دستاوردهای انقلاب اسلامی قسمت ششم

حجه السلام و المسلمین موسوی خوئینی ها

۱۲- شکوفائی استعدادهای داخلی در همۀ زمینه ها

۱۳- تنفر عمومی از زندگی تجمّلی

۱۴- محکوم بودن معیارهای نظامها و ارزشهای طاغوتی

دوازدهم: شکوفائی استعدادهای داخلی در تمامی زمینه ها و بی نیاز شدن از متخصصین خارجی:

انقلاب اسلامی ایران با فرمان جلودار خود نه تنها لرزه بر اندام استکبار جهانی انداخت و اندیشه سیاه ستم شاهنشاهی را با اندیشه سازانش درهم کوبید و ذلت و زبونی و تحقیر را بر سرشان کوفت،بلکه چنان تکان شدیدی بر اندیشه مستضعفان بویژه مردم محروم و تحقیر شده ایران وارد آورد که مغزهای خفته را بیدار ساخت و با به نمایش گذاشتن قدرت همین تحقیر شدگان تاریخ در نواختن سیلیهای پی در پی بر چهره سیاه ستم مستکبران و درهم کوبیدن تفکر نظام شاهنشاهی و تخت و تاج آن در برابر چشمان از خواب پریده آنان،‌عزت و کرامت انسانیشان را بازگردانید. استعدادهای درونی ایران اسلامی در زمستان کشنده حکومت مستبد شاهنشاهی چنان رو بنابودی گذاشته بود که  در باور خود ایرانیان، کشوری بی استعداد و در خور عقب ماندگی بحساب می آمد.

شکوفائی و رشد استعدادهای وجود انسان درگرو احیای شخصیت انسانی اوست که حکومتهای استبدادی اولین ضربه ای که بر جامعه وارد می‌کنند، لگدمال کردن شخصیت انسانها است که یک نمونه آن حکومت فراعنه مصر است که جامعه بنی اسرائیل را تا مرز قبول ذلت عبودیت در برابر فرعون مصر،‌ فرا می خواند و آنچنان شخصیت آنان را نابود کرده بودند که زمینه را برای پذیرش الوهیت یکفرد از انسان – این دروغترین مسئله تاریخ- آماده کرده بود و براحتی عربده” انا ربکم الاعلی” سر می داد بدنبال آن شخصیت زدائی و این پوچی اندیشه است که هرگونه استعدادی در وجود انسان نابود می شود و شما تاریخ گرفتاریهای موسی بن عمران –رهبر انقلاب بنی اسرائیل- را پس از پیروزی، خوانده و یا شنیده اید که یک نمونه از آثار آسیب دیدگی مغز و اندیشه شان تقاضای ساختن یک خدا از گونه خدایان قبطیان از رهبر انقلاب بود! و در بی استعدادیشان و یا در جمله ای بهتر در نابود شدن استعدادهایشان همین بس که با استعداترینشان خیلی که از خود هنرمندی نشان داد به ساختن گوساله ای پرداخت که تازه برای به ثمر رساندن توطئه و ترفندش ناگزیر شد که با دهان خود در جای دیگر گوساله جوری بدمد که از دهان این مجسمه زبان بسته، صدای گوساله بگوش خلق الله برسد! و جالب است که بنی اسرائیل استعداد مرده، در برابر این ثمرۀ بی استعدادی سامری به سجده می افتد.

جلودار انقلاب اسلامی ایران اولین کاری که می کند شخصیت انسانی لگد مال شده ملت را احیا می کند و با تمام قدرت، دشمن را در نظرشان بی اعتبار می سازد، ملتی که استعداد خود را در ناتوان ساختن قدرتمندترین حاکم مسلط جهان در حمایت از نیرومندترین حکومت دست نشانده اش در منطقه می آزماید و در این آزمون پیروزمندانه می درخشد، به همه استعدادهای سرشار وجود خود ایمان می آورد و همین ایمان منشأ شکوفائی آنها می شود و شما امروز در ایران انقلاب و اسلام، این شکفتن استعدادها را در همه زمینه ها می بیند،‌از میدانهای جنگ تا درون کارخانجات صنایع نظامی، از اعماق چاههای نفت تا قله کوههای مس، از موفقیتهای بزرگ پزشکان در کارهای دقیق و حساس مربوط بخودشان تا مسائل مهم داروسازی و درسراسر کشور در درون کارخانجات و صنایع مختلف که البته باید گفت”باش تا صبح دولتت بدمد، که این هنوز از نتایج سحر است و آغاز کار.

سیزدهم: تنفر عمومی از زندگی اشرافی و تجملی و تنفر از مترفین:

در این زمینه نمی خواهم مقدمه چینی کنم، اما یادتان هست آن همه مسابقه در کاخسازی و ساختن قصرهای مجلل!!! به یاد دارید که یکی از کارهای رائج برای جمعی،‌تغییر دائمی مدلهای اتومبیلشان بود!، لباس پوشیدنها را! از جنس پارچه ها گرفته تا رنگ ها تا مد و دوخت و تا تنوع لباس دختران برای پسرها و گاهی بعکس، رسوائی عجیبی بود، همه چیز از مصالح ساختمانی گرفته تا لباس و فرش و لوازم زندگی و …

همه با شخصیت بودند جز انسان که برای کسب جزئی شخصیت و احترام و اعتبار باید یا پول دار و ثروتمند باشد و یا تظاهر به این چیزها بکند و  یا با اشراف و ثروتمندان سر و سری داشته باشد و یا چنین وانمود کند که با آنان رابطه دارد حتی در زمان آن اعلیحضرت مفقود! حضرت علم و دانش که در همه اعصار مایه شرف و شخصیت صاحبانش بوده است، چنان گرفتار سردرگمی شده بود که ارزش و اعتبار او در گرو میزان پول آوری و سوددهی آن بود که اگر پول آور نبود از جهل هم ارزانتر بود.

فضاحت آن زمان در این دیار فقط دیدنی بود‌، گفتنی و نوشتنی نیست و اما امروز فقط آنها که آرزو می کند، به ثواب مصادره اموالشان برسند، باید بدنبال کاخ سازی و قصر برافراشتن بروند! امروز جز علی امینی کسی هوس نمی کند خود رااز قاجاریه معرفی کند که آن بخت برگشته هم اگر بخت پاسداران کمیته یاری کند و به ایران برگردد، حاضر است ننگ ولادت نامشروع از یک مرد ناشناس را بپذیرد تا از بدنامی انتساب به اشراف قاجاریه در امان باشد.

ازدواجهای ساده را که ننگ سوداگری از دامن این پیوند الهی زدوده است، ملاحظه کنید و با آن عروسیهای زمان شاه بمقایسه بگذارید که آن پیوند عشق است و پیمان وفاداری دو انسان در راه تکامل و وصول بحق و این معامله بر سر کالائی که در بازار اشرافیت شاهنشاهی به حراج رفته بود.

انسان جمهوری اسلامی آنچنان سرگرم تماشای عظمتهای الهی خویش است که اشرافیت و تجمل زندگی اشرافی را سقوط انسان می داند و با همه وجود، از آن متنفر است، از جوانها بپرسید که چه می کنید؟ با کمال افتخار پاسخشان این است که: در جهاد هستم و یا در سپاه، کمیته،‌بنیاد شهید، نهضت سوادآموزی در روستاها و … و دیده اید که چشمان پرفروغ جوانان خداجو چگونه با تنفر اندام ناموزون یک ثروتمند زراندوز را ورانداز می کند و لابد طنزها و لبخندهای معنادارشان را هم در برخورد با این قبیله پول تبار دیده و شنیده اید و گمان می‌کنم حتی ریاکاری بسیاری از این قوم و قبیله قارون را دیده اید که سعی می‌کنند خود را از طبقات زحمتکش و یا روستا زاده و یا کارگر و امثال اینها معرفی کنند که این خود دلیلی است بر اینکه فرهنگ جامعه فرهنگ ضد اشرافیت است. امتی که امامش می گوید:

“همین زاغه نشینها بودند که این”

“انقلاب را به پیروزی رساندند”

“این کشاورزان، این کارگران، این”

“پابرهنه ها،  اینها ولی نعمت ما هستند”

“ما هرچه داریم از اینها داریم”

و یا می گوید:

“مراقب باشید که مسئولان و ”

“نمایندگان مجلس از همین طبقه”

“پائین و حداکثر از متوسط ها”

“باشند”

چنین امتی طبیعی است که از مترفین و اشراف و زندگی تجملی آنان متنفر باشد.

چهاردهم: محکوم بودن معیارهای نظامها و ارزشهای طاغوتی:

ابتدا به برخی از معیارهای ارزش در نظامهای طاغوتی اشاره می کنیم.

شهوتپرستی و لذتجوئی مطلق، تسلیم مطلق در برابر قدرت،‌قدرتنمائی در برابر ضعیف، توانائی بر فریب و اسارت دیگران، آمادگی برای پذیرفتن هرگونه عمل غیر انسانی، سود بردن از جامعه بدون بازدهی برای آن، قبول هرگونه ننگ و عار برای ادامه حیات، نپذیرفتن حق، حمایت از باطل، زیر پا گذاشتن عواطف انسانی، حقیر شمردن دیگران، نپذیرفتن هرگونه حقی جز برای خود و تصاحب بیشترین امکانات مادی جامعه و ..

اینها و هر معیار دیگری که ملاک ارزش در نظامهای طاغوتی است همه و همه در نظام الهی جمهوری اسلامی ایران محکوم است. در این نظام الهی، افراد بیشترین خدمت را به جامعه می‌کنند، بدون کمترین توقعی از ملت، به خیل شهیدان گمنام نگاه کنید که با ایثار جان، از شرف و عزت یک ملت و بلکه از آرمانهای اصیل انسانی قافله بشری پاسداری می‌کنند و حتی توقع نامی و یادی هم ندارند و عظمت خویش را در شهادت بی نام و نشان جستجو می‌کنند. یک لحظه ننگ و عار را حتی برای عمری زندگی کردن تحمل  نمی‌کنند، در برابر چیزی جز حق تسلیم نمی شوند و با قدرتی که بحق متصل نباشد، هرچه عظیمتر باشد سخت تر می ستیزند، با همه وجود بر سر باطل می کوبند و سرشار از عواطف انسانی هستند باز هم به جبهه ها نگاه کنید، هم به آن صحنه ای که سپاهیان ستم را در هم می کوبند و هم به آن صحنه ای که زخمی دشمن را که تا چند لحظه پیش سینه اش را نشانه رفته بود،‌بر دوش می کشد و به پشت جبهه می رساند و از خون خویش نثارش می کند تا زنده بماند، نه تنها جبهه های جنگ که جبهه های جهادگران سازندگی در دل روستا ها هم سراسر در عمل، محکوم کردن معیارهای نظام طاغوتی است، و نه تنها در این دو جبهه که در  پشت جبهه نیز مردم ایران با لحظه لحظه زندگیشان معیار ارزشهای نظامهای طاغوتی را محکوم می‌کنند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *