یاد شهدا

من به دانشجویان و طبقه روشنفکر متعهد توصیه میکنم که کتابهای این استاد عزیز (استاد علامه شهید آیه الله مطهری )را نگذارند با دسیسه های غیر اسلامی فراموش شود .                                                                                          امام خمینی

این وصیت نامه ها انسان را میلرزاند و بیدار میکند.

امام خمینی

پیام برادر روحانی شهید سید مصطفی (محمد )محمودی

پس از درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب بت شکن زمان خمینی بزرگ و ملت رزمنده و قهرمان ایران.

…پیام من به تو ای پدر عزیزم سید مرتضی با خونم به تو پیام می فرستم که باید چون زین العابدین که همچون انقلاب حسین و خون سرخ حسین را بگوش تمام مردم رسانید تو هم باید پیام مرا به تمام انسانها برسانی، و اما تو ای مادر عزیزم به تو می گویم هان ای مادر اگر چه ممکن است برای تو مشکل باشد که فرزندی را از دست داده ای ولی نه مگر آنهائی که بهترین فرزندان خود را فدا کردند مادر نبودند که در شهادت فرزند دلبند خودشان مشتها را گره کردند و با صدای بلند فریاد زدند و گفتند ای مردم به من تسلیت نگوئید بلکه تبریک بگوئیدو من هم آنتظار دارم از تو ای مادر اگر می خواهی که دشمن به ما نخندد تو همچون دیگران مشت را گره کن صدایت را ده برابر تا میتوانی فریاد بزن که ای ابرقدرتها کور خوانده اید تا ایران ما مادرانی چون من دارد امکان ندارد کسی بتواند بما تجاوز کند این ارزو را بگور خواهید برد. ..

قسمتی از وصیتنامه شهید عبدالله شکوری

…موقعیت ما مانند زمان حسین است و اسلام خون می طلبد و قربانی میخواهد، و من به پیروی از حسینم و خمینی عزیزم خون میدهم تا اسلام پایدار بماند.

مگر میشود که پشت سر حسین را خالی گذاشت و خط و حرکت او را تقویت نکرد و خود را مطیع و پیرو حسین دانست.

از مادرم میخواهم که در کوچه که قدم میزند سرش را بالا بگیرد و با افتخار بگوید من فرزندم را در راه خدا دادم، که اگر عجز و ناله بکند اصلا با روح من و با راهی که من آنتخاب کردم مغایرت دارد.

از تمام همشهریان، تمام بچه محله ها و دوستانم میخواهم که فقط و فقط استقامت کنید صبر داشته باشید در مقابل کمبودها و نارسائیها که اگر صبر و استقامت شما نباشد خون ما هم به هدر خواهد رفت… و السلام

طلبه شهید زین العابدین صادقی در سال ۱۳۴۱ در یک خانواده مذهبی از دهات اذر بایجان شرقی به نام (قزل احمد )متولد شد در سن ۵ سالگی مادر خود را از دست داد و با مشکلات فراوان که از کمبود مادر و فقر و بیچیزی گریبانگیر خود و خانواده اش بود بزرگ شد مدتی با کارگری و مدتی با شاگرد قالیبافی بودن تا کلاس پنجم ابتدائی را تمام کرد در سال ۱۳۶۵ برای تحصیل علوم دینی وارد حوزه علمیه قم شد و مشغول مقدمات گردید با شروع انقلاب اسلامی بیشتر اوقاتش را صرف انقلاب نمود از قبیل پخش اعلامیه ها و رساله های حضرت امام و عکسهای معظم له و شرکت در راهپیمائی ها و تظاهرات خیابانی و بعد از پیروزی انقلاب مقدس اسلامی به شهر تبریز مراجعت نموده و در ضمن تحصیل علوم دینی به خدمت سپاه پاسداران اسلامی بطور نیمه وقت سپاه مشغول گردید او واقعا فدائی امام عزیز بود امام را از جانش بیشتر دوست داشت که جانش را فدای اسلام و امام عزیز نمود.

در جریان حزب خلق مسلمان برای اشنائی توده ها با این توطئه آمریکائی فعالیت های چشم گیری داشت و کتکهای زیادی از طرفداران حزب خلق مسلمان خورد که مدتی آثار کتکها در بدنش مانده بود.

بالاخره در اول محرم سال ۱۴۰۲ عازم جبهه های حق علیه باطل گشت و در عملیات افتخار افرین طلوع الفجر به درجه رفیعه شهادت نائل امد و هنوز هم پیکر پاکش بدست نیامده است روحش شاد و راهش پر رهرو باد. لازم به یادآوری است که خون پاک این طلبه شهید در روستای قزل احمد و اطراف اثر عجیبی گذاشت و آنها که در اثر تبلیغات سوء به خواب غفلت رفته بودند موجب تنبه و بیداری آنان شد.

زندگینامه روحانی شهید محمود سلطان زاده

محمود سلطان زاده در سال ۱۳۴۱ در خانواده متوسطی در تهران متولد گردید و از سن یک سالگی در قم ساکن شد. او اخرین فرزند خانواده بود از همان بدو تولد والدین او در تربیت وی بیش از فرزندان دیگر خود کوشش می نموند و مادرش همواره تا مادام که او شیر خوار بود شیر با وضو به او میداد در همان اغاز کودکی نشانه هوش سرشار در او نمایان بود پس از پایان تحصیل دوره راهنمائی در سن ۱۴ سالگی در امتحان ورودی مدرسه حقانی قم شرکت نمود و به مدرسه راه یافت و بدین صورت زندگی طلبگی او از سن چهارده سالگی اغاز گردید. با اغاز انقلاب اسلامی در روز ۱۹ دی ۱۳۵۶ از همان روز اول با عشق به امام فعالانه در مبارزه علیه رژیم سفاک پهلوی شرکت کرد و با شوق بشهادت تا نیمه های شب با مزدوران در نبرد بود تا سرانجام در حالیکه بیش از ۱۶ سال نداشت در بهمن ۵۶ بدست دژخیمان پهلوی افتاد و پس از ۲۰ روز شکنجه در زندان شهبانی قم ازاد گردید.

….در هنگام عزیمت امام به ایران محمود با نارنجکی که خود ساخته بود در اطراف دانشگاه تهران در روز ۹ بهمن بطرف گارد مزدور شاه حمله نموده و نارنجک قبل از پرتاب بطرف مزدوران در دست خود وی منفجر شد در اثر این آنفجار محمود بشدت از ناحیه شکم و دو دست مجروح شد.

بعد از سه سال بیماری از عشق شهادت بیماریش شفا یافت و او که منتظر چنین روزی بود در بسیج ثبت نام نمود و در حمله دار خوئین شرکت کرد و مجروح گردید و مورد عمل جراحی قرار گرفت و مدت ۱۵ روز در بیمارستان مشهد بستری گردید پس از بهبودی به قم بازگشت و مجددا برای اعزام به جبهه در بسیج ثبت نام کرد و سرانجام در روز یکشنبه ۸ اذر در سن ۱۹ سالگی در حمله طریق القدس در جبهه بوستان به آرزوی خود رسید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *