حجه الاسلام و المسلمین طاهری خرم آبادی
نماینده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
انگیزه جهاد
جهاد را به دو نوع: تدافعی و ابتدائی تقسیم میکنند، که برای هر کدم از نظر انگیزه و هدف باید بحثی جداگانه کرد.
جهاد تدافعی: در شرائطی است که دشمن به سرزمین مسلمین یورش برد و تهاجم کند و بخواهد کشور اسلامی را اشغال کند، و یا به ثروت و اموال مسلمانان چشم دوخته است و قصد غارت و چپاول را داشته باشد، و یا آن را بصورت مستعمره خود در آورد. در هر صورت دفاع از تجاوز و تهاجم دشمن از نظر عقل و فطرت لازم و ضروری است، بلکه میتوان گفت: این حکم کلی عمومی در همه جهان هستی است که هر موجودی بنحوی از هستی خود دفاع میکند.
اسلام هم که قوانین و دستوراتش با منطق عقل و خرد منطبق است، مسئله دفاع را برای ملت مسلمان لازم و واجب دانسته است.
بنابراین هدف در جنگ های تدافعی روشن و مشخص است: هدف دفاع از اسلام و جلوگیری ازتجاوز و تهاجم خصم و حفظ کیان و جان و مال ملت مسلمان است. در این مورد قرآن در دو آیه بمسئله دفاع اشاره می کند:
- سوره حج آیه ۳۹ می فرماید:
tbÏé& tûïÏ%©#Ï۹ cqè=tG»s)ã öNßg¯Rr’Î/ (#qßJÎ=àß ۴ ¨bÎ)ur ©!$# ۴n?tã óOÏdÎóÇtR íÏs)s9 ÇÌÒÈtûïÏ%©!$# (#qã_Ì÷zé& `ÏB NÏdÌ»tÏ ÎötóÎ/ @d,ym HwÎ) cr& (#qä۹qà)t $oY/u ª!$# ۳ wöqs9ur ßìøùy «!$# }¨$¨Z9$# Nåk|Õ÷èt/ <Ù÷èt7Î/ ôMtBÏdçl°; ßìÏBºuq|¹ ÓìuÎ/ur ÔNºuqn=|¹ur ßÉf»|¡tBur ã۲õã $pkÏù ãNó$# «!$# #ZÏV۲ ۳ cuÝÇZus9ur ª!$# `tB ÿ¼çnçÝÇYt ۳ cÎ) ©!$# :Èqs)s9 îÌtã ÇÍÉÈ tûïÏ%©!$# bÎ) öNßg»¨Y©۳¨B Îû ÇÚöF{$# (#qãB$s%r& no4qn=¢Á۹$# (#âqs?#uäur no4q۲¨۹$# (#rãtBr&ur Å$rã÷èyJø۹$$Î/ (#öqygtRur Ç`tã Ìs3ZßJø۹$# ۳ ¬!ur èpt6É)»tã ÍqãBW{$# ÇÍÊÈ
رخصت به جنگجویان اسلام داده شد (که با دشمنان بجنگند) زیرا آنها از دشمن ستم کشیدند و خدا بر یاری آنها قادر است. آن مؤمنانی که بناحق از خانه هایشان آواره شدند و جز آنکه می گفتند پروردگار ما خدای یکتا است، اگر خدا رخصت جنگ ندهد و دفع شر بعضی از مردم را ببعض دیگر نکند، همانا صومعه ها و دیر و کنشتها و مساجدی که در آن ذکر خدا بسیار میشوند. و هر که خدا را یاری کند البته خدا او را یاری خواهد کرد. که خدا را منتهای اقتدار و توانائی است. (آنانکه خدا را یاری می کنند) آنهائی هستند که اگر در روی زمین به آنان اقتدار و تمکین دهیم نماز بپا دارند و زکاه به مستحقان میدهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و عاقبت کارها بدست خداست.
این آیه در سال دوم هجرت، در اولین برخورد و جنگ مسلمین که حالت دفاعی داشتند نازل شده است.
درمدت ۱۳ سالی که مسلمین در مکه بودند انواع شدائد و گرفتاریها از شکنجه و شتم و زندان گرفته تا محاصره اقتصادی، ارعاب، تهدید و … برای آنان وجود داشت. و هر بار که به رسول خدا مراجعه میکردند، و اجازه مقابله و دفاع از خود می خواستند، پیامبر اجازه دفاع نمی دادند، زیرا آن روز قدرت دفاعی نداشتند، و اسلام هنوز در خارج از مکه نفوذ پیدا نکرده بود، و کم کم بتدریج داشت نفوذ پیدا میکرد. در ان شرائط پیش از هر چیز باید مردم از انقلاب اسلامی، آگاهی پیدا میکردند زیرا در مراحل اولیه انقلاب بودند، و در هر انقلابی باید مراحل انقلاب بتدریج پیش برود: در مرحله ای که باید آگاهی داده شود، صرفا به بیان هدف از انقلاب و اگاه ساختن توده ناآگاه باید پرداخت ویا به تعبیر دیگر: آگاهی مقدمه فرد سازی و ساختن مردم است برای مقابله با دشمن، و بعد در مرحله ای که شرائط برای مبارزه و دفاع آماده میشود به دفاع و مبارزه پرداخت.
در هر حال عده ای از مسلمانان ناچار شدند با اجازه رسول خدا(ص) به حبشه مهاجرت کنند، و بعدا هم خود پیامبر هم به مدینه مهاجرت کردند، و عده ای از مسلمانان به حضرتش پیوستند.
سال دوم هجرت بود که پیامبر برای مصادره اموال کاروان قریش که از شام به مکه میرفتند، از مدینه خارج شد(البته این مصادره در مقابل مصادره و غارتی بود که قریش نسبت به اموال مسلمین در مکه نموده بودند، گذشته از اینکه اموال کفار حربی محترم نیست) ولی به کاروان دست نیافت، و کاروان هم از قریش استمداد جست، قریش در نزدیکی چاه بدر آمده بودند. ابوسفیان که رئیس کاروان تجارتی قریش بود به قریش اطلاع داد که کاروان بسلامت از دسترس مسلمین خارج شده و شما هم به مکه برگردید. ولی ابوجهل سرسختی نشان داد و با وجود اختلافی که در بین سران قریش بود، تصمیم به جنگ گرفتند و بطرف مسلمانان حرکت کردند.
اینجا است که مسلمانان طبق فرمان واذن خداوند، مأمور به دفاع میشوند:
اُذِنَ: یعنی اذن داده شد. فاعل محذوف است، و برای عظمت حذف شده است، و ظاهرا خبر از اذن نمیدهد بلکه انشاء است، و با همین کلمه اذن به دفاع صادر میشود. و «مأذون فیه» یعنی چیزی که به آن اذن داده شده است، محذوف است و آن عبارت از: دفاع وقتال با کسانی است که به قتال با مؤمنین برخاسته اند.
و آنچه دلیل بر محذوف است جمله «یقاتلون» است که فاعل آن مشرکین است ولی محذوف است وفعل به صورت مجهول بیان شده. و در واقع چنین است:
الذین یقاتلهم المشرکین
یعنی اذن به کسانی داده شده که مشرکین با آنها مقابله میکنند.
بِأَنَّهُم ظُلِمُوا: باء در اینجا بمعنی سببیت است، یعنی بسبب اینکه به آنان ظلم شده است. و این بیان علت اذن در قتال است. یعنی برای آنان اذن داده شده، بجهت اینکه مورد ظلم واقع گردیدند. و اما این ظلم چه بوده است تفسیرش در جمله های بعد میآید.
پس معنی چنین میشود: اجازه داده شدن به مردمی که مورد تهاجم دیگران قرار گرفتند، و دیگران به جنگ آنها آمدند که از خود دفاع کنند و بجنگند، و از تهاجم و تجاوز جلوگیری نمایند.
در اینجا تعبیر به اجازه، دلیل بر اباحه و جواز نیست، بلکه اجازه و اذنی است که بعد از منع و حرمت آمده است. و بیش از این دلالت ندارد که منع برداشته شد و می سازد با وجوب و لزوم دفاع، و ظهور در اباحه بمعنای اخص ندارد، بلکه اباحه و جوازی که با لزوم و وجوب هم سازگار است یعنی منع گذشته برداشته شد. و از تعلیل «بانهم ظلموا» استفاده میشود که مظلوم حق دفاع دارد و باید از خود دفاع کند.
سپس وعده یاری و نصرت میدهد و میفرماید:
«وَ اِنَّ اللهَ عَلی نَصرِهِم لَقَدیر»
خداوند بر یاری اینها قادر است کنایه از اینکه خداوند آنان را یاری میکند. ولی با بیان اینکه خداوند قادر بر یاری و نصرت آنها است، بطور کنایه وعده نصر داده است ولی تصریح به اینکه ما آنان را یاری میکنیم ننموده است، و شاید این به دو جهت باشد:
- اینکه مطلب را بی اهمیت و سهل و آسان جلوه دهد، یعنی نصرت و یاری مسلمین کار سهل و ساده ای است برای هرکس که بر هر چیزی قادر است.
- نصر و یاری خداوند شرائطی دارد که آن شرائط را خود مردم باید فراهم سازند و یا رعایت نمایند، که در آینده از آن بحث خواهیم نمود.
سپس آیه در مقام معرفی این گروه یعنی مسلمین و کسانی که به اینها اذن دفاع داده شده بر می آید که این معرفی شامل پاره ای از ظلمها و ستمهائی است که مشرکین در گذشته بر آنان وارد ساختند، و در واقع بیان علت دفاع است. میفرماید:
اَلَّذینَ اُخرِجُوا مِن دِیارِهِم بِغَیرِ حَقَّ اِلّا اَن یَقُولُوا رَبَّنَا اَلله
یعنی اینها مردمی هستند که از شهرودیار خود، بناحق رانده شدند و جرم آنها فقط این بود که می گفتند: «ربنا الله» یعنی چون مشرکین میدیدند که مسلمانها «ربنا الله» میگویند، وضعی بوجود آوردند که آنها مجبور به هجرت و ترک شهر و وطن خود گردیدند. گروهی به حبشه و گروهی به مدینه هجرت نمودند.
البته جمعیتی که- در این آیه- مامور به دفاع می شدند تنها مهاجرین بودند، زیرا گرفتاریهای قبل از هجرت آنان را مجبور به ترک دیار و وطن نمود، و گروه انصار که در این جمع بودند چنین وضعی را نداشتند. در اینجا توصیف از باب وصف کل است باعتبار بعض: گاهی یک مجموعه را به صفتی توصیف میکنند به اعتبار عده و گروهی که در آن مجموعه آن وصف را دارا هستند، و این در قرآن نظائر زیادی دارد.
سپس آیه فلسفه دفاع میپردازد و میفرماید
«ولولا دفع الله الناس…»
اگر خداوند بعضی از مردم را توسط بعضی دیگر دفع نکند یعنی جلو تجاوز و تهاجم گروه متجاوز را بوسیله گروه دیگر نگیرد تمام مراکزی که در آنها خدا عبادت میشود از بین خواهد رفت که آن مراکز عبارتند از:
- صوامع: جمع صومعه، جایگاهی که زهاد و راهبان از نصاری درکوه و صحرا برای عبادت می ساختند.
- بیع: جمع بیعه(بکسرباء) محل عبادت یهود و نصاری یعنی کنیسه و کلیسا.
- صلوات: جمع صلاه، محل صلاه و نماز یهود که از باب نام گذاری محل بنام آنچه در آن واقع میشود به آن محل گفته شده است: صلوات
- مساجد: جمع مسجد. معبد و محل سجده مسلمین.
و دلیل اینکه معابد را یاد میکند، با اینکه دفاع نشود اساس و اصل دین محو میگردد آنست که این معابد و آنچه در آنها واقع میشود شعائر و علائمی است که وجود آنها علامت و نشانه وجود دین در جامعه است، و نبود و انهدام انها نشانه انهدام اصل و اساس دین است. و در جامعه ای که مساجد و معابد را از بین برده اند نمیشود گفت دین و آثار دین باقی و بر قرار است.
از این آیه استفاده میشود که در ادیان و شرایع سابقه حکم دفاع وجود داشته است.
در ادامه آیه می بینیم وعده نصرت میدهد به کسانی که خدا را یاری کنند، میفرماید:
«ولینصرن الله» یعنی قسم میخورم که هر آینه یاری میکند خدا کسی را که او یاری کند ودفاع از دین خدا نماید، همانا خداوند نیرومند است و هیچ نیرو و قدرتی نمیتواند او را تضعیف کند. و عزیز است یعنی غالب است.
در آیه دیگری به فلسفه دفاع اشاره شده است:
در ذیل داستان بین اسرائیل که سالها مقهور و مغلوب دشمن و توسری خور بودند، و بعد که بخود آمدند از پیامبر زمان خود درخواست کردند که از خدا بخواهد، رئیس و فرماندهی برای آنان تعیین نماید، خداوند هم در پاسخ آنان، طالوت را برای آنها انتخاب فرمود، و طالوت با جمع بنی اسرائیل و شکست دادن به جالوت، آنها را از اسارت و استثمار نجات داد.
در این آیه میفرماید:
«و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض»
اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعض دیگر دفع نکند، فساد زمین را فرا میگیرد.
و جهت اینکه در این دو آیه مسئله دفع را به خدا نسبت می دهد، شاید این باشد که: خداوند در فطرت و طبیعت انسان مسئله دفاع را قرار داده است که هر فردی بطور فطری و طبیعی در مقام دفاع از خود و شئون مربوط به خودش بر می آید.
در این آیه با جمله : «لفسدت الارض» به فلسفه وجودی دفاع اشاره شده است. یعنی اگر مسئله دفاع وجود نداشت، و در فطرت انسانی قرار نمیگرفت، فساد و تباهی زمین را فرا میگرفت.
پس دفاع از حق و جلوگیری از طغیان باطل، توسط انسانهائی که دارای وجدانی بیدار و فطرتی سالم هستند، از نوامیس خلقت و آفرینش است. و اگر این انسانها نبودند و یا این خصلت در وجود آنان نبود، باطل و فساد همه جا را جولانگاه خود قرار میداد و اثری از حق و صلاح بر روی زمین باقی نمی ماند.
ادامه دارد.