سخن در سلسله مقالات «در آستان امامان» پیرامون امامشناسی شیعی با محوریت زیارت جامعه کبیره بود. در این مقاله نیز به شرح فرازهائی از این زیارت بلند میپردازیم.
حقمداری اهلبیت«ع»
«و شأنکم الحق و الصدق و الرفق»
و شأن شما حق و راستی و مدارا کردن است.
معنای این فراز این است که شما خوبان در هر حال حقمدار، راستگو، اهل مدارا و سازگاری و نرمی بایسته با مردم هستید. «شأن به معنای امر، حال، جایگاه و مقام است.» این خصلتهای نیک عجین شده با ذات شماست.
«حقمداری» در همه عرصههای فردی، اجتماعی، سیاسی و… محور حرکت شماست. بهویژه در عرصه حکومت و ملکداری «حق» ستون فقرات آنان است. خود حقمدار بودند و همگان را نیز به آن فرا میخواندند. نزد امیرمؤمنان«ع» کفش کهنه و وصلهدار محبوبتر است از حکومت، مگر آنکه از رهگذر آن بتواند حقی را برپا دارد یا باطلی را بزداید.(۱)
حضرت فرمودند: «من عمل بالحق مال الیه الخلق»(۲) هر کس به حق عمل کند مردم به او متمایل خواهند شد.
با این جمله در این زیارت همه شیعیان و رهروان راه ایشان به حقمداری که زیربنای اساسی یک جامعه الگو است فر خوانده شدهاند.
صداقت یک ارزش والا
«صداقت» زیرساخت اساسی هر جامعه نمونه است. صداقت در خانه، اجتماع، سیاست و… زیربنای شکلگیری جامعه «وسط» است که قرآن از آن دم میزند.
«صدق» با همه ابعاد زندگی امامان عجین شده است. روراست با مردم حرف زدن شأن امامان است. کلک، حیله، حقهبازی در قاموس زندگی امامان نیست. امامان بر قله ایمان نشستهاند و آراسته به جلوه برجسته ایمان یعنی «صداقت»اند.
حضرت امام علی«ع» فرمودند، «الایمان ان تؤثر الصدق حیث لغیرک علی الکذب حیث ینعمک(۳): ایمان آن است که راستی را اگر چه به زیانت باشد بر دروغ اگر چه به سودت باشد برگزینی.»
امامان تجلی انسانیت و آراسته به این زیورند.
مولی علی«ع» فرمودند، «الصدق جمال الانسان و دعائه الایمان»(۴): راستی جمال انسان و پشتوانه ایمان است. «و شأنکم … الصدق».
نرمخوئی منش امامان
«والرفق»
شأن امامان رفق با مردم است؛ همان گونه که شأن پیامبر رفق با مردم بود. «به سبب رحمت خداست که تو با آنها چنین نرم هستی. اگر تندخو (زبان خشن) و سختدل میبودی، از گرد تو پراکنده میشدند…»(۵)
امامان امانتدار پیامبرانند و همان علم را بر دوش دارند، علم هدایت، ارشاد و راهنمائی به راه سعادت. طبیعی است که شأن آنها «رفق» است.
پیامبر اکرم«ص» فرمودند، «انا امرنا معاشر الانبیاء بمداراه الناس کما امرنا باداء الفرائض: ما جماعت انبیا به مدارا کردن با مردم فرمان داریم، همچنان که به برپا داشتن فرائض مأموریم.»(۶)
امامان در انجام رسالت خویش موفق بودند، زیرا گفتمان آنها حداقل در بین پیروانشان ماندگار است. یک رمزش همین «رفق» است. حضرت مولی علی«ع» فرمودند، «الرفق مفتاح النجاح: نرمخوئی کلید کامیابی و موفقیت است.»(۷)
نیز فرمودند، «علیک بالرفق فانه مفتاح الصواب و سجیّته اولی الالباب؛ بر تو باد به نرمخوئی که آن کلید دوستی و خوی خردمندان است.»(۸)
از حضرت امام صادق«ع» نقل شده که فرمودند: «من کان رفیقاً فی امره نال مایرید من الناس: هر که در کارهای خود نرمخوی باشد، به آنچه از مردم میخواهد دست یابد.»(۹)
«رفق» و نرمخوئی رمز محبوبیت و جایگاه رفیع است. امام صادق«ع» فرمودند: «ان شئت ان تکرم فلن و ان شئت ان تهان فاخشن: اگر میخواهی گرامی داشته شوی، نرم باش و اگر میخواهی مورد اهانت قرار گیری خشن باش.»(۱۰)
البته نرمخوئی بهجاست که این همه برکات دارد نه نرمخوئی بیجا.: « یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیر: ای پیامبر! با کافران و منافقان ستیز کن و بر آنها سختگیر و خشن باش.»(۱۱) اینجا نرمخوئی نابهجاست. نرمخوئی بهجا آری، و نرمخوئی نابهجا نه.
حضرت امام علی«ع» فرمودند، «اذ کان الرفق خُرقاً کان الخُرق رفقا وربما کان الداء دواء والدواء داء: هرگاه به جای نرمی خشونت لازم باشد، خشونت عین نرمی است. بسا دارو که مایه درد و بیماری باشد و بسا درد و بیماری که خود دارو باشد.»(۱۲)
آری امامان با «رفق» سازنده عجین هستند.
و شأنکم … الرفق
گفتار امامان
«و قولکم حکم و حتم»
گفته شما دستور است و عمل بدان حتمی است.
این فراز را میتوان چنین تفسیر کرد که آنچه شما فرمان میدهید حکم و دستور است و واجبالاتباع. رسم رهروی تبعیت و اجرا کردن آن است. میتوان این فراز را این گونه تفسیر کرد که گفتارتان حکیمانه است و باید این گفتار حکیمانه را اجرا کرد. « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ: ای کسانی که ایمان آوردهاید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیغمبر خدا را و اولیالامر «اوصیای پیامبر» را…»(۱۳)
امامان برگزیدگان خداوند هستند. این برگزیدگان هرگاه سخن بگویند «حکیمانه» است و اگر فرمان دهند، فرمانشان خردورزانه است، پس سعادت و سیادت این جهانی و آن جهانی انسان در تبعیت است و همراهی.
اندیشه امامان
ورأیکم علم و حلم و حزم
و اندیشه شما دانش و بردباری و دوراندیشی است.
اندیشه امامان برگرفته از زلال وحی است، پس علم واقعی و حقیقی است و تئوریهای ثابت نشده و اوهام و خیالات نیست. تجلی خرد است و دوراندیشی در آن موج میزند. خردورزی را باید از مکتب امامان آموخت. این خرد با وحی درآمیخته و دوگانگی در آن وجود ندارد. بهتر بگویم خرد با وحی عمیق میشود، زیرا خالق خرد، وحی را به کمک آن فرستاده است. عمیقترین سخنان در حوزه خرد و خردورزی را باید از مکتب امامان، بهویژه در کلمات نورانی امیرمؤمنان علی«ع» جست.
امامان کانون خوبیها
ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه
هرگاه که از خیر یاد کرده شود، شما نخستین و ریشه و شاخه و معدن و جایگاه و نهایتش هستید.
نیکیها در سه حوزه خلاصه میشوند:
۱ـ اعتقادات
۲ـ اخلاق و ارزشها
۳ـ اعمال
معدن و خاستگاه این سه حوزه برگرفته از مکتب اهلبیت«ع» است. امام صادق«ع» در حدیثی فرمودند، «نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر فمن البرّ التوحید و الصلاه و الصیام و کظم الغیظ و العفو عن المسی و رحمه الفقیر و تعهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله و عدونا اصل کل شرّ و من فروعهم کل قبیح و فاحشه: ما ریشه هر خیری هستیم و هر نیکی از شاخ و بر ماست، از این نیکیهاست یکتاپرستی، نماز، روزه، فرو خوردن خشم، گذشت از بدیکننده، ترحم به نیازمند، پرداختن به کار همسایه و اقرار به فضیلت فضیلتمندان ودشمن ما ریشه هرگونه بدی است و هر زشتی و پلیدکاری از شاخ و بر ایشان است.»(۱۴)
و در ادامه فرمودند، «فکذب من زعم انه معنا و هو متعلق بفروع غیرنا؛ پس دروغ گفته است هر که گمان کرده که با ماست و به شاخههای دیگران چنگ افکنده است.»(۱۵)
بابی انت و امی
این ادبیات اوج ابراز محبت و عشق است. من پدر و مادر خود را دوست دارم و محبوبترین نزد من هستند، این محبوبترینها فدای اهلبیت«ع» باد. این عبارات تحقیر پدر و مادر نیست، همچنان که تحقیر خود و نفس خویش نیز نیست.
برکات اهلبیت«ع»
کیف اصف حسن ثناءکم و احصی جمیل بلاءکم و بکم اخرجنا الله من الذل و فرّج عنا غمرات الکروب و انقذنا من شفا جرف الهلکات و من النار: چگونه نیکوئی ستایش شما را توصیف کنم و زیبائی نعمت شما را به شمار آورم در حالی که به واسطه شما خدا ما را از خواری بیرون آورد و شدت گرفتاری را از ما برداشت و ما را از آستانه پرتگاه هلاکت و آتش دوزخ نجات داد.»
در این فرازها از برکات ولایت اهلبیت«ع» سخن گفته شده است:
۱ـ رهایی از ذلت
ما در سایه رهروی راه شما از ذلت رهیدیم و به عزت رسیدیم و از شما آموختیم که زیر بار ذلت نرویم:
پیامبر خدا«ص» فرمودند، «من اقر بالذل طائما فلیس منا اهل البیت: هر کس با میل و اختیار تن به ذلت دهد از ما اهلبیت«ع» نیست.»(۱۶)
مکتب کربلا به ما « هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه» را آموخت. شما به ما آموختید که زندگی با عزت، زندگی حقیقی است و زندگی با ذلت «زندگینما»ست! امیرمؤمنان علی«ع» فرمودند، «… فالموت فی صیاتکم مقهورین و الحیاه فی موتکم قاهرین…؛ مرگ در زندگی توأم با شکست شماست و حیات در مرگ پیروزمندانه شما…»(۱۷)
ارزش والا در نظر آزادمردان باایمان در زندگی توأم با عزت است. آنان شهادت توأم با عزت و سربلندی را بر زندگی ذلیلانه ترجیح میدهند.
سالار شهیدان امام آزادگان جهان فرمودند، «لا والله لا اعطیکم بیدی اعطاءالذلیل و لا اقرّ لکم اقرار العبید: نه بهخدا سوگند دست ذلت در دست شما نمیگذارم و همچون بردگان تسلیم نمیشوم (بلکه میجنگم و سربلند شربت شهادت را مینوشم).»(۱۸)
امروز ملت بزرگ و سربلند ایران اسلامی با الهام از همین مکتب است که در برابر عربدهکشیهای سران استکبار یعنی آمریکا و همپیمانانش مردانه ایستاده است و مقاومت میکند و زیربار زور نمیرود. فریادش «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه» است که تا کنون هزینههای آن را پرداخته است و همچنان میپردازد. ما این را از مکتب حیاتبخش اهلبیت«ع» آموختهایم.
حضرت امام علی«ع» فرمودند، «بنا تخلع ربقه الذل من اعناقکم: به وسیله ما طوق خواری از گردنهایتان برداشته شد.»(۱۹)
۲ـ رهائی از سختی و غم
«کرب» اندوه شدید و نفسگیر است
«غمرات» به معنای شدتها، طغیانها، غلیانها
و فرّج عنا غمرات الکروب.
به برکت شما شدت گرفتاری از ما برداشته شد.
آسیب امروز زندگی ماشینی و مادی انواع نگرانیها، تشویشها، اضطرابهاست، اما باورمندان راستین مکتب اهلبیت«ع» از این آسیب و آفت در امانند.
ممکن است بپرسید پس این دلشورهها و اضطرابها که در جوامع دوستان اهلبیت«ع» دیده میشود چیست؟ پاسخ آن روشن است، فاصله بین شعار و باور بسیار است. باورمندان راستین به مکتب اهلبیت«ع» از این آسیبها درامانند، نه آنان که شعار پیروی از آنان را سر میدهند و در عمل رهرو آنان نیستند. اهلبیت«ع» اینان را خودی نمیدانند. امام صادق«ع» فرمودند، «لیس من شیعتنا من وافقنا بلسانه و خالفنا فی اعمالنا و آثارنا: شیعه ما نیست کسی که به زبان دم از ما زند، ولی برخلاف کردار و رفتار ما عمل کند.»(۲۰)
۳ـ رهائی از دوزخ
«وانقذنا من شفا جرف الهلکات و من النار: و خداوند ما را به واسطه شما از آستانه پرتگاه هلاکت و آتش دوزخ نجات داد.»
امامان «سلامالله علیهم اجمعین» رهروانشان را هم از آتش دنیا که همان اختلافات خانمانبرنداز هستند رهانیدند و هم از آتش آخرت. دهها و صدها رهنمود امامان«ع» در عرصه وحدت و همدلی بین پیروانشان شاهد زنده این حقیقت است. این وصیت امیرمؤمنان علی«ع» که فرمودند، «… وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا فانی سمعت رسول الله«ص» یقول صلاح ذات البین افضل من عاقه الصلاه و الصیام و ان المبیره الحالقه للدین فساد ذات البین…: همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید، زیرا که شنیدم رسول خدا«ص» مکرر میفرمودند ایجاد آشتی و سازگاری بین مسلمانان از مجموع نماز و روزهها برتر است.»(۲۱)
و به راستی آنچه که دین را نابود و ریشهکن میکند، اختلاف و پراکندگی است. اما نجات دادن از آتش آخرت با پرهیز دادن از رفتار جهنمزاست که در رهنمودهای اهلبیت«ع» موج میزند. دهها و صدها روایت از اهلبیت«ع» نشان میدهند که ایشان، مرتکبان رفتار جهنمی را از خود نمیدانند.
… از ما نیست آن کس که امر به معروف و نهی از منکر نمیکند.(۲۲)
از ما نیست کسی که همسایهاش از بدیهای او در امان نیست.(۲۳)
از ما نیست کسی که با مسلمانی از راه تقلب و دغل وارد شود.(۲۴)
از ما نیست کسی که در امانت خیانت کند.(۲۵)
و…
عمل به این رهنمودهاست که انسان را از آتش آن جهانی میرهاند.
پس به واسطه اهلبیت«ع» است که از آتش این جهانی و آن جهانی میرهیم.
آری ما مدیون اهلبیتیم
بابی انتم و امی و نفسی
پدر و مادرم و جانم فدایتان باد.
پینوشتها
۱ـ ارشاد ۱/۲۴۷ ـ نهجالبلاغه، خطبه ۳۳٫
۲ـ غررالحکم، ۸۶۵۱٫
۳ـ نهجالبلاغه، حکمت ۴۷۸٫
۴ـ فهرست غررالحکم، کلمه صدق.
۵ـ آلعمران، ۱۵۹٫
۶ـ امالی شیخ طوسی، ۵۲۱٫
۷ـ فهرست غرر کلمه رفق
۸ـ همان.
۹ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۱۲۰٫
۱۰ـ بحارالانوار، ۷۸/۲۶۹٫
۱۱ـ توبه، ۷۳٫
۱۲ـ نهجالبلاغه، نامه ۳۱٫
۱۳ـ نساء، ۵۹٫
۱۴ـ کافی، ج ۸، ص ۲۲۲٫
۱۵ـ همان.
۱۶ـ تحفالعقول، ص ۵۸٫
۱۷ـ نهجالبلاغه، خطبه ۵۱٫
۱۸ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۷٫
۱۹ـ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج ۱/۲۷۶٫
۲۰ـ مشکاهالانوار، ص ۷۰٫
۲۱ـ کافی، ج ۷، ص ۵۱٫
۲۲ـ سند احمدحنبل، ۱/۵۵۴٫
۲۳ـ عیون اخبارالرضا، ۲/۲۴٫
۲۴ـ من لایحضره الفقیه، ۳/۲۷۳٫
۲۵ـ کافی، ۵/۱۳۳٫