حوزههای علمیه از ابتدای تأسیس، وظیفه پاسخگویی به برخی از نیازهای جوامع مسلمان را بر عهده داشتهاند. نیازهایی که رفع آنها در یک جامعه اسلامی صرفاً از سوی حوزه علمیه و روحانیون تربیت شده در آن، ممکن بود. مواردی مانند تعلیم معارف دینی و تربیت و تزکیه مردم و قضاوت و انجام فرائضی مانند برپایی نمازهای جماعت و اقامه مناسبتهای دینی و مذهبی از جمله، مجالس حسینی و…
علاوه بر این موارد، روحانیون در جامعه ما در عرصههایی مانند اصلاح کدورتها و ایجاد صلح و صفا در میان افراد وخانوادهها و قبایل، حل و فصل اختلافات با ریش سفیدی، وساطت برای انجام امور خیر، دفاع از مظلومین و افراد بیپناه در برابر ظلم و زیادهخواهی حاکمان و اربابان و…، تلاش برای سوادآموزی و ارائه آموزشهای مقدماتی به مردم، انجام خدمات شرعی مانند جاری ساختن صیغه ازدواج و طلاق و تقسیم ارث میان وراث و کفن و دفن اموات و…، هم ایفای نقش میکردند، بهگونهای که طی چهار قرن اخیر و تا قبل از روی کار آمدن سلسله پهلوی، انجام این امور از وظایف اختصاصی روحانیت به شمار میرفت و روحانیون با طیب خاطر و به عنوان وظیفه شرعی به ارائه این خدمات به جامعه مشغول بودند و جامعه نیز روحانیت را به عنوان یک نهاد کارآمد، ضروری و بیرقیب برای رفع این نیازها به رسمیت میشناخت و مورد تکریم قرار میداد. پس از به قدرت رسیدن رضاخان بخشی از این امور به نهادهای دیگر مانند دادگستری، ثبت احوال، آموزش و پرورش و… محول شد؛ اما انجام وظایف و امور دینی کماکان بر عهده نهاد روحانیت باقی ماند و تلاش سلسله پهلوی برای کمرنگ کردن جایگاه روحانیت و حوزههای علمیه در میان مردم به نتیجه نرسید.
برپایی نهضت اسلامی حضرت امام و در پی آن پیروزی انقلاب و تشکیل نظام اسلامی باعث شد تا وظایف و امور متفاوت و متنوعی بر عهده روحانیت و حوزههای علمیه گذاشته شود و سطح توقعات و مطالبات جامعه از روحانیت و به تبع آن حوزههای علمیه بهشکلی صعودی افزایش یابد.
این وظایف را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد: دسته اول وظایف اساسی و ذاتی روحانیت و دسته دوم وظایفی است که ارتباط مستقیم با روحانیت ندارد و بابت بر عهده گرفتن امور اجرایی و حکومتی، بر عهده روحانیون گذاشته شد. (مواردی مانند نمایندگی مجلس یا وزارت و مناصب اداری و اجرایی در دستگاهها و نهادهای مختلف). در این میان رویکرد شرعی نظام جمهوری اسلامی ایجاب میکرد برخی از مسئولیتها به صورت اختصاصی به روحانیت و تربیتشدگان حوزههای علمیه سپرده شود. مواردی مانند قضاوت، نمایندگی ولیفقیه در برخی از دستگاهها و نهادها و مدیریت بخشهایی از سازمان عقیدتی سیاسی نیروهای مسلح. در واقع پس از پیروزی انقلاب اسلامی، روحانیت شیعه علاوه بر وظایف تبلیغی و شرعی در برابر جامعه، متکفل برخی از مسئولیتهای مرتبط با ساختار اسلامی نظام جمهوری اسلامی شدند.
در این میان، به موازات تثبیت جمهوری اسلامی و با توجه به تحولات فرهنگی و اجتماعی جامعه و بروز دگرگونیهای عمیق در فناوریها و رسانهها و تأثیرپذیری جامعه ایران از سایر جوامع، بهویژه جوامع غربی، بهتدریج بخشهای مختلف جامعه اعم از مؤمنان و حتی افراد عادی و با دغدغههای دینی کمتر، با مشکلات و نیازهای جدیدی مواجه شدند و برای حل این مشکلات و پاسخگویی به نیازهای تازه، به جستجوی مرجعی معتبر و مطمئن پرداختند و در این جستجو مرجعی امینتر و معتبرتر از روحانیت نیافتند. نیازهایی مانند «مشاوره» برای زندگی قبل از ازدواج، نحوه انتخاب همسر، نحوه اداره مطلوب زندگی مشترک، تربیت دینی فرزند، نحوه برخورد با ناملایمات زندگی و چگونگی اجتناب از رسیدن به یاس و پوچی. یا نیاز به تبیین نسبت دینداری با جهان کنونی و اقتضائات زیست دینی در دنیای مدرن و تعیین «رابطه دیانت» با مقولاتی مانند محیط زیست، رسانه و فضای مجازی، اختلاط رایج و اجتنابناپذیر با نامحرم در محیطهای کاری و عمومی و…!
اما متأسفانه در برابر این تقاضای روزافزون و درست، نهاد روحانیت و حوزههای علمیه قدرت پاسخگویی به این حجم از مطالبات بر حق را نداشته و در بسیاری از موارد خود را برای رفع این احتیاجات آماده نکردهاند. بهعنوان نمونه بسیاری از خانوادهها با این معضل روبرو هستند که فرزندان آنها در هنگام بلوغ از انجام وظایف شرعی مانند نماز، روزه، رعایت حجاب و مساعل شرعی در برخورد با نامحرم، سر باز میزنند و به دلایل مختلف انجام وظایف شرعی را جدی نمیگیرند. در این میان پرسش عموم چنین خانوادههایی این است که برای مقابله با این فرزندان چه باید کرد؟ آیا باید با تشویق و ایجاد انگیزههای مالی و مادی و یا عاطفی چنین فرزندانی را به انجام فرایض دعوت کرد؟ در چنین حالتی فرزندان دچار اختلال در نیت نخواهند شد؟ (چون عمل واجب را برای کسب رضایت والدین و جلب منافع مادی و تشویقات مادی و… انجام دادهاند و نه به قصد قربت!) آیا تنبیه و تهدید راهکار چنین فرزندانی است؟
برخی از این خانوادهها برای حل مسئله به مشاوران و روانشناسان دانشگاهی مراجعه کرده و عموماً از این مراجعات پشیمان شدهاند، چون اکثر مشاوران و روانشناسان بر اساس آنچه از روانشناسی و علوم تربیتی غربی رایج در دانشگاهها آموختهاند، در برخورد با این موارد به والدین توصیه میکنند که کاری به کار این فرزندان نداشته باشند و به انجام یا عدم انجام وظایف شرعی از سوی فرزندان، حساسیت نشان ندهند. بسیاری از این خانوادهها مدتها به دنبال مشاوران و کارشناسانی بودهاند که بر مبنای نگرش و منابع دینی والدین را برای برخورد با این موارد راهنمایی کنند، اما کارشناسانی از این دست بهقدری معدود و انگشتشمارند ا که دسترسی مردم به آنان با دشواری و صرف زمان طولانی و هزینه برای رفت و آمد از شهرستانها به مراکزی در قم و… ممکن میشود.
این در حالی است که در یک نظام دینی خانوادهها «حق» دارند در هنگام بروز چنین نیازهایی به مشاوران تحصیلکرده در حوزههای علمیه و مسلط به روانشناسی و علوم تربیتی دینی دسترسی داشته باشند. بر همین مبنا نیاز به مشاوران دینی در حوزه مسائل خانوادگی و انتخاب همسر و تربیت کودک و… بهشدت در جامعه وجود دارد، اما چنین مشاورانی اندکند و دسترسی به آنان برای اکثریت افراد جامعه ممکن نیست.
از سوی دیگر اداره جامعه توسط نظام دینی ایجاب میکند مراکزی مانند مهدکودکها و کودکستانها، مدارس و رسانه ملی و… برای تربیت دینی کودکان از دانش کارشناسان و دانشآموختگان حوزههای علمیه بهره ببرند و برنامهها و روشهای خود را بر اساس الگوهای دینی تنظیم کنند، اما در عمل چنین اتفاقی رخ نداده و مثلاً برنامهسازان رسانه ملی هنوز بر اساس سلیقه و فهم و نگرش خود به ساخت و تولید برنامههای مخصوص کودکان و خردسالان میپردازند و بعید است در صورت نیاز، بتوانند به مشاورینی که با نگرش دینی در حوزه برنامهسازی کودک ارائه طریق میکنند، دسترسی داشته باشند؛ چون اساساً چنین کارشناسانی به صورت نظاممند تربیت نشدهاند.
