخصى داده بودند كه سبب شگفتى ايشان شده بود. وى افزود پس از شروع تحقيقات درباره حوادث 11 سپتامبر متوجه شديم هيچ كدام از مسؤولان شركتهاى بزرگ در ميان قربانيان نمىباشند آنها در ساعت وقوع حوادث در يك ميهمانى صبحانه در منطقهاى دور از محل حادثه در نبراسكا حضور داشتند. اين پايگاه همان محلى است كه عصر روز حادثه جرج بوش به آنجا پناه برد.(18)
در پى حملات 11 سپتامبر حداقل سه گروه از اسرائيلىهاى كه مظنون به همكارى با موساد بودند در آمريكا دستگير شدند. روزنامه هاآرتص در 18 سپتامبر گزارش داد پنج اسرائيلى به دليل رفتار عجيب خود از سوى سازمان «FBI» دستگير شدند. روزنامه الوطن چاپ اردن نيز نوشت مقامات رژيم اشغالگر قدس چهار هزار تن از شهروندان خود را كه در مراكز تجارت جهانى كار مىكردهاند قبل از وقوع حملات از اين محل خارج كردهاند. اداره تحقيقات فدرال ايالات متحده آمريكا چند روز پس از اين واقعه در جستجوى شخصى بود كه دو ساعت قبل از برخورد هواپيماها به برجهاى دوقلوى جهانى نيويورك پيام هشدارى از طريق اينترنت براى كاركنان يكى از شركتهاى اسرائيلى فرستاده بود.(19)
« ژان بودريار» فيلسوف و جامعه شناس فرانسوى كه به خاطر ديدگاههايش در فرهنگ و ارتباطات شهرت ويژهاى دارد در اين مورد خاطر نشان مىنمايد: عاملانى وجود داشتهاند كه اين حادثه را بوجود آوردهاند اما ايالات متحده آمريكا با سوء استفاده از اين حادثه ميل به برترى جوئى را ارضا مىكند، به نظر مىرسد حادثه مورد اشاره بهانهاى بوده است تا استكبار جهانى به هدف اصلى خود يعنى ايجاد تعادل در سياست جهانى به نفع خويش دست يازد. طرح نظريههاى پايان تاريخ و برخورد تمدنها از سوى فوكوياما و هانتيگتون و تبليغات گستردهاى كه در دهههاى اخير براى توجيه اين دو ديدگاه شده است اين گمان را تقويت مىكند كه سياستمداران آمريكا در جهان يك قطبى مورد نظر خود به دنبال زمينه سازى براى ايجاد يك قطب ديگر هستند كه نيروى اصلى آن مادى و نظامى نيست بلكه ريشه در انديشه و فرهنگ دارد. اسلام به عنوان يك دين و بلكه به عنوان شيوه زندگى و سياستى حكومتى با فرهنگ مهاجم به طور جدى به مخالفت برمىخيزد.
افزايش شمار مسلمانان در جهان و به ويژه در اروپا و روند مهاجرت مسلمانان به كشورهاى غربى نگرانى شديد طراحان سياستهاى جديد را در سطح جهان موجب شده است. هرچند مطرح گرديدن اسلام به عنوان قدرت مخالف ارزشهاى غربى مىتواند زمينه ساز تحرك جدّى اسلام در جهان باشد اما به سبب ضعف اتحاد مسلمانان و نازل بودن اقتدار سياسى آنان در سطح اقتصاد جهانى، تسليحاتى و استقلال تكنولوژيكى نمىتواند طرح قدرت اسلامى به عنوان قطب جديد جهانى از واقعيت جدّى برخوردار باشد اما استكبار با توجه به ديدگاه سلطه گرى در فرهنگ، اقتصاد و سياست، اسلام و مسلمانان را تنها خطرى شناخته است كه با بهرهبردارى از آن مىتوان طرح تعادل سياست جهانى را در دو قطبى نماياندن جهان، توجيه كرد اما مطرح ساختن اسلام به عنوان قدرت مقابل آمريكا در شرايط قبل از حوادث 11 سپتامبر براى طراحان توطئهاى جهانى به مصلحت نبود براى چنين وضعى مىبايست جريانى ايجاد شود كه بر اساس آن بتوان ضمن مقابله با قدرت بالقوه اسلام و مسلمانان قدرتهاى محدود ديگرى را نيز با آنان همراه كرد تا ضمن كمرنگ كردن قدرتهاى اسلامى و يا ابزارهاى ديگرى كه ريشه در فكر و فرهنگ دارند يك دشمن تخيلى پديد آورد. از اين رو بحث حقوق بشر براى جريان سازى عليه كشورهاى اسلامى در جهان به شدت مطرح شده است كه موضوع تروريسم نيز به عنوان اهرم قوى براى متهم ساختن سرزمينهاى اسلامى به آن افزوده شده است.(20)
امّا بحران مذكور نخست دامن طراحان و بانيان آن را گرفت بنا به گفته فرانسوانيكولو، سفير فرانسه در تهران، رخ داد چنين حادثهاى در آمريكا قضيه را معكوس كرد زيرا تا قبل از آن، اين كشور، ناحيهاى حفاظت شده بود به علاوه جامعه جهانى به ادعاهاى دروغين ابر قدرتها در نابودى تروريسم پىبردند و متوجه شدند طرح اين مسئله لايهاى است كه مىخواهد حقيقت را بپوشاند، در سراسر آمريكا و غرب(اروپا) نوعى اضطراب حاكم گرديد و تناقض گويى سياستمداران موجب شد شهروندان اروپايى و امريكايى نسبت به دولتمردان با ديده ترديد بنگرند و استمرار اين وضع امنيت اجتماعى و سياسى اين نواحى را به تحليل مىبرد از سوى ديگر نظام سرمايهدارى غرب تا گلو در مشكلات انسانى لاينحل فرو رفته و با وجود ثروتهاى فراوان از استقرار عدالت اجتماعى ناتوان مانده است. امت مسلمان در برابر اين امواج خطرناك و توفانهاى مهيب كه هر لحظه از سوى استكبار تدارك ديده مىشود بايد مراقب باشند:
1- در خصوص مسايل جهان اسلام بىتفاوت نباشند.
2- عزت نفس، اعتماد، اطمينان، شجاعت خويش را با تكيه بر بنيانهاى دينى تقويت كنند.
3- مسلمانان بدانند تفكر اسلامى و هويت دينى در گستره جهان از شوكت و عظمت و نشاط افزونترى برخوردار گشتند و اسلام به صورت يكى از برجستهترين حقايق موجود عالم در سراسر جهان مطرح گرديده است.
4- قدرتهاى مسلط جهان در موضع صريحترى از خصومت نسبت به اسلام و ارزشهاى اسلامى قرار گرفتهاند و پس از سقوط كمونيسم اردوگاه غرب فصل اسلام زدايى و مقابله با رشد روزافزون حركتهاى اسلامى را گشوده است.
5 – دوگانگى اروپا و آمريكا در برخورد با حوادث جهان از عمق كينه جويى تمام نشدنى آنان نسبت به اسلام و مسلمانان حكايت دارد. سركوب خونين و قساوتآميز مسلمانان در بوسنى هرزگويين و در قلب اروپاى متمدن به قدرى خشن و وحشتناك بود كه آدمى را به ياد قتل عامهاى معروف اروپا در قرون وسطى و جنگهاى قومى نژادى اين قاره مىانداخت با اين وجود دول اروپايى كه به بهانه حقوق بشر در امور كشورهاى دور دست دخالت و اعمال نظر مىنمايند در برابر چنين فجايعى دست روى دست گذاشتند و مهر سكوت بر لب زدند.
6- علاج تمامى ناكامىها، دردها و گرفتارىهاى ملل مسلمان بازگشت به اسلام راستين، زندگى بر اساس ارزشهاى دينى و در پرتو احكامى اسلامى است. اين آيين مىتواند، عزت، قدرت و برخوردارى از امنيت را به جامعه اسلامى هديه نمايد و سرنوشت تلخى را كه طراحان استكبار براى امت مسلمان تدارك ديدهاند از آنان دور نمايد.
