مقاله وارده
کودکان خود را گرامى بدارید، و نیکوترین تربیت و ادب را، به آنان بیاموزید. “پیامبر اسلام (ص)”
على روشن روان
۱ – لزوم تربیت
همه ما باید این اصل اساسى را بپذیریم که بدون تعلیم و تربیت و خودسازى مکتبى، نسل سالم و ایدهآلى نخواهیم داشت. اگر با روش صحیح تربیت و انسان سازى آشنا نشویم و براى شکوفایى و تعالى روانى و جسمى خود و فرزندانمان نکوشیم، کیفرى سخت و رنجآور و جبران ناپذیر دامنگیر ما و یا بازماندگانمان خواهد گشت. و نسل به نسل صدها خصال ناپسند براى نوباوگان خویش به ارث خواهیم گذاشت که هیچ گاه گریبان ما و آنها را رها نخواهد کرد.
“مَنْ لَمْ یُؤَدِّبْهُ الأَبَوانِ، یُؤَدِّبهُ الزَّمانُ؛ – آن که از طریق خانواده و پدر و مادر تربیت و ادب نشود، روزگار او را تنبیه و ادب خواهد کرد.”
پیدایش چهرههاى “ناهموار و یا هموار”، در گذشته و حال از سر تصادف و اتفاق نیست بلکه بر مبناى قانونمندى طبیعت و شریعت است و از عوامل عمده آن، ساختار اولیه تربیتى و خانوادگى است، که کار این جهان بر ناموس “سنهالله” و نظمى تغییر ناپذیر است. و بدون شناخت و اراده و انتخاب ممکن نیست از زندگى غریزى خارج شد، و رشدى حاصل نمود، شخصیت “هموار” از سه اصل شکل مىگیرد:
اصالت خانوادگى.
دین و دانش.
تجربه و عمر.
شما از یک درخت و باغ فاقدِ باغبان و آب و کود و مراقبتهاى لازم، چه امیدى به جز شاخههاى بىسر و ته و نامنظم و پر از خارهاى تند و تیز خواهید داشت؟ آدم نادان و تربیت نشده نیز چنین است، به گفته امام على(ع):
“نادان همواره یا در حال افراط و یا تفریط، دیده مىشود”.
در هر جا و در هر کس اگر علم و دانش و فرهنگ و تعلیم و تربیت و دین و ایمان نباشد، جهل و ظلم و گناه و فساد خواهد بود. اگر طفلى را پس از تولد در میان جنگلى رها نمایند و با حیوانات و دور از فرهنگ بشرى بماند، خوى حیوانى خواهد گرفت. شما مىتوانید این مسأله را در دو برادر که یکى در محیط علم و دیگرى در محیط جهل زندگى مىکند، و یا ساکنین شهر و روستاهاى دور افتاده و یا شهرهاى مرکزى و مذهبى هر کشور و مردمى که در گوشه و کنار داراى زندگى بدوى هستند، مشاهده نمایید. طوایف و مردمى در کشور ما زندگى مىکنند، که در طول دهها قرن، یک عالم و یا یک شخصیت بزرگ در میان آنها رشد نیافته، و بالعکس مکانها و خاندانهایى هستندکه صدها عالم و دانشمند در میان آنان به پا خاسته است، چون دسته اول با رشد غریزى زندگى مىکنند و دسته دوم با رشد مکتبى و فرهنگى و نظم و تربیت.
۲ – غرایز طبیعى و عوامل اکتسابى
غرایز طبیعى انسان، مانند: دوستى جاه و مقام، مال و زن و فرزند و خوردن و آشامیدن و غیره همزمان با رشد جسمى در انسان قویتر گشته و ریشه مىیابند و اگر در آغاز رشد غرایز، به تعلیمات و برنامههاى مکتبى که براى کنترل و تعدیل غرایز قرار داده شده، توجه نگردد و انسان خود را با قوانین “وحى و عقل” تربیت و هماهنگ نکند، این تمایلات – یا به گفته مولوى: سگان خفته – وى را به سوى خواستههاى غریزى و زندگى حیوانى سوق خواهند داد.
میلها همچون سگان خفتهاند
اندر ایشان خیر و شر بنهفتهاند
چون که قدرت نیست خفتند اینرده
همچو هیزم پارهها و تن زده
تا که مُردارى درآید در میان
نفخ صور حرص کوبد بر سگان
چون در آن کوچه خرى مُردار شد
صد سگ خفته به آن بیدار شد
صد چنین سگ اندر این تن خفته اند
چون شکارى نیست شان بنهفتهاند
طبیعى است که انسان فاقد تربیت همچون درخت بىباغبان، هر جا روییده شود و مانند گوسفند بىچوپان، دچار گرگ و جانوران درنده گردد و یا خون آشامانى چون چنگیز و هیتلر شود؛ زیرا غرایز، بدون اراده رشد مىیابند، اما عواملى که غرایز را کنترل مىنمایند اکتسابىاند و با تلاش و جهاد و مطالعه و تمرین به دست مىآیند. ایمان و عقیده، علم و اندیشه، تقوا و عدالت، عبادت و عرفان، اخلاق وتزکیه نفس، تعلیم و تربیت و امثال اینها که تجاوز غرایز را مهار کرده و انسان را به راه مستقیم وادار مىکنند، هیچ کدام بدون زحمت و اراده براى انسان حاصل نمىگردند.
آلکسیس کارل مىنویسد:
“رشدِ خود به خود روان، همیشه ناقص مىماند، و انسان جز با دخالت اراده به کمال رشد شعورى نمىرسد. همه کس مىداند که رشد عضلات و اندامها محتاج به تلاش است و بدون تمرین مرتب نمىتوان قهرمان ورزش شد، همین طور براى بسط نیروى شعورى خود باید زحماتى متحمل گشت، اگر شاگرد، اراده آموختن نکند قابلترین استادان نمىتواند به او چیزى بیاموزد. مطالعه یک مجموعه اخلاقى کسى را متقى نمىکند و تحمیل بر روح ما ممکن نیست، ایجاد شخصیت به گفته برگسول: نظیر خلق به وسیله خود است، در این خلق باید از جسم و جان خود هر چه را در ظرفیت دارد بیرون کشید و زندگى درونى خود را بر حسب ایدهآلى نظم داد و در خود یک روح متجدد و نیرومند به وجود آورد. در تاریخ بشریت این معجزه هر روز صورت مىگیرد و اغلب از خانوادههاى کوچکند که مردان بزرگ بیرون مىآیند ولى همه کس، جاهل یا عالم، فقیر یا غنى، جوان یا پیر، اگر بخواهد مىتواند به فروزش انرژى معنوى که در عمق درون خود دارد دامن بزند. شعور در عین حال با بدن بزرگ مىشود ولى رشد خود را با وقفه نموّ تن متوقف نمىکند.
انتقال خصایص اکتسابى ما به طور غیر مستقیم براى بازماندگان و آیندگان به وسیله آثارى که به وجود آوردهایم انجام مىگیرد، عوامل روانى نیز در آدمى به آرامى و به تدریج اثر مىکند؛ مساعى ما براى ساختن شخصیت بدنى و روانى فرد به نتیجه نهایى نمىرسد، مگر آن که قوانین رشد و پرورش وى مورد توجه باشد. کودک به رودخانهاى شبیه است که از تمام تغییرات بستر خود پیروى مىکند، رودخانه با آن که مسیر و شکل خود را دائماً تغییر مىدهد اصلیت خود را نگه مىدارد، ممکن است که دریاچه یا سیلابى شود، شخصیت آدمى نیز در میان مواد بىجان که از بدن مىگذرد محفوظ مىماند ولى برحسب عواملى که بر او اثر مىکند عظمت و حقارت مىیابد.۱
ماکارنکو مىنویسد:
تربیت فرزندان مهمترین بخش زندگى ماست، آنها سازندگان تاریخ خواهند بود، فرزندان ما پدران و مادران آیندهاند که به سهم خود فرزندانشان را پرورش خواهند داد؛ همانطور که تربیت صحیح بشرى ما سعادت بار است تربیت غلط اندوه آینده ما و اشکهاى ما و قصور ما در برابر مردم و همه کشور است، اگر از آغاز امر در جزئیات امور تربیتى روشى صحیح در پیش گیریم، در نظم و انضباط، بازى، غذا، پوشاک و ادب او نظارت کنیم احتیاجى به تربیت مجدد نخواهیم داشت، باید میان نفوذ واقعى و نفوذ کاذبى که مصنوعاً برقرار شده و تلاش برقرار کردن اطاعت به هر وسیله باشد فرق گذاشت، نفوذ واقعى بر فعالیت اجتماعى شما احساس شما دانش شما از زندگى کودک، کمک به او و مسؤولیت تربیت او مبتنى است.۲
اصرار قرآن و بزرگان دین و علما و عرفاى بزرگِ ما، بر خودسازى و سرکوب نفس، نشانگر این است که در وجود آدمى دشمنان بزرگ و خطرناکى نهفتهاند، و تربیت و خودسازى یک فریضه مکتبى و یک هنر بسیار بزرگ انسانى است، ولازمه آن اراده و حوصله قوى و نیرومند است و نبودن تربیت، مساوى است با یک زندگى حیوانى و بىهدف. ولى حاصل تربیت، سعادت و خوشبختى در دو جهان است، و حتى بسیارى از مشکلات بعد از انقلابهاى بزرگ همچون انقلاب صدر اسلام، مشروطیت، نهضت ملى و انقلاب اسلامى را باید ناشى از نبودن تربیت صحیح جستجو کرد.
با در نظر گرفتن مطالب فوق شاید مقدارى فلسفه تأکیدات قرآن و معصوم بر تعلیم و تربیت و تقوا و خودسازى و عبادت و اخلاص و معرفت و عمل و پرهیز از هواى نفس و فلسفه تعیین راهنما و مربى و تکرار نماز و روزه و عاشورا بر ما روشن شده باشد.
۳ – تربیت در متون دینى
تربیت و خودسازى در متون دینى و اعتقادى ما به عنوان یک اصل اساسى مورد توجه قرار گرفته، و نتایج مثبت و یا عواقب منفى آن تبیین شده، تا جایى که قرآن فرود آمدن بلا و حوادث ویرانگر بر مردم زمان حضرت نوح را فساد نسل و پاکسازى آن دانسته است.
“و قالَ نوحٌ ربِّ لا تَذَرْ على الأَرض مِنَ الْکافرینَ دیَّاراً، انَّکَ اِن تَذَرْهُم یُضَلُّوا عِبادَکَ و لا یَلِدُوا، اِلاَّ فاجِراً کفاراً؛۳ – هنگامى که نوح گفت: پروردگارا! هیچ جنبدهاى از این نسل فاسد و بىایمان را در زمین مگذار، چون مردم دیگر را نیز به گمراهى و فساد کشانند، و جز فرزندان فاجر وکافر پیشه نیاورند.”
و در آیه دیگر مىگوید:
“یا ایّها الَّذینَ آمَنوا قوُا اَنْفُسَکُم وَ اَهْلیکُم نارَاً وَقُودُها النَّاس وَ الْحِجارَه؛۴ – اى ایمان آورندگان! خود و خانواده خود را از آتشى که هیزم آن مردم و سنگها هستند نگه دارید.”
در قرآن و گفتار معصومان(ع) چهار اصل، زیربناى نسل صالح شناخته شده است:
ازدواج با زن پارسا و خردمند.
تربیت و محبت.
آموزش اعتقاد و احکام.
محیط پاک و سالم.
از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است:
“اَلشَّقی، شَقىٌّ فی بَطْنِ اُمِّه، وَالسَّعیدُ، سَعیدٌ فی بَطْنِ اُمِّه؛۵ – بدبخت کسى است که در شکم مادر، تبهکار و سرگردان شکل گرفته و تکوین یابد. و خوشبخت کسى است که در شکم مادر سعادتمند رشد یافته و ساخته گردد.”
و على علیه السلام مىفرماید:
“اَلوَلَدُ مطبُوعٌ على اُمِّه؛۶ – فرزند با طبیعت و خوى مادر ساخته شده است.”
همسر دانا و عفیف، نیمى از مشکل تربیت را حل خواهد کرد، که نسل صالح بدون مادر صالح غیر ممکن است.
همیشه دختر امروز مادر فرداست
زمادر است میسر بزرگى پسران
گر فلاطون و سقراط بودند بزرگ
بزرگ بود پرستارىِ خُردى ایشان
به گهواره مادر به کودکى بسى خُفت
سپس بهمکتب حکمت حکیم شدلقمان
چهپهلوان وچهسالک،چهزاهد وچه فقیه
شدند یکسره شاگرد این دبیرستان
چو ناخدا خردمند و کشتیش محکم
دگر چه باک زامواج و ورطه طوفان۷
× × ×
آنکه ناکس بود، زاصل سرشت
به تقالیب دهر، کس نشود
سگ مگس را اگر کنى مغلوب
قلب او، غیر سگ مگس نشود۸
۴ – معیارهاى کلى تربیت
بزرگان تعلیم و تربیت مىگویند: سه چیز مشکل تربیت را آسان مىنماید:
از کودکى شروع نمودن.
آگاهى از علوم و روش تربیت.
دارا بودن الگو و خود الگو شدن.
۱ – از کودکى شروع نمودن:
تربیت را باید از کودکى شروع نمود چون به گفته حضرت امیر(ع):
“قلب کودک در خردسالى همانند زمین خالى از بذر و گیاه است و هر تخمى که در آن افشانده شود، به خوبى مىپذیرد”.
کانت، فیلسوف نامى، گوید:
مسامحه در تأدیب، زیان آورتر از مسامحه نسبت به فرهنگ و تعلیم است؛ زیرا کمبودهایى از نوع اخیر را مىتوان بعدها در زندگى جبران کرد، ولى از سرکشى خلاص نتوان شد و اشتباه در تأدیب را هرگز نمىتوان جبران کرد؛ زیرا رمز بهبود طبیعت آدمى در تربیت وى در کودکى نهفته است.۹
پایههاى اولیه شخصیت انسان در کودکى و قبل از تولد از راه توارث شکل مىگیرد؛ اگر پایه از بنیاد کج باشد، به سختى مىتوان از راه تعلیم و تربیت، انسانهاى صالحى ساخت. افراد بسیار دیده مىشوند که سالها به تحصیل و تعلیم اشتغال داشته و در محیط علم و دین زیستهاند، اما اصول و ریشههاى تفکر و خُلقیات روحى خود را از ساختار خانوادگى و ارثى خویش گرفتهاند و بر اثر داشتن خصلتهاى بنیادى غلط، دین و دانش هم بر آنها اثر پذیر نبوده، و چه بسا دیده شده اشخاص معتبر و مشهورى به خاطر نرسیدن به مقامى و خواستهاى به خلاف و انحراف افتاده و به ضوابط پشت کردهاند. به همین جهت در اسلام براى دقت در ازدواج و تربیت در آغاز زندگى تأکید بسیار شده است.
۲- آگاهى از علوم و روش تربیت:
بزرگان و متخصصین تربیت مىگویند: بشر تنها با تعلیم و تربیت، آدم تواند شد و آدمى چیزى جز آنچه تربیت از او مىسازد نیست؛ آدمى فقط به دست افراد تربیت شده تربیت مىشود، از این رو کمبود تأدیب و تعلیم در بزرگسالان است که آنان را به صورت مربیان نامناسبِ نو آموزشان در مىآورد؛ برخى از والدین و مربیان فکر مىکنند فقط با ضرب و شتم و توپ و تشر باید فرزندان و شاگردان را تربیت نمود، چون فحش و کتک و تندى آسان و بىمایه است و لازمه تربیت صحیح دارا بودن علم و هنر و حوصله و مشقت و سختى است. به یاد دارم معلم مکتب ما با این که داراى چوب فِلاَّقه و نوعى وسیله شکنجه در محل درس بود، باز به پسرانش مىگفت به باغ بروید و چوب نرم و محکم براى من بیاورید. او هنگام فرود آوردن چوب مىگفت:
تا نباشد چوب ترفرمان نبرد گاو و . . .
چون پیشینیان، مخصوصاً برخى از معلمین، از روشهاى تعلیمى پسندیده و علمى بىاطلاع بودند؛ کمبود علمى و فن تربیتى را با خشونت جبران مىکردند.
کانت مىگوید:
تأدیب فقط جنبه منفى دارد و اثر آن در این است که سرکشى طبیعى آدمى را خنثى کند، قسمت مثبت تعلیم و تربیت آموزشى است، تأدیب فقط عامل بازدارنده سرکشى است ولى تربیتِ بدون تأدیب، رشددادن منطقى و قانع شدن قلبى فرد است. یکى از اصول تعلیم و تربیت که باید همواره مدّ نظر طراحان برنامههاى تربیتى باشد، این است که کودک را نه براى زمانِ حال، بلکه براى شرایط بهتر احتمالى آینده تربیت کرد، که با انگاره آدمیت و با تقدیر کلى نوع بشر سازگار باشد؛ این اصل حائزِ اهمیت فراوان است، والدین معمولاً فرزندان خود را فقط چنان تربیت مىکنند که بتوانند خود را با شرایط زندگى کنونى هر چقدر هم وضع جهان بد باشد سازگار کنند، و حال آن که باید به آنان تعلیم و تربیت چنان برتر از این داده شود، که به یارى آن بتوانند اوضاع واحوال زندگى را در آینده بهبود بخشند.۱۰
استاد شهید مطهرى مىنویسد:
تربیت عبارت از پرورش دادن؛ یعنى استعدادهاى درونیى را که بالقوه در یک شیئى موجود است به فعلیت درآوردن. تربیت باید با فطرت سازگار باشد کسى که استعداد چیزى را ندارد نمىشود او را به آن تربیت نمود، ترس و ارعاب و تهدید در انسانها عامل تربیت نیست، یعنى استعدادهاى هیچ انسانى را از راه ترساندن و ارعاب نمىشود، پرورش داد، همان طور که یک غنچه گل را نمىشود به زور به صورت گل درآورد، نهالى را کاشتهایم به زور بکشیم تا رشد کند.۱۱
پس باید به جاى زور و عصبانیت، که ناشى از جهان بینى بسته و کم اطلاعى ما از قرآن و سنت و روش علما و تجربیات بشرى است، بکوشیم خود را با دستورات تربیتى وحى و روش ائمه اطهار و تجربیاتِ انسانى بسازیم.
۳ – داشتن الگو و خودالگو شدن:
یکى از دانشمندان در همین باره مىنویسد:
روش بزرگان و مقتدایان یک جامعه، بهترین و مؤثرترین وسیله تعلیم افراد است. پیشوایان و رهبران بدون این که در تعلیم احتیاج به بیان داشته باشند با رفتار خود افرادى را رهبرى مىکنند؛ ما مىتوانیم از راه و روشى که آنان در دوران زندگى اختیار کرده و کامیاب شدهاند سرمشقهاى عالى بگیریم، پیشوایان و مقتدایان جامعه با کردار خود راه کامیابى و طریق رستگارى را به ما نشان مىدهند؛ نصیحت ناصح هر چند از لحاظ مضمون درخشان و از حیث لفظ پر طنطنه باشد چون با روش و سیرهاش مطابقت نکند و گفتارِ وى با کردارش منافات داشته باشد مفید و مؤثر واقع نمىشود؛ علاوه بر این بشر از طریق دیدن، بیشتر چیز یاد مىگیرد تا از راه گوش، خصوصاً جوانان و خردسالان که مىتوان گفت: چشمشان تنها راه ورود معرفت و دانش در ذهن ایشان است، فرزندان تمام نصایح و اندرزهایى را که از زبان اولیاء خود شنیدهاند فراموش مىکنند، ولى اطوار و اعمال آنها را نصب العینِ خویش مىسازند، چه بسا یک نگاه پدر تا آخرین روز زندگى پسر همیشه مؤثر واقع شود.۱۲
ما، در داشتن الگو و نمونههاى عینى، غنىترین مردم جهان هستیم، چه الگویى بالاتر و برتر از پیامبر و على و فرزندانش – علیهم السلام – که هیچ یک از رهبران برجسته تاریخ با اینان قابل قیاس نخواهند بود. بسیارى از روشهاى جدیدى که غربیان درباره تعلیم و تربیت و اخلاق مىگویند در قرآن و سخنان پیشوایان ما بسیار جامعتر آمده است.
یکى از برجستهترین چهرههاى علمى و فکرى غرب مىگوید:
“هیچ کس نمىتواند به تنهایى راه پرخطر و قلمرو تاریک قدسى را بگذرد، یک راهنماى مجرّب لازم است و الاَّ خطر گم شدن در باتلاقها و یا سرگردانى در جاده جنون در پیش است”.
طى این مرحله بىهمرهى خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر تنهایى
انسان امروز تشنه راهنمایان مجربى است که راه قدسى را به او نشان دهند؛ این راهنمایان مجرب به اعتراف دانشمندان، کسانى جز محمد(ص) و خاندانش نیستند، چنان که ژان ژاک روسو مىگوید:
“اى محمد! اى آورنده قرآن کجایى؟ بیا دست مرا بگیر و به باغ و صحرا و چمن و به هر جایى که مىخواهى ببر، تو اگر ما را میان دریاىِ بلا ببرى خواهیم رفت؛ زیرا تو عالم به حیات و زندگى هستى.۱۳
برنارد شاو گوید:
مشکلات و دشوارىهاى جهان حل نخواهد گردید و سعادت و آسایش میسر نخواهد شد، مگر از راه آیین محمد، هر گاه او بر دنیاى کنونى حکومت مىکرد، کلیه عقدهها و مشکلات بشریت را یکى از دیگرى با سر انگشت حکمت و درایت خود مىگشود، ما باید محمد را نجات دهنده بشریت بدانیم.۴
آنچه در خصوص تعلیم و تربیت گفته شد، چکیده آن در این سخن پیامبر(ص) نهفته است که:
“اَکرِمُوا أَولادَکُم، وأَحسِنوا أدَبَهُمْ یُغْفَرْ لَکُم؛۱۵ کودکان خود را گرامى بدارید. و نیکوترین تربیت را به آنان بیاموزید تا مورد عفو واقع شوید.”
پانوشتها:
۱- رک : مجموعه آثار و افکار آلکسیس کارل، ترجمه پرویز دبیرى (اصفهان، انتشارات ناهید).
۲- سخنان بزرگان و افکار جاوید، ص۱۸۸٫
۳- نوح (۷۱) آیه۲۷٫
۴- تحریم (۶۶) آیه ۶٫
۵- بحارالانوار، ج۳، ص۴۳٫
۶- غرر الحکم ج۱، ص۹۷٫
۷- پروین اعتصامى.
۸- جامى.
۹- ایما نوئل کانت، تعلیم و تربیت، (چاپ دانشگاه تهران)، ص۹٫
۱۰- همان.
۱۱- تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهرى.
۱۲- ساموئل اسمایلز، ترجمه على دشتى، تهران، (انتشارات جاویدان) ص۲۱۹٫
۱۳- رک : مجذوب صفا، پنجگام.
۱۴- رک : همان.
۱۵- بحارالانوار، ج۱۰۴، ص۹۵٫