حجهالاسلام والمسلمین سید احمد خاتمى
از مباحث مهم در سیره امام على(ع)، رفتار حضرت با دشمنان است. این بحث، هم از جهت دشمنشناسى و هم شیوه درست برخورد با دشمن را مىآموزاند. امام على(ع) با دشمنانى مواجه بود که پیامبر(ص) با این نوع دشمن مواجه نبود. پیامبر با کسانى مقابله کرد که با گفتار و رفتار خود زنده باد بت!! مىگفتند اما امام على(ع) با کسانى رو به رو بود که سابقه درخشانى در خدمت به اسلام داشتند! اهل عبادت و قرآن و شب زندهدارى بودند؛ با این همه از روح مکتب بىخبر بوده و همین امور، زمینهساز مقابله آنان با حکومت عدالتگستر مولا على(ع) شد. امام على(ع) در حقیقت با نفاق پنهان مواجه بود و پرواضح است که برخورد با این دشمن به مراتب سختتر از برخورد با کفر آشکار است. بر این اساس است که امام على(ع) برخورد با دشمنانى این چنین را از مفاخر خود برمىشمرد: “ایها الناس فانّى فقأت عین الفتنه و لمیکن لیجتریء علیها احدٌ غیرى بعد ان ماج غیهبها و اشتدّ کلبها؛۱ مردم! این من بودم که چشم فتنه را درآوردم و کسى جز من جرأت بر آن نداشت بعد از آنکه امواج فتنه همه جا گسترده بود وهارى آن فزونى یافته بود.”
حکومت حدوداً پنج ساله امیرمؤمنان على(ع) با سه جریان مخالف مواجه بود:
۱- جاه طلبان و مقام پرستان که در خط مقدم بیعت کنندگان با مولا على(ع) بودند و امید آن داشتند که از این راه بتوانند به دنیایى آباد و مقام و ریاستى که در پى آن بودند برسند، اما پس از آنکه امام على(ع) به حکومت رسید و ارزشهاى الهى را به جاى ارزشهاى پوسیده جاهلى نهاد، از حکومت حضرتش مأیوس شده و شروع به مخالفت با آن نموده و علیه حکومت اسلامى امام على(ع) شورش کردند نام این گروه در تاریخ اسلام “ناکثین” – پیمان شکنان – مىباشد.
۲- ظالمانى که از حکومت پیشین بهرهها مىبردند، دزدىها و غارتگرىها مىنمودند و از این راه اموال فراوانى به هم زده بودند و با سر کار آمدن حکومت عدل از این غارتگرىها ممنوع گشته و به شدّت با ستم آنان مبارزه شد. نام این گروه در تاریخ اسلام “قاسطین” است.
“قسط” هم به معناى عدالت و هم به معناى ظلم و عدول از حق آمده است. راغب در مفردات مىگوید: “قسط به معنى سهم و نصیب است و هرگاه سهم و نصیب دیگرى گرفته شود، قسط به آن گفته مىشود و این مصداق ظلم است.۲
۳- کوته فکران و متحجرانى که فقط ظاهرى از دین را دیده بودند و حقیقت آن را نفهمیده بودند و به شدّت بر عقیده باطل خود استوار بودند. اینان نیز سرشورش بر حکومت مولا على(ع) برآوردند. نام این گروه “مارقین” است و نام دیگرشان خوارج که بعد از داستان حکمین، در صفّین بر ضد امام برخاستند و پرچم مخالفت را برافراشتند. این واژه، از ماده “مروق” به معناى پرش تیر از کمان است گویى آنها قبلاً در دایره حق بودند ولى به خاطر تحجر و نادانى و خودخواهى از مفاهیم اسلامى و تعلیمات آن به دور افتادند.
این سه جریان مخالف را پیامبر گرامى اسلام(ص) در سخنان خود به صراحت پیشبینى فرموده بود: ابو ایوب انصارى گوید: “امر رسول الله(ص) على بن ابىطالب(ع) بقتال الناکثین و القاسطین والمارقین؛۳ پیامبر اکرم(ص) به على(ع) دستور داد که با سه گروه ناکثین و قاسطین و مارقین پیکار کند.” خود حضرت نیز در خطبه شقشقیه با همین نام مخالفین خود را نام برده است:
“فلمّا نهضت بالامر نکثت طائفه و مرقت اخرى و قسط آخرون…؛۴ هنگامى که قیام به امر خلافت کردم جمعى پیمان خود را شکستند و گروهى به بهانهاى واهى سر از اطاعتم پیچیدند و از دین خدا بیرون پریدند و دسته دیگرى راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند.”
تحلیل و بررسى عملکرد این سه جریان مخالف و موضع امام على(ع) در برابر آنها؛ نقش ارزندهاى در آگاهى امت اسلامى ما از جریانهاى مخالف نظام و نیز الهامبخش نحوه برخورد با آنان خواهد بود.
به یارى خداوند، برآنیم که به تحلیل این سه جریان مخالف از دیدگاه مولا على(ع) بپردازیم. در این مقاله به عنوان مدخل، بحثى پیرامون دشمنشناسى از دیدگاه مولى تقدیم مىداریم.
دشمنشناسى
از اساسىترین شرایط موفقیت در تمامى عرصهها، شناخت دشمن است. در عرصه طبیعى، آدمى تا آن جا که دشمن را شناخته در دفع آن کوشیده و به موفقیت دست یافته است، ولى همین انسان ضربههاى فراوانى از دشمن ناشناخته خود خورده است. به عنوان نمونه انسان از زمانى که دشمنى به نام میکرب را شناخت به آسانى توانست در پى دفع آن برآید و همو چون نتوانسته است سرطان را بشناسد هر روز قربانىهاى فراوانى در این عرصه مىدهد.
در عرصه مسائل سیاسى و اجتماعى نیز شناخت دشمن نقش مهم و کلیدى دارد.
بر این اساس است که بخش عظیمى از آیات قرآن مربوط به معرفى دشمن است، معرفى شیطان، دشمنان انبیاء، کفّار، مشرکان و منافقان و…
در روایتى از پیامبر گرامى اسلام(ص) مىخوانیم:
“الا و انّ اعقل الناس عبد عرف ربّه فاطاعه و عرف عدوّه فعصاه؛۵ آگاه باشید عاقلترین مردم کسى است که خدایش را بشناسد و از او پیروى کند و دشمنش را نیز بشناسد و آن گاه نافرمانیش کند.”
و در حدیثى دیگر از پیامبر اکرم(ص) آمده است:
مردم اگر ده چیز را مىشناختند سعادت دنیا و آخرتشان تأمین مىشد یکى از آنها شناخت ابلیس (دشمن) و یارانش مىباشد.۶
امام على(ع) در نهج البلاغه شناخت دشمن را رمز بینش مىداند: “واعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الّذى ترکه و لن تأخذوا بمیثاق الکتاب حتى تعرفوا الّذى نقضه و لنتمسّکوا به حتى تعرفوا الّذى نبذه…؛۷ و بدانید که رشد در نمىیابید مگر که رشد وانهادگان را بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمىزنید، مگر که فرو فکننده آن را چنانکه باید شناخته باشید.”
و خود بخش عظیمى از تلاش خویش را در دوره حکومت به افشاگرى چهره دشمنان خود پرداخت.
اقسام دشمن
از طرفى از سخنان حضرت استفاده مىشود که دشمن بر دو نوع است و دو نوع برخورد مىطلبد: ۱- دشمن آشکار؛ ۲- دشمن پنهان. از دیدگاه امام(ع) کم خطرترین دشمن، دشمنى است که دشمنى خود را آشکار کرده است: حضرت فرمود:
“اوهن الاعداء کیداً من اظهر عداوته؛۸ سستترین دشمنان کسى است که عداوتش را آشکار ساخته است.”
“من اظهر عداوته قلّ کیده؛۹ آن کس که دشمنىاش را اظهار کرده توطئه و مکرش کم است.”
و خطرناکترین دشمن دشمنى است که دشمنىاش را پنهان مىکند همان که قرآن کریم نامش را نفاق گذارده است.
امام على(ع) در این زمینه مىفرماید:
“شر الاعداء ابعدهم غوراً و اخفاهم مکیده؛۱۰ بدترین دشمنان کسى است که عمیقتر بوده و بیشتر کیدش را مخفى مىدارد.”
در سخنى دیگر فرمود: “اکبر الاعداء اخفاهم مکیده؛۱۱ بزرگترین دشمنان کسانىاند که حیله خود را بیشتر پنهان مىدارند.”
این دشمنى خطرناکترین دشمنىها است، و بدترین ضربه به مکتب از ناحیه اینان بوده است. امام على(ع) در این زمینه مىفرماید:
“انما اتاک بالحدیث أربعه رجال لیس لهم خامس: رجل منافق مظهر للایمان متصنّع بالاسلام لایتأثمّ و لایتحرّج یکذب على رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم متعمّداً فلو علم الناس انه منافق کاذب لم یقبلوا منه و لمیصدّقوا قوله ولکنّهم قالوا صاحب رسول الله(ص) راه و سمع منه و لقف عنه فیأخذون بقوله؛۱۲ افرادى که نقل حدیث مىکنند، چهار دستهاند و پنجمى نخواهد داشت: نخست منافقى که اظهار اسلام مىکند، نقاب اسلام را به چهره زده نه از گناه باکى دارد و نه از آن دورى مىکند و عمداً به پیامبر(ص) دروغ مىبندد. اگر مردم مىدانستند که این شخص منافق و دروغگو است از او قبول نمىکردند و تصدیقش نمىنمودند، اما چون از واقعیت او آگاه نیستند مىگویند وى صحابه رسول خدا است پیامبر(ص) را دیده از او حدیث شنیده و مطالب را از او دریافت کرده است به همین دلیل به گفتهاش ترتیب اثر مىدهند.”
هشیارى در برابر دشمن
از نکاتى که امام على(ع) در رابطه با دشمن بر آن تأکید دارد آن است که باید پیوسته هشیارى در برابر دشمن را حفظ کرد و هرگز نباید دشمن را کوچک شمرد: حضرت فرمود: “لاتستصغرنّ عدواً و ان ضعف؛۱۳ هرگز دشمن را کوچک مشمار، هرچند ضعیف باشد.”
دانى که چه گفت زال با رستم گُرد
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
نیز فرمود: “لاتأمن عدواً و ان شکر؛۱۴ از دشمن در امان نباش، هرچند از شما سپاسگزارى مىکند.”
باید پیوسته دشمن را زیر نظر داشت که اگر لحظهاى غفلت صورت گیرد، چه بسا ضربههاى آسیب ناپذیرى از ناحیه دشمن وارد شود امام على(ع) فرمود:
“من نام عن عدوّه، انبهته المکائد؛۱۵ کسى که از دشمن غفلت کند، حیلهها و کیدهاى دشمن بیدارش خواهد ساخت.”
حضرت در عهدنامه بعد از آنکه مالک را سفارش به پذیرش صلح شرافت مندانه مىکند مىفرماید:
“ولکن الحذر کلّ الحذر من عدوّک بعد صلحه فان العدوّ ربما قارب لیتغفل فخذ بالحزم واتهم فى ذلک حسن الظن؛۱۶ زنهار، زنهار سخت از دشمنت پس از پذیرش صلح برحذر باش، چرا که دشمن گاهى نزدیک مىشود که غافلگیر سازد. بنابراین دوراندیشى را به کار گیر و در این موارد خوشبینى را متهم کن!”
و حضرت از ویژگىهاى خویش را، همین هشیارى در برابر دشمن مىداند و مىفرماید:
“والله لا اکون کالضّبع تنام على طول اللدم حتى یصل الیها طالبها و یختلها راصدها؛۱۷ به خدا سوگند من هم چون کفتار نیستم که با ضربات آرام و ملایم در برابر لانهاش به خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنى که در کمین او است غافلگیرش کند (من غافلگیر نمىشوم).”
سخن مولا(ع) ضرب المثلى است پیرامون سادهلوحى و آن این است: کفتار حیوان ابلهى است و به آسانى مىتوان آن را شکار کرد؛ به این ترتیب که صیاد آهسته با ته پاى خود یا قطعه سنگ یا چوب دستى به در لانه کفتار مىزند و او به خواب مىرود سپس او را به راحتى صید مىکند.
حضرت(ع) در برابر این پیشنهاد که از تعقیب طلحه و زبیر صرف نظر کند، سخن فوق را فرمود و به حق پیشنهاد فوق بسیار ساده لوحانه بود، چرا که نقشه این بود که آنها بصره و سپس کوفه را در اختیار خود بگیرند و معاویه با آنها بیعت کند و در شام از مردم نیز براى آنان بیعت بگیرد و به این ترتیب بخشهاى عمده جهان اسلام در اختیار جاه طلبانِ پیمان شکن قرار گیرد و تنها مدینه در دست على(ع) بماند.
امام على(ع) با آگاهى کامل از این توطئه به سرعت ابتکار عمل را در دست گرفت و نخستین توطئه و تلاش جدایى طلبان را در نطفه خاموش ساخت و به آسانى بصره و کوفه و تمام عراق را نجات داد.
این سخن امام على(ع) درس است به همه زمامداران و مسئولان کشورهاى اسلامى که براى مقابله با خطرات دشمن گاه روزها، بلکه ساعتها و لحظهها سرنوشت ساز است نباید فرصت را به سادگى از دست بدهند و تسلیم پیشنهادهاى سست عافیت طلبان گردند. امام(ع) افرادى که این لحظات حساس را از دست مىدهند به کفتار تشبیه کرده است.
این تشبیه از چند جهت قابل توجه است:
“کفتار” حضور دشمن را احساس مىکند، ولى با زمزمههاى او به خواب مىرود؛ خوابى که منتهى به اسارت و مرگ او مىشود.
“کفتار” در خانه و لانه خود شکار مىشود.
“کفتار” حتى بدون کمترین مقاومت در چنگال دشمن گرفتار مىگردد و به دام مىافتد.
کسانى که فرصتهاى زودگذر را با خوش باورىها یا ضعف و سستى یا تردید و تأمل از دست مىدهند، هم چون کفتارند، به خواب مىروند و در خانه و لانه خود به دام مىافتند و مقاومتى نشان نمىدهند. این سخن بدان معنى نیست که بىمطالعه یا بدون مشورت و در نظر گرفتن تمام جوانب کار اقدام کنند، بلکه باید با مشاورانى شجاع و هوشیار مسائل را بررسى کرد و پیش از فوت وقت اقدام نمود.۱۸
پى نوشتها:
۱) نهج البلاغه، خطبه ۹۳٫
۲) مفردات راغب، ذیل واژه قسط.
۳) مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۳۹، چاپ دارالمعرفه؛ اسدالغابه، ج۴، ص۳۳ و تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۸۷، طبع دارالفکر.
۴) نهج البلاغه، خطبه ۳٫
۵) بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۷۹ و الحیاه، ج۱، ص۳۶٫
۶) سفینه البحار، عرف.
۷) نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷٫
۸) و ۹) فهرست غرر، ص۲۳۹ و ص۲۴۰ .
۱۰) فهرست غرر، ص۲۳۹٫
۱۱) مستدرک نهج البلاغه، ص۱۵۷٫
۱۲) نهج البلاغه، خطبه ۲۱۰٫
۱۳) و ۱۴) و ۱۵) فهرست غرر، ص۲۴۰٫
۱۶) نهج البلاغه، نامه۵۳٫
۱۷) نهج البلاغه، خطبه ۶٫
۱۸) پیام امام، ج۱، ص۴۵۶ و ۴۵۷٫