تسبيح
موجودات
هدايت در قرآن
تفسير سوره رعد
قسمت و بيست و پنجم
آية الله جوادی آملی
« و يسبّح الرعد بحمده و الملائكة من خيفته و يرسل الصّواعق
فيصيب بها من يشاء و هم يجادلون في الله و هو شديد المحال ». (سوره رعد ـ آيه 13 )
نظام جوّی در قرآن
بحث در قسمت سوم بيان توحيد ربوبی خدای سبحان بود. پس از اين
كه اين آيات قرآنی به موضوع علم خدا به انسان و اين كه جميع شئون انسانی تحت
حيطه علمی و قدرت خدای تعالی است، پرداخت، بحث از نظام جوّی به ميان آورد كه نظام
جوّی هم علماً و عملاً در اختيار خداوند است. در آيه ای كه قبلاً مطرح شد و توضيح
آن نا تمام ماند می فرمايد: « هو الذی يريكم البرق خوفاً و طمعاً و ينشی ء
السّحاب الثقال »ـ او خدائی است كه برق را به شما نشان می دهد. و هنگامی كه برق
میجهد،در اثر ارائه آيات الهی و قدرت نمائی حق،برخی می ترسند مانند مسافرين يا
كسانی كه كوره هائی دارند و منتظرند كه هوای گرم و تابش آفتاب، خشتهای آنها را
خشك كند و از آمدن باران وحشت دارند و برخی هم در اثر ديدن برق خوشحال و اميدوار
میشدند مانند كشاورزان كه چشم به آسمان دوخته و منتظر رحمت الهی اند. پس آمدن
باران در عين حال كه برای برخی طمع میآورد، عدّه ای را می ترساند، چه ترس بر
جان خود و چه بر اموال خود، و همانا خداوند ابرهای سنگين را میآفريند كه حامل
باران اند.
در جريان رعد و برق و ابر و باد و باران، قرآن كريم در مواضع
گوناگونی بحث فرموده و از بدو پيدايش ابر و باران و تگرگ سخن به ميان آورده است،
زيرا قرآن كريم روی نظام عليّت و معلوليت، مسائل را مطرح میكند. گاهی حوادث را
به علل قريبه آنها نسبت می دهد و گاهی حوادث را به مبدأ علل كه خدای متعال است،
نسبت میدهد. گاهی میفرمايد اين ابر است كه به وسيله آن، باران می بارد و گاهی
می فرمايد كه خدا به شما باران میدهد. گاهی میفرمايد: اين بادها هستند كه ابرها
را بار دار كرده، جا بجا و متراكم میكنند و آنگاه توزيع نموده و باران می بارد. و
گاهی میفرمايد: خدا است كه ابرها را به صورت های گوناگون در می آورد.
پس مسئله بارش باران را گاهی مستقيماً به خدا نسبت میدهد و
گاهی به علل قريبه آن. و به عبارت ديگر متكوّن شدن ابرها را گاهی به خدا نسبت میدهد
و گاهی مع الواسطه يعنی به علت قريبه اش منسوب مینمايد.
نقش باد در بارندگی
در سوره اعراف می فرمايد: «و هو الذی يرسل الرياح بشراً بين
يدي رحمته »[1]ـ او
خدائی است كه بادها را به عنوان بشير، قبل از باران رحمتش ارسال می كند. رحمت در
اين آيه بر باران تطبيق میشود يكی از مصاديق رحمت، باران است نه اين كه رحمت در
باران استعمال شده باشد. پس رحمت در همان معنای خود استعمال شد، منتهی مصداق
رحمت در اين گونه موارد باران است.
می فرمايد: قبل از اين
كه باران بيايد، پيشاپيش باران، خداوند بادها را ارسال می كند كه اين باد ها،
ابرها را متكوّن سازند و به حدّ بار داری برسانند و به آنجائی كه مأمور باريدن اند،
برسانند تا آنها بارشان را بر زمين فرو ريزند. اين بادها هم در پيدايش ابر و هم در
بارور شدن آن و هم در توزيع و نزديك بارور شدن آن و هم در اين كه ابرها، بارها را
بر زمين بنهند، نقش دارند. و اكثر اين موارد در قرآن ذكر شده است.
و رحمت هم همان گونه كه بيان شد در اين جا تطبيق بر باران می
شود. احياناً در عرف متدينين می گويند: امروز رحمت آمد ! يعنی امروز روز بارندگی
بود. در مواردی ديگر غير از آيه ای كه نقل شد نيز،قرآن كريم عبارت رحمت را برای
باران به كار برده است مثلاً در آيه ای میفرمايد: « ينشر رحمته »[2]ـ
رحمتش را ـ كه عبارت از باران است ـ منتشر میسازد و به مزارع و مراتع می رساند.
رعد و برق، از آيات الهی است
در سوره روم، باز خداوند رعد و برق و باران را به عنوان يكی از
آيات الهی مطرح می فرمايد و جريان برق و بارش باران را به خود نسبت میدهد،می
فرمايد: « و من آياته يريكم البرق خوفاً و طمعاً و ينزّل من السّماء ما ءً فيحيی
به الأرض بعد موتها انّ في ذالك لآيات لقوم يعقلون »[3]
ـ يكیاز آيات خدای سبحان اين است كه برق را به شما نشان میدهد كه عدّه ای میهراسند
و عدّه ای طمع دارند و از آسمان آب را نازل میكند كه با نزول باران، زمين مرده
را زنده میسازد، و اين ها آياتی است برای خردمندان و عاقلان.
و در همين سوره روم میفرمايد: «و من آياته ان يرسل الرياح
مبشّرات وليذيقكم من رحمته ولتجری الفلك بأمره ولتبتغوا من فضله ولعلكم تشكرون » [4]
در اين آيه نيز ارسال بادها را به خودش نسبت میدهد كه اين ها مژده می آورند كه
باران نزديك است زيرا اين بادها هستند كه ابرها را تلقيح و باردار میكنند.
میفرمايد:« و ارسلنا الرياح لواقع »[5]
ـ و ما بادها را فرستاديم كه رسالت شان باردار كردن ابرها است. و در جای ديگری بادها
را بشارت دهندگان میداند. و در همان آيه 46 از سوره روم كه نقل كرديم بادها را
بشارت دهندگان میداند و می فرمايد: « و ليذيقكم من رحمته » ـ خدای سبحان از
رحمت خاصّه خودش، شما را برخوردار میكند و به شما میچشاند كه باز يكی از مصاديق
رحمت در اين جا باران است. « ولتجری الفلك بأمره »ـ اگر كشتی ها در دريا حركت میكنند،به
امر خدای سبحان است. زيرا آنها میكوشند كشتی ها را در مسيری حركت بدهند كه باد
هدايت می كند و در عين حال كه باد، كشتی ها را از ساحلی به ساحلی ديگر می برد،
خدای سبحان، اين را به امر خود نسبت می دهد و میفرمايد كه اين كار به امر ما
صورت میپذيرد يعنی اين چنين نسبت كه سير كشتی در دريا روی تصادف و هرج و مرج و
به دور از نظام عليّت و معلوليّت باشد بلكه روی نظم و به امر خداوند است.
رعد و برق و باران در قرآن
باز هم در همين سوره روم، میفرمايد: « الله الذی يرسل الرياح
فتيثر سحاباً فيبسطه فی السّماء كيف يشاء و بجعله كسفاً فتری الودق يخرج من خلاله
فاذا أصاب به من يشاء من عباده،اذا هم يستبشرون »ـ خدائی است كه بادها را ارسال می
كند و اين بادها رسالت الهی دارند كه ابرها را پراكنده می كنند و در آسمان میگسترانند
و هر گونه كه خدا بخواهد اين كار را انجام میدهد، گاهی ابر برای خنك كردن هوا
و گاهی برای ايجاد رطوبت و گاهی باردار شدن و باريدن و منافع ديگر است كه طبق
دستور الهی عمل میكند.و سپس همين ابرها را انبوه میكند و باران از لا به لای آن
میريزد. از رسول اكرم صلی الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه خدای تعالی باران
ها را مانند غربال آفريد نه مانند لوله. پس اگر لوله ای بود منفعت چندانی نداشت
ولی مانند غربال آفريده است كه قطره قطره باشد و از اين راه هم نفعش افزون گردد و
هم آسيبی به انسانها و گياهان نرساند. و بدين سان قطره قطره های باران از لا به لای
روزنه های ابرها میريزد و همه را خرسند و خوشحال می كند و می بينی كه بندگان
خدا از ديدن اين رحمت الهی به يكديگر بشارت میدهند و اظهار فرح و سرور میكنند و
مزارع و مراتع سبز و خرّم میگردد.
در سوره نور اين جريان را مبسوط تر ذكر فرموده است: « الم تر
ان الله يزجي سحاباً ثم يؤلّف بينه ثم يجعله ركاماً فتری الودق يخرج من خلاله و
ينزّل من السماء من جبال فيها من برد فيصيب به من يشاء و يصرفه عن من يشاء، يكاد
سنا برقه يذهب بالأبصار »[6]
ـ
فرمود: اگر شما خوب مطالعه كنيد، مطلب روشن و بيّن است كه قابل
رؤيت نيز میباشد. اين تعبير « الم تر » كه خطاب به رسول الله صلی الله عليه و آله
و سلم است و شامل جميع انسانها میشود، برای اين است كه مطلب با كمی انديشه،
واضح می شود چرا كه در حدّ رؤيت است گويا انسان میبيند كه اين نظم عجيب بدون ناظم
نخواهد بود و اين كار حساب شده بدون مبدأ حكيم نخواهد بود.
می فرمايد: مگر نمی بينیكه اوّل به وسيله نسيم های ملايم،
ابرها كم كم رقيق از جائی به حركت در می آيند ـ كه اين بدو پيدايش ابر است ـ تا
زمينه بارداری آنها را فراهم كند. « إزجاء » به همين معنی است كه ابرهای كم را
آهسته و آرام از جائی به جائی میبرد و اين سرمايه اوليّه فضا، سرمايه مزجاة و
اندكی است و بعد انبوه میگردد زيرا خداوند ابرها را از گوشه و كنار جمع میكند و
روی هم قرار می دهد تا اين كه « ركام » يعنی متراكم میشوند و سپس از لا به لای
اين ها، باران غربال وار میريزد.
بنابراين، پس از اين كه ابرهای رقيق در فضا پراكنده شدند،آنها
را تأليف نموده و به هم پيوند میدهد، هم الفت ظاهری كه كنار هم باشند و هم الفت
فيزيكی كه تلقيح بشوند سپس انبوه و انباشته میشوند، آنگاه میبينی كه قطره های
باران از آنها بر زمين میبارد. و خداوند از آسمانی كه بالای سر شما است، كوه
هائی از ابر می سازد كه كوه هائی از تگرگ و يخ است و از همين ها تگرگ هائی می فرستد
كه اين تگرگ ها گاهی آسيب میرساند و مورد زيان است و اگر خدا بخواهد عدّه ای را
به وسيله اين قطعات تگرگ عذاب میكند و اگر نخواهد از آنها منصرف می نمايد و به
جائی ديگر و اشخاصی ديگر میفرستد و آنچنان برقش رعب آور و ترسناك است كه نزديك
است از شدّت نورانيت آن، نورهای چشم را از بين ببرد. پس سياق اين جمله آخر آيه،
سياق تعذيب است كه به هر كس بخواهد اين عذاب را میرساند و دامنگيرش میسازد و از
هر كس بخواهد منصرفش میكند.
پس از اين كه جريان برق و ابر را بيان فرمود میفرمايد:
« و يسبّح الرّعد بحمده و الملائكة من خيفته و يرسل الصواعق
فيصيب بها من يشاء و هم يجادلون في الله و هو شديد المحال » ـ رعد به حمد خدا
تسبيح میكند و فرشتگان از هراس الهی تسبيحگوی حق اند و خدا صاعقه ها را ارسال میكند،آن
قطعه های آتشين را از بالا می فرستد و
به هر كس كه خدا بخواهد اصابت میكند و اين بت پرستان دربارۀ خدای سبحان مجادله
میكنند و مكر خداوند شديد است. در آيات سوره روم « اصابه » همراه با خير و بركت
بود و لذا سخن از بشارت و رحمت داشت ولی در اينجا پس از ذكر رعد و برق،صحبت از
قطعه های آتشين و صواعق میكند و لذا « اصابه » همراه با عذاب است.
تسبيح رعد
عمده ترين مطلبی كه در اين آيه مباركه وجود دارد،مسئله تسبيح
رعد است كه میفرمايد: و رعد نيز تسبيح و حمد خدا میكند. در قرآن اگر ظواهری
باشد و الفاظ ظهوراتی داشته باشند تا وقتی كه دليل نقلی يا عقلی بر خلاف آن
ظهورات اقامه نشوند،معتبر و حجّت میباشند.
ظاهر آيه اين است كه رعد تسبيح حق تعالی میكند و اين حقيقت
تسبيح است. اگر دليل عقلی داشتيم بر اين كه رعد نمیتواند تسبيح كند يا دليل نقلی
كافی اقامه شده بود كه رعد نمیتواند مسبّح باشد، اين جمله بر معنای مجازی حمل
میشد ولی اگر نه تنها دليل عقلی بر خلاف نداشتيم كه بر وفق داشتيم كه و شواهد
نقلی هم تأييد میكردند، پس اين ظاهر حجّت است.
تسبيح يعنی تنزيه خدای سبحان از هر نقص و عيبی. و چنين مطلبی
قطعاً بدون ادراك و شعور و معرفت نخواهد بود. و به عبارت ديگر: تسبيح وقتی يك
حقيقت است كه مسبّح آگاه به حقيقت مسبّح به اندازه خودش باشد. ظاهر قرآن كريم، يك
شعور عمومی را برای جهان آفرينش ثابت میكند و براهين عقلی نه تنها اين را رد
نمیكند كه تأييد هم میكند.
