پیروزی انقلاب اسلامی تنها پیروزی صالحان و مستضعفان بر طاغوتیان و زرسالاران نبود، بلکه پیروزی ارزشهای الهی و انسانی، نمادهای دینی و دینداری و ارزشهای اصیل ملی بر نمادها و حرکتهای ضددینی و ملی رژیم منحوس پهلوی نیز بود. پیروزی بر حرکتهایی بود که این سلسله سرسپرده در طی پنجاه سال با زور سرنیزه و به کارگیری همه ابزارهای مادی و فرهنگی خود آن را دنبال کرد که به دلیل ریشهدار بودن دین و ارزشهای اصیل ملی هرگز نتوانستند به اهداف تعریفشده از سوی اربابانشان نائل آیند، به گونهای که نیم قرن حجابستیزی جابرانه رژیم پهلوی، از برخورد فیزیکی و خشونتآمیز گرفته تا ترویج ابتذال و التقاط و ایجاد محدودیتهای پیدا و پنهان، هرگز نتوانست بیحجابی را از سطح یک اقلیت مرفه و مدیران دولتی و بخشی از طبقه متوسط در ادارات و خیابانها به یک فرهنگ فراگیر در جامعه تعمیم دهد تا جایی که رضاخان و فرزندش محمدرضا، همراه با دستگاههای تبلیغاتیشان حسرت بیحجابی زن ایرانی را با خود به گور بردند و حجاب به عنوان یک ارزش اسلامی و اصیل ملی در بین اکثریت مردم مؤمن به جا ماند و با آغاز نهضت و به عنوان یک سمبل انقلابی به میدان آمد و طومار رژیم پهلوی را در هم پیچید.
پیروزی انقلاب اسلامی اقلیت غربگرای بیحجاب را به پذیرش حجاب اکثریت جامعه ترغیب کرد، طبقه متوسط اداری کشور مشتاقانه و با میل باطنی خود به سمت حجاب آمد و طبقه مرفه و یا وابسته به جریانهای الحادی و التقاطی برای رهایی از نگاههای سنگین جامعه به حجاب حداقلی رو آورد. حجاب به عنوان یک ارزش دینی و ملی در جامعه تثبیت شد و حتی گامی جلوتر از ارزشهای دیگر تا بدانجا پیش رفت که در کنار عنصر «جهاد و شهادت» به نماد و نشانه انقلاب اسلامی تبدیل شد؛ در صدور انقلاب پابهپای روحیه جهادی و شهادتطلبی مرزهای جغرافیایی ایران را درنوردید؛ زنان سایر کشورهای مسلمان را به انقلابی فرهنگی فرا خواند و ضمن تحکیم و تقویت جایگاه خود در سایه رهنمودهای امام و رهبری حتی خود را بر «دولتمردان» و «رسانهها» تحمیل کرد.
با ظهور تکنوکراتها در دولت سازندگی و دستیابی اقلیتهای جامعه به برخی از تریبونهای نظام و ارائه مطالبات خود به عنوان مطالبات جامعه اسلامی و انقلابی، جابهجایی ارزشها نیز آغاز شد. آن هم جابهجایی ارزشهایی که با خون هزاران هزار شهید و مفقود و جانباز به دست آمده بودند. این جابهجایی ارزشهایی که رهبری انقلاب در آن مقطع از آن به تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و حتی قتلعام فرهنگی یاد کردند، توسط عناصر نفوذی چنان سیری را طی کرد که مدیران فرهنگی و سیاسی کشور با ایجاد فضایی باز زمینه را برای تئوریپردازان بیحجابی باز کردند و به جای گوش فرا دادن به مطالبات و انتقادات عناصر اسلامی و انقلابی که نماینده اکثریت جامعه به شمار میرفتند، اقلیت اندکی را که روزی برخلاف میل باطنی خود به حجاب حداقلی رو آورده بودند در جایگاه «مدعی» نشاندند. نادیده گرفتن هشدارهای رهبری انقلاب، حتی توسط رسانه ملی و فرصتسوزی متولیان فرهنگی در جلسات بسته و بعضاً بیهوده و سمبلیک و دستورالعملهای غیر عملیاتی در کنار «غفلت فرهنگی» سایر دستگاههای فرهنگی و حتی نهادهای انقلابی، اعتراضات و فریادهای یاران واقعی امام و رهبری در دستگاههای فرهنگی را نیز در خود گم کرد و کار به جایی رسید که نظام سلطه با ماهوارهها و شبکههای فارسیزبان از راه رسید و ضمن یاری نفوذیهای رسانههای نوشتاری و دیداری، به ویژه در سینما، با الگوهای خود در خانههای عموم مردم لانه کردند و به امید چیدن میوههای تلخ رضاخانی بر آتش بیعفتی خود در فیلمها و سریالها دمیدند که باز خوشبختانه به دلیل ریشهدار بودن فرهنگ دینی و انقلابی، نظام سلطه با تمام هزینههای انسانی و مادی و بهرهگیری از عوامل نفوذی و فرصتسوزیهای عناصر حرّاف در جلسات و بیعرضه در عرصه عمل، ظهور پدیده بدحجابی و حجاب حداقلی به عنوان دستاورد این مجموعه نتوانست به یک فرهنگ فراگیر در جامعه تبدیل شود و نظر اربابان آنان و در رأس آنان صهیونیست بینالملل را تأمین کند.
همین تلاش حداکثری نظام سلطه و بهرهبرداری حداقلی، سرانجام آنان را بر آن داشت تا بار دیگر عِدّه و عُدّه خود را به میدان آورند و اقلیتی خاص را با شکل و شمایل و شعارهای مشخص به کمک برندهای خودساخته که اغلب از فراریان سازمان رسانهای اصلاحطلبان به لندن بودند، جنگی روانی را آغاز کنند و آنچه را سرنیزه رضاخان و ابتذال محمدرضا و قتلعام فرهنگی عناصر نفوذی و آنتن ماهوارهها به آن دست نیافته بودند، به صورتی نرم به دست آورند. طرح موضوعاتی چون آزادی یواشکی و بچههای فلان خیابان، استفاده از یک رنگ خاص در یک روز معین و به تماشا گذاشتن عکسهای بدون پوشش در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و حتی مظلومنمایی و دعوت اکثریت جامعه به پذیرش دختران بیحجاب به نام احترام به حق آنان هم نتوانست آنان را به مقصود برساند، از این رو بر آن شدند سناریوی دیگری را آغاز کنند و آن «فشار حداکثری بر حاکمیت» در کنار «بهرهمندی از غفلت فرهنگی مسئولان» است.
امروز نظام سلطه در کنار فشار حداکثری اقتصادی و سیاسی که به یُمن مسئله برجام به آن دست یافته، در صدد امحای یکی از نمادهای انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی یعنی «حجاب» بر آمده است و در این راه از همه نیروهای خود، بهویژه عناصر نفوذی بهره میگیرد. طرح مسئله دختر آبی که در آن حتی رئیس فیفا با رئیسجمهور ایران اسلامی تلفنی سخن گفت و در کنار فضاسازی رسانهای همزمان یک نماینده مجلس از تریبون مجلس که خودسوزی یک دختر را با خودسوزی آغاز حرکت انقلابی در تونس مقایسه کرد، خود گویاترین سند بر دستور کار قرار دادن فشار حداکثری بر نظام اسلامی در خصوص رفع تبعیض از زنان است که در نهایت به الزامات نظام سلطه برای رفع حجاب میانجامد!
در این میان غفلت فرهنگی متولیان فرهنگی نیز متأسفانه به پاشنه آشیل نظام تبدیل شده است. تکرار مکررات در جلسات و همایشها و نشستها توسط افرادی خاص، بهویژه در رسانه ملی که در طی سالهای سال برای چندمین بار امتحان خود را در نهادهای فرهنگی پس داده، ضرورت ورود هوشمندانه نیروهای انقلابی، بهویژه بانوان انقلابی را در این مقطع دوچندان میکند.
امروز دشمن بر آن است چیزی را که در طی چهل سال گذشته با همه ابزارهای خود به دست نیاورده، در جنگی نرم و با به زانو درآوردن مسئولان در حوزه باورها به دست آورد و «حاکمیت» را به عقبنشینی از ارزشهای دینی و ملی وادارد. بیشک آنچه در این میدان بیش از همه دشمن را جری میکند و به حرکت رو به جلوی آنان میانجامد و به کامل کردن پازل فتنه چندلایه آنان کمک میکند، سکوت و عقبنشینی نیروهای انقلابی، دل بستن و دل خوش کردن به خوشنشینان جلسات و کمیسیونها و عدم برخورد انقلابی با عناصر مذبذب و منفعل در قوه مجریه و قوه مقننه است.
امروز نیروهای انقلابی بیش از گذشته باید با منعکس کردن مطالبات اکثریت محجب جامعه، مطالبهگر قوای سهگانه نطام مقدس شده و رسانه ملی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را به در پیش گرفتن نقش فعال در این عرصه ترغیب کنند و به نقد هرگونه حرکت منفعلانه از سوی هر فرد حقیقی و حقوقی بپردازند و عرصه را بر مروّجان و مبلغان فرهنگ رضاخانی ببندند و بار دیگر به همگان ثابت کنند که همانگونه که در عرصه نظامی، دوران سلطه سیاسی و نظامی آمریکا و انگلیس در سرزمین ولایتمداران به پایان رسیده است و سرنوشت هر پهپاد آمریکایی و کشتی انگلیسی که بخواهد مرز جغرافیای ایران اسلامی را در هم نوردد به عبرتی برای همه متجاوزان تبدیل میشود؛ در عرصه فرهنگی هم هر فرد و مجموعهای که بخواهد از خط قرمزهای نظام اسلامی بگذرد و مروّج فرهنگ رضاخانی شود به همان سرنوشت پهپادها و کشتیهای بیگانه دچار خواهد شد.