(رسول اكرم (ص) از ديدگاه امام خمينى) ابتكارى ارزشمند
ساليانى است كه به ابتكار مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنهاى، هر سال جديد شمسى در پيام نوروزى ايشان با عنوانى جالب، شايسته و شكوهمند نامگذارى مىشود. اين حركت تبليغى و فرهنگى بنابر محتواى خود علاوه بر تأثيرگذارى بر جامعه و ايجاد تحوّل در نگرشها، گرايشها و بينشها، دست اندركاران امور اجرايى و متوليان خدمت به مردم را بر انجام وظايفى مأمور مىنمايد كه با شئونات عنوان نامگذارى شده انطباق داشته و در راستاى آن گامهاى مؤثرى بر عرصههاى گوناگون بردارند.
امسال نيز مقام معظم رهبرى با درايتى تحسين برانگيز و در پاسخ مدّبرانه به جفاهايى كه در غرب نسبت به ساحت مقدس رسول الله (ص) صورت گرفت، سال 1385 را به نام سال پيامبر اعظم نامگذارى كردند و در فرازى از پيام نوروزى خود خاطرنشان ساختند: «…در كنار…موفقيتهاى بزرگ، تلخى و سوانح و فقدانهاى دردناك و جفاهايى هم (در سال 1384) داشتهايم، چه به حرمت پيامبر اكرم (ص)، چه به قداست حريم عسكريين…اما عزم انقلابى بر آن است كه به حول و قوهى الهى از تلخىها، پلكانى به سوى شسرينىها بسازيم و سختىها را به سخت كوشى تبديل كنيم، اين درس اسلام و پبيامبر عظيم الشأن اسلام است در اين مقطع زمانى يا دو نام مبارك پيامبر اعظم از هميشه زندهتر است و اين يكى از تدابير حكمت و الطاف خفيه الهى است و امروز امت اسلام و ملتما بيش از هميشه به پيغمبر اعظم خود نيازمند است به هدايت او، به بشارت و اندرز او، به پيام و معنويت او و به رحمتى كه او به انسانها درس داد و تعليم داد. امروز درس پيغمبر اسلام براى امتش و براى همه بشريت، درس عالم شدن، قوى شدن، درس جهاد و عزّت و درس مقاومت است، پس نام امسال به طور طبيعى نام مبارك پيامبر اعظم است. در سايه اين نام و اين ياد، ملت ما درسهاى پيغمبر را بايد مرور كند و آنها را به درسهاى زندگى و برنامههاى جارى خود تبديل كند، ملّت ما به شاگردى مكتب نبوى و درس محمدى (صلى الله عليه و آله) افتخار مىكند…»(1)
باز خوانى هدايت، بشارت، انذار و درسهاى سعادت آفرين پيامبر اعظم (ص) در كنار اداى احترام به ساحت مقدس و رفيع ايشان، ظرفى متناسب را مىطلبد كه فرهنگ و هنر جهان اسلام و خصوص ايران كه هويتى ارزشى دارد، اين قابليت را داراست، در حدود وظايف، توانايىها و امكانات به تعظيم شعائر و انجام اقدامات متناسب با اين نامگذارى بپردازد. تأسى امام به سيره پيامبر اكرم(ص)
امام خمينى فرزندانى بى بديل بود كه موفق گرديد در عصر تباهى و تيرگى و غلبه پليدىها و جاهليت استكبارى در تأسى و اقتدا به خاتم رسولان و خاندان مطهرش بر همگان سبقت گيرد و چون ستارهاى درخشان به پرتوافشانى بپردازد، او رايت رهبرى را بر دوش نهد و كوكب هدايت و مشعل فروزان انسان هايى گرديد كه راه مقصود را گم كرده و از وادى تحيّر سر بر آورده و وحشت و نگرانى بر آنان استيلا يافته بود.
پويندگان طريق پاكى كه اين بزرگمرد را نمادى عالى از فضيلتهاى عالى اخلاقى و عرفانى و تربيت شده مكتب پيامبر اكرم (ص) ديدند و مشاهده كردند او زهد، اخلاص، فروتنى و شهامت را در وجود خويش متجلّى ساخته شيفته و مشتاق راهش گرديدند. امام از سلاله پاك رسول خدا بود كه در بوستان ذريّه آن فرستاده ى الهى چون گلى شكفت و عطر وجودش عالم را معطر ساخت.
امام كوشيد لمحاتى از خصال پيامبر را در حد توان در زندگى خود پياده نمايد، او با روى آوردن به عبادت و تزكيه آن چنان اهميت معنوى را در خود پديد آورد كه مردم همواره به ديده ى تكريم و احترام در وجودش بنگرند و در برابرش تواضع كنند و هيبت روحانى وى همه حاضران را تحت تأثير مىداد حتى دشمنان با وجود مجهز بودن به سلاحهاى گوناگون از اين عظمت در هراس بودند در عين حال فروتنى در امام ويژگى ريشه دار و در شرايط قبل و بعد از انقلاب اسلامى اين خصلت در وجود مباركش قابل مشاهده بود(2)، امام همچون جدّش رسول اكرم (ص) همواره در زندگى ساده مىپوشيد و كم خرج بود ولى بازدهى فراوان و بابركتى داشت، از هر گونه اسراف و تبذير دورى مىكرد و مىكوشيددر شرايطى مشابه افراد محروم و كم بضاعت جامعه زندگى كند و راضى نبود در موقعيتى بهتر از افراد عادى بسر برد، در منزل ايشان يك چراغ اضافى ديده نمىشد كه بى جهت روشن باشد. در زندگى رسول اكرم (ص) مىخوانيم كه ايشان برروى زمين غذا ميل مىفرمودند و كفش خويش را به دست مبارك پينه مىزدند و بر مركبى عريان سوار شده و ديگرى را هم بر آن سوار مىكردند، امام مىكوشيد اين شيوه ى ساده زيستى را كهك عامل هماهنگى و هم دردى با اقشار كم درآمد جامعه است در زندگى خود مورد توجه قرار دهد و در تدارك آن حتى به نزديكترين افراد خانه دستور نمىداد كه آب و يا غذايى برايش بياورند و بر سر سفره وسايل مورد نياز را از ديگرى نمىهاست و خود فراهم مىنمود، با وجود تلاشهاى گسترده ى سياسى و كارهاى پرتراكم از توجه به درماندگان و بينوايان غافل نبود. در صرف مخارج زندگى خوراك و لباس خود و اهل خانه نهايت احتياط و قناعت را اعمال مىكرد، لباسهايش از يكى دو دست بيشتر تجاوز نمىكرد و در عين حالى كه بسيار نظيف و مرتب بود در كمال صرفه جويى روزگار مىگذرانيد پيوسته همچون جدش رسول اكرم (ص) موقع وضوسازى، قبل و بعد از خواب و هنگام بيدارى دندانها را مسواك مىنمود و به همين دليل دندانهايش مىدرخشيد، نقل كردهاند حضرت خاتم رسولان هر چند روز با قيچى جلوى آينه موى شارب و زيادى محاسن را مىگرفتند، امام نيز چنين عمل مىكرد. در سلام نمودن بر ديگران پيشى مىگرفت و كسى هرگز نتوانست در اين سنت پسنديده بروى سبقت گيرد، در مسير خانه تا محل درس هم سعى مىنمود كسى پشت سر ايشان حركت نكند و اگر صداى كفش مىشنيد، ايستاده و مىفرمود آقا بفرماييد و حاضر نمىگرديد فردى در معيّت او، گام بردارد، با نهايت متانت و وقار حركت مىنمود و به اين سو و آن سو نمىنگريست.(3)
شخصيت دادن به كودكان از امورى است كه حضرت محمد(ص) در سيره و سخنهاى مبارك، بر آن تاكيد مىنمود، امام خمينى در اين عرصه نيز نمونه بود و با آن همه اقتدار كه ابرقدرتها از شنيدن نامش در هراس بودند آن قدر رئوف بود كه وقتى با اطفال مواجه مىگشت، به آنان سلام مىنمود و حتى سهم كودكان را در نهضت اسلامى از ياد نبرد و از آنان قدرشناسى كرد، اگر هم مىخواست تذكرى به بچهها بدهد، شخصيت آنان را مورد احترام قرار مىداد و اجازه نمىداد عزت نفسشان مورد خدشه قرار گيرد. امام كودكان را آيات مهربانى، صفا و صداقت معرفى مىكرد.(4)
رسول اكرم (ص) فرمودهاند: كسى كه دختر بچه خود را شادمان كند، مانند كسى است كه بندهاى از فرزندان اسماعيل ذبيح را آزاد كرده باشد. و آن كسى كه پسر بچه خود را مسرور و ديدهاش را روشن كند مانند كسى است كه ديدهاش از خوف خداوند گريسته باشد.(5) امام نسبت به فرزندان و نوهها بسيار عاطفى بود و انسى توأم با مودّت و محبت با آنان داشت، توصيه مىكرد بچهها تحت فشار قرار نگيرند، موانع از سر راهشان برداشته شود و كمتر به آنان تحكّم گردد. البته بعد از سن تكليف امام در برخورد با بچهها، تابع مسايل شرعى بود ولى قبل از آن، تأكيد مىنمود اگر خوابند بيدارشان نكنيد. غالباً بچهها را دور خود جمع نموده و در بازى آنان شريك مىگرديد.(6) آذرخشى در كوير انسان ها
در حصار شبه جزيرهاى كه در جنوب غربى آسيا قرار دارد و آن را عربستان ناميدهاند نهايت خُسران بشريّت ترسيم گرديده بود، سرزمينى كه جاهليت آن را در نورديده و اتصال اقوام و قبيله هايش نمودى يكسان به خود مىگيرد و مناسبت هر قبيله بر اساس امتيازات نژاد مشخص مىشود و همه بر كثرت نفرات، اموال و دارايىها برهم مباهات مىكنند تا آن جا كه بر زياد شدن آمار نفراتشان به گورستانها مىرفتند و قبرهاى اشخاص طايفه خويش را مىشمردند. قرآن بدين موضوع اشاره دارد: «الهكم التكاثر حتى زرتم المقابر؛»(7) خون، انگيزه تمام جدال و جنگها بود و خونخواهى و انتقام وحشتناك فرهنگ تمامى حماسهها، تاريخها و سرودهها را بوجود مىآورد. دردناكتر از اينها، زندانى افكار و احساسات در برابر تعدادى سنگ به نام بت بود و چه فريادهايى كه در پاى اينها نكردند و چه انديشههاى باالقوه و سرشتهاى پاكى كه در پاى آنها قربانى نگشت.(8)
در سرزمين ايران هم وضع آشفته و پريشان بود، قلم و سلاطينى كه خود را از نژاد خدا(؟!) مىدانستند و براى خويش شخصيتى ربّانى و الهى قائل بودند، استبداد و چپاولگرى و استثمار مردم و ايجاد نظام طبقاتى چنان مغرور و غافلشان كرده بود كه به اموال، كاشانه و حتى آبروى مردم به ديده ى طمع مىنگريستند و در عصيان و سركشى بر حضرت بارى تعالى چنان گستاخ شده بودند كه براى حيثيت انسانى هيچ ارزشى قائل نبودند، اگر كسى رأى و نظرى خلافشان مىداد زير ضربات شديدترين شكنجهها او را از بين مىبردند، خزانه كشور و خزينه ى كسراها يكى بود و اموال كشور را صرف بزم، شراب و عيّاشى مىكردند.(9) اين توحّش به اعراب و ايرانيان منحصر نمىگشت و روحىها نيز اوضاع رنج آورى داشتند، زيرا ساكنان اين قلمرو از هيچ گونه حقوق و امتيازى سياسى و اجتماعى برخوردار نبودند و تمامى امتيازات در انحصار اغنياء و يا در طبقات روحانى كليسا بود، بخش اعظم مردم يا برده بودند يا چاكر، به بردگان همچون حيوانات غذا مىدادند و در اين حال پا در زنجير داشتند و دست در دستبند و يا زنجيرى كه از قلادهاى به قلاده ديگر اتصال داشت، به بكديگر بسته شده بودند، صاحبان قصرها و اسقفهاى كاخ نشين و كشيشهاى صومعه دار از اين همه رنج و آلام مردم هيچ پروايى به خود راه نمىدادند.(10)
ناگهان در دل زمين زلزله افتاد، سينه خوش رنگ دريا جوشيدن گرفت، دشتها تكان خوردند، كوهها برخود لرزيدند، طاق مدائن شكاف برداشت و بت هايى كه از سقف و ديوار خانه كعبه آويخته شده بود، فرو ريختند، آتشكده فارس به خاموشى و سردى گرائيد، در روم بادهاى وحشت انگيزى وزيد، كاخ خسروها و قيصرها دچار آشفتگى شدند، انقلابى شگرف تحولى محسوس و زمزمهاى هيجانانگيز آرامش شب را درهم شكست. اين دگرگونىهاى مهم كه به چشم اهل بصيرت معنادار بود، سنگ بناى حادثهاى حياتى، جاويدان و معنوى را نويد مىداد، اين رويداد بزرگ كه چشمه پر بهره رستگارى و فضيلت را بر كشتزار جهانيان جارى ساخت، سحرگاهان روز جمعه 17 ربيع الاول سال عام الفيل(57م) به وقوع پيوست و نوزادى فرخنده در مكه ديده به جهان گشود كه دراين تاريكىهاى دهشت زا، فروزش برانگيخت اين طفل كه محمد ناميده شد هنوز بر گهوارهاش آرام نگرفته بود كه دنيا را چون گهوارى به حركت در آورد و با ولادتش علم كاهنان و سحر ساحران باطل گشت و نداى ملكوتى: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا؛(11)در ميان زمين و آسمان عطرافشان گرديد.
آن رحمت عالميان چون گلى معطر به قدرت الهى در صحرايى خشك رويش و شكوفايى خود را آغاز نمود تا كوير تفتيده دلها و لجن زار متعفّن جانها و محيط آلوده ى آن روز و نه تنها آن ايام كه واپسين نفسهاى روزگار را با نسيم خوشبوى دين و مكتب مقدسش بنوازد اين بزرگ مرد كه در همان اوان زندگى پدر و مادر را از دست داد، در ميان مردمانى محروم از عاطفه و سنگدل و قسّى القلب مراحل رشد را سپرى كرد اما او قلبى سرشار از محبت، عطوفت و رأفت دارد، به يتيمان و فقيران كمك مىكند و نسبت به تمام مسافران و از راه ماندگان ميهمان نواز است و اجازه نمىدهد به كسى صدمهاى و لطمهاى وارد شود و رنج ديگران را به جان مىخرد، اذيتهاى مخالفان را تحمل مىكند و حتى به عيادت كسى مىرود كه او را آزار داده و رسالتى پر رنج را پيش مىبرد تا انسانها را به سوى عدالت، حقيقت، راستى و درستى راهنمايى كند، با وجود آن كه در ميان بت پرستان و مشركان زيسته ولى آنچنان روح بزرگ و والايى دارد كه در زمين و آسمان هيچ كس را جز اللّه شايسته پرستش نمىداند و در برابر هيچ مخلوقى سر تعظيم فرود نمىآورد و نفرت و انزجار خود را از ستم و بهره كشى و زورگويى اعلام مىدارد. او پانزده سال تمام بيابانهاى خشك را درپيش مىگرفت و در كوه حرا كه قلّهاش همچون مخروطى در شمال شرقى مكه، بر قلب جهان اسلام برافراشته است، همانجا كه ابراهيم (ع)، اسماعيل (ع) خود را به قربان گاه آورد، معتكف گشت و در برابر جايگاه خليل الله، ندايش را كه هنوز در گوش زمان طنين انداز است با گوش جان شنيد. آن برگزيده ى پيامبران بيابانهاى حجاز و خارهاى صحرايى گرم را مىپيمود تا در غار حرا به تفكر نشيند و با خداى خويش راز و نياز كند و وجود خويش را براى دريافت انوار وحى و ارتباط با فرشته ى الهى مهيا سازد. بارگاه قدس و جايگاه اُنس
راستى اين شخصيت ممتاز چه اوصافى دارد و مقام و درجاتش چگونه است ككه اين شايستگىها را بدست مىآورد و هادى انسانها مىگردد و برگزيده همه رسولان الهى مىشود و اسوهاى حسنه مىگردد، امام خمينى او را نور مقدس مىداند كه مركز ظهور اسم اعظم و مرآت تجلّى حق است.(12) امام خمينى در جاى ديگر مىگويد رسول خدا (ص) صاحب مقامى است كه شامل حقايق غيب و شهود مىباشد و ريشه بنيادين تمامى مراتب كلى و جزيى است و نسبت ايشان به پيروانش هم چون اسم اعظم نسبت به ساير اسما و صفات است.(13)
امام خاطرنشان مىنمايد: «تمام دايره وجود، از عوالم غيب و شهود تكويناً و تشريحاً وجوداً و هدايتاً ريزه خوار نعمت آن سرور هستند و آن بزرگوار واسطه فيض حق و رابطه بين حق و خلق است و اگر مقام روحانيت و ولايت مطلقه او نبود احدى از موجودات لايق استفاده از مقام غيب احدى نبود و فيض حق عبور به موجودى از موجودات نمىكرد و نور هدايت در هيچ يك از عوالم ظاهر و باطن نمىتابيد.»(14)
رسول اكرم (ص) صاحب علم كامل لدنى است و دانش آن حضرت از قياسها و اختراعات ذهن بشرى و وهْمْ و گمان عارى است همانگونه كه قرآن مىفرمايد: «و ماينطق عن الهوى ان هو الاوحى يوحى»(15) از اين روى آن حضرت به مقامى رسيده كه براى احدى رسيدن به آن امگانپذير نخواهد بود. برخى انسانها چون ترقّى كردهاند محو عالم بالا شدهاند و براى آنها نسبت به مراحل پايينتر عفلت اتفاق مىافتد اين است كه افراد وقتى به مرتبهاى كه قابليت داشتهاند مىرسند كمال آن عالم آنها را محو مىكند و ديگر قادر نخواهند بود با پايين مُراودهاى داشته باشند و امور مربوط به زندگى طبيعى را از دست مىدهند و ديگر نمىتوانند در اين امور مشى كنند ولى رسول اكرم (ص) ضمن آن كه به مقامات عالى مىرسد و تمام اسماء و صفات در او تجلى مىكند، در عين حال حفظ ادب و شئون آن عالم را مىكند و اين عالم را هم مراعات مىنمايد، نهايت عظمت و تجلياتى كه امكان دارد براى انسان طلوع كند براى وى رخ مىدهد ولى چون وجودش كامل است مانع محو دراين تجليات مىشود و اين ويژگىها او را از عالم طبيعت غافل نمىكند و به عنوان انسان كامل فيوضات عالم بالا را به نحوى كه افاضه مىشود ضبط و حفظ مىنمايد و چنانچه شايسته است به عالم پايين فيض مىرساند نه از بالا دستش كوتاه است و نه از پايين غافل است. امام خمينى به همين دليل حضرت رسول اكرم (ص) را كاملترين موجودات مىداند.(16)
قيام براى خدا بود كه خاتم انبياء را يك تنه بر تمام عادات باطل و عقايد خراب جاهليت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جاى آن توحيد و تقوا را بنيان نهاد و به مقام قاب قوسين رسيد. قدم عبوديت و جذبه ربوبيّت نيز آن حضرت را سير داد و به معراج و مقام قرب وصول نمود و به همين دليل در تشهد نماز توجه به بندگى رسول اكرم (ص) قبل از رسالت است و اين حقيقت نشان مىدهد كه مقام رسالت عصارهاى عبوديت مىباشد. امام خمينى از اين موضوع چنين نتيجه مىگيرد: «قدم عبوديت مقدمه همه مقامات سالكين است و رسالت شعبه عبوديت است و چون رسول ختمى، عبد حقيقى فانى در حق است اطاعت او اطاعت حق است…و عبد سالك بايد از خود مراقبت كند كه قصور در طاعت رسول كه طاعت الله است نكند تا از بركات عبادت كه وصول به بارگاه قدس است به دستگيرى ولى مطلق نشود و بداند كه كسى را بى دستيارى ولّى نعم و رسول اكرم (ص) به بارگاه قدس و جايگاه انس بار ندهند.»(17)
پيامبر اعظم در كوه حرا برپا ايستاد و قيام به اطاعت نمود و چنان مشقت و رنج كشيد كه پاهاى مباركشان متورم گرديد و خداونددر كلام وحى، به رسولش فرمود: «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى ؛(18)اى طاهر هادى ما قرآن را برتو نازل نكرديم كه به رنج بيفتى» تو پاكيزهاى و هدايت كننده، اگر مردم از تو پيروى نكنند از كاستى و نقص و شقاوت آنان است و مشكلى در سلوك و مشى تو وجود ندارد. امام خمينى اين نكته را مورد تذكر قرار داده است: «حضرت ختمى مرتبت به قدرى رياضت كشيد و قيام در مقابل حق كرد كه قدمهاى مباركش ورم كرد.»(19)
البته راز عبادت و بندگى پيامبر (ص) خوف از عذاب خداوند يا فعاليتى براى محو خطاها و سيئات نبود و چگونگى عبوديت آن حضرت با مردمان عادى تفاوت بارزى دارد واين گونه عبادات از ساحت مقدس او دور است بلكه عظمت پروردگار و شكر گزارى در برابر نعمتهاى بى كران خداوند متعال هرگونه آرام و قرار را از آن حضرت بريده بود، به باور امام خمينى عبادت خاتم رسولان و ائمه هدى (ع) ترسيمى از تجليات محبوب است، اين بزرگان با وجود آن كه محو جمالند و فانى در صفات و ذات، حركت بدن هايشان تابع اين حالات معنوى و ملكوتى است.(20)
اراده نبى مكرم تابع اراده حق تعالى بود، حركتى از خود نداشت، پيرو حق بود هيچ خلجانى در قلبش پديد نيامد، او كه از محضر قدس ربوبى و محفل قرب و انس الهى به سر منزل عربت، جاهليت و كاستى قدم رنجه فرمود و گرفتار معاشرت و مراوده با افرادى چون ابوجهل، ابوسفيان ومانند آنها شده بود، دل اهل معرفت و ولايت را دچار تحول مىساخت و در واقع پيامبر به نوعى از مقامات بالا، به موقعيت هايى اين گونه فرود آمد تا رحمت واسعه و كرامت الهى را شامل بندگانى بنمايد كه مستعد هدايت هستند و مىخواهند از عالم پست و اسفل به سوى قدس و ملكوت صعود كنند از اين جهت پيامبر(ص) حتى وقتى مشاهده مىكند كفار و مشركان در باطل غوطه ورند و در باتلاق گمراهى دست و پا مىزنند تأسف مىخورند و به حالشان دلسوزى مىنمايد، قرآن مىفرمايد: «لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريصٌ عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم».(21)
به درستى كه فرستادهاى از خودتان برايتان آمد كه آن چه شما را به مشقّت مىافكند براى او سخت و دشوار است، بسيار هواخواه شما و بر اهل ايمان دلسوزى و مهربانى دارد.
در شدّت اين شفقت قرآن مىفرمايد: «فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤمنوا بهذالحديث انتقاً؛(22)يعنى اى رسول نزديك است كه اگر امّت به قرآن تو ايمان نياورند، جان عزيزت از شدت اندوه و تأسف (بى ايمانى آنان) از دست برود و در جاى ديگر كلام وحى مىفرمايد: «لعلك باخعٌ نفسك الّا يكونوا مؤمنين ؛(23)(اى فرستاده ما) تو چنان در انديشه هدايت خلقى كه در صدد هستى جان عزيزت را از حزن اين كه آنان ايمان نمىآورند از دست بدهى.
امام خمينى چه جالب اين نكته را مطرح مىنمايد: «سبحان الله، تأسف به حال كفّار و جاهدين حق و علاقهمندى به سعادت بندگان خدا، كار را چقدر به رسول خدا (ص) تنگ نموده كه خداى تعالى او را تسليت دهد و دل لطيف او را نگهدارى كند كه مبادا از شدت همّ و حزن به حال اين جاهلان بدبخت دل آن بزرگوار پاره شود قالب تهى كند…»(24) رحمتى براى جهانيان
برخى از اهل عرقان و بصيرت احتمال دادهاند چون پيامبر(ص) مدتى مردم را به سوى حقيقت و يكتا پرستى دعوت كرد ومؤثر واقع نشد و آن افراد به سركشى و عصيان گرى ادامه دادند، آن سرور عالميان احساس نمود شايد اشكالى در شيوه ى دعوتش وجود دارد لذا به رياضت و مشقتهاى ناشى از آن روى آورد. اين جنبه، رحمت و دل سوزى پيامبر(ص) را نه تنها براى اهل ايمان بلكه حتى براى كفار و مخالفان هم به اثبات مىرساند، يعنى در واقع باطن امور و حقايقى را مشاهده مىكرد كه اگر معاندان به لجاجت خود پافشارى كنند فرجامى هلاك كننده و آتشى سوزان در انتظارشان است. چون ملاحظاتى اين گونه داشت احساس تأثر مىكرد كه چرا آنان ايمان نمىآورند، چرا خودشان را نجات نمىدهند، چرا چشمهاى عبرت را نمىگشايند و چرا از خواب غفلت بيدار نمىشوند، همان صلح و صفايى را كه با مؤمنان داشت به نحوى ديگر در مورد مخالفان بكار مىبرد و در يكى از غزوات كه عدهاى را به عنوان اسير آوردند، فرمود:ما بايد اينها را با زنجير وارد بهشت كنيم و نجاتشان دهيم. آرى اسارتهاى ظاهرى دنيايى از آن اسارت فكرى و اعتقادى بهتر است. البته آنان را كه همچون غدهاى سرطانى بودند با غلظت و حدّت برخورد مىنمود: «محمد رسول الله و الّذين معد اشداء على اكفار رحماء بينهم».(25)(يعنى: محمد فرستاده خداست و افرادى كه با او هستند بر كفار سختگيرى مىنمايند و در ميان خود مهربانند) همين خشونت و قاطعيت هم براى تحقق بعد رحمت بود زيرا به عنوان مثال وقتى پزشكى بدنى را جراحى مىكند ظاهر امر يك سختگيرى است امّا مىخواهد آن فردى را كه مبتلا به يك بيمارى صعب العلاج يا عفونى است از خطر مرگ و هلاكت حتمى نجات دهد، پس براى تهذيب جامعه و ايجاد آرامش و امنيت براى مؤمنان و بندگان خدا لازم است عوامل شرارت و ستم را از اجتماع دور نمود.(26)
انسانى كه در رأس امور جامعه قرار مىگيرد و يا مىخواهد مردم را هدايت كند بايد به رسول اكرم (ص) تأسى نمايد، يعنى در آغاز لازم است قلب خويش را سرشار از رحمت الهى كند و عطوفت ملكوتى را در وجود خويش متحقّق نمايد و سپس به ميان مردم برود و با چشم عنايت و لطف به آنان نظر كند و خير و صلاح همه را بخواهد، دشمنان را با دلسوزى به راه حق فرا بخواند و در برخورد با آنان از جاده انصاف و عدالت بيرون نيايد. البته نظام جزايى، اجراى حدود و برخورد قانونى با متخلّفان هم در اين راستاست و بديهى است وقتى جامعه بخواهد به مدينه فاضله گام نهد بايد علفهاى هرز و آفات مهلك و سموم خطرناك را از خود دور كند تا هماى سعادت را بر شانههاى خويش احساس كند، جهاد و مبارزه و ستيز با دشمنان بايد بر اين نيت باشد كه افراد جوامع بايد تربيت شوند و رشد معنوى يابند و عوامل مزاحم و زمينههاى پريشان كننده اگر محو كردند اين مهم زودتر به منصه ظهور مىرسد. آنهايى كه در مبارزات مسلمين به قتل مىرسند و يعت طبق قوانين عادلانه مجازات مىشوند نيز از موضع رحمت، به نفعشان مىباشد زيرا جلو شرارتى كه عذابشان را شدت مىبخشد جلوگيرى مىكنند و مسلم است كه عذابهاى دنيوى خيلى كمتر از مشقتها و عقابهاى اخروى است به همين دليل امام خمينى مىگويد: «زيرا با بودن آنها در اين عالم در هر روزى براى خود عذابهاى گوناگون تهيه مىكردند، كه تمام حيات اينجا به يك روز عذاب و سختىهاى آنجا مقابله نكند و اين مطلب براى كسانى كه ميزان عذاب و عقاب آخرت و اسباب و مسببات آن را مىدانند پر واضح است. پس شمشيرى كه به گردن بنى قرنطه و امثال آنها زده مىشود، به افق رحمت نزديكتر بوده و هست تا به افق غضب و سخط.»(27)
پيامبر(ص) به مرحله رحمةللعالمين هم رسيد يعنى به هر چند با اين ديد كه نشانهاى از محبوبيت است مىنگريست و به موجودات با ديده مهر توجه مىنمود كه اين مقام براى هر كسى ميسّر نمىباشد، در عين حال رسول اكرم (ص) جاذبه و دافعهاى جهت دار داشت و براى مراعات حق ديگر اعضاى فاسد را از صحنه حذف مىنمود و خلافكاران را به كيفر مىرسانيد مسلمانان بايد افتخار كنند كه در اين جهان در پرتو چنين رحمت الهى بسر مىبرند و انوار تابناك محمدى به آنان گرمى و حرارت و فروغ مىبخشد و البته بايد اميدوار باشند در سراى جاويد هم از پرتوهاى شفاعت آن وجود مبارك برخوردار گردند.
چه مباهاتى برتر از اين كه آخرين فرستاده ى الهى به تعبير قرآن داراى خُلق بزرگ است: «انك لعلى خُلق عظيم.»(28)او از چنين ظرفيت فوق العاده بهرهمند شده تا قوه مقاومت در برابر مشقات و ناملايمات را برست آورد و هيچ عاملى او را از ميدان رشد و هدايت مردم بيرون نبرد. امام خمينى حكمت اين خُلق ويژه را توضيح مىدهد:
«سختترين رنج و لعب هاديان راه حق، معاشرت با جاهلات و دعوت بى خردان بوده و هست و از اين جهت اينها بايد متّصف به بزرگترين اخلاق حسنه باشند و بايد قوه ى رفق و مدارا و حسن عشرت (معاشرت) در آنها به طورى باشد كه با تمام جهالت جاهلان و بى خردان مقاومت كنند. زود رنجى و كدورت با اين شغل شريف منافى است…»(29)
آن حضرت با وجود عظمت روحى و عالىترين مقامات علمى و معنوى، با بندگان خدا از همه بيشتر فروتنى داشت. امام خمينى در يكى از بيانات خود مىگويد: «رسول خدا(ص) در مدينه كه مركز حكومت ايشان بود، عرب مىآمد و مىديد كه چند نفر نشستهاند دور هم با هم صحبت مىكنند او (تازه وارد) نمىتوانست بفهمد كه كدام يكى از اينها در رأس واقع است و حاكم است و كدام يك از اينها پايين ترند.»(30)
امام متذكر مىگردد: «(رسول اكرم (ص)) كراهت داشت كه اصحاب براى احترام او به پا خيزند وقتى وارد مجلس مىشد پايين مىنشست، روى زمين طعام ميل مىفرمود و روى زمين مىنشست و مىفرمود: بندهاى هستم، مىخورم مثل خوردن بنده و مىنشينم مثل نشستن بنده.»(31) طلوع تابناك
بعثت نبى اكرم (ص) همچون آذرخشى كوير منحط و خفقان گرفته ى انسانيت را پرتو افشانى كرد وطليعه وحى با فرمان قاطع «اقراء» نمودار گشت و موجى از نور الوهيت در غار حرا برخاست و جام جان حضرت محمد (ص) را لبريز از معنويت و روانش را از انوار معرفت سرشار ساخت آن بزرگوار بر اثر ارتباط با جهان غيب از طريق وحى راز و رمز آفرينش و اسرار وجود آموخت و دفتر كتاب هستى را فرا گرفت. قرآن كريم بر قلب مباركش نازل گرديد و چشمه همه جوشان و جويبار زلال توحيد را در اعماق وجودش جارى ساخت تا از اين طريق و با تمسّك به قوانين جاودانى قرآن ، تشنگان حقيقت را به سرشت اصيل خويش باز گردانيده جاده كمال را در نوردند و لقاى حق را طالب گردند. آرى سرزمين حجاز مركز تابش خورشيد وحى گشت و زنجيرهاى اسارت كهك افكار انسانها را به بند كشيده بود يكى پس از ديگرى گسست، تبعيض، تجاوز، عدوات، خصومت و بهره كشى از قاموس انسانها حذف گرديد، رحمت و بركت به انسانها روى آورد و آرامش و امنيت ارمغان اين انقلاب معنوى بود.
امام خمينى بعثت نبى اكرم (ص) را مهمترين حادثه تاريخ مىداند: «حوادث بسيار بزرگ در دنيا اتفاق افتاده است، بعثت انبياى بزرگ، انبياء او اولعزم و بسيارى از حوادث بسيار بزرگ لكن حادثهاى بزرگتر از بعثت رسول اكرم (ص) در عالم وجود نيست غير از ذات مقدس حق تعالى وبعثتى كه بعثت رسول ختمى است او بزرگترين شخصيتهاى عالم امكان و بزرگ برين قوانين الهى و اين حادثه در يك همچو روزى اتفاق افتاده است و اين روز را بزرگ كرده است و شريف و همچو روزى ما ديگر در ازل و ابد نداريم و نخواهيم داشت »(32)
يكى از انگيزههاى بعثت اين بوده كه قرآن كريم توسط نبى اكرم از مرتبه غيب تنزل كند و به مرتبه شهادت برسد و به صورت الفاظ و مفاهيمى در آيد كه مردم بتوانند مضامين آن را درك نمايند و به دستوراتش عمل كنند و به تزكيه و تربيت راستين و پرورشهاى معنوى و اصل گردند و از اين ظلمات و جهالتها بيرون آيند و به وادى نور و معرفت گام نهند چنانچه در قرآن آمده است «يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة؛(33)تا آيات را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به ايشان بياموزد».
پيامبر(ص) از رهگذر وحى، فرهنگ و معرفتى را بالاتر از اوضاع جامعه جهانى بنيان نهاد و مكتب مذهبش بر تمام مذاهب و آيينها برترى يافت. در آغاز خويشاوندان را به پرستش خداى يكتا فراخواند .آن گاه مردم مكه و جزيرةالعرب را به توحيد دعوت كرد و سرانجام نبوت و رسالت خود را جهانى اعلام كرد. رسول خدا از اين رهگذر مىخواست با آيينى الهى، آدميان را از حجابهاى خود كه چون تار عنكبوتى اطراف خويش تنيده بودند، برهاند و آنان را از قفس هوسها، جنايتها و قساوتها نجات دهد و دلها را به نور ايمان بيارايد آن حضرت با تحمل سختىهاى فراوان اركان فرهنگ منحط و عقب مانده بشريت عصر جاهليت را دگرگون ساخت وكاخ فرهنگى جديدى را تأسيس نمود و در مدتى كوتاه از اشخاصى كه بويى از انديشه و كمالات نبرده بودند، انسان هايى ساخت كه به گواه تاريخ و اعتراف دانشوران و مورخان پرچمدار فرهنگ و تمدن در سراسر جهان و در گستره تاريخ شدند.
