حجت الاسلام یحیی سلطانی
قسمت اول
قانون اساسی جمهوری اسلامی چگونه باید تدوین گردد:
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که اساس و پایۀ قوانین این کشور اسلامی است در دسترس عموم امت قرار گرفته است و چون قانون اساسی توسط خبرگان ملت از متن اسلام گرفته شده در حکم یک رسالۀ عملیه است که بیانگر احکام اسلام است و عمل به آن لازم و واجب است. ما در این نوشته ـ به خواست خداوند ـ می خواهیم بطور فشرده آن را تفسیر نمائیم و به مبانی فقهی آن اشاره کنیم تا مطالب آن روشنتر گردد و مستند آن نیز برای افراد معلوم باشد.
* تدوین قانون اساسی:
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران توسط خبرگان مردم تدوین شده و در تاریخ ۲۴/۸/۱۳۵۸ به تصویب نهائی خبرگان رسیده و در تاریخ ۱۲/۹/۱۳۵۸طی یک همه پرسی دقیق به آراء عمومی ملت ایران گذارده شده و از مجموع آراء، با احراز ۵/۹۹% رأی مثبت توسط ملت تصویب و تأیید شده است.
بر همۀ افراد واضح است که تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی بدنبال یک انقلاب عظیم میلیونی ملت که بساط طاغوتیان را در هم پیچید و شکل حکومت را تغییر داد صورت گرفت. ملت در انقلاب پیروزمند خود طومار حکومت ستم شاهی را در هم نوردید و در یک همه پرسی دقیق در تاریخ ۱۱/۱/۱۳۵۸ تغییر شکل حکومت را به جمهوری اسلامی تصویب کرد. یکی از چیزهائی که می تواند انسان را به «چگونه باید بودن» تدوین قانون راهنمائی کند، علت انقلاب و خواسته های تودۀ مردم در موقع انقلاب است. و بطور کلی علل عمده انقلاب و خواسته های مردم انقلابی و هدف های کلی در قانون گذاری می تواند تعیین کنندۀ «چگونه بودن» قانون پس از پیروزی انقلاب باشد. برای اینکه بدانیم قانون اساسی جهموری اسلامی ایران چگونه باید تدوین شده باشد و چه معیارهائی باید در آن رعایت گردیده باشد به چند مقدمه اشاره می کنیم.
* مقدمه اول
علل عمدۀ انقلابها در جهان و علت انقلاب در ایران:
علل و عوامل انقلابهایی که در جهان رخ می دهد یک بعد جامعه شناسی دارد که بررسی عوامل آن در حد تخصص یک جامعه شناس است و در این نوشته مورد بحث واقع نمی شود و نیز یک بعد تاریخی دارد که باید تاریخ انقلاب ها را دقیقاً مورد مطالعه قرار داد و علل و عوامل آن را بررسی نمود که این کار نیز از حوصلۀ این نوشته بیرون است و شاید در اصل بحث نیز تأثیر زیادی نداشته باشد. آنچه در اینجا مورد بحث قرار می گیرد و می تواند راهگشای ما در اصل مطلب باشد، بررسی عوامل غیبی و باطنی انقلاب و بعد معنوی آن است. زیرا پس از بررسی این بعد چنانکه از نظر خوانندگان می گذرد، روشن می گردد که چگونه رژیمی قابل دوام است و چگونه قانونی مورد حمایت خدا و امدادهای غیبی او است.
واژۀ انقلاب:
در بعضی از کتابهائی که واژه های سیاسی را تفسیر می کند دربارۀ انقلاب چنین آمده است:
«تحولات ناگهانی و شدیدی که در اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی روی می دهد و یک دولت (یا نظام حقوقی و اجتماعی و اقتصادی) مستقر جای خود را به دیگری می دهد، انقلاب نامیده می شود. اینگونه تحول غالباً توأم با استعمال زور و خشونت و طغیان مردم است. تغییر ناگهانی دولت به زور و به دست مقامات دولتی و ارتشی را کودتا می گویند. کودتا از بالا و به دست افرادی از دستگاه دولت یا طبقۀ حاکم انجام می شود در حالیکه انقلاب، طغیان مردم و طبقات پائین بر ضد دولت است».
«به عقیدۀ مارکس انقلاب ناشی از تکامل نیروهای مولّد جامعه و تضاد آن با روابط و قالب سیاسی و اجتماعی موجود است. طبقات حاکم نمی خواهند موقعیت موجود را از دست بدهند و طبقات محکوم نمی خواهند در موقعیت موجود بسر برند. این برخورد موجب انقلابهای خونین می شود».
«بعضی مانند سلطنت طلبان و پیروان کلیسا (در نیمۀ دوم قرن نوزدهم) انقلاب را انفجار عواطف وحشیانه و از بند رسته و مخرب مردم دانسته اند».
بطوری که از تعریف واژۀ انقلاب و گفته صاحب نظران بدست می آید، عامل انقلاب در جامعه خشم توده مردم است. خشم مردم باعث طغیان آنها می گردد و با خشونت، رژیم مستقر را سرنگون می کنند و رژیم دیگری را به جای آن می نشانند. به عقیدۀ سلطنت طلبان و بعضی از پیروان کلیسا که آن را نقل کردیم. انقلاب ناشی از خشم نابجا و از بند رستۀ ملت و به عقیدۀ دیگران، انقلاب ناشی از خشم بجای ملّت و ناشی از حسن عدالت طلبی آنها است. «بعضی می گویند همۀ انقلابها برای تحقق عدالت با زور پدید می آیند و در عمل استبدادی را جانشین استبداد دیگر می کنند. با این همه با تمام فسادی که انقلابها به آن دچار می شوند «حدودی» از عدالت را دست کم به مقدار جزئی در جامعه تحقق می بخشند و این تحقق جزئی منجر به پیروزی کامل عدالت در روی زمین خواهند شد»
نقل از کتاب فرهنگ سیاسی
توضیح و تکمیل مطلب
در اینکه انقلابها معمولاً با طغیان مردم صورت می گیرد شبهه ای نیست و در اینکه طغیان مردم ناشی از خشم آنها است، آن هم مسلم است. ولی هر انقلابی رهبر و یا رهبرانی دارد که با انگیزه های مختلف آن را هدایت می کنند. لذا بطور کلی نمی توانیم بگوئیم که همه انقلابها در جهان به خاطر عدالت طلبی بوده و همۀ رهبران انقلاب عدالت طلب بوده اند. گاهی قدرت طلبی ها و ریاست خواهی ها باعث شده که افرادی به عنوان رهبر انقلاب مردم را فریب داده اند و آنها را علیه حاکم وقت به شورش و طغیان وادار نموده اند (مانند شورش اصحاب معاویه علیه حکومت علی(ع)) و بطور کلی نمی توانیم بگوئیم همۀ انقلابها ناشی از قدرت طلبی بوده، چه بسا انقلابها که توسط تودۀ ملت به رهبری انسانهای صالح و عدالت طلب علیه رژیم ظلم برپا گشته و هیچ هدفی جز عدالت طلبی نداشته است (مانند انقلاب امام حسین(ع) علیه یزدیان). و ممکن است در یک انقلاب که به رهبری افراد و گروههای مختلف انجام می شود انگیزۀ بعضی از رهبران، قدرت طلبی و انگیزۀ بعضی دیگر عدالت طلبی باشد.
سرنوشت انقلابها پس از پیروزی:
همانگونه که نقل کردیم «بعضی بر این عقیده هستند که بعد از هر انقلابی استبدادی بجای استبداد سابق می نشیند، گرچه انقلاب برای تحقق عدالت پدید آمده باشد» این مطلب به نظر درست نمی آید و باید در این موضوع قائل به تفصیل باشیم. در مواردی که انگیزۀ رهبران انقلاب، قدرت طلبی بوده و برای عوام فریبی اظهار عدالت طلبی نموده اند، مطلب کاملاً صحیح است. اینگونه افراد بعد از اینکه قدرت را به دست گرفتند و کاملاً بر اوضاع مسلط گشتند استبداد جدیدی را بجای استبداد سابق می نشانند. ولی در مواردی که رهبری انقلاب، در دست افراد صالح باشد و انگیزه ای غیر از عدالت طلبی نداشته باشند، پس از انقلاب همواره عدالت حاکم خواهد بود و استبداد جدیدی پدید نمی آید و در مواردی که رهبران انقلاب انگیزه های مختلفی داشته باشند غالباً پس از انقلاب بین انقلابیها، اختلاف و درگیری بوجود می آید و سرنوشت انقلاب نامعلوم است.
انقلاب از دیدگاه قرآن مجید:
آنچه تا اینجا نقل نمودیم یک برداشت اجمالی از دیدگاه صاحب نظران در مورد علل و عوامل انقلاب ها بود و اکنون انقلاب را از دیدیگاه قرآن مجید مورد بررسی قرار می دهیم و بدنبال یافتن علت غیبی و بعد معنوی آن می رویم.
قرآن مجید سقوط هر قوم و ملتی را به دست قدرت خداوند و با ارادۀ حضرت حق دانسته و علت آن را نافرمانی آن قوم و سرپیچی آنها از فرمان خدا می داند و بطوری که از قرآن استفاده می شود هر قوم و ملتی که نافرمانی خدا کرده اند به هلاکت رسیدند.
مقدمه ای بر تفسیر قانون اساسی
* نمونۀ اول ـ قوم نوح:
در سوره های متعددی از قرآن مجید از داستان قوم نوح سخنی به میان آمده و مسلم است که نابودی قوم نوح بوسیلۀ آب بوده است و آنها در آب غرق شده اند. به اینگونه که از زمین آب جوشیده و از آسمان باران باریده تا زمینرا آب گرفته و در میان امواج خروشان و خشمگین آب آن قوم نابود گشته اند وحضرت نوح با عده ای از یاران خود که در کشتی بوده اند از آن گرداب نجات پیدا کرده اند.
قرآن مجید می فرماید:
« • • » .
سورۀ اعراف ـ آیه ۶۴
ما نوح پیغمبر را با کسانیکه همراه او در کشتی بودند نجات دادیم و کسانی را که آیات و نشانه های ما را تکذیب کردند غرق نمودیم، زیرا آنها قومی کور دل بودند.
آنچه برای بحث ما مهم است این است که چرا این قوم به عذاب خداوند گرفتار گشتند و به دست نابودی سپرده شدند؟ با دقت در آیات قرآن، بدست می آید که علت نابودی آنها همان نافرمانی از احکام خدا بوده است و قرآن مجید آنها را به اوصاف زیر توصیف نموده است:
۱- آنها بت پرست بودند و حضرت نوح آنها را به پرستش خدا دعوت می کرد ولی آنها دست از بت پرستی برنداشتند. خداوند می فرماید:
« • ».
اعراف ـ ۵۹-۶۰
ما نوح را به سوی قومش فرستادیم او گفت: ای قوم، خدا را پرستش کنید که جز او شمارا معبودی نیست .. گروهی از قوم او گفتند که ما تو را در گمراهی آشکار می بینیم.
۲- عناد و لجاجت داشتند و آیات و نشانه های توحید و رسالت حضرت نوح را تکذیب می کردند آیه ۵۹ از سورۀ اعراف می فرماید:
«فاغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا».
ما (از قوم نوح) کسانی را که آیات و نشانه های ما را تکذیب کردند غرق نمودیم.
۳- به مومنان اهانت می کردند و آنها را افراد رذل و فرومایه می دانستند. در آیۀ ۲۵ از سورۀ هود می فرماید:
«و ما نریک اتبعک الاّ الذین هم اراذلنا بادی الرأی»
(قوم نوح به او گفتند) کسانی که بر حسب ظاهر پیرو توأند از اراذل، و افرادی پست و بی مقدار هستند و شما هیچ امتیازی بر ما ندارید.