معرفت و شعور در اشياء
از نظر قرآن كريم، سراسر موجودات، شعور دارند. گاهی قرآن،
تسبيح را به موجودی نظير رعد نسبت میدهد و گاهی دعا و تسبيح و صلاة و امثال ذالك
را به پرنده ها نسبت میدهد و گاهی هم به عنوان عموم و به طور كلّی میفرمايد:
چيزی در عالم نيست جز اين كه تسبيح حق تعالی میگويند. و بی
گمان لازمه چنين تسبيحی، شعور و معرفت است. البته شعور جمادات و ماديّات با شعور
انسان فرق میكند. قرآن كريم برای اعضاء و جوارح اثبات می كند كه اينها در قيامت
شهادت و گواهی میدهند، و وقتی تبهكار به اعضا و جوارحش خطاب می كند: « لم شهد تم
علينا »؟ چرا بر من شهادت میدهيد؟ اعضا و جوارح پاسخ می دهند: «قالوا انطقنا الله
الذی انطق كلّ شیء»[7]ـ
خدائی كه همه چيز را گويا كرد، ما را هم گويا كرد. و نطق وصف عاقل مدرك است،پس
همه چيز در عالم از ادراك سهمی دارند و سخنی می گويند كه ما سخنان آنها را گاهی
می فهميم و گاهی نمیفهميم.
پس اگر قرآن كريم قائل به تسبيح است، قائل به شعور هم هست. و
چنين است كه اگر اعضاء و جوارح در دنيا فهم و شعور نداشته باشند، نمیتوانند در
قيامت شهادت بدهند. ادای شهادت وقتی مسموع است كه مسبوق به تحمّل باشد. شاهد اگر
در حين حادثه حضور داشت و حادثه را فهميد و متحمّل شد، در محكمه میتواند شهادت را
ادا كند و آنگاه شهادت او مسموع است، نه اين كه در خود محكمه، مطلبی را به شاهد
بفهمانند و القاء كنند كه آن ديگر شهادت نيست.
شهادت آن است كه شاهد در حين انجام عمل، حضور داشته باشدو
حضورش، آگاهانه باشد. پس اگر شاهد، شهادت خود را در محكمه ادا می كند، معلوم می
شود در حين حادثه، حضور آگاه داشته و ديده و فهميده و ضبط كرده است.
اگر اعضاء و جوارح، كه جمادات هستند، در دنيا چيز نفهمند و
نبينند و ندانند كه اين شخص معصيت میكند، چگونه در قيامت شهادت میدهند؟ معلوم
میشود دست گناه نمی كند، پا گناه نمیكند و ساير اعضاء خودشان گناه نمی كنند بلكه
جان انسان است كه تباه میشود، هر چه وسيله گناه را اعضاء و جوارح خود قرار دهد.
البته گاهی انسان عليه خودش هم اعتراف می كند كه بر آن اعتراف
هم شهادت اطلاق میشود: « فا عترفوا بذنبهم فسحقاً لأصحاب السعير »[8]
ـ در اين مورد نيز شهادت است اطلاق می شود چون محفوف به قرينه است و گرنه هر جا
سخن از شهادت است، عليه غير سخن گفتن است. معلوم میشود انسان كه گناه می كند اعضا
و جوارح او ابزار گناه اند نه گناه كار و اين اعضا هستند كه در روز قيامت عليه
گناه كار شهادت می دهند، لذا انسان محكوم در قيامت، به اين شهود می گويد: چرا
عليه ما گواهی میدهيد؟ زيرا شهادت اين جلود و اعضاء و جوارح در قيامت، مسموع است.
خدای سبحان میفرمايد: « اليوم نختم علی افواههم و تكلّمنا ايديهم و تشهد ارجلهم
بما كانوا يكسبون »[9] ـ
امروز است كه بر دهانشان مهر خاموشی نهيم و دستهايشان سخن بگويند و پاهايشان عليه
آنان شهادت دهند. و خداوند هم شهادت اين شهود را امضا میكند.
اگر اين اعضا در دنيا نفهمند و شعور نداشته باشند، در قيامت
نمی توانند شهادت بدهند. اگر قاضی در دادگاه به يك عده تلقين كند كه چنين و چنان
بگوئيد، اين كه شهادت نيست پس در محكمه عدل الهی كه هيچ تلقينی و هيچ خلاف حقيقتی
وجود ندارد، اعضا و جوارح انسان او را رسوا میكنند.
در
هر صورت، اگر ما عاجز و ناتوان باشيم از درك و فهم سخنان موجودات ديگر،دليل نمیشود
كه آنها سخن نمی گويند: در قرآن كريم می خوانيم: « و انّ من الحجارة لما يتفجّر
منه الأنهار و انّ منها لما يشّقّق فيخرج منه الماء و انّ منها لما يهبط من خشية
الله »[10]
ـ برخی از سنگها است كه رودهای آب از آن می جوشد و برخی از آنها می شكافند و آب
بيرون می آيد و پاره ای ديگر از سنگها هستند كه از ترس خدا فرود می آيند.
ادامه دارد