مقاله وارده
دست بر قلم برديم تا با استعانت از خداوند سبحان بتوانيم ذرهاى از درياى بى كران صفات مولاى متقيان على(ع) را در كتاب آسمانى بيابيم و از خداوند متعال خواستاريم كه جسارت و گستاخى را بر ما ببخشد از آن رو كه ما قدرت فهم فضايل على(ع) را نداريم چه خامه شكسته و زبان الكن و فهم قاصر است و شناخت او فقط توسط خدا و پيغمبرش ميسّر مىشود و بس و ما هرچه بنويسيم و بخوانيم مثل آن است كه بر لب دريايى ايستاده باشيم و فقط از ساحل آن سود ببريم چون نمىتوانيم در وسط آن غوطه وربشويم چه هر كس به اندازه فهم و درك خود مىتواند از اين بحر لايتناهى استفاده كند.
در ضمن خاطر نشان مىشود مطالبى كه در اين جا مطرح شده كم و بيش خوانندگان محترم با آن آشنا هستند و تقريباً مطالب ما بازگو كننده صحبتها و نوشتههاى ديگران است و از اين رو كه سعى شده در حدّ توان قسمتى از آيات و مطالب مربوط به اين موضوع در اين مقاله گنجانده شود، حايز اهميت است.
از فضائل على(ع) سخن رانديم چون على(ع) از خانوادهاى است از بنىهاشم كه در همان اوائل رسالت پيامبر(ص) جزء اولين كسانى بودند كه ايمان آوردند و با او در سختيها و رنجها كه از سوى كافران تحميل مىشد و در تمام مصايب از قبيل شعب ابىطالب و تحت فشار گذاشتن پيامبر توسط كفار، كه دست از دعوت خود بردارد و مسائل ديگرى كه وجود داشت در كنار پيامبر بودند و از او دفاع مىكردند و على(ع) نيز در كنار پدر بزرگوار خود ابوطالب در كنار پيامبر و خانواده او بود و در غم و اندوه آنها شريك بود و على(ع) بعد از خديجه همسر پيامبر، اول كسى بود كه دعوت پيامبر را لبيك گفت و در همان جلسهاى كه پيامبر با خويشاوندان خويش در اوايل رسالت خود تشكيل داده بود علاقمندى به پيامبر و مسلمان شدن خود را مطرح كرد.
براى على(ع) همين بس كه او پسرعمو و داماد خاتم الانبياء(ص) بود و همسرى چون فاطمه سيده نساء عالمين داشت و فرزندانى چون حسن و حسين(ع) – سروران جوانان اهل بهشت – از او بودند. اگر بخواهيم نمونه بارزى از جامع خوبيها و فضايل را در تاريخ بيابيم جز على و خاندانش كس ديگر صاحب اين فضيلتها و امتيازها نبوده است و نيست. نخستين مسلمان چه كسى بود؟
در پاسخ اين سؤال همه متفقاً گفتهاند نخستين كس از زنان كه مسلمان شد خديجه همسر وفادار و فداكار پيامبر بوده و از مردان همه دانشمندان و مفسران شيعه به اتفاق گروه عظيمى از دانشمندان اهل سنت على عليه السلام را نخستين كسى از مردان مىدانند كه دعوت پيامبر را پاسخ گفت .
اين مطالب را در ذيل آيه 100 از سوره توبه مطرح كردهاند و مىگويند منظور از «السابقون الاولون من المهاجرين و الانصارو…» همان حضرت على(ع) است كه اولين مسلمان است.(1) حديث ديگرى از پيامبر داريم در رابطه با اينكه حضرت على(ع) را اولين مسلمان و اولين ايمان آورنده مىداند: «يا على انت اوّل المؤمنين ايماناً و اول المسلمين اسلاماً و انت منّى بمنزلة هارون من موسى».(2)
قابل توجه اين كه حديث معروفى در اينجا داريم كه در كتب شيعه و اهل تسنن نقل شده است. طبق اين حديث آيه فوق درباره پيامبر(ص) و على عليه السلام نازل شده است. چون پيامبر دخترش فاطمه(س) را به همسرى على(ع) در آورد، به اين ترتيب على(ع) هم پسر عموى پيامبر و هم همسر دخترش بود و اين است معنى (نسباًو صهراً).(3)
سوره اعراف آيه 44 «…فأذّن مؤذن بينهم ان لعنة اللّه على الظالمين؛ندا دهندهاى در ميان آنها ندا مىدهد كه لعنت خدا بر ستمگران باد.» در اين كه اين مؤذن (ندا دهنده) كه صداى او را همگان مىشنوند و در حقيقت، سيطره تفوقى بر همه آنها دارد كيست؟ از آيه چيزى استفاده نمىشود ولى در روايات اسلامى كه در تفسير و توضيح آيه فوق آمده است غالباً به اميرمؤمنان على(ع) تفسير شده است. حاكم ابوالقاسم حسكانى كه از دانشمندان اهل سنت است به سند خود از محمد حنفيه از على(ع) نقل مىكند كه فرمود: «انا ذلك المؤذن ؛ آنكه اين ندا را مىدهد منم» و همچنين به سند خود از ابن عباس نقل مىكند كه على(ع) در قرآن نامهايى دارد كه مردم نمىدانند از جمله مؤذّن در آيه شريفه: «فاذّن مؤذن بينهم» على است كه اين ندا را در مىدهد و مىگويد: «الا لعنة اللّه على الذين كذبوا بولايتى و استخفوا بحقى؛ لعنت خدا بر آنها باد كه ولايت مرا تكذيب كردند و حق مرا كوچك شمردند.»
