«پاسدار اسلام» در محضر حضرت آیتاللهالعظمی مظاهری
درآمد:
حضرت آیتالله العظمی حاج شیخ حسین مظاهری یکی از معدود شاگردان حضرت امام خمینی هستند که از دهه ۳۰ یعنی بیش از ده سال قبل از آغاز نهضت امام، از مجلسِ درس و اُنس امام خمینی بهرهمند بودهاند. معظمله که علاوه بر بهرهگیری از محضر حضرت امام خمینی از دروس بزرگان دیگری همچون حضرات آیات بروجردی، مرعشی نجفی و علامه طباطبایی بهرهها بردهاند، در کنار فعالیتهاى علمى و دینی، از فعالیتهاى سیاسى علیه رژیم منحوس شاهنشاهی و مبارزه برای استقرار حکومت اسلامى هم باز نماندند. ایشان فراتر از ۱۲ سال شاگردی حضرت امام در علوم حوزوی، بعنوان یادگاری از مکتب عرفانی و اخلاقی امام خمینی، سالهاست که با درس دلنشین اخلاقشان، روشنی بخش جامعه اسلامی هستند.
در سال ۱۳۷۴ پس از درگذشت مرحوم آیتالله حاج شیخ حسن صافى اصفهانى، علماى اصفهان در نامهاى به رهبر معظم انقلاب، خواستار هجرت آیتالله مظاهرى به آن دیار شدند و بدین ترتیب معظمله که از پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از اعضای برجستۀ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به تدریس و پژوهش و تربیت طلاب اشتغال داشتند، با تاکید حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای، به شهر عالِم پرور اصفهان هجرت نمودند و زعامت حوزههای علمیه استان اصفهان را بر عهده گرفتند.
آیتالله مظاهری با وجود قرار گرفتن در جایگاه مرجعیت و تدریس و تربیت خیل طلاب فاضل و همچنین تالیف نزدیک به ۷۰ عنوان کتاب در موضوعات مختلف معارف دینی و اخلاقی، جلسات عمومی وعظشان دراصفهان همچنان برقرار است تا عامۀ مردم نیز بتوانند از برکات ایشان مستفیض شوند.
با این اوصاف، درک محضر این عالم جلیلالقدر، فرصت مغتنمی بود برای «پاسدار اسلام» تا از نکتههای ظریف و اشارات راهگشای ایشان در جهت حفظ میراث حضرت امام خمینی و نیل به سوی آمادهسازی استقرار حکومت جهانی حضرت مهدی(عج)، استفاده کنیم.
ضمن تشکر صمیمانه از عنایت معظمله برای اختصاص این فرصت، سلامتی و استمرار برکات وجودی ایشان را از درگاه خداوند متعال مسالت داریم.
*شاید بسیاری از افراد نسل امروز آنطور که باید و شاید، شناختشان نسبت به امام خمینی و اهمیت نهضت الهی ایشان، خیلی عمیق نباشد. چراکه از وقتی چشم باز کردهاند، در نعمت جمهوری اسلامی بودهاند و نقمت و خفقان رژیم شاهنشاهی و به تبع آن، عظمت امام و کار بزرگ ایشان برایشان قابل تصور نیست. لذا تبیین شخصیت والای امام خمینی و رمز پیروزی ایشان یکی از ضرورتهای امروز است. یادمان هست که دو ابرقدرت امریکا و شوروی که بر سر همه چیز رقابت داشتند، در تقابل با امام و جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی رفاقت داشتند. حضرتعالی که اُنس دیرینی با حضرت امام از سالهای قبل از شروع نهضت داشتهاید، چه ویژگیای را در امام، قبل از نهضت و بعد از آن یافتید که ایشان توانست با دست خالی بر همۀ قدرتهای شیطانی غلبه کند و بزرگترین انقلاب تاریخ معاصر را رقم بزند و نقطه عطفی را در تاریخ بشریت پدید آورد؟
بسماللهالرّحمنالرّحیم. حضرت امام«قدسسرّهالشّریف» از چند ویژگی بارز برخوردار بودند. اوّلاً از حیث علمی، جامعالاطراف بودند و در شاخههای اصلی علوم اسلامی تخصص داشتند و گسترۀ علمی ایشان منحصر به فقه و اصول یا فلسفه و عرفان نبود. مثلاً ایشان در تفسیر قرآن ابتکارهایی داشتند، چنانکه در حدیث و تفسیر روایات هم تألیفات با اهمیّتی دارند، ولی از همۀ اینها مهمتر اینکه معلم اخلاق و مهذّب نفوس بودند، یعنی هم در اخلاق نظری، متخصّص و استاد بودند و هم در اخلاق عملی؛ و این ویژگی، محبوبیّت عجیبی در میان روحانیّت و جامعه به ایشان داد. یکی از کارهایی که همواره دشمنان امام چه در زمان نهضت و چه در حین تبعید و چه پس از انقلاب درصدد آن برآمدند، این بود که میخواستند با فریبکاری به این محبوبیّت ضربه بزنند، اما الحمدلله نتوانستند و این محبوبیّت روز به روز بیشتر شد. این محبوبیّت هم به دست حضرت امام نبود، بلکه ارادۀ خدا بود: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدًّا»(۱).کسانی که امام را از نزدیک درک کردهاند و با ایشان مرتبط بودهاند، این منزلت اجتماعی ایشان را به خوبی احساس میکردند. من هم که به لطف و توفیق الهی، سالیان متمادی با حضرت امام تماس و ارتباط داشتم و دوازده سال در دروس ایشان شرکت میکردم و همواره در جریان مسائل بودم، دقیقاً میدیدم که آنچه موجب گردید که حضرت امام بتوانند این نهضت را به پیروزی برسانند، همین محبوبیّت اجتماعی ایشان و منزلت ایشان در میان عموم جامعه بود. فقط روحانیّت و طلبهها نبودند که به ایشان علاقه داشتند بلکه این علاقه و عقیدۀ به امام همگانی بود و این محبوبیّت، منجر به پدید آمدن صحنههایی مثل آن استقبال عجیب در بازگشت ایشان از تبعید به ایران شد، استقبال بزرگی که کمر رژیم طاغوت و حامیان او را شکست و همینطور سخنرانی ایشان در همان شرایط در بهشت زهرا(س) و لذا در آخر کار که باقیماندههای رژیم در روز بیست و دوم بهمن تصمیم به قتل عام مردم گرفته بودند، نتوانستند و امام به سرعت بر استکبار جهانی پیروز شدند. یا تشییع جنازۀ عجیب ایشان که یک حادثۀ بینظیر مردمی و تجلّی محبوبیّت عمومی و ملّی امام راحل بود و نشاندهندۀ پشتوانۀ بزرگ مردمیِ یک رهبر عالیقدر بود. همۀ این صحنهها و حوادث، به گونهای خرق عادت است، یعنی در قالب تفسیرهای رایج سیاسی و حکومتی و اجتماعی نمیگنجد. هنوز با گذشت قریب چهار دهه از پیروزی انقلاب و قریب سه دهه از ارتحال حضرت امام، جای این سؤال وجود دارد که چهطور شد که مثلاً در یک مقطعی در روز بیست و دوم بهمن ۵۷، ظرف چند ساعت، مردم اعمّ از زن و مرد با دست خالی، در برابر ارتشی که دنیا، مخصوصاً آمریکا و شوروی پشتوانهاش بودند، ایستادند و پروردگار عالم ترس را در دل ارتش و رژیم طاغوت افکند و همه آنها به شکست کشیده شدند و رژیم دو هزار و پانصد سالۀ پادشاهی ساقط شد.
به نظر من این محبوبیّت ویژه که ما از حضرت امام دیدیم، سبب پیروزیِ نهضت و انقلاب ایشان شد و الحمدلله تا حال هم این محبوبیّت ادامه یافته است و امروز هم میبینیم که این محبوبیّت در سطح فراگیر وجود دارد.
امّا آنچه که این محبوبیت الهی را در سطح اجتماع به حضرت امام داد، تقوا و خلوص و مجاهدت ایشان بود. یعنی مصداق همان آیهای که خواندم: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا».
