شاخص‌های خوشبختی

 

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن عباسی

در بحث‌های پیشین و در گام دوم گفتیم که برای شناختن نشانۀ موفقیت در زندگی مشترک باید به فلسفۀ ازدواج اندیشید. با توجه به آنچه خداوند مهربان در قرآن کریم می‌فرماید، یکی از اصلی‌ترین فلسفه‌های ازدواج رسیدن به آرامش است که سرمایه‌ای است برای تقویت ایمان. پس برای سنجش موفقیت ازدواج باید میزان آرامشی را که زن و شوهر به هم می‌دهند اندازه بگیریم.

برای اینکه زن و شوهر مایۀ آرامش هم باشند، باید میان آنها کفویت وجود داشته باشد.

از نگاه دینی، زن و مردی که از نظر اخلاقی و اعتقادی با یکدیگر همسو هستند کفو هم هستند.

احساس عدم کفویت در دوران عقد

در دوران پس از عقد به سر می‌برم. شوهرم از اقوام است. وقتی به خواستگاری‌ام آمد، می‌دانستم از نظر خطّ سیاسی و سطح ایمان، مقداری تفاوت داریم، امّا خانواده‌ها فوق‌العاده خوشحال شدند؛ چون او و خانواده‌اش را خوب می‌پنداشتند. حالا با شوهرم رابطۀ خوبی دارم. از نظر ایمانی هم تأثیراتی در او داشته‌ام؛ امّا وقتی خبر ازدواج دختران قوم و خویش با پسران خیلی مؤمن را می‌شنوم، به‌شدت افسرده می‌شوم و خودم را مقصر می‌دانم که به خواستگاری شوهرم جواب مثبت دادم و بیشتر صبر نکردم تا شخص بهتری بیاید. از خواهر بزرگ‌ترم هم دلخور هستم که مرا به این ازدواج تشویق کرد. آنها خانوادۀ پرجمعیتی هستند و رفت و آمدشان زیاد است. من دوست دارم جمعه‌ها به نماز جمعه بروم و تمایلی به شرکت در مجالس گناه ندارم، اما شوهرم و خانواده‌اش این طور نیستند، کمی هم چهره‌اش نازیباست.

اول: توجه به مرحله‌ای که در آن هستید

حواستان باشد که شما در دوران عقد هستید، یعنی از مرحلۀ خواستگاری گذشته‌اید، امّا هنوز زندگی مشترک خود را به صورت رسمی آغاز نکرده‌اید. شما در دوران عقد، مرحله‌ای از ازدواج را پشت سر گذاشته‌اید، اما هنوز زندگی خود را به صورت رسمی و زیر یک سقف شروع نکرده‌اید. در این دوران، تصمیم به جدایی آسان‌تر از مراحل بعدی است؛ اما از آنجا که زندگی‌ شما تا اندازه‌ای شکل گرفته، نباید به این راحتی تصمیم به جدایی بگیرید. از سوی دیگر در این مرحله، تصمیم به ادامۀ زندگی بدون رسیدن به یک اطمینان نسبی، از دست دادن فرصتی خوب برای تصمیم‌گیری است.

دوم: رابطۀ خوب و تأثیرپذیری، دو نکتۀ امیدوارکننده

در پرسش شما دو نکتۀ بسیار امیدوارکننده وجود دارد. اول آنکه گفته‌اید با همسرم رابطۀ بسیار خوبی دارم. شما می‌توانستید بگویید رابطه‌ام بد نیست یا خوب است یا خیلی خوب است. اینکه گفته‌اید: «بسیار خوب است»، معلوم می‌شود واقعاً از این رابطه راضی هستید.

دومین نکتۀ امیدوارکننده هم این است که گفته‌اید: «به لحاظ ایمانی، تأثیراتی روی او داشته‌ام». از ضمیمۀ این دو نکته به هم، می‌توانیم نتیجه بگیریم که اگر شما بتوانید از این رابطۀ بسیارخوب، بسیارخوب استفاده کنید، می‌توانید با توجه به تأثیرپذیری همسرتان، او را به نقطه‌ای برسانید که مطلوب شماست. طعم این همراهی و به مقصد رسیدن، کمتر از طعم ازدواج با کسی که از همان ابتدا مطلوب شما بوده، نیست. اگر کمی صبر داشته باشید و از عجله پرهیز کنید، اگر رابطۀ محبتیِ خود با همسرتان را روز به روز بیشتر کنید، اگر در انجام دادن دستورهای دینی، راه افراط را در پیش نگیرید، به امید خدا می‌توانید به آنچه در همسرتان می‌خواهید، برسید. البته این نکته مختص به شماست که ازدواج کرده‌اید و ما نمی‌خواهیم به دختران توصیه کنیم با کسانی ازدواج کنند که کفوشان نیستند.

سوم: توجه به ارزش کاری که انجام می‌دهید

حتماً به قدر و قیمت کار خود توجه کنید. آیا از میزان پاداش کسی که فردی به دست او هدایت شود، آگاهی دارید؟ رسول مهربانی، پیامبر خدا«ص» به امیر مؤمنان علی«ع» فرمودند: «به خدا سوگند، اگر خداوند کسی را به دستان تو هدایت کند، برای تو از هر آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب می‌کند، بهتر است.»(۱)

اگر به این مسئله خوب توجه کنید، دیگر با دیدن دخترانی که همسرشان خیلی مؤمن هستند، افسرده و ناراحت نمی‌شوید.

در کنار توجه به این نکته، به این مسئله هم فکر کنید که آیا شما یقین دارید که اگر با ایشان ازدواج نمی‌کردید، کسی به خواستگاری شما می‌آمد که بهتر از او بود؟ از کجا معلوم؟ شاید کسی همسر شما می‌شد که سطح ایمانش به‌مراتب از ایشان پایین‌تر بود. شاید هم کسی به خواستگاری شما می‌آمد که در ابتدا از ایشان بهتر بود، اما به همان مقدار از معنویتی که داشت، راضی‌ بود و به رشد فکر نمی‌کرد. همسر شما هر چند به قول شما در نقطۀ آغاز از دیگران عقب است، اما در حال تغییر است که خود مایۀ دلگرمی است. اگر شما بتوانید از دو نکتۀ امیدوارکننده‌ای که گفتم خوب استفاده کنید، می‌توانید همسرتان را از بسیاری از مردان مؤمنی که حسرت‌شان را می‌خورید، پیش‌تر ببرید.

وقتی به کسی کاری را یاد می‌دهیم و او یاد می‌گیرد، چقدر خوشحال می‌شویم؟ به اندازۀ بزرگی کاری که یاد داده‌ایم.

وقتی به کسی راهی را نشان می‌دهیم و او هم با راهنمائی ما مقصد را پیدا می‌کند، چقدر خوشحال می‌شویم؟ به اندازۀ عظمت مقصدی که به او نشان داده‌ایم.

خدای من! اگر کاری را که یاد می‌دهم بندگی باشد و مقصدی که نشان می‌دهم، تو باشی، چقدر باید خوشحال باشم؟ این را تو می‌دانی و بس؛ زیرا نه درک بزرگی بندگی تو در ذهن کوچک من می‌گنجد و نه اقیانوس عظمت بی‌مُنتهای تو در تُنگ اندیشۀ من جا می‌گیرد.

پس، الهی! راه را چنان نشانم بده و توفیق بندگی را چنان عطایم کن که توانِ نشان دادن تو و راه تو را به بندگانت بیابم. آمین!

چهارم: مراقب وظایف دینی خود باشید

در این مدت مراقب باشید که به دلایل مختلف وظایف دینی خود را زیرِ پا نگذارید. شما نباید در مجلس گناه شرکت کنید، حتی اگر موجب ناراحتی همسرتان شود.

پنجم: اهمیت قیافه

در بارۀ چهره و قیافۀ همسر و تأثیر آن در زندگی مشترک در کتاب «نیمۀ دیگرم» به صورت مفصل صحبت کرده‌ایم؛ امّا همین‌قدر بدانید که قیافه در زندگی هیچ ‌کسی رُکن اصلی خوشبختی نبوده، نیست و نخواهد بود.

 

انتخاب نادرستی کرده‌ام و حالا دو دختر دارم. زندگی یا طلاق؟

دوازده سال است که ازدواج کرده‌ام. انتخاب نادرستی کرده‌ام. همسرم، بدبین و بددهن است و روابط اجتماعی مناسبی ندارد. فضای زندگی‌مان پُر از تنش و دعواست. حاصل این زندگی، دو دختر در آستانۀ بلوغ هستند. از آنجا که طلاق در خانوادۀ ما خیلی بد است، من به این امید که مشکلات حل شوند جدا نشدم؛ امّا الآن خسته شده‌ام.

اوّل: طلاق واقعاً بد است، امّا…

بد بودن طلاق ربطی به فضای خانوادگی شما ندارد. طلاق، حلالِ نکوهیده‌ای است. پیشوای صدق و راستی، امام صادق«ع» فرمودند: «از آنچه خداوند عز و جل حلال نموده، در نزد خداوند چیزی مبغوض‌‌تر از طلاق نیست.»(۲)

امّا تمام حرف‌هایی که بعد از این می‌زنیم به این معنا نیست که طلاق حرام است، بلکه می‌گوییم طلاق حلالی است که باید به عنوان آخرین راه‌حل از آن استفاده کرد.

دوم: تبعات جدایی در مراحل مختلف

ازدواج مراحلی دارد؛. اول خواستگاری، بعد نامزدی، بعد عقد و سپس آغاز رسمی زندگی مشترک و پس از آن هم فرزنددار شدن. جدایی در هر یک از این مراحل نسبت به مرحلۀ بعدی تبعات کمتری دارد. اگر در مرحلۀ خواستگاری به این نتیجه رسیدیم که مشکل جدی وجود دارد، نباید به امید حل آن، پاسخ مثبت بدهیم. اگر در دوران نامزدی…، اگر در دوران عقد… و …

اما این خواهر محترم از تمام این مراحل گذشته و صاحب فرزند شده است. در این مرحله، توصیۀ ما به همۀ مادران و پدران بزرگوار آن است که تا جایی که ممکن است صبر کنند؛ زیرا تصمیم به طلاق در این مرحله فقط تصمیم‌گیری برای خود نیست؛ بلکه تصمیم برای فرزندان هم هست؛ به‌ویژه شما که دو فرزند دختر، آن هم در سن حساس بلوغ دارید.

سوم: صبر فعال برای خاطر بچه‌ها

تلاش کنید با مشاوره و همفکری با انسان‌های مطمئن و باتجربه، مسیر زندگی را تا حد ممکن رو به صلاح و خوشی تغییر دهید، اما اگر به هر دلیلی نتوانستید موفق شوید،  بهترین کار صبر است. از احساس مادرانۀ خود برای بالا بردن ظرفیت تحمل خویش استفاده کنید. هر وقت در زندگی کم آوردید به این فکر کنید که با طلاق چه اتفاقی برای دخترانتان می‌افتد؟ یادتان باشد صبر نباید موجب بی‌انگیزه شدن شما در مسیر تغییر همسرتان شود. هر وقت روزنۀ امیدی برای تغییر او پیدا کردید، تلاش خود را از سر بگیرید.

چهارم: صبر برای خدا

البته تحمل زندگی فقط برای بچه‌ها کشش محدودی دارد. اگر می‌خواهید ظرفیت قابل توجهی در شما ایجاد شود، به وظیفه‌ای که خداوند در مقابل فرزندان بر دوشتان نهاده است، توجه و برای خدا تحمل کنید. در این صورت صبر شما چند برابر خواهد شد، زیرا با تحمل بددهنی‌های همسرتان، احساس رشد می‌کنید. شما به‌شدت نیازمند تغییر نوع نگاهتان به زندگی هستید، چون فقط در این صورت است که زندگی با وجود تمام ناملایمات به کامتان شیرین خواهد شد.

به داستانی که در ادامه می‌آید خوب دقت کنید. تمام آنچه در این نکته باید به شما منتقل شود، در این داستان هست.

مرحوم سید هاشم حداد« از عرفای بزرگ معاصر و از شاگردان مرحوم آیت‌الله سیدعلی قاضی است. ایشان به واسطۀ تنگی معیشت به مدت دوازده سال در خانۀ مادر زن خود زندگی می‌کرد. مادر زن ایشان به دلیل فقر سید هاشم، رفتار بسیار بد و آزاردهنده‌ای با او داشت. آقا سید هاشم می‌فرمود: «چندین بار خدمت آقای قاضی عرض کردم که اذیت‌های قولی و روحی اُم الزوجه به من به حد نهایت رسیده است و من حقاً دیگر تاب و صبر شکیبایی [بر] آن را ندارم و از شما می‌خواهم اجازه دهید زنم را طلاق دهم.» مرحوم قاضی فرمودند: «از این جریانات گذشته، تو زنت را دوست داری؟» عرض کردم: «آری.» فرمودند: «آیا زنت هم تو را دوست دارد؟» عرض کردم: «آری.» فرمودند: «ابداً راه طلاق نداری. برو صبر پیشه کن. تربیت تو به دست مادر زنت است. به این طریق که ‌به خود بگویی خداوند چنین مقرر فرموده  که ادب من به دست مادرزنم باشد، تحمل می‌کنی و می‌سازی و شکیبایی پیشه می‌کنی.»

من هم از دستورات مرحوم آقای قاضی، ابداً تخطی و تجاوز نمی‌کردم و آنچه این مادر زن بر مصائب ما می‌افزود، تحمل می‌کردم تا یک شب تابستان که خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم. داخل اتاق بودم که مادر زنم تا فهمید من آمده‌ام، شروع کرد به ناسزا گفتن و فحش دادن. من هم داخل اتاق نرفتم و یکسره رفتم پشت بام تا در آنجا بیفتم؛ ولی این زن، صدای خود را بلند کرد، به‌طوری که نه تنها من، بلکه همسایگان هم می‌شنیدند. او به من یکسره ناسزا گفت تا وقتی که دیگرحوصله‌ام سر رفت؛ ولی بدون اینکه به او پرخاش کنم و یا یک کلمه هم جواب بدهم، از خانه بیرون رفتم و بدون هدفی و مقصودی سر به بیابان نهادم. همین‌طور داشتم می‌رفتم، در این حال، ناگهان دیدم من دو تا شدم. یکی سید هاشم‌ای است که مادر زن به او تعدی ‌کرده و سبّ و شتم گفته و یکی هم من هستم بسیار عالی و مجرد و محیط بر همه چیز که گوئی فحش‌های او ابداً به من نرسیده است. در این حال برایم منکشف شد که این حالِ بسیار خوب و سرورآفرین و شادی‌زا فقط در اثر تحمل آن ناسزاها و فحش‌هایی است که وی به من داده است و اطاعت از فرمان استاد مرحوم قاضی برای من فتحِ بابی شد.

اگر من اطاعت و اذیت‌های مادر زن را تحمل نمی‌کردم، تا ابد همان سید هاشمِ محزون و غمگین و پریشان و ضعیف و محدود باقی می‌ماندم. الحمدلله که الان این سید هاشم و در مکانی رفیع و مقامی بس ارجمند و گرامی هستم که گَرد و خاک هیچ غصه‌ای بر من نمی‌نشیند و نمی‌تواند بنشیند. فوراً از آنجا به خانه بازگشتم و به دست و پای مادر زنم افتادم و ‌گفتم: «مبادا خیال کنی از آن گفتارت  ناراحتم. از این پس هر چه می‌خواهی به من بگو که برای من فایده دارد».(۳)

شما هم اگر نوع نگاهتان را به اخلاق همسرتان عوض کنید، دیگر این قدر افسرده‌خاطر نمی‌‌شوید. اگر بدانید و احساس کنید که تحمل زندگی برای خدا شما را به مقصد آفرینش نزدیک می‌کند، به جای غم، نشاط مهمان وجودتان خواهد شد.

 

ازدواج خیابانی کرده‌ام. حالا چه کنم؟

شما همیشه در بارۀ نادرست بودن ازدواج‌های خیابانی حرف می‌زنید. من  یکی از همان افرادی هستم که با همسرم دوست بودیم و بعد از یک سال ازدواج کردیم و حالا  که یک بچه داریم، فهمیده‌ایم که کفو هم نیستیم. در زمانی که دوست بودیم گویا اختلاف‌مان را نمی‌دیدیم، اما حالا این اختلافات به‌ویژه در مسائل مذهبی خود را نشان داده‌اند و من مانده‌ام که چه کنم؟ شوهر من از نظر ایمانی قوی نیست.

 

اوّل: فراموش کردن گذشته‌ها

گذشته را باید فراموش کرد. اگر شما در مرحلۀ پیش از ازدواج قرار داشتید، تأکید می‌کردیم که حتماً با چشم باز انتخاب کنید؛ امّا حالا که ازدواج کرده‌اید و یک فرزند هم دارید، صورت مسئله عوض شده است. شما هر اندازه به گذشته و انتخاب اشتباهتان فکر کنید، انگیزه‌تان برای اصلاح زندگی کمرنگ‌تر می‌شود. پس گذشته را فراموش کنید و بپذیرید که زندگی شما با همین مردی است که انتخاب کرده‌اید. الان وقت سخن گفتن و فکر کردن به درست و اشتباه بودن تصمیمتان نیست. گاهی اوقات حسرت گذشته، امروزِ انسان را به هم می‌ریزد و به دنبال آن، آینده هم خراب می‌شود.

 

دوم: تلاش برای ساختن

در مواجهه با مشکلاتی که در زندگی‌تان پیش آمده، زود ناامید نشوید. هر اندازه که ایمان همسرتان ضعیف باشد، امید به اصلاح او وجود دارد. البته من نمی‌دانم که همسرتان چه کارهایی می‌کند که شما می‌گویید ایمانش قوی نیست، امّا هر چه که باشد، احتمال تغییر او صفر نیست. در مسیر تلاش برای تغییر او به نکات بعدی توجه کنید.

 

سوم: پرهیز از نصیحت و تذکّر بسیار

در این موارد، معمولاً برای تغییر دادن همسر از نصیحت کردن و تذکر دادن به عنوان ابزارهای اصلی استفاده می‌شود؛ در حالی که وقتی نصیحت و تذکر، تنها ابزارهای شما برای تغییر باشند، معمولاً تأثیر کوتاه‌مدت دارند. در ضمن، شرط تأثیرگذاری نصیحت، توجه به نکته‌های بعدی است. با رعایت و در نظر گرفتن نکات بعدی می‌توانید در فضایی صمیمی و با در نظر گرفتن قواعد گفت‌وگو با همسرتان حرف بزنید که در گام‌ اول از جلد سوم همین مجموعه به آن پرداخته‌ایم.

 

چهارم: پُتک نکردن گذشته

اگر چه ارتباط‌های دوستی پیش از ازدواج اشتباه هستند؛ اما به هیچ‌وجه آن دوره را به رُخ همسرتان نکشید. چنین سرزنش‌هائی حس لجاجت همسر را تحریک و او را از جادۀ انصاف و منطق دور می‌کند.

امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند: «از اینکه مکرر سرزنش کنی پرهیز کن که این کار، [طرف مقابلت را] بر گناه خویش جری و عتاب [تو] را بی‌ارزش می‌کند.»(۴)

 

پنجم: عدم انتقال حالت پشیمانی و بی‌محبتی

به هیچ‌وجه حرفی را که نشانه پشیمانی شما از ازدواجتان باشد بر زبان نیاورید و از هر رفتاری که این حالت را به همسرتان منتقل ‌کند پرهیز کنید. اگر همسرتان احساس کند که شما از ازدواج با او پشیمان شده‌اید و او را مانند گذشته دوست ندارید، شاید به این راحتی نتواند به تغییر بیندیشد.

 

ششم: ابراز محبت بسیار و احترام ویژه

هر اندازه که می‌توانید انواع محبت‌هایی را که در گام چهارم از جلد دوم خواهیم گفت، به همسرتان تقدیم و بی‌احترامی به او را بر خود حرام کنید. این محبت و احترام است که زمینه را برای تفاهم و گفت‌وگو فراهم می‌کند.

هفتم: عدم سختگیری

با شرایطی که شما در آن قرار دارید، ممکن است برای رسیدن به مقصود عجله داشته باشید. این عجله در بسیاری از موارد موجب می‌شود که  به همسرمان سخت بگیرید؛ امّا سعی کنید در مسیر تقویت ایمان، به همسرتان سختگیری نکنید. رسول اکرم«ص» فرمودند: «بر مردم آسان بگیریدو سخت نگیرید. رام کنید و رَم ندهید.»(۵)

سخت‌گیری نه تنها موجب همراهی همسرتان با شما نمی‌شود، بلکه او را از شما و مسیری که برای او ترسیم می‌کنید فراری می‌دهد.

 

هشتم: استفاده از نامه

یکی از کارهای خوب و تأثیرگذار در این زمینه نوشتن نامه به همسرتان است. دغدغه‌های خود را در قالب نامه برای او بنویسید و از او بخواهید که پس از تأمل، پاسخ شما را به صورت کتبی بدهد.

 

نهم: انجام وظیفه

فقط به وظیفۀ خود فکر کنید. ممکن است با عمل کردن به همۀ نکته‌ها همسرتان تغییر نکند و یا به اندازه‌ای که شما دوست دارید، عوض نشود. اگر به گام اول توجه کنید که خوشبختی در عمل به وظیفه‌ای است که خداوند برای انسان مقرر داشته، دیگر هیچ‌گاه احساس شکست نمی‌کنید. اگر همسرتان تغییر کرد، خدا را شکر ‌کنید و اگر هم این چنین نشد، باز هم شاکر خدا خواهید بود که شما را در انجام دادن وظیفه یاری کرده است.

خداوند در دو آیه از آیات قرآن خطاب به پیامبر رحمت«ص» به صراحت می‌فرماید که هدایت مردم در دست تو نیست: «لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ؛(۶) هدایتِ آنان بر عهدۀ تو نیست، بلکه خدا هر که را بخواهد، هدایت مى‏کند».

«إِنَّکَ لَا تهَْدِى مَنْ أحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِى مَن یَشَاءُ؛(۷) در حقیقت، تو هر که را دوست دارى نمى‏توانى راهنمایى کنى، بلکه خداست که هر که را بخواهد راهنمایى مى‏کند و او نسبت به راه‏یافتگان، داناتر است».

خداوند متعال در آیات متعددی از قرآن کریم به این حقیقت اشاره فرموده و تنها وظیفۀ رسولان ‌الهی را رساندن آشکارِ پیام الهی دانسته است.(۸)

از نگاه قرآن اصلاً بنا نیست مسیر آفرینش به گونه‌ای پیش برود که همه هر طور که شده ایمان بیاورند. پس ما هم نباید هدف خود را ایمان آوردنِ همه قرار دهیم.

خداوند در قرآن کریم، خطاب به پیامبر اکرم«ص» می‌فرماید: «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فىِ الْأرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أفَأنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتّىٰ‏ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ؛(۹) و اگر پروردگار تو مى‏خواست قطعاً هر که در زمین است ایمان مى‏آورد، پس آیا تو مردم را ناگزیر مى‏کنى که بگروند؟».

«لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ ألّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ٭ إِنْ نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیَهً فَظَلَّتْ أعْنَاقُهُمْ لَها خَاضِعِینَ؛(۱۰) شاید تو از اینکه [مشرکان‏] ایمان نمى‏آورند، جان خود را تباه سازى. اگر بخواهیم معجزه‏اى از آسمان بر آنان فرود مى‏آوریم تا در برابر آن، گردن‌هایشان خاضع گردد».

«وَ لَوْ شِئْنَا لآتَیْنَا کُلُّ‏َّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَ لَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنّى‏ِ لَأمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ أجْمَعِینَ؛(۱۱) و اگر مى‏خواستیم، حتماً به هر کسى [از روى جبر] هدایتش را مى‏دادیم؛ لیکن سخن من محقّق گردیده که: «هر آینه جهنم را از همه جنیان و آدمیان، خواهم آکند».

یکی از مشکلات ما در زندگی آن است که می‌خواهیم کاری را که مربوط به ما نیست، انجام دهیم. پزشک نیستیم؛ اما می‌خواهیم طبابت کنیم. از معماری چیزی سر در نمی‌آوریم؛ اما می‌خواهیم بنّایی کنیم. با وسایل الکترونیک غریبه‌ایم؛ اما می‌خواهیم این وسایل را تعمیر کنیم و… . هدایت کار ما نیست؛ اما می‌خواهیم هدایت کنیم و وقتی نمی‌توانیم هدایت کنیم، ناامید می‌شویم.

خدای من! داشتم به هدایت او فکر می‌کردم، دیدم خودم منحرف شده‌ام. چه انحراف بزرگی؛ دخالت در کارِ تو! باشد، من در کار تو دخالت نمی‌کنم. آنچه را که گفتی، انجام می‌دهم. من بنده‌ام دیگر. کاری جز اطاعت که ندارم، دارم؟ فقط می‌گویم: چشم! گذشته‌اش را فراموش کنم؟ چشم!

با تازیانۀ سرزنش، روحش را کبود نکنم؟ چشم!

سفرۀ دلش را از نان گرم و تازۀ محبتم خالی نکنم؟ به روی این دو چشم!

دیگر چه؟

سخت نگیرم؟ حرفی نیست. من که خدا نیستم. تو بگویی سخت نگیر، نمی‌گیرم.

امّا خدای خوب من! عیبی که ندارد که پیش تو بقچۀ آرزوهایم را باز کنم؟ من دوست دارم در مسیر آمدن به سوی تو تنها نباشم. دوست دارم همسرم همراهم باشد. نه اینکه راه آمدن به سوی تو ترسناک باشد، نه. راه تو به قدری زیباست که دلم نمی‌آید همسرم از آن بی‌بهره باشد.

خدایا! دل‌های همه به دست توست، پس دلِ همسرم را اسیر راه خودت کن تا از همۀ بند‌ها آزاد شود.

 

دهم: مدارا

اگر زندگی با همسرتان با میزان تقیّداتی که دارد به دین شما لطمه‌ای نمی‌زند، حتی اگر تغییر چندانی هم نکرد با او مدارا کنید؛  .(۱۲)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الکافی، ج۵، ص۲۸٫

۲ـ همان ، ج۶، ص۵۴٫

۳ـ عطش، ص۱۴۴ (به نقل از: روح مجرد، ص۱۷۶).

۴ـ مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۶۱٫

۵ـ الدُرّ المنثور، ج۱، ص۱۹۲٫

۶ـ سورۀ بقره: ۲، آیۀ ۲۷۲

۷ـ سورۀ قصص: ۲۸، آیۀ ۵۶٫

۸ـ «وَ إِن تُکَذِّبُواْ فَقَدْ کَذَّبَ اُمَمٌ مِّن قَبْلِکُمْ وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ» (سورۀ عنکبوت: ۲۹، آیۀ ۱۸٫

۹ـ یونس، ۹۹٫

۱۰ـ شعرا ۴ـ۳.

۱۱ـ سجده ۱۳٫

۱۲ـ برای اطّلاع بیشتر از بحث «مدارا»، به (تا ساحل آرامش، گام ششم از جلد سوم مراجعه فرمایید).

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

ازدواج مراحلی دارد؛. اول خواستگاری، بعد نامزدی، بعد عقد و سپس آغاز رسمی زندگی مشترک و پس از آن هم فرزنددار شدن. جدایی در هر یک از این مراحل نسبت به مرحلۀ بعدی تبعات کمتری دارد. اگر در مرحلۀ خواستگاری به این نتیجه رسیدیم که مشکل جدی وجود دارد، نباید به امید حل آن، پاسخ مثبت بدهیم

 

۲٫

به هیچ‌وجه حرفی را که نشانه پشیمانی شما از ازدواجتان باشد بر زبان نیاورید و از هر رفتاری که این حالت را به همسرتان منتقل ‌کند پرهیز کنید. اگر همسرتان احساس کند که شما از ازدواج با او پشیمان شده‌اید و او را مانند گذشته دوست ندارید، شاید به این راحتی نتواند به تغییر بیندیشد

 

 

۳٫

یکی از مشکلات ما در زندگی آن است که می‌خواهیم کاری را که مربوط به ما نیست، انجام دهیم. پزشک نیستیم؛ اما می‌خواهیم طبابت کنیم. از معماری چیزی سر در نمی‌آوریم؛ اما می‌خواهیم بنّایی کنیم. هدایت کار ما نیست؛ اما می‌خواهیم هدایت کنیم و وقتی نمی‌توانیم هدایت کنیم، ناامید می‌شویم

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *