معاد

اصول اعتقادی‌اسلام 

معاد

آثار اعمال

آيت الله حسين نوری

رشته بحث ما اخيراً در رابطه با مباحث
« معاد » به اين اصل كلی كه اعمال انسانها دارای آثار و عكس العمل هائی هم در صحنه
دنيا و هم در صحنه آخرت می باشد منتهی گرديد و در اين زمينه نمونه ها و شواهدی از
قرآن مجيد و احاديث اهل بيت عليهم السلام را متذكر شديم و به طور خلاصه اصل ارتباط
سرنوشت انسانها ـ چه از لحاظ سعادت و حسن عاقبت و چه از جهت شقاوت و گرفتاريها ـ
با اعمال آنها سنّتی است از سنن الهی و قانونی است از قوانين مهمّ آفرينش و اين
سنّت خداوندی هرگز تغيير پذيز نيست.

در 3 جا از قرآن مجيد پس از اين كه
اصل ياد شده مورد تذكر قرار گرفته با اين عبارت نيز مورد تأكيد واقع شده است.

« 
»

و آن 3 مورد به اين شرح است:

1ـ شكست منافقين

در سورۀ احزاب پس از اين كه اعمال
ننگين منافقين كوردل كه همواره عليه اسلام و مسلمانان توطئه می چيدند و بر ضد
اسلام و مسلمين تبليغات براه می انداختند و هيچ گونه ارشاد و وعظ در گوش آنها فرو
نمی رفت و هيچ نصيحت و سخن حقی در دل آن كور دلان اثر نمی كرد را شرح می دهد اين
اصل را مورد نتيجه گيری قرار می دهد كه نفاق و چند چهره بودن موجب رسوائی و شكست
آنها در صحنه اجتماع گرديد و تغييری كه بكار برده است اين است:

« ملعونين اينما ثقفوا اخذوا و قتلوا
تقتيلا  »[1]
ـ يعنی:

آنها رانده شدۀ درگاه خدا و مورد نفرت
می باشند و در هر جا كه يافته شدند دستگير و در سر پنجه قدرت اسلام گرفتار و كشته
و نابود شدند و از آن پس اين اصل را با اين عبارت مورد بيان و تأكيد قرار می دهد:

« 
سنة الله في الّذين خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلا »[2]
ـ

اين سنّت خدا است كه در همه ادوار
گذشته بر قرار بوده كه منافقان و فتنه انگيزان بدست پيغمبران خدا و طرفداران مكتب
انسانساز آنها نابود می شدند و سنّت خداوند هرگز تغيير پذير نيست.

2 ـ دروغگوئی های مستكبرين و بهم
خوردن نقشه های آنها

« واقسموا بالله جهد ايمانهم لئن
جائهم نذير ليكونن اهدی من احدی الامم فلمّا جائهم نذير مازادهم الّا نفورا
استكبارا في الارض و مكر السّبي و لايحيق المكر السّيّیء الّا باهله فهل ينظرون
الّا سنّة الله تبديلا و لن تجد لسنّة الله تحويلا »[3]  ـ يعنی

مشركين عرب محكم ترين سوگند را بنام
خدا می خوردند كه اگر پيغمبری از جانب خدا مبعوث شود آنها از هر يك از امم يهود و
نصاری زودتر و بهتر براه هدايت گام خواهند نهاد و هدايت خواهند يافت و حال آنكه
دروغ می گفتند زيرا چون پيغمبر اسلام (ص) در ميان آنها مبعوث گرديد چيزی جز مخالفت
از خود نشان ندادند و بر نفرت و دوری خود ار راه حق افزودند و اين موضوع از اين
جهت بود كه آنها در روی زمين راه استكبار و « خود بزرگ بينی » پيش گرفتند و مكر و
نقشه های‌ شيطانی بكار بردند و نتيجه مكر زشت و فكر بد كاری جز هلاكت صاحبش چيز
ديگری ببار نمی آورد آيا اين قبيل افراد جز آنكه به طريقه ملّت های پيشين كه دارای
اين گونه اعمال بوده اند هلاك شوند انتظار ديگری دارند؟

و طريقه خداوند دربارۀ هلاك بد
انديشان هرگز مبدّل نخواهد شد و سنّت الهی هرگز تغيير نمی پذيرد.

