قدرت نا متناهی

هدايت در قرآن

تفسير سوره رعد

قسمت بيست و چهارم

قدرت نا متناهی

آيت الله جوادی آملی

« ان الله لا يغيّر ما بقوم حتی يغيّروا و اذا
اراد الله بقوم سوءا فلا مرد له و لهم من دونه من وال».                                                                    
( سوره رعد ـ آيه 11 )

در بحث گذشته، مقداری از تفسير اين آيه گذشت و
هم اكنون آن را ادامه می دهيم : پس از اينكه فرمود : هرگز نعمت ها را خدای سبحان
تغيير نمی دهد مگر اينكه متنعمين در اثر سوء اختيار، نعمت ها را بی جا مصرف كنند،
آنگاه ممكن است خداوند آن متنعّم مترف و مسرف را مورد انتقام قرار بدهد. آنگاه
فرمود : اگر خدا خواست كاری انجام بدهد، هيچ عاملی جلوی آن كار را نمی گيرد و اگر
سوئی و عذابی برای يك فرد يا امّتی مقرّر فرمود، هرگز امكان ندارد آن عذاب يا آن
امر سوء از آن امّت يا از آن فرد برطرف شود ؛ نه خود آن فرد توان مقاومت دارد نه
در تحت تدبير ديگری ولیّ او باشد و از روی ولايت بتواند از وی حمايت كند ؛ نه
مشترك بين او و خارج است كه يك مقدار خودش مقاومت كند و يك مقدار از بيرون كمك
بگيرد با نام « نصرت ». پس هم نصرت منتفی است و هم ولايت و هم وقايت. نه كسی حافظ
او است كه آسيب به او نرسد و نه كسی ولی او است كه تمام تأثير از آن آن ولی باشد و
از او حمايت كند و نه او ديگری با كمك همديگر می توانند در برابر اراده̾ خداوند
سبحان ايستادگی كنند.

پس فرق ولی و نصير آن است كه در ولايت، تمام
شئون مولّی عليه را ولیّ به عهده می گيرد مانند كودكی كه ولیّ او، تمام كارهايش را
به عهده می گيرد. امّا در نصرت، كارها منقسم می شود به دو بخش كه يك بخش را خود
شخص به عهده می گيرد و تتميم كارها را شخصی ديگر به عهده می گيرد.

بنابراين، برای نجات از عذاب الهی، نه ولی ای
به داد انسان می رسد و نه نصيری و از هيچ كدام كاری ساخته نيست. و غير از خداوند
هيچ ولی ای نيست كه والی انسان باشد و او را در تحت تدبير خود اداره كند.

انسان در توحيد ربوبی نياز دارد به اينكه تمام
شئونی كه در جهان می گذرد چه آن اموری كه به فاعل بر می گردد و چه آن چه كه به
قابل بر می گردد، مورد مطالعه كلی و بررسی دقيق قرار بدهد. قرآن كريم سراسر
موجودات را قابل خوبی می داند كه هرگز تمرّد ندارند و خدای سبحان را نيز فاعل
مقتدر می داند كه هرگز عجز و ناتوانی در حرم كبريائيش راه ندارد. و اگر اراده بكند
نه آن شخصی كه مورد بی مهری خدا قرار گرفت می تواند مقاومت كند و نه تحت ولايت
ديگری توان مقاومت را دارد و نه تلفيقی از خود و ديگری است كه به نام نصرت و
معاونت آمده است. و همچنين قرآن تهديدهای مهم را ذكر می كند و نمونه هایی را به ما
ارائه می دهد از اقوامی كه می خواستند تمرّد و عصيان كنند و خداوند آن ها را سركوب
كرد.

در سلسله آياتی می فرمايد : اگر خداوند اراده
بكند، چيزی جلوی اراده̾ خدا را نمی‌ گيرد. در بعضی از آيات می فرمايد كه ما آنجا
اراده كرديم كه فلان شخص را سركوب كنيم و چنين كرديم يا اينكه آنها خواستند با
پيغمبر ما به ستيز برخيزند، ما منكوبشان كرديم، كه از يك جريان گذشته و واقع شده
نقل و حكايت می كند.

قابليت قابل

اما امر اوّل كه سراسر جهان، مطيع خوبی هستند
و از نظر اطاعت، نقصی در آنها نيست مانند آياتی است كه می فرمايد : « و لله جنود
السموات و الأرض »[1] ـ‌ و
برای خدا است لشكريان آسمان ها و زمين.

« و ما يعلم جنود ربك الا هو » [2]
ـ‌و نمی داند لشكريان پروردگارت مگر خودش.

« فقال لها و للأرض ائتيا طوعا او كرها قالتا
اتينا طائعين » [3] ـ
خداوند به آسمان ها و زمين فرمان داد كه خواه، نا خواه مطيع باشيد ؛ همه عرض كردند
: ما خواهان اطاعت تو هستيم و ما با ديگر موجودات، همگی در برابر فرمانت گردن
نهاده ايم و با طوع و رغبت نه با اكراه و نفرت، مطيع و فرمانبردار تو ئيم.

« و له اسلم من في اسلموات و الأرض » [4]
ـ و هر چه در آسمان ها و زمين است، در برابر خداوند منقاد و مطيع اند.

اسلام به معنای تسليم و اطاعت محض است كه در
اينجا اسلام تكوينی و انقياد تكوينی است.

پس آنچه مربوط به قابل است، هيچ عصيانی نيست و
هيچ عصيانگری وجود ندارد كه نافرمانی كند و تمرّدی را روا بدارد.

فاعليّت فاعل در قرآن

اما آنچه به فاعليت فاعل بر می گردد، می بينيم
قرآن كريم خدا را به عنوان « قدير» محض معرفی می كند. « و الله علی كل شيء قدير » [5]
ـ همانا خداوند بر هر چيز قادر است. و گاهی به صورت صفت سلبی بيان می كند كه هيچ
چيز خدا را نا توان نساخته است، زيرا او فاعل تام الفاعليّه است و قابل هم مطيع
محض است. و نتيجه انضمام فاعل مقتدر و قابل مطيع اين است كه فرمود :

« انّما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن
فيكون » [6]
ـ اراده̾ خدای سبحان همان و تحقيق آن شيء در خارج، همان، پس بين ايجاد خدای سبحان
با وجود آن شيء، فاصله ای نيست و اين « فاء » برای تفهيم فيض بر فياض و وجود بر
ايجاد است نه اينكه فاصله ای در بين باشد. بنابراين،اگر خداوند چيزی را اراده كند،
اراده خدا همان ايجاد خدا و فيض خدا است و آن فعل و ايجاد همان و تحقيق آن شيء
در  خارج، همان. اين هم نتيجه فاعل تام و
قابل تام. 

و اگر كسی بخواهد در برابر اراده̾ خدای سبحان
مقاومت كند، خواه بالاستقلال و خواه بالمشاركه، خواه خودش مستقل باشد و خواه در
تحت تدبير ديگری باشد، قرآن كريم همه̾ اين موارد را نفی كرده است. می فرمايد : «
ما لكم من دون الله من وليّ و لا نصير »[7]
ـ نه تنها خودشان قدرت مقاومت ندارند كه در حال عذابند و نه عاملی در خارج وجود
دارد كه بتواند گره̾ آنها را بگشايد. نه ولی دارند و نه نصير و نه واقی كه آنها را
نگه دارد. در همين سوره رعد نيز آمده است كه « مالك من الله من ولی ولا واق » [8]

پس اگر وقايت و نگهداری هست از آن خدا است كه
« يحفظونه من امر الله » [9]

و اگر ولايتی هم هست، او است كه « ولی كل شيء
»‌است.

ناتوانی موجودات در برابر اراده̾ خداوند

يك سلسله آيات می فرمايد كه اگر خدای سبحان
اراده كند همه̾ مردم را از بين ببرد، كسی نمی تواند جلوی او را بگيرد. اين تهديدی
عمومی‌ است.

در آيات ديگری از حادثه̾ واقع شده و اتفاق
افتاده خبر می دهد كه مثلا او در برابر وحی ايستاد و ما سركوبش كرديم. اين خبر از
يك حادثه و واقعه می دهد كه جريان افتاده نه اينكه از نظام خبر بدهد.

و اما آياتی كه خبر می دهد از ناتوانی و عجز
كلی ديگران در برابر اراده̾ خداوندی : « انّ الله له ملك السموات و الأرض، يحيی و
يميت و مالكم من دون الله من ولیّ ولا نصير » [10]
ـ اگر نفوذ و ملكی در آسمان و زمين است، از آن خداست و اگر صاحب نفوذی هم در جهان
هستی وجود دارد، خدای سبحان است. احياء و امات هم فعل و هم فيض او است كه شما نه
ولی ای دارید كه بلا استقلال شئون شما را تدبير كند و نه نصيری كه با كمك شما،
مشكلتان را حل كند.

در سوره انعام می فرمايد : « و ان يمسسك الله
بضرّ فلا كاشف له الّا هوو ان يمسسك بخير فهو علی كل شيء قدير، و هو القاهر فوق
عباده و هو الحكيم الخبير » [11]

اگر خداوند بخواهد به شما آسيبی برساند، هيچ
كس نيست ـ جز او ـ كه بتواند مشكل شما را حل كند، و اگر خواست خيری به شما برساند،
او بر همه چيز قادر و توانا است و احدی اين قدرت را ندارد كه جلوی فيض رسانی خدا
را بگيرد، چون او بر همه چيز توانا و قاهر فوق بندگان خويش است و او است دانا و
آگاه بر تمام امور.

« أ أتخذ من دونه آلهة‌ان يردن الرحمن بضرّ لا
تغن عنّی شفاعتهم شيئا و لا ينقذون » [12]

ـ آيا من تحت ولايت و ربوبيت غير خدای سبحان
به سر ببرم ؟ اگر او تصميم سختی نسبت به من بگيرد، چه كاری از اين خدايان ساختگی
بر می آيد و چه شفاعتی از اين ها متوقّع است. در سوره فتح هم مشابه اين دو مطلب
هست كه در خير و شر، احدی نقش بازدارنده ندارد. می فرمايد : « قل فمن يملك لكم من
الله شيئا ان اراد بكم ضرّا او اراد بكم نفعا، بل كان الله بما تعملون خبيرا » [13]
و اين معنی‌ كه اگر خداوند بخواهد كاری را انجام بدهد از ديگری ساخته نيست در سوره
احزاب هم آمده است : « قل من ذا الذي يعصمكم من الله ان اراد بكم سوء أ او اراد
بكم رحمة » [14] ـ
اگر خدای‌ سبحان خواست كه به شما ضرری برساند، كی می تواند جلوی او را بگيرد و اگر
خواست خيری را عايد شما بكند، كی می تواند جلوی آن ريزش خير را بگيرد. و اين اطلاق
ها هر سه را نفی می كند : 1- ولی مستقل بيرون 2- 
قدرت مستقل درون 3-  تلفيقی از درون
و بيرون به عنوان نصرت و معاونت.

گاهی‌ بالاطلاق و گاهی بالتصريح و التقييد می
گويد : نه ولايت است، نه نصرت است و نه وقايت. نه شما بالاستقلال می توانيد، نه
تحت ولايت ديگری هستيد و نه تلفيقی از شما و غير شما نقشی در اين بين دارد.

گاهی می فرمايد : كاری از غير خدا ساخته نيست.
ديگران به هر قدرتی تكيه كنند مانند تار عنكبوت است كه به زودی‌ از هم می‌ پاشد. و
ويران می گردد : « مثل الذين اتّخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا
و ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت… » [15]
ـ اوليای غير الهی مانند تار عنكبوت اند و همانا خانه ای سست تر و بی قدرت تر از
خانه عنكبوت نيست. گاهی هم می فرمايد هيچ ولايتی و هيچ قدرت و نصرتی نيست و
هيچگونه وقايتی وجود ندارد.

در سوره مائده در همين زمينه می فرمايد : « قل
فمن يملك من الله شيئا ان اراد أن يهلك المسيح بن مريم و امّه و من في الأرض جميعا
ـ »[16]
ـ اگر خدای سبحان خواست عيسای مسيح و مادرش و همه̾ مردم زمين را هلاك كند، چه كسی
جلوی او را می‌ گيرد ؟!