از طريق شيعه نيز روايات متعددى در اين زمينه وارد شده است از جمله اين كه (صدوق) با سند خود از امام باقر(ع) نقل مىكند كه اميرمؤمنان على(ع) به هنگام بازگشت از ميدان جنگ نهروان مطلع شد كه معاويه آشكارا او را دشنام مىدهد و يارانش را به قتل مىرساند حضرت برخاست و خطابهاى ايراد كرد و در ضمن فرمود: ندا دهنده در دنيا و آخرت منم، همانگونه كه خداوند مىفرمايد: «فاذّن مؤذن بينهم ان لعنة اللّه على الظالمين»من آن مؤذّن رستاخيزم و نيز مىفرمايد: «و اذان من اللّه و رسوله» به هنگام حج بايد از طرف خدا و پيامبر اين صدا به گوش همه مردم برسد. آن مؤذّن نيز من بودم.
ما فكر مىكنيم علت اين كه مولاى متقيان به عنوان مؤذن و ندا دهنده در آن روز انتخاب مىشود اين است كه اولاًدر دنيا نيز اين منصب را از طرف خدا و پيامبر(ص) داشت، زيرا پس از فتح مكه مأموريت پيدا كرد كه سوره برائت را در مراسم حج با صداى رسا براى همه مردم بخواند و اعلام دارد «و اذان من اللّه و رسوله الى الناس يوم الحج الاكبر انّ اللّه برىء من المشركين و رسوله؛اين ندايى است از طرف خداوند و پيامبرش به همه مردم در روز حج اكبر كه خدا و رسولش از مشركان بيزارند». ثانياً موقف على(ع) در تمام طول زندگى موقف مبارزه با ظلم و ستم و درگيرى مداوم با ظالمان و ستمگران بود. آن چنان كه حمايت از مظلوم و دشمنى با ظالم در تمام فرازهاى تاريخ زندگيش، با توجه به شرايط خاص عمرش مىدرخشد. همانطور كه نمايندگى از سوى پيامبر در مراسم حج و ابلاغ سوره برائت يكى از بزرگترين افتخارات او محسوب مىشود، و همانطور كه مبارزه با ظالمان و ستمگران از برجستهترين فضائل او است، تصدى اين منصب در قيامت كه دنباله همان برنامه است نيز فضيلت آشكارى محسوب مىشود.(4)
از ديگر آياتى كه در شأن مولاى متقيان على(ع) نازل شده است، آيه مباهله است كه به نقل از مفاتيح الجنان اين آيه (آيه مباهله) و آيه انّما وليكم اللّه در روز 24 ماه ذى الحجه نازل شده است.