۴- حضرت نوح را مسخره می کردند. در آیۀ ۳۸ از سورۀ هود، آمده است:
«و یصنع الفلک و کلّما مرّعلیه ملأ من قومه سخروا منه»
نوح (به امر خدا) مشغول ساختن کشتی بود و هرگاه جماعتی از قومش بر او می گذشتند او را مسخره می کردند.
۵- نوح آنها را به تقوی و ترس از خدا دعوت می کرد ولی در آنها تأثیری نداشت. در ضمن آیات ۱۰۶ تا ۱۱۱ از سوره شعرا میفرماید:
« • • • »
نوح به قومش گفت آیا از خدا نمی ترسید؟ از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید (در جواب او گفتند) آیا ما به تو ایمان بیاوریم؟ در صورتی که پیروان تو افرادی فرومایه هستند و یک عده افراد رذل دور تو جمع شدهاند؟
و نابودی دچار شده اند، با این تفاوت که در بعضی از موارد افراد فاسد به دست انسانها از بین رفته اند و در بعضی از موارد با عذاب خدا و از راه خسم طبیعت نابود گشته اند. از بسیاری از آیات قرآن استفاده می شود که سنت خداوند بر این بوده است که ظالمان را نابود می کرده و قوم دیگری را جانشین آنها می ساخته است. در سورۀ ابراهیم پس از نقل قسمتی از سرگذشت حضرت موسی و اشاره ای به اقوام دیگر میفرماید:
« • • ».
(سورۀ ابراهیم ـ آیه ۱۲ ـ ۱۳)
کافران به رسولان خود گفتند: شما را از سرزمین خود بیرون می کنیم. مگر اینکه به ملت و دین ما برگردید، پرودگارشان به رسولان وحی فرستاد که ما ظالمان را نابود می کنیم وشما را بعد از آنها در سرزمین ساکن می نمائیم.
هر کس با قرآن آشنا باشد به یقین می داند که قمست عمده ای از آیات قرآن مربوط به تاریخ اقوام و امت هائی است که بر اثر نافرمانی خداوند نابود شده اند و اقوامی دیگر جای آنها را گرفته اند. ما در این نوشته به سه نمونه از آنها اشاره می کنیم.
۶- هر وقت نوح پیغمبر آنها را دعوت به حق می کرد، بجای اینکه به نصیحت های او گوش دهند، انگشت های خود را در گوش خود فرو می بردند تا صدای او را نشنوند و جامه خود را روی صورت خود قرار می دادند تا او را نبینند، در آیه ۶ از سورۀ نوح آمده است:
« »
(پروردگارا) من هر وقت آنها را به مغفرت و آمرزش تو دعوت کردم انگشت بر گوش نهادند (تا صدای مرا نشوند) و جامه به رخسار افکندند (تا مرا نبینند.)
۷- کبر و غرور داشتند و بر استکبار و به راه باطل خود رفتن اصرار می ورزیدند. دنباله آیۀ فوق چنین است:
« »
بر کفر خود اصرار ورزیدند و راه کبر و نخوت را پیمودند (و حق را قبول نکردند).
خلاصۀ گفتار اینکه قوم نوح بر اثر نافرمانی از دستورات خدا و بت پرستی و استکبار و لجاجت و سرسختی نشان دادن و اهانت به مردان خدا نمودن و مسخره کردن پیغمبر و اصرار بر کفر ورزیدن و گوش ندادن به نصایح و بی اعتنائی نمودن به آیات خدا نابود شدند و امواج خشمگین آب، آنها را در کام خود فرو برد.
* نمونۀ دوم ـ قود عاد
قوم عاد که پیغمبر آنان حضرت هود (ع)بوده است ما بین عمان و حضر موت زندگی می کردند مردمانی قوی هیکل و عظیم الجثه بوده و به کار کشاورزی مشغول بوده اند. بطوری که از قرآن و تفاسیر استفاده می شود، خداوند باد را بر آنها مسلط کرد و مدت هفت شب و هشت روز باد شدید آنها را بر زمین می کوبید به کیفیتی که اعضاء آنها متلاشی می شد و بدینگونه نابود شدند. و نیز آیاتی از قرآن دلالت بر این دارد که قوم عاد دارای ثروت و درآمد سرشار بودند و همین ثروت و درآمد و قدرت بدنی بود که آنها را به طغیان وا داشته بود و از پرستش خدا دست برداشته بودند و بدون ترس از خدا راه انحرافی را دنبال می کردند. هود پیغمبر، آنها را به عبادت و ترس از خدا دعوت مینمود ولی آنها اعتنا نمی کردند و هود را دروغگو و سفیه می خواندند.
قرآن مجید می فرماید:
« »
اعراف ـ ۶۵ و ۶۶
بسوی قوم عاد برادران هود را فرستادیم. هود گفت ای قوم خدا را پرستش کنید جز او برای شما معبودی نیست آیا (از خدا) نمی ترسید. گروهی از کافران قوم او گفتند ما تو را در سفاهت می بینیم و در ظنّ خود تو را از دروغگویان می دانیم.
و نیز قوم عاد می گفتند بعضی از خدایان ما باعث شده اند که بیماری روانی در هود بوجود بیاید قرآن از زبان آنها نقل می کند:
« »
هود ـ ۵۴
ما دربارۀ تو چیزی نمی گوئیم الا اینکه بعضی از خدایان ما به تو آسیب بد رسانیده اند.
و آنها همۀ آیات و دلائل و نشانه های خدا را منکر می شدند و نافرمانی فرستادۀ خدا می کردند و از جباران و ستمگران پیروی می نمودند، که در این رابطه قرآن چنین می گوید:
« • »
هود ـ ۵۹
و این قوم عاد بودند که آیات پروردگارشان را انکار نمودند و پیامبران خدا را نافرمانی کردند و پیرو هر شخص جبار و لجباز شدند، و پند و موعظه هود هیچ اثری در آنها نداشت. بطوری که بنا بگفته قرآن خود آنها رسماً اظهار می نمودند که موعظه در ما اثری ندارد:
« »
سورۀ شعرا ـ ۱۳۶
گفتند: چه ما را موعظه کنی و چه موعظه نکنی برای ما یکسان است.
آنها بالای قله های کوه ساختمانهائی بنا می کردند بدون اینکه به آن نیاز داشته باشند و گویا بنای آن ساختمانهای عظیم صرفاً بخاطر فخر فروشی بوده است. و لذا هود به آنها می گفت:
« »
شعراء ـ ۱۲۸
آیا به هر سرزمین مرتفع عمارت و کاخ بنا می کنید که ببازی سرگرم شوید (و از یاد خدا غافل گردید) و هرگز آن قوم سنگدل بیاد مرگ و مردن نبودند از این جهت قلعههای محکم و بناهای سخت و مرتفع می ساختند پیغمبرشان به آنها میگفت:
« » شعراء ـ ۱۲۹
عمارت های محکم بنا می کنید به امید آنکه در آنها همیشه بمانید (و مرگ به شما راه پیدا نکند؟). و هرگاه کسی را کیفر می کردند ظلم را از حد می گذرانیدند و مجازات شونده را گرفتار سختی و عذاب می نمودند. قرآن از قول هود می گوید که به آنها می گفت:
« » شعراء ـ ۱۳۰
و هرگاه کسی را بخواهید عقوبت کنید مانند جباران قساوت را از حد می گذرانید؟ خلاصۀ کلام اینکه نابودی قوم عاد بر اثر خوشگذرانیها و غرور و نخوت ها و غفلت از یاد مرگ و اطاعت نکردن از فرمان رسول خدا و بدنبال جباران رفتن بوده است.
ادامه دارد