اگر فاعل در فاعليتش، نهايت اقتدار را دارد و
سراسر جهان، سپاهيان ستاد حق اند ـ‌ كه اگر خداوند خواست، انسان را توسط دست و پا
و اعضای خودش می گيرد ـ پس كجا می تواند كسی جلوی اين اراده̾ حق را بگيرد ؟ شما كه
قائل به ربوبيت مسيح «ع» شديد، چه كاری از مسيح ساخته است ؟ او فرزند زنی است
ماننند ديگر زن ها از نظر بشر بودن و او هم مانند ديگر افراد نيازها و احتياجاتی
دارد همانگونه كه ممكنات ديگر چنين اند، لذا كاری از او و امثال او ساخته نيست.

پس كافرانی كه او را خدای خود می خوانند، سخت
در ضلالت و گمراهی اند.

چرا حدی نمی تواند در برابر خدای سبحان مقاومت
كند ؟

زيرا خداوند مالك سموات و زمين و ملك آنها
است  واگر اراده كند، اراده اش نافذ است «
و لله ملك السموات و الأرض، يخلق ما يشاء‌» [17]
و هم او است كه بر همه چيز قدرت دارد

 « و
الله علی كل شيء‌ قدير »‌ [18].
بنابراين، حال كه مُلك و مِلك آسمان ها و زمين از آن خدا است، و او بر همه چيز
مقتدر است، اراده اش نافذ و تخلف ناپذير است.

نمونه هایی از قرآن

در سوره اسراء، آيه 103 در جريان فرعون می
فرمايد : « فاراد أن يستفزّهم من الأرض فأغرقناه و من معه جميعا » ـ‌ همان كسی كه
تا ديروز می گفت من خدای مردم هستم و اين مصر است كه ملك من است و اين رودهای روان
است كه از زير پایم ردّ می شوند، امروز نيز اراده كرده است كه حضرت موسی و مؤمنين
را از زمين دور سازد و تبعيدشان كند، و چون چنين قصد سوئی د رسر دارد، ما او را و
تمام همراهانش را در دريا غرق می كنيم.

در جريان حضرت ابراهيم عليه السلام می فرمايد
كه : « وقتی حضرت ابراهيم به آنان اعتراض كرد گفتند : « حرّ قوه و انصروا آلهتكم
ان كنتم فاعلين. قلنا يا ناركونی بردا و سلاما علی ابراهيم. و ارادو به كيدا
فجعلنا هم الاخسرين » [19]
ـ او را بسوزانيد و خدايان خود را ياری دهيد، اگر می خواهيد كاری از پيش ببريد. ما
به آتشی دستور داديم كه سرد شو و سلام شو بر ابراهيم. و آنان توطئه ای درباره او
داشتند ولی ما آنان را از همه̾ افراد زيان ديده تر قرار داديم.

در جای ديگری نيز همين معنی چنين آمده است :‌«
قالوا ابنوا له بنيانا فألقوه في الجحيم فارادوا به كيدا فجعلنا هم الاسفلين » [20]
ـ و گفتند كه ساختمانی بسازيد و او را در آتش سوزان بيندازيد و همانا آنان نقشه ای
داشتند درباره̾ او ولی ما نقشه شان را خنثی كرديم و آنان را به زير افكنديم و
منكوبشان ساختيم.

پس هم آن اصول قرآنی را به عنوان سنت لا يتغير،
تبيين می كند و هم جريان های واقع شده را به عنوان نمونه ذكر می نمايد.

 

از وحدت به كثرت

« هو الذی يريكم البرق خوفا و طمعا و ينشیء
السّحاب الثّقال ».  ( رعد ـ آيه 12 )

او خدائی است كه برق را، چه هولناك و چه با
اميد، به شما نشان می دهد و ابرهای سنگين را می آفريند.

خدای سبحان كه ربّ و پروردگار انسان است، ربّ
جهان هم هست. همان طوری كه به همه̾ شئون انسانی عالم و آگاه است، به شئون جهان هم
عالم و آگاه می باشد. و اصولا چون قرآن كريم، سراسر كتاب توحيد است، لذا هيچ بحثی
نيست كه سخن از خدا نباشد لذا اينجا كه بحث از جريان فضا و رعد و برق و باد و
باران دارد، باز هم سخن از خدا است ولی از وحدت به كثرت.

هيچ بحثی در قرآن نيست كه سخن از خدا نباشد. و
در هر صورت بحث های قرآنی خارج از چهار قسم نيست :

قسم اول : من الوحدة‌الی الوحدة‌: مانند آيات
آخر سوره̾  حشر كه فقط سخن از خدا و اوصاف
و اسماء خدا است. می فرمايد : « هو الله الذي لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادة‌هو
الرحمن الرحيم. هو الله الذی لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن
العزيز الجبّار المتكبّر سبحان الله عمّا يشركون هو الله الخالق الباری المصور له
الأسماء‌ الحسنی، يسبّح له ما في السموات و الأرض وهو العزيز الحكيم ». همان طور
كه ملاحظه می كنيد، اين آيات اختصاص دارد به اسماء حسنی‌و اوصاف حضرت حق، و اين
سخن از وحدت و وحدت است. 

قسمت دوم : من الوحدة الی الكثيرة‌: در اينجا
سخن از وحدت به كثرت است مانند آيه دوم سوره رعد كه قبلا تفسير آن گذشت و در آن
آيه می‌ فرمايد : « الله الذي رفع السموات بغير عمد ترونها » و در آيه بعدش می
فرمايد : « و هو الذي مدّ الأرض فيها رواسی و انهارا… » او است كه اين كارها را
كرده است. اين از وحدت الی الكثرة‌ است.

قسم سوم : من الكثرة الی‌ الوحدة : يعنی
محتوای آيه اين است كه اگر در جهان تدبّر و تأمل كنيد، می‌ فهميد خدائی‌ هست.
نمونه اش نيز در همين سوره رعد بود كه مورد بحث قرار گرفت : « و في الأرض قطع
متجاورات و جنّات من اعناب و زرع و نخيل صنوان و غير صنوان يسقی بماء واحد و نفضّل
بعضها علی بعض في الأكل، انّ في ذلك لآيات لقوم يعقلون » [21]
در زمين شما می بينيد كه قطعات گوناگون مجاور هم قرار دارد، در كي قطعه از زمين كه
اجزائش كنار هم هست، درخت ها و ميوه های گوناگون از يك خاك و يك آب و يك هوا و يك
باران وجود دارد، كه از كثرت ما را به وحدت می رساند يعنی اگر خوب در زمين بنگری و
آن را مورد مطالعه قار دهی، می‌ فهمی خدائی هست كه تدبير اين ها را به عهده دارد.

قسم چهارم : من الكثرة الی الكثرة بالوحدة :
هنگامی كه آيات درباره̾ احكام و دستورات اخلاقی و آداب معاشرت و از اين قبيل مسائل
است، سخن از كثرت به كثرت است ولی با ديد و وحدت. پس هر جا كه حكمی آمده است و بحث
از رفتار و معامله و جنگ و صلح و آداب و اخلاق است، همه سخن از توحيد و اطاعت حضرت
حق است. پس هيچ يك از بحث های قرآنی خارج از اين چهار قسم نمی باشد.

آيه ای كه اينك مورد بحث است، از وحدت به كثرت
است نظير همان آيه « و هو الذی مد الأرض… » كه قبلا بحث شد اينجا هم می فرمايد :
او است خدائی كه رعد و برق را به شما می نماياند. اين رعد و برقی كه در فضا مشاهده
می شود، روی‌ تدبير و حساب شده خلق شده است، هيچ هرج و مرج و بی نظمی در وجود نيست.
عدّه ای از اين برق می هراسند، چون مثلا در حال مسافرت در دريا و يا بيابان ها
هستند و از آمدن سيل يا طغيان دريا وحشت دارند ولی بعضی ها به ديد طمع به آن می
نگرند كه عبارت از كشاورزان و دامداران است، زيرا با ديدن برق و شنيدن صدای رعد،
اميد باران رحمت الهی دارند. و چنين است كه پس از رعد و برق، ابرهای سنگين كه حامل
باران است توسط خدای بزرگ ايجاد و خلق می شود و زمين را زنده می كند و درختان و
ميوه ها را می روياند. و همه̾ اين ها دليل بر وجود خدای سبحان است و غير از او هيچ
كس چنين توانائی را ندارد كه رعد و برق را خلق و ابرهای سنگين را ايجاد و باران
رحمت را برای بقای‌ زندگی در جهان ببارد. و الحمدلله رب العالمين.                                    ادامه دارد

 

 



1-      سوره فتح ـ آيه 4.

2-      سوره مدثر ـ آيه 31.

3-      سوره فصلت ـ آيه 11.