«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظروا ما بدلوا تبدیلا»
آیت الله ربانی شیرازی در سال ۱۳۰۱ در شیراز به دنیا آمد. محیط مذهبی منزل پدرش باعث گشت که از ابتدا او را انسانی متعهد بار آودر. منزل پدر وی نزدیک مدرسه منصوریه واقع بود و لذا پس از تحصیلات ابتدائی از سال ۱۳۱۸ مشغول به تحصیل علوم دینی شد، یعنی درست در زمانی این راه را انتخاب کرد که اختناق رضا شاهی به نهایت درجه خود رسیده بود. لکن با بینشی که از طریق خانواده اش در وی ایجاد شده بود تنها راه نجات ایران از چنگال کفر، تقویت روحانیت و احیای فکر اسلامی اصیل می دانست. در زمانی که همگان روحانیت را تحقیر می کردند و خرافات می دانستند و تبلیغات دستگاه در مردم تأثیراتی گذاشته بود که آیت الله ربانی شیرازی راهی را انتخاب کرد که درست مخالف با جو حاکم بر جامعه آن روز بود. حزب برادران در شیراز قبل از شهریور ۲۰ به دست آیت الله سید نور الدین شیرازی پنهانی پایه گذاری شد و آیت الله ربانی مخفیانه به عضویت حزب در آمد و بعد از شهریور ۲۰ که آقای شیرازی از تحت نظر بودن خارج شد، حزب را آشکار نمود. فعالیت های مستقیم و اَشکار سیاسی آقای ربانی از همان زمان شروع شد و مرتب تلاش می کرد تا بتوان موقعیت سیاسی و اهداف عالیه حزب را که ولایت مرجع دینی بود تثبیت سازد، وی تا حدود سال ۱۳۲۵ در حزب فعالیت نمود ولی بعدا به عللی از حرب کناره گیری کرد.
آیه الله ربانی با بینشی که برای نجات ایران آن روز داشت اقلیت هائی را که به نام دین فعالیت می کردند، دسته جات سیاسی برای تضعیف اسلام می دانست. از این رو دائما با آن ها در معارضه و مباحثه بود سخنرانی ها و منبرهای او در شهرها و دهات استان فارس در رابطه با فرق صوفیه ـ بابیه ـ بهائیه ـ شیخیه مشهور است به گونه ای که طرفداران این فرقه ها از وی گریزان بودند و حاضر به مقابله و بحث نمی شدند. در سال ۱۳۲۶ بود که در اثر تبلیغات آیت الله ربانی هفتاد تا هشتاد نفر از بهائی های سروستان مسلمان شدند که روزنامه های پرچم اسلام و غیره نیز این موضوع را منعکس نمودند.
از شهریور ۲۰ به بعد فعالیت حزب توده در شیراز اوج گرفت و در سال های ۲۵ و ۲۶ به بعد توسعه پیدا کرد که آیت الله ربانی شیرازی سرسختانه با حزب در افتاد و مبارزه کرد.
در سال ۱۳۲۷ بود که ایشان در آباده با آیت الله العظمی منتظری آشنا شد و تصمیم گرفت به قم بیاید. و آنگاه که به قم آمد، به درس مرحوم آیت الله بروجردی حاضر شد همان روزهای اول کاملا مشخص شد و آیت الله بروجردی ایشان را مورد تفقد بسیار قرار می دادند و نزد آن بزرگوار از احترام خاصی برخوردار بودند اجازه روایتی را از مرحوم آیه الله شیخ محمد کاظم شیرازی و آیه الله سید عبد الله بلادی و آیه الله حاج آقا بزرگ تهرانی و … گرفت.
تألیفات آیه الله ربانی:
در شیراز و قم مدتی را آیه الله رباین به تدریس مشغول بود ولی بعدها به واسطه اشتغال به تألیف کتب مختلف و در نهایت به واسطه اشتغال به مبارزات از درس دادن محروم شد. حضرت آیه الله ربانی شیرازی در طول زندگی علمی اش توانست کتب زیر را تألیف نماید:
– جامع الاحادیث که کتاب صوله و آداب لباس و مسکن و ذکر و دعا یعنی آن چه از کتب در جلد دوم وسائل الشیعه است به اتفاق آیت الله حاج شیخ محسن حرم پناهی تألیف نمود.
– بحار الانوار که به تصحیح و نوشتن پاورقی آن اقدام نمود و قریب به چهل مجلد آن را تدوین کرد.
– تصحیح و تذلیل وسائل الشیعه با نوشتن پاورقی که ۱۶ جلد آن را تدوین و بقیه را به واسطه زندان های مکرر توفیق حاصل نگشت.
مبارزه با ستم:
مبارزات رسمی آیت الله ربانی شیرازی از بعد فوت مرحوم آیت الله بروجردی آغاز شد ایشان در این زمینه می فرمودند:
چون جزم داشتم که شاه اقدامات ضد اسلامی خود را با وفات ایشان شروع می کند، لذا پس از وفات مرحوم بروجردی، مدرسین را دعوت نمودم در منزل آیت الله حرم پناهی و چند جای دیگر و پیشنهاد انتخاب مرجع واحد را مطرح ساختم و در مقام نظر خواهی، پیشنهاد مرجعیت آقای خمینی را دادم. در آن جلسه این مطلب به ذائقه خیلی ها خوش نیامد و قبول ننمودند و ناچار طرح اتحاد مراجع مطرح شد.
آیه الله ربانی می فرودند: در هر حال من مترصد بودم که حمله از طرف شاه شروع شود لذا از همان روزی که لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی منتشر شد، شب را تشکیل جلسه دادم و با مدرسین به صحبت پرداختم و سه موضوع در این جلسه به تصویب رسید:
۱- نظریه آقایان مراجع گرفته شود.
۲- توزیع و پخش شود.
۳- نامه از آقایان مراجع برای علمای شهرستان ها برده شود.
نتیجتاً همه آقایان مراجع در همان شب تشکیل جلسه دادند. بدیهی است شاه در زمان حیات مرحوم آیت الله بروجردی می خواست دست به برنامه های ضد اسلامی به نام اصلاحات ارضی بزند ولی از ترسی آقای بروجردی جرأت این کار را نداشت و منتظر فرصت مناسب می بود همین که آقای بروجردی رحلت فرمودند شاه سریعا دست به کار شد و برای اجرای منویات پلیدش در اولین اقدام تلگراف تسلیتی برای آیه الله حکیم به نجف مخابره کرد و با این عمل می خواست حوزه علمیه قم را کوچک نماید تا بروجردی دیگری پیدا نشود ولی فورا آیه الله ربانی شیرازی فضلا و طلاب حوزه را خبر داد که شاه می خواهد مرجعیت را به نجف بکشاند و قم را تضعیف نماید و آن گاه برنامه هایش را پیاده کند ما می بایست جلوی او را بگیریم مبادا غافلگیر شویم که شاه ضربه اش را بزند اکنون لازم است تا هر چه زودتر یک مرجع بیدار و آگاه به زمان و شجاع انتخاب کنیم تا او بتواند زعامت حزوه شیعه را به دست گیرد، و شخصا آیه الله العظمی امام خمینی را به عنوان مرجع واحد پیشنهاد کرد که آقایان نپذیرفتند.
بارها آقای ربانی می گفت: اسلام در این عصر به دست آقای خمینی احیا می شود شما ببینید دو فکر متضاد یک جور درباره آقای خمینی نظریه داده اند. آیه الله کاشانی، و دیگری آیه الله سید محمد بهبهانی.
آیه الله کاشانی بارها می فرمودند: مرد حوزه و روحانیت حاج آقا روح الله و آیت الله بهبهانی داستانی بدنی شرح دارد. در ایام تابستان امام خمینی گاهی می رفتند اطراف تهران و مدتی آن جا می ماندند در یکی از تابستان ها روزی فرزند آقای بهبهانی به نام جعفر نزد میزبان آقای خمینی رفت و از او خواست که از حضور آقا بخواهید که وقتی به ما بدهد در تهران خدمتشان باشیم. میزبان موضوع را به اطلاع امام خمینی رسانید امام فرمودند از طرف خودشان آمده و یا از طرف پدرشان، در جواب گفت از طرف پدرشان. امام فرمودند وقتی تهران رفتیم سری هم به آن جا می زنیم عصر جمعه ای امام خمینی بعد از انجام کارهایش در تهران به منزل آقای بهبهانی تشریف آوردند به جز دو نفر همراهی آقا و شخص آیه الله بهبهانی و جعفر هیچکس نبود بعد از صرف چای و احوالپرسی موضوع به سیاست کشیده شد آقای بهبهانی رو به امام خمینی کرد و اظهار داشت فساد سرتاسر دربار را گرفته این بچه اعتنائی به اسلام و روحانیت نمی کند هر چه دلش می خواهد انجام می دهد، خواهرهایش آبروی ایران را برده اند کم کم مقدسات را هم نادیده گرفته، بهائیت را بر مردم مسلمان مسلط می کند به اندازه ای راجع به مفاسد دربار سخن گفت که عرق از پیشانیش جاری شد.
در آخر گفت: کسی که بتواند این مرد را از تخت پائین بکشد توئی. آن گاه به متکا تکیه داد. امام خمینی در جواب فرمودند: تمام فرمایشات حضرت آقا از اول تا آخر گوش دادم ولی شما بودید که او را بر گرداندید آقا زاده از طرف حضرت عالی از این مرد استقبال کرد! در ایام ۲۸ مرداد جعفر آقا با زاهدی ملاقات داشت، شاه رفته بود و شرش از سر این مملکت کنده شده بود ولی اقدامات جعفر آقا از طرف جنابعالی و سایرین او را برگردانید. حال که او قدرت گفته امریکا به شدت از او حمایت می کند، ساواک و شهربانی را به جان مردم انداخته، ارتش بر اوضاع مسلط شده، من چه می توانم بکنم؟ آقای بهبهانی که اشک در چشمانش حلقه زده بود رو به جعفر کرد و گفت: حرف های آقا را شنیدید با توجه به این صراحت می گویم که تنها ایشان است که می تواند پسر پهلوی را از تخت پائین بکشد و ملت را از شرش نجات دهد. آنگاه آیه الله بهبهانی آهی کشید و گفت: خدایا از سر تقصیراتم بگذر، ما به این پسر میدان دادیم.
آقای ربانی فرمودند این هم حرف های آقای کاشانی و این هم حرف های آقای بهبهانی دو فکر متضاد، از این رو است که زعامت و رهبری امام خمینی برایم یقین شده است.
همان طور که همگان مطلعند بیشترین اعلامیه هائی که به اسم حوزه علمیه قم از سال ۴۲ تا ۵۷ منتشر گشته است و نیز چندین اعلامیه و تلگراف که به امضاء اساتید حوزه رسیده است، متن آن از آقای ربانی شیرازی است.
اولین اعلامیه ای که آقای ربانی شیرازی منتشر نموده اعلامیه ای است که در زمان اصلاحات ارضی منتشر شد که چهل مورد برای اصلاح بیان نموده است.
دستگاه شاه سخت از او وحشت داشت حتی خریدن نان و سبزی ایشان هم تحت دید بود مرتب هر روز ساواک و شهربانی هر کدام جداگانه گزارش می داند که ربانی امروز آفتابه و یا سبزی خرید و به منزل رفت و … این مطالب در پرونده های ساواک مندرج است.
با وجود همه دقت ها و سخت گیری هائی که از طرف رژیم پهلوی نسبت به ایشان می شد اثری نداشت او می گفت امروز مسئولیت ما زیاد شده زیرا امام خمینی وقتی که در ایران بودند خودشان می ایستادند با در تبعید بودن ایشان وظیفه ما صد برابر شده زیرا از یک طرف باید از آقای خمینی دفاع کنیم و نگذاریم خدای ناکرده ایشان از طرف رژیم یا روحانی نماها کوبیده شود و از طرف دیگر از تحریکات ضد اسلامی شاه باید جلوگیری کنیم. آری وقتی هم که به زندان می رفت از داخل زندان جو خارج را کنترل می نمود راهنمائی می کرد هر چند مدتی به مناسبتی اعلامیه صادر می کرد و جریان تازه ای به وجود می آورد.
