چند تصویر از روزهای محنت حضرت فاطمه زهرا(س)
فاطمه زهرا(س) در سال ۱۱ هجری به شهادت رسید. برخی از محققان معتقدند که حضرت ۷۵ روز بعد از رحلت پدر در روز ۱۳ جمادیالاول شهید گردید(۱) و جمعی دیگر نیز بر این باورند که ایشان ۹۵ روز بعد از درگذشت پدر، در روز سوم جمادیالثانی به شهادت نائل آمد(۲) که این دیدگاه در میان دانشمندان از اعتبار بیشتری برخوردار است؛(۳) طبری به این فرمایش امام صادق(ع) استناد میکند که فرمود: «فاطمه(س) ۹۵ روز بعد از وفات پدر زیست و در سوم جمادیالاخر سال یازده هجری از دنیا رفت».(۴) این دو نظر(۵) مبنای فاطمیه اول و دوم شده است. به بهانه پاسداشت ایام عزا و سوگواری شهادت حضرت فاطمه(س)؛ چند تصویر از روزهای محنت ایشان ارائه میگردد.
*بـوی بهشـت
هیچکس در راه رفتن، رفتار و کردار، قامت، قیافه و نشست و برخاست شبیهتر از فاطمه(س) به پیامبر(ص) نبود؛ عایشه ضمن اشاره به این جمله، میافزاید:
هرگاه فاطمه(س) نزد پیامبر(ص) میآمد آن حضرت بر میخاست او را میبوسید و در جای خود مینشاند و هرگاه پیامبر(ص) بر فاطمه(س) وارد میشد، فاطمه(س) برمیخاست، او را میبوسید و در جای خود مینشانید.(۶)
رسول خدا(ص) نمىخوابید، مگر آنکه بر صورت فاطمه(س) بوسه مىزد.(۷)
پیامبر، دختر عزیزش را حوریه انسیه میشمرد و میفرمود:
هرگاه من مشتاق بهشت میشوم فاطمه را میبوسم.(۸)
در کنار خانه پدر، خانه دختر قرار داشت که به بیت فاطمه(س) معروف بود.
رسول خدا(ص) بر حرمت این خانه اصرار داشت و «این کوخ محقر بر هزاران کاخ مجلل برتری داشت و برکات بینهایتش، عالم را از نورانیت پر ساخته بود».(۹)
پیامبر(ص) هر وقت به سمت خانه دختر میرفت، نخست دست، روی درب مینهاد و آن را میگشود و با صدای رسا میفرمود: السلام علیکم! وقتی صدای دخترش را میشنید از او اجازه ورود میطلبید و آنگاه پا به آن حریم قدس الهی میگذارد.(۱۰)
اما این حریم سرشار از معنویت، بلافاصله پس از رحلت پیامبر(ص) شکسته شد؛ جمعی اندک که در سقیفه بنیساعده، خلیفه اول را برگزیده بودند، به بهانه ستاندن بیعت، راهی مسجد النبی(ص) شدند و در راه با هرکسی که روبرو میشدند از او بیعت میگرفتند؛ مقصد اصلی این گروه، گرفتن بیعت از امیرمؤمنان(ع) بود و با این قصد به خانه فاطمه(س) یورش بردند.
مهاجمان درب خانه را آتش زدند و حضرت علی(ع) را به زور از منزلش بیرون کشیدند؛ در آن هنگام فاطمه(ع) را در میان در و دیوار فشردند.(۱۱)
مردى نزد حضرت فاطمه(س) آمد و گفت:
اى دختر رسول خدا! آیا رسول خدا نزد تو چیزى گذاشته که براى من تازگى داشته باشد؟ حضرت روى به کنیز خود فرمود و دستور داد که آن دستمال ابریشمى را بیاورد. او به دنبال دستمال هرچه گشت نتوانست آنرا پیدا کند. حضرت فرمود:
واى، حتماً آن را پیدا کن! زیرا آن براى من به اندازه حسن و حسین ارزش دارد. کنیز آنرا پس از جستجوى فراوان پیدا کرد در حالى که پر از گرد و غبار بود. در آن صحیفه [اى وجود داشت و] از قول حضرت رسول(ص) چنین آمده بود:
کسى که همسایهاش از شرّ او در امان نباشد، از مؤمنان نخواهد بود. بنابراین، هرکس به خداوند و روز قیامت معتقد است و به آن ایمان دارد، همسایهاش را آزار ندهد؛ کسى که به خداوند و روز رستاخیز ایمان دارد، یا سخن نیکو بگوید و یا اصلاً صحبت نکند و سکوت اختیار نماید، همانا خداوند انسان نیکوکار، بردبار و پاکدامن را دوست دارد و نسبت به زشتکارِ بخیل، گداى سمج و پررو کینه داشته او را دشمن مىدارد. همانا حیا از ایمان است و ایمان در بهشت جاى دارد، فحش و ناسزاگویى از پررویى و بىحیایى است و آدم پررو و بىحیا در آتش خواهد بود.(۱۲)
امسلمه از همسران ستایش شده پیامبر(ص) بود که به فاطمه(س) بسیار انس داشت و حتی نسبت به غصب فدک نیز از او دفاع کرد.(۱۳)
روزی امّسلمه از حضرت زهرا(س) پرسید: دختر رسولالله! چگونه صبح کردى؟
فاطمه(س) فرمود: با رنگی پریده و اندوهی و بلایی سخت، شب را به صبح رساندم؛ اندوه از آنکه پیامبر از دنیا رفت و بلا از آنکه به وصىّ او ستم شد…
همینکه مىخواست تیر به هدف برسد و کار نتیجه دهد، باران نفاق بر سر ما فرود آمده، از کمان سینه هایشان، زه ایمان بریده شد، و بر اثر گول خوردن از دنیا بر آنچه که خداوند وعده داده بود که رسالت را حفظ و مؤمنان را نگهدارى فرماید در احراز بهره خود بسیار بدرفتارى کردند و از آنکس که پدرانشان را در جاهاى غمبار و میدانهاى شهادت از بین برده بود، انتقام گرفتند.(۱۴)
روزی محمود بن لبید در احد شاهد حضور فاطمه(س) و گریه او در کنار قبر حمزه بود، پیش رفت و سلام کرد و گفت:
– ای بانوی زنان! با گریه خود شاهرگ قلب مرا پاره کردید.
– ای پسر لبید! آیا نگِریم در حالی که در سوگ بهترین پدران هستم.
– سؤالی دارم.
– بپرس.
– آیا رسول خدا(ص) پیش از رحلت درباره امامت علی(ع) سخنی فرمود؟
– «وا عجبا! انسیتم یوم غدیر خم؛» شگفتا ! آیا شما روز غدیر خم را فراموش کردید؟
– نه! ماجرای غدیر خم صحیح است؛ اما میخواهم از آنچه که رسول خدا(ص) در پنهانی به شما گفته سؤال کنم.
– من خداوند را شاهد میگیرم که پیامبر(ص) میفرمود: علی(ع) در میان شما، بهترین کسی است که من در میان شما میگذارم. بعد از من، او امام و خلیفه است و دو فرزند او، با نُه نفر از صلب حسین(ع) پیشوایان نیکو کردارند. اگر شما از آنها پیروی کنید، آنها را هدایت کننده و هدایت شده مییابید و اگر مخالفت آنها را کنید، این اختلاف در میان شما تا روز قیامت به طول خواهد انجامید.
– بانوی من! چرا او از گرفتن حق خود کوتاهی کرد؟
– ای پسر لبید! پدر، رسولالله(ص) میفرمود: «مثل علی مثل الکعبه اذ توتی و لا تاتی؛ مَثل علی مَثل کعبه است که باید به سوی او بروند؛ نه آنکه او به سوی مردم برود.»(۱۵)
آنان که راهی مسجدالنبی(ص) میشدند؛ شاهد گریههای مستمر فاطمه(س) بودند؛ گریه او نشان از غم فراغ پدر و حزن و اعتراض یک مظلوم بود که خوشایند بزرگان مدینه نبود؛ از اینرو به اعتراض، به حضور امیرمؤمنان(ع) آمدند و مدعی شدند که گریههای همسرت آرامش شبانهروز ما را آشفته کرده است از تو میخواهیم که فاطمه یا شب بگرید یا روز!
امام، اعتراض آنان را به فاطمه(س) بیان داشت و حضرت در پاسخ فرمود:
درنگم در میان مردم، کوتاه است و به زودی از میانشان رخت برمیبندم؛ علی! به خدا سوگند از گریه آرام نخواهم شد تا اینکه به پدرم ملحق شوم.
امیرمؤمنان(ع) برای همراهی همسر، اطاقى خارج از شهر مدینه ساخت که به بیتالاحزان شهره شد؛ او صبحگاهان فاطمه(س) را با دو میوه دلش حسن و حسین(ع) تا بیتالاحزان همراهی میکرد تا روح پیامبر(ص) در آنجا بگرید و آنگاه شب در پیشان میآمد و آن عترت پاک را به خانه باز میگرداند.
حضرت فاطمه از زمان فوت پدر عزیزش ۲۷ روز این برنامه را انجام داد تا آنکه شدت یافتن بیماری، او را از این رفت و آمد بازداشت.(۱۶)
فاطمه(س) در آستانه رفتن از دنیا بود که نگاهی به همسر کرد و گریست؛ امیرمؤمنان(ع) فرمود: بانوى من! چرا گریه مىکنى؟
فرمود: أَبکِی لِمَا تَلْقَى بَعدِی؛ براى آن مصیبتهایى میگریم که تو بعد از من خواهى دید.
امیر المؤمنین(ع) فرمود: گریان مباش، به خداوند سوگند آن مصائب نزد من براى رضاى خداوند کوچک و ناچیزند.(۱۷)
زمانی که بیماری بر فاطمه(س) سخت شد، دست به نیایش برداشت و فرمود:
«یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ بِرَحمَتِکَ أَستَغِیثُ فَأَغِثنِی اللَّهُمَّ زَحزِحنِی عَنِ النَّارِ وَ أَدخِلْنِی الْجَنَّه وَ أَلْحِقنِی بِأَبِی مُحَمَّدٍ؛» ای خداوند جاوید! به رحمت تو پناه میبرم، پس مرا پناه ده و به فریادم رس. خدایا! از آتش دوزخ دورم کن و مرا به بهشت خود داخل ساز و به پدرم ملحق نما.
امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: خداوند تو را سلامت و عافیت بخشد!
فاطمه(س) گفت: ابوالحسن! چه نزدیک است ملاقات خدا. سپس چند توصیه به همسر فرمود و افزود: مرا شب به خاک بسپار.(۱۸)
کسىرا در پی امیرمؤمنان(ع) فرستاد؛ زمانی که امام آمد؛ فاطمه(س) به او فرمود:
پسرعمو! احساس مىکنم که مرگ من فرا رسیده است؛ چنانم که، تردید ندارم به اینکه هر ساعت به پیوستن به پدرم نزدیکتر مىشوم و اکنون به چیزهایى که در دل دارم تو را وصیت مىکنم.
امام فرمود: اى دختر رسول خدا! به آنچه مىخواهى وصیت کن.
آنگاه امیرمؤمنان(ع) کنار بالین همسر نشست تا وصیت او را بشنود؛ فاطمه لب به سخن گشود و گفت:
پسرعمو! مىدانى که هرگز دروغ نگفتهام و از هنگامى که با یکدیگر زندگى مشترک داریم با تو مخالفتى نکردهام.
امام فرمود: پناه بر خدا! چگونه میتوان در آینده لب به ملامتتان بگشایم در حالی که شما در قله دانایی به احکام خدا، نیکویی، پرهیزکاری، کرامت و خداترسی هستی. همانا جدایی و از دست دادن تو بر من سخت گران است، ولى افسوس که از این جدایى چاره نیست و به خدا سوگند با مرگ تو مصیبت از دست دادن پیامبر(ص) بر من تازه مىشود و مرگ تو و از دست دادنت مصیبتى بسیار بزرگ است، ولى همگان از خداییم و همهگان به سوى او باز میگردیم و این مصیبت چه سخت و دردانگیز و دشوار و اندوه افزاست. و این اندوهى است که چیزى مایه تسکین آن نیست و هیچ چیز آن را جبران نمىکند.
هر دو میگریستند، آنگاه على(ع) سر همسر بیمارش را بر سینه نهاد و گفت:
به آنچه مىخواهى وصیت کن که به هر چه وصیت کنى، رفتار خواهم کرد و فرمان تو را، بر خواسته خود ترجیح مىدهم.
فاطمه(س) همسر را دعا کرد و چند وصیت به او نمود و آنگاه فرمود:
«…وَ ادفِنِّی فِیاللَّیلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الأَبصَارُ؛» و چون چشمهاى مردم به خواب رفت و آرام گرفت، مرا در نیمهشب به خاک بسپار(۱۹)
پینوشتها:
۱-کافی، ج۱، ص۴۵۸
۲-کشفالغمه، ج۱، ص ۵۰۲
۳-طبرسی، إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ۱، ص ۳۰۰ ؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص ۵۹ و ۶۰ .
۴-دلائل الامامه، ص۴۵٫
۵- البته ممکن است دلیل اختلاف رایج نبودن نقطه گذاری بر کلمات باشد. توجه به شباهت «خمسه و سبعون» با «خمسه تسعون» مؤید این معنا است.
۶- ابن اثیر ، جامع الاصول ، ج۱۰، ص ۸۵٫
۷- قاضی نورالله مرعشی، احقاق الحق، ج ۱۰، صص ۱۸۶- ۱۸۵٫
۸- مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص ۶٫
۱۹- امام خمینی، صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۳۷۳٫
۱۰- طبرسی، مشکاه الأنوار، ص ۱۹۶٫
۱۱- مسعودی، اثبات الوصیه، ص ۱۴۳٫
۱۲- طبری، دلائل الامامه، ص ۱٫
۱۳- دلائل الامامه، ج۱، ص ۳۹٫
۱۴- بحار الأنوار، ج ۴۳ صص ۱۵۷- ۱۵۶٫
۱۵- بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۵۳٫
۱۶- بحارالانوار، ج۴۳، ص ۱۷۷٫
۱۷- بحارالأنوار، ج۴۳، ص.۲۱۸
۱۸- [۱] بحار الأنوار ،ج۴۳، ص۲۱۸٫
۱۹- روضه الواعظین، ج۱، ص ۱۵۱٫