مقدمه: در ادامه مباحث «گامهای موفقیت در زندگی مشترک» که در شمارههای پیشین تقدیم شد. در آخرین قسمت و آخرین بخش از «گام دوازدهم»، ضمن پاسخ به چند سئوال مطروحه، راههای دیگر عملی برای ایجاد محبت و رسیدن به آرامش ارائه میگردد:
با مردانی که به خیال خود محبّت نمیکنند تا زن پُررو نشود، چگونه برخورد کنیم؟
مردی به همسرش محبّت نمیکند به این دلیل که اعتقاد خانوادگیشان آن است که اگر به زن محبّت کنید پُررو میشود، با این مرد چه باید کرد؟ آیا باید تنبیهش کرد و مانند خودش به او محبّت نکرد یا این که سیاست دیگری را در پیش گرفت؟
مقابله به مِثل ممنوع
یکی از ظلمهای آشکار آن است که زن را به این بهانهها از محبّت محروم کنیم؛ امّا شما خواهر محترم بدانید که مقابله به مثل نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه مشکل را دو صد چندان میکند. اگر شما هم محبّت را کم کنید، مطمئن باشید که برای او مشکل تولید میشود. این که کسی محبّت نمیکند، دلیل بر این نیست که نیاز به محبّت دیدن ندارد، او به جهت یک عقیده اشتباه از محبّت کردن دریغ میورزد؛ امّا خودش نیاز به محبّت دیدن دارد. به همین دلیل وقتی شما به نیاز او پاسخ ندهید، موجب میشود در زندگی او یک جای خالی بزرگ ایجاد شود. این خلأ مشکلاتی را تولید میکند که به این راحتی قابل حل نیست. اگر واقعاً به دنبال این هستید که او را وادار به ابراز محبّت کنید، تا میتوانید او را غرق در محبّت کنید تا اندازهای که توان مخفی کردن محبّت خود را از دست بدهد.
اثبات عملی
شما در عمل ثابت کنید که انسان متوقّعی نیستید، هر چند برخی از خانمها با شنیدن این حرف به ما اعتراض خواهند کرد که چرا مردها را زیادهخواه میکنید؛ امّا باید گفت مردانی که این اعتقاد را دارند، نسبت به درخواستهای زن حسّاسیت ویژه دارند؛ یعنی وقتی زن از او چیزی میخواهد، اگر از نظر آنها امری ضروری نباشد، آن را زیادهخواهی مینامند. بهتر است مدّتی درخواستهای خود را به حدّاقل برسانید. تا میتوانید از او درخواستی نداشته باشید. بگذارید او از شما بخواهد که درخواست کنید. اگر هم این اتّفاق نیفتاد، درخواستتان را با نهایت احترام و ادب و احتیاط بیان کنید. مثلاً اگر نیاز به لباس دارید بگویید: «من لباس ندارم. اگر وقت کردی و پول داشتی خبرم کن تا با هم برای خرید بیرون برویم». وقتی هم که برای خرید رفتید سعی کنید چیزی را بخرید که او بپسندد. در یک کلام، عملاً به او ثابت کنید که زیادهطلب نیستید.
اگر باور کنی محبّت آب است و تو سقّای خانه، به این راحتی آب را به رویم نمیبندی. اگر بدانی تشنه به آب پاک که دست نیافت، آب آلوده هم برایش گوارا میشود، آب را به رویم نمیبندی. اگر بپذیری آب آلوده وقتی وارد وجودم شد بیمارم میکند، آب را به رویم نمیبندی. اگر قبول کنی وقتی بیمار شدم، تو را هم بیمار میکنم، آب را به رویم نمیبندی. آب که نباشد، نه من زنده میمانم، نه تو. آب را به رویم نبند.
ارتباط درآمد و محبّت
وقتی پدر خانواده یک حقوقبگیر ساده بوده، درآمد کافی نداشته باشد، هیچکدام از بچّهها ازدواج نکرده و پسرها بیکار باشند، چگونه میتوان محبّت کرد؟ مگر محبّت از چه چیزی به وجود میآید؟ انسان اگر درآمد داشت و مشکلات مالی نداشت، نیازهای خانوادهاش را به موقع پاسخ داد، فرزندانش سرِ موعد ازدواج کردند و به سراغ زندگی خود رفتند، از یک طرف زندگی آنها شیرین میشود و از طرفی هم پدر و مادر خوشحال میشوند؛ امّا وقتی فقر از در آمد، ایمان از پنجره بیرون میرود. من خواهش میکنم حقیقت را بگویید و این اندازه آرمانی صحبت نکنید.
در مطالبی که در این پرسش مطرح شده دو نکته مهم وجود دارد. شاید بسیاری از مردم به صراحت به این دو نکته معتقد نباشند؛ امّا بسیاری از ما در عمل براساس این دو نکته رفتار میکنیم. نکته اوّل آن که وقتی درآمد نباشد، محبّت نمیشود کرد. دیگر آن که وقتی فقر از در آمد، ایمان از پنجره بیرون میرود. پاسخ به این پدر محترم را در چند نکته بیان میکنیم:
وابستگی میان محبّت و درآمد تا چه اندازه؟
با نهایت احترامی که برای این پدر محترم قائل هستیم؛ ولی باید بگوییم اعتقاد به وابستگی میان محبّت و اقتصاد، آن هم تا این اندازه ناشی از شناخت ناقصِ انسان است. مگر کم هستند کسانی که در اوج فقر اقتصادی از نظر محبّت، سیرِ سیرند؟ و از سوی دیگر، مگر کم هستند کسانی که در اوج ثروت، دچار فقر محبّتی هستند؟ اشتباه است اگر فکر کنیم در صورت نبودن پول باید قید محبّت را زد، به این دلیل که محبّت بدون پول، نتیجهبخش نیست؟ اتّفاقاً وقتی که خانه از نظر اقتصادی دچار فقر باشد، نیازش به انواع و اقسام محبّت بیشتر میشود. این را بدان جهت میگویم که برخی وقتی دچار فقر اقتصادی میشوند به طور کلّی از محبّت کردن ناامید میشوند؛ در حالی که افزایش رابطه محبّتی در این موقعیّت موجب سبُک شدن بار سنگین فقر میشود. فقر که ذات انسان را عوض نمیکند. انسان چه فقیر و چه غنی نیازمند محبّت است. نه غنا باعث میشود که انسان نسبت به انواع محبّت احساس بینیازی کند و نه فقر موجب میشود محبّت در انسان بیاثر شود.
محبّت موجب میشود که اعضای خانواده از نظر روحی به هم نزدیک شوند و از همین راه هم درک متقابل افراد از یکدیگر بیشتر میشود. بهترین دلیل بر این مدّعا سیره پیامبر رحمت رسول خداصلیالله علیه و آله است. مگر ایشان در مسیر تبلیغ دین اسلام و تشکیل خانواده بزرگ امّت مسلمان از پول استفاده کرد؟ مگر اصحاب صُفّه(۱) در اوج فقر نبودند؟ و مگر همین اصحاب صُفّه از بهترین و عاشقترین یاران پیامبر صلیالله نبودند؟
البته مسائل اقتصادی میتواند بر رابطه افراد اثر بگذارد؛ امّا نه همیشه. وقتی خانوادهای تمام زندگی و خوشبختی خود را در پول خلاصه کرد، از این که همسری خوشاخلاق دارد، فرزندی نمازخوان دارد، پدری اهل تلاش و کوشش دارد و…، آرامش نمییابد. تنها چیزی که این خانواده را خوشحال میکند پول است و پول. محبّت کردن در چنین خانوادهای تنها در خرج کردن خلاصه میشود؛ امّا اگر نگاه یک خانواده به زندگی در پول خلاصه نشود، آیا به این راحتی در تنگنای فقر، خوبیها و محبّتها را فراموش میکند؟
پدر! وقتی که به خانه میآیی و دستت خالی است، سبد لبت را پُر از گل لبخند که میبینیم، دست خالیات به چشممان نمیآید. وقتی که به خانه میآیی؛ امّا سفرهمان پُر از خالی است، آسمان نگاهت که باران عاطفه روی سرمان میبارد، نان خالی به اندازه خوردن لذیذترین غذاها آن هم در کنار دریا به ما میچسبد. فقری که تو از آن مینالی سخت است؛ امّا فقر محبّت، ستون فقرات خانه را دارد میشکند. صدایش را میشنوی؟
رابطه فقر و ایمان
تعابیری شبیه به مطلبی را که این پدر محترم درباره فقر و ایمان مطرح کرده بسیار در سخنان مردم میشنویم: این که فقر که آمد، ایمان میرود. در برخی از روایات هم مضامینی اینچنین داریم. برای مثال، امام صادق«ع» فرمود: «کادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکونَ کُفْرا؛(۲) نزدیک است که فقر به کفر بینجامد.»
امّا آیا واقعاً این روایات به این معناست که فقر حتماً موجب از بین رفتن ایمان میشود؟
اگر به لحن روایتی که آوردیم دقّت کنید، معلوم میشود که فقر زمینه از بین رفتن ایمان را فراهم میکند، نه این که حتماً ایمان را از بین میبَرَد. این روایت میگوید نزدیک است که فقر به کفر بینجامد. کسی که در شرایط تنگنای اقتصادی نسبت به خدا سوءظن پیدا کرده، تدبیر و حکمت الهی را به جهت فقر خود زیر سؤال ببرد، آرام آرام ایمانش زیر سؤال میرود؛ امّا در این جهت تفاوت چندانی میان فقر و غنا نیست. غنا هم زمینه از بین رفتن ایمان را فراهم میکند: «کَلّا إِنَّ الإنْسانَ لَیَطْغَى أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنى(۳) آرى! هر آینه، آدمى سرکشى مىکند و از حد مىگذرد، از آن رو که خود را بىنیاز میبیند.»
اگر واقعاً فقر موجب از بین رفتن ایمان است، پس چرا بسیاری از کسانی که به انبیا ایمان میآوردند، از فقرا بودند؟ انسان باید توان معنوی خود را بالا ببرد تا بتواند در فقر و غنا ایمان خود را افزایش دهد.
انسان را نشناختهای اگر گمان کنی ایمانش در بند درهم و دینار است. جهانی بَرده انسان است. انسان وقتی خودش را فراموش میکند، ایمانش به دست سیم و زر میافتد. خدا به قدری انسان را بزرگ آفریده که اگر زمین سنگ زیرینِ آسیاب شود و آسمان سنگ رویین و انسان را در میان خود بگیرند، باز هم ذرّهای از ایمانش کم نمیشود که هیچ، ایمانش فزون میشود. این همان انسانی است که وقتی آمد، خدای آسمان و زمین «تبارک الله…»(۴) را سرود.
بالا بردن توان معنوی خانواده
این نکته بهانهای شد تا بگوییم خانوادههای محترم! بیایید نکاتی را که درباره قوّت بخشیدن به کانون معنوی خانواده در گام سوم از همین جلد گفته شد، با جدّیت فراوان به کار ببندیم تا در بحران فقر و غنا ایمان ما و خانوادهمان متزلزل نشود.
حدود محبّت زن و شوهر در حضور فرزندان
چهار سال است ازدواج کردهایم. همسرم در ابراز محبّت ضعیف است. مرا دوست دارد، امّا ابراز نمیکند. البتّه گاهی که به او تذکّر میدهم ابراز میکند، امّا دوباره فراموش میکند. حالا هم که بچّهدار شدهایم، میگوید نباید جلوی بچّه ابراز محبّت کرد، چرا که از نظر تربیتی اثر منفی دارد. میخواستم بدانم حدود محبّت کردن زن و شوهر در حضور فرزند تا چه اندازه باید باشد؟
تفاوت نوع محبّتها
محبّتهایی که میان زن و شوهر ردّ و بدل میشود دوگونه است، برخی از این محبّتها از سنخ محبّتهای ویژه زناشویی نیست، مثل ابراز محبّتِ گفتاری با واژههایی که انسان برای پدر و مادر یا برادر و خواهرش هم به کار میبرد. ابراز این محبّتها در حضور بچّهها چه ایرادی دارد؟ آیا عیبی دارد که وقتی مرد چند روزی به مأموریت رفت و برگشت، در مقابل بچّهها به همسرش بگوید دلم برای شما تنگ شده بود؟ یا خوب صدا زدن ـ که یکی از راههای ابراز محبّت است ـ، در حضور بچّهها ایرادی دارد؟
برخی از راههای ابراز محبّت، ویژه زن و شوهر است که لازم است در خلوت خودشان انجام بگیرد.
ابراز محبّت زن و شوهر به هم، راه یاد دادن محبّت کردن به فرزندان
ما نه تنها معتقدیم برخی از ابراز محبّتها در مقابل بچّهها ایرادی ندارد؛ بلکه اعتقاد داریم باید در مقابل بچّهها محبّتآمیز برخورد کرد تا آنها هم محبّت کردن را یاد بگیرند.
حلّ اختلافات با کم کردن از محبّت؟!
من یک مرد احساساتی هستم. تلاش میکنم در زندگی تمام نیازهای همسرم را برآورده کنم؛ امّا گاهی که با همسرم اختلاف پیدا کرده، کارمان به دعوا میکشد، دیگران به من میگویند باید این محبّتها را کم کنم. من دوست دارم که به او محبّت کنم و نمیخواهم از این رفتار احساسی و همراه با محبّت خود عقبنشینی کنم؛ امّا وقتی دیگران میگویند همسرت از محبّتهای تو سوءاستفاده میکند، مردّد میشوم و نمیدانم که آیا باید از محبّتم کم کنم یا نه؟
محبّت پایه زندگی مشترک
در این که محبّت به همسر یکی از پایههای اصلی استحکام زندگی است تردید نکنید. این امر به اندازهای اهمّیت دارد که خداوند فرمود: مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّـرُونَ.(۵)
و از نشانههاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد. در این نشانههایى است براى گروهى که میاندیشند. از این آیه به راحتی میتوان فهمید که پایه زندگی مشترک، دوستی است.
مرحوم علامه طباطبایی«ره» در تفسیر این آیه آورده است: کلمه «مودّت» تقریباً به معناى محبّتى است که اثرش در مقام عمل ظاهر باشد. در نتیجه نسبت مودّت به محبّت، نسبت خضوع است به خشوع، چون خضوع به آن خشوعى میگویند که در مقام عمل اثرش هویدا شود، برخلاف خشوع که به معناى نوعى تأثّر نفسانى است که از مشاهده عظمت و کبریایى در دل پدید مىآید. «رحمت» نیز به معناى نوعى تأثیر نفسانى است که از مشاهده محرومیت محرومى که کمالى را ندارد و محتاج به رفع نقص است در دل پدید مىآید و صاحب دل را وادار مىکند به این که او را از محرومیت نجات دهد و نقصش را رفع کند.(۶)
اظهار محبّت
این محبّت طبق آیه شریف و تفسیری که علّامه طباطبایی«ره» از کلمه «مودّت» کرده نباید در دل بماند بلکه باید اظهار شود.(۷)
پرهیز از منّت گذاشتن
منّت گذاشتن اثر کار خوب را از بین میبرد. سروَر زمین و آسمان امیر مؤمنان علی«ع» فرمود لذّتی در کارهای همراه با منّت نیست.(۸)
محبّت با تمام لذّتی که دارد، وقتی با منّت همراه میشود، دیگر برای همسر شیرین نخواهد بود. پس هیچگاه محبّتهایی را که در حقّ همسرتان کردهاید با منّت بیاثر نکنید.
محبّت مثل آب است و منّت مثل لجن. هر وقت خواستی میلی به خوردن آب نداشته باشم، لجنآلودش کن.
پرهیز از گوش شدن
انسان نباید در زندگی تنها گوش باشد؛ یعنی همه حرفها را بشنود و مبنای عمل خود قرار دهد. نباید فراموش کنیم که بسیاری از اطرافیان ما شکستها و پیروزیهای خود را قاعده کرده به صورت قانونی کلّی به ما ارائه میدهند؛ بدون این که تخصّص لازم در این زمینه را داشته باشند. چند نفر از اینهایی که شما را شماتت میکنند، بر قواعد زندگی مشترک تسلّط داشته، با دردها و درمانهای یک زندگی آشنا هستند؟ چند نفر از اینها در زندگی مشترک خود انسانهای موفّقی هستند؟ اصلاً شما میدانید از نظر اینها موفّقیت در زندگی مشترک به چه معناست؟ شاید آنچه در نظر آنها موفّقیت محسوب میشود، از نظر دین شکستی بیش نباشد؟ شما باید به آنچه دینتان گفته عمل کنید. موفّق یعنی کسی که توانسته است به چیزی که خدا گفته عمل کند؛ حتّی اگر دیگران او را شکست خورده بدانند. خداوند در سوره «شمس»، پس از چندین سوگند میفرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها(۹) رستگار شد کسی که نفس خود را تزکیه کرد.»
تزکیه نفس هم فقط با تقوا و عمل کردن به وظیفه بندگی به مقصد میرسد
وقتی به حرف هر کسی بیآنکه بیندیشی عمل کردی، دیگران میفهمند که تو اهل گوش کردنی، نه فکر کردن. آن وقت هر کسی به خود اجازه خواهد داد برای زندگی تو تصمیم بگیرد. میدانی برخی از آدمهایی که دور و بر ما هستند، از این که مدیر زندگی ما شوند چقدر لذّت میبرند؟ و میدانی که برخی از همینها شکست خودشان را در زندگی با مدیریت زندگی تو جبران میکنند؟ یعنی تو تدبیر زندگیات را سپردهای به دست کسی که از تدبیر زندگی خود عاجز است. بفهم چقدر به خودت بیاحترامی کردهای. از خودت عذرخواهی کن.
ریشهیابی اختلاف
باید دید چرا با وجود محبّت، باز هم میان زن و شوهر اختلاف و درگیری است. اگر پس از این ریشهیابی دیدیم به جهت محبّتِ زیاد است، قبول میکنیم که باید محبّت را کم کرد؛ امّا اگر ریشه اختلافات، محبّت زیاد نبود که معمولاً هم نیست، کم یا قطع کردن محبّت، نه تنها مشکل را حلّ نمیکند؛ بلکه مشکلات را بیشتر هم میکند. شاید او محبّت میبیند؛ امّا احترام را آنگونه که باید نمیبیند. شاید محبّت میبیند؛ امّا احساس درک متقابل ندارد؛ یعنی حس نمیکند که همسرش او را درک میکند. مثلاً ممکن است خواستههایی داشته باشد که از نظر او حقّ مسلّمش است؛ امّا مرد آن را برآورده نکرده یا نمیکند. شاید به جهت یک سوءتفاهم یا هر دلیل دیگری این زن از همسرش دلخور شده و کینه او را به دل گرفته است. به همین دلیل هم محبّت او کارساز نیست و دهها شاید دیگر که تا معلوم نشود، راهحلّ مناسب دادن، کار مشکلی است.
ریشه این ناسازگاریها را میتوان در یک گفتگوی جدّی و با قاعده و یا با مراجعه به یک مشاور متعهّد به دست آورد.
کم شدن تأثیر نامه
من مدّتی برای همسرم نامه مینوشتم و تأثیرگذار هم بود؛ امّا بعد از مدّتی دیگر اثر خود را از دست داد. حالا وقتی نامه مینویسم، به قدری برای او بیارزش شده که حتّی آن را پاره هم میکند! من نمیدانم او چرا این کار را میکند.
دلایل مختلفی برای برخورد منفی با نامه میتواند وجود داشته باشد. شما با فهمیدن دلیل کار همسرتان میتوانید راهی مناسب برای اصلاح رفتار او پیدا کنید. ما در این جا برخی از دلایل برخورد منفی با نامه را میآوریم: اعتدال در همه کارها
هر کار خوبی میان دو کار بد قرار گرفته است: افراط و تفریط. حاکم زمین و زمان امیرمؤمنان علی«ع» فرمود: راست و چپ (افراط و تفریط) گمراهی است. راه درست، راه میانه است که قرآن و آثار نبوّت نیز بر اساس راه میانه آمده است.(۱۰)
نامه نوشتن هر اندازه هم که خوب باشد، وقتی از حدّ و حدود خود فراتر رفت، نه تنها تأثیرگذار نخواهد بود، بلکه اثر عکس هم خواهد داشت. جذّابیت نامه به آن است که مقطعی باشد، نه این که روزی یک نامه به دست همسرمان بدهیم. اگر بخواهیم اندازه متوسّطی مشخّص کنیم، باید گفت در شرایط معمولی، سالی پنج شش نامه هم کافی است. باید مراقب باشیم که نامه جای گفتگو را نگیرد.
نامه برای تبریک گفتنهای ماندگار مثل سالروز تولّد و ازدواج و اعیاد و همچنین برای بیان دغدغههایی که نیازمند تأمّل بیشتر است یا انتقادهایی که دوست نداریم با بیان شفاهی آن، مخاطب در مقابل ما به خجالت بیفتد، خوب است.
پرهیز از تکراری شدن
گاهی هم از بس ما مطالبِ تکراری در نامهها مینویسیم، همسرمان انگیزهای برای خواندن آن نمییابد، مثلاً هر دفعه که نامه مینویسیم همسرمان میداند که دوباره بناست او را نصیحت کنیم و به اندازهای در این نامهها نصیحتهای تکراری خوانده که دیگر نامهها را در بسته میخواند، گویی از مطالبشان آگاه است.
لحنهای سرزنشآمیز و توبیخی
نامه نباید راهی برای سرزنش و توبیخ همسر باشد. برخی برای این که در قالب گفتگو نمیتوانند عقده دل خود را خالی کنند، در نامه از کلماتی استفاده میکنند که لبه تیز توبیخ آن، روح همسر را آزار میدهد. معلوم است که بسیاری از انسانها از چنین نامههایی استقبال نمیکنند.
اصرارهای بیجا
گاهی هم محتوای نامه اصرار بر چیزی است که میدانیم امکان انجام دادنش نیست یا این که همسرمان بنای بر انجام دادن آن را ندارد و از چیزهایی هم نیست که اگر انجام نگیرد اتّفاق ناگواری در زندگی ما بیفتد. نوشتن این گونه نامهها از نگاه همسرمان بیشتر شبیه یک سیاست است تا یک درد دلِ دوستانه.
ناراحتیهای درون زندگی
ممکن است کسی از دست همسرش خسته شده باشد، از کارها و اشتباهات او به تنگ آمده و از بدرفتاریهایش کلافه شده باشد و عقده خود را با نوشتن نامه خالی کند. نامههای اینچنینی بیش از آن که مفید باشند، به اختلافات دامن میزنند.
پینوشتها
۱ـ اصحاب صُفّه به ساکنان صفّه میگویند. صُفّه مکانی در مسجد مدینه بود و اصحاب صفّه گروهی از مسلمانان مهاجر بودند که به دلیل فقر شدید و نداشتن مکانی برای زندگی، ابتدا به دستور پیامبر اکرم«ص» در داخل مسجد مدینه سکونت یافتند. پس از آن، از جانب خداوند وحی شد که مسجد جای خوابیدن نیست. به همین دلیل پیامبر خدا«ص» سکّویی را در کنار مسجد مدینه برای زندگی آنها تعیین کرد. این گروه از اصحاب خاصّ رسول اکرم«ص» بودند که در شرایط سخت اسلام را یاری کردند.
۲ـ بحارالأنوار، ج۶۹، ص۲۹٫
۳ـ علق، ۶ـ۷.
۴ـ فَتَبَارَکَ ٱللَّهُ أَحْسَنُ ٱلْخَـالِقِینَ، مؤمنون، ۱۴.
۵ـ روم، ۲۱٫
۶ـ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۱۶۶٫
۷ـ روایات مربوط به ابراز محبّت را در بحث «محبت گفتاری» از همین گام آوردیم.
۸ـ عیونالحکم و المواعظ، ص۵۳۸٫
۹ـ شمس، ۹٫
۱۰ـ الکافی، ج۸، ص۶۷٫