حجهالاسلام والمسلمین سید احمد خاتمى
اشاره:
سخن، پیرامون سیره امام على(ع) در برخورد با مخالفان حکومت الهى حضرت است. بىتردید نمىتوان حکومتى را یافت که مخالف نداشته باشد. بدون استثنا همه حکومتها چه حق و چه باطل مخالف دارند. باید دریابیم که شیوه صحیح برخورد با مخالفانِ حکومت چیست و با کسانى که مبانى نظام را قبول ندارند، چگونه باید رفتار کرد؟
این شیوه را امام على(ع) به همه نظامهاى اسلامى آموخته است و حکومت حدوداً پنج ساله حضرت بهترین الگو را در این زمینه، عرضه کرده است.
اقسام مخالفان
مخالفان حکومت بر دو قسم اند:
۱- منتقدان که در چهارچوب پذیرفته شده نظام، انتقاد مىکنند و به سلاح متوسل نمىشوند و به اصطلاح با شیوه سیاسى به مبارزات خود ادامه مىدهند.
۲- معارضان؛ یعنى آنان که در برابر نظام اسلامى شورش مسلحانه مىکنند که به اصطلاحِ فقهى “باغى” محسوب مىشوند.
واضح است نحوه رفتار با این دو گروه متفاوت است.
شیوهاى که پیامبر اکرم (ص) و امامان(ع) در برخورد با گروه اول داشتند، اجازه اظهار نظر دادن به مخالفان و سپس روشنگرى آنها بوده است.
با اینکه پیامبر(ص) و امام على (ع) معصوم بودند و حریم عصمت اقتضا مىکند که حتى معتقدان به نبوت و ولایت نقد هم نداشته باشند، ولى هرگز این انوار تابناک جلو انتقاد و اظهار نظر را نمىگرفتند و با سعه صدر و برخوردى توأم با مهر و محبت با منتقدان رفتار مىکردند.
مناسب است در اینجا به نمونههایى از این رفتار، در سیره پیامبر اکرم(ص) و امام على (ع) اشاره کنیم:
۱- در غزوه حنین پیامبر سهمى از غنائم را به اقتضاى مصلحت، به نو مسلمانان اختصاص داد؛ سعد بن عباده و جمعى از انصار که از پیشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند که چرا آنها را بر ما ترجیح دادى؟ حضرت فرمود: همه معترضین در یک جا گرد آیند؛ آن گاه به سخن پرداخت و با بیانى شیوا و دلنشین آنها را به موجبات این تبعیض و به اشتباه خودشان واقف نمود. چنانکه همگى به گریه افتادند و پوزش خواستند.۱
۲- در همین جنگ مردى از قبیله بنىتمیم به نام حرقوص (که بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض کرد و گفت: با عدالت رفتار کن! عمر بن خطّاب، از گستاخى او برآشفت و گفت اجازه بدهید من اکنون گردنش را بزنم! فرمود: نه، او را به حال خودش بگذار و رو به سوى او کرده با خون سردى فرمود: اگر من به عدالت رفتار نکنم پس چه کسى رفتار خواهد کرد.۲
۳- در صلح حدیبیه عمر بن خطّاب، در خصوص معاهده آن حضرت با قریش انتقاد مىنمود که چرا با شرائط غیر متساوى پیمان مىبندد. رسول اکرم با منطق و دلیل او را قانع ساخت.۳
۴- در سیره امام على(ع) نیز حضرت تا زمانى که مخالفانش دست به سلاح نبردند با کمال بزرگوارى برخورد کرد و نه تنها حقوقشان را قطع نکرد، بلکه اجازه اظهار نظر و برپایى اجتماعات نیز به آنان داد، با اینکه مىدانست طلحه و زبیر در زمره مخالفانند، آنها را محدود نکرد و تا زمانى که در مدینه بودند، تلاش داشت با گفت و گو و موعظه آنان را از مخالفت باز دارد.
حضرت على(ع) با خوارج نیز چنین رفتار کرد.
“کثیر بن نمر” گوید: در نماز جمعه شرکت کرده بودم و مستمع خطبههاى حضرت امام على (ع) بودم. در این هنگام مردى آمد و شعار خوارج را سر داد که “لا حکم الاّ الله”. سپس یکى دیگر از خوارج از جاى دیگر مسجد برخاست (با هماهنگى مىخواستند در نماز جمعه مولى اخلال ایجاد کنند) حضرت به آنها فرمود: بنشینید! بله حکمى جز حکم خدا نیست ولکن این جملهاى است که از آن اراده باطل دارید (حکم یعنى قانون، قانونى بهتر از قانون خدا نیست ولکن خوارج آن را به معناى حاکم مىگرفتند) من هم منتظر حکم خدا در مورد شما هستم؛ سپس فرمود: “الا ان لکم عندى ثلاث خلال ما کنتم معنا؛ آگاه باشید تا با ما هستید (نه بر ما و مخالف مسلحانه) شما را از سه حق ممنوع نخواهم کرد:
“ان نمنعکم مساجدا لله ان یذکر فیها اسمه و لا نمنعکم فیئاً ما کانت ایدیکم معنا و لاتقاتلکم حتى تقاتلوا؛۴
۱- شما را از حضور در مسجد براى یاد خدا ممنوع نخواهیم کرد؛
۲- حقوقتان را مادامى که با ما هستید قطع نخواهیم ساخت؛
۳- تا وقتى که دست به سلاح نشدید با شما نخواهیم جنگید.
ثم اخذ فى خطبته…
سپس حضرت خطبه خود را ادامه داد.”
در سخنى دیگر آمده است که حضرت فرمود:
“ان سکتوا ترکناهم و ان تکلّموا حاججناهم و ان افسدوا قاتلناهم؛۵ اگر سکوت کنند، آنان را به حال خودشان واخواهیم گذاشت و اگر حاضر به گفت و گو باشند با آنها گفت و گو و محاجّه خواهیم کرد و اگر افساد کنند با آنان خواهیم جنگید.”
و در سیره حضرت از اینگونه رفتار فراوان است. نقل نمونهها از حوصله این مقاله بیرون است.۶
آنچه در این جا گفتنى است آن است این حق “انتقاد” و مبارزه سیاسى تا وقتى است که بوى توطئه از آن به مشام نرسد. و دلیل آن تأکیداتى است که مولا در این زمینه دارد: “ما کنتم معنا”؛ تا وقتى با ما هستید؛ یعنى توطئه علیه اساس نظام ندارید.
“ان افسدوا قاتلناهم؛ اگر ایجاد افساد کنند با آنان مىجنگیم”.
و هرگز نباید توطئه را محدود به توطئه سیاسى یا نظامى کرد، بلکه هرگونه حرکتى که سرانجامش براندازى نظام اسلامى باشد، آن حرکت توطئه است و بىتردید هیچ نظامى، اجازه توطئه علیه کیان خود را به هیچ کس نمىدهد. و امروز بدون تردید خطر توطئه فرهنگى اگر بیشتر از توطئه سیاسى نظامى نباشد، قطعاً کمتر نیست، همان که مقام معظم رهبرى مدظله بارها و بارها بر خطر آن تأکید داشته و آن را شبیخون همه جانبه فرهنگى نامیدهاند و نباید خطر “کودتاى فرهنگى” را کمتر از کودتاى نظامى تلقى کرد.
به مناسبت مسائل روز لازم است، بر این نکته تأکید کنم که دشمنان انقلاب اسلامى دریافتهاند که در این کشور جایى براى کودتاى نظامى نیست و نیک دریافتهاند که حرکاتِ نظامى آن چنانى به بسیج و انسجام بیشتر ملّت ما کمک مىکند. بر این اساس، به حرکتِ خزنده فرهنگى روى آوردهاند؛ حرکتى که در نهایت دو هدف اساسى را دنبال مىکند:
۱- جمهورى منهاى دین؛
۲- جدا کردن مردم از نظام و رویارویى آنها در برابر نظام اسلامى.
بىتردید این هدف در هر پوششى که صورت گیرد، خیانت است و توطئه چه در پوشش روزنامه یا مجله یا با هر نام دیگر.
آرى “انتقاد” معارضه محسوب نمىشود، به شرط آنکه انتقاد باشد نه “انتقام”. انتقام از اسلام و قرآن و مقدسات!!
امام و مخالفان
با دقت در سیره امام على(ع) درمىیابیم که امام على(ع) با معارضان دوگونه برخورد داشته است:
۱- برخورد با سرانِ انحراف و گمراهى؛ آنان که با علم و آگاهى، جمعى را به وادى ضلالت کشاندند؛
۲- برخورد با زیر مجموعه، یا بدنه معارضان که نوعاً افرادى ناآگاه و غیر مغرضاند.
برخورد حضرت با گروه اول؛ ابتدا نصیحت و ارشاد و سپس برخورد قاطع انقلابى بوده است.
ولى برخورد حضرت با گروه دوّم ماهیتاً با گروه اول، متفاوت بوده است. تمام تلاش حضرت در سه نبردى که داشت این بود که بدنه اصلى مخالفان خویش را از سرِ آن جدا کند. بر این اساس است که:
۱- بر آگاه کردن آنها از عمق توطئه تلاش فوق العاده داشت و شاهد آن خطبههاى فراوانى است که حضرت پیش از جنگ جمل و نهروان و صفین ایراد کرده و به دوستان خویش نیز دستور داد که خطبههاى آگاهىبخش ایراد کنند؛
۲- بر نصیحت و ارشاد آنها نیز تأکید داشت؛
۳- در این مسیر، گاه حضرت مدتى جنگ را به تأخیر مىانداخت تا زمینه فکر و اندیشه در مخالفان پدید آمده و از طریق انحراف، به صراط مستقیم هدایت شوند به عنوان نمونه در تاریخ مىخوانیم:
پس از آنکه حضرت امام على(ع) شریعه فرات را از دست اصحاب معاویه گرفت و اجازه استفاده از آب را به دوست و دشمن داد تا مدتى دست به جنگ نزد و پیامى هم بین او و معاویه رد و بدل نشد. البته این کار به خاطر این بود شاید اصحاب معاویه به سوى حق بازگردند. این سبب شد که بین عراقیان زمزمه درگرفت که چرا امام، فرمانِ جهاد صادر نمىکند؟ به امام گفتند ما نیامدهایم این جا وطن گزینیم. زنان و فرزندان خود را در کوفه گذارده و این جا آمدهایم که با سپاه معاویه و دشمن مبارزه کنیم.
حضرت فرمود: افراد لشگر چه مىگویند؟
پاسخ دادند: بعضى معتقدند از ترس کشته شدن، فرمان جنگ صادر نمىکند! و بعضى مىگویند در مبارزه و جنگ با شامیان تردید دارد. حضرت در پاسخ اینان فرمود:
“امّا قولکم احلّ ذلک کراهیه الموت فواللّه ما ابالى دخلت الى الموت أو خرج الموت الىّ؛ اما اینکه مىگویید آیا این تأخیر به خاطر ترس از مرگ است به خدا سوگند باک ندارم، من به سوى مرگ روم یا مرگ به سوى من آید!”
“و اما قولکم شکاً فی اهل الشام فواللّه ما دفعت الحرب یوماً الاّ و انا اطمع ان تلحق بى طائفه فتهتدى بى و تعشوا الى ضوئى و ذلک احبّ الىّ من ان اقتلها على ضلالها و ان کانت تبوء بآثامها؛ اما اینکه مىگویید در مبارزه با شامیان تردید داشته باشم، هرگز چنین نیست به خدا سوگند! حتى یک روز جنگ را به تأخیر نیانداختم مگر آنکه امیدوار بودم، عدّهاى از آنها به ما پیوسته و هدایت شوند و در لابهلاى تاریکىها پرتوى از نور مرا ببینند و به سوى من آیند و این براى من از کشتار آنان در راه گمراهى بهتر است، گرچه در این صورت نیز به جرم گناهانشان گرفتار مىشوند.”۷
این شیوه الگویى است براى رفتار با مخالفان ناآگاه؛ آنان که مغرض و کینه توز نیستند.
در برخورد با گروهها و گروهکهاى معارض باید اساس بر این باشد که انسانهاى فریب خورده را با رفتارى انسانى نجات داد و سپس به سرکوب آنها پرداخت؛ گرچه اگر آگاهى بخشى مفید نیفتاد و فریب خوردگان هم چنان در جبهه معارض و مخالف ماندند، نظام مقدسى هم چون نظام امام على(ع) با آنان نیز برخورد مىکند و تقصیرى و سرزنشى متوجه نظام الهى او نیست، بلکه متوجه آنان است که “چندین چراغ دارند و بیراهه مىروند.” این جا است که این سخن زیباى حضرت امام خمینى(ره) مىتواند تفسیرى بر این سیره مولا باشد که:
“این مسئله که نظام در اهداف خود جدّى است و با هیچ کس شوخى ندارد و در صورت به خطر افتادن ارزشهاى اسلامى با هر کس در هر موقعیت قاطعانه برخورد مىنماید باید به عنوان یک اصل خدشهناپذیر براى تمامى دست اندرکاران و مردم تبلیغ گردد.”۸
انگیزه مخالفان معاند
اما نحوه برخورد حضرت با سران انحراف بحثى است؛ مفصل و دراز دامن که به یارى خداوند در این سلسله مقالات پى خواهیم گرفت. آنچه به عنوان مدخلى در این زمینه گفتنى است، این است که عنصر جاهطلبى و دنیاپرستى، اساسىترین انگیزه مخالفان و معارضان مولا على(ع) بود، زیرا که حکومت الهى امام على(ع) به تصریح دوستان و دشمنان، چیزى جز اجراى عدالت و احکام الهى را دنبال نمىکرد. تمام هدف مولا را این جمله خلاصه مىکند “… الاّ ان اقیم حقّاً أو ادفع باطلاً؛۹ براى من حکومت آن گاه ارزش دارد که بتوانم حقى را برپا داشته و باطلى را کنار بزنم پرواضح است که در حکومتى این چنین نورانى، خالص، الهى مخالفتها و معارضهها جز انگیزه مادّى و شیطانى ندارد.”
خود حضرت انگیزه مخالفان خویش را چنین بیان مىکند:
“فلمّا نهضت بالامر نکثت طائفه و مرقت اخرى و قسط آخرون کانّهم لمیسمعوا کلام الله یقول تلک الدار الآخره نجعلها للّذین لایریدون علواً فی الأرض و لا فساداً و العاقبه للمتقین بلى والله لقد سمعوها و دعوها ولکنهم حلیت الدنیا فى اعینهم و راقهم زبرجها؛۱۰ ولى هنگامى که قیام به امر خلافت کردم، جمعى پیمان خود را شکستند و گروهى سر از اطاعتم برتافتند و از دین خدا بیرون پریدند و دسته دیگرى راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند گویى که آنها این سخن خدا را نشنیده بودند که سراى آخرت را براى کسانى قرار مىدهیم که نه خواهان برترىجویى و استکبار روى زمیناند و نه طالب فساد و عاقبت نیک براى متقیان است.
آرى به خدا سوگند آن را شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولى زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده و زینتش آنها را فریفته بود.”
این سخن کوتاه عصاره تمام تحلیلهایى است که مىتوان در مورد سه نبرد مولا على(ع) داشت و انگیزه مخالفان همان است که مولا فرمود: “دنیاپرستى”!
و متأسفانه این خطر همانند خورهاى به جان انقلاب بزرگ اسلامى پیامبر(ص) افتاد و آسیبهاى جبران ناپذیرى بر امت اسلام زد. “دنیا پرستى” اساسىترین و مهمترین عامل انحراف پس از پیامبر بزرگ اسلام بود.
اساسِ تمام چرخشها از حق، فتنهها، بحرانها همین رذیله است؛ همان که پیامبر اکرم(ص) آن را اصل و بنیان بر نافرمانى و سرآغاز گناهان نامید “حبّ الدنیا اصل کل معصیه و اول کل ذنب.”۱۱
همان که امام على(ع) آن را اساس فتنهها و ریشه مشکلات خواند “حبّ الدنیا رأس الفتن و اصل المحن”.۱۲ “دنیا پرستى” خود را در پوشش “خودپرستى”، “مال پرستى”، “ریاستطلبى” و… نشان مىدهد.
و این مجموعه مهمترین علل مخالفتها با حق و جبههگیرىها در مقابل آن است به تعبیر امام على(ع) طلحه و زبیر و… دقیقاً مىدانستند حق با کیست؟ و جبهه حق کجاست. دنیاپرستى آنها را به درگیرى با حضرت کشاند. و آفت دنیاپرستى تنها محدود در گرفتارىهاى، چندساله حکومت مولا و سرانجام شهادت خونین حضرت در محراب نیست، بلکه همین آفت کار را به آن جا رساند که فرزند عزیز همین امام، حسین بزرگ، حسین عزیز، حسین محبوب رسول الله(ص) نیز به شهادت رسید و سرانجام زمام امر حکومت اسلامى به دست یک مشت هرزه و فاسد افتاد.
اگر آن روز، دنیاپرستان به خود مىآمدند و دین را فداى دنیا نمىکردند بىتردید این حوادث دردناک اتفاق نمىافتاد و به تعبیر مقام معظم رهبرى:
“وقتى که خواص طرف دار حق در یک جامعه با اکثریت قاطعشان آن چنان مىشوند که دنیاى خودشان برایشان اهمیت پیدا مىکند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و دادن مقام و پست، از ترس مفقود شدن و تنها ماندن حاضر مىشوند، حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابلِ باطل نمىایستند و از حق طرفدارى نمىکنند و جانشان را به خطر نمىاندازند – وقتى اینطور شد – اوّلش با شهادت حسین بن على(ع) با آن وضع آغاز مىشود و آخرش هم به بنىامیه و شاخه مروانى و بعد بنىعبّاس و بعد از بنىعباس هم سلسله سلاطین در دنیاى اسلام تا امروز مىرسد.”۱۳
آرى امان از دنیاپرستى! امان از هواپرستى!
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
“ما عبد تحت السماء الله ابغض الى الله من الهوى؛۱۴ هرگز در زیر آسمان، معبودى مبغوضتر نزد خداوند، از هواى نفس نیست.”
بىتردید در این روایت مبالغه نیست، چرا که بتهاى معمولى موجوداتى بىخاصیتاند، ولى بت هوى و هوس و دنیاپرستى اغواکننده و سوق دهنده به سوى انواع گناه و انحراف است و نگرانى عمده پیامبر(ص) حاکمیت همین بت بود. در روایات فراوانى که مىتوان ادعاى استفاضه آنها را کرد. پیامبر(ص) بیشترین نگرانى خویش را دو امر معرفى کرده است، یکى پیروى از هواى نفس و دیگرى آرزوهاى طولانى.
این عمدهترین انگیزه مخالفان امام على(ع) بود.
به یارى خداوند بر آنیم تا در سلسله مقالات آینده به تفصیل پیرامون سه جبهه مقابل حکومت مولى على(ع)؛ یعنى ناکثین، مارقین، قاسطین بحث کنیم، عبرتهاى آموزنده، در این رابطه را تقدیم داریم انشاءالله.
پى نوشتها:
۱) امتاع الاسماع، ج۱، ص۴۳۱٫
۲) صحیح بخارى، ج۴، ص۲۰۰٫
۳) امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۶٫
این سه مورد را مىتوانید در کتاب محمد خاتم پیامبران ج۱، ص۴۰۸ و ۴۰۹ نیز ببینید.
۴) مصنف ابن ابى شیبه، ج۱۵، ص۳۲۷؛ کتاب الجمل، حدیث ۱۹۷۷۶؛ سنن بیهقى، ج۸، ص۱۸۴ و کتاب قتال اهل البغى باب القوم یظهرون رأى الخوارج.
۵) اخلاقیات امیرالمؤمنین(ع)، ص۳۰۰٫
۶) رجوع کنید به کتاب “اخلاقیات امیرالمؤمنین(ع)، فصل “الاعترافات بحق المعارضه”.
۷) نهج البلاغه، خطبه۵۵، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۴، ص۱۳٫
۸) صحیفه نور، ج۲۱، ص۱۱۳٫
۹) نهج البلاغه، خطبه۳۳٫
۱۰) نهج البلاغه، خطبه۳٫
۱۱) مجموعه ورّام، ج۲، ص۱۲۲٫
۱۲) فهرست موضوعى غرر الحکم، ص۱۱۱٫
۱۳) بیانات مقام معظم رهبرى مدظله، در جمع فرماندهان لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) در ۷۵/۳/۲۰٫
۱۴) تفسیر قرطبى، ج۹، ص۵۹۸۷٫