پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین
مجید صفاتاج
مهمترین هدف صهیونیسم جهانی، گسترش سلطه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… بر جهان با تکیه بر مقدسترین واژههای حقوقی، دینی و مذهبی است، ولی مهمترین ابزار صهیونیسم جهانی برای از هم پاشیدن جوامع غیرصهیونیسم به دست گرفتن اهرمهای تبلیغاتی جهان و حاکمیت بر مراکز قدرت در صحنه بینالمللی،در زمینههای سیاسی و اقتصادی است.
امروزه این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که صهیونیسم جهانی با نفوذ در دستگاه هیئت حاکمه امریکا به عنوان قدرتمندترین کشور جهان که نقش تعیینکنندهای در معادلات بینالمللی دارد و نیز حاکمیت بر مراکز عمده و مهم تولید سلاح و همچنین تسلط بر مراکز اقتصادی جهان نظیر صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و به دست گرفتن چهار خبرگزاری مهم جهانی به بخش مهمی از اهداف بلندمدت و ایدههای شیطانی خود رسیده است.
امام خمینی«ره» در باره تسلط استکبار جهانی بر جهان میگویند:
«واقعیت این است که دول استکباری شرق و غرب، بهخصوص آمریکا و شوروی، عملاً جهان را به دو بخش آزاد و قرنطینه سیاسی تقسیم کردهاند. در بخش آزاد جهان، این ابرقدرتها هستند که هیچ حد و مرز و قانونی را نمیشناسند و تجاوز به منافع دیگران و استعمار و استثمار و بردگی ملتها را امری ضروری و کاملاً توجیه شده و منطقی و منطبق با همه اصول و موازین خود ساخته و بینالمللی میدانند. اما در بخش قرنطینه سیاسی که متأسفانه اکثر ملل ضعیف عالم، بهویژه مسلمانان در آن محصور و زندانی شدهاند، هیچ حق حیات و اظهار نظری وجود ندارد. همه قوانین و مقررات و فرمولها، همان قوانین دیکته شده و دلخواه نظامهای دستنشانده و دربرگیرنده منافع مستکبران هستند و متأسفانه اکثر عوامل اجرایی این بخش، حاکمان تحمیل شده یا پیروان خطوط کلی استکبارند.»(۱)
در این زمینه در پروتکل شماره ۱۰ آمده است:
«در تمام کشورهای جهان، واژههایی مانند وزارت، نمایندگی، سنا، شورای دولتی، شورای قانونگذاری و هیئت اجرایی، بهرغم تنوع و تعدادشان، همگی مفهوم دولت را میرسانند. این مؤسسات وظایف دولت را (قانونگذاری، قضایی، اجرایی) بین خود تقسیم کردهاند و مانند اعضای مختلف بدن انسان با هم عمل میکنند. حال اگر قسمتی از ماشین دولت صدمه ببیند، تمام دستگاه دولت مثل بدن انسان بیمار میشود و سرانجام میمیرد. اگر سم آزادی را به درون یکی از بافتهای دولت تزریق کنیم، به دیگر بافتها نفوذ میکند و سرانجام موجب نابودی دولت میشود.
از زمانی که سیاست آزادیطلبی به امر مملکتداری راه یافت، سیستم حکومت جای خود را به حکومت مشروطه داد و بدینسان مردم غیرصهیونیست به دست خود، حکومتهای مطلقه را که از ثباتی نسبی برخوردار بودند، متزلزل ساختند. زیرا حکومت مشروطه جز بینظمی، سوءتفاهم، کشمکش، عدم توافق و برخورد میان احزاب، چیزی دیگر به بار نمیآورد. به عبارت دیگر، مشروطه مکتبی است که جز نابودی دولت هدف دیگری ندارد.
