حضرت آیتالله مصباح یزدی
در شماره قبل معانی صحیح وجوب تحقیق در اصول دین و تقلید در فروع و شیوههای عملی آن بحث و بررسی شد. در این شماره بحث را پی میگیریم.
روایات ناهی از رجوع به منابع غیرالهی
وقتی کار مشکلتر میشود که با برخی از آیات و روایات برخورد میکنیم که مفهوم آنها در نظر اول تقریباً متعارض با آیات و روایات پیشگفته است و به این سبب نوعی تعارض بین این دلایل القاء میشود. به عنوان نمونه از امام جواد«ع» این روایت نقل شده است: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ(۱) : هر کس به گویندهای گوش فرا دهد، پس به تحقیق او را عبادت کرده است. پس اگر آن ناطق از طرف خدا سخن بگوید، شنونده خدا را پرستیده و اگر آن ناطق از زبان ابلیس سخن بگوید، شنونده ابلیس را عبادت کرده است.» پس باید دقت کنیم که به سخن چه کسی گوش فرامیدهیم.
خواندن کتاب هم همین حکم را دارد، زیرا خواندن کتاب هم گوش دادن به یک سخن و وجود کتبی همان سخن است. ما باید بدانیم کتابی که میخواهیم بخوانیم از زبان چه کسی نوشته شده است؟ اگر نویسنده از طرف خداست و سخن حق میگوید، خواندن ما عبادت میشود و اگر از طرف شیطان است گوش دادن و مطالعه ما شیطانپرستی میشود. این رهنمود، معیاری برای گوش دادن به سخن دیگران یا مطالعه آثار آنان را به دست ما میدهد.
ممکن است سئوال شود در جایی که نمیدانیم گوینده از طرف خداست یا شیطان چه کنیم؟ در پاسخ گفته میشود در این مواقع احتیاط و پرهیز از امور مشکوک بهتر است: «الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَهِ خَیْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکَه»(۲). مسلماً باید فکر را در برابر مشکوکات هم کنترل کرد، چه رسد به مواردی که غلط و باطل بودن آنها قطعی است.
جمع دعوت عمومی قرآن به شنیدن سخن با روایات ناهی از رجوع به منابع غیرالهی
اما این کلام با این آیه شریفه که میفرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ»(۳) چگونه جمع میشود؟ قرآن کریم میفرماید حرفها را بشنوید و به هر کدام بهتر بود عمل کنید، اما این روایت میفرماید حرفی را بشنوید که گویندهاش از طرف خدا باشد. اگر گوینده از طرف شیطان باشد، در واقع شما شیطان را پرستش کردهاید. اکنون چه باید کرد؟ بالاخره اگر تحقیق واجب است معنایش این است که کسی که ابتدای راه است و هنوز نمیداند کدام طرف از سوی خدا سخن میگوید، بلکه اصلاً نمیداند خدایی هست یا نه، باید سخنان همه را بشنود تا بتواند بهتر را انتخاب کند. از طرف دیگر برای درک اینکه چه کسی از طرف خدا سخن میگوید ابتدا باید اعتقاد به خدای متعال وجود داشته باشد. بنابراین باید مقدمات فراوانی را طی کرد تا تشخیص اینکه کدام گوینده از طرف خداست و کدام از طرف شیطان ممکن شود.
مسئلهای که در ابتدای بحث مطرح کردیم در نگاه اول بسیار ساده به نظر میرسید و آن هم این بود که وقتی فرزندی از والدین خود سئوال میکند فلان کتاب را بخوانم یا نه، والدین او باید چه جوابی بدهند؟ یا با فرزندی که بدون سئوال از والدین خود به سراغ چنین کتابها و فیلمهایی میرود و یا سعی میکند کسی از کار او آگاه نشود، چگونه باید رفتار کرد؟ با نسل جوان و با این روحیات باید چگونه مواجه شد؟ چگونه میتوان رفتاری اسلامی و معقول داشت که ضرر نداشته باشد؟ این مسئلهای است که همه ما کم و بیش با آن درگیریم و میخواهیم بدانیم با فرزندان خود در مورد استفاده از چنین ابزاری چه باید بکنیم. آیا سختگیری کنیم و دائماً به آنها هشدار بدهیم که مبادا چنین کتابهایی را بخوانید، به چنین سخنانی گوش بدهید، فلان جا بروید و یا با فلان کس معاشرت داشته باشید. این مباداها معمولاً همان جا که بیان میشوند میمانند و وقتی فرزند سر کلاس میرود، آنچه که بیشتر بر او تأثیر میگذارد سخن معلم است و معمولاً مثل وحی مُنزل به آن مینگرد. اگر کتابی به او معرفی شود که مطالبش برای او جاذبه داشته باشد، به سمت آن میرود و از آن تأثیر میپذیرد.
پس همه ما با این مشکل که ابتدا ساده به نظر میرسد، درگیر هستیم و جواب آسانی هم ندارد. از همین جا معلوم میشود که مسائل فراوانی هستند که ابتدا ساده به نظر میرسند، اما وقتی با دقت به آنها پرداخته میشود، متوجه میشویم که بسیار ریشهدار هستند و برای یافتن پاسخ آنها باید به نکات بسیار دقیقی پرداخته شود.
اگر در این مسائل دقت کافی نکنیم و سهلانگاری به خرج بدهیم و پیش خود تصور کنیم که نوجوان ما فعلاً کم سن و سال است و نیازی به این حرفها ندارد و باید صبر کنیم تا بزرگ شود، معلوم نیست عاقبت کار به کجا بکشد.
بدیهی است که ما باید دخالت کنیم، اما با چه منطقی و روشی؟ آیا باید فرزندان خود را مطلقاً از این امور نهی کنیم یا آنان را به حال خود رها سازیم و بگوییم عصر، عصر آزادی فکر است، انسان نباید تقلید کند و تقلید کار میمون است؟!
به نظر میرسد که پاسخ این سئوال، تنها نفی یا اثبات نیست، بلکه باید طیفی از جوابها را ارائه کرد و بین مسائل، کتابها و روشهای گوناگون تفاوت گذاشت. همچنین باید در کیفیت برخورد با مخاطب، بین برخورد آرام، سختگیرانه و استفاده از تنبیه یا تشویق تمایز قائل شد. اینگونه مسائل را نباید ساده بگیریم، بلکه باید دربارهشان فکر کنیم و مقاله و رساله بنویسیم. اینها مسائل سادهای نیستند، بلکه مورد نیاز مردم و حتی مورد نیاز خود ما هستند. گمان نکنیم فقط باید در باره غساله متنجس تحقیق کرد. البته آن موضوعات هم نیاز به تحقیق دارند، اما مسائل مهم دیگری هم هستند که به آنها احتیاج داریم و نقش مهمی، هم در زندگی ما و هم در زندگی فرزندانمان دارند و در کتابهای درسی و متعارف هم در باره آنها بحثی نشده است و باید در باره آنها تحقیق صورت بگیرد.
وقتی میبینیم مسائلی مورد نیازند، لازم است آنها را دنبال و اهلش را پیدا کنیم و دسته جمعی در باره آنها فکر، مطالعه و بحث کنیم، شاید به نتایج قطعی، روشن و سازندهای برسیم.
باید توجه داشت که اصل این اشکال از اطلاق نفی و اثبات پدید آمده است، یعنی در صورتی اشکال پیش میآید که در پاسخ به این مسئله از یک طرف گفته شود که مطلقاً نباید چنین منابعی را مطالعه کرد و از سوی دیگر گفته شود باید همه منابع را مطالعه کرد. اگر قیود منطقی و مستدل با بیانی قابل فهم و قانعکننده برای جوانان بیان شوند، شاید جواب، چندان مشکل هم نباشد. به عنوان یک اصل کلی میتوان گفت بسیاری از مسائل، مشکلات و اختلافات، نه فقط در زمینه مسائل دینی و اعتقادی بلکه در مورد مسائل سیاسی و حتی اظهارنظر در باره اشخاص که گاه به نتایجی بسیار نامطلوب مانند تکفیر دیگران، برخورد فیزیکی و… منجر میشود، ناشی از همین اطلاقگویی و بیتوجهی به قیود منطقی مسئله است.
اگر به نوجوان بگوییم اصلاً حق نداری تلویزیون تماشا کنی یا تلفن همراه داشته باشی یا فلان فیلمها را تماشا کنی و… قطعاً نتیجه نخواهد داد. اگر نوجوان ما خیلی مؤدب باشد یا از ما بترسد، به پنهانکاری روی میآورد و این کارها را در نهان، بهتنهایی یا با دوستانش انجام میدهد. بهخصوص بچههای این دوره بسیار باهوشاند و بهراحتی راهی برای اهداف خود پیدا میکنند. بنابراین، این روش جواب نخواهد داد و چه بسا موجب تشدید شبهه آنان شود و با خود بگویند اصلاً کلّ حرفهای اینها بیمنطق است. به چه دلیل نباید هیچ یک از کتابهای دیگران را مطالعه کنیم؟!
از طرف دیگر اگر آنها را آزاد بگذاریم و بگوییم زمانه تغییر کرده و نمیتوان جوانان را از این امور منع کرد، بلکه باید آنها را آزاد گذاشت تا هر چه را که خواستند مطالعه و هر فیلمی را که خواستند تماشا و با هر کسی که خواستند معاشرت کنند و خود بهتدریج به حقیقت برسند، روشن است که چنین عملکردی چه نتیجهای خواهد داشت.
باید سعی کنیم به نوجوان بفهمانیم که حق و باطلی هست و تشخیص این دو از یکدیگر احتیاج به مقدماتی دارد و شما در سنی هستی که با آموختهها و مطالعاتی که داری میتوانی درستی و نادرستی برخی چیزها را بفهمی.
پس از بیان این نکته کلی، میتوان با بیان چند مسئله ساده، درستی و نادرستی و مفید و مضر بودن برخی از امور را که بهراحتی برای او قابل درک هستند، روشن کرد. در این روش، چون با طرح سئوال از نوجوان خواستهایم خودش فکر کند، هم به او اعتماد به نفس و شخصیت میدهیم، هم به او میفهمانیم که مسائل پیچیده دیگری هم هستند که جواب آنها بهآسانی به دست نمیآید و ممکن است در رسیدن به پاسخ به خطا برویم.
بنابراین باید تفصیل قائل شد و این حقیقت را با دلایل متناسب با هر سنی بیان کرد. گمان میکنم این مثال را هر نوجوانی راحت درک کند. اگر کسی بگوید شنا مطلقاً ممنوع است، به او خواهند گفت اولاً شنا هم لازم است، هم اسلام به آن سفارش کرده و هم از ورزشهای مستحب است. در بعضی از روایات آمده است که حق فرزند بر پدر این است که به او شنا یاد بدهد،(۴) بهخصوص در جایی که اگر انسان شنا بلد نباشد، ممکن است غرق شود. پس نمیتوان گفت شنا مطلقاً بد است. اما اگر گفتیم شنا خوب و مستحب است و ثواب دارد و مسابقه آن هم صحیح است، به این معنا نیست که هر کسی در هر جایی و زمانی و شرایطی برود شنا کند. شنا خیلی خوب است، ثواب هم دارد، در شرع هم تأکید شده است؛ اما انسان ابتدا باید زیر نظر یک معلم و مربی آموزش ببیند، بعد وارد میدان شود. این نکته را هم باید در نظر بگیرد که در جاهایی که متخصصان به عنوان نقاط خطرناک شناسایی کردهاند، شنا کردن ممنوع است. محلهایی هستند که گاهی کسانی هم که سالها هم شناگر بودهاند در آنجا غرق شدهاند. آیا اگر پدری اجازه بدهد فرزندش در هر جای دریا و هر وقتی که خواست، حتی نیمه شب، شنا کند کار خوبی کرده است؟ با این توضیح نوجوان میفهمد که نه میتوان گفت شنا مطلقاً بد است، نه مطلقاً خوب، بلکه میتوان گفت شنا کردن شرایطی دارد.
ورود در مباحث عقلی هم ورود در دریایی از مفاهیم و مسائل گوناگون است و هر کسی توانایی حل بعضی از مسائل را ندارد. کسانی که در ابتدای راه هستند مجازند که در حد خود وارد اینگونه مسائل شوند، اما باید مربیانی بر کار آنها نظارت داشته باشند تا اگر اشتباه کردند آنان را راهنمایی و یا منابع لازم برای یادگیری مباحث نظری را به آنها معرفی کنند و اگر سئوالی داشتند به آن پاسخ دهند.
باید به نوجوان و جوان آموخت که اگر جایی شبههای برایش مطرح شد، آن را نادیده نگیرد، بلکه حتماً دنبال کند تا جوابش را بیابد.
بنابراین نه به صورت مطلق میتوان گفت اصلاً کتابی را مطالعه نکنید یا تلویزیون و فیلم تماشا نکنید و نه به صورت مطلق میتوان گفت هر فیلمی را که میخواهید تماشا و یا از سایر وسائل ارتباط جمعی که این روزها معمولاً در هر خانهای چندین نمونه از آنها هست، استفاده کنید.
باید بهتفصیل گفت که اولاً برخی از منابع نادرست و بعضی درست هستند. ثانیاً وجود منابع صحیح به این معنا نیست که برای همه قابل استفادهاند، بلکه در برخورد با آنها باید احتیاط کرد. این عرصه مثل دریاست. کسانی که مهارت لازم را ندارند و قصد شنا در این دریا را دارند، باید تحت نظارت نجات غریق و افراد خبره اقدام کنند. البته اگر این افراد به حد نجات غریقی برسند و آن قدر مسلط شوند که نه تنها خود غرق نشوند، بلکه دیگران را هم نجات دهند، نه تنها برای آنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه واجب است که به دیگران کمک کنند.
در میدان مباحث نظری هم باید عالمانی باشند که شبهات انحرافی را مطالعه و بررسی کنند تا بتوانند به آنها پاسخ دهند. اگر آنان شبهات مطرح برای جوانان را ندانند، چگونه میتوانند پاسخ آنها را بدهند؟ پس دانستن شبهات کفرآمیز برای برخی واجب است، به شرط آنکه در حد نجات غریق باشند و خودشان غرق نشوند و مصداق این شعر نباشند که:
شد غلامی که آب جو آرد
آب جو آمد و غلام ببرد
برخی به قصد راهنمایی دیگران وارد میدان میشوند، ولی خود در دام میافتند. از این قبیل افراد نمونههای فراوان سراغ داریم، بهخصوص جوانان مجردی که برای ارشاد، هدایت و…در ارتباط با جنس مخالف در دبیرستانها و دانشگاهها اقدام میکنند، اما عواملی باعث میشوند که خودشان غرق شوند. باید بر این نکته تأکید کرد که این امور نه به طور مطلق مجاز و نه به طور مطلق ممنوعاند.
اولویتبندی مسائل و برخورد منطقی و محبتآمیز
بالاخره باید از یک جایی شروع کرد. روشن است که گام اول را هر کسی باید با عقل خودش تشخیص بدهد. اگر قرار باشد در مرحله اول هم تقلید کنیم، این سئوال مطرح میشود که از کجا معلوم سخن فردی که از او تقلید کردهایم درست باشد؟ شاید سخن رقیبش درست باشد. وقتی خود نوجوان نقطه شروع را تشخیص داد، باید اولویتها را برای او تعیین و مسائل بنیادی را که ریشه سایر مسائلاند تا آنجا که ممکن است با زبان ساده برای او بیان کنیم. باید برای این امر مهم وقت صرف کرد. اگر کسانی احساس مسئولیت میکنند و مؤسسات و نهادهایی را تشکیل میدهند، باید بدانند که امروز یکی از واجبات فرهنگی ما این است که مسائل اساسی دین را به زبان ساده در اختیار نوجوانان و جوانان بگذاریم و به اندازه مرتبه فهم آنها پاسخ شبهاتشان را بدهیم. باید سلسله دروسی را برای سنین مختلف در نظر بگیریم. باید با مهربانی، ادب و منطق با فرزندان خود برخورد کنیم، نه اینکه مثلاً بگوئیم: «مبادا چنین کنی!» ؛ «اگر چنین کنی دیگر هر چه دیدی از چشم خودت دیدی!» ؛ «اگر چنین کنی دیگر فرزند من نیستی و عاقّت میکنم!».
این تهدیدها فایده ندارند و گاه ضررشان بیش از نفع است. باید با مهربانی و صمیمیت اعتماد جوان را جلب کنیم تا باور کند که خیرخواه او هستیم. باید بفهمد همان طور که در امور پزشکی، کسانی که مدارج لازم را نگذراندهاند، باید از پزشک سئوال کنند، این مسائل هم مراتبی دارند و تا آن مراتب را نگذراند، باید از متخصصان کمک بگیرد. باید متوجه شود که هر چند این مسائل قابل فهم و یادگیری هستند، اما باید مقدمات آنها را فراگرفت.
کسی نمیگوید نخوانید و یاد نگیرید، بلکه نکته مهم این است که یادگیری شرایطی و مقدماتی دارد که باید آنها را آموخت. این حقایق را میتوان با منطق درست به فرزندان فهماند. با مثالهایی شبیه به آنچه که در باره شنا بیان شد، میتوان بسیاری از جوانان را قانع و آنان را متوجه کرد که روحانیون، نه انسانهای خشک و متحجری هستند که نخواهند کسی فکر آزاد داشته باشد، نه آن چنان به اصطلاح روشنفکرند که بگویند هر کسی هر کتابی را که دوست دارد مطالعه و هر فیلمی را که دوست دارد تماشا کند. معلوم است که عاقبت فرزندان چنین روشنفکرانی چه خواهد شد. فرد ممکن است وقتی متوجه شود شیوه تربیتی او چه بر سر فرزندانش آورده که دیگر کار از کار گذشته باشد و آنها به آلودگیهای اخلاقی و فسادهای اعتقادیای مبتلا شده باشند که دیگر قابل جبران و اصلاح نیستند.
مسئله تعلیم و تربیت نوجوانان امر بسیار حیاتی و مهمی است. سعادت نسل آینده ما، بقای دین اسلام و مذهب تشیع و طریقه حقه منوط به این حقیقت است که نسل فعلی چقدر به آینده فکر میکند، برخورد ما با نوباوگان، نوجوانان و جوانان چگونه است، اعتماد آنها چقدر جلب و تا چه میزان راهنمایی شدهاند. ممکن است سئوالاتی مطرح شوند که پدر یا مادر نتوانند پاسخ بدهند. در اینگونه موارد باید معلمی را به فرزندان خود معرفی کنند تا سئوالاتشان را از او بپرسند.
ما طلبهها باید بهتدریج مؤسساتی را دایر کنیم که توان پاسخگویی به نیازهای تربیتی جامعه و چنین مراجعاتی را داشته باشند. برای مثال اگر افرادی خواهان برگزاری دورههای آموزشی هستند، برایشان استاد بفرستیم و به سئوالات شفاهی و کتبی آنها پاسخ بدهیم. همه مسائل را نمیتوان با استصحاب و برائت پاسخ داد. البته یادگیری و بیان مسائل فقهی واجب است و ما باید دعاگوی همه بزرگانی باشیم که در طول چهارده قرن زحمت کشیدند و فقه اسلامی را حفظ کردند و به ما آموختند، اما مسائل فراوان دیگری هم هستند که آنها را هم باید فراگرفت و راهی برای ایجاد ارتباط جوانان با آنها را فراهم کرد.
گوش فرادادن به سخن، زمینهساز سعادت یا شقاوت
بار دیگر روایت حضرت جواد«ع» را تکرار میکنم. حضرت میفرمایند: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ»: کسی که به ناطقی گوش فرا دهد به تحقیق او را عبادت کرده است.»
قبل از هر چیز شما باید روی این نکته فکر کنیم که چرا امام معصوم در باره گوش فرادادن به یک سخن این قدر سخت گرفتهاند تا جایی که میفرمایند گوش دادن به سخن یک گوینده، پرستش اوست. آیا مقصود این است که انسان به سخن هر کسی گوش فرادهد واقعاً پرستش آن گوینده محسوب میشود، یا اینکه امام«ع» در مقام بیان اطلاق نیستند، بلکه میخواهند بگویند چنین توانی در سخن هست که یک کسی را از کفر به ایمان یا از ایمان به کفر می کشاند. در اصطلاح امروزی این پتانسیل در صحبت، مکالمه، گفتوگو و دیالوگ وجود دارد، نه اینکه هر کسی هر سخنی گفت و دیگری شنید، شنونده، گوینده را پرستش کرده است و اگر به چند گوینده گوش فرادهد، چند معبود دارد و مشرک است. امام میخواهند به ما هشدار بدهند که مراقب باشید گوش فرادادن به یک سخن ممکن است شما را به کفر بکشاند و این حقیقتی است که تجربه زیاد نشان داده است.
انسان گاه چنان تحتتأثیر افکاری قرار میگیرد که شاید برای خودش هم قابل باور نباشد، ولی واقعیت این است که سخن میتواند چنین تأثیری داشته باشد. مطالعه کتابهای مضر ممکن است مؤمنی را کافر، منکر خدا و منکر دین و فرد انقلابی را ضدانقلاب کند. امام در حقیقت میفرمایند مراقب باشید، چون ممکن است کار به جائی برسد که غیر خدا را بپرستید.
حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیس»: و اگر گوینده از زبان ابلیس سخن گوید به تحقیق ابلیس را پرستش کرده است.» شاید اینگونه تعابیر قدری شاعرانه به نظر آیند و از خود بپرسیم سخن گفتن از زبان ابلیس به چه معناست؟ ما که نمیدانیم ابلیس به چه زبانی سخن میگوید. اصلاً زبان ابلیس تا چه اندازه در ما اثر دارد؟
نفوذ شیطان خود یکی از مسائلی است که شاید اهمیت آن کمتر از اهمیت برخی از فروع فقهی نباشد. قرآن کریم میفرماید: «کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَ الْجِنِّ»(۵) : این چنین براى هر پیامبرى دشمنى از شیطانهاى انس و جن گماشتیم.» این قرآن است که میفرماید ما برای هر پیغمبری دشمنی قرار دادیم. آن دشمن کیست؟ تنها یک نفر نیست، بلکه دشمن هر پیغمبری، یک عده از شیاطین هستند. قرآن در این آیه شریفه ابتدا از شیاطین انسانی نام میبرد و سپس از شیاطینی از جنس جن که ابزار کارشان سخنهای تزیین شده و زیبا، اصطلاحات و ترکیبات جدید ادبی، اشعار نو و کهنه، حرفهای نوساخته و پرداخته و حرفهای قشنگی هستند که انسان طبیعتاً دوست دارد آنها را بشنود. خلاصه «زُخْرُفَ الْقَوْل» یا «سخنان آراسته».
مهمترین مسئلهای که انسان را به دام شیاطین میاندازد، تردید در مسائل اخروی است. تردیدهایی از این قبیل که آیا واقعاً آخرتی با این اوصافی که قرآن میگوید وجود دارد؟ واقعاً ما تا ابد باقی خواهیم ماند؟ واقعاً جهنمی آن چنان خطرناک وجود دارد؟ همین شبهههاست که شیطان آرام آرام در ذهن جوان ایجاد میکند و به همین خاطر باید نسبت به این مسائل بیشتر اهتمام داشته باشیم. البته ابتدا باید خودمان ایمانمان را تقویت کنیم. اینکه من میگویم خودمان، به این جهت است که بنده هم مستثنی نیستم. بنده اعتراف میکنم با این سن و اشتغالاتی که به مسائل دینی داشتهام، اطمینان ندارم که بتوانم ایمانم را تا لحظه مرگ برسانم. هیچ اطمینانی ندارم. امکان دارد عواملی فکری و احساسی بر من تأثیر بگذارند و بعد از هشتاد سال همین ایمان را هم را از من بگیرند. انسان اینگونه است. باید مراقب باشیم و برای ایمانمان ارزش قائل شویم و آن را در معرض تندبادها قرار ندهیم.
اما به یاد داشته باشیم که راه حفظ و تربیت فرزندانمان سختگیری نیست، بلکه باید فرزندان را با محبت، زبان خوش، تشویق و با استدلال متناسب با مرتبه فهم و معلوماتشان بهتدریج با مسائل اعتقادی آشنا ساخت.
پینوشتها:
۱ـ تحفالعقول عن آل الرسول صلیاللهعلیهوآله، جامعه مدرسین، ص۴۵۶٫
۲ـ الکافی، دارالکتب الاسلامیه، ج۱، ص۵۰٫
۳ـ زمر، ۱۷ و ۱۸٫
۴ـ نهج الفصاحه، دنیای دانش، ۴۴۷٫
۵ـ انعام، ۱۱۲٫
سوتیترها:
۱٫
باید سعی کنیم به نوجوان بفهمانیم که حق و باطلی هست و تشخیص این دو از یکدیگر احتیاج به مقدماتی دارد.در این روش، چون با طرح سئوال از نوجوان خواستهایم خودش فکر کند، هم به او اعتماد به نفس و شخصیت میدهیم، هم به او میفهمانیم که مسائل پیچیده دیگری هم هستند که جواب آنها بهآسانی به دست نمیآید و ممکن است در رسیدن به پاسخ به خطا برویم.
۲٫
تهدیدها فایده ندارند و گاه ضررشان بیش از نفع است. باید با مهربانی و صمیمیت اعتماد جوان را جلب کنیم تا باور کند که خیرخواه او هستیم. باید بفهمد همانطور که در امور پزشکی، کسانی که مدارج لازم را نگذراندهاند، باید از پزشک سئوال کنند، این مسائل هم مراتبی دارند و تا آن مراتب را نگذراند، باید از متخصصان کمک بگیرد.
۳٫
انسان گاه چنان تحتتأثیر افکاری قرار میگیرد که شاید برای خودش هم قابل باور نباشد، ولی واقعیت این است که سخن میتواند چنین تأثیری داشته باشد. مطالعه کتابهای مضر ممکن است مؤمنی را کافر، منکر خدا و منکر دین و فرد انقلابی را ضدانقلاب کند. امام در حقیقت میفرمایند مراقب باشید، چون ممکن است کار به جائی برسد که غیر خدا را بپرستید.
۴٫
مهمترین مسئلهای که انسان را به دام شیاطین میاندازد، تردید در مسائل اخروی است. تردیدهایی از این قبیل که آیا واقعاً آخرتی با این اوصافی که قرآن میگوید وجود دارد؟ واقعاً ما تا ابد باقی خواهیم ماند؟ واقعاً جهنمی آن چنان خطرناک وجود دارد؟ همین شبهههاست که شیطان آرام آرام در ذهن جوان ایجاد میکند و به همین خاطر باید نسبت به این مسائل بیشتر اهتمام داشته باشیم.