مقدمه:
جنگ اخیر که با خباثت باند تروریستی صهیونیسم بر ملت غیور و بصیر ایران اسلامی تحمیل شد، زمینهساز رشد معرفتی و ایمانی، انسجامی بینظیر بین اقشار مختلف و حضور مثالزدنی تمام لایههای فعال فرهنگی در کنار یکدیگر بود. تاریخ انقلاب اسلامی چنین صحنهای را در خاطر ندارد. اینحضور فعال که توأم با تنوع مخاطبان و مأموریتهاست، پرسشهایی را برای راهبران فرهنگی در میدان عمل پدید آورده است که پاسخ به آنها نیازمند استناد عمیق به منابع معرفتی اسلام همانند قرآن، سنت و عقل است.
این سئوالات گاه در قامت دوگانههایی رخ مینمایاند که امتداد آن دوراهیهایی در متن عملیات فرهنگی اجتماعی است. برای نمونه برای راهبران میدان، این پرسش مطرح است که راهبرد اصلی جمهوری اسلامی در شرایط فعلی حفظ انسجام حداکثری است یا غلبه در جنگ؟
آیا لزوماً سرنوشت جنگ باید در جنگ تعیین شود و هرگونه مذاکره در شرایط فعلی مصداق سازش است؟ آیا اصل بر صلح است یا جنگ؟ مقصود از صلح تحمیلی چیست؟ آیا هویت اصلی جنگ فعلی فکری و فرهنگی و در ساحت باور و اندیشه است یا میدانی و فیزیکی؟ بهدنبال پرسش قبل، این سئوال مطرح میشود که ملاک پیروزی و شکست را چگونه باید صورتبندی کرد؟ آیا هدف اصلی جنگ از بین بردن اسرائیل است و اگر چنین است فروپاشی رژیمصهیونیستی به چه معناست؟
جمهوی اسلامی در مواجهه با مراتب مختلف مردم، چه گفتمانی باید داشته باشد؟ با توجه به تنوع فکری و عقیدتی مخاطبان، چگونه بین تقویت انسجام ملی و پایبندی به مبانی انقلاب و حفظ ارزشها جمع کرد؟ چگونه میتوان روحیه مقاوت و جهاد را در اقشار مختلف اشراب کرد؟ بهشکلی که احساس نگرانی و ترس در جامعه ایجاد نشود؟ چگونه میتوان زندگی عادی را با دغدغهمندی نسبت به جهاد و نیز مقابله با حملات مکرر دشمن جمع کرد؟ سیاست اصلی ما باید حضور حداکثری فیزیکی باشد یا محدودسازی با هدف حفظ آرامش و امنیت؟ و …
عدم پاسخ دقیق و بهموقع به این پرسشها میتواند منجر به اتخاذ راهبردهای ناقص و یا غلط باشد. برهمین اساس هدف اصلی این نوشتار پاسخ دقیق و مستند به مبانی الهی به چنین پرسشهایی است. مخاطب اصلی این نوشتار فعالان فرهنگی و مدیران ارشد و میانی میدان هستند که باید در شرایط حساس تصمیمی به موقع بگیرند.
مبانی و اصول
برای پاسخ به پرسشها و دوگانههای فوق، ابتدا تصویری صحیح از «روایت الهی از جنگ» ارائه و مبتنی بر آن، پرسشهای فوق بررسی خواهند شد.
۱٫چیستی و مختصات روایت الهی از جنگ
روایت مادی از جنگ مبتنی بر مبارزۀ دو قدرت نظامی با یکدیگر است. موضوع این روایت نقاط قوت و ضعف نظامی دو سپاه، آرایش و تجهیزات، میزان تخریب و تعداد تلفات و…، است. این زاویه دید در تمام کشورهای سکولار و کافر نیز مشترک است.