«باید افزود که تریبون سخنرانان از جمله عواملی بوده است که در واژگونی و تزلزل حکومتهای مشروطه نقش بسیار مهمی را بازی کرده است. پس از آنکه حکومتهای مشروطه یکی پس از دیگری بر اثر حمله و انتقادهای شدید واژگون شدند، مردم به فکر حکومت جمهوری افتادند. آنگاه به وساطت قوم ما رؤسای جمهور از میان توده مردم انتخاب شدند. یعنی غیرصهیونیستها بیآنکه خود بدانند، دستنشاندگان ما را به رهبری خود پذیرفتند. همه تحولات بالا که در امر مملکتداری صورت گرفتهاند، به مثابه نقبی هستند که به دست ما زیر پای مردم غیرصهیونیست حفر شده است.»(۲)
دکتر «وایزمن»، یکی از رهبران جنبش صهیونیسم که جانشین «هرتزل» شد، به سال ۱۹۲۰ در ضیافتی گفت:
«خداوند برای آنکه قوم ما را از خطر نابودی حفظ کند، آنها را در سراسر دنیا پراکنده ساخت.»
این اظهارات در واقع بند هشت یکی از پروتکلهای سردمداران صهیونیسم است. در آنجا آمده است: «ما صهیونیستها برگزیده خداوند هستیم و پراکندگیمان در سراسر جهان از عنایات اوست. پراکندگی ما در چشم همگان نوعی ضعف به شمار میآید، در حالی که این خود برای ما نوعی قدرت است، زیرا ما اکنون در آستانه فرمانروایی بر سراسر جهان قرار گرفتهایم.»(۳)
اکنون که حدود صد سال از این ماده پروتکل صهیونیستها میگذرد، دنیا شاهد حاکمیت این تفکر شیطانی بر بخش مهمی از مراکز سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی و علمی جهان است. صهیونیستها به شکلی ماهرانه و با تفکری عمیق و برنامهریزی شده، در جهت حاکمیت بر جهان گام برمیدارند. اشغال فلسطین و شعار از نیل تا فرات، پوششی برای پنهان نگاه داشتن استراتژی بلند مدت آنان است.
«والتر راتنو» که به احتمال زیاد یکی از رهبران و دانشوران صهیونیسم است، در تاریخ بیست و چهارم دسامبر ۱۹۱۲ در روزنامه «وی نرفری پرس» نوشت: «زعمای صهیونیسم که سیصد نفرند و همگی یکدیگر را میشناسند، سرنوشت اروپا را تعیین میکنند.»(۴)
اندکی قبل از نهضت ۱۸۴۸ صهیونیستها، «بنیامین دی زرائیلی»، که نام حقیقیش «بنیامین اسرائیلی» است و توسط صهیونیستها غسل تعمید داده شد، در داستان کوتاهی که در سال ۱۸۴۴ میلادی منتشر کرد، نوشت: «دنیا به دست شخصیتهایی اداره میشود که در پشت پرده دستاندرکار و همگی صهیونیست هستند.»(۵)
البته این گونه اظهارات که بیانکننده ریشههای تاریخی تفکر صهیونیسم است، اصولی است که بنای تفکر صهیونیستهای جدید برآن استوار شده است. در یکی از پروتکلها آمده است:
«میخواهیم اعلام کنیم که تا رسیدن به هدفهایمان فاصله چندانی نداریم. اگر چند قدمی را که در پیش داریم طی کنیم، سر و دُم ماری که سمبل قوم ماست، به هم وصل خواهد شد و حلقه کاملی به وجود میآید. معنای کامل شدن حلقه آن است که تمام کشورهای اروپایی درون این حلقه محصور خواهند شد و تحت نفوذمان قرار خواهند گرفت.»(۶)