با طلوع وحى در اندك مدتى نفرتهاى عميق و چندين ساله تبديل به اُلفت شد و غارت و آدم كشى جاى خود را به گذشت، ايثار و برادرى و مواسات داد، پراكندگى به يگانگى و خشونت به عطوفت مبدّل گشت. نظام طبقاتى فرو ريخت و همگان در برابر قانون از حق مساوى برخوردار شدند. در جامعهاى كه گرفتار اشرافيت بود و مردم زحمت كش خوار و حقير شمرده مىشدند پيامبر(ص) بر دست كارگرى بوسه زد و به تمام اختلافات قومى و فرقهاى خاتمه داد و بدين ترتيب تمام امتيارات موهوم قبيلهاى و نژادى از ميان رفت و جاى آن را تقوا و فضيلتهاى اخلاقى گرفت قرآن مىفرمايد: «انّ اكرمكم عندالله اتقيكم؛(34)كسانى كه جز به خود و منافع شخصى فكر نمىكردند چنان متحول شدند كه براى جهاد در راه خدا بر هم سبقت مىگرفتند»قرآن كريم حال افرادى را بيان مىكند كه چون به دليل نبود امكانات، موفق به شركت در جهاد نمىشدند با چشمانى غرق اشك از خدمت پيامبر(ص) باز مىگشتند. امام خمينى اين تحولات مهم را يادآور مىشود: «مساله مبحث و ماهيت آن و بركات آن چيزى نيست كه بتوان با زبانهاى الكن ما از آن ذكر مىنمود و به قدرى ابعاد آن زياد است و جهات معنوى و مادى او زياد است كه گمان ندارم بتوان حول و بر او صحبت كرد. مساله بعثت يك تحول علمى و عرفانى در عالم ايجاد كرد كه آن فلسفههاى خشك يونانى مبدّل كرد به يك عرفان عينى و يك شهود واقعى براى ارباب شهود.»(35)
در جاى ديگر امام خاطرنشان مىنمايد:
«همين مقدارى كه معلوم شده است…وقتى كه ملاحظه مىكنيد با قبل از اسلام و معارف قبل از اسلام و فلسفه قبل از اسلام و عدالتهاى اجتماعى قبل از اسلام، مىبينيد كه همين مقدار هم يك تحول عظيمى در دنيا پيش آورده است كه سابقه نداشته است و لاحقه هم ندارد.»(36)
امام تاكيد مىنمايد بر اثر بعثت آن حضرت انقلاب هايى به وقوع پيوست و تحولاتى شگرف در جهان حاصل گرديد، معارفى كه توسط پيامبر(ص) در جهان انتشار يافت، از حد بشريت خارج است. و اظهار مىدارد: «اين اعجازى است كه براى اهل نظر دليل بر نبوت است و الّا ايشان به خودش نمىتوانست اين كار را بكند… يك مسئله بزرگى است كه كشف هم نشده است، براى خود ايشان است و كسانى كه خاص الخاصّ ايشان هستند…يك نفر آدم بتواند اين طور در دنيا همه چيز را بيابد كه مطابق عقل حالا باشد و آينده اين يك امر اعجاز است غير از اعجاز چيز ديگرى نمىتواند باشد.»(37)
n………..00 پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. روزنامه اطلاعات، دوشنبه 14 فروردين 1385، شماره23592، ص2. 2. پابه پاى آفتاب، ج 4، ص161. 3. سرگذشتهاى ويژه از زندگى امام خمينى، ج 4، ص129، مأخذ قبل، ج 4، ص116، فرازهاى فروزان، 240-239، گلهاى باغ خاطره، ص59، فصلنامه ندا، شماره اول، ص51. 4. ويژگى هايى از زندگى امام خمينى، حميد انصارى، ص 41، خورشيد قرن، حميد علم الهدى، ص 95 ،پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 111،فرازهاى فروزان، ص264. 5. مكارم الاخلاق، طبرسى، ص571. 6. صحيفه دل، ج اول، ص 60، پابه پاى آفتاب، ج اول، ص 191-190،دليل آفتاب، ص172. 7. سوره تكاثر، آيات اول و دوم. 8. محيط پيدايش اسلام، شهيد دكتر بهشتى، 42 – 39، تاريخ يعقوب، ج 1، ص 337. 9. جهان در عصر بعثت، باهنر و رفسنجانى، ص 36 و 51 و52. 10. روح اسلام، امير على، ترجمه ايرج رزاقى و محمد مهدى حيدرى پور، ص 250 -249، فرهنگ وتمدن مسلمانان، بار تولد، ترجمه ديانت، ص23. 11. سوره ى اسرى، آيه 81. 12. شرح حديث جنود عقل وجهل، ص 16. 13. مصباح الهدايه، ص 76 -75. 14. آداب الصلوة، ص 138 -137. 15. سوره نجم، آيه 3و4. 16. تبيان، دفتر 41 (نبوت)، ص 384. 17. آداب الصلوة، ص 365. 18. طه، آيه دوم. 19. چهل حديث، ص 177. 20. همان، ص 349 و 350. 21. سوره توبه، آيه 128. 22. سوره كهف، آيه 6. 23. سوره شعراء، آيه سوم. 24. شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 165 – 164. 25. سوره فتح، آيه 29. 26. نك: تفسير سوره حمد، امام خمينى، ص 110 -109. 27. آداب الصلوة، ص 237، 236. 28. سوره ى قلم، آيه چهارم. 29. شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 317 – 316. 30. تبيان، دفتر 12، ص 101. 31. چهل حديث، امام خمينى، ص 96. 32. بيانات امام در جمع مديران صندقهاى قرضه الحسنه در20 خرداد 1359، صحيفه نور، ج 12، ص 168. 33. سوره جمعه، آيه دوم. 34. سوره حجرات، آيه 13. 35. سخنرانى امام در جمع مسئولان لشكرى و كشورى در 21/2/1361، صحيفه نور، ج 17، ص 250. 36. بيانات امام در ديدار با اعضاى هيات دولت در اول دى ماه سال 1360، همان، ج 18، ص 190. 37. بيانات امام در هشتم فروردين سال 1366، همان، ج 20، ص 78.