حجت الاسلام والمسلمين جواد محدثي
در روزهاي انقلاب، «خون عاشورا» را در رگهاي
«زمان» حس ميكرديم و از آن گرم ميشديم. عطشناك بوديم و از چشمه جوشان «محرم» و
علقمه جاري «شهادت» سيراب ميشديم. دلسوخته بوديم و با «نينوا» همنوايي ميكرديم.
امام امت ميفرمود: «با خداي خويش عهد
نمودهايم كه دنبالهرو امام خود سيدالشهداء«ع» باشيم.» و اين پيام، نهضت ما را به
كربلا پيوند داده بود.
باور كرده بوديم كه خيابانها و ميدانها
كربلاست و جان باختن در راه اسلام و انقلاب را تحقق آرزوي ديرين «يا ليتنا كنا
معكم…» ميدانستيم و پذيرفته بوديم كه صبوري بر كوچ عارفانة شهيدان، همراهي با
زينب و سكينه و همدردي با سيدالساجدين«ع» است.
در پيامها و سخنان امام راحل (قدس سره)،
نداي «هل من ناصر» حسين بن علي«ع» را ميشنيديم و شور شهادت در دلمان ميافتاد.
آن روز كه جان خود فدا ميكرديم
با خون به حسين«ع» اقتدا ميكرديم
چون منطق ما منطق عاشورا بود
با نفي «خود»، اثبات «خدا» ميكرديم
اگر رهبر ما «خميني» بود، نهضتمان هم
«حسيني» بود.
اگر براي احياي قرآن و محو ستم طاغوت و
براندازي سلطه ظلم و برقراري نظام عدل علوي قيام كرديم، قيام عاشورا هم براي احياي
دين و مقابله با ظلم و جور و احياي سيره پيامبر و علي«ع» بود.
اگر انقلاب اسلامي بر محور مرجعيت و
فقاهت و ولايت بود، قيام عاشورا هم بر مدار امام حق و حجت الهي ميچرخيد.
اگر اينجا براي انجام وظيفه ديني و به
فتواي مرجعيت به پا خاستيم و خون و شهيد داديم، آنجا هم «عمل به تكليف»، انگيزه
قيام امام و نصرت ياران امام بود.
نه وارثان عاشورا و اهل بيت امام احساس
غبن و شكست ميكردند و نه ما (به تعبير امام راحلمان)
ذرهاي احساس پشيماني از آن همه شهيد و
مجروح و جانباز نداشتيم و زبان حالمان چنين بود:
گرچه از داغ لاله ميسوزيم
ما همان سربلند امروزيم
چون به تكليف خود عمل كرديم
روز فتح و شكست، پيروزيم
اگر انقلاب اسلامي، براي مبارزه با مفاسد
و منكرات و وابستگيها و براي نشر خوبيها و معارف و بسط عدالت و بيدارسازي ملتها
بود، حركت حسيني هم براي عمل به وظيفه امر به معروف و نهي از منكر و مبارزه با
بدعتها و افشاي تحريفات و رسواسازي چهره تزوير بود.
آن روزها گذشت
آن بذرهاي خون روييد
آن نهالهاي شوق به ثمر نشست
و ميوة نهضت عاشورايي و قيام كربلايي ما
«انقلاب اسلامي» شد كه امروز در سايه بالندة آن سربلنديم و عزيز و راهگشاي ملتهاي
مظلوم و الهامبخش حركتهاي ضداستكباري در جهان اسلام.
امروز شجرة طيبة نظام اسلامي، درخت بلند
و باروري است كه ريشه در عاشورا و آموزههاي كربلا دارد و طنين «هيهات مناالذله»
در همة اقطار عالم پيچيده است.
اين ريشهها را نبايد از ياد برد
شناسنامة انقلاب ما از كربلا صادر شده
است.
هرگز مباد كه اين نهال، از «فرات عاشورا»
محروم بماند و از «علقمة كربلا» سيراب نشود!
كه اگر چنين شود،…
اگر روح و جوهرة عاشورا، در چنگ برخي
غفلتها، جهالتها، سطحينگريها، عوامزدگيها، تحريفات و انحرافات اسير شود،
ديگر عاشوراي حسيني، «انقلاب آفرين» نخواهد شد و خون ملتها را به جوش نخواهد آورد
و بنيان طاغوتها را نخواهد سوزاند.
اگر عوامزدگي بر فضای عزاداريها و مدایح
و مراثی حاكم شود، خاصيت شورگستري و احياگري و منكرستيزي و معروفآفريني محافل
ديني و هيئتها و تكيهها و دستهها از بين خواهد رفت و آن روز است كه به قول آن بزرگ،
بايد «عاشوراي ديگری براي عاشورا گرفت» و بايد انقلابي ديگر براي نجات انقلاب از
دست انقلابينماهاي پرادعا برپا كرد.
اگر عاشوراي حسيني، قدرت
انقلابآفريني داشت، قدرت حفظ جوهرة انقلاب را هم بايد داشته باشد، وگرنه به بيراهه ميرود.
اگر خون عاشورا، زمين و زمان را به رنگ
خون و حماسه و غيرت درآورد، عاشورايي ماندن نيز به معناي انقلابي ماندن وارثان
خميني كبير و پيمانبستگان با خون شهداست.
اگر نهضت عاشورا را برخي بدعتها و تحريفها
تهديد ميكنند، انقلاب هم در تهديد «تحجر جاهلانه» و «روشنفكران ليبرال» و چهرههاي
بيايمان و آرمان است كه اهداف انقلاب و امام و شهدا را از ياد بردهاند و «تنگه
احد» را رها كرده، دنبال «جمع غنايم»اند و بدتر از آن مشغول «غارت بيتالمال» و
بدتر از همه ضربه زدن به «اعتماد ملت»!
اگر روح سيدالشهداء از آميختن عزاي حسيني
به دف و ني و موسيقي و حركات موزون و اجراي «شو» در رنج است، روح امام راحل هم از
فاصله گرفتن انقلابيون از آرمانهاي «15 خرداد» و «17 شهريور» و «22 بهمن» آزرده
ميشود.
اگر راه كربلا از «قتلگاه» ميگذرد، سير
و مسير انقلاب هم «فرهنگ جهاد و شهادتطلبي» است.
گراميداشت ايامالله دهه فجر، حرمت نهادن
به هيئت و غدير و عاشورا نيز هست، زیرا اين انقلاب، فرزند آن فرهنگ محمدي و علوي و
حسيني است.
آيا پذيرفتني است كه كسي خود را عاشورايي
و انقلابي بداند، ولي نسبت به مفاسد اجتماعي و منكرات در داخل و به ظلم آشكار به
ملتهاي مسلمان در فلسطين و عراق و افغانستان و ميانمار و بحرين و… بياعتنا
باشد؟
آيا پذيرفتني است كه كسي دم از امام
بزند، ولي دغدغه دين و ارزشها و «راه امام» را نداشته باشد؟
امروز، چگونه ميتوان به «اهداف عاشورا»
و «آرمانهاي انقلاب» وفادار بود؟
معيار چيست؟
آنان كه خود را كشته و مرده محرم و
عاشورا و اهل بيت(ع) ميدانند، اما با نظام اسلامي و خط امام و آرمان شهدا كه
مولود همان عاشورا و محرم است، يا قهرند، یا بياعتنا، یا تيغ دشمني بركشيدهاند و
با آن سر ناسازگاري و تخريب و تضعيفش را دارند، چگونه صداقت خود را اثبات ميكنند؟
اگر «خط ولايت»، معيار و خندق و چراغ راه
است، پس شناخت كساني که اين سو و آن سوي خندقاند، شناخت كساني که صادقاند و
كساني که شعار ميدهند، کسانی که ولايتمدارند و كساني پشت شعار ولايت و امامت و
اهل بيت، چهرة خود را پنهان كردهاند، چندان دشوار نیست.
عاشورا، يك «خط فاصل» بود و مرزها را
مشخص ميساخت.
امروز هم جامعة ما خالي از اين معيار و
ملاك نيست.
غفلت نگر كه پشت به محراب كردهاند
در كشوري كه قبلهنما موج ميزند
باري… نه عاشورا و محرم و اربعين
فراموش میشوند، نه به فضل الهي، نظام اسلامي و ولايي از بين رفتني است.
پيام عاشورا و آرمانهاي انقلاب را پاس
بداريم.
و از صحنة «عمل به تكليف» غايب نباشيم.
سوتیتر:
1.
اگر نهضت عاشورا را برخي بدعتها و تحريفها تهديد ميكنند،
انقلاب هم در تهديد «تحجر جاهلانه» و «روشنفكران ليبرال» و چهرههاي بيايمان و آرمان
است كه اهداف انقلاب و امام و شهدا را از ياد بردهاند و «تنگه احد» را رها كرده، دنبال
«جمع غنايم»اند و بدتر از آن مشغول «غارت بيتالمال» و بدتر از همه ضربه زدن به «اعتماد
ملت»!
2.
اگر روح سيدالشهداء از آميختن عزاي حسيني به دف و ني و موسيقي
و حركات موزون و اجراي «شو» در رنج است، روح امام راحل هم از فاصله گرفتن انقلابيون
از آرمانهاي «15 خرداد» و «17 شهريور» و «22 بهمن» آزرده ميشود.