آنگاه که در قم بود شهرستان ها را به وسائل مختلف رهبری می کرد. علماء هر شهری را راهنمائی می کرد و در جریان مبارزه قرار می داد طومارهای زیادی را می نوشت و به وسیله عده ای امضاء کرده و برای رئیس جمهور امریکا ـ سازمان ملل ـ کمیسیون حقوق بشر ـ دانشگاه هاروارد می فرستاد، که اثرات زیادی را داشت.
رژیم شاه که شاهد فعالیت های گسترده آیت الله ربانی بود یقین پیدا کرد که تمام ناراحتی های حوزه ای شخص ایشان است رژیم به هر دری زد تا شاید بتواند او را از مبارزه باز دارد نتیجه ای نگرفت آیه الله ربانی بعد از سومین مرتبه ای که از زندان آزاد گشت اعلام داشت که اکنون با دو شخص مبارزه خواهد کرد. ۱- شاه ۲- شریعتمداری.
طلاب را وادار می کرد که بروید درب منزل شریعتمداری و به ایشان بگوئید اگر بخواهید دو پهلو کار کنید و ترمز شاه باشید، در مقابلت می ایستیم و درست را ربانی تحریم خواهد کرد.
آری اولین فردی که علیه شریعتمداری سخن گفت و مبارزه کرد آیه الله ربانی بود و از طرفی شریعتمداری هم راحت نبود مرتب می گفت: تا ربانی شیرازی زندان است حوزه آرام است و طلاب مشغول درس خواندن می باشند همین که آزاد می شود آشوب و تشنج در حوزه آغاز می شود! او تا در قم است من نمی توانم حوزه را کنترل کنم!
«گفته شریعتمداری به ساواک»
دوران مبارزه:
در دوران مبارزه آیه الله ربانی شیرازی روی چند نکته تکیه می کرد: ۱- باز بودن درب منزل امام خمینی. می فرمودند: ساواک زیاد فعالیت دارد که درب منزل بسته شود چون آن جا را مرکز انقلاب و ستاد مقاومت می داند و هر چه تا به حال شده از آن جا شروع شده، نه تنها ساواک بلکه روحانی نماهائی هستند که آرزوی بسته شدن این خانه را دارند یا شایعه می اندازند که کسی نیست وجوهات را بگیرد و یا می گویند این جا تحت مراقبت است و رفت و آمدها کنترل می شود و ساواک برایتان دردسر درست می کند ولی من می گویم بروید پیش آقای پسندیده برادر آقای خمینی و همان جا وجوهاتتان را بدهید، هیچ مزاحمتی نیست این حرف ها را دشمنان شایعه می کنند شما اعتنائی نکنید. بر طلاب عزیز است که مردم را تشویق کنند به رفت و آمد با منزل آقا. «جملات عین صحبت های ایشان است»
۲- اسم امام خمینی: ایشان به طلاب و اهل منبر می گفتند که حتماً باید نام امام خمینی را در جلسات درس و پایان نماز جماعت و روی منابر ببرید، همواره سعی شود تا نام امام خمینی زنده بماند ولو شما را دستگیر کنند.
این روش آیه الله ربانی بود. طی ۱۸ سال آرامش نداشت در برابر مشکلات میدان مبارزه را خالی نکرد مانند کوه ایستاد و بهترین دوران عمرش را در سیاه چال های پهلوی زیر شکنجه و زجر و ناراحتی گذراند و یک ذره تسلیم نشد و حتی آهی هم از دلسردی نکشید بلکه روز به روز و ساعت به ساعت سخت تر و آبدیده تر می شد اگر کوهی از فولاد می بود در این مدت ۱۸ سال ذوب می شد ولی او از کوه محکمتر گوئی که فرمایش مولا علی (ع) را اسوه خویش قرار داده بود که «نزول الجبال و لا نزول».
کمتر کسی می توان سراغ داشت که از دال زندان در حین وجود سختی ها و مشقات اعلامیه بنویسد و به خارج بفرستد و مشکلات بیشتری را به خود بخرد.
یکی از اقدامات و تلاش های آقای ربانی شیرازی تشکیل جمعیتی مخفی بود.
از سال ۵۱ به بعد وضعیت مبارزه شکل حادی به خود گرفت. جو خفقان و وحشت و رعبت و ترس همه جا را آهسته آهسته فرا گرفت مبارزه بیشتر حالتی مخفی به خود می گرفت اکثراً سعی داشتند از مبارزات علنی بپرهیزند زیرا که به محض مشاهده هر گونه مخالفتی و لو لسانی از طرف ساواک مبادرت به دستگیری و شکنجه و زندان می گشت. در روز بیست و هفتم تیرماه پنجاه و دو ساعت ۵/ ۱۱ ظهر مأمورین ساواک و کمیته مشترک تهران با همراهی ساواک و شهربانی «ضد اطلاعات» قم به منزل آیت الله ربانی شیرازی حمله ور شدند.
شکنجه ها و زندان ها:
از اولین لحظاتی که آیت الله ربانی دستگیر و به شهربانی قم آورده شد، مأموران ساواک تهران شکنجه را بدون هیچ ملاحظه ای شروع نمودند. لباس های ایشان را در آوردند، ایشان را به تخت بسته و شکنجه را با نهایت وحشی گری و حیوانیت آغاز کردند. از شلاق و کابل شروع کردند، آیت الله ربانی استقامت کرد و فقط می گفت یا الله یا الله یا رسول الله (ص) یا رسول الله خود ایشان جریان را چنین نقل می فرمودند: حدود ۲ ساعت با انواع مختلف مرا شکنجه می کردند،ا ول با شلاق، گاهی با باطوم برقی، زمانی با سیگار، من استقامت کردم وقتی که دیدم که دست از شکنجه بر نمی دارند، پیش خود گفتم: خودم را به بیهوشی می زنم شاید مؤثر باشد خود را به بیهوشی زده هر چه شلاق زدند تکان نخوردم، با باطوم برقی از بالا تا پائین بدنم کشیدند حرکت نکردم خودم هم تعجب می کردم در حالی که باطوم برقی آن قدر انسان را متشنج می کند که می خواهد قالب تهی کند ولی من مقاوم شده بودم تکان نخوردم. چون دید فایده ای ندارد کاری نمود که هیچ انتظارش را نداشتم یک لیوان آب به صورتم پاشید تکان خوردم فهمید که به هوش آمده ام دوباره شروع کرده به شکنجه و من همچنان خداوند را در نظر می گرفتم آخر اگر ما برای هدفی حرکت نموده ایم حتماً خداوند به ما نیروی صبر و پایداری می دهد که در آن لحظه به عینه شاهد آن بودم. شاید یک ساعت دیگر شکنجه خود را ادامه داد دیگر تصمیم گرفتم که به هر نحو شده خود را دوباره به بیهوشی بزنم و در مقابل هیچ چیزی عکس العمل نشان ندهم همین کار را کردم که دیگر هر چه تلاش کرد و هر چند انواع شکنجه ها را امتحان نمود من تکان و حرکت نکردم تا بالاخره دست برداشت و گفت ببریدش بیمارستان بیهوش است.
نکته مهم این است که شکنجه دادن به ایشان مهم نیست، مهم اینجاست که شکنجه بدهند و انسان هیچ نگوید و تکان نخورد. در طول مبارزات انقلاب اسلامی ایران تا به حال فردی را که حائز چنین مقامی در استقامت باشد سراغ نداریم.
از سال ۵۲ به بعد بود که نشریات عقیدتی سازمان منافقین به دست افراد می رسید آن هایی که مبنا و پایه داشتند در وهله اولی که مطالعه می نمودند با نکات مبهم و مجهول و غیر اسلامی و مارکسیستی مواجه می شدند که در لحظه اول آن را به عنوان سهل انگاری و عدم سوء نیت نویسنده تلقی می کردند ولکن به تدریج مسائل مختلف حاکی از عدم اسلامیت افکار سازمان روی هم انباشته می شد. تا اینکه بعد از دستگیری آیت الله ربانی شیرازی و روشن شدن ایشان، برخورد داخل زندان صورتی دیگر به خود گرفت. د ردرون زندان آشکار گشت. آیه الله ربانی هر چه با آن ها صحبت کرد و جلسه گذاشت و بحث نمود فایده ای نبخشید، نصیحت و پند کار ساز نشد. در مورد کتاب هایشان و موارد التقاطی بودن اندیشه شان تذکر می داد لکن آن ها می گفتند ربانی مرتجع است؟ قشر ی است! آن روزی که آقای ربانی با مسعود رجوی در زندان دعوا و فریاد کرد که این اعمال چیست؟ این نظریات از کجاست؟ این ها گفته های ماتریالیست هاست؟ رجوی قول داد که نظریات را تصحیح نماید و بعدا به اعضای سازمان گفت که با ربانی بحث ایدئولوژیکی نکنید! از نظریات سازمان وی را آگاه نسازید! آیت الله ربانی چون می دید که هیچ تغییری صورت نگرفته و اتمام حجت ها سودی ندارد ناچار زندانیان را روشن می نمود و زمانی که می دید اعضای سازمان منافقی خلق بر سر سفره کمونیست ها می نشینند و غذا می خورند به عنوان وحدت! آیت الله ربانی قهرمانانه اعلام کرد که: مارکسیست ها نجس هستند و غذا خوردن با نجس خلاف احکام اسلام است. و این موضوع را آن قدر ادامه داد تا این که در زندان اوین در بند علماء موضوع نجس بودن مارکسیست ها را مطرح ساخت و بالاخره فتوای مشهور علما صادر شد.
فتوا در داخل زندان پخش شد مجاهدین خلق به دست و پا افتادند و گفتند که آقای منتظری این فتوا را تأیید نمی کند این کار ربانی است! او با ساواک ساخته است! او مرتجع و قشری است او انقلاب و مبارزه را به انحراف کشانیده است و امثال این مهملات. در حالی که فتوا به وسیله آیت الله منتظری در اوین خوانده شد و ایشان از تک تک آقایان علماء تأیید شفاهی گرفت.
ساواک در داخل زندان سعی بر آن داشت که وجهه آیت الله ربانی را پائین بیاورد به همین جهت گاهی یا به شکنجه جسمی و یا به شکنجه روانی دست می یازید. روزی آیت الله ربانی را به زیر هشت می برد و محاسن او را از ته می تراشید و گاهی او را به سهمیه شکنجه، زجر جسمی می داد. شاید از بزرگترین افتخارات آیت الله ربانی این باشد که در آن زمان گرفتار جو موجود داخل زندان نشد و آن جو را آن چنان شکست که آوازه اش به دور دست ها کشیده شد. بعد از آزادی شروع به روشن گری مردم نمود در همان روزهای اول که طلاب و فضلاء و مدرسین به دیدار ایشان می آمدند رسماً اعلام کرد که اکنون ما در دو جهت باید مبارزه کنیم ۱- شاه ۲- مارکسیست ها و التقاطیون منافقین خلق این صحبت آیت الله ربانی را به عنوان یک بهانه بسیار بزرگ کردند و شرع به جو سازی نمودند که اولی را دروغ می گوید دومی را ساواک یادش داده است و …
گرچه ضربه روحی که به آیت الله ربانی در زندان داده شده بود بسیار هولناک بود ولی با ایمان قوی که ایشان داشت خارج از زندان بیشتر فعالیت کرده و کوشش نمود …
بعد از شهادت حاج آقا مصطفی و دستور به انعقاد مجالس ختم در قم دستگیر و به تبعیدگاه فرستاده شد بالاخره آیت الله ربانی را به تبعید گاه کاشمر فرستادند و بعد از آن به فیروز آباد شیراز و بعد به سردشت کردستان و آخر به جیرفت.
در جیرفت بود که اعلامیه معروف آژیر خطر را به نام حوزه علمیه قم بر علیه شریعتمداری نوشت و به قم فرستاد و پخش شد که متاسفانه عده ای از آقایان قم جلو انتشار آن را گرفتند.