«سرگئی نیلوس» پژوهشگر روسی که کتاب پروتکلهای جلسات دانشوران صهیونیسم را در سال ۱۹۰۵ در روسیه منتشر کرد، در باره مار سمبل صهیونیستها مینویسد:
«مطابق سوابق و اسرار صهیونیسم، سلیمان و سایر حکمای صهیونیست، در سال ۹۲۹ قبل از میلاد به این فکر افتادند که با روشی صلحآمیز بر جهان غلبه کنند. این طرح در طول سالیان دراز مطالعه و بررسی و سرانجام جزئیات طرح آماده شد. حکمای بعدی تصمیم گرفتند طرح غلبه بر جهان را اجرا کنند. آنان ماری را به عنوان سمبل قوم اسرائیل برگزیدند و موافقت کردند که رهبران قوم سر مار (نام رهبران برای همیشه حتی از خودصهیونیستها هم مخفی مانده) و بدن مار هم عامه صهیونیستها باشند. مطابق این طرح، مار به قلب ملتها نفوذ و شروع به بلعیدن دولتهای غیرصهیونیست و در طول سفرش مسیری دایرهوار را طی میکند تا سرش مجددا به صهیون (اسرائیل) برسد. وقتی گردش مار پایان یافت، یک حلقه به وجود میآید و تمام کشورهای اروپایی در حلقهی مار محصور میشوند. قرار گرفتن اروپا در داخل حلقه به معنی محاصره کردن تمام دنیاست. در طول این سفر، ملتها از نظراقتصادی مغلوب و سرانجام تسلیم صهیونیستها میشوند. براساس این طرح، نابودی ملتها از دو طریق میسر است:
اول ـ بحران اقتصادی
دوم ـ سقوط ارزشهای اخلاقی و معنوی. یعنی چیزی که هم اکنون اکثر کشورهای جهان با آن رو به رو هستند.»(۷)
از این رو میتوان تصریح کرد که مهمترین هدف صهیونیسم، تسلیم ملتها در مقابل خواستهای نامشروع و سلطهطلبانه او و نیز تشکیل حکومت جهانی یهود است. بر این اساس صهیونیسم که سازمانیافتهترین و منسجمترین حکومت روی زمین است، حکومتی را تشکیل میدهد که اتباع آن اعم از فقیر و غنی هر جا که باشند کاملاً به او وفادار میمانند. ابزار قدرت حکومت جهانی یهود، سرمایه و ژورنالیسم یا پول و تبلیغات است. این تنها حکومتی است که نوعی حکومت جهانی را اعمال میکند و سایر حکومتها میتوانند حاکمیت ملی داشته باشند.
در پروتکل شماره یک آمده است:
«پیروزی ما به این وسیله سهلالوصولتر شده است که در روابط خود با کسانی که به آنها نیاز داشتهایم، همواره بر حساسترین عصبهای ذهن بشری یعنی حرص مالاندوزی و تکاثر، پول نقد و سیریناپذیری انسان در زمینه حوایج مادی تکیه کردهایم. هریک از این ضعفهای بشری بهتنهایی کافی است تا قوه ابتکار را فلج سازد و اراده انسانها را مقهور کسی گرداند که فعالیتهای آنان را خریده است.»(۸)
از نظر حکومت جهانی یهود مانعی ندارد که حاکمیت مناطق مختلفجهان به دولتهای ناسیونالیستی واگذار شود. او فقط میخواهد این دولتها تحت سلطهاش باشند. صهیونیسم با شور و حرارت از استمرار و ابقای تقسیمات ناسیونالیستی در جهان غیریهود طرفداری میکند. خود یهودیان هرگز با هیچ ملتی تشابه و اتحاد پیدا نکردهاند. آنها همواره ملتی مجزا بودهاند و خواهند بود.