بر همین اساس در عرصههای متفاوتی از حیات اجتماعی و اداره جامعه به کارشناسانی نیاز هست که با تسلط بر منابع دینی و بر مبنای این منابع، روشها و نگرشهای دینی درباره مسائلی مانند تعلیم و تربیت، فرهنگ و شیوه زیست انسانی، سیاست و اقتصاد و سایر موارد مربوط به اداره جامعه را تبیین کنند و به صورت کاربردی در اختیار مردم و مسئولان قرار دهند.
این ویژگی و توانایی صرفاً در نهادی مانند حوزه علمیه یافت میشود و این حوزههای علمیهاند که باید پاسخگوی مطالبات بهحق مردم و مسئولان در این زمینهها باشند. برخی از زمینههایی که حوزههای علمیه باید خود را برای تربیت تخصصی طلاب بر مدار آنها مهیا کنند، عبارتند از:
الف) حوزه علوم تربیتی و مشاوره دینی: زندگی در جهان امروز، نیاز به مشاوره و کارشناسان تربیتی را بیش از پیش افزایش داده است و دیری نخواهد پایید که تشکیل خانواده و تداوم آن و تربیت فرزند و راهنمایی نسل آینده جز با مدد و هدایت چنین کارشناسانی امکانپذیر نباشد، زیرا نفوذ رسانهها و تأثیرات محیطی بر انسانها بهگونهای افزایش یافته که دیگر نمیتوان با تکیه به تربیت خانوادگی، شخصیت افراد را شکل داد. به همین دلیل رجوع به کارشناسان تربیتی و مشاوران (ازدواج، خانواده و تربیت کودک) اجتنابناپذیر است.
از سوی دیگر نهادهای آموزشی و فرهنگی، از مهدهای کودک تا آموزش و پرورش و دانشگاهها و رسانهها برای تطبیق برنامههای خود با چهارچوبهای تربیت دینی به مشاورانی نیاز دارند که بر اساس «کتاب و سنت» محتوای برنامهها و آموزشها را تدوین و طراحی کنند و این مهم رخ نخواهد داد مگر اینکه حوزههای علمیه به صورتی مدون و نظاممند به تربیت روحانیون متخصص در تربیت و مشاوره اسلامی بپردازند و تأمین کننده نیازهای مردم و نظام در این زمینه باشند.
ب) عرصه هنر و رسانه: در دنیای امروز رسانهها و هنر از جایگاه سرگرمی و تفنن خارج شده و درست یا غلط در جایگاه مربی و تعیینکننده سبک و شیوه زندگی قرار گرفتهاند. به همین دلیل حضور کارشناسان اسلامی رسانه و هنر در مدیریت و ساختار رسانهها و مراکز هنری، برای تعیین قالبها و تأمین محتوای رسانهها و آثار هنری بر اساس الگوهای اسلامی و فرهنگ دینی از الزامات نظام اسلامی است؛ زیرا در غیر این صورت هدایت مردم به سوی سبک زندگی دینی و الهی ممکن نخواهد بود.
سینما، صدا و سیما، موسیقی، مطبوعات و فضای مجازی و… از جمله مصادیق این عرصه محسوب میشوند و حوزههای علمیه برای تأمین نیروی مورد نیاز این عرصه، ملزم به تربیت متخصصان اسلامی هنر و رسانه هستند. متخصصانی که علاوه بر تخصص در جنبههای فقهی هنر و رسانه، در تأمین محتوای رسانه و آثار هنری بر مبنای الگوهای دینی هم نقش اساسی داشته باشند.
ج) عرصه تبلیغ متناسب با جهان امروز: اقتضائات جهان امروز ایجاب میکنند که حوزههای علمیه برای انجام وظایف سنتی روحانیت مانند امامت جمعه و جماعت، وعظ و خطابه و معرفی و ترویج دیانت، نیروهای مستعد و با انگیزه را گزینش کنند و تحت آموزشهای مناسب قرار دهند تا در دنیای امروز قادر به انجام وظایف تبلیغی و سیاسی اجتماعی خود باشند. وقتی در سراسر ایران صدها نماز جمعه برپا میشود و امامان جمعه علاوه بر اقامه نماز جمعه در مدیریت سیاسی و فرهنگی محدوده خود نیز دخالت میکنند و مورد مشورت و حتی در موقعیت تصمیمگیری قرار میگیرند، نیاز به امامان جمعه مسلط و آشنا به مباحث سیاسی، فرهنگی و قانونی برای انجام مطلوب این رسالت احساس میشود.
در همین راستا وظیفه حوزههای علمیه است که برای تربیت افراد به منظور تصدی این جایگاه، اقدام به گزینش افراد مستعد و معتقد و آموزش آنها کند. در همین راستا تربیت افراد برای به عهده گرفتن امامت مساجد و انجام وعظ و تبلیغ برای مخاطبان امروزین از دیگر وظایف جدی حوزههای علمیه است. وعاظ و امامان جماعت در دنیای امروز برای انجام مسئولیتهای خطیر خود علاوه بر صفای باطنی، شرایط فقهی و تسلط بر معارف فقهی و اخلاقی ناگزیرند مخاطبشناسی کنند و روانشناسی مخاطب را بدانند و این علوم را باید با نگرش دینی بیاموزند. در غیر این صورت دانستن این علوم به روایت تمدن غرب نه تنها کمکی به آنها نخواهد کرد، بلکه آنها را به بیراهه خواهد کشاند.
بدیهی است آموزش وعاظ و امامان جماعت از جمله وظایف اساسی حوزههای علمیه است و دیگر نمیتوان طلاب را بدون آموزشهای تخصصی و به صرف گذراندن سطوح حوزوی برای امامت مساجد و یا تبلیغ فرستاد، چون نتیجه همانی میشود که متأسفانه این روزها در بسیاری از مساجد شاهدیم و آن هم کاهش قابل توجه تعداد نمازگزاران مساجد و مخاطبان جلسات وعظ و خطابه است.
د) تربیت نیرو برای نهادهای روحانیمحور: به دنبال استقرار نظام جمهوری اسلامی و شکلگیری نهادهایی چون عقیدتی سیاسی نیروهای مسلح، نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها، نمایندگی ولیفقیه در سپاه و… برای ترویج و تعمیق نگرش و رفتار دینی در میان مخاطبان این دستگاهها، از جمله دانشجویان و اساتید، نیروهای مسلح و…، سالانه صدها نفر از طلاب جذب این دستگاهها و به انجام وظایف تبلیغی، نظارتی و مدیریتی خاص این مجموعهها مشغول میشوند؛ آن هم در حالی که برای انجام این مسئولیتها آموزش خاصی ندیده و تربیت نشدهاند و بر اساس فهم خود و احیاناً تجارب شخصی و آزمون و خطا به انجام وظایف محوله مشغول میشوند و بدیهی است که در چنین حالاتی نمیتوان به ثمره چنین فعالیتهایی امید بست.
تلختر آنکه هریک از این طلاب، صدها مخاطب را برای ساعتها در اختیار دارند و در صورت برخورداری از آموزشهای متناسب میتوانند از فرصتهای موجود حداکثر بهره را برای تبلیغ و ترویج رفتارها و نگرشهای دینی ببرند، اما این فرصتهای ارزشمند را از دست میدهند. اگر این نیروها در حوزههای علمیه آموزشها و تخصصهای مرتبط با مسئولیتهای آینده خود در دانشگاهها و نیروهای مسلح و… را نبینند، چگونه میتوان به تأثیر اقدامات آنها امیدوار بود؟ آن هم در حالی که جبهه باطل برای انحراف مردم و جامعه ما از همه ابزارهای علمی و تخصصی بهرهبرداری میکند.
بیتردید نظام اسلامی وقتی متناسب با نام خود به حقیقت دین دست خواهد یافت که در همه امور دنیایی خود تابع دین و نگرشهای آن باشد و رفتارهای خود را بر اساس دیانت و شیوه زیست دینی ساماندهی کند و این ممکن نخواهد بود مگر آنکه حوزههای علمیه تولیدکننده علوم انسانی بر پایه اسلام باشند و نیازهای جامعه و حاکمیت را به وسیله علوم انسانی اسلامی پاسخ گویند. در این میان اگر حوزههای علمیه پاسخگوی چنین مطالباتی نباشند، جامعه و حتی حاکمیت نظام دینی برای رفع نیازهای خود بهناچار به سراغ علوم تولید شده در تمدن غرب خواهد رفت و عملاً اسلامیت نظام در معرض حذف و یا تشریفاتی شدن قرار خواهد گرفت.