اما قرآن کریم همانگونه که زاویۀ دید انسان را در تمام مسائل از امور مادی به بُعد الهی و ملکوتی ارتقاء میدهد، در زمینه جنگ نیز رویکردی الهی دارد. بههمین دلیل معمولاً از تعداد کشتهها و ابزار جنگی و فتوحات ظاهری، سخن به میان نیاورده است یا به صورت خیلی اجمالی سخن گفته شده که نشان دهد مقصود اولی این نیست. در روایات نسبت دنیا به آخرت، به نسبت حلقه و بیابان همانند شده است. بر همین اساس فاصله تحلیل زمینی و مادی از جنگ در برابر تحلیل الهی و ملکوتی از جنگ به اندازه فاصله دنیا و آخرت است. تحلیل الهی با برنامهریزی، پیشروی و دستیابی به نتایج مادی هیچ مخالفتی ندارد، ولی آنرا هدفی نازل میشمارد که باید از آن شروع ولی عبور کرد. تحلیل الهی از جنگ بر امور ذیل تمرکز ویژه دارد:
الف) شاخصه فتح و شکست از منظر الهی
از منظر الهی، هدف اصلی نبوت بعثت در افکار، قلوب و ارادههای امت است. کار ویژه و مهم پیامبران، آن است که ذهن، گرایش و بهدنبال آن رفتار امت را از سطح مادی به سطح الهی ارتقاء دهند. برهمین اساس قرآن کریم حرکت کلی انبیاء را موفق دانسته است، با اینکه بسیاری از آنها موفق به تشکیل حکومت نشدند و به دست طاغوت زمان، شهید یا شکنجه شدند. چرا که اندیشه نبوت و خداباوری در طول تاریخ به کمال و بلوغ خویش رسید.
انبیاء مانند دوندگانی در دو امدادی هستند که اگر بتوانند شیء مدنظر را به شخص بعدی برسانند پیروز هستند. حتی اگر به محض تحویل از حال بروند و بهزمین بیفتند. قرآن کریم در توصیف یاران موثر انبیاء (ربّیون) نیز از بین انبوه ویژگیهای پسندیده بر این ویژگیها تمرکز میکند: ربّیون کسانی هستند که در شرایط بحرانهای سهمگین و شکست ظاهری دچار تزلزل درونی، ضعف ایمان و تردید در تصمیم و عمل نمیشوند، بلکه ثابتقدم بوده و این ثبات را به اطرافیان نیز منتقل میکنند:
«وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُم فِیسَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ*وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرلَنَا ذُنُوبَنَا وَ إِسرَافَنَا فِیأَمْرِنَا وَثَبِّت أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَىالْقَوْمِ الکافرین؛ چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان میرسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)؛ و خداوند استقامتکنندگان را دوست دارد *.و آنها جز این نمیگفتند که پروردگارا، از گناه و ستمی که ما درباره خود کردهایم درگذر و ما را ثابتقدم بدار و بر (محو) گروه کافران مظفّر و منصور گردان.» (۱)
در میان ائمه نیز بیشتر آنها موفق به شکست ظاهری دشمن نشدند ولی در منطق شیعی فاتح شمرده میشوند. برای نمونه با اینکه امام حسین(ع) در کربلا به شهادت رسید، ولی حقیقتاً پیروز میدان بود. زیرا اکنون نام و فرهنگ امام حسین(ع) باقی و جاودانه است. هنگامی که شخصی در شام از امام سجاد(ع) پرسید: با اینکه تمام یاران شما شهید و خاندانتان اسیر شدند، چهکسی پیروز است؟ امام فرمود: تا هنگام اذان صبر کن. هنگام اذان که شهادت به رسالت حضرت رسول(ص) ندا زده شد، امام کوتاه فرمودند «ما پیروزیم».
چون جنگ بر سر تنها و بدنها نبود، جنگ بر سر حذف این تفکر از جامعه اسلامی و تبدیل نبوّت به سلطنت بود. تا زمانی که اندیشه پیامبر(ص) در جامعه باقی است، ایشان پیروزند. بسیاری از امامان دیگر نیز نتوانستند حکومت ظاهری تشکیل دهند ولی فرهنگ امامت و شیعه هر روز قویتر شده و میشود و این نشانه فتح است.
در نگاه مهدوی نیز باور اصلی آن است که ظهور، روند تکمیل عقول بشری است. کمال حرکت یاوران حضرت مهدی(عج) در ارتقاء عقول و جانهای انسانهاست. بر همین اساس جنگ اصلی حضرت نیز جنگی شناختی و در ساحت ادراک و عقول امت است. هر اندازه به ظهور نزدیک شویم هویت امتحانات نیز هویت ادراکی پیدا میکند.
در نگرش الهی، حتی اگر کسی شهید شود نیز به پیروزی رسیده است. شهادت در مسیر تکلیف «احدی الحسنین» است.
«قُل هَل تَرَبَّصونَ بِنا إِلّا إِحدَى الحُسنَیَین»(۲) در این نگرش، ما شهدا را به دست آوردهایم، نه اینکه آنها را از دست داده باشیم، زیرا موقعیت بالاتری پیدا کردهاند که نتیجه آن توسعه در وجود و اهداف شهداست. شهدا با دست بازتر کسانی را که در پی آنها حرکت میکنند یاری میکند.
«فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُاللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَم یَلْحَقُوا بِهِم مِنخَلْفِهِم أَلا خَوْفٌعَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ آنان به فضل و رحمتی که خدا نصیبشان گردانیده شادمانند، و دلشادند بهحال آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوستهاند و بعداً در پی آنها به سرای آخرت خواهند شتافت که بیمی بر آنان نیست و غمی نخواهند داشت». (۳)
امام خمینی(ره) در پاسخ به پیام فتح فرماندهان نظامی کشور پس از آزادسازی شهر بستان و روستاهای اطراف آن فرمودند: «آنچه برای اینجانب غرورانگیز و افتخارآفرین است روحیۀ بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادتطلبی این عزیزان ـ که سربازان حقیقی ولیاللّهالاعظم ـ ارواحنا فداه ـ هستند، و این است فتح الفتوح.»(۴)
در جنگ اخیر ۱۲ روزه نیز، رژیم صهیونیستی از تعداد موشکهای ایران کمتر عصبانی شده تا اینکه افکار عمومی مسلمین و حتی غیرمسلمین علیه او بیدار شده است. اگر تمام تجهیزات رژیم صهیونیستی نابود میشد؛ ولی او در نگاه مردم جهان، امتی بر حق و مظلوم بود، او پیروز میدان تلقی میشد. پیروزی حقیقی غلبه و فراگیر شدن شعار مبارزه با استکبار در بین تمام مسلمین و حتی غیرمسلمین جهان است. امروزه در مهد مدرنیته نیز علیه اسرائیل تظاهرات میشود. امت غزه و لبنان با اینکه بخشی از فرماندهان و تجهیزات خود را از دست دادند، با روحیه بالاتری به دنبال اقامه توحید و مبارزه با رژیم صهیونیستی هستند و این شاخصۀ فتح است. در داخل کشور ما نیز هر اندازه ایمان، معرفت و استقامت امت در مبارزه با اسرائیل تقویت شود، به فتح حقیقی نزدیکتریم. اما اگر با وجود غلبه نظامی، تردید در افکار عمومی و ارادههای امت ایجاد شود، از فتح دور میشویم.
از سوی دیگر قویتر شدن روحیه ایمان، امید و نشاط در بین امت ایران، نشانه آن است که ما در جنگ پیروز شدهایم، نه آنکه در آینده پیروز خواهیم شد. البته باید از این قوّت قلب و عزم عمومی صیانت کرد و مراقب بود در مراحل بعدی دچار افول نشود. در برابر، ترس و بیاعتمادی مردم سرزمینهای اشغالی به مسئولین، اختلاف و اضطراب ایشان، بیحیثیت شدن آنان در افکار عمومی جهان، نشانگر آن است که فرآیند فروپاشی اسرائیل سرعت گرفته است. از اینجا اهمیت کار شناختی در تقویت بینشها و نیز گرایشها و ارادههای امت فهمیده میشود. نقش فعالان فرهنگی در دوران جنگی کمتر از فرماندهان نظامی نیست، بلکه بیشتر است.
ب) انقطاع از اسباب و تضرع و توسل دائم
در منطق الهی انسان نه فقط در شرایط سختی و نیاز ظاهری بلکه در تمام دوران آسایش و رفاه نیز به خداوند محتاج است. هیچیک از اجزاء عالم خارج از اراده او نیست و تا خداوند نخواهد حرکتی در عالم اتفاق نخواهد افتاد. انسان نه فقط در نداشتههای خویش بلکه در داشتههای خویش فقر محض است.
«إِلَهِی أَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنَایَ فَکَیْفَ لا أَکُونُ فَقِیرا فِی فَقْرِی إِلَهِی أَنَا الْجَاهِلُ فِی عِلْمِی فَکَیْفَ لا أَکُونُ جَهُولا فِی جَهلِی»(۵) بر همین اساس تضرع و اظهار فقرِ دائم انسان شاخصه ایمان است. استغنا از خداوند از ظلمانیترین مراتب سقوط انسان است. «کَلَّا إِنَّ الإِنْسَانَ لیطغی* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى؛ راستی که انسان سرکش و مغرور میشود. از اینکه خود را بینیاز ببیند!»(۶)
این قاعده بهما میآموزد که نیاز ما به توسل در اوج قدرت نظامی کمتر از زمان ضعف نیست. خداوند متعال مسلمین را در جنگ بدر نصرت کرد زیرا إحساس ذلت و فقر وجودی در درون خویش داشتند.
«وَلَقَد نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُم أَذِلَّه؛ و خدا شما را در جنگ بدر یاری کرد با آنکه ضعیف بودید. پس پرهیزکار شوید، باشد که شکر نعمتهای او به جای آرید.»(۷) ولی در جنگ حُنین که به اسباب مادی تکیه کردند، نتیجه ظاهری هم برایشان مطلوب نبود. «وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُم فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَضَاقَت عَلَیْکُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَت ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدبِرِینَ؛ و نیز در جنگ حنین که فریفته و مغرور فزونی لشکر اسلام شدید و آن لشکر زیاد اصلاً به کار شما نیامد و زمین بدان فراخی بر شما تنگ شد تا آنکه همه رو به فرار نهادید.»(۸)
بههمین جهت هر موجودی در انتساب به خدای نامحدود از محدودیت مادی خارج میشود. کسانی هم که در برابر خدا قرار میگیرند به هر تعدادی باشند حکم صفر را دارند، زیرا همه اعداد هر چند بزرگ در برابر بینهایت میل به صفر پیدا میکنند. با این نگاه بود که مؤمنین راسخ که پس از جنگ احد با مجروحیت خویش آماده اعزام مجدد به جنگ شدند. با آنکه منافقان با گسترش شایعه تلاش کردند در دل ایشان رعب اندازد، ایمان و آرامش آنها بیشتر شد.
«الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُم فَاخشَوهُمْ فَزَادَهُم إِیمَانًا وَقَالُوا حَسبُنَا اللَّهُ وَنِعمَ الْوَکِیلُ؛ همان کسانیکه چون مردم (منافق) به آنها گفتند: لشکری بسیار بر علیه شما مؤمنان فراهم شده، از آنان در اندیشه و بر حذر باشید، (این تبلیغات) بر ایمانشان بیفزود و گفتند: خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست».(۹)
ج) تحلیل جنگ در بستر سنن الهی همچون ابتلا و تمحیص
نگاه مادی بشر جنگ را همانند امری ناگوار و خارج از برنامه میداند و منتظر است با پایان آن زندگی عادی مجدداً شروع شود. ولی نگاه الهی جنگ را بخشی از مسیر طبیعی زندگی انسان میداند. زیرا انسان دائماً در حال ابتلا و آزمایش است. چه در شرایط صحت چه بیماری، چه صلح چه جنگ و…، دائماً در حال امتحان است. امتحان برای بشر خیر است و هر اندازه امتحانات دشوارتر شود، نشانه قبولی امت در امتحانات پیشین است. همانگونه که بیماری، زلزله، سیل و…، بخشی از زندگی است و با تحقق آنها زندگی تعطیل نمیشود، جنگ نیز بخشی از سنت ابتلا و تمحیص انسان است. مردم با امتحانات مختلف از ناخالصیها پیراسته شده و خالصتر میشوند.
«إِن یَمسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَد مَسَّ الْقَومَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَالنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُم شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ* وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ*أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ؛ اگر (در میدان احد،) به شما جراحتی رسید (و ضربهای وارد شد)، به آن جمعیّت نیز (در میدان بدر)، جراحتی همانند آن وارد گردید. و ما این روزها(ی پیروزی و شکست) را در میان مردم میگردانیم؛-و این خاصیّت زندگی دنیاست- تا خدا، افرادی را که ایمان آوردهاند، بداند (و شناخته شوند)…تا خداوند، افراد باایمان را خالص گرداند (و ورزیده شوند)؛ و کافران را به تدریج نابود سازد…؛ آیا چنین پنداشتید که (تنها با ادّعای ایمان) وارد بهشت خواهید شد، در حالی که خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخصّ نساخته است؟!».(۱۰)
طبق این آیات تمحیص مستمر شرط ورود به بهشت و ملازم با از بین رفتن کفار است. یعنی همینکه مؤمنان در برابر آزمونهای دشوار جسمی و روحی، استقامت کرده و از درون خالصسازی شوند، زوال بیرونی کفر نیز محقق میشود. با این نگرش جنگ اخیر نیز بخشی طبیعی از حرکت طولانی امت بهسمت قله است و شاید با رشد بالاتر مؤمنین، امتحانات سختتر هم بشود. این جنگ نه تنها امری غیرمترقبه نیست، بلکه برای کمال جامعه و تمحیص ایشان ضروری هم هست.
د) تغییر نقش مردم
در نگاه مادی، مردم صرفاً مصرف کننده و نسبت به حاکمیت مطالبه کننده هستند. در شرایط جنگ نیز مردم نگران ایمنی خود بوده و نیروهای نظامی موظف به دفاع و جنگ هستند. در زمان حضرت موسی(ع) نیز بخشی از مردم حتی حاضر به قیام برای نجات خویش نبوده و آنرا از حضرت موسی(ع) مطالبه میکردند. شگفت آنکه؛ این عدم همراهی پس از آن بود که ایشان عنایت الهی را، به چشم خود دیدند که چگونه از دل دریا عبور کرده و فرعون و لشکرش غرق شدند.
«قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّا لَن نَدخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ؛ (بنیاسرائیل) گفتند: «ای موسی! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همینجا نشستهایم!»(۱۱)
اما در نگرش الهی، مردم یکی از سه ضلعی هستند که حاکمیت را محقق میسازند: رهبر، قانون و مردم. طبق آیات قرآن، وظیفۀ اقامۀ قسط بر دوش مردم است نه پیامبران
«لَقَد أَرسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ…؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛»(۱۲)
نگاه مؤمنین این نیست که بنشینند و رهبران را تشویق به جنگ کنند، بلکه به صحنه آمده و دیگران را با خود همراه میکنند. در همان ماجرای حضرت موسی(ع)، دو تن از صالحان بهنام “یوشعبن نون” و “کالببن یوقنا” مردم را تشویق به جهاد کردند. «قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنْعَمَاللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ؛»(۱۳)
در زمان ظهور نیز مردم باید با اراده و ایمان خود با کفار بجنگند. چنین نیست که امام زمان، صرفاً با اتکاء به ولایت تکوینی بر کفار غلبه کند.
در شرایط فعلی نیز اگر مردم خود را موظف دانسته و هر کسی به دنبال شناخت خاکریز اثرگذاری خویش باشد به این ویژگی نزدیک شدهایم. فعالان فرهنگی باید این سئوال را که «سهم من در جنگ چیست؟) را در لایههای مختلف جامعه اعم از زن خانهدار، کودک، سالمند، کشاورز، کاسب، صنعتگر، دانشگاهی و… فعال کرده و برایشان پاسخ متناسب و آسان معرفی کنند. این روحیه میتواند امت را به زمینهسازان ظهور تبدیل کند.
هـ) فرصتها و رشدها در بحران جنگ
از نگرش الهی جنگ فرصت رشد است نه مصیبتی غیرمترقبه. همینکه خداوند متعال انسانها را لایق ابتلای به جنگ دیده است، علامت رشد امت است. زیرا در منطق الهی امتحانات با طاقت عموم مردم تناسب دارد و هر اندازه امتحان دشوارتر شود، نشانه موفقیت در امتحانات قبلی است.
«إِنَّ اَلْجِهَادَ بَابٌ فَتَحَهُ اَللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ وَ سَوَّغَهُمْ کَرَامَهً مِنْهُ لَهُمْ وَ نِعمَهٌ ذَخَرَهَا…جهاد، دری از درهای بهشت است که خداوند آنرا برای خاصان اولیائش گشوده و بهعنوان کرامتی از سوی خود و نعمتی ذخیره شده، به آنها اجازه داده است».(۱۴)
زندگی در این دوران که غلبه با بالاترین مظاهر کفر است، نشانه لطف خداوند به فرد و جامعه مؤمن است.
در جهاد، مؤمنین ره صد ساله را یکشبه میپیمایند. هر آنچه ظاهراً بلاست؛ حقیقتاً محاط و متراکم در انبوه نعمتهای الهی است.
امام حسن عسکری میفرماید: «ما مِن بَلِیّهٍ إلاّ وللّه ِفیها نِعمَهٌ تُحیطُ بِها؛ هیچ گرفتارى و بلایى نیست مگر آن که نعمتى از خداوند آن را در میان گرفته است»(۱۵).
رشدی که در شرایط بحرانی وجود دارد، در شرایط عادی محقق نخواهد شد. گواه این مطلب انسجام و اتحادی است که بین عموم اقشار صورت گرفته است. دغدغهمندی نسبت بهکشور در هیچ زمانی به این حد فراگیر نبوده است. وجود دشمن مشترک، تمام مردم را منسجم کرده است و اینها از برکات جنگ است.
۱٫توجه به مراتب متفاوت مخاطبان
جامعه ایمانی مراتب مختلفی را دربر میگیرد. از کسانی که تقید جدی به آرمانهای دین داشته و حاضر به جانفشانی هستند تا مراتب پایین تر. جنگ تحمیلی اخیر همه اقشار را گرد هم آورده است. اما راهبران فرهنگی و مدیران باید در تخاطب خود مراتب مختلف مؤمنان و مسلمانان را لحاظ کنند. با توجه به مراتب مختلف مؤمنان، مسئولان فرهنگی نباید فقط مرتبه عالیتر را مبنای تصمیمگیریهای کلان قرار دهند. همچنین کسانی که در مرتبه بالاتر ایمان هستند نباید نگرشی از بالا داشته باشند بلکه باید بر اساس تواصی به حق و صبر، در ارتقاء دیگر مراتب ایمانی بکوشند.
در شرایط فعلی نیز برخی جنگ را جهاد ایمان و کفر دانسته و حاضر به شهادت هستند و برخی مصداق دفاع از وطن شمرده و بر مبنای آرمان دفاع از وطن دغدغه پیدا کرده اند. اگر چه مرتبه ایمانی و ارزش هر کدام متفاوت است، لیکن در مقام مدیریت اجتماعی نباید نوع نگرش دفاع ملی تخطئه و سرزنش شود. بلکه باید با آغوش باز پذیرفته شده و در صورت مساعد بودن شرایط با روشهای تربیتی تدریجی به غایات الهی ارتقا یابد.
بر این اساس نمیتوان یک اصل غیرمدرج را به عنوان گفتمان حاکمیت معرفی کرد. مرتبه پایینتر نیز باید تکریم شود. هیچیک از این مراتب را نمیتوان از دایره انقلاب خارج دانست. قرآن کریم در نقل لشکریان طالوت به دو دسته اشاره میکند. گروهی که خواص قلیل بودند «فَشَرِبُوا مِنهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنهُم» و اکثریتی که با اینکه در جنگ شرکت کرده بودند اظهار بیطاقتی کردند. «قَالُوا لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَومَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ»
«فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّاللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَن لَم یَطْعَمهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرفَهً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُم فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَهَ لَنَا الْیَومَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِه قَالَالَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلَاقُواللَّهِ کَم مِنفِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَت فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِاللَّهِ وَاللَّهُ مَعَالصَّابِرِینَ» (۱۶)
با اینحال کسانی که با اجازه یک مشت آب خوردند نیز هیچکدام طرد نشدند. بخشی از افراد که تعداد زیادی هم بودند در این امتحان همانند خواص یاران، «منّا» نبودند ولی از دایره ایمان هم خارج نشدند. ایشان مورد طرد قرار نگرفتند و از جبهه حق خارج نشدند، بلکه از مرتبهای از مراتب ایمان به مرتبه پایینتر درون مراتب ایمان تنزل کردند.
بنابراین در شرایط فعلی ایرانی بودن و پرچم ایران باید محور تخاطب عمومی باشد. همین که یک نفر نسبت به میهن خویش دغدغه مند شده و تابآوری اجتماعی و مقاومتش را افزایش داده است، مرتبهای از جهاد را محقق ساخته است. همه مراتب جامعه باید حس کنند جزء جامعه ایمانی هستند و میتوانند در این جهاد نقش آفرینی کنند. در ادامه به انواع نقش آفرینی توده مردم اشاره خواهیم کرد.
◼️ با توجه به این اصل باید در نوع تحلیلها و توصیههای این ایام به نکات ذیل توجه شود:
*آیات سطح بالای جهاد و شهادت برای مراتب بالای جامعه ایمانی است. برای افرادی که در مراتب پایینتر هستند، نباید این آیات مبنا قرار گیرد. بخشی از جامعه اساساً خود را مخاطب آیات جهاد نظامی نمیبیند. برای این افراد باید سبک زندگی جهادی یادآوری شود. توجه داده شود که تحمل سختیها، مقاومت، مرزبندی با دشمن و… مرتبهای از جهاد است.
*حضور در میدان نظامی و حتی تبیینی برای عموم مردم یکسان نیست. برای برخی واجبعینی و برخی واجب کفایی است. حضور در میدان نظامی و تبیینی برای خواص جامعه، مسئولان نظامی، روحانیون و… واجب عینیاست. ولی در صورتیکه حضور عدهای کفایت کند، برای دیگران واجب کفاییاست. ملاک شدت وجوب نیز شدت جنگ است. بنابراین تمام کسانی که نسبت به جنگ بیتفاوت هستند، در یک مرتبه نیستند. اگر از کسانی باشد که از وی انتظار حضور فعال در میدان میرود و با وجود توانایی، آگاهانه از میدان نظامی یا حتی تبیینی سر باز زده است، حتماً مواخذه خواهد شد. اما دربارۀ دیگر اقشار جامعه به نسبت استعداد، ظرفیت و امکانات ایشان حضور در جنگ درجه بندی میشود. برای پایینترین مراتب تکلیف آن است جامعه را دچار ناامیدی و ترس نکنند و در مراتب بالاتر باعث قوت قلوب دیگران هم باشند و…
*مراتب مختلف افراد جامعه باید نسبت خود را با جنگ بشناسند. کسی که امکان جهاد نظامی یا حتی تبیینی ندارد، به جهاد مالی روی آورد. در مصرف و سبک زندگی خویش مراقبت ویژه داشته باشد.
گویندگان نیز توجه کنند؛ جهاد جانی و مالی برای مؤمنین خاص و جهاد مالی در صورت کفایت برای مؤمنین متوسط مطرح میشود.
*برای ارتقاء درجه ایمان افراد ضعیفتر، ابتدا نباید ایشان را تحقیر یا سرزنش کرد. بلکه باید بهشکل ایجابی ارزش جهاد جانی و نظیر آن تمجید شود که بیتفاوتی نسبت به آن به امری مذموم در جامعه تبدیل شود و شخص مشتاق یا مجبور شود خود را از این ننگ مبرا کند. در این روش بر ارزش جهاد تأکید میشود و به قدری این ارزش در جامعه برجسته میشود که انسان بیتفاوت خود را در معرض فشار غیرمستقیم اجتماعی میبیند. بنابراین بدون آنکه سرزنش یا دوقطبی رخ دهد، افراد پایینتر میکوشند خود را به مرتبهای بالاتر ارتقاء دهند. در جامعهای که علم ارزش حاکم شناخته شود، جاهل نیز تلاش میکند از جهل فاصله بگیرد و به اینعنوان شناخته نشود. ارزش مجاهد باید به شکل طبیعی در جامعه بالا رود. اصل برتری مجاهد بر بیتفاوت، باید به شکل طبیعی نهادینه شود. «فَضَّلَاللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِم وَأَنْفُسِهِم عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً؛ خداوند، مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان [ترککنندگان جهاد] برتری مهمّی بخشیده».(۱۷)
*با توجه به نکات فوق باید بستههای محتوایی در مراتب مختلف تهیه شود. ادبیات خاص جهاد نظامی و جانفشانی برای مرتبهای از مؤمنین مطرح شود و مراتب پایینتر جهاد برای مراتب دیگر مؤمنان. اگر همه مراتب جامعه از زن خانهدار روستایی تا دیگر اقشار نسبت خود را با جهاد پیدا کنند، بیان مراتب بالاتر جهاد ایجاد دوقطبی نمیکند، بلکه فرد پایینتر را تشویق میکند به مرتبه بالاتر برسد، چرا که او خود را در مسیر میداند.
*مغرضین و کسانی که آگاهانه مخالفت میکنند از محل تخاطب ما خارج هستند. اما انسانهای بیتفاوت یا کم دغدغه هم مخاطب ما هستند. البته درباره تخلف کنندگان از جنگ باید با ادبیات طرد برخورد کنیم.
«قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ…؛ به متخلّفان از اعراب بگو: «بزودی از شما دعوت میشود که بسوی قومی نیرومند و جنگجو بروید و با آنها پیکار کنید تا اسلام بیاورند؛ اگر اطاعت کنید، خداوند پاداش نیکی به شما میدهد؛ و اگر سرپیچی نمایید -همانگونه که در گذشته نیز سرپیچی کردید- شما را با عذاب دردناکی کیفر میدهد!»(۱۸)
اما کسی که از جنگ تخلف کرده کیست؟ کسی که با وجود آگاهی و توانایی نسبت به حضور در جنگ، آگاهانه سر باز زده است، مانند فرمانده نظامی که در شرایط نیاز، با وجود آگاهی و توانایی، از انجام وظیفه فرار میکند. در مواجهه با مراتب مختلف مردم میتوان به برخورد قرآن در سوره فتح مراجعه کرد. از سویی به آرامش زایی و نزول سکینه جمعی اشاره شده و از سوی دیگر مراتب بالای جهاد و نکوهش کسانی که از جنگ تخلف کردند یا به جامعه اسلامی ضربه زدند.
تلاش برای جمع صحیح بین دوگانههای کاذب
در منطق اسلامی تنها دوگانه صحیح، دوگانه حق و باطل، ایمان و کفر، ظالم و مظلوم و اینگونه مفاهیم است. بقیه دوگانهها اگر به این اصل بازنگردند، دوگانههای موهوم و خیالی هستند که میتوانند زمینه دو قطبی را فراهم کنند. لذا در شرایط اخیر نیز باید کوشید دوگانههای موجود را به شکلی سالم، بهدور از افراط و تفریط و جزءنگری، در یک نظام جامع با یکدیگر جمع کرد. برای نمونۀ دوگانه «حضور مردم در عرصه اجتماعی» و «تأمین امنیت» دوگانهای کاذب است زیرا میتوان شرایط را بهشکلی مدیریت کرد که درعین حضور مردم در شهرها، امنیت ایشان نیز حفظ شود. همچنین دوگانه مذاکره و مقاومت نیز دوگانه باطلی است، زیرا میتوان مذاکره را در یک نگاه جامع، مرتبهای از جهاد معنا کرد که در آینده به آن خواهیم پرداخت.
پینوشتها:
- آلعمران/ ۱۴۶-۱۴۷
- توبه/ ۵۲
- آل عمران/ ۱۷۰
- صحیفه امام؛ ج ۱۵، ص ۳۹۴-۳۹۵
- بخشی از دعای عرفه امام حسین«ع»
- علق/ ۶-۷
- آلعمران/ ۱۲۳
- توبه/ ۲۵
- آلعمران/۱۷۳
- آلعمران/۱۴۰-۱۴۲
- مائده/ ۲۴
- حدید / بخشی از آیۀ ۲۵
- مائده/۲۳
- خطبه ۲۷ نهجالبلاغه-معانیالأخبار – الشیخالصدوق
- بحارالانوار، ج۳۴، ص۳۷۴
۱۶٫بقره/ ۲۴۹
- نساء/ بخشی از آیۀ ۹۵
۱۸٫ فتح/ ۱۶