هنری فورد در کتاب «یهود بینالملل» در این باره مینویسد: «حکومت جهانی یهود تنها زمانی با یک کشور اختلاف پیدا میکند که آن کشور کنترل منافع صنعتی و مالی خود را برای یهود ناممکن سازد و یا در این زمینه تلاش کند. حکومت جهانی یهود میتواند جنگ به راه اندازد و صلح ایجاد کند و در صورتی که با عدم انعطاف روبهرو شود، قادر است هرج و مرج و بیقانونی را حاکم و یا نظم و انضباط را اعاده کند. او تار و پود قدرت جهانی را دراختیار دارد و قدرت را به گونهای در میان کشورها تقسیم میکند که بهنحو احسن مؤید برنامه یهود باشد.»(۹)
از آنجا که حکومت جهانی یهود منابع خبری دنیا را کنترل میکند، همواره قادر است اذهان عمومی مردم جهان را برای حرکت بعدی خود آماده کند. پروتکلهایی که در زیر میآیند، شاهدی بر این مدعا هستند. در پروتکل شماره سه آمده است: «نابودی اریستوکراسی بنا به راهنمایی ما و توسط عوامل ما صورت گرفت، ولی با نابودی اریستوکراسی، داستان پایان نیافت و این بار پولپرستان به شیوه دیگری دام را بر سر راه مردم پهن کردند. همان طور که امروزه میبینیم، پولپرستان یوغ استثمار خود را بر گردن کارگران نهاده و آنها را شدیداً به اسارت گرفتهاند. ما روی صحنه، نقش حامی کارگر را بازی میکنیم و بدینسان زیر شعار همکاری، برابری و تحت شعار اشتراک مساعی جهانی و نیز مطابق اصول فراماسونری خویش کارگران را به صف نیروهای جنگجوی خود یعنی سوسیالیسم، آنارشیسم و کمونیسم سوق میدهیم. اریستوکراسی نیز به دلیل حفظ منافعش همواره به تغذیه و سلامت کارگران توجه خاصی داشت و میخواست کارگر سالم و نیرومند باشد تا بهتر و بیشتر از او بهرهکشی کند، اما موضع ما درست مخالف این نظریه است. ما به مرگ و میر و کشتار غیرصهیونیستها فکر میکنیم. به عبارت دیگر قدرت ما در گرو کاهش مستمر مواد غذایی و ضعف جسمی کارگر است، زیرا از این طریق میتوانیم کارگر را به اسارت خود درآوریم و او را طوری دراختیار داشته باشیم که نتواند علیه خواستههای ما اقدام کند. تسلطیکه از طریق ایجاد گرسنگی بر کارگران به دست میآید، بهمراتب مطمئنتر از تسلطی است که اریستوکراسی به مدد قانون و شاه کسب کرده بود.»(۱۰)
صهیونیسم برای رسیدن به اهداف اصلی خود و تسلط مرحلهای بر جهان راههای مختلفی را طی کرده است. اگر مطالب پروتکلها بهدقت مورد مطالعه قرار گیرند، بهخوبی میتوان دریافت که ریشههای دو جنگ جهانی و بسیاری از شورشهایی که در کشورهای مختلف اروپایی به وقوع پیوستهاند، مستقیم یا غیرمستقیم توسط آنان هدایت شده است.
صهیونیسم جهانی در راستای اهداف بلندمدت خود و حاکمیت بر جهان تلاش وسیعی را برای تسلط بر مراکز علمی و دانشگاهی جهان انجام داده و با تسلط بر علوم مختلف، اعم از علوم تجربی و علوم انسانی نظیر جامعهشناسی و روانشناسی، بخش زیادی از اهداف مورد نظر خود را تأمین کرده است. در پروتکل شماره ۸ آمده است:
«کادر رهبری جامعه ما باید خود را با تمام مظاهر تمدن مجهز کند. کادر رهبری باید عواملی چون روزنامهنگاران، وکلای مدافع ورزیده، سیاستمداران کار کشته، مدیران برجسته و خلاصه افرادی را که در مدارس ویژه از تعلیم و تربیت عالی برخوردار بودهاند، دراختیار داشته باشد. چنین افرادی باید با ساخت اجتماعی جوامع (جامعهشناسی) انسانشناسی و همه زبانهایی که با الفبای سیاست ساخته شدهاند، آشنا باشند. وانگهی این افراد باید با تمام مسائل حساس جامعهای که در آن نقشهایی را بازی میکنند، آشنا شوند. منظور از مسائل حساس، تمایلات، علایق، نارساییها و نقاط ضعف مردم غیرصهیونیست و نیز شرایط محیط زندگی آنهاست. نیازی به گفتن نیست که معاونان و مشاوران کادر رهبری از میان غیرصهیونیستها انتخاب نخواهند شد. غیرصهیونیستهائی که عادت دارند رئیس و مدیر شوند، خود را در مسائل مربوط به مدیریت به زحمت نمیاندازند و هدف را از وسیله تمیز نمیدهند و معمولاً نامهها را بدون آنکه بخوانند امضا میکنند و پست و مقام، ریاست و مدیریت را یا به منظور گرفتن دستمزد احراز میکنند و یا به خاطر ارضای جاهطلبیهایشان.»(۱۱)
مهمترین ابزار اعمال نفوذ صهیونیستها در جوامع مختلف، تربیت مشاوران و متخصصان مختلف و بهکارگیری آنان در کنار رهبری کشورهاست. در پروتکل شماره دو آمده است:
«اطلاعات بی چون و چرا از مهمترین شرایطی است که ما برای انتخاب مدیران در نظر میگیریم و هیچ ضرورتی ندارد که آنها در زمینه مدیریت، تحصیلات و… اطلاعاتی داشته باشند. این گونه مدیران همچون مهره شطرنج در دست مشاوران و متخصصانی خواهند بود که ما از کودکی آنها را برای اداره امور جهان تربیت خواهیم کرد. اینگونه مشاوران را طوری تربیت میکنیم که برای احراز مقامهایی که به آنها واگذار میشود، واجد شرایط باشند. به علاوه، آنها را در زمینه امور سیاسی، تاریخ و تحلیل وقایع آموزش میدهیم. میدانیم که غیرصهیونیستها طوری تربیت شدهاند که نمیتوانند وقایع تاریخی و مشاهدات خود را بدون پیشداوری تحلیل کنند و از این تحلیلها نتیجه عملی بگیرند و یافتههای خود را راهنمای عمل خویش قرار دهند. بنابراین ضرورتی ندارد که ما به آنها اهمیت بدهیم. بگذار که سرگرم شوند و عمری را در آرزو و امید به سر بَرند و به خاطرات گذشته خویش دلخوش نمایند. بگذار خود را با اصولی که ما به نام علم (تئوری) به آنها دیکته کردهایم، مشغول کنند. با توجه به این هدف، ما به یاری مطبوعات، اعتماد غیرصهیونیستها را به صحت این تئوریها جلب میکنیم. روشنفکران غیرصهیونیست، علوم را بهطور مجزا از هم مورد تحقیق قرار میدهند و بدون آنکه خود متوجه باشند اطلاعات فراوان و نتایج گرانبهایی را فراهم میآورند، بدون آنکه آنها را در عمل پیاده کنند؛ اما عوامل ما اطلاعات به دست آمده از این گونه تحقیقات را با هم تلفیق و ترکیب میکنند تا به یک کل دست یابند و فکر خود را در جهت خواستههای ما پرورش دهند.»(۱۲)
اندیشه برتریطلبی صهیونیسم و سلطه بر جهان، چنان صهیونیستها را دچار توهم کرده است که برای هیچ قومی حق حاکمیت نمیشناسد، مگر اینکه تحت سلطه آنان قرار گیرند. در غیر این صورت محکوم به فنا و نابودی خواهد شد. در همین رابطه در پروتکل شماره ۱۵ آمده است:
«برای رسیدن به هدفهای مهم باید از هر وسیلهای استفاده و قربانیان فراوانی را برای رسیدن به هدفها فدا کرد.»
در قسمتی دیگر میگوید:
«میان قوم ما و غیرصهیونیستها تفاوتهای قابلتوجهی از لحاظ استعدادها و تواناییها وجود دارد و همین امر موجب شده است که قوم برگزیده ما از بالاترین میزان انسانیت برخوردار باشد و از غیرصهیونیستها متمایز شود. غیرصهیونیستها اگرچه به ظاهر چشمشان باز است، ولی چیزی نمیبینند. به عبارت دیگر قدرت ابداع (مگر در زمینه مسائل مادی) ندارند. شاید به همین دلیل است که طبیعت خودش از قبل مقرر کرده است که جهانیان را هدایت کنیم و حاکم آنان باشیم.»(۱۳)
صهیونیستها که عمدهترین شعارشان برای تسلط بر جهان تکیه بر آزادی و دموکراسی و سوءاستفاده از واژههای مقدس و گمراه کردن ملتها به منظور تسلط بر آنهاست، وقتی آینده به اصطلاح طلایی و شکوهمندشان را ترسیممیکنند، هیچ نشانی از شعارهای مطرح شده در ساختار حکومتیشان را به کار نمیگیرند. در قسمتی از پروتکل شماره ۱۴ آمده است:
«هنگامی که حکومت شاهنشاهی ما آغاز شد، همه ادیان بهجز دین ما که همانا اعتقاد به خدای یگانه است، باید از بین بروند. بیشک سرنوشت قوم ما به عنوان قومی برگزیده به وجود خدا گره خورده و هم اوست که تقدیر کار جهانیان را با سرنوشت ما پیوند داده است. لذا ریشه هرگونه عقیدهای باید از بیخ و بُن کنده شود، حتی اگر این کار به انکار وجود خدا که ما امروز شاهد آنیم، بینجامد.»(۱۴)
پروتکل شماره ۱۵ میگوید:
«هنگامی که حکومت خود را آشکارا آغاز کردیم و زمان شکوهمند حکمرانیمان فرارسید، به تمام قانونگزاران اعلام میکنیم که قوانین را ساده، منحصر، ثابت و بدون هرگونه تعبیر و تفسیری وضع کنند تا همگان بهراحتی موفق به فهم کامل آنها بشوند. مهمترین عاملی که به قوانین ضمانت اجرایی میبخشد، تسلیم بدون قید و شرط در برابر مقررات است، به این معنی که مقامات پایین از مقامات بالا اطاعت کنند تا امکان هرگونه سوءاستفادهای از بین برود.
«برای کسانی که بخواهند از مقام خود سوءاستفاده کنند، شدیدترین مجازات را در نظر گرفتهایم. علاوه بر آن بر اعمال و رفتار مدیران با دقت نظارت میکنیم، زیرا حرکت سریع ماشین دولت در گرو رفتار آنهاست. هر نوع اهمال در کار آنها موجب سستی کار در سایر جاها میشود. لذا بار دیگر تأکید میکنیم که حتی یک مورد از اعمال غیرقانونی و سوءاستفاده را بدون مجازات نمیگذاریم.»(۱۵)
پینوشتها
۱ـ قسمتى از پیام امام در مورد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مورخ ۲۹/۴/۱۳۶۷ به نقل از: صحیفه نور، ج ۲۰، چاپ سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى.
۲ـ عجاج نویهض، پروتکلهاى دانشوران صهیون، ترجمه، حمیدرضا شیخى، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اول، ۱۳۷۳، پروتکل شماره ۱۰٫
۳ـ همان.
۴ـ مجید صفاتاج، دانشنامه فلسطین، جلد دوم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی۱۳۸۱، ص۶۰۶٫
۵ـ همان.
۶ـ عجاج نویهض، پیشین.
۷ـ مجید صفاتاج، پیشین، صص۶۰۷-۶۰۶٫
۸ـ پیشین، پروتکل شماره ۱٫
۹ـ محمد احمدی، (به کوشش) پژوهه صهیونیت، تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، چاپ اول، دی ۱۳۷۶،ص۸۱٫
۱۰ـ عجاج نویهض، پروتکل شماره۳٫
۱۱ـ همان، پروتکل شماره ۸٫
۱۲ـ همان، پروتکل شماره ۲٫
۱۳ـ همان، پروتکل شماره ۱۵٫
۱۴ـ همان، پروتکل شماره ۱۴٫
۱۵ـ پیشین.
سوتیترها:
۱٫
صهیونیستها به شکلی ماهرانه و با تفکری عمیق و برنامهریزی شده، در جهت حاکمیت بر جهان گام برمیدارند. اشغال فلسطین و شعار از نیل تا فرات، پوششی برای پنهان نگاه داشتن استراتژی بلند مدت آنان است.
۲٫
صهیونیستها که عمدهترین شعارشان برای تسلط بر جهان تکیه بر آزادی و دموکراسی و سوءاستفاده از واژههای مقدس و گمراه کردن ملتها به منظور تسلط بر آنهاست، وقتی آینده به اصطلاح طلایی و شکوهمندشان را ترسیممیکنند، هیچ نشانی از شعارهای مطرح شده در ساختار حکومتیشان را به کار نمیگیرند