3 ـ غلبه حق بر باطل

در مورد اين كه اگر كفّار با مسلمانان
متحد و مجهّز و آگاه كه پرچم دعوت مردم به سوی حق را بر دوش می كشيد رو به رو شوند
و با اين رسالت اسلامی مخالفت كنند شكست می خورند و مسلمانان بر آنها غالب می
گردند می فرمايد:

« و لو قاتلكم الّذين كفروا لولّوا
الادبار ثمّ لا يجدون وليّا و لانصيرا سنّة اللّه الّتی قد خلت من قبل و لن تجد
لسنّة الله تبديلا  »[4]  ـ  اگر
كافران با شما مسلمانان به جنگ برخيزند حتماً پشت به شما كرده فرار خواهند كرد و
هيچ ناصر و ياوری برای‌ خود نخواهند يافت و اين سنّت الهی‌ و نظام ربّانی است كه
حق بر باطل غالب می شود و هرگز در سنّت الهی تغييری‌ نخواهی‌ يافت.

بنابراين بر ما لازم است اين اصل كه
اعمال انسان هر چه و در هر بعد از ابعاد زندگی فرهنگی‌ اجتماعی‌، سياسی‌ اخلاقی‌ و
اقتصادی‌ باشد در همان بعد سر نوشت ساز است بلكه گاهی‌ در يك بعد، در بعد و جهت
ديگر اثر می گذارد را همواره نصب العين خود قرار بدهيم و بدانيم كه اعمال خوب آثار
خوب و اعمال بد آثار بد و نامطلوب دير يا زود در اين جهان و آن جهان ببار می‌ آورد.

رازها را می كند حق آشكار               چون ببايد رست تخم بدمكار

بايد دانست شاعرانی‌ كه از قرآن و
احاديث الهام می‌گرفتند و هميشه سعی می كردند كه محتوای‌ قرآن و حديث را در قالب
اشعار خود بريزند و همين موضوع نيز موجب می شد كه اشعار آنها حكمت آميز و پر محتوا
و آموزنده و سازنده باشد و در اعماق دلها اثر بگذارد بر اين موضوع كه نتائج اعمال
انسان به وی‌ بر می گردد تأكيد می كنند مولوی اين جهان را به كوهی و اعمال انسان
را به آهنگی‌ كه انسان در برابر كوه ايجاد می كند و به كوه بر می‌خورد و بر می
گردد تشبيه می كند و می‌گويد.

اين جهان كوهست و فعل ماندا           سوی ما آيد نداها را صدا  [5]

نظامی ‌نيز اعمال انسان را به آهنگی
كه به گنبدی‌ بر می‌خورد و بر می‌گردد تشبيه می‌كند و تشبيه به بر می‌خورد به كوه
را نيز ياد آور می شود:

هر نيك و بدی‌ كه در نوائيست            در گنبد عالمش صدائيست

با كوه كسی كه زار گويد                   كوه آنچه شنيد باز گويد

سعدی اين جهان را به مزرعه و اعمال
انسان را به دانه و درخت تشبيه می‌كند:

اگر بد كنی چشم نيكی‌ مدار             كه هرگز نيارد گز انگور بار

مپندارم ای ‌در خزان كشته جو           كه گندم ستانی ‌به وقت درو

درخت زقوم اربجان پروری                مپندار هرگز كز و بر خوری

رطب ناورد چوب خرزهره بار             چه تخم افكنی ‌در همان چشم دار

فردوسی‌:

مكن بد كه بينی بفرجام بد             ز بد گردد اندر جهان نام بد

اگر بد كنی جز بدی‌ ندروی‌             شبی‌ در جهان شادمان نغنوی‌

ناصر خسرو:

تو خود چون كنی‌ اختر خويش را بد           مدارا زفلك چشم نيك اختری را

درخت تو گر بار دانش بگيرد                   بزير آوری‌ چرخ نيلوفری‌ را

نظامی‌ نيز:

بدان را بد آيد ز چرخ كبود               به نيكان همه نيكی‌ آيد فرود

مكن جز به نيكی‌ گرايندگی‌           كه در نيكنامی‌ است پايبندگی‌ 

حافظ:

خرمن سبز فلك ديدم و داس مه نو           يادم از كشته خويش آمد و ايام درو

در اين مورد برای‌ نمونه ذكر يك حديث
كه در كتب فقهی‌ مورد استفاده در مسائل مهم فقهی است و روشنگر اين مطلب است كه يك
انحراف در از بين بردن خير و بركت آسمان و زمين چقدر مؤثر است و به صحيحه ابی‌
ولاد مشهور است را ياد آور می‌شويم:

در دورانی‌ كه دستگاه سلطنتی‌ بنی‌
عباس افرادی را به عنوان عالم اسلامی و