7- امواج بيدارى اسلامى از دويست سال قبل تا كنون هر روز بلندتر و گستردهتر شده است مهمترين دستاورد اين حركت تاريخى بازگرداندن تدريجى خودباورى به جهان اسلام است به گونهاى كه امروزه با وجود توسعه و تعميق تبليغات صوتى، تصويرى و الكترونيكى، مدعاى قديمى برترى غرب اثر كمترى بر ملتهاى مسلمان دارد و رنگ باخته است.
8 – تمامى ناظران خودى و بيگانه اقرار و اذعان دارند كه پرجاذبهترين دين براى ملل و اقوام جهان، اسلام است و سرعت پيشرفت آن قابل مقايسه با هيچ يك از ديگر اديان جهان نمىباشد از اين پديده مىتوان نتيجهگيرى كرد كه آيين محمدى همچنان زنده و پوياست و قدرت پالايش، تزكيه، دفع مواد فاسد و دفاع در برابر تهاجم عناصر بيگانه، موذى و مضر را دارد. نوشتار حاضر را با سخنى از امام خمينى به پايان مىبرم: «هيهات كه امت محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و سيراب شدگان كوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان به مرگ ذلت بار و اسارت غرب و شرق تن در دهند. هيهات كه خمينى در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و امت محمد و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظارهگر صحنههاى ذلت و حقارت مسلمانان باشد.»(21) پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. نك: سيره ابن هشام، ج1، ص 240؛ بحارالانوار، ج 16، ص8. 2. اعلام الورى، طبرى، ص 25؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 211، الاصابه، ج 2، ص 480. 3. برگرفته از خطبه 94، نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، ص 282. 4. الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص 101 – 100. 5. سوره صف، آيات 9 – 8. 6. آيات 59 تا 63 سوره آل عمران به اين ماجرا تصريح دارد. 7. تمامى مورخان و مفسّران اين حادثه را به مناسبت بحثهاى خود ذكر نمودهاند. 8. نك: فروغ ابديت، آية اللّه سبحانى،فصل 54، غزوة تبوك. 9. تاريخ قرون وسطى، آلبرماله، ج2، ص 257. 10. تاريخ تمدن اسلام و عرب، ص 407. 11. عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، جان ديون پورت، ترجمه سيد غلامرضا سعيدى، ص 133. 12. تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 13، ص 15. 13. نك: اسلام و بحران عصر ما، روژه دو پاسكيه، ترجمه دكتر حسن حبيبى. 14. نك: جوان مسلمان و دنياى متجدد، ترجمه دكتر مرتضى اسعدى. 15. مسلمانان در اروپا، ويراسته برنارد لوئيس و دومينيك اشناپر، ترجمه محمد حسين آريا، ص 294 و 279. 16. براى اطلاعات از نقشههاى موساد در آمريكا بنگريد به كتاب راه نيرنگ، نوشته ويكتور استروفسكى كه خود مأمور ارشد موساد بوده و به سبب برخى اختلافات از آن اخراج شده است. 17. مصاحبه با نوام چامسكى، روزنامه انتخاب، 25 فروردين 1382، شماره 1146 ؛ ص 5. 18. تىيريسان 45 ساله با همكارى عدهاى از نويسندگان فرانسوى كتابى با عنوان پنتاگيت نوشت كه در آن تضادها و تناقض گويىهاى دولت آمريكا درباره حوادث 20 شهريور(سال 1380) افشا شده است (نك: مصاحبه وى با خبرنگار واحد برون مرزى صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران) روزنامه جمهورى اسلامى، شماره 6753. 19. روزنامه قدس، 16 مهر 1380، شماره 3968، ص 11. 20. مقاله دكتر حسن بشير استاد دانشگاه آكسفورد انگلستان، روزنامه اطلاعات، شماره 22870. 21. كتاب فرياد برائت، ص 14 – 13، روزنامه كيهان شماره 17638 (26/1/82).