مراد آيه «فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الكاذبين؛(5) ابتهال در زبان عربى به دو معنى زارى كردن و لعنت كردن آمده است مباهله نيز به معنى يكديگر را لعنت كردن است. اين آيه و دو آيه پيش از آن درباره فرستادگان مسيحيان نجران نازل گشته كه پيش پيامبر(ص) آمدند و گفتند: شما درباره عيسى(ع) چه مىگوييد؟ پيامبر(ص) فرمود: او بنده برگزيده خدا بود او را پدرى نبود و خداوند او را همانند حضرت آدم(ع) آفريد، چون مسيحيان نجران به ناروا گفتار پيامبر اسلام را نپذيرفتند رسول خدا(ص) آنان را به (مباهله) فرا خواند، ولى ايشان كه در دل به درستى سخنان پيامبر(ص) پى برده بودند از مباهله سرباز زدند و به جاى آن جزيه پرداختند. عموم علماى شيعه و اكثر علماى اهل سنت بر اين قول متفقاند كه «ابناءنا و نساءنا و انفسنا؛ فرزندانمان و زنانمان و خودمان» در اين آيه به ترتيب بر امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و حضرت فاطمه(ع) و حضرت على(ع) منطبق است و پيامبر آنان را خواست و فرمود اينها اهل بيت منند.(6)
از فخر رازى كلامى در ذيل آيه مباهله منقول است كه نقل آن در اينجا مناسب است. فخر بن الخطيب گفت كه شيعه از اين آيه استدلال مىكند بر آن كه على بن ابيطالب(ع) از جميع پيغمبران بجز پيغمبر خاتم(ص) و از جميع صحابه افضل است زيرا كه حق تعالى فرمود: «و انفسنا و انفسكم؛ بخوانيم نفسهاى خود و نفسهاى شما را» و مراد از نفس، نفس مقدّس نبوى نيست، زيرا كه دعوت اقتضاى مغايرت مىكند و آدمى خود را نمىخواند پس بايد مراد ديگرى باشد و به اتفاق غير از زنان و پسران كسى كه بانفسنا تعبير از او شده بغير از على بن ابيطالب(ع) نبود. پس معلوم شد كه حقتعالى نفس على را نفس محمد گفته است و اتحاد حقيقى ميان دو نفس محال است. پس بايد كه مجاز باشد و در علم اصول مقرر است كه حمل لفظ بر اقرب مجازات اولى است از حمل بر ابعد و اقرب مجازات استواى على است با حضرت رسول(ص) به جميع امور و شركت در جميع كمالات مگر آن چه به دليل خارج شود مانند نبوت كه به اجماع بيرون رفته است و على در اين امر با او شريك نيست اما در كمالات ديگر با او شريك است كه از جمله فضيلت رسول خداست بر ساير پيغمبران و جميع صحابه و مردمان پس على(ع) نيز بايد فضل باشد.(7)
آيه نجوى سوره مجادله آيه 12: «يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجويكم صدقة ذالك خير لكم و اطهر فان لم تجدوا فان اللّه غفور رحيم؛ اى اهل ايمان هرگاه بخواهيد كه با رسول سخن سرّى گوييد پيش از اين كار بايد (مبلغى) صدقه دهيد كه اين براى شما بهتر و پاكيزهتر است و اگر از فقر چيزى براى صدقه نيابيد در اين صورت خدا البته آمرزنده و مهربان است.»
در شأن نزول اين آيه (زجاج) گفته است سبب آن بود كه توانگران نزد پيامبر خدا مىرفتند و درباره آنچه كه مىخواستند با وى به رايزنى نهانى مىپرداختند ولى تهيدستان از چنين امكانى برخوردار نبودند. از اين رو خداوند برايشان واجب ساخت كه پيش از شور و رايزنى با پيامبر(ص) چيزى (صدقهاى) – كم يا بيش – در راه خدا بدهند (ذلك خيرلكم و اطهر) يعنى پيشداشت صدقه براى شما بهتر و براى جلوگيرى از گناه كارسازتر است. زيرا كه با پرداختن آن، به انجام دادن كارى نيكو روى آوردهايد اگر براى صدقه دادن، چيزى به دست نياورديد، خداوند درباره آن از شما چشم خواهد پوشيد و شما را در پوشش بخشايش خود قرار خواهد داد. در پى اين دستور، ديگر كسى به نجوى با پيامبر روى نياورد ولى اميرالمؤمنين على(ع) يك دينار از كسى وام گرفت و آن را در راه خدا داد و با پيامبر(ص) به نجوى پرداخت و پس از آن، حكم تصدق براى رايزنى نهانى با پيامبر به وسيله آيهاى پس از آيه نجوى از ميان برداشته شد، عبداللّه بن عمر گفت: على بن ابيطالب داراى سه ويژگى بود كه اگر من يكى از آنها را دارا مىبودم از اشتران سرخ موى براى من دوست داشتنىتر بود: 1- همسرى وى با فاطمه 2- سپردن پرچم به دست وى در كارزار خيبر 3- آيه نجوى.(8)