مقابله با لیبرال ها
آیت الله ربانی شیرازی نبض امور را در کمیته استقبال از امام خمینی به د ست داشت همه چیز را کنترل می کرد سعی فراوان داشت که حتی کوچکترین اشتباهی رخ ندهد که در موقعیت زمانی خاص کوچکترین اشتباه باعث لطمات زیادی به انقلاب بود. لذا از آن شبی که اعلام کردند بختیار به پاریس رفته و با امام خمینی ملاقات خواهد کرد در مدرسه رفاه جلسه تشکیل شد عده زیادی از علماء و سیاستمداران حضور داشتند.
عده ای از آقایان رادیکال مثل ـ مهندس بازرگان و دکتر سحابی و بعضی از آقایان روحانی عقیده داشتند که لازم است بختیار با حضرت امام ملاقات نماید. و لکن آیت الله ربانی به اتفاق آیت الله منتظری مصرانه عقیده داشتند در صورت ملاقات انقلاب مواجه با شکست شده و بختیار به نقشه پلید خود خواهد رسید.
ولی طرف مقابل عقیده مند بود و حتی مقدمات آن را فراهم نموده بود که در روزنامه ها هم نوشته شد. جلسه مدت زیادی طول کشید کسانی که در پشت درب جلسه بودند مشاهده کردند که درب اطاق باز شد و آیت الله ربانی در حالی که فریاد می کشید چه می گوئید؟ شماها چه کاره هستید که برای انقلاب تکلیف معین می کنید؟ و … از اطاق خراج شد و به سوی اطاق تلفنخانه رفت و فریاد زد: پاریس را بگیرید، تلفن پاریس گرفته شد.
آیت الله ربانی فرمودند: اگر ملاقات خدای ناکرده صورت پذیرد انقلاب به بن بست خواهد رسید مردم دیگر اطمینان نخواهند کرد (و همچنین آیت الله العظمی منتظری نیز تلفن مشابهی داشتند) فردای آن روز بود که امام شدیداً اظهار فرمودند که به هیچ وجه با بختیار در حالتی که نخست وزیر است ملاقات نخواهند کرد و تمامی شایعات دروغ است در نتیجه نقشه محافظه کاران و جبهه ملی و نهضت آزادی غرب زده نقش بر آب شد.
پس از پیروزی انقلاب
آیت الله ربانی به حکم امام امت و به نمایندگی از معظم له به استان فارس رفت و مشغول برنامه ریزی وسیع عملی در آن منطقه شد.
مؤسسه ای را در استان فارس تأسیس نمود به نام «بنیاد مسکن و عمران انقلاب اسلامی امام خمینی» که این موسسه در مدت دو ماه با تحقیقات وکوشش های فراوانی که نمود برنامه ریزی عمرانی استان را برای نقاط محروم و مستضعف تنظیم کرد و شروع به ساختن پل، جاده، خانه برای روستائیان، حمام، مسجد و … نمود آیت الله ربانی شیرازی در تاریخ ۲۴/ ۵/ ۵۸ از طرف امام امت جهت بررسی وضع کردستان و آذربایجان به آن منطقه مسافرت نمود اوضاع آن روز متشنج بود مسئله آوارگان نقده و جنگ بین کرد و ترک مطرح بود گروه های مختلف در کردستان مجتمع شده بودند و آیت الله ربانی آن روز را پیش بینی می کرد که این نیروها بتوانند صدمات بسیاری را به جمهوری اسلامی بزنند. نیروهای مخالف حاکم بر امور جاری منطقه بودند حزب دموکرات مسلح و حزب توده ـ فدائیان خلق ـ شفق سرخ ـ ساواکی ها بعضی از فئودال ها و فرصت طلب ها همچون عز الدین و ملا صالح رحیمی و نیروهای خارجی و … با هم مؤتلف شده بودند و طراحی برخوردی شدید با دولت اسلامی ا در دست داشتند در آن روز آیت الله ربانی پیشنهادی را خدمت امام امت و دولت بازرگان و ارتش تقدیم کرد که این پیشنهاد در فردای تاریخ، روشنگر میزان درایت و تدبیر شناخت آیت الله ربانی شیرازی خواهد بود. دوباره ایشان به شیراز باز گشتند البته امام به ایشان فرموده بودند که یک هفته به شیراز بروید و اختلافات را حل کنید و برگردید و به شورای انقلاب بروید ولی ایشان از شیراز بر نگشته و همچنان در منطقه فارس به حل مشکلات پرداختند. در وهله اول روحیه ارتش را که دیگران می گفتند باید منحل شود بالا برد و صریحاً اعلام کرد که ارتش باید باشد و قوی تر از سابق هم باید باشد.
با انتخاب مردم شیراز در مجلس خبرگان شرکت نمودند در مجلس خبرگان با همکاری آیات بهشتی و مشکینی و جوادی آملی و دستغیب و آقایان آیت و فارسی در کمیسیون یک،اصول کلیات قانون اساسی را تنظیم نمودند. در مجلس خبرگان درباره ولایت فقیه ـ معنای صحیح شورا ـ برقراری قانون سپاه پاسداران و مسائل دیگر آیت الله ربانی بسیار پافشاری می نمودند. خیلی ها ولایت فقیه را به معنی نظارت تلقی می کردند و آیت الله ربانی بود که در کمیسیون های مکرر در این زمینه صحبت و سخنرانی کردند و پافشاری نمودند.
گروه فرقان دو بار به شیراز آمدند تا آیت الله ربانی را ترور نمایند ولکن هر دو بار دستگیر شدند تا اینکه در شب نهم فروردین ماه شصت زمانی که آیت الله ربانی از جهاد سازندگی مراجعت می نمودند در برابر بیمارستان حافظ از شیشه عقب اتومبیل تیراندازی نمودند که به ناحیه گردن اصابت نمود حمله کنندگان با موتور فرار نمودند ایشان را به بیمارستان رسانیدند که خوشبختانه تیر کارگر نیفتاد. نامه هائی بعد از ترور آیت الله ربانی به دست منافقین فرقان، برای ایشان ارسال می شد که حاکی از این بود که منتظر فرصت بعدی هستیم تا شما را به قتل برسانیم.
سرانجام در روز ۱۷ اسفند ماه ۶۰ آیت الله ربانی شیرازی در حالی که برای شرکت در جلسه شورای نگهبان به طرف تهران عازم بود در بین راه اصفهان نرسیده به دلیجان اتومبیل ایشان در وضعیتی تصادف نمود که آیت الله را به دلیجان بردند ولکن در بین راه جان را به جان آفرین تسلیم کردند و به دیدار او شتافتند.
این تصادف حکایت از اموری مبهم و مشکوک می کند که مسئولین قضائی در پیگیری آن می باشند جسد این مرد بزرگ را به قم آوردند و در کنار قبر مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها در تشییع بسیار با شکوهی به خاک سپردند امام خمینی در سوگ این روحانی بزرگوار و این مجاهد فی سبیل الله چنین فرمودند:
… در طول تاریخ مدعیان فضیلت و مجاهدت و شجاعت و تعهد به حق و دین بسیار بوده و هستند ولکن صاحبان فضائل و مجاهده و تعهد به حق و حقیقت در اقلیتند و تنها در سختی ها و گرفتاری ها و حق گوئی ها در مقابل قدرت های شیطانی است که مدعیان لاف زن از متعهدان بی سر و صدای و خالصان فداکار از مغشوشان ریاکار متمایز می شوند مرحوم مجاهد سعید ارزشمند ربانی شیرازی که اکنون در جوار حق آرمیده و ما از برکات وجودش محروم شدیم از این اقلیت بود. او در طول زندگانی شرافتمندانه خود چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن در مقابل باطل و باطل هایش از خود نرمش نشان نداد او در حبس ها و در زجرها و ناملایمات با قامت راست انسان های متعهد ایستادگی کرد و تسلیم نشد او که خدایش رحمت کند و به جوار قرب حضرت بپذیرد با روحی ملایم در مقابل دوستان و مؤمنان و مقاوم در برابر دشمنان خلق به لقائ الله پیوست و ما عقب ماندگان که احتیاج به این مردان حق داریم از آن کمال و جمال محرومیم.