آیت الله محمدی گیلانی
قسمت سیزدهم
نوشته آیت العظمی منتظری
اقسام زمین و حکم آن ها
و اما دلالت اخبار بر این که احیاء موات، موجب ملکیت رقبه آن نمی شود از ان جمله خبر ابی خالد کابلی است که بسند صحیح در کافی و تهذیب نقل فرموده اند که می گوید:
امام باقر علیه السلام فرمودند:
(در کتاب علی علیه اسلام یافتیم: که زمین از آن خداوند است، هر که را بخواهد وارث زمین قرار می دهد و فرجام نیک از آن پرهیزگاران است، من و اهلبیتم از آنانی هستیم که خداوند ما را وارث زمین قرار می دهد و ما همانا پرهیزگاران و تمام زمین به ما تعلق دارد پس اگر کسی از مسلمانان زمین را احیا نمود باید درست آن را آبادان نماید و واجب است مالیات آن را به امام از اهل بیتم تأدیه کند و مازاد آن مربوط به خود او بوده که در معیشت خویش مصرف سازد تا حضرت قائم –ارواحنا له الفداء- از خاندانم با شمشیر ظاهر گردد پس آن بزرگوار، زمین را در حیطه حکومت خود در می آورد و بیگانه را ممنوع و از ان خارج می فرماید چنان که رسول الله صلی الله علیه و آله در حیطه خویش در آورده و بیگانه را ممنوع فرمودند مگر آن چه از زمین در دست پیروان راستین اسلام و شیعیان باشد که امام قائم علیه السلام با آنان قراردادی نسبت به زمین مذکور می بندد و زمین را به آنان واگذار می فرماید.)
چنان که ملاحظه می فرمایید از این روایت صحیحه استفاده می شود که زمین از آن امام و در اختیار آن سرور است النهایه به عموم مسلمانان و بالاخص به شیعه اجازه داده اند که آن را آبادانی و احیا کنند و مالیات آن بر عهده آنان است و مقتضای بیان مذکور این است که با احیاء مالک رقبه آن نمی شوند بلکه احیاء کننده احق به آن از دیگران است.
و شیخ الطائفه در کتاب تهذیب با سند صحیح از عمر بن یزید روایت می کند که گفت:(شنیدم مردی را از اهل جبل از امام صادق علیه السلام می پرسیده که مردی زمین مواتی را که اهلش ترک کرده بودند گرفت و آن را آباد کرده و نهرهایش را جاری ساخت و در آن اطاق هایی بنا نهاده و درخت خرما و اشجار دیگری غرس نموده ؟
امام علیه السلام فرمود: امیرالمومنین علیه السلام می فرمودند: هر کس ازمومنین زمینی را احیا کند آن زمین به وی تعلق داشته و بر عهده او است که مالیاتش را به امام در حال بدهد و سکوت تادیه نماید هنگامی که حضرت قائم علیه السلام ظهور فرماید خود را به باز پس دادن زمین مذکور مهیا سازد.)
مفاد این روایت صحیح هم این است که زمین متعلق به امام است و جائز است که مؤمن آن را احیاء نماید چنان که ملاحظه می شود در عین تصریح به این که زمین احیا شده از ان احیا کننده است تصریح فرموده اند که بر عهده احیا کننده مالکیت زمین است که دلالت می کند به این که محیی مالک زمین نمیشود بلکه احیا موجب می شود که محیی احقبه آن از دیگری است.
صحیحه دیگری عمر بن یزید ازابی سیار مسمع بن عبدالملک از امام صادق علیه السلام نقل کرده که در مسأله دوم گذشت و در آن صحیح آمده است که امام علیه اسلام به مسمع بن عبدالملک فرمودند: یا ابا سیار، تمام زمین و آن چه که خداوند متعال از آن اخراج می فرماید به ما تعلق دارد.
عرض کردم: پس تمام مال را می بایستی خدمتتان حمل کنم؟ فرمودند: یا اباسیار ما آن را برای تو مباح و حلال می کردیم و این مال خودت را برگیر و هر چه زمین در دست شیعیان ما است حلاشان کرده ایم تا زمان قیام امام قائم علیه السلام که آن حضرت مالیات از آنان می گیرید و زمین را در اختیارشان می گذارد و اما آن چه در دست بیگانگان است کسبشان از ان زمین حرام است تا قیام قائم که آن حضرت زمین را از انان می گیرد و آنان را با خواری بیرون می کند. و آن گاه ابوسیار گفت: احدی از زمین داران و عمال زمین ها را نمی بینم که لقمه ی حلال بخورند، جز خودم و کسانی از مسلمانان که زمین و عمل در آن برایشان مباح گردیده است.
از صحیحه مزبور استفاده می شود که زمین از ان امام علی علیه السلام است و آن حضرت برای پیروان راستین اسلام حلال فرموده است ولی میتواند مالیات آن را اخذ کند و هر گاه بخواهد اصل زمین را نیز از انان پس می گیرد، پس با توجه به ان چه که استفاده می شود، مالک رقبه زمین نمی باشد. ولی قبلاً احتمال دادیم که ممکن است مراد از زمین مذکور در این صحیحه همان زمین بحرین باشد که در صدر این خبر امده است و زمین بحرین زمینی است که بدون کارزار به چنگ آمده که ان نیز به امام تعلق دارد.
و علی ایّ حال، برداشت بی دغدغه از این روایت های سه گانه صحیح که شیخ و ابن زهره به مضمون آن ها در کتابهایشان که برای نقل اصول تلقی شده از معصومین علیه السلام اختصاص دارند فتوی داده اند، آن است که زمین موات متعلق به امام علیه السلام است که این مضمون موافق اخبار کثیری است که حکم به انفال بودن موات و یا حکم به تعلق داشتن آن به امام در اخبار شده است.
و مکررا گفته ایم و هم اکنون یادآور می شویم که مراد از امام در این طائفه از اخبار شخص امام نیست، بلکه همانا منصب امامت است پس می توان گفت: در حقیقت زمین موات ملک منصب امامت مسلمین و حکومت بر آنان است که می بایستی در مصالح امامت و رهبری و امت از آن اموال استفاده گردد و بیان کردیم که وظائف امامت و حکومت با غیبت امام علیه السلام تعطیل نمی شود، و ناگزیر نمایندگان و نواب ان حضرت که واجد شروط نیابتند باید عاصمه حکومت را به کف گرفته و متصدی زعامت امت گردند، و قدر متیقن در این جهت از کتاب و سنت استفاده می شود همانا فقیه عادل آشنا به حوادث زمان، توانمند بر اجراء حدود و احکام اسلامی است.
و چنین فقیه جامع الشرائطی اگر مصلحت می بیند که رقبه زمین را بفرشد و یا ببخشد، در این صورت در تملک خریدار و موهوب له در می آید، و گرنه با قباله در اخیتار احیا کننده در می آورد و از او مالیات می گیرد و چنان چه احیا کننده زمین را متروکه و مخروبه ساخت، به دیگری با قباله برگزار می نماید، و بعد از انقضاء مدت قباله چنان چه مصلحت دید از احیا کننده زمین را می ستاند، و ناچار آثار احیا را از احیا کننده خریداری می نماید. چه آن که محیی بواسطه احیا مالک حیثیت احیا که محصول فاعلیت او و مصرف نیروهای وی است می گردد ولی مالک رقبه زمین به مقتضای روایت های صحیحه سه گانه که بیان گر اخذ مالیات و جواز استرداد اصل زمین بوده اند نمی شود.
بلی می توان گفت که یک نوع ملکیت بر رقبه به تبع آثار احیا پیدا می کند و به همین جهت می توان به تبع آثار آن را بفروشد و با وقف و یا تصرف دیگری که متوقف بر ملکیت است بنماید نظیر آن چه که در زمین های مفتوح عنوه یعنی زمین هایی که با کارزار به چنگ آمده است می گوییم.
زمین های مفتوح عنوه باجماع فقها، عظام ملک مسلمین او از بیت المال ا ست و معذلک اخبار بر جواز فروش آن دلالت دارد و از ان جمله در خبر ابی برده است می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: رای مبارک در شراء زمین خراجی چیست؟فرمودند: چه کسی زمین خراجی را بفروشد؟ زمین خراجی زمین همه مسلمین است عرض کردم: همان کسی که زمین در دست اوست می فروشد فرمودند: با خراج و مالیات مسلمین چه می کند ؟
سپس فرمودند: مانعی نیست که حق صاحب زمین را خریداری نموده و حق مسلمین بر عده خریدار محول شده واین امید هست که خریدار تواناتر در بهره برداری از زمین و پرداخت مالیات از فروشنده باشد؟
در واقع بیع مذکور متعلق به حقی است که فروشنده در زمین دارد که همان حیثیت احیا است، و اگر چه ظاهرا متعلق آن زمین است وقبلا گفتیم که زمین خراجی مربوط به مسلمین است و زمین مربوط به امام علیه السلام یکسان و علی السواء و فرق اساسی بین این دو گونه زمین نیست به آخر مسئله سوم مراجعه کن .
و مؤید این نظر یعنی ملکیت حیثیت احیاء نه بر قبه، همان نکته ای است که قبلا بیان نمودیم که تشریع صحیح و تقنین معقول آن تشریع و تقنینی است که طبق نظام تکوین باشد بنابراین نکته دقیق اساس ملکیت اعتباری همانا نوعی از ملکیت تکوینی است به این تقریر که انسان به حسب تکوین فقط مالک قوای خویش و جهاز فاعلیتش می باشد و به تبع مالیکت بر قوای خویش آثار ان ها را که همان عمل و صنع وی است مالک می گردد پس آن چه که محصول مالک انسان نسبت به قوا و جهاز فاعلیت آن است همان حیثیت احیا و آثار حیات است که به زمین بخشیده است نه اصل رقبه زمین و لازم بدیهی این بیان زاول و مالکیت وی به زوال آثار حیات در زمین احیا شده است درست ان چه گفتیم و تدبر کن .
ممکن است در مقام اعتراض بگویی که آن چه راجع به عدم ملکیت رقبه زمین به وسیله احیا بیان کردید مخالف است به مفاد ظاهر لام در قول معصوم علیه السلام (فهی له) یا (فهی لهم) زیرا لام اگر چه برای مطلق اختصاص وضع شده ولی عند الاطلاق به فرد اکمل اختصاص که همان ملکیت است منصرف می شود.
در پاسخ می گوییم: آن چه گفتی مورد تصدیق است ولی روایت های صحیح سه گانه در عدم ملکیت ظاهرترند زیرا مطالبه مالیات و جواز استرداد زمین از ناحیه امام بر بقا رقبه زمین به ملکیت امام دلالت دارند پس مقتضای جمع بین لام و مطالبه مالیات ظهور لام را در ملکیت منع می کند و به ناچار بر احقیتی که در کثیری از اخبار فریقین ذکر شده حمل می گردد و می توانی هم بگویی که ظهور لام در ملکیت باقی است النهایه ملکیت نسبت به آثار احیا و نسبت به ملکیت به زمین همانا به تبع آثار است زیرا با هم از نظر وجود متحدند چنان که در زمین های خراجی نیز چنین است.
و گواه بر ان چه ذکر نمودیم آن است که صریح ترین دلیلی که فقهاء عظام برای تملک وزمین موات به واسطه احیاء ذکر کرده اند صحیحه محمد بن مسلم است که به طریق کثیره ای روایت شده و مشتمل بر این تعبیر از امام صادق علیه السلام است :
(هر قومی که چیزی از مین را احیا کنند و در آن عمل و کار سرمایه گذاری نمایند آنان احق با آن زمین بوده زمین مورد عمل به آن ها تعلق دارد.
و با مراجعه به طرق و متن حدیث مذکور روشن می شود که همه آن قطعه ای از حدیثی است که در آن از خریداری زمین یهود و نصاری سوال سوار شده و امام علیه السلام جواب داد: مانعی ندارد چه آن که رسول الله صلی الله علیه و آله بر اهل خیبر پیروز گردید و زمین را در دستشان گذاشت که در آن عمل و کار سرمایه گذارند و مالیات آن را بدهند علیهذا اشکالی نمی بینم که اگر از آن زمین چیزی خریداری کنی و هر قومی که چیزی از زمین) تا آخر عبارتی که قبلا ذکر شد و مانند صحیحه مذکور صحیحه ابی بصیر است و بدیهی است که خیبر مفتوح عنوه یا با صلح به چنگ مسلمین آمده که علی ای حال متعلق به مسلمانان است اجماعا، پس یهود در آن زمین جز عمل احیایی و آثارش نصیبی نداشته اند و همین حیثیت احیا و آثارش از ان ها خریداری می شد نه رقبه زمین.
مترجم: در خلال بحث های گذشته گفتم که حیثیت احیا در کلام استاد بزرگوار مذظله العالی از انحاء حیثیت تقییدیه می باشد نه تعلیلیه و وعده دادم که در این زمنیه توضیحی به عرضتان رسانده شود که هم اکنون وفا می کینم.
حیثیات وارد بر موضوع اقسامی دارد که از جمله آن ها حیثیت اطلاقیه و حیثیت تقییدیه و حیثیت تعلیه است حیثیت اطلاقیه فقط موکد موضوع است هیچ گونه تحدید و تضییقی در موضوع ایجاد نمی کند مثلا در قضیه ی: (جسم از حیث جسم بودن واجد سه بعد است) قید حیثیت فقط برای تاکید است نه تضییق و تحدید و از این رو چنین حیثیتی را حیثیت اطلاقیه می گویند.
و حیثیت تقییدیه خود تمام موضوع به حسب واقع از برای حکم است و نسبت حکم به مقید به العرض و المجاز است مثلا در قضیه (زمین احیا شده از حیث احیا مملوک است) حقیقه ان چه که مملوک است همان جنبه احیا است و نسبت مملوکیت به زمین نسبت عرضی و مجازی است که نظر شریف استاد مولف مده در مسئله ما نحن فیه همین است
و حیثیت تعلیلیه عبارت از این است که واسطه در ثبوت حکم حقیقه جهت موضوع است مثلا در قضیه (انسان از حیث عروض تعجب بوی خندان است) حیثیت تعجب، علت ثبوت ضحک حقیقه برای انسان است و انسان حقیقه ضاحک است نه مجازا و مال نظر شریف اکثر فقها عظام به همین است یعنی حیثیت احیا حیثیت تعلیلیه برای تملک رقبه زمین است فتامل تعرف.
ادامه دارد