آيه ديگرى كه درباره شأن و منزلت حضرت على(ع) نازل شده است آيه 207 سوره بقره است: «و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤفٌ بالعباد؛ بعضى از مردم جان خود را در برابر خشنودى خدا مىفروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.» شأن نزول اين آيه چنين است كه هنگامى كه پيغمبر اسلام تصميم گرفت مهاجرت كند على(ع) را به جاى خويش قرار داد و شب هنگام كه مىخواست بسوى غار ثور برود و مشركان اطراف خانه را براى حمله به او محاصره كرده بودند دستور داد على(ع) در بستر او بخوابد و پارچه سبزرنگى (بُرد خضرمى) كه مخصوص خود پيغمبر بود روى خويش بكشد در اين هنگام خداوند به (جبرئيل و ميكائيل) وحى فرستاد كه من بين شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكى از شما را طولانىتر قرار دادم كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند و زندگى ديگرى را بر خود مقدم دارد: هيچكدام حاضر نشدند به آنها وحى شد اكنون على در بستر پيغمبر من خوابيده و آماده شده جان خويش را فداى او سازد، به زمين برويد و حافظ و نگهبان او باشيد. هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پايين پاى على نشسته بودند جبرئيل مىگفت: به به آفرين به تو اى على خداوند به وسيله تو به فرشتگان مباهات مىكند و در اين هنگام بود كه آيه فوق نازل گرديد و به همين دليل آن شب تاريخى به نام «ليلة المبيت» ناميده شده است.(9)
سوره (هل اتى) يكى ديگر از آيات مهمى است كه در شأن على(ع) نازل شده است و آن سوره، سوره دهر است كه دو آيه آن مشهورتر از همه آيات آن است از اين قرار «و يطعمون الطعام على حبه مسكيناً و يتيماً و اسيراً، انما نطعمكم لوجه اللّه لانريد منكم جزاء و لاشكوراً؛و هم بر دوستى او به فقير و اسير و طفل يتيم طعام مىدهند و گويند، ما فقط براى رضاى خدا به شما اطعام مىدهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسى نمىطلبيم» و اين از كثرت جود و سخاوت، آن جناب روزها روزه مىگرفت و شبها بگرسنگى مىگذراند و قوت خود را به ديگران عطا مىفرمود و اين سوره در باب ايثار آن حضرت نازل شده. هم اين آيه و هم آيه 273 سوره بقره در شأن او نازل شده است كه مىفرمايد: «الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرّاً و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهم و لا هم يحزنون؛ آنها كه اموال خود را به هنگام شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مىكنند مزدشان نزد پروردگارشان است و نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مىشوند.» آن حضرت درهمى در شب،درهمى در روز و درهمى در آشكارا، درهمى در نهان انفاق مىكرد.(10) آن حضرت كارگرى مىكرد واجرتش را تصدق مىنمود و خود از گرسنگى بر شكم مبارك سنگ مىبست و بس است شهادت معاويه كه اعدا عدو آن حضرت است كه در سخاوت آن جناب گفته: كه على(ع) اگر مالك شود خانهاى از طلا و خانهاى از كاه، طلا را بيشتر تصدق مىكند تا هيچ از آن نماند.(11)
يكى ديگر از آياتى كه شأن نزول آن را به حضرت على(ع) نسبت مىدهند، آيه برّ كه آيه 177 از سوره بقره است. به دليل طولانى بودن آيه آن را اينجا نمىآوريم و فقط ترجمه آن را ذكر مىكنيم. آيه اينگونه است: «نيكوكارى بدان نيست كه روى به جانب مشرق يا مغرب كنيد لكن نيكوكار كسى است كه به خداى عالم و روز قيامت و فرشتگان آسمان و كتاب آسمانى و پيغمبران ايمان آرد و دارائى خود را در راه دوستى خدا به خويشان و يتيمان و فقيران و رهگذران و گدايان بدهد و هم در آزاد كردن بندگان صرف كند و نماز بپا دارد و زكوة مال به مستحق برساند و با هر كه عهد بسته به موقع خود وفا كند و در كارزار و سختىها صبور و شكيبا باشد و به وقت رنج و تعب صبر پيشه كند كسانى كه بدين اوصاف آراستهاند آنها به حقيقت راستگويان عالم و ايشان پرهيزگارانند.»
سبب نزول آيه آن بوده كه يهود رو به مغرب و ترسايان رو به مشرق نماز مىگزاردند و مىگفتند: نيكويى خود همين گونه نماز گزاردن است كه ما مىگزاريم ولى خداوند با فرو فرستادن اين آيه گفتههاى آنان را تكذيب كرد، چون عوض شدن قبله مسلمانان از بيت المقدس به كعبه سبب گشته بود كه در اين باره سخنان بسيارى گفته شود و حتى سخن را به اينجا رسانيده بودند كه گويى در طاعت خداوند جز به نماز نبايد روى آورد، اين آيه فرود آمد تا در پاسخ به اين سخنان به ويژه گفتههاى يهود، آنچه كه لازمست بيان گردد. در اين آيه براى كلمه «البر» دو معنى ياد كردهاند: 1- ابن عباس و مجاهد گفتهاند: همه نيكى تنها در روى آوردن به نماز نيست و طاعتهاى ديگر را نيز بايد به جاى آورند. 2- چنانكه ترسايان و يهودان مىپندارند، نيكى آن نيست كه به مشرق يا مغرب روى آورند، ولى نيكوكار كسى است كه به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتب آسمانى يا قرآن و به پاكى پيامبران ايمان آورد و با همه دلبستگى كه به دارايى خود دارد، آن را در راه خدا به نزديكان خود يا چنانكه از امام باقر و امام صادق(ع) روايت است به نزديكان پيامبر بدهد، چنانكه اين معنى در آيه: «قل لااسئلكم عليه اجراً الّا المودة فى القربى (شورى – 23) هم آمده است. طبرسى مىگويد: اين آيه بر وجوب پرداخت زكات (دارايى)، دلالت دارد هم او مىنويسد آيه بالا درباره اميرمؤمنان(ع) است زيرا همه مسلمانان در اين گفته هم داستاناند كه او بود كه همه خوبيهاى ياد شده را دارا بود نه ديگران.(12)
در تفسير نور ذيل شرح آيه «برّ» چنين مىآورد. يكى از پيامها و نكتههاى اين آيه صبر است و يكى از شرايط رسيدن به مقام رهبرى نيز صبر و بردبارى است. آنجا كه مىفرمايد: «جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا؛ آنان را به خاطر صبرشان پيشوايان قرار داديم كه بر امر ما هدايت مىنمودند» (شاهد مثال) و از همين نكته نگارنده تفسير استفاده مىكند و مىگويد: چون صبر در حضرت على(ع) به تمام و كمال متجلى شده بود اين آيه در شأن او نازل شده است.(13)
آيه امانت يكى ديگر از آياتى است كه به حضرت على(ع) آن را تفسير كردهاند، آيه چنين است: «انّا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوماً جهولاً؛ ما بر آسمانها و زمين و كوههاى عالم عرض امانت كرديم آنها امتناع ورزيدند و انديشه كردند تا انسان (ناتوان) بپذيرفت و انسان هم در مقام آزمايش و اداء امانت بسيار ستمكار و نادان است.»(14)
براى كلمه امانت در اين آيه، چند معنى ذكر كردهاند. 1- امانت عبارت است از فرمانبردارى از دستور خدا و پرهيز از نافرمانى وى. 2- ابن عباس و مجاهد، آن را به معنى احكام و فرائضى كه از سوى خدا بر مردم واجب گشته است، دانستهاند، حضرت على(ع) گفته است: امانتى كه خداوند بر آسمانها و زمين پيشنهاد كرد و آنها توان تحمل آن را در خود نديدند، نماز است. 3- به معنى امانت مردم و استوار ماندن در راه آن است. 4- امام جعفر صادق(ع) امانت را عبارت از ولايت على بن ابيطالب (ع) دانسته است. كلمه امانت در قرآن در چندين آيه به كار رفته است، ولى خداوند در اين آيه ارزش امانت را بزرگ داشته و فرمان داده است كه نسبت به انجام دادن آن استوار باشند و در پاسخ اين پرسش كه آسمانها و زمين و كوهها جمادند و تكليفى ندارند، پس چرا از سوى خداوند، چنين كلامى گفته شده است. گفتهاند كه منظور، اهل آسمانها و زمين و كوهها بوده است. يعنى اهل السماوات كه مضاف حذف شده و مضاف اليه در جاى آن نشسته است. ديگر آن كه نشان دادن شكوه و والايى اين امانت در نظر بوده است. بدين معنى كه آسمانها و زمين و كوهها با همه عظمتى كه دارند، از پذيرفتن اين امانت درمانده به خود لرزيدند ولى انسان برخود ستمگر و ناآگاه به چند و چونى اين امانت آن را بر خود پذيرفت. برخى حمل امانت را به معنى خيانت در آن گفتهاند و كلمه انسان را در معنى مردم خائن به امانت دانستهاند.
آيه ولايت يكى از مهمترين آياتى كه در شأن على(ع) نازل شده است و حقانيت او را بعد از پيامبر ثابت مىكند. «اليوم اكملت لكم دينكم…؛(15) و انما وليكم اللّه و رسوله…»(16) دو آيه ياد شده را مىتوان، از آيههايى كه نشان دهنده ولايت على بن ابىطالب (ع) هستند به شمار آورد. از اين رو است كه عبرانى در تفسير خود نخستين آيه از دو آيه بالا را آيه ولايت نام مىنهد هنگامى كه اين آيه فرود آمد، حضرت پيامبر اكرم(ص) دست حضرت على را گرفت و بالا برد و سپس گفت: «بار خدايا من مولا و سرپرست هر كس هستم، على نيز سرپرست اوست. خداوندا دوستدار او را دوست و دشمن او را دشمن دار، ياور او را يارى ده و كسى را كه وى را خوار شمرد، خوار دار.» از امام باقر و امام صادق(ع) روايت است كه اين آيه در بازگشت پيامبر از حجةالوداع پس از برگزيدن على(ع) به پيشوايى امت، در غديرخم نازل گشت و در قسمت دوم آيه همه مؤمنان مورد خطاب قرار گرفتهاند كه خداوند مىگويد: با پيروز ساختن شما بر دشمنانتان و بيرون راندن ايشان از سرزمين شما وى نعمت خود را بر شما كامل ساخته است و امر امامت على(ع) در كمال بخشيدن به دين، نقش بسزايى دارد.
بسيارى از مفسران از جمله امام باقر و امام صادق(ع) گفتهاند كه آيه 55 سوره مائده، هنگامى كه على بن ابىطالب(ع) در ركوع نماز، انگشترى خود را در راه خدا به سائل بخشيد درباره وى نازل گشته است. از امام باقر(ع) روايت است كه شمارى از يهوديان به اسلام گرويده نزد پيامبر(ص) آمدند و گفتند: اى پيامآور خدا، يوشع بن نون، به جاى موسى(ع) نشست، پس از تو چه كسى ما را سرپرستى خواهد كرد؟ پس اين آيه: «انّما وليكم اللّه و رسوله» فرود آمد، پيامبر آنان را به مسجد برد و ديدند سائلى از مسجد بيرون آمد، پيامبر از وى پرسيد كسى چيزى به تو داد، گفت: آرى اين انگشترى را به من داد، پرسيد: چه كسى آن را به تو داد؟ گفت: آن مرد نماز گزار، پيامبر پرسيد: در چه حالى آن را به تو داد؟ گفت: در حال ركوع، سپس پيامبر(ص) تكبير گفت و مردمان درون مسجد نيز تكبير گفتند.(17)
آيه تبليغ، آيهاى است در قرآن مجيد كه آغاز آن چنين است: «يا ايّها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه يعصمك من الناس انّ اللّه لايهدى القوم الكافرين؛ اى پيغمبر آنچه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان كه اگر نرسانى تبليغ رسالت و اداء وظيفه نكردهاى و خدا تو را از شرّ و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت خدا گروه كافران را به هيچ راهى راهنمايى نخواهد كرد.»(18)
اين آيه، اين توهّم را كه پيامبر اسلام(ص) براى تقيه، بخشى از وحى را پنهان مىداشته است، از ميان مىبرد، از زيد بن ارقم، روايت است كه اين آيه درباره ولايت على(ع) فرود آمد، از اهل بيت، ابن عباس و جابر بن عبدالله روايت است كه خداوند به پيامبر(ص) وحى فرستاد كه على را جانشين خود ساز، پيامبر(ص) از آن بيم داشت كه بيان اين مطلب، برگروهى از مسلمانان گران آيد، كه اين آيه نازل گشت و پيامبر(ص) در روز غديرخم دست على را گرفت و گفت: آيا من نسبت به هستى شما مسلمانان از خود شما سزاوارتر نيستم؟ گفتند: آرى پس گفت: آن كسى كه من سرور اويم، على سرور اوست، خدايا دوست دار او را دوست، و دشمن او را دشمن دار و از همين جا است كه حديث غدير نيز مشهور شده است.(19)
آيه «و ان يكاد» يكى ديگر از آياتى كه در روز غدير خم بر پيامبر نازل شده است، آيه 51 سوره قلم از قرآن مجيد: «و ان يكاد الذين كفروا ليزلقونك بابصارهم لماسمعوا الذكر و يقولون انه لمجنون ؛ براستى كه مردمان كافر، هنگامى كه آيات قرآن را مىشنوند (در نگريستن به تو از فرط خشم) نزديك است كه ترا با(چشم زدن) از پاى درآورند (با وجود كمال خرد و وقار تو) و از روى رشك مىگويند كه او ديوانه است در صورتى كه تا فرا رسيدن روز رستاخيز، قرآن براى مردم مايه شرف و كرامت است. گفتهاند كه چون حضرت محمد(ص) مردم را از گمراهى رهانيده و آنان را به راه راست راهنمايى كرده است، هستى وى براى بشريت، جز شرف و افتخار نبوده است همه مفسران برآنند كه منظور از «ازلاق بابصار» چشم زخم است ولى جبايى آن را رد مىكند، ابن عباس «ليزلقونك» را به معنى ليزهقونك يعنى با چشمهاى خويش تو را خواهند كشت، مىخوانده است. اين آيه را به گونهاى ديگر نيز تفسير كردهاند: هنگام خواندن قرآن و فرا خواندن مردم به يگانهپرستى، كافران با دشمنى و كين توزى و ناباورى به تو مىنگرند و آنچنان تند به تو مىنگرند كه گويى نزديك است با نگاههاى خويش، تو را از جاى بكنند و بر زمين كوبند از حسان شتربان روايت كردهاند كه گفت: امام صادق(ع) در يكى از سفرهاى خويش در محل غدير خم به من گفت: هنگامى كه پيامبر(ص) در اينجا دستش را بالا برد تا پايگاه والاى على(ع) را به مردم نشان دهد، يكى از حاضران گفت:به چشمهايش بنگريد (منظور چشمهاى رسول اللّه(ص)) كه چگونه به اين سوى و آن سوى مىگردد، در اين هنگام جبرئيل آيه «و ان يكاد…» را براى وى آورد.(20)
آيه اكمال كه جزء آخرين آياتى است كه بر پيامبر نازل شده است و همچنين در شأن حضرت على(ع) نازل شده است و از مهمترين آياتى است كه بر امامت مولاى متقيان على(ع) دليل مىآورند و آن را حجت قرار مىدهند.
آيه 3 از سوره مائده: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً» اين آيه شريفه به اجماع شيعه در قضيه غدير خم نازل شده است و عدهاى از مفسرين و محدثين عامه هم با علماى شيعه در شأن نزول آيه متفقند ولى عده كثيرى از عامه قائلند كه آيه در عرفه روز جمعه در حجةالوداع بر پيغمبر(ص) نازل شده است چنانكه در صحيح مسلم و بخارى نقل شده است و از اين جهت در معنى آيه شريفه به اشكالى برخورد كردهاند و آن اشكال اين است كه خداوند متعال مىفرمايد: «امروز دين شما را كامل كردم» و لازمه آن اين است كه تا امروز دين كامل نبوده چنانكه فخر رازى و ديگران معترفند در صورتى كه در موقع نزول آيه و بعد از آن، آيه و حكمى نازل نشده است كه سبب تكميل دين گردد. زيرا سوره مائده بلكه اين آيه آخرين سوره و آيه است كه به پيغمبر نازل شده است و به فاصله 80 يا 81 و يا 82 روز بعد از نزول آيه شريفه پيغمبر اسلام(ص) از دنيا رحلت فرمود:(البته به قول شيعه كه نزول آيه را در غديرخم روز هيجدهم ذيحجه مىدانند، ولى اگر در عرفه نازل شده باشد ده روز افزوده مىشود)، به هر حال اشكال مزبور وارد است. در رفع اين اشكال علماى عامه مخصوصاً فخر رازى جوابهائى داده و توجيهاتى كردهاند كه رسا و معقول نيست. آيه اكمال در غدير خم بعد از آيه تبليغ نازل شده و خود فخررازى هم در تفسير آيه و شأن نزول آن بعد از احتمالات زياد اعتراف كرده است كه اين آيه (آيه تبليغ، در فضايل على(ع)نازل شده و روايات زيادى وارد شده، ولى فوراً كلام را ناتمام و ناقص گذاشته و مىگويد: اولى آنست كه بگوييم: راجع به يهود و نصارى است و اينكه خداوند متعال مىفرمايد: «و اللّه يعصمك من الناس» مراد يهود و نصارى است. در صورتى كه روايات بسيارى دلالت بر آن دارند كه مطلب غير از اين است و آيه اكمال هم بعد از آيه تبليغ و بلاشبهه در غديرخم و بعد از نصب على(ع) به خلافت و ولايت بلافصل از طرف پيغمبر اكرم(ص) نازل شده است و عده زيادى از مفسرين و محدثين بزرگ عامه هم بر اين حقيقت معترفند كه شرح مبسوط اين نقل قولها در دايرة المعارف تشيّع در جلد 1 ذيل آيه اكمال آمده است. اما از طرق شيعه كه تقريباً چنانچه قبلاً گذشت اتفاقى است، صاحب تفسير البرهان از على بن ابراهيم صاحب (تفسير) نقل مىكند: آخرين فريضهاى كه نازل شد مسئله ولايت على بن ابىطالب(ع) بود و بعد از آن فريضهاى نا
زل نشد مگر آيه اكمال، ابن بابويه از عبدالعزيز بن مسلم نقل مىكند زمانى كه حضرت على بن موسى الرضا(ع) به مرو تشريف آوردند و ما خدمت آن حضرت رسيديم در ضمن كلامى حضرت فرمود: در حجةالوداع و آخر عمر پيغمبر اكرم(ص) آيه شريفه اكمال نازل شد.(21) در پايان مقاله و در تأييد آيهها و نكات فوق يك شاهد مثال از تفسير نمونه مىآوريم كه رسول خدا(ص) على(ع) را دوبار (با صراحت) به يارانش معرفى كرده است. يك بار آن جا كه فرمود:(در غدير خم): (من كنت مولاه فهذا علىٌ مولاه؛ هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست) و اما بار دوم هنگامى كه آيه (..ان اللّه هو مولاه و جبرئيل و صالح المؤمنين و الملائكة بعد ذلك ظهير؛… همانا خدا يار اوست و جبرئيل و مردان صالح با ايمان و فرشتگان حق يار اويند. (سوره تحريم، آيه 4) نازل شد رسول خدا دست على را گرفت و فرمود: اى مردم اين (صالح المؤمنين) است. نويسنده (روح البيان) بعد از نقل اين روايت از (مجاهد) مىگويد: مؤيد اين حديث حديث معروف (منزله) است كه پيامبر به على(ع) فرمود: «انت منى بمنزلة هارون من موسى» زيرا عنوان (صالحين) در آيات قرآن براى انبياء آمده است و از جمله در آيه (وكلاً جعلنا صالحين) (سوره انبياء، آيه 72) و در آيه (الحقنا بالصالحين) (سوره يوسف، آيه 101) مىباشد كه در اولى عنوان صالح به جمعى از انبياء و در دومى به حضرت يوسف اطلاق شده است و هنگامى كه على به منزله هارون باشد او نيز مصداق صالح است.(22)
اين مختصر سطورى كه به طور فشرده نوشته شد هرگز نمىتواند بازگو كننده فضيلتها و كرامتهاى مولاى متقيان باشد و از خوانندگان عزيز مىخواهيم كه خودشان عزمى جزم كنند و كمر همت به شناخت بيشتر مولايشان ببندند چه اينگونه مقالات و نوشتهها بدون كوشش خواننده و ژرف انديشى خودشان خيلى مورد اثر قرار نمىگيرد. درست است كه مشت نمونه خروار است و همين فضايل او كه ذكر شد نشان از درياى پهناور و وسيع دانش و كرامتهاى اوست و چنان شخصيتى را نمىتوان با يك مقاله شناخت ولى تفكر و تعمق در اين رابطه مىتواند گرهگشاى بعضى از مبانى فكرى ما باشد. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1. تفسير نمونه، ج 8، ص 103، ذيل آيه 100 سوره توبه. 2. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص 258. 3. تفسير نمونه، ج 15، ص 128. 4. تفسير نمونه، ج 6، ص 181، ذيل آيه 44 سوره اعراف. 5. سوره آل عمران، آيه 61. 6. دايرةالمعارف تشيع، ج 1،ذيل آيه مباهله، ص 251. 7. منتهى الآمال، تأليف شيخ عباس قمى، ص 177/176. 8. دايرةالمعارف تشيع،ذيل آيه نجوى، ص 252. 9. تفسير نمونه، ج 2، ص 46، ذيل آيه 207 سوره بقره. 10. تفسير نمونه، ج 2، ص 267، ذيل آيه 272 سوره بقره. 11. منتهى الآمال، تأليف شيخ عباس قمى، ص 177. 12. دايرةالمعارف تشيع، ج 1، ذيل آيه برّ، ص 246. 13. تفسير نور، ج 1، ص 35. 14. دايرةالمعارف تشيع، ج 1، ذيل آيه امانت، ص 245. 15. دايرةالمعارف تشيع، ج 1، ذيل آيه تبليغ، ص 247. 16. دايرةالمعارف تشيع، ج 1، ذيل آيه وان يكاد، ص 253. 17. دايرةالمعارف تشيع، ج 1، ذيل آيه اكمال، ص 244. 18. تفسير نمونه، ج 24، ص 280. 19. سوره احزاب، آيه 72. 20. سوره مائده، آيه 30. 21. همان، 55. 22. سوره مائده، آيه 67.