قسمت هشتم
حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری
ویژگیهای قاضی در اسلام
در قسمتهای گذشته تعدادی از ویژگیهای قضای اسلامی را برای خوانندگان گرامی توضیح دادیم، و وعده دادیم که از این بعد ویژگیهای قاضی را از دیدگاه اسلام مورد بررسی قرار دهیم.
ویژگیهای قاضی در اسلام نیز یکی از مهمترین ویژگیهای قضای اسلامی است، زیرا در سیستمهای قضائی غیر اسلامی، این ویژگیها برای قاضی ضروری نیست.
در سیستمهای قضائی امروز و دیروز جهان تنها شرطی که برای قاضی ضرورت دارد حقوقدان بودن است و چه بسا این شرط هم برای بسیاری از قضاتی که در حساس ترین مسائل قضائی باید رأی صادر کنند، یعنی قضات دادگاههای نظامی، ضرورتی ندارد، و همانطور که در سیستم قضائی کشور ما قبل از انقلاب عمل می شد، افراد نظامی را که رشتۀ آنها حقوق نیست از پشت توپ و تانک می آورند و حتی با یک ماه دوره دیدن و آشنا شدن به کتاب قانون به آنها ابلاغ قضاوت میدهند! زیرا که آنها بهتر می توانند دستورات قضائی نظامی را طبق آنچه به آنها دیکته می شود پیاده کنند!!
به سخن دیگر، در سیستم قضائی جهان شایستگی علمی و اخلاقی و خانوادگی قاضی، شرط قضاوت نیست، هر کس را که حکومت برای قضاوت تعیین کرد،با صدور یک فرمان قاضی می شود!
ولی در سیستم قضائی اسلام، قاضی باید از نظر علمی و اخلاقی و خانوادگی دارای ویژگیهائی باشد که بدون آن ویژگیها حق قضاوت و صدور رأی ندارد.
ویژگیهای قاضی نیز مانند سایر ویژگیهای قضای اسلامی از شاخه ها و فروع الهی بودن منصب قضا در اسلام است.
بهترین قاضی
بهترین قاضی کسی است که بیش از دیگران با نیازهای فردی و اجتماعی مردم و قوانین تکامل انسان آشنا باشد و بهتر از دیگران بتواند قانون را در جامعه پیاده کند.
کسی بهتر از همه قانون تکامل انسان را می داند که انسان شناس باشد و اصول تکامل انسان را براساس شناخت دقیق حقیقت انسان کشف کرده باشد.
و کسی بهتر از همه میتواند طبق قانون رأی صادر کند و دستور اجرای آنرا بدهد که تحت تأثیر تمایلات نباشد و وارستۀ از هوس وترس باشد.
و بر این اساس، قرآن کریم خداوند متعال را بعنوان بهترین حاکم و قاضی معرف می کند.[۱]
زیرا خداوند بدلیل اینکه آفرینندۀ انسان است به همۀ نیازهای فردی و اجتماعی و اصول تکامل و قوانینی که ضامن سعادت اوست مطلع است، و بدلیل اینکه بی نیاز است، وارسته از هوس و ترس است.
و براین، اساس قرآن کریم قضا و حکم را ویژه خدا می داند، و از دیدگاه اسلام،جز آفریدگار جهان کسی اصالهً حق قضاوت و حکومت بر انسان را ندارد.
نمایندگان خدا
از آنجا که سنت خدا بر این نیست که بدون واسطه در این جهان میان مردم قضاوت کند، نمایندگانی را معین فرموده است که به نمایندگی و خلافت او قضاو ت نمایند ولی بدیهی است که هر کس نمیتواند خلیفۀ خدا شود، تنها کسانی شایستۀ نمایندگی خدا در این امر هستند که از نظر علمی و عملی واجد شرائط قضا باشند یعنی همانطور که خداوند قانون قضا را می داند، آنها هم بدانند،چیزی که هست خداوند علمش ذاتی است ولی علم قاضی اکتسابی و از طرف خدا به او افاضه می شود، و همانطور که خداوند وارسته از هوس و ترس است، قاضی هم باید وارستۀ از هوس و ترس باشد،چیزی که هست وارستگی خداوند ذاتی است، و وارستگی قاضی بتوفیق الهی و اکتسابی است.
و به سخن دیگر، تنها انسانهائی که متخلق به اخلاق الهی هستند، شایستگی نمایندگی الهی را دارند، و آنان در مرتبه اعلی، پیامبران و ائمه(ع) و در مراتب بعدی، مجتهدین جامع الشرائط می باشند.
در رابطه با نمایندگی پیامبران از جانب خداوند در امر قضا، در مورد حضرت داوود(ع) در قرآن کریم آمده است:
“یا داود، انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله”. (سوره ص، آیه ۲۶).
- ای داود نا ترا نمایندۀ خود در زمین قرار دادیم پس میان مردم بحق قضاوت کن و از هوس پیروی مکن که پیروی از هوس ترا از راه خدا گمراه می کند.
گویا خداوند می فرماید من که بهترین قاضی برای احقاق حقوق فردی و اجتماعی مردم هستم ترا بعنوان نمایندۀ خود تعیین میکنم که به خلافت و نمایندگی از من میان مردم قضاوت کنی، ولی نه بر اساس تمایلات و آرا و نظرات شخصی خود، که اگر تمایلات شخصی خود را در امر قضا دخالت دهی این تمایلات ترا از راه خدا که همان راه تکامل انسان است، منحرف می سازد.
بلکه نمایندگان الهی فقط حق دارند که بر اساس موازین و قوانین خدا و دقیقاً طبق آنچه خدا به آنها گفته است قضاوت کنند.[۲]
دو شرط عمده قضا
کسانی که از سوی نمایندگان بلاواسطه الهی –یعنی پیامبران- به قضاوت منصوب می شوند، آنان نیز باید شاستگی نمایندگی خداوند را، هر چند در مراتب ضعیف آن، داشته باشند، یعنی هم باید قانون خدا را بدانند و هم وارستۀ از تمایلات باشند، بنابر این دانستن قانون و وارستگی دو شرط عمدۀ قضای اسلامی، و دو ویژگی اصلی برای قاضی در اسلام است.
علم به قوانین الهی برای قاضی از دو طریق، ممکن است حاصل شود: یکی از طریق اجتهاد و دیگر از طریق تقلید، و هر یک از این دو طریق مراتبی دارند، از بالاترین مرتبۀ اجتهاد تا پائین ترین مرتبۀ تقلید.
وارستگی نیز که دومین شرط اصلی قضای اسلامی است، مراتبی دارد که بالاترین مرتبۀ آن در عصمت مطلقه است که این مرتبه، ویژۀ انبیا و اوصیای آنهااست، و پائین ترین مرتبۀ آن عبارت است از ملکۀ انجام واجبات واجتناب از محرمات که از ان تعبیر به عدالت می شود.
بنابراین، در رابطه با تبیین دو شرط اصلی قضای اسلامی ضروری است که واژه های اجتهاد، تقلید، و عدالت را تفسیر کنیم:
اجتهاد
اجتهاد عبارت است از نوعی توانائی علمی که انسان با برخورداری از آن قادر است قوانین الهی رااز منابع اصلی آن –یعنی قرآن و حیدث- استباط و استخراج نماید.
مرحوم “شهید ثانی” در کتاب گرانقدر “شرح لمعه” در کتاب “قضا” پس از اینکه اجتهاد را بعنوان یکی از شرائط قاضی مطرح می کند، در رابطه با تفسیر اجتهاد و اینکه چگونه انسان مجتهد می شود، می فرماید:
“و یتحقق بمعرفه المقدمات الست و هی الکلام، و الاصول، و النحو، و التصریف، و لغه العرب، و شرائط الأدله.
و الاصول الاربعه،و هی الکتاب، و السنه، و الاجماع، و دلیل العقل”.
یعنی اجتهاد با شناخت مقدمات ششگانه و شناخت اصول چهارگانه تحقق می یابد.
مقدمات ششگانه عبارتند از: علم کلام، علم اصول، علم نحو، علم صرف، علم لغت و علم منطق.
و اصول چهارگانه عبارتند از: قرآن، حدیث اجماع، و دلیل عقل.
سپس مرحوم شهید در رابطه با توضیح این اموری که شناخت آنها شرط اجتهاد است، بطور خلاصه می فرمایند:
مقدمات ششگانه اجتهاد
در مورد شرط اول اجتهاد، یعنی علم کلام آنقدری که از این علم برای مجتهد ضروری است این است که اصول عقاید اسلامی را بر اساس ادله عقلیه بطور کامل و قاطع بداند و بیش از این مقدار، شرط اجتهاد نیست.
و در رابطه با شرط دوم یعنی علم اصول، آن اندازه از این علم برای مجتهد ضروری است که بوسیلۀ آن بتواند ادلۀ احکام الهی را بفهمد، یعنی بتواند اوامر الهی و نواهی او را تشخیص دهد و بتواند بفهمد کدام سخن خدا و یا رسول و یا امام معصوم، عام است و کدام خاص، کدام مطلق است تو کدام مقید، کدام مجمل است و کدام مبین، و امثال این امور که در شناخت ادله احکام الهی نقش دارند.
و از علم نحو و علم صرف برای مجتهد آنمقداری ضروری است که معانی دقیق کلمات را بتواند بفهمد، و همچنین از علم لغت آنمقداری ضروری است که بتواند معانی کلمات خدا و رسول او و جانشینان او را درک نماید، ولی ضرورتی ندارد که بالفعل معانی تمام لغات قرآن و حدیث را بداند بلکه اگر بتواند با رجوع به کتب لغت هم معانی قرآن و حدیث را بدست بیاورد کافی است.
و از علم منطق آنمقدار برای اجتهاد ضروری است که در رابطه با شناخت صحت و سقم استدلال و برهان لازم است.
اصول چهارگانه اجتهاد
در رابطه با شناخت اصول چهارگانه ای که پس از شناخت مقدماتی که قبلاً ذکر شد برای اجتهاد ضروری است مرحوم شهید ثانی می فرماید:
آنقدری که از شناخت قرآن در رابطه با اجتهاد ضروری است، شناخت آیاتی است که در رابطه با احکام و قوانین، نازل شده اند و این آیات حدود پانصد آیه است. و آنقدری که از شناخت حدیث در رابطه با اجتهاد ضرورت دارد، شناخت کلیۀ احادیثی است که به احکام و قوانین مربوط می شوند. البته ضرورت ندارد که تمام این احادیث را حفظ باشد یا به همۀ آنها مراجعه کرده باشد بلکه همین مقدار که بتواند از منابع موجود، احادیثی را که در رابطه با قوانین الهی است استخراج کند و صحت و سقم آنها را تشخیص دهد کافی است.
و در مورد شناخت اجماع آنمقداری که در رابطه با اجتهاد ضروری است این است که بداند فتاوی و آرائی را که در رابطه با احکام الهی صادر می کند بر خلاف نظریه همۀ فقها نیست.
و از شناخت ادلۀ عقلیه در رابطه با اجتهاد آنقدری ضروری است که در علم اصول بیان شده مانند برائت عقلیه و قبح عقاب بلا بیان.
ملکۀ اجتهاد
شهید ثانی، پس از اینکه امور ده گانه ای را که ذکر شد بعنوان شرائط تحقق اجتهاد مطرح می کند، می فرماید:
«علاوه بر آنچه ذکر شد شرط دیگری برای تحقق اجتهاد ضروری است، و آن شرط این است که کسی که شرائط مذکور را تحصیل نموده است باید از نیروئی برخوردار باشد که بوسیلۀ آن بتواند مسائل فرعی را از اصول کلی استنباط و استخراج نماید، و شرط عمده در رابطه با تحقق اجتهاد همین شرط اخیر است. وگرنه دستیابی به امور دهگانه ای که ذکر آن گذشت در زمان ما ساده و آسان است، زیرا دانشمندان و فقها در رابطه با این علوم تحقیقات کامل و جامعی نموده اند و بصورت دسته بندی شده در اختیار محققان و طالبان آن قرار داده اند.»
و این قدرت استنباط و استخراج مسائل فرعی از اصول کلی، در دست خدای تعالی است که بر اساس حکمت خویش بهر کس که بخواهد عنایت می کند، و کثرت مجاهدت و ممارست در رابطه با تحقق ملکه اجتهاد و قدرت استنباط میتواند نقش مؤثر و بزرگی داشته باشد که قرآن کریم تصریح می کند.
“و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین”.
آنانرا که در راه ما تلاش کنند، قطعاً به راههای خویش رهنمون می گردیم که حتماً خداوند با نیکو کاران است.[۳] /[۴]
ادامه دارد.
[۱] – “هو الخیر الحاکمین” سورۀ اعراف، آیه ۸۷، سوره یونس، آیه ۱۰۹،سوره یوسف آیه ۸۰٫
[۲] – اناانزلنا لیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بمااریک الله .(سوره نساء آیه ۱۰۵).
[۳] – سوره عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۴] – شرح لمعه، کتاب القضا.