تفسير سوره لقمان
قسمت بيست و چهارم
ميزان تشخيص بين مسلمان و كافر
آية الله مشكيني
«و من كافر فلايحزنك كفره الينا مرجعهم فننبّئهم بما عملوا انّ الله عليم بذات
الصدور»[1]
(اي رسول گرامي!) و كسي كه كافر گردد كفرش ترا محزون نسازد، بازگشت همه آنان
به سوي ما است و ما آنها را از اعمالي كه انجام دادهاند آگاه خواهيم ساخت و
خداوند به آنچه در درون سينهها است دانا و آگاه ميباشد.
پيش از آيه 22 از افرادي سخن به ميان آمده بود كه علي رغم استفاده از نعمتهاي
آشكار و نهان الهي به انكار ذات مقدس ولي نعمت خويش پرداخته و پيروي از راه و روش
اعتقادي پدرانشان را بهانه شرك خود قرار داده بودند و در آيه 22 از كساني كه صراط
مستقيم دين را انتخاب نموده و جزء گروه نيكوكارند ياد شده و سپس در آيه بعد كه آيه
مورد بحث است به گروه نخست اشاره نموده و به پيامبر ميفرمايد: از كافر شدن افراد،
اندوه و نگراني به خويش راه نده.
معاني كفر
كفر به معناي پوشيدن و پنهان ساختن چيزي است و بهمين مناسبت در كلمات عرب آمده
است «الليل كافر» شب كافر است، زيرا شب با پرده تاريك خود پديدههاي عالم را از
انظار عمومي پنهان ميسازد و به كسي هم كه پاس نعمتهاي الهي را نگاه نميدارد
بهمين جهت كفران كننده نعمت ميگويند كه نعمتهاي خداوند را ناديده گرفته و شكر آن
را كه اظهار نعمت است بجاي نميآورد و گويا نعمتهاي خداوندي را در زير پوشش
نارضائي و عدم اظهار آنها، مستور و پنهان ساخته و ديگران را در جريان آن قرار نميدهد.
و در سوره مباركه «حديد» به كشاروزان به اين مناسبت كفّار اطلاق گرديده كه
دانه و بذر نباتات را در دل خاك پنهان ميسازند «… كمثل غيث اعجب الكفّار نباته»[2]
همانند باراني كه كشاورزان از گياهي كه در پي آن ميرويد خوشحال و شگفت زده ميشوند.
معني ديگر كفر، انكار وجود ذات حق تعالي ميباشد و نيز به كسي هم كه بعضي از
ضروريات دين را منكر گردد كافر گفته ميشود. بعضي از دوستان گاهي از ما ميپرسند
كه ميزان تشخيص بين مسلمان و كافر چيست؟ من از اين فرصت مناسبي كه در مورد تفسير
اين آيه پيش آمده است استفاده نموده و به اين سؤال پاسخ ميگويم.
فرق مسلمان و كافر
معناي كافر شرعي اين است كه انسان همه اصول عقايد اسلامي و يا يكي از آنها را
منكر شود، مثلاً توحيد يا يكي از صفات الهي مانند علم و يا قدرت خداوند و يا عدل
او را انكار نمايد و يا به انكار معاد بپردازد، البته اگر انكار امامت نمايد به او
كافر گفته نميشود مانند برادران اهل سنت ما كه مسلماناند و در عين حال به امامت
كه شيعه به آن معتقد است قائل نميباشند.
فقها به منكر يكي از فروع دين نيز كافر ميگويند چرا كه فروع دين از جمله پيام
و رسالت پيامبر است، چنانچه نماز و يا روز را پيامبر آورده و انكار آن به انكار
رسالت و نبوّت پيامبر باز ميگردد كه يكي از اصول اعتقادي ميباشد و بنابراين موجب
كفر است.
و گاهي انجام يك عملي انسان را از اسلام خارج و در زمره كفّار داخل ميسازد،
مانند اينكه شخصي- نعوذ بالله- قرآن را در آتش افكنده و بسوزاند و يا به ساحت مقدس
رسول گرامي اسلامي«ص» اهانتي روا دارد و يا نسبت به يكي از ائمه معصومين عليهم
السلام ناسزا بگويد.
بنابراين آنچه انسان را از اسلام خارج ميسازد سه چيز است.
1- انكار مسائل اعتقادي.
2- انكار فروع ديني كه منجر به تكذيب نبوّت گردد.
3- عملي كه اهانت به خدا و يا به پيامبر«ص» و ائمه«ع» باشد.
كافران عصر پيامبر همانهائي بودند كه رسالت وي
را انكار مينمودند و يا به انكار معاد ميپرداختند، اكنون ميپردازيم به آيهاي
كه در آغاز اين بحث مطرح نموديم: خداوند به پيامبر ميفرمايد: اگر كسي كافر شد
يعني منكر توحيد و يا نبوت و يا معاد شد، از كفر او اندوهگين مباش.
نگراني پيامبر«ص» از كافر شدن مردم
ممكن است كسي اين سؤال به ذهنش راه يابد كه چرا پيامبر از گمراه شدن كسي
ناراحت ميشود، در صورتي كه اگر انسان بشنود يك نفر از ميان يك ميليارد مسلمان،
كافر شده است بطور طبيعي ناراحت ميشود، و ما نيز قبلاً بيان نموديم كه يكي از
مراتب نهي از منكر اين است كه مسلمان قلباً از انحراف ديگران ناراحت گردد.
ولي ناراحتي پيامبر يك ناراحتي عادي نبود، گاهي آنچنان از كافر شدن بعضي
ناراحت ميشد كه نسبت به سلامتي و يا به جان پيامبر احساس خطر ميشد. در سوره مباركه
«كهف» كه از سورههائي است كه در مكه نازل گرديده است ميفرمايد: «فلعلّك باخع
نفسك علي آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفاً»[3] نزديك
است كه خويش را از تأسف و اندوه در آستانه هلاكت و نابودي قرار دهي كه به اين قرآن
ايمان نميآورند. و در سوره فاطر ميفرمايد: «فلا تذهب نفسك عليهم حسرات» بخاطر
كفر و گناه مردم خودت را به حسرت و اندوه مينداز.
بنابراين، حزن و اندوه پيامبر«ص» بر كفر مردم، اندوهي طاقت فرسا و خطرناك براي
وي بوده و از اينرو در آيه فرموده است «فلايحزنك كفره» اي پيامبر اگر كسي كافر
شود، كفر او ترا آنچنان محزون سازد كه در معرض خطر قرار گيري، پس محزون شدن معمولي
بر كفر و انحراف افراد از آثار ايمان است و اگر كسي آنچنان بيتفاوت باشد كه از
گمراه شدن برادران هم كيشش، اندوهي بدل راه ندهد، بدون ترديد در ايمان او كمبود و
نقصان وجود دارد كه بايد در صدد اصلاح خويش برآيد و نسبت به سرنوشت اعتقادي مسلمين
از خود بيتفاوتي نشان ندهد.
راوي به امام صادق (ع) عرض مينمايد: آيا دوستي و دشمني از ايمان است؟ امام ميفرمايد:
آيا ايمن جز حبّ و بغض چيز ديگري هست؟ انساني كه به هدايت ديگران علاقمند است و از
انحرافشان اندوهناك ميگردد، آن علاقه و دوستي و اين نگراني از ايمان او است.
سپس در دنباله آيه ميفرمايد: «الينا مرجعهم فننبّئهم بماعملوا» بازگشت آنان
بسوي ما است و آنها را از نتيجه اعمالشان آگاه خواهيم ساخت.
در آيات قبل نيز مسأله بازگشت بسوي خداوند با عبارات مختلفي مطرح شده است: در
آيه (15) ميفرمايد: «ثم اليّ مرجعكم فانبئكم بما كنتم تعلمون» در آيه (22)
فرموده: «والي الله عاقبة الأمور» چنانچه در ديگر سورههاي قرآن كريم مسأله معاد و
بازگشت انسانها نيز مكرّر مطرح گرديده است.
گرچه اين مسأله به تعبيرات مختلفي بيان شده ولي تمام آنها بيانگر اين حقيقت و
واقعيت ميباشند كه كاروان بزرگ بشريت از آغاز پيدايش انسان در كره خاك به سوي
عالم برزخ و از آنجا به جانب قيامت در حركت است و نخستين مهمان جهان برزخ هابيل
بود كه بدست برادرش قابيل كشته شد. عالم برزخ بمنزله سالن انتظاري است كه براي
ورود به صحنه قيامت بايد نخست به آنجا وارد شده و تا روز رستاخيز همچنان به انتظار
بمانند، و هر روز تعدادي فراوان از اين قافله بزرگ بشري به آنجا راه مييابند و به
جمع منتظرين ميپيوندند، تا آنگاه كه تمام انسانها بميرند. سپس جميع آن افراد
محشور گرديده و براي رسيدگي به اعمال و كردارشان بسوي صحنه قيامت حركت مينمايند
«فننبّئهم بما عملوا» و آنجا آنان را از نتيجه و بازده كارهايشان آگاه خواهيم
ساخت. البته اين جمله بيش از جملات ديگر آيه درخور توجه است.
آگاهي از اعمال
اعمالي كه از انسان صادر ميگردد گاه اعمال بدني و عضوي است و گاه كارهاي فكري
و تصورات و تصديقات قلبي ميباشد كه شامل اعتقادات انسان نيز ميشود، و شك و گمان
و يقين نيز از اين جمله است، در سوره غافر ميفرمايد: «يعلم خائنة الأعين و ما
تخفي الصدور»[4] خداوند به
نگاه خيانت آميز چشمها و آنچه در دلها پنهان است دانا است. خداوند در قيامت انسان
را از آنچه عمل نموده آگاه و مطلع ميسازد و سپس مرحله كيفر و مجازات اعمال فرا ميرسد
مطلع ساختن بر اعمال غير از مجازات اعمال است.
خداوند در يكي از مواقف پنجاه گانه محشر انسانها را بر اعمالشان واقف و آگاه
ميسازد. در اين رابطه در سوره مباركه «زلزال» ميخوانيم «فمن يعمل مثقال ذرّة
خيرا يره و من يعمل مثقال ذرّة شراً يره» هر كس به اندازه مثقالي كار خير و يا شرّ
از او سر زده باشد آنرا خواهد ديد «يَرَه» يعني در نامه اعمالش ميخواند و ميبيند
كه چه اعمالي را انجام داده است، پس از آن، در موقف مجازات چه بسا ممكن است اعتقاد
درست باشد و مسأله شرك و كفر و نفاق در كار نباشد و به وسيله شفاعت بخشيده شود و
ممكن است مستحق كيفر بوده و مجازات گردد.
البته مسأله شفاعت هم حساب و معياري دارد و چنين نيست كه هر كس مشمول آن گردد،
لذا در قرآن كريم چنين بيان شده است: «و لا يشفعون الّا لمن ارتضي»[5] امام
صادق (ع) ميفرمايد: اين جمله «لمن ارتضي» اميدوار كننده است. آنهائي كه اصول
اعتقاديشان درست نباشد از جمله افرادي كه شفاعت شامل حالشان شود نميباشند، لذا در
سوره (توبه) ميفرمايد: «ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفرالله لهم»[6] اي
پيامبر! اگر هفتاد مرتبه براي آنان طلب آمرزش و استغفار نمائي خدا آنها را نخواهد
بخشيد.
معناي صدر
در پايان آيه ميفرمايد: «ان الله عليم بذات الصدور» خداوند به آنچه در دلها
است آگاهي دارد.«صدور» در واژه عربي به معني سينهها است ولي در قرآن در بيشتر
موارد به معناي روح آمده است، روح عبارت از حقيقت انسان است ولي همان چيزي است كه
انسان از آن به «من» تعبير مينمايد و ميگويد: من گفتم، من نوشتم… و همان «من»
است كه فكر مينمايد، اعتقاد پيدا ميكند و به برزخ وارد ميشود و بدن مركب او به
حساب ميآيد، وقتي كه انسان ميميرد روح از اين مركب پياده ميشود و آنرا رها ميسازد
و در عالم برزخ در قالب و بدن مثالي قرار ميگيرد كه از بدن دنيائي او لطيفتر
است، بنابراين «صدر» در اينجا روان و روح آدمي است و روح است كه صدرنشين وجود
انساني است، گاهي هم به آن عقل و قلب و نفس نيز اطلاق ميشود.