حجهالاسلام و المسلمین سید احمد خاتمى
در مقاله گذشته سخن از جهاد فرهنگى امامان علیهم السلام داشتیم که از ابعاد مختلف مورد بحث قرار گرفت در این مقاله آثار و برکات این جهاد فرهنگى در زیارت جامعه کبیره مورد بحث است.
۱- آشکار کردن دعوت الهى
“حتى اعلنتم دعوته” تا اینکه دعوت خدا را آشکار کردید.
معناى این سخن اینست که ذات مقدّس احدیت همگان را فراخوان کرده که لبیک به دعوت خدا و رسول داشته باشند.
“یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لمایحییکم؛۱ اى کسانیکه ایمان آوردهاید به خداوند و پیامبر هنگامى که شما را به چیزى مىخوانند که زندهتان مىسازد پاسخ دهید.”
این دعوت، دعوت حیات بخش است شما را از مرگ فرهنگى، مرگ سیاسى و… دیگر مرگها مىرهاند. و زندگى بدون این دعوت در حقیقت زندگى نما! است نه زندگى!.
اگر تلاش گسترده امامان شیعه نبود این دعوت به گوش همگان نمىرسید تبیین و آموزش، نشر و گسترش این مکتب مدیون تلاش گسترده این امامان نور است.
امامان اهل بیت علیهم السلام عاشق بى قرار دین خدا بودند و دین را براى دین مىخواستند و خود را فداى دین کردند، آنان دین را براى رسیدن به کام دنیا نمىخواستند که دنیا در نظر این انوار تابناک الهى بى ارزشترین بود.
اگر تلاش بیدریغ و مخلصانه آنان نبود برخى از حاکمان بویژه حاکمان اموى مروانى، عباسى در رأس دغدغههاى آنها پایین کشیدن فتیله اسلام ناب محمدى بود.
معاویه به صراحت به مردم گفت: “واللّه انى ما قاتلتکم لتصلّوا و لالتصوموا و لا لتحجّوا ولا لتزکوا انکم لتفعلون ذلک و انما قاتلتکم لأتأمّر علیکم؛ یعنى بخدا سوگند با شما نجنگیدم که نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بجا آورید، زکات دهید!! که شما این کارها را انجام مىدهید تنها انگیزه من براى جنگیدن با شما این بود که بر شما حکومت کنم و خدا به من داد!!(این شیطنت و عوام فریبى بود خدا حکومت را به معاویه نداد حقه بازیها و شیطنتها او را بر مسند نشاند). اگرچه شما آنرا خوش ندارید سپس با کمال وقاحت گفت: “الا و انّ کلّ شىء اعطیت الحسن بن على تحت قدمىهاتین لاافى به؛۲ آگاه باشید که هر پیمانى را که به حسن بن على دادهام زیر پایم نهادم و به هیچ یک از آنها وفا نخواهم کرد.”
ابن ابى الحدید به دنبال این گفتار معاویه از ابى اسحاق سبیعى نقل کرده که درباره معاویه گفته است: “و کان واللّه غدّاراً؛ یعنى به خدا سوگند شیوه معاویه پیمان شکنى بود.”
و از عبدالرحمن بن شریک نخعى کوفى نقل کردهاند که گفته است: “هذا واللّه هو التهتک؛ بخدا سوگند این پرده درى است.
“دین” براى معاویه فقط ابزارى براى سلطه بود و بس و الّا پرونده دین ستیزى معاویه بسیار قطور است. پوشیدن لباس ابریشم، استعمال ظروف طلا و نقره، اهل استماع آوازهاى خلاف شرع، قضاوت بر خلاف اسلام، به رسمیّت شناختن فرزند زنا، جنگ با مولى على(ع)، قتل خوبان و اخیار همچون مالک اشتر، حجربن عدى و یارانش، عمروبن حمق، محمد بن ابى بکر، قتل عام شیعیان امیرمؤمنان على(ع)، جعل احادیث در مذمّت امام على و… و… بخشى از پرونده سیاه معاویه۳ در عرصه دین ستیزى است. براستى اگر در مقابل این دین ستیزان، امامان نبودند اثرى از دین مىماند؟! هرگز.
بى دینى و لامذهبى فرزندش یزید هم که شهره آفاق است، جنایتکارى که گفت:
لعبتهاشم بالملک فلا
خبرٌ جاء ولا وحى زل
و کشتن فرزند پیغمبر را به انتقام خون اجدادش که در جنگ بدر به هلاکت رسیدند مىداند.
فاسقى که وقتى مروان به سیدالشهداء گفت با او بیعت کند، پسر فاطمه فرمود: “و على الاسلام السلام اذا قد بلیت الامه براع مثل یزید؛ باید فاتحه اسلام را خواند وقتى امت اسلامى گرفتار زمامدارى همچون یزید گردد.”
“ویحک یا مروان اتأمرنى ببیعه یزید و هو رجل فاسقٌ لقد قلت شططاً من القول…؛۴آیا به من دستور میدهى با یزید که مردى فاسق است بیعت کنم براستى که سخن گزافه و نامربوطى بر زبان راندى.”
اینها تنها اندکى از نمونههاى فراوان حاکمان دین ستیز است که بنام دین بر مردم حکومت مىکردند اما با تمام قوا به جنگ با تمامیت دین آمده بودند و ذکر نمونههاى دیگر از عهده یک مقاله بیرون است. این امامان بودند که با تلاش گسترده خویش نگذاشتند دین خدا در گمنامى و خمول باقى بماند.
۲- تبیین واجبات
“وبیّنتم فرائضه؛ و واجباتش را تبیین کردید.”
دومین برکت تلاش گسترده فرهنگى امامان(ع) تبیین فرائض الهى بود. آنان بودند که دستورات او را براى مردم بیان کردند. براى توضیح این فراز بیان این نکات لازم به نظر مىرسد:
الف: وجود مقدّس نبى اکرم(ص) در طول بیست و سه سال تمام همّتش تثبیت اصل اسلام و بیان کلّیات این شریعت پایدار و خاتم الهى بود. و حتى کلمات حضرت هم همانند مواد قانون اساسى است. در حدود کلّیات است.
بر این اساس است که در عرصه جزئیات احکام، روایات کمترى از آن وجود مقدّس داریم.
ب: تبیین فرائض الهى را در حقیقت امامان علیهم السلام عهده دار شدند، از حدود چهار هزار مسئله مربوط به نماز، اکثر قریب به اتفاق آنها را امامان علیهم السلام تبیین کردهاند و نیز در حوزه واجبات دیگر همانند روزه، حج، زکات، و… .
ج: امامان هر کدام در حد امکاناتى که داشتند و شرائط اجازه مىداد در این عرصه تلاش کردند اما متأسفانه نگذاشتند حضرت مولى(ع) که شاگرد برجسته مکتب رسول اللّه(ص) است و دروازه علم آن است. “انا مدینه العلم و على بابها” به تبیین ابعاد دین بپردازد. در دوره سکوت آنچنان فضاى خفقانى ساختند که مردم براى دنیایشان سعى مىکردند به مولى على(ع) نزدیک نشده و در نتیجه از آن دریاى جوشان معارف الهى محروم شدند. دوره حدود ۵ ساله حکومت حضرت هم که مدام مولى با مسائل اجرائى حکومت و از همه آنها سختتر درگیر جنگ بود، زمینه فراهم نشد تا مولى على(ع) به تبیین ابعاد مختلفه دین بپردازد. بعد از حضرت دوره امامت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) مىرسد. در این دوره هم با جوّ خفقانى که معاویه و یزید فراهم آورده بودند و با کشتار بیرحمانه اى که معاویه از شیعیان على(ع) داشت، جرأت نمىکردند شرفیاب حضور این دو امام همام شده از کوثر علمشان بهره گیرند. دوره ۳۵ ساله امامت حضرت امام سجاد(ع) را هم مىتوان از خفقانىترین دورهها در زندگى امامان نامید. دورهاى که سبّ مولى على(ع) در خطبههاى جمعه و منابر علنى بود. خلیفه مروانى با کمال وقاحت مىگفت: “لایأمرنى احد بتقوى اللّه الّا ضربت عنقه؛اگر کسى مرا دعوت به تقوا کند گردنش را مىزنم (او را مىکشم!!) در چنین شرائطى تمام تلاش حضرت امام سجاد(ع) این بود که عَلَم اسلام ناب محمدى(ص) که همان تشیع است بر زمین نیفتد.۵
پر واضح است که در چنین شرائطى هم زمینه براى تبیین ابعاد دین فراهم نبود.
و: بیشترین زمینه براى تبیین فرائض الهى براى حضرت امام باقر(ع) و حضرت امام صادق(ع) فراهم شد که این دو امام از فرصت درگیرى اموىها و عباسىها بهترین بهرهها را بردهاند و به تبیین تمامى ابعاد دین که تا آن زمان فرصت نشده بود پرداختند. حوزه بزرگ علمى تشکیل دادند که تمامى ابعاد دین در آن تبیین شد شیخ مفید و بزرگان دیگر تعداد شاگردان حضرت را چهار هزار نفر مىدانند، همین را جناب محقق حلّى در معتبر و شهید اول در ذکرى تأیید مىکنند.۶
عالم معروف ابوالعباس احمد بن عقد، متوفاى سال ۳۳۳ هجرى که زیدى مذهب بوده کتابى نوشته بنام “اسماء الرجال الّذین رووا عن الصادق” نامهاى آنان که از امام صادق(ع) حدیث نقل کردهاند، متأسفانه این کتاب مانند برخى کتابهاى دیگر از بین رفته است.
حضرت امام باقر(ع) و حضرت امام صادق دوستانشان را تشویق به نوشتن مىکردند تا از این رهگذر فرهنگ اهل بیت در تبیین دین گسترش یابد.
اصحاب حضرت امام صادق(ع) از رهنمودهاى آن حضرت ۴۰۰ کتاب نوشتند که “به اصول اربعمائه” معروف شد، ۴۰۰ اصل.
شیخ بهائى علیه الرحمه در کتاب مشرق الشمسین فرموده: از مشایخ ما نقل شده که شیوه اصحاب اصول آن بود که چون از یکى از امامان علیهم السلام حدیثى مىشنیدند سریعاً مىنوشتند تا آن حدیث یا مقدارى از آن یادشان نرود مرحوم محقق داماد در رائحه بیست و نهم از کتاب خود روائح آورده است مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى از اعلام الورى آورده است که :
“از امام صادق” چهار هزار نفر از مشاهیر اهل علم، حدیث نقل کردهاند و از جوابهایى که در مسائل اسلامى داده چهار صد کتاب که آنها را اصول نامند تألیف شد آن اصول را اصحاب آن حضرت و اصحاب پسرش امام کاظم(ع) روایت کردهاند.۷
حضرت امام صادق(ع) در حقیقت دست به یک بسیج گسترده فرهنگى زد. تا کار زمین مانده تبیین ابعاد دین و بیان دستورات الهى را سامان دهد و منصفانه باید گفت: جهان اسلام مدیون این تلاش گسترده فرهنگى است هم شیعه هم سنّى. امامان فقهى اهل سنت، بر سر این سفره نشستهاند.
ابوحنیفه مىگوید: “لولا السنتان لهلک النعمان” اگر آن دو سالى که از محضر جعفر بن محمد بن محمد(ص) استفاده علمى کردم نبود هلاک شده بودم.۸
ابو حنیفه و مالک هر دو در خدمت امام صادق(ع) تلمّذ کرده چه در فقه و چه در سیر و سلوک، آن دو تحت تأثیر آن حضرت بودند.
مالک بن انس استاد شافعى بوده و احمد بن حنبل مدت ده سال در محضر او کسب علم و دانش کرده است اینان پیشوایان چهارگانه اهل سنت اند که مستقیم یا غیر مستقیم از شاگردان امام صادق(ع) بودهاند.”۹
علاوه بر اینان محدثانى همچون سفیان ثورى، عمروبن عبید، محمد بن عبدالرحمن ابن ابىلیلى، سفیان بن عیینه و…و… از محضر امام صادق(ع) بهرهمند شدهاند. دیگر برکات جهاد فرهنگى امامان را در مقاله آینده پى مىگیریم. انشاءاللّه.
پىنوشتها:
- سوره انفال، آیه ۲۴٫
- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، ج ۱۶، ص ۴۶٫
- رجوع کنید به الغدیر، ج ۱۱٫
- الفتوح ابن اعثم، ج ۵، ص ۲۴٫
- رجوع کنید به مقاله ارزشمند، آقاى مرتضى تحت عنوان الامام السجاد باعث الاسلام من جدید، در کتاب دراسات و بحوث فى التاریخ و الاسلام.
- ارشاد شیخ مفید، ص ۲۷۱ (مکتبه بصیرتى قم) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج ۱، ص ۶۹٫
- الزریعه، ج ۲، ص ۱۲۹٫
- ترجمه الامام الصادق جندمى، ص ۱۷۴٫
- همان.