حضرت امام در زمانی که یک مدرّس بزرگ در حوزۀ علمیه و در سطح و مظانّ مرجعیّت بودند، همیشه وقتی صحبت از ریاست و مرجعیّت ایشان میشد، فرار میکردند، امّا با این حال یکدست غیبی، حضرت امام را جلو میبرد تا جایی که مرجعیّت ایشان به نحو کمنظیری گسترش یافت. من بارها این قضیۀ درسآموز را نقل کردهام که یک بار حضرت امام برای درس آمدند در حالیکه نفسشان به شماره افتاده بود. همو که در سخنرانی بعد از آزادی از زندان میفرمود: «والله! تا حال نترسیدهام، آنروز هم که میبردندم آنها میترسیدند و من آنها را تسلیت میدادم.» همین امام، آن روز نفسشان به شماره افتاده بود. فرمودند: «نیامدهام درس بگویم. آمدهام نصیحتی به شما بکنم. مرحوم میرزای شیرازی فردی را بهعنوان نماینده و وکیل در امور شرعی به اصفهان فرستادند که بد از کار درآمد. آقایی از اصفهان به مرحوم میرزا نامه نوشتند که اگر کسی را میفرستید باید سه شرط داشته باشد: باید عالم باشد، باید متدیّن باشد و باید عاقل باشد. اگر نمیتوانید، کسی را بفرستید که لااقل عالم و عاقل باشد و اگر این را هم نیافتید، حدّاقل عاقل باشد و با عقلش مردمداری کند و اسلام را حفظ کند». بعد حضرت امام فرمودند: «من هم به همۀ شما میگویم اگر عالم یا متدیّن نیستید، حدّاقل عاقل باشید و نخواهید حوزه با سابقۀ چهل ساله را از بین ببرید.» آن روز ایشان درس هم نگفتند و رفتند و در آن ایّام تب مالتی داشتند که عود کرد و چند روز در منزل بستری بودند. حالا مطلب چه بود؟ یکی از شاگردان ایشان، به نفع مرجعیّت ایشان علیه یکی از مراجع دیگر صحبت کرده بود و این موضوع به گوش ایشان رسیده بود و با این حرارت، لازم دانسته بودند که اعتراض خود را نسبت به این حرکت، بیان کنند و از شدّت ناراحتی برای این مسئله، بیمار شدند. این تقوا و پارسایی و حساسیّت پرهیزکارانۀ ایشان را میرساند. حتّی وقتی که مرحوم آیتالله العظمی آقای بروجردی از دنیا رفتند، دیگران هرکاری کردند که امام به عنوان یکی از مراجع برای برگزاری مجلس ختم ایشان در صحنه بیایند، قبول نکردند و خودشان را کنار کشیدند و همیشه چنین بودند و کاری هم به حرف این و آن نداشتند. و خلاصه اینکه هیچگاه در اینگونه امور، خود را مقدّم نمیکردند و از این مسائل فراری بودند.
*هیچکسی به اندازه امام از مرجع شدن فرار نکرد، و مرجعیت هیچ کس هم به جامعیت مرجعیت امام نشد.
بله، این یک قاعدۀ کلّی در مشی حضرت امام دربارۀ موضوع مرجعیّت بود. و امّا از عامل تقوا و پارسایی که بگذریم، فضیلت اخلاص و خلوص هم در امام، خیلی برجسته بود. ایشان در درسهایشان، وقتی به مناسبت، میخواستند ما را نصیحت کنند، راجع به خلوص، خیلی صحبت میکردند و بهجای اینکه از خودشان حرفی بزنند، همواره این آیه را میخواندند: «قُل إِنَّما أَعِظُکُم بِواحِدَهٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا…»(۲) و جدّاً خود ایشان، عامل به این آیه بودند، حقّاً خلوص حضرت امام کمنظیر بود. هیچگاه، هیچ چیزی و هیچ کسی در نظرشان نبود غیر از خداوند متعال. همۀ ارادهها و عزّتها و قدرتها را در ید و در اختیار ذات اقدس الهی میدید و برای خودش، هیچ چیزی، هیچ مرتبهای و هیچ منزلتی قائل نبود و لذا مثلاً در قضیۀ فتح خرّمشهر فرمود: «خرّمشهر را خدا آزاد کرد.» چنانکه در اصل پیروزی انقلاب و نهضت هم معتقد بود که خدا و ارادۀ او و لطف او این انقلاب را به ثمر نشاند. در ابتدای وصیّتنامۀ سیاسی الهی خود در همان تذکّر اوّل، به این مطلب تصریح میکنند که «این انقلاب بزرگ با تأییدات غیبی الهی پیروز گردید و اگر نبود دست توانای خداوند، امکان نداشت این نهضت به ثمر برسد» و لذا امام، انقلاب اسلامی را یک تحفۀ الهی و هدیۀ غیبی میدانست.
و امّا عامل دیگر یعنی مجاهدت و تکلیفگرایی ایشان و اینکه عامل به وظیفه بودند و در انجام مسئولیّت کوتاهی نمیکردند، این هم یکی دیگر از اسبابیاست که موجب محبوبیّت ویژه ایشان شده بود. در انجام مسئولیّت و وظیفهای که تشخیص میداد، هیچ قصوری نمیکرد و مصداق «وَ لا یَخافُونَ لَومَهَ لائِمٍ» بودند. از خاطر نمیبرم که حضرت امام پس از تبعید که به قم آمدند و قصد داشتند برای همیشه در قم بمانند، در آنروزها مردم از اطراف و اکناف کشور برای تجدید بیعت با امام به قم میآمدند، یک روز عدهای از شرکت نفت خوزستان آمدند و سخنگویشان خیلی شیرین صحبت کرد و گفت: «آقا نیامدهایم بگوییم ازانقلاب چه میخواهیم، آمدهایم بگوییم انقلاب از ما چه میخواهد؟» حضرت امام خیلی از این سخن خوشحال شدند و این خشنودی در چهرۀ ایشان پدیدار شد و در سخنان خود فرمودند: «این انقلاب از شما یک چیز میخواهد و آن هم شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه است.» واقعاً اگر همۀ ما در طول دوران پس از انقلاب به همین جمله عمل کرده بودیم و وظایف خودمان را به درستی شناخته بودیم و به این وظایف به درستی عمل کرده بودیم، الان نظام ما خیلی محکمتر، پررونقتر و عالیتر بود.
البته امام راحل عظیمالشأن، خصائص و ویژگیهای والای دیگری هم داشتند که تبیین آنها، فرصت و مجال بیشتری میخواهد. مثلاً توکّل ایشان که از همان خلوص ایشان سرچشمه میگرفت یا سادهزیستی ایشان که از همان پارسایی ایشان سرچشمه میگرفت و این سادهزیستی و عدم تعلّق به دنیا و زخارف مادّی، از ابتدا تا آخر حیات ایشان، چشمگیر بود و اطرافیان و خانوادۀ ایشان خصوصاً همسر صبور و گرامی ایشان هم در مقابل ارادۀ ایشان تسلیم بودند. در همان قضیۀ آمدن ایشان به قم، پس از ایّام تبعید، در ابتدا خانهای را در نزدیکی حرم مطهر در خیابان بهار برای ایشان فراهم کردند، ولی چون در بارۀ این منزل، انقلتی به وجود آمد، ایشان بدون هچ تأمّلی فرمودند من دیگر در این خانه نمیمانم و لذا جناب آقای یزدی خانۀ خود را در اختیار حضرت امام قرار دادند تا وقتی که به تهران تشریف بردند. در تهران هم خانهای برای ایشان فراهم شد که ظاهر آن قدری جلوه داشت و لذا ایشان آنجا هم نماندند و مرحوم آقای حاج احمد آقا«رحمهاللهعلیه» میگفتند وقتی خانۀ جماران را در اختیار امام قرار دادند و ایشان به آنجا آمدند فرمودند: «اینجا مناسب ماست.» و نفس راحتی کشیدند. چنانکه در ایّام تبعید در نجف اشرف هم در خانۀ محقّری بدون وسایل خنککننده در آن گرمای طاقتفرسا زندگی میکردند و اینگونه امور، نظایرش در سیره و زندگی امام راحل، زیاد است. این سادهزیستی ایشان، با آنکه در حدّ مقدورات خودشان، امکانات شخصی و موروثی داشتند، نشأت گرفته از آن روحیۀ همراهی و همدلی با محرومان و مستضعفان است، همان چیزی که امیرالمؤمنین علی«علیهالسّلام» چنانکه در نهجالبلاغه هم آمده است میفرمودند که: «أَ أَقنَعُ مِن نَفسِی بِأَن یُقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکُهُم فِی مَکَارِهِ الدَّهرِ أَو أَکُونَ أُسوَهً لَهُم فِی جُشُوبَهِ الْعَیشِ؟»
در آن نامۀ عبرتانگیز و عجیب و غریب به عثمانبنحنیف، هشدار میدهد که آیا من صرفاً باید قانع باشم به اینکه مردم به من میگویند «امیرالمؤمنین»؟ یا اینکه باید با آنها در سختیهای روزگار و در مضایق و مشکلات زندگی، همراه و شریک باشم؟
خلاصه، نکتۀ تأسفبار این است که برای تبیین شخصیت امام، کمکار شده است و فضائل ایشان، آنطور که باید و شاید تبیین و بررسی نشده و ما روی مقام و صفات و جلالت ایشان کار نکردهایم، چنانکه روی مبانی علمی ایشان هم، کار زیادی انجام نشده و حتی دربارۀ وصیتنامه سیاسی الهی ایشان هم، به خوبی کار نکردهایم. ایکاش این وصیّتنامه سیاسی– الهی ایشان را همۀ ما، خصوصاً مسئولان نظام اسلامی به طور پیوسته متذکّر بودیم ولی متأسفانه مثل اینکه به کلّی به فراموشی رفته است. این سیاستنامه مثل سایر صحبتهای حضرت امام چاپ شد و بعد هم به کتابخانهها رفت. نه ما طلبهها، نه دیگران روی آن کار نکردیم در حالیکه باید کتاب روز شود و همه ما دربارۀ آن سخنرانی کنیم و تحلیل و تفسیر کنیم و به آن عمل کنیم. این وصیّتنامه همه چیز را در خود دارد. من همیشه میگویم که حضرت امام ده سال حکومت کردند و شما نمیتوانید بگویید، ای کاش امام این یک مطلب را هم گفته بودند. هرچه را باید راجع به نظام و انقلاب بگویند، گفتند. انصافاً همهچیز را گفتهاند و ما باید عمل کنیم. اینها حاصل همان خلوص و پارسایی است. اینها دست خداست و وقتی دست خدا روی سر کسی باشد و لیاقت هم داشته باشد، به سر منزل مقصود میرسد و اینطور محبوبیّت اجتماعی پیدا میکند.
*با وجود همه قصور و تقصیرها، از عمر نظامی که امام پایهگذاری کرد، ۳۷ سال و از رحلت امام ۲۷ سال گذشته است. ولی نظامی اسلامی همچنان پایدار و استوار است.
در این ۳۷ سال در بسیاری از اوقات وضعیّت کشور به مو رسید، اما پاره نشد، بلکه بر عکس، ناگهان یک جهش پیدا کرده است. اینها همه خرق عادت است. صدام میگفت شش روزه در تهران هستم. صدام اگرچه آدم دیوانه و قلدری بود، اما این حرفش حساب شده بود، چون دنیا قول داده بود که پشتوانهاش باشد. نه فقط آمریکا و شوروی، بلکه همۀ قدرتهای جهانی و منطقهای. لذا این طمع در صدام پدید آمده بود که پیروز است اما موفق نشد و برعکس نظام محکمتر و مستحکمتر شد.
حضرت امام الان هم در عالم برزخ از اهلبیت«علیهمالسّلام» میخواهند این نظام حفظ شود. ما امید داریم که انشاءالله این انقلاب اسلامی که یادگار امام راحل است به انقلاب جهانی حضرت ولیعصر«ارواحنافداه» متصل شود و به دست ما و به رهبری امام زمان«عجلاللهفرجهالشّریف»، پرچم اسلام بر فراز کرۀ زمین افراشته گردد و این نظام اسلامی جهانی شود و عیوبش به طور کلّی رفع گردد.
*یکی از دستاوردهای مهم امام احیای اصل ولایت فقیه بود. اصلی که دلائل آن در متن قرآن موج میزند و علاوه بر اثبات شرعی، از نظر عقلی هم این اصل رکن اصلی نظام اسلامیاست. پس از رحلت امام هم بهرغم توطئههای عمیقتر و شدیدتر دشمن نسبت به دهه اول انقلاب، روز به روز بر قدرت جمهوری اسلامی در دنیا افزوده شد و در حال حاضر جمهوری اسلامی به مثابه یک ابرقدرت سر برآورده و در هیچ موردی، دشمن نتوانسته است آن را به زمین بزند، بلکه برعکس، دشمنان در همه توطئههایشان شکست خوردند: «وَ لَا یَحِیقُ المَکرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهلِهِ».(۳) آیا اخلاص و تدبیر حضرت امام در شکل دادن به ارکان نظام و مسئله ولایت فقیه، موجبات بقا واستحکام این نظام را فراهم آورد. تحلیل و نظر حضرتعالی در این زمینه چیست؟
حرف متینی است. یک حرف راجع به ولایت فقیه این است که حضرت امام، مجملی را مفصل کردند یعنی مجملی از فقه سنّتی و فقه تشیّع را، به تفصیل مطرح کردند و در صحنۀ عمل اجراء کردند. اصل ولایت فقیه در میان فقها یک موضوع اتفاقی و اجماعی است، هرچند در بعضی از حدود و ثغور آن، بحثهای علمی و اختلاف نظرهایی وجود دارد که یک امر طبیعی در فقه است. امّا این اصل به دست فقهاء سابق، امکان اجرا و بروز و ظهور عملی پیدا نکرد، چون زمینههای آن، به وجود نیامد.
یک حرف دیگر راجع به ولایت فقیه این است که امام، ولایت فقیه را با پشتوانه همان محبوبیت اجتماعی و جایگاه فراگیر و مردمی احیا کردند و به اجراء در آوردند، به این معنا که اصل ولایت فقیه همانطور که گفتم در طول تاریخ تشیّع، به این شکل زمینۀ ظهور و بروز پیدا نکرده بود و هنر امام این بود که با پشتوانه ملت و به وسیله همان محبوبیت و منزلت ملی که در نزد مردم پیدا کرده بود، حکومتی را تأسیس کرد که هم اسلامیّت و هم جمهوریّت را مثل دو بال جدایی ناپذیر در بر داشت. متأسّفانه الان هم روی ولایت فقیه هم به خوبی کار نمیشود، هم خوب تبیین نمیشود، هم خوب دفاع نمیشود، هم خوب کمک نمیشود. ولایت فقیه، ولایت یک شخص نیست، بلکه ولایت فقه است و ولایت دین و شریعت مقدّسه و ولایت ارزشها و مبانی اسلامی است، ولی روشن است که این ولایت که تضمینکنندۀ اسلامیّت نظام ماست، وقتی زمینۀ بروز و ظهور پیدا میکند که از پشتوانۀ مردمی و مقبولیّت عمومی برخوردار باشد و لذا امام در ابتدای انقلاب دربارۀ شکل نظام و حکومت فرمودند: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد». ما در مجموعۀ تعلیمات اسلام عزیز، از اینگونه موارد یعنی دوگانههای جدانشدنی، به طور متعّدد داریم، مثلاً در فروع دین تولّی در کنار تبرّی است و با هم تکمیل میشوند یا در فضائل اخلاقی، خوف با رجاء باید همراه باشد. اینها مثل دو بالهایی هستند که اگر یکی نباشد یا یکی بشکند یا یکی ضعیف شود، خودبهخود آن بال دیگر هم از کار میافتد.
از همین جهت شما میبینید که حضرت امام اینقدر که روی وحدت کلمۀ ملّت و اتّحاد عموم اقشار، تأکید و پافشاری میفرمودند و اینقدر که روی خدمت به مردم و نگاه داشتن آنها در صحنه و مردمداری و رفع نیازهای ملّت، خصوصاً طبقات محروم تأکید میفرمودند و مردم را ولی نعمت مسئولان میدانستند، روی هیچ چیز دیگری تأکید نمیکردند. باز در ابتدای همان وصیّتنامه سیاسی الهی میبینیم که ایشان میفرماید «رمز بقای انقلاب، همان رمز پیروزی است و رمز پیروزی را ملّت میداند که دو رکن اصلی است، یکی انگیزۀ الهی و دیگری وحدت کلمه». چنانکه از هیچ چیزی به اندازۀ اختلاف و به جان هم افتادن نگران نمیشدند. این تأکیدهای امام برای این بود که ایشان میدانستند که زمینه بروز و ظهور ولایت فقیه در مقام عمل را همین مردم و همین پشتوانۀ ملّی فراهم کرده و لذا این باید به خوبی محفوظ باشد و از آن صیانت بشود.
پروردگار عالم ولایت فقیه را در عصر ما به دست حضرت امام زنده کرد و بعد از ایشان هم مقام معظّم رهبری جایگاه و نقش ولایت فقیه را خوب و عالی ایفا کردهاند. همۀ ما باید برای مقام معظّم رهبری دعا کنیم. همه باید سلامت و دوام عمر و تأییدات ایشان را از خداوند بخواهیم. انسان میبیند که الحمدلله خدا ولایت فقیه را به خوب کسی سپرده است.
ما اگر اسلام عزیز و تشیّع و نظام را بخواهیم، باید برای حمایت و کمک به ولایت فقیه، به نحو صحیح و عاقلانه تلاش کنیم و اگر عقبنشینی دشمن و خنثی شدن توطئههای آنها را بخواهیم، باید در جهت حمایت و کمک به ولایت فقیه و ولیفقیه کار کنیم و خلاصه اینکه همه باید در زمینۀ ولایت فقیه و تقویت آن به اندازۀ وسعمان کار کنیم.
امیدوارم انشاءالله سایۀ ایشان بر سر این نظام مقدّس پایدار باشد و روزی را شاهد باشیم که با ظهور حضرت ولیعصر«عجلاللهتعالیفرجهالشّریف» نظام عدل الهی، جهانی شود و زمان ظهور و پس از آن، رجعت و حکومت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» فرا برسد و در آن عصر، مصحف حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» قانون اساسی زمان ظهور باشد.
امیدواریم در آن زمان باشیم و استفادههای خوبی در مسیر تعالی شخصیّت انسانی خودمان، از آن عصر ببریم. انشاءالله.
* از محضرتان بهره بردیم و از اینکه علیرغم کسالت، این فرصت را عنایت کردید سپاسگزاریم.
الحمدلله خلوصی را که از حضرت امام سراغ داریم، در شما هم که شاگرد ایشان هستید سراغ داریم.
* از حسن نظر شما تشکر میکنیم.
پینوشتها:
۱ـ سوره مریم، آیه ۹۶
۲ـ سوره سبأ، آیه ۴۶
۳ـ سوره فاطر، آیه ۴۳
سوتیترها:
۱٫
*تأسفبار این است که برای تبیین شخصیت امام، کمکار شده است و فضائل ایشان، آنطور که باید و شاید تبیین و بررسی نشده و ما روی مقام و صفات و جلالت ایشان کار نکردهایم، چنانکه روی مبانی علمی ایشان هم، کار زیادی انجام نشده
۲٫
*یک روز عدهای از شرکت نفت خوزستان آمدند و سخنگویشان گفت: «آقا نیامدهایم بگوییم ازانقلاب چه میخواهیم، آمدهایم بگوییم انقلاب از ما چه میخواهد؟» حضرت امام خیلی از این سخن خوشحال شدند و در سخنان خود فرمودند: «این انقلاب از شما یک چیز میخواهد و آن هم شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه است»
۳٫
*پروردگار عالم، ولایت فقیه را در عصر ما به دست حضرت امام زنده کرد و بعد از ایشان هم مقام معظّم رهبری جایگاه و نقش ولایت فقیه را خوب و عالی ایفا کردهاند. همۀ ما باید سلامت و دوام عمر و تأییدات ایشان را از خداوند بخواهیم. الحمدلله خدا ولایت فقیه را به خوب کسی سپرده است.
۴٫
* ما اگر اسلام عزیز و تشیّع و نظام را بخواهیم، باید برای حمایت و کمک به ولایت فقیه تلاش کنیم و اگر عقبنشینی دشمن و خنثی شدن توطئههای آنها را بخواهیم، باید در جهت حمایت و کمک به ولایت فقیه و ولیفقیه کار کنیم