اشاره:
در شماره گذشته حضرت استاد با اشاره به لزوم توجه به نعمت عظیم ولایت، به بحث درباره سه عامل «توفیق الهی»، «انگیزه» و «پذیرش نصحیت» به عنوان اسباب کار خیر اختیاری پرداختند. در ادامه ضمن توجه دادن به تعارض ظاهری اراده الهی با ارادههای دیگر، با ذکر مثالی تفاوت ارادههای طولی و ارادههای عرضی را تشریح کردند. در این شماره ادامه این بحث را میخوانید.
مراتب شکرگزاری متناسب با مراتب فاعلها
اگر شخص محتاج در هنگام تحویل چک بگوید آن شخصیت بزرگ این کار را کرده و به خدمتکاری که چک را به او رسانده هیچ اعتنایی نکند، کاری خلاف ادب محسوب میشود. ما معمولاً در چنین مواردی اگر با آن منشی یا حسابدار هم روبهرو شویم از آنها هم تشکر میکنیم، اما میدانیم که کار دست آن شخصیت بزرگ است و به امر ایشان این کار انجام میگیرد و اگر او دستور ندهد هیچ یک از مراحل دیگر انجام نخواهند شد. ولی دیگر عوامل هم در این عمل نقش دارند و با اراده خود کار خویش را انجام میدهند و چون کار خوبی هم انجام میدهند، ادب و اخلاق هم اقتضا میکند که در مواجهه با هر کدام متناسب با شأنشان از آنها تشکر کنیم، و این تشکر هم هیچ منافاتی با این حقیقت ندارد که کار اصلی را آن شخصیت بزرگ انجام میدهد.
در باره عالم هستی هم معتقدیم که همه عالم هستی از خداست. مگر ما خالق دیگری هم داریم؟ هر چه هست، وجودش از خداست. پس اگر بگوییم همه چیز از خداست حرف غلطی نگفتهایم، اما این بدان معنا نیست که وسایطی در کار نیست و آنها هیچ مسئولیتی ندارند یا اگر کار خیری انجام دادند سزاوار تشکر نیستند. این رابطه طولی است و نسبت فعل به هر یک از فاعلها هم صحیح است و مسئولیت واسطهها هم در جای خود وجود دارد و وظیفهای هم که ما نسبت به واسطهها داریم امری واقعی است. اگر بگوییم اصل کار از خدای متعال است هیچ سخن خطایی نگفتهایم، حتی اگر هم بگوییم: «لامُؤثّرُ فِی الوجود اِلا الله: هیچ مؤثری در وجود جز الله نیست.» حرف اشتباهی نزدهایم زیرا مقصود این است که هیچ مؤثری بهطور استقلالی تأثیر حقیقی در عالم وجود ندارد. ایجاد از اوست و هر چه و هر کس که وجود دارد وجودش از اوست. این یک نگاه است که بر اساس آن وقتی واسطهای برای ما کاری را انجام میدهد، به ما کمکی میکند، یا معلمی که کلمهای را به ما یاد میدهد، ما باید از او تشکر کنیم، چنانچه از امیرالمؤمنین«ع» نقل شده است که: «مَن عَلَّمَنِی حَرفاً، فَقَد صَیَّرَنِی عَبداً؛(۱) هرکس حرفی به من یاد دهد مرا بنده ساخته است.»
درست است که همه اینها کار خدا، لطف خدا و هدایت الهی است و نه تنها علم، بلکه واسطه در علم هم از اوست، اما در هر مرحلهای وسایط نقشی طولی در انجام این فعل دارند و انسان باید از همه تشکر کند. البته این تأثیر در عرض کار خدا نیست، یعنی این طور نیست که نیمی از کار را خدا و نیمی دیگر را واسطه یا واسطهها انجام دادهاند، بلکه همه آن کار برای خداست و همه آن هم برای واسطه است. اینها در طول هم هستند. وجود شیطان و قدرت اغواگریاش از خداست و کس دیگری وجود ندارد که این چیزها را به او داده باشد. پرسش این است که ما در هر مرتبه باید به چه چیزی توجه کنیم؟
مؤمن در همه چیز و در همه حال نوعی نسبت نهایی برای خدا قائل است. این اعتقادی است که لازمه ایمان است و باید همیشه آن را حفظ کرد، اما معنای این اعتقاد این نیست که به هیچ عامل دیگری توجه نکند و هیچ چیز دیگری را مؤثر نداند. عوامل دیگری هم هستند، اما همه به اذنالله مؤثرند و خداست که قدرت تأثیر به آنها میدهد و هرگاه هم بخواهد این توان را از آنها میگیرد.
اما توجه ما باید چگونه باشد و کار را باید چگونه به هر یک از فاعلها نسبت دهیم؟ نوع توجه و نسبت دادن ما باید متفاوت باشد. وقتی که آن خدمتکار پول را به در خانه میآورد باید از او تشکر کرد. ما با او مواجهیم و در برابر او وظیفهای داریم.
قابل قیاس نبودنِ نقش سرچشمه با نقش واسطهها
از امام رضا«ع» نقل شده است:
«مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّوَجَل(۲): کسی که از منعمی از مخلوقها تشکر نکند، از الله عزّ و جلّ تشکر نکرده است.» اما وظیفه ما به همین جا ختم نمیشود. ما به خاطر کاری که او انجام داده، از او تشکر میکنیم، اما در عمق دلمان باید خود را مدیون چه کسی بدانیم؟ آیا باید خود را مدیون مستخدمی بدانیم که امر مافوقش را اطاعت کرده و برای انجام این وظیفه مزد خود را خواهد گرفت؟ اگر به او بگوییم: «آقا! من چطور میتوانم از شما تشکر کنم؟ چقدر به این پول احتیاج داشتم و واقعاً مدیون شما هستم.» در صورتی که او به جایگاه خود توجه داشته باشد میگوید: «شما به من مدیون نیستید. به من گفته بودند این پول را به این آدرس ببر و من هم آوردم و مزد این کار را هم خواهم گرفت.»
تشکر ما باید بدین خاطر باشد که او وظیفهاش را خوب انجام داده، تأخیر نداشته و خیانت نکرده است. اما از آن شخصیتی که اصل پول از اوست و او دستور اهدای آن را داده است باید طور دیگری تشکر کرد، زیرا آنچه که به ما رسیده از اوست و اگر او نبود نه کسی چک را مینوشت و نه کسی آن را به ما میرساند. پس موقعیت ما نسبت به چنین مواردی فرق میکند.
باید توجه داشته باشیم که چه کاری را به چه کسی نسبت میدهیم و در مقابل هر کسی چه وظیفهای داریم. اگر نسبت به همان واسطه اخیر هم وظیفه خود را انجام ندهیم، در پیشگاه خدا مؤاخذه خواهیم شد.
ما وظیفه داریم که از واسطهها هم در حد خودشان تشکر کنیم، اما این بدان معنا نیست که خدا را فراموش کنیم. باید بدانیم که اصل خدا، همه چیز از او، دلها به دست او و هستی در دست اوست: «إِنَّمَا أَمرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَن یقُولَ لَهُ کُن فَیکُونُ(۴): تنها امر او هنگامیکه چیزی را اراده میکند این است که به آن میگوید: «باش!» پس آن موجود میشود.»؛ «وَإِن یمسَسکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُو(۵): اگر الله به تو زیانی برساند پس برای آن برطرف کنندهای جز او نیست.»
اگر ضرری، خسارتی، بیماری، مشکلی یا بلایی به کسی رسیده خدا آن را نازل کرده و خود او هم میتواند آن را بردارد و هیچ کس دیگری قدرت برداشتن آن را ندارد. این حقیقت نص آیه قرآن است. چنانکه میفرماید: «وَإِن یرِدکَ بِخَیرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِه(۶): و اگر براى تو خیرى بخواهد، پس برای بخشش او ردکنندهاى نیست.» اگر خدای متعال بخواهد خیری به کسی برساند کسی نمیتواند مانع آن شود. کار به دست اوست و به هر کسی و از هر طریقی و از راه هر سببی که مصلحت بداند هر آنچه را که بخواهد میرساند. او در انجام کار خوبش درنمیماند و نیاز به اسباب ندارد و اراده اوست که عمل میکند.
بنابراین ما در مقام مناجات با خدا باید همه چیز را از خدا بدانیم و به او نسبت دهیم و بگوییم: «خدایا! تو همه این نعمتها را در اختیار ما قرار دادی. تو ما را هدایت کردی و تو به ما ایمان عطا فرمودی. تو توفیق نماز خواندن و توفیق هر کار خیری را که انجام دادیم به ما عطا کردی. حتی تو توفیق شکر بندگانت را هم به ما عنایت کردی. وقتی با خدا مواجهیم باید توجه داشته باشیم که منشأ اصلی همه قدرتها اوست.
اما مواردی هم وجود دارند که ما با مخلوقات واسطه مواجهیم و نسبت به آنها هم وظایفی داریم که باید انجام بدهیم. در این زمینه روایاتی نقل شده که به نظر میرسد بیشتر از امام هادی«ع» در رساله جبر و تفویض وارد شده است.(۷)
خدا: سرچشمه خوبیها. کفران نعمت خدا: سرچشمه بدیها
در حدیثی قدسی آمده است که:
«یَا ابنَ آدَمَ بِمَشِیئَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِی أَدَّیْتَ فَرَائِضِی وَ بِنِعْمَتِی قَوِیتَ عَلَى مَعْصِیَتِی؛ جَعَلْتُکَ سَمِیعاً بَصِیراً قَوِیّاً؛ ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ؛ وَ ذَاکَ أَنِّی أَوْلَى بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَیِّئَاتِکَ مِنِّی(۸): ای فرزند آدم با خواست من، تو کسی شدی که برای خودت میخواهی آنچه را که میخواهی و با قوت من واجبات مرا ادا کردهای و با نعمت من بر معصیت من قدرت یافتهای. من تو را شنوای بینای قوی قرار دادم. آنچه که از خوبی به تو میرسد از جانب الله است و آنچه که از بدی به تو میرسد از جانب خودت است و این بدین خاطر است که حقیقتاً من به خوبیهای تو اولی از تو هستم و تو به بدیهای خودت اولی از من هستی.»
در مقام عذرخواهی و توبه اگر بگوئیم: «خدایا! مؤثر اصلی تو بودی به این معنا که معصیت هم که کردم تو قدرتش را به من عطا کردی.» چنین کلامی، مناجات نیست و گوینده آن در مقام عذرخواهی و توبه نیست. در مقام توبه باید بگوئیم: «خدایا! این گناهان را من انجام دادم و من مسئول آنها هستم و نسبت آنها هم به من صحیح است و گزاف و دروغ نیست. واقعاً من چنین اعمالی انجام دادم و اراده من هم در آنها اثر داشت.» مقام توبه و استغفار این است که انسان سیئات را به خودش و خوبیها را به خداوند متعال نسبت دهد. «خدایا! اگر تو این نعمتها را به من نداده بودی من چگونه میتوانستم نماز بخوانم؟ اگر تو مرا خلق و هدایت نکرده بودی و اگر به من ایمان عطا نکرده بودی، توفیق انجام هیچ کار خوبی را نمییافتم. اگر زبانم لال بود نمیتوانستم حرف بزنم و اگر بدنم فلج بود نمیتوانستم رکوع و سجود کنم. پس تو به خوبیهای من اولی از من هستی و من به بدیهایم اولی از تو هستم.»
در این مقام، بدیها را به خود نسبت میدهیم و خوبیها را به خداوند و این هر دو نسبت صحیحاند. باید به مقامی که در آن هستیم توجه داشته باشیم و ببینیم چه مرتبهای است و چه اقتضایی دارد.
پینوشتها:
۱٫مجموعه آثار کنگره بینالمللى بزرگداشت ثقهالاسلام کلینى، مجموعه رسائل، ج۱ ص۳۲۱٫
- محمدبنعلیبنبابویه، عیون أخبار الرضا علیهالسلام، ج۲ ص۲۴٫
۳٫همان.
۴٫یس، ۸۲٫
۵٫یونس، ۱۰۷٫
- همان
- ر.ک: ابنشعبه حرانى، تحف العقول، ص۴۵۸٫
۸٫ محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج۱ ص۱۵۲٫