توبه به معناى بازگشت از گناه است.(1) و برخى گفتهاند كه توبه، پشيمانى و تصميم بر عدم انجام فعل است، زيرا گناه عملى زشت و شرعاً ممنوع مىباشد و با توبه امتثال امر الهى صورت مىگيرد و غير از اين مفهوم از توبه چيز ديگرى مورد نظر نمىباشد.(2) در كتاب اربعين آمده است كه توبه در لغت، رجوع است و هم به عبد نسبت داده مىشود و هم به خداى سبحان. چنانچه به بنده نسبت داده شود، به معناى بازگشت از معصيت به سوى طاعت است و اگر به خداوند نسبت داده شود، به معناى بازگشت از كيفر نمودن به لطف و تفضل است. توبه در اصطلاح به معناى پشيمانى از گناه است از آن جهت كه گناه است. بنابراين كسى كه از خوردن شراب از آن راستا كه به بدنش ضرر رسانده، پشيمان شده، توبه نكرده است.(3)
ملامحسن فيض گويد: توبه به مفهوم رجوع و پشيمانى است. وقتى به خداى متعال نسبت داده شود به حرف جرّ «على» متعدى مىشود و وقتى به بنده نسبت داده شود به «الى» متعدى مىگردد. شايد علت تعدى آن به على در هنگام نسبت به خداوند، تضمين معناى اشفاق و لطف است. معناى توبه بندهها رجوع به خداوند در پرتو طاعت و انقياد از او بعد از عصيان و تجاوز از حدود الهى است. معناى توبه خداوند، رجوع او در راستاى لطف به بنده با الهام توبه و پذيرفتن پشيمانى و توبهاش است. بنابراين خداوند دو توبه دارد و بنده، يكى كه ميان دو توبه الهى است. خداوند متعال مىفرمايد: «ثم تاب الله عليهم ليتوبوا»(4) يعنى به معصيت كاران توبه را الهام كرد تا به سوى او بازگردند.
سپس وقتى گنهكاران به سوى او بازگشتند، توبهشان را مىپذيرد، چرا كه او بسيار توبهپذير و رحيم است.(5)
نتيجه اينكه توبه به مفهوم ندامت و پشيمانى بر انجام گناه است و در اين صورت فقط به بنده نسبت داده مىشود و اگر اين واژه را به خداوند متعال نسبت دهيم به معناى عنايت خاص به بنده مىباشد و موفق داشتن معصيتكار براى انجام توبه و سپس پذيرش آن. و توبه بنده در حقيقت با الهام و لطف حق صورت مىگيرد و الّا بنده موفق به اين عمل نمىشود و پيش از رجوع و توبه بنده، رجوع و توبه الهى وجود دارد و بعد از توبه و رجوع بنده هم توبه الهى شامل بنده مىشود يعنى اينكه خداوند بازگشت بنده را به درگاهش مىپذيرد. چگونگى توبه
آيا با صرف پشيمانى و استغفار، توبه واقعى حاصل مىشود يا اينكه بايستى علاوه بر استغفار و ندامت و تصميم برعدم بازگشت به گناه، جبران و تدارك گذشتهها هم صورت گيرد؟ پاسخ اين است كه توبه واقعى هميشه فقط با ندامت و تصميم بر عدم بازگشت به بزه و معصيت تحقق نمىپذيرد و بايستى در مواقعى كه ظلم و ستمى نسبت به كسى شده يا عبادت فوت شده و قابل تدارك است، تدارك گردد و جبران شود. در تفسير نيشابورى در اين باره مىخوانيم: از ذوالنون مصرى پرسيدند توبه چيست؟ پاسخ داد: توبه اسمى است كه در بردارنده شش معناست: نخست پشيمانى بر گذشته دوم عزم بر ترك معصيت در آينده سوم به جا آوردن هر فريضهاى كه ضايع نموده و ما بين تو و خداوند است. چهارم اداى مظالم به مظلومين نسبت به اموال و اعراض آنها. پنجم آب كردن هر گوشت و خونى كه از حرام در پى معاصى روييده است. ششم چشاندن سختى عبادات به نفس همچنانكه شيرينى معاصى به آن چشانده شده است.
نظير چنين پاسخى به قاضى سعيد قمى، هم نسبت داده شده است.(6)
شبيه مطلب فوق بدين صورت از امام على(ع) حكايت شده است: گويند شخصى در حضور امام(ع) بدون توجه لازم گفت: استغفراللّه امام فرمود: مادرت بر تو بگريد. مىدانى معناى استغفار چيست؟ استغفار درجه والا مقامان است و داراى شش معناست: اول پشيمانى از آنچه گذشته، دوم تصميم بر عدم بازگشت، سوم پرداختن حقوق مردم آنگونه كه خدا را پاك ديدار كنى و چيزى بر عهدهات نباشد، چهارم تمام و اجبهاى ضايع ساخته را به جاى آورى، پنجم گوشتى كه از حرام بر اندامت روييده، با اندوه فراوان آب كنى چنانكه پوست به استخوان چسبيده، گوشت تازه برويد، ششم: رنج طاعت به تن بچشانى چنانكه شيرينى گناه را به او چشانده بودى، آنگاه بگويى استغفراللّه.(7) محبوبيت توبه
بدون ترديد توبه از همه بزهكاريها و گناهان، مزيت و رجحان دارد. قرآن مجيد و روايات و اجماع بر اين مطلب دلالت مىكند. شايد عقل هم چنين باشد:(8)
در آيه 222 سوره بقره آمده است: «انّ اللّه يحبّ التّوابين و يحبّ المتطهرين» همانا خداوند بسيار توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست دارد.
در آيه 134 و 135 سوره آل عمران مىخوانيم: «والذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الّا اللّه و لم يصرّوا على ما فعلوا و هم يعلمون اولئك جزاءهم مغفرة من ربّهم و جنّات تجرى من تحتهاالانهار خالدين فيها و نعم اجرالعاملين»؛ و كسانى كه چون گناه زشتى به جاى مىآورند يا به خود ستم مىكنند، خداى را ياد مىكنند، پس طلب آمرزش مىنمايند. و چه كسى جز خدا گناهان را مىبخشد؟ و اصرار بر آنچه كردهاند، ندارند چون به زشتى معصيت آگاه شده آنان پاداششان آمرزش از جانب پروردگار است و بهشتهايى كه از زير آنها نهرها جارى است. جاودانه در آنها هستند و چه نيكوست پاداش عاملين. و جز آن رواياتى هم كه گوياى اين مطلب باشد، فراوان است كه به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
1- در روايت معاويةبن وهب آمده است: شنيدم امام صادق(ع) مى فرمود: وقتى بنده توبه نصوح كند، خداوند او را دوست خواهد داشت.(9)
2- در روايت ابوبصير از حضرت امام صادق(ع) نقل شده كه آن حضرت فرمود: خداوند از ميان بندگانش آنان را كه فريب خورده و توبه مىكنند، دوست مىدارد.(10)
3- و در خبر ابو عبيده آمده كه گويد: شنيدم امام باقر(ع) مىفرمايد: خداوند تبارك و تعالى به توبه بندهاش بيشتر از كسى كه راحلهاش را پيدا كرده، خوشحال مىشود.(11)
4- و در خبر ابن قداح از امام صادق(ع) نقل شده كه خداى عزّ و جل از توبه بنده مؤمنش شادمان مىشود همچنانكه يكى از شما وقتى گمشدهاش را مىيابد، خرسند مىشود.(12)
مراجعه به سخنان علما هم گوياى اتفاق آنان بر رجحان توبه است. عقل هم استنباط مىكند كه در صورت كفران نعمت مُنعم، جلب رضايت و خشنودى او رجحان و مزيت دارد. وجوب توبه
علاوه بر مزيّت داشتن توبه، مىتوان گفت كه توبه واجب است و ترك آن موجب گناه مىباشد. برخى چون آيت اللّه العظمى سيد محمد مجاهد گويند: «آيا توبه از معاصى كبيره و صغيره، واجب است به گونهاى كه تارك آن مستحق عقوبت و كيفر باشد يا اينكه مستحب است؟» وى سپس در پاسخ گويد: آنچه قابل اعتماد است، نظر نخست مىباشد(13) و علامه حلى در نهج المسترشدين و مقدادبن عبداللّه سيورى در ارشاد الطالبين(14) اين قول را اختيار كردهاند. جز آنان كسان ديگرى هم، چنين نظريهاى ارائه دادهاند. از ميان اهل سنّت هم چنين عقيدهاى ابراز شده است. مثلاً قوشچى گويد: توبه واجب است عقلاً زيرا دفع ضررى كه كيفر است، مىنمايد و دفع ضرر واجب است و آنچه بواسطه آن دفع ضرر مىشود، هم واجب است.(15)
ابوحامد غزالى در اينباره ادعاى اجماع كرده گويد: اجماع بر وجوب توبه منعقد شده است…(16) آيا توبه واجب فورى است؟
آيا وجوب توبه فورى است و تأخير آن جايز نيست يا اينكه در توبه، توسعه وجود دارد و تأخير آن رواست؟ شيخ بهايى در كتاب اربعين نظر اول را اختيار كرده گفته است: شكى در وجوب فورى توبه وجود ندارد. زيرا گناهان مانند سم، مضر براى بدن هستند و همچنانكه شارب سم بايستى فوراً استفراغ كند تا مشرف بر مرگ نشود، بزهكار هم بايد گناه را ترك كرده و توبه كند زيرا گناه او را مشرف بر اضمحلال و هلاكت نموده است. و كسى كه مبادرت به توبه را مهمل بگذارد و آن را به تأخير افكند، ميان دو خطر عظيم واقع مىشود كه اگر از يكى رهايى پيدا كند شايد از ديگرى جان سالم در نبرد: يكى آنكه شايد مرگ به سراغش آيد و از خواب غفلت بيدار نشود و وقت تدارك به سر رسد و درهاى تلافى كردن بسته گردد و دوم آنكه ظلمت معاصى قلب رافرا مىگيردبه حدى كه بر او غلبه نموده و به صورت طبع او در مىآيد و ديگر از او محو و نابود نمىشود. زيرا هرگناهى كه انسان آن را انجام مىدهد، باعث ايجاد تاريكى در قلب مىشود و وقتى ظلمت گناهان متراكم شود، بر طبع آدمى غلبه مىيابد و در اين حال قلب آدمى مهر خورده و ديگر درخشنده و نورانى نخواهد شد. به چنين قلبى، قلب منكوس و قلب تاريك گويند.(17) شيخ بزرگوار محمدبن يعقوب كلينى در كافى از امام صادق(ع) حكايت كرده است كه آن حضرت فرموده است: پدرم مىفرمود: هيچ چيزى براى دل آدمى فاسد كنندهتر از گناه نيست زيرا هنگاميكه قلب با گناه مواجه مىشود پيوسته با اوست تا آن جا كه بر وى چيره شده و آن را زير و رو كند.(18)
در روايت ديگرى از امام باقر(ع) آمده است كه هيچ بندهاى نيست جز آنكه در قلبش نقطهاى نورانى است. وقتى گناهى مرتكب شد، نقطهاى تاريك در آن قسمت نورانى ايجاد مىشود. اگر توبه كرد، آن سياهى مىرود و اگر به گناه ادامه داد، آن سياهى زياد مىشود تا سفيدى را بپوشاند وقتى آن سفيدى پوشانده شد، ديگر صاحبش به سوى خير و نيكى بازگشت نمىكند…(19)
اينكه امام فرمود: «ديگر صاحبش به خير و نيكى باز نمىگردد». دلالت مىكند كه دارنده چنين قلبى از انجام معاصى دست بر نمىدارد و از آنها هيچگاه توبه نمىكند گرچه با زبان بگويد به سوى خدا توبه كردم و لذا چنين جملهاى از او فقط زبانى است و قلب با آن همراه نيست و براى همين اصلاً اثرى ندارد.(20)
آيت اللّه سيد محمد مجاهد بعد از نقل اقوال پيرامون وجوب توبه گويد: تحقيق آن است كه دليلى بر وجوب فورى توبه در قرآن و روايات نداريم. زيرا در آنها فقط امر به توبه شده است. و مادر كتابهاى اصولى خود گفتهايم كه امر به هيچ وجه – گرچه در شريعت – افاده فوريت نمىكند و اجماع بر فوريت هم براى من تاكنون محقق نشده است و براى من چنين اجماعى به طور قابل اعتبار هم حكايت نشده است. پس مستند وجوب توبه به نحو فورى فقط عقل است. انصاف آن است كه گرچه عقل به فوريتش دلالت مىكند اما بر تمامى اقسام توبه و تدارك آنها دلالت نمىكند و چنين چيزى محل اشكال است. بنابراين مىگوييم كه واجب است ترك معاصى به نحو فورى و نيز پشيمانى از انجام گناهها و عزم بر گناه نكردن هم واجب فورى است. و تدارك مافات مثل نمازى كه عمداً ترك شده و زكاتى كه عمداً ترك شده، واجب است فوراً تدارك شود و مانند آنها و دليلى بر فوريت زايد بر آنها نداريم. بلكه عدم وجوب فوريت توبه نسبت به جميع اقسام تدارك به نحو اجماع ادعا شده است. به هر حال شايسته نيست احتياط در مواردى كه امكان فوريت وجود دارد، ترك گردد، بلكه احتمال وجوب فورى نفس توبه و آنچه اين لفظ و واژه در عرف عام بر آن صدق مىكند، در نهايت قوه است. و چنانچه وجوب فورى توبه ترك گردد، بايستى درزمان بعد به طور فورى به جا آورده شود. و آيا ترك توبه از جمله گناهان كبيره است يا نه؟ در آن اشكال وجود دارد و من تاكنون نديدهام كه كسى به يكى از دو شق آن تصريح كند.(21) اختلاف معصيتها و تفاوت ميان توبه آنها
معاصى گوناگوناند و براى همين، كيفيت توبه آنها با يكديگر متفاوت است. در ذيل به اين موضوع مىپردازيم: 1- توبه از گناهانى چون دروغ و نميمه
برخى از گناهان نه حق اللّه است و نه حق الناس و نه آنكه حدى از حدود الهى را پايمال مىكند و تنها عملى قبيح به شمار مىآيد مانند دروغ و غنا و حسد و نميمه و مانند آن. در برخى از كتابها تصريح شده كه براى توبه از چنين گناهانى بايستى فقط مجرد ندامت و عزم بر عدم عود وجود داشته باشد. در كتاب تحرير مىخوانيم: اگر توبه از معصيتى است كه موجب حقى نشده مثل نوشيدن شراب و دروغ، توبه از آن با پشيمانى از گناه مزبور و عزم بر عدم بازگشت تحقق مىگيرد.(22) در نهج المسترشدين آمده است: اگر توبه از عملى است كه ويژه گنهكار است و ارتباطى به ديگرى ندارد، مثل شرب خمر و پشيمانى و عزم بر عدم رجوع – كه قبلاً درباره آن سخن گفتيم – كفايت مىكند.(23) در اربعين آمده كه اگر گناه مستلزم و مستتبع امر ديگرى نباشد كه شرعاً به جا آوردنش لازم است، مثل پوشيدن لباس حرير مثلاً، براى توبه از آن، ندامت و عزم بر عدم عود كافى است و چيز ديگرى واجب نمىباشد.(24)
اما مطلبى كه از سرائر – كه از مبسوط حكايت كرده – ظاهر مىشود، آن است كه در چنين مواردى علاوه بر ندامت و عزم بر عدم عود، استغفار هم لازم است.
سيد محمد مجاهد بعد از اين نقل قول گويد: سخن شيخ به احتياط نزديك است گرچه آنچه ديگران پيرامون چنين گناهانى گفتهاند – كه صرف ندامت و عزم بر عدم عود در توبه كافى است – در نهايت قوت و متانت است.(25) 2- توبه از گناهانى مثل عدم پرداخت زكات
و اگر گناه مورد نظر موجب تضييع حق مالى نشده و در عين حال ترك واجب است مانند منع زكات، توبه از اين نوع گناه انجام نمىپذيرد مگر با رساندن مال به مستحق، در كتاب نهج المسترشدين در اينباره آمده است: و اگر توبه از ترك واجبى چون زكات است، انجام نمىگيرد مگر با دادن آن.(26) و در شرح اين كتاب آمده است. اگر توبه از ترك واجبى باشد، يا وقت اداء آن واجب باقى است يا باقى نيست. اگر باقى است، توبه آن بدين صورت است كه آن عمل انجام شود مانند پرداخت زكات و انجام حج. و اگر وقتش گذشته يا قضايش واجب است كه بايد قضا شود مثل نمازهاى روزانه و يا واجب نيست مثل نماز عيدين كه در صورت اخير فقط بايد حالت پشيمانى ايجاد گردد.(27)
مشمول اين حكم امثال خمس و كفارات و آنچه انسان برخود به نذر و مانند آن لازم مىكند، مىشود.(28) 3- توبه از گناهانى چون ترك نماز و روزه
برخى از معصيتها موجب ترك واجب مىشود و قضا و تدارك در پى دارند مانند ترك نماز و ترك روزه واجب و واجبات فورى كه تكليف به آنها جز بعد از انجام دادنشان ساقط نمىشود. در مورد چنين معاصىاى جماعتى تصريح كردهاند كه توبه از آنها جز با قضا و تدارك صورت نمىگيرد. 4- توبه از گناهانى چون اضلال ديگران
برخى از معاصى كار حرام و موجب گمراهى غير و فاسد كردن دين شخص در اصول يا فروع است. در پارهاى از كتابها تصريح شده كه توبه از چنين گناهى با ارشاد شخصى كه گنهكار او را گمراه كرده، تحقق مىگيرد.(29) مثلاً در نهج المسترشدين آمده كه اگر توبه از اضلال (گمراه ساختن ديگرى) است، متحقق نمىشود، مگر بعد از راهنمايى فرد گمراه.(30) در شرح باب هادى عشر آمده كه اگر گناه صورت گرفته در مورد انسان باشد، اگر با اضلال در دين او از راستاى فتواى اشتباه باشد، توبه از آن با ارشاد او و اعلام خطا تحقق مىگيرد.(31) و در حق اليقين آمده است: اگر معصيت انجام گرفته گمراه نمودن غير باشد، در توبه از آن ارشاد و راهنمايى فرد گمراه به سوى حق و بازگرداندنش از اعتقاد باطل به اعتقاد صحيح لازم است اگر امكان داشته باشد. و اگر امكان نداشته باشد، از برخى از روايات به دست مىآيد كه تا وقتى افرادى را كه به بدعت و گمراهى او گمراه شدهاند هدايت نكند، توبهاش پذيرفته نمىشود. و بيشتر علما اين روايت را به توبه كامل حمل كردهاند.(32)
سيد محمد مجاهد بعد از نقل اقوال علماء در اينباره گويد: اين سخن – كه بايستى افراد گمراه را به حق باز گرداند تا توبهاش پذيرفته شود – نيكوست. زيرا تمامى علماء بر اين مطلب اتفاق نظر دارند. به اضافه حديثى است كه در وسائل به آن اشاره شده است: امام صادق(ع) فرموده است: در زمان نخست فردى در پى دنيا از راه حلال بر آمد اما موفق نشد سپس از راه حرام به اينكار اقدام كرد كه باز موفق نشد. شيطان به نزد او آمده گفت: آيا مىخواهى تو را به كارى راهنمايى كنم كه دنيا به تو رو آورد و پيروانت زياد گردند؟ او گفت: آرى. شيطان گفت: دينى اختراع كن و مردم را به آن فراخوان. آن مرد آن كار را كرده و مردم دعوتش را پذيرفته و از او فرمانبردارى نمودند و دنيا به او رو آورد. آنگاه آن مرد تأملى كرد و با خود گفت: اين چه كارى است كردهام، دينى اختراع كرده و مردم را به آن دعوت كردهام! فكر نمىكنم راهى براى توبه داشته باشم جز آنكه نزد كسانى كه آنها را به آن دين دعوت كردهام رفته و از آن بازشان گردانم. در پى آن پيش يارانش كه به پاسخش نداى مثبت داده بودند مىرفت و مىگفت: دينى كه شما را به آن فرا خواندهام باطل است؛ من آن را از پيش خود وضع كرده بودم. اما آنان مىگفتند: دروغ مىگويى آن دين به حق است و تو در دين خود دچار شك و ترديد شده و از آن بازگشتهاى. وقتى او اوضاع را چنين ديد، به سوى زنجيرى رفته، يك سر آن را با ميخ به زمين كوفته و يكسر ديگر آن را به گردنش بست و گفت: آن را باز نمىكنم تا آنكه خداوند عزّ و جلّ نظر لطفى به من نمايد. در آن هنگام خداوند به پيامبرى از انبياء وحى كرد به فلان شخص بگو: به عزتم سوگند اگر آنقدر مرا بخوانى كه اعضاى بدنت از هم گسسته شود، پاسخت را نخواهم داد تا كسانى را كه با دين اختراعيت گمراه كرده و از دنيا رفتهاند، به دنيا باز گردانى و آنان از آن دين دست بردارند.(33) پاسخ به چند پرسش
1- آيا اگر كسى نتوانست كسانى را كه گمراه كرده به راه راست هدايت كند يا آنكه چنين كارى براى او عسر و حرج داشت، باز در مورد وى توبه صادق است يا نه؟ برخى گفتهاند كه چنين كسى بايستى امكان مزبور را داشته باشد و به عسر و حرج دچار نشود.(34)
2- اگر فرد مورد نظر نتوانست تمامى افراد گمراه شده را به راه حق بازگرداند آيا باز توبه نسبت به او واجب است؟ پاسخ مثبت است.(35)
3- آيا براى ارشاد گمراهان صرف تصريح به خطا كافى است يا بايد شبهه و ترديد ايجاد شده از خاطر گمراه شدگان با آوردن دليل و استدلال محو گردد؟ آيت اللّه مجاهد گويد: سخن اخير صحيح و قابل اعتماد است.(36) 5 – توبه از ظلم به ديگران و نظير آن
برخى از معاصى، عمل حرام و با اخذ مال ديگرى و تصرف در آن موجب ظلم بر غير است. در چنين مواردى براى توبه بايستى افزون بر ندامت و عزم بر عدم بازگشت به گناه در آيند، براءت ذمه مالك را در صورت وجود او (و بالغ بودن و عاقل بودنش) كسب كرد. و اين از چند طريق امكانپذير است:
الف – مالك، مال مزبور را به گنهكار ببخشد و ذمه او را برى كند حال چه با گرفتن عوضى يا بدون آن.
ب – با فرد گنهكار مصالحه كند.
ج – معصيتكار عين مال و منفعتهاى آن را كه بهرهبردارى كرده باز گرداند و اجرت تصرف در آن مال را هم پرداخت نمايد.
د – فرد گنهكار عوض آن مال را كه مثلى يا قيمى است، پرداخت كند. واين در صورتى است كه عين آن مال تلف و نابود شده باشد و به طور خلاصه بايستى براءت ذمه به نحوى كه در شرع گفته شده تحقق گردد.
البته بايد دانست كه در صحت و صدق مطالب مزبور تفاوتى ميان آنكه مالك مؤمن باشد، وجود ندارد. اگر مالك غير شيعى هم باشد، باز بايستى طبق دستورهاى فوق عمل كرد. همچنين فرقى نمىكند كه مالك بچه باشد يا بالغ، عاقل باشد يا مجنون.(37) اگر شرايط توبه فراهم نباشد
اگر گنهكار نتواند به هيچ وجه براءت ذمه كسب كند، بايستى عزم بر عدم گناه داشته باشد تا توبهاش محقق شود.در نهج المسترشدين آمده است: اگر توبه از ظلم و ستم مالى باشد، جز با پرداخت دين به مظلوم يا ورثه او – در صورت وفات مظلوم – يا بخشوده شدن از ناحيه او يا آنان تحقق نمىگيرد. اگر ظالم از انجام اين امور عاجز شد و نتوانست، توبهاش به عزم و تصميم به پرداخت در صورت توانايى در آينده است.(38) در كتاب نافع آمده است: گناه اگر نسبت به يكى از حقوق مالى انسانها باشد، توبه از آن با رساندن حق مزبور به صاحب حق يا وارثان او يا بخشوده شدن از ناحيه صاحب حق يا وارث (در صورت قدرت بر اين كار) صورت مىگيرد و در صورت عجز، بايستى افزون بر توبه، تصميم به اداء دين در صورت توانايى داشته باشد.(39)
آيا عسرو حرج هم به عجز و عدم توانايى الحاق مىگردد؟ برخى چون آيت اللّه مجاهد بر اين عقيده هستند.
و چنانچه مالك حق زنده نباشد، بايد براءت ذمه را از ورثه كسب كرد و اگر آنان هم در قيد حيات نباشند از وارثانشان. و اگر وارث، صغير باشد يا مجنون، بايد به ولىّ آنان مراجعه كرد.(40) آخرين وقت براى توبه
تا پيش از آنكه انسان از مرگ خود اطلاع پيدا نمايد، باب رحمت الهى توبه باز است و به اتفاق نظر علما بعد از آن پذيرفته نيست.(41) در روايتى كه رسول خدا(ص) آن را در آخرين خطبهاش ايراد فرمود، آمده است: هر كس پيش از مرگش به فاصله يكسال، توبه كند، خداوند توبهاش را مىپذيرد. سپس فرمود: يك سال بسيار زياد است، هر كس پيش از مرگش به فاصله يك ماه توبه كند خدا توبهاش را مىپذيرد، سپس فرمود: يكماه بسيار زياد است، هر كس قبل از مرگش به فاصله يك روز توبه كند، خداوند توبهاش را قبول مىكند. آنگاه فرمود: مسلماً يكروز هم زياد است، هر كس قبل از مرگش به فاصله ساعتى(42) توبه كند، خداوند توبهاش را مىپذيرد. سپس با اشاره به حلق خويش فرمود: هر كس توبه كند و نفسش به اينجا برسد، خداوند توبهاش را قبول مىكند.(43) چند گزارش واقعى از توبهكنندگان واقعى
1- در روايتى شخصى از اصحاب امام صادق(ع) گويد: به همراه قافلهاى به سفر حج مى رفتيم و همراه ما پيرمردى خداشناس و اهل طاعت و عبادت بود اما اهل ولايت نبود و اميرالمؤمنين(ع) را قبول نداشت امّا برادر زادهاش شيعه بود و اهل ولايت. پيرمرد مريض شد و مرضش شدت گرفت. به برادرزادهاش گفتم اگر ولايت اميرالمؤمنين(ع) را به او عرضه كنى، شايد خدا او را نجات دهد. او به عمويش گفت: عموجان، مردم بعد از پيامبر اكرم(ص) مرتد شدند مگر تعداد كمى و براى على بن ابىطالب همان طاعتى بود كه براى پيغمبر وجود داشت و بعد از پيامبر(ص) حق خلافت از آن او بود.
راوى خبر گويد: ناگاه پيرمرد نفسى كشيد و فرياد زد: من بر همين امر مىباشم. سپس جان به جان آفرين تسليم كرد.
بعد از مدتى خدمت امام صادق(ع) رسيديم و ماجرا را براى ايشان بازگو نموديم. حضرت فرمود: او مردى است از اهل بهشت. على بن سمرى(ياسرى) عرض كرد: آقا، اين شخص از ولايت چيزى نمىدانست غير از همين لحظه آخر عمرش! امام فرمود: از او ديگر چه مىخواهيد؟! به خدا سوگند او به بهشت وارد شده است.(44)
2- در كتاب منتخب التواريخ حكايت شده كه در قوم بنىاسرائيل جوان بزهكارى بود كه اهل شهر از گناهانش عاجز شده و شكايت او را نزد پروردگار كردند. به حضرت موسى(ع) خطاب شد كه او را از شهر بيرون كن چرا كه به واسطه او آتش غضب بر اهالى آن سامان نازل گردد. حضرت موسى(ع) او را از آن شهر بيرون كرد و او به شهر ديگرى رفت. دوباره خطاب رسيد كه از آن شهر هم او را بيرون كن. آن جوان بعد از اخراج به غارى پناه برد و ناخوش گشت و نزد او كسى نبود كه كمكش كند. صورتش را روى خاك گذارده و عرض كرد: پروردگارا، اگر مادرم به بالينم حاضر بود، حتماً به من ترحم مىكرد و بر غربت و ذلت من مىگريست. و اگر پدرم به بالينم حاضر بود، مرا غسل مىداد و كفن مىكرد و به خاك مىسپرد. و اگر خانوادهام به بالينم حاضر بودند، بر من گريه و زارى مىكردند و مىگفتند: خدايا، ببخش اين پدر غريب و ناتوان و معصيتكار و طرد شده و آواره از اين شهر به آن شهر و از آن شهر به اين غار افتاده را.
سپس عرض كرد: خدايا، حالا كه بين من و پدر و مادر و اهل و عالم جدايى انداختهاى مرا از رحمت خود نااميد مكن. و همچنانكه قلبم را از فراق نزديكانم سوزاندى، مرا با آتش خشم خود به واسطه معصيتهايم مسوزان.
در پى آن خداوند، فرشتهاى را به صورت پدر و حوريهاى را به صورت مادر و حوريه ديگرى را به صورت همسر و غلامانى را به صورت فرزندانش فرستاد كه نزد او بنشيند و بر او گريه كنند. آن جوان با ديدن آنها گمان كرد كه پدر و مادر و خانوادهاش هستند كه گرداگردش جمع شدهاند. براى همين با خاطرى آسوده از دنيا رفت.
سپس خطاب رسيد: اى موسى، ولى اى از اولياء ما در فلان نقطه از دنيا رفته، برو و او را غسل بده و كفن كن و بر او نماز بخوان و دفنش كن.
حضرت موسى(ع) به آن مكان آمد. ديد همان جوانى است كه او را از شهر اخراج كرده بودند، خطاب رسيد: اى موسى، من به خاطر نالهها و دورى او از پدر و مادر و عيال و اولادش بر او ترحم كردم و به خاطر ذلتش حورالعين را به صورت مادر و همسرش نزد او فرستادم و فرشتهاى را هم به صورت پدرش و غلامانى را به صورت فرزندانش.
سپس خداوند فرمود: بدان اى موسى، وقتى غريبى از دنيا مىرود، ملائكه آسمانها بر غربت او گريه مىكنند. چگونه من بر غربت او ترحم نكنم در حالى كه ارحم الراحمين هستم.(45)
3- يكى از اصحاب حضرت صادق(ع) به نام على بن ابى حمزه گويد: دوستى در كوفه داشتم كه جزو دربار بنى اميه و كاتب آنان بود. او به من گفت: وقتى به مدينه رفتيم، از امام صادق(ع) اجازه بگير تا به محضرشان شرفياب شويم. اجازه گرفتم و خدمتشان رسيديم. او بعد از سلام، نشست و عرض كرد: آقا من در ديوان دفتر بنى اميه بودم و مال زيادى از اين طريق به دست آوردهام.
امام(ع) فرمود: اگر گروهى كاتب بنى اميه نمىشدند و گروهى براى آنها دارايى نمىآوردند و جمعى به نفع آنان نمىجنگيدند و در نماز جماعتشان شركت نمىكردند، آنها حق ما را غصب نمىكردند. اگر مردم، بنى اميه را تنها مىگذاشتند آنها با اموالشان كارى از پيش نمىبردند، آن جوان عرض كرد: فدايتان شوم، آيا راه نجاتى براى من وجود دارد؟
امام (ع) فرمود: اگر بگويم، عمل مىكنى؟
عرض كرد: آرى.
فرمود: خود را از تمام داراييهايى كه از طريق ديوان بنىاميه به دست آوردهاى، رها كن. اموالى را كه صاحبانشان را مىشناسى، به آنها باز گردان و اموالى را كه صاحبانشان را نمىشناسى، از طرفشان صدقه بده و من در مقابل براى تو بهشت را ضمانت مىكنم.
آن جوان سرش را پايين انداخت و در فكر فرو رفت و آنگاه گفت: انجام مىدهم. على بن ابى حمزه گويد: اين جوان با ما به كوفه بازگشت و هرچه داشت، در راه خدا صدقه داد حتى لباسهاى تنش را، و ما براى او لباس خريديم و براى او فرستاديم. چندماه بعد مريض شد. يك روز به ملاقاتش رفتم. ديدم در حال احتضار است. او گفت: اى على بن ابى حمزه، به خدا قسم، امام به وعدهاش وفا كرد.
على بن ابى حمزه گويد: او از دنيا رفت و ما او را به خاك سپرديم. سال بعد كه مدينه رفتم، تا نگاه امام صادق(ع) به من افتاد فرمود: اى على بن ابى حمزه، به خدا قسم ما نسبت به رفيق تو به وعدهمان وفا كرديم.
عرض كرديم: درست مىفرماييد، فدايتان شوم. او خود موقع احتضار به من گفت: به خدا قسم امام صادق(ع) به وعدهاش وفا كرد.(46) پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. قواعد المرام، ميثم بن على عبرانى، ص 157، تحقيق حسينى، منشورات كتابخانه آيت اللّه نجفى. 2. مجمع الفائدة و البرهان، مقدس اردبيلى، ج 12، ص 321، مؤسسه نشر اسلامى. 3. الاربعين، ص 235 – 234 تبريز، مكتبة الصابرى. 4. سوره توبه، آيه 118. 5. تفسير صافى،ملامحسن فيض كاشانى، ج 1، ص 105، منشورات مؤسسه اعلمى، بيروت. 6. ر.ك تفسير نيشابورى مصمى به غرائب القرآن، ج 1، ص 96 – 95، چاپ سنگى. 7. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، حكمت 417. 8. فى رحاب التوبة، آيت اللّه سيد محمد مجاهد، تحقيق آقاى باقرى، ص 39، انتشارات زائر، چاپ اول: 1377. 9. وسائل الشيعه، ج 11، ص 357. 10. همانجا. 11. ر.ك: فى رحاب التوبة، ص 39. 12. همان، ص 40. 13. فى رحاب التوبه، ص 41. 14. ر.ك: نهج المسترشدين، ص 83 و ارشاد الطالبين، ص 432: تحقيق رجايى ، قم، كتابخانه آيت اللّه نجفى. 15. شرح تجريد، قوشچى، ص 422، چاپ تبريز. 16. المحجة البيضاء، فيض كاشانى، ج 7، ص 9 تا 10. 17. اربعين، ص 237 – 235 (باتصرف). 18. كافى، ج 2، ص 268 (با تصرف) اصل روايت چنين است: ما من شىء افسد للقلب من خطيئة ان القلب ليواقع الخطيئة فلاتزال به حتى تغلب عليه فيصير اعلاه اسفله. 19. كافى، ج 2، ص 273. 20. فى رحاب التوبة، ص 50 و 51. 21. همان، ص 56. 22. تحرير الاحكام، ص 208، طبع سنگى. 23. نهج المسترشدين، ص 83 – 82. 24. الاربعين، ص 242. 25. فى رحاب التوبة، ص 65. 26. نهج المسترشدين، ص 83. 27. ارشاد الطالبين، ص 433. البته اين در صورتى است كه نماز عيدين واجب باشد مانند زمان حضور ائمه عليهم السلام. 28. فى رحاب التوبه، ص 67. 29. همان، ص 67، 68. 30. نهج المسترشدين، ص 83. 31. شرح باب حادى عشر، ص 63. 32. حق اليقين، محمد باقر مجلسى، ص 453 ، تهران، رشيدى. 33. وسائل، ج 6، ص 344 (با تصرف و توضيح). 34. ر.ك: فى رحاب التوبه، ص 71. 35. همان. 36. همان، ص 72. 37. فى رحاب التوبه، ص 71 و 72. 38. نهج المسترشدين، ص 83(با تصرف) 39. فى رحاب التوبة، ص 72 و 73. 40. ر.ك فى رحاب التوبة، ص 73 و 74. 41. گناهان كبيره آيت اللّه دستغيب، ج 2، ص 444، ناشر: ضرابى، تهران، چاپ هفتم، 1360. 42. ظاهراً يعنى لحظهاى. 43. تفسير صافى، ج 1، ص 399 ؛ تصحيح اعلمى دار المرتضى، مشهد چاپ اول. 44. گناهان كبيره، ج 2، ص 456؛ راه بازگشت، على موسوى دهسرخى، ص 167، نشر حافظ نوين. 45. راه بازگشت، ص 222 و 223. 46. همان، ص 233 و 234(با تصرف).