اسماعیل نساجى زواره
پگاه سخن
حماسه جاوید عاشورا از مهمترین وقایع در تاریخ بشریّت است. گستره این حادثه غمبار چنان عمیق و عظیم است که ذهن پرسشگر و نگاه هر کاوشگر را به سوى خود جلب مىنماید و هرچه زمان مىگذرد، چهره آن فروزانتر و تابندهتر مىشود. این نهضت یک رویکرد احساساتى و برخاسته از خواهشهاى نفسانى نیست، بلکه یک قیام الهى – انسانى است که بررسى و شناخت حقایق آن براى پیشرفت و تکامل بشر در هر مکان و زمان ضرورت دارد، لذا اندیشمندان بسیارى از ادیان، مکاتب، فرقهها و نژادهاى مختلف درباره این رخداد عظیم سخن گفتهاند و هر یک در خور شأن و مقام علمى و اجتماعى خود، آموزههایى از آن را براى مخاطبان به ارمغان آوردهاند. آن چه بیش از همه حادثه کربلا را پر فروغ و سازنده جلوه مىدهد، توجه به آموزههاى عزّت آفرین آن است.که در ضمیر انسانها تأثیر شگفت انگیزى داشته است و بسیارى از آنان را متحوّل و انقلابى ساخته و جلو خودکامگى عدّهاى از زمامداران فاسد را گرفته است.
اگر حماسه جاویدان عاشورا رخ نمىداد، بدون شک هیچ نهضت اسلامى دیگرى به وقوع نمىپیوست و خودکامگى زمامداران فاسد افزونتر مىشد، لذا رشد جوامع اسلامى با خطرات جدّىتر روبه رو شده و مکتب “انسان سازى” تعطیل مىشد، امّا تأثیر حماسه حسینى در بیدارى سیاسى و شور انقلابى مردم به اندازهاى عمیق بود که سلاطین پرقدرت و کم شعورى مانند متوکّل عباسى ناچار مىشدند که براى تحکیم پایههاى حکومتشان و جلوگیرى از رشد و تعالى جامعه مسلمین با کشته آن حضرت هم بجنگند و تبلیغات مسمومى را به راه اندازند. امّا جذابیّت این واقعه سرنوشت ساز در ضمیر حق پرست مردم به صورت مقدّس و هدایت بخش استوار مانده و به نقش اساسىاش که هدایت و سربلندى جامعه بشرى است، هم چنان ادامه مىدهد. نگارنده در این نوشتار در صدد است که به بیان مهمترین آموزههاى هدایت بخش و عزّت آفرین این قیام جاویدان بپردازد.
بیدارى جامعه اسلامى
اولین آموزه عزّت آفرین در قیام حسین بن على(ع) بیدارى جامعه اسلامى و انسانى بود. شناخت و آگاهى از ارزشها و واقعیّتها از ارکان اصلى تشکّل اجتماعى است. حکّام ستمگر و زورمداران همواره تلاش مىکنند تا مردم را از ارزشها و واقعیّتها دور نگه داشته و با گمراه ساختن آنان همچنان بر ظلم و بیدادگرى خود ادامه دهند.
معاویه در طول چهل سال سلطنت خود تا آن جا که توانست علیه اهل بیت پیامبر اکرم(ص) تبلیغات منفى نمود، امّا تمام آن چه را که وى طىّ حاکمیتش به دست آورد، امام حسین(ع) با قیامش در عاشوراى سال ۶۱ هجرى باطل نمود و امام سجّاد(ع) در مرکز خلافت اموى، بنى امیّه را رسوا و مردم فریب خورده و گمراه شام و سایر بلاد را آگاه و بیدار نمود و عظمت و منزلت رسول خدا(ص) را نمایان ساخت. بدون تردید روشن گرىهاى حضرت زین العابدین(ع) و زینب کبرى و برخى دیگر از خاندان حضرت اباعبداللّه(ع) بعد از ماجراى غمبار کربلا در تداوم آن نهضت عظیم اسلامى نقش بسزایى داشته است. مهمترین پیامد سخنان امام سجاد(ع) آگاه نمودن مردم غفلت زده، بیدار کردن وجدانهاى خفته و افشاى جنایات دشمنان اهل بیت(ع) بود.
سیدالسّاجدین(ع) در شهر کوفه با مردم سطحىنگر، تأثیرپذیر و پیمان شکن سخن گفت و بعد از معرّفى خویش و افشاى جنایات امویان فرمود: “اى مردم! آیا شما براى پدرم نامه ننوشتید و آن گاه بى وفایى نکردید؟! آیا با او عهد و پیمان نبستید سپس با او پیکار کرده و او را به شهادت رساندید؟! واى بر شما! چه کار زشتى انجام دادید، شما چگونه به سیماى رسول خدا(ص) نظاره خواهید کرد، آن گاه که بگوید: “فرزندان مرا کشتید، احترامم را از میان بردید، پس، از امّت من نیستید.”۱
هنوز سخنان چهارمین فروغ امامت تمام نشده بود که مردم کوفه گریهکنان همدیگر را ملامت کردند، به نگون بختى خود تأسّف خورده و اشک ندامت و پشیمانى ریختند. از آن پس جامعه اسلامى متوجّه شد که بنى امیّه جز دشمنى با اسلام نیّت دیگرى ندارد. آیت اللّه شهید مطهرى(ره) در این زمینه مىنویسد: “اموىها شخصیّت ملت مسلمان را له کرده و کوبیده بودند و دیگر کسى از آن احساسهاى اسلامى در خودش نمىدید. امّا همین کوفه بعد از مدّت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار توّاب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسین بن على(ع) رفتند و در آن جا عزادارى کردند و به درگاه الهى از تقصیرى که کرده بودند، توبه کردند و گفتند: ما تا انتقام خون حسین بن على(ع) را نگیریم از پاى نمىنشینیم و عمل کردند و قاتلان کربلا را همینها کشتند و شروع این نهضت از همان عصر عاشورا و از روز دوازدهم محرم بود.”۲
معرفى گروه باطل و احیاى اسلام ناب
حماسه کربلا چهره واقعى و ماهیّت حقیقى حاکمیّتى را که به نام اسلام بر مردم حکومت مىکرد، روشن کرد و تفاوت حکومت اسلامى را با سلطنت موروثى آشکار ساخت.
مردم از خطبه آتشین امام سجّاد(ع) در شام فهمیدند که ریشههاى انحراف در جامعه اسلامى از کجا سرچشمه گرفته و چگونه گروهى ناحق، حق را در خانه غربت حبس کرده و باطل را بر مرکب حکومت نشاندند و حاکمیّت جامعه نوپاى نبوى را به نااهلان سپردند. با شهادت مظلومانه زاده حیدر، مردم دریافتند که سلطنت امویان مبتنى بر اسلام نیست و ماهیّت دروغین و غیر دینى آنان آشکار گردید و این هدیهاى است به مردم و جامعه اسلامى تا آنان اسلام راستین را بشناسند و یا دست کم ناهنجارىهاى امویان را به اسلام و ارزشهاى دینى نسبت ندهند. آزادگان و تشنگان حقیقت بدانند که اسلام ناب محمّدى غیر از آن دینى است که امویان معرفى کردند و اگر امروز اسلام ناب و ظلم ستیز همچون خورشید عالم تاب بر تارک جهان مىدرخشد، به برکت خون سرخ حسین(ع) و قیام نینواست.۳
اهل بیت(ع) چشمههاى فضیلت
مکتب حیات بخش اسلام براى پیروان خود در زندگى فردى و اجتماعى نقشهایى را تعیین نموده که مسلمانان باید به ارزیابى آن بپردازند. این جاست که افراد به الگو نیاز دارند تا با مراجعه به آن به ارزیابى نقش فردى و اجتماعى خویش بپردازند.
شخصیّتهاى مرجع از معیارهایى هستند که هر کس هنگام ارزیابى نقش خود در یک موقعیّت معیّن از آنان استفاده مىکند، فرد با این ارزیابى مىتواند مشخص کند که آیا نقش خود را درست ایفا کرده یا نه؟۴
پیامبر اکرم(ص) اهل بیت خود را به مثابه سرچشمههاى معارف ناب به امّت معرّفى کرده تا آنان پس از رحلت آن حضرت از داشتن اُسوه محروم نباشند و با بهرهگیرى از این ستارگان فروزان راه کمال را در پیش گیرند و در زندگى فردى و اجتماعى دچار تحیّر و سردرگمى نشوند. متأسفانه با آن همه تأکید رسول اللّه(ص) جامعه اسلامى پس از رحلت آن بزرگوار راه دیگرى را پیش گرفت و از آن الگوى کامل و جامع بهره درست نبرد و تاوان سختى را در این راه متحمّل گردید. امّا با حماسهاى که کاروان دشت نینوا در کربلا برپا نمود، روندى که بنى امیّه در جهت کاهش منزلت اهل بیت(ع) در پیش گرفته بود، متوقف شد و به تدریج عداوتها تبدیل به مودّت گردید و هرچه از واقعه خونین کربلا مىگذشت، دوستداران و شیفتگان خاندان پیامبر(ص) بیشتر مىشدند۵ و هرچه زمان مىگذرد دلها و احساسات عمومى به سوى محبّت خاندان وى معطوف مىگردد و این محبّت فقط در سینهها حبس نمىگردد، بلکه با شور و هیجان توصیفناپذیر هر ساله در تمام عالم به صورت سوگوارى و عزادارى متجلّى مىشود.
یکى از مراجع تقلید در این زمینه مىنویسد: “این مراسمى که به عنوان عزادارى آن حضرت در هند، پاکستان، عراق، ایران، لبنان، بحرین، مصر و نقاط دیگر به نام زیارت قبر مطهر به خصوص در شبها و روزهاى مخصوص مانند: عرفه، نیمه رجب، نیمه شعبان، اربعین و عاشورا برگزار مىشود نشان مىدهد که حسین(ع) قلوب همه را مالک شده و مردم حتى بیگانگان، عاشق و دلباخته او شدهاند.”۶
به علاوه عزادارى و سوگوارىهایى که در طول سال و در نقاط مختلف عالم برگزار مىشود، خود آثار اجتماعى، سیاسى، تربیتى و اخلاقى داشته و دارد و اینها همه گامى مؤثّر در اسوه قرار گرفتن خاندان نبوت مىباشد و موجب شوکت و ترقى شیعه مىشود، زیرا شایستهترین رهبران را دارد.
بدعت ستیزى
دین خدا همیشه از سوى دشمنان در معرض تحریف، سوء استفاده، تفسیر نادرست و بدعت آفرینى است، لذا وظیفه دانشمندان، حفظ دین و معتقدات اسلامى از تحریفات و مقابله با بدعتهاست.
نبى مکرّم اسلام(ص) مىفرماید:”اذا ظهرت البدع فى امّتى فلیظهر العالم علمه؛۷ هرگاه بدعتها آشکار شود، دانشمند باید علم و دانش خویش را آشکار کند.”
امام حسین(ع) براى عمل به این تکلیف الهى به دفاع از حریم دیانت پرداخت و از انگیزههاى قیام خود، احیاى دین و بدعت ستیزى را برشمرد. تأکید آن حضرت بر رفتن به راه و روش پدرش امیرالمؤمنین(ع) و جدّش رسول خدا(ص) نیز گونه دیگرى از همین بدعت ستیزى و حفاظت از دین است.
آن چه بنى امیه از آن دم مىزدند، چهرهاى تحریف یافته و مسخ شده از آیین حضرت محمّد(ص) بود، زیرا معتقدان به این نوع اسلام تعارضى میان آن و ستمها و فسادهاى یزید نمىدیدند.
واقعه عاشورا ثابت کرد آن چه بر جامعه مسلمین حاکم و جارى است، اسلام ناب محمّدى نیست.
تکریم انسانیّت
در جبهه حق مؤمن ارزش و کرامت دارد و کرامتش نشأت گرفته از ارزش حق است. انسانها احترام دارند و به لحاظ ایمانشان مورد تکریم هستند. سالار شهیدان در روز عاشورا به یاران خویش عزّت بخشید و به آیندگان درس عزّت و سرافرازى آموخت. یاران خود را باوفاترین یاوران حق دانست. خود را به بالین یکایک شهیدان مىرساند و سر آنان را بر دامن مىگرفت و دراین باره بین آنان تفاوت قائل نمىشد. هم بر بالین فرزندش حضرت على اکبر(ع) حاضر شد و هم بر بالین غلام خویش.
وقتى حرّ آگاه شد و توبه کرد و به لشکر امام پیوست. تردید داشت که ابا عبداللّه(ع) او را مىپذیرد یا نه؟ امّا امام او را بهبخشایش و رستگارى نوید داد.۸ ارج نهادن سالار شهیدان بهفداکارى یارانش نشانه تکریم انسان و انسانیّت است.
حسین بن على(ع) کنار پیکر خونین اصحاب شهید خویش مىآمد؛ آنان را آغشته به خون مىدید و عطر شهادت را از اجساد مطهرشان استشمام مىکرد و آنان را ستایش مىنمود و قاتلانشان را سرزنش مىکرد.
شخصیّت دادن به افراد با ایمان و فداکار در راه خدا و دین پیامد عاشوراست که از امام حسین(ع) آموخته مىشود. جامعهاى که وارث فرهنگ جهاد و شهادت است، باید براى چنین انسانهاى از جان گذشته حرمتى عظیم قائل شود تا این مسیر خدایى همواره پرجاذبه باقى بماند و مشتاق داشته باشد.۹
احیاى روحیه شهادتطلبى
یکى از شاخصترین و کارآمدترین آموزههاى عزّت آفرین عاشورا، احیاى روحیه شهادتطلبى در جامعه مسلمین بود. شهادت ارزشى است که اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضایش با امنیّت خاطر به زندگى اجتماعى خود که جایگاه کسب معرفت و سعادت است، مشغول خواهند شد و این خواسته هر انسان کمالجو و طالب زندگى ابدى است.
حضرت ابا عبداللّه(ع) با آگاهى به شهادت، راه کربلا را در پیش گرفت و دیگران را نیز به سوى این راه هدایت نمود. وقتى امّ سلمه از سفر آن حضرت اظهار ناراحتى کرد، فرمود: “مىدانم در چه ساعت و چه روزى توسط کدام شخص کشته مىشوم و از خاندان و یارانم کدام افراد کشته مىشوند.”۱۰
سرانجام آن حضرت با شهادتش راه جاودانگى را به بشر آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگى را نگاشت و بعد از عاشورا ارزشهاى اسلامى و انسانى احیا گشت و آنانى که از ترس جان خویش در مقابل عبیداللّه بن زیاد لباس ذلّت پوشیدند و از یارى فرزند کوثر سرباز زدند، همه چیز را از دست دادند.
تقویت روح شجاعت
شجاعت یک نیروى قلبى و قوّت روحى است که سبب مىشود انسان از بیان حق نترسد و هنگام نیاز در برابر ظالمان به مقابله بپردازد و از فداکارى و جانبازى نهراسد. همه رشادتها و حماسه آفرینىهاى میدانهاى جهاد، مدیون دلیرى شجاعان بوده است. نهراسیدن از مرگ یکى از مظاهر آشکار شجاعت است و همین عامل، امام حسین(ع) و یارانش را به نبرد عاشورا فراخواند تا حماسهاى ماندگار بیافریند.
وقتى حضرت سیدالشهداء(ع) از مکّه به سمت کوفه حرکت مىکرد، در طول راه کسانى با وى برخورد مىکردند و با طرح اوضاع آشفته عراق و استیلاى ابن زیاد بر مردم، او را از عواقب این سفر بیم مىدادند.
امّا شجاعت امام حسین(ع) این سفر را حتمى ساخت و در برخورد با سپاه حرّ فرمود: “لیس شأنى شأن من یخاف الموت؛۱۱ شأن و موقعیّت من مانند موقعیّت کسى نیست که از مرگ مىهراسد.”
شجاعت عاشوراییان ریشه در باورشان داشت. آنان که به عشق شهادت مىجنگیدند، از مرگ ترسى نداشتند تا در مصاف با دشمن سست شوند، از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان مىگریختند و چون یاراى رزم فردى با این شجاعان را نداشتند، به یک فرد هجوم مىبردند یا از دور یاران امام را سنگباران مىکردند.
در زیارت نامههاى متعدد به شجاعت سالار شهیدان و یارانش اشاره شده است از قبیل: “بطل المسلمین”، “فُرسان الهیجاء” و “لیوث الغابات” که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شیران بیشه شجاعت و… ستودهاند.۱۲
عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان است و محرّم همواره روحیه شهامت و ظلم ستیزى را در مردم تقویت مىکند. به تعبیر حضرت امام خمینى(ره): “ماه محرم ماه حماسه و شجاعت و فداکارى آغاز شد. ماهى که خون بر شمشیر پیروز شد. ماهى که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ستمکاران و حکومتهاى شیطانى زد. ماهى که به نسلها در طول تاریخ، راه پیروزى بر سر نیزه را آموخت…”۱۳
با توجّه به این که مایه شهامت و شجاعت در متن قیام حسین(ع) و در عمل و گفتار شهداى کربلا موج مىزند، سزاوار است که این محتوا براى مردم به ویژه جوانان پیشتر تشریح شود تا علاوه بر اشکى که بر مظلومیّت شهداى کربلا و شهادت حسین بن على(ع) مىریزند، از شجاعت آنان نیز درس بگیرند. هم چنین یادآورى شجاعت روحى حضرت زینب(س) در مواجهه با مشکلات و نیز خطابههاى آتشین آن حضرت در کوفه و دمشق در مقابل جبّاران زمان، بانوان ما را نیز شجاع و مقاوم بار مىآورد.۱۴
صورت حماسى و روح عرفانى
انسان کامل مظهر اسماء و صفات حق تعالى است و در عین حال که داراى روح انعطافپذیر و لطیف است، روح حماسه و دفاع در برابر طغیان طاغیان در وجودش موج مىزند. او در یک زمان و در یک مکان هم چهره حماسى دارد و هم روح عرفانى. این دو روح هماهنگ در واقعه عاشورا کاملاً متجلّى گردیده است. آمیختن حماسه با عرفان ضرورتى است که بدون آن ماهیّت قیام عاشورا دچار تحریف مىگردد. حماسه حضرت امام حسین(ع) را باید در عرفان او جست و جو نمود. واقعه کربلا اگرچه صورتى حماسى دارد، امّا روح آن عرفانى است که رهبر قیام پلى استوار میان این دو بنا نهاده است.
عاشورا به ما مىآوزد که لقاى الهى علت غایى عرفان حماسى است. روز عاشورا آن گاه که لشکر نور و ظلمت در مقابل یکدیگر قرار گرفتند، فرشتگان از آن حضرت رخصت طلبیدند تا او را در پیروزى بر دشمن کمک کنند، امّا امام بین پیروزى و لقاء اللّه، دیدار پروردگارش را برگزید، زیرا فیض الهى، حلاوت مؤانست با خویش را به اولیاءاش چشانیده است.۱۵
عارف کامل از آن جا که ظهور و حضور ذات حق را در تماس با عالم وجود حس مىکند، نه تنها طلب وصل مىکند، بلکه درخواستى بالاتر از مقام وصل دارد و آن رسیدن به مقام فنا و جذب است، مقامى که حاصلش تحقق حواس باطنى است تا جایى که در تمام مظاهر تنها حق را مشاهده مىکند. آرى! چنین فنایى که مشروط به خرق هزاران حجاب است، اختصاص به مهاجران دلباختهاى دارد که از خانه نفس بیرون مىآیند و سالک راه حق مىگردند و به سوى خدا هجرت مىکنند و از هرگونه تعلّقات وجودى و هرچه رنگ تعلّق پذیرد، فانى مىشوند و دیگر چیزى از خود باقى نمىگذارند. بدین سان هجرت عارفان براى خدا در نهادشان است که از پردههاى نفس هجرت کنند تا به دل رسند.
آنگاه در پردههاى جان هجرت کنند تا به دیدار جانان برسند و این درجهاى است که حق تعالى عارف را محو جمال خود مىسازد و عقل او را مستغرق دریاى معرفت خویش مىکند تا جایى که عارف خود را به کلّى نمىبیند و براى او مصائب و رفاه فرقى ندارد. هرچه هست و در هر حالى که هست جز رضاى خالق را نمىجوید.
حضرت سید الشهداء(ع) در سختترین لحظات آنگاه که از بالاى اسب بر روى زمین قرار گرفت عرض کرد: “الهى!صبراً على قضائک مالى ربّ سواک و لامعبود غیرک”۱۶ و این مقام از والاترین مراتب اخلاص و بندگى است. حضرت اباعبداللّه(ع) با براق برق آساى معرفت و عبودیّت در ژرفاى جان خویش سیر کرد و در وادى عرفان حق به قرب قاب قوسین رسید و از سوى دیگر با جهاد و شهادت به عمیقترین لایههاى درونى و پاینده جامعه، سفینهاى آسمان پیما ساخت که براى سالکان و عاشقان تازهترین وسیله وصول به مقصود است.
نفى راحت طلبى
از دستاوردهاى همیشگى نهضت عاشورا، اهمیت حفظ دین است. در پرتو چنین تفکّرى است که هرچه با صیانت دین و آموزههاى آن مغایر است باید کناز زده شود.
یکى از آسیبهاى جامعه مسلمین که باعث شد حضرت على(ع) خانه نشین شود و حسین(ع) یارى نشود و سرش بر سر نیزه قرار گیرد، این بود که خواص به دنبال آسایش و راحتى رفتند و خود را اسیر عاقبتطلبى کردند. هر چند خون پسر حضرت زهرا(س) غریبانه بر زمین ریخته شد، امّا عاشورا این حقیقت را به همگان باوراند که براى حفظ دین و ارزشهاى آن باید به مظاهر دنیوى پشت پا زد و از راحتطلبى گریزان بود و گرنه باید به دلیل عدم نصرت و حمایت دین خدا درهالهاى از پریشانى و پشیمانى اشک ندامت ریخت. در سایه همین رویکرد بود که توّابین اساس جنبش خود را بر بازگشت از گناه، خون خواهى خاندان پیامبر(ص)، پشت پا زدن به تمام مظاهر دنیوى و شهادت خواهى براى رضایت خداوند قرار دادند.۱۷
عمل به تکلیف
آخرین آموزه عزت آفرین نهضت خونین کربلا که در این نوشتار بدان اشاره مىشود این است که فرد مسلمان و مؤمن باید در شرایط مختلف اجتماعى طبق تکلیف عمل کند. امام حسین(ع) با آن که بر حق بود و خلافت و رهبرى را حق مسلّم خویش مىدانست، ولى در نامهاى که به اهل بصره نوشت فرمود: “قوم ما حکومت را براى خود برگزیدند و ما به خاطر این که خوش نداشتیم در میان امّت تفرقه ایجاد شود، به آن رضایت دادیم، در حالى که ما خاندان پیامبر(ص) به خلافت و رهبرى شایستهتر از کسانى هستیم که آن را در اختیار گرفتهاند.”۱۸
همان حسین بن على(ع) که یک لحظه هم حکومت یزید را تحمّل نکرد، ده سال در حکومت معاویه زیست و دست به قیام نزد، زیرا تکلیف امام در این دو دوره متفاوت بود.
تعبّد یک مسلمان به حکم دین بسیار مقدّس و ستودنى است؛ زمانى که مسلم بن عقیل(ع) در کوفه و در خاهههانى بن عروه پنهان بود، روزى ابن زیاد به عنوان عیادت به خانههانى آمد. مسلم(ع) نقشه ترور ابن زیاد را کشیده بود، ولى او براى اجراى برنامه از نهان گاه بیرون نیامد و ابن زیاد از خانه بیرون رفت. وقتى پرسیدند چرا او را نکشتى؟ جواب داد: دو چیز سبب شد: یکى اینکههانى خوش نداشت که در خانه او قتل انجام گیرد. دیگر آن که به یاد حدیث پیامبر(ص) افتادم که فرمود: ایمان بازدارنده ترور است.۱۹
وقتى امام حسین(ع) مىخواست از مکه به سوى کوفه برود، بعضى از اصحاب او را نصحیت مىکردند که رفتن به سمت عراق صلاح نیست، ولى آن حضرت در جواب آنان فرمود: “با آن که مىدانم شما از روى خیرخواهى و محبّت چنین مىگویید، امّا من تصمیم خود را گرفتهام.”۲۰
این نشان دهنده آن است که امام خود را براى انجام تکالیف مهیا کرده بود. هنگامى که دو نفر از سوى والى مکّه براى آن بزرگوار امان نامه آوردند تا وى را از ادامه این سفر باز دارند، حضرت فرمود: “در رؤیایى راستین پیامبر خدا(ص) را دیدم که مرا به انجام کارى فرمان داد؛ بنابراین در پى آن خواهم رفت چه به زیانم باشد و چه به سودم!”۲۱
این همان تبعیّت از تکلیف است و احساس پیروزى در هر دو صورت امام حسین(ع) فرمود: “ارجو ان یکون خیراً ما اراد اللّه بنا قتلنا ام ظفرنا؛۲۲ امیدوارم آن چه خداوند براى ما اراده کرده است، خیر باشد؛ چه کشته شویم و چه پیروز گردیم.”
وقتى نامههاى پیاپى مردم کوفه به سالار شهیدان رسید، آن حضرت احساس تکلیف کرد که برود هر چند مىدانست که مردم کوفه داراى چه روحیّاتى هستند، ولى آن دعوت نامهها و اعلام حمایتها تکلیف آور بود. پس از برخورد امام حسین(ع) با سپاه حرّ که راه را بر او بستند، حضرت ضمن خطبهاى به آنان فرمود: “آمدنم براى عذرآوردن به درگاه خدا و نزد شما بود. من پیش شما نیامدم مگر پس از آن که نامههایتان رسید که نزد ما بیا؛ زیرا پیشوایى نداریم. اگر بر سر پیمان و سخن خویش هستید، آمدهام و اگر خوش ندارید و مىخواهید،برمىگردم.”۲۳
این تغییر نشان دهنده عمل به تکلیف از سوى امام است. یاران او نیز همین گونه بودند و به خاطر تکلیف الهى در راه یارى وى شهید شدند. پیام عزّت آفرین عاشورا “شناخت تکلیف” و “عمل به تکلیف” است از سوى همه مردم به ویژه کسانى که موقعیّت خاص و الگویى براى دیگران دارند. اگر همه پیروان حق در زمان حسین بن على(ع) وظیفه خویش را مىدانستند و مثل شهداى کربلا با جانبازى و حمایت از امام خویش به وظیفه عمل مىکردند، مسیر تاریخ به گونهاى دیگر ترسیم مىشد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحود دیگرى بود. امروزه باید شکلهاى مختلف وظیفه و تکلیف را شناخت و پیروزى را در انجام وظیفه دانست. اگر ما امروزه وظیفه خویش را بشناسیم، مىتوانیم به آرمانهاى مورد نظرمان جهت ترقى و تعالى جامعه اسلامى دست یابیم.
پىنوشتها:
- الاحتجاج، ابومنصور طبرسى، ج۲، ص ۳۲٫
- مجموعه آثار شهید مطهرى(ره)،ج ۱۷، ص ۵۷٫
- ماهنامه معرفت، ش ۵۹، آبان ۱۳۸۱، ص ۳۴ – ۳۵٫
- درآمدى بر جامعهشناسى، بروس کوئن، ترجمه محسن ثلاثى، ص ۴۸٫
- مجموعه آثار شهید مطهرى(ره)، همان، ص ۵۷٫
- پرتوى از عظمت حسین(ع)، لطف اللّه صافى گلپایگانى، ص ۴۳۲٫
- اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج ۱، ص ۵۴٫
- مقتل الحسین، سید عبدالرزّاق مقرّم، ص ۲۹۰٫
- پیامهاى عاشورا، جواد محدّثى، ص ۵۵٫
- چهره خونین حسین، سید عبدالرّزاق مقرّم، ص ۵۸٫
- ملحقات احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۰۱، به نقل از مجله مبلّغان، ش ۳۹، ص ۱۵٫
- مفاتیج الجنان، شیخ عباس قمى، زیارت امام حسین(ع) در نیمه رجب، ص ۹۶۶٫
- صحفیه نور، امام خمینى(ره)، ج ۳، ص ۲۲۵٫
- نک: پیامهاى عاشورا، ص ۶۲ – ۶۵٫
- موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص ۴۸۳٫
- همان، ص ۵۱۰٫
- نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل بیت(ع)، اصغر منتظر القائم، ص ۳۱۱٫
- وقعه الطّف، ابومخنف لوط بن یحیى، ج ۴، ص ۲۹۰٫
- تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ج ۴، ص ۲۷۱٫
- همان، ص ۲۸۸٫
- همان، ص ۲۹۲٫
- اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۱، ص ۵۹۷٫
- همان، ص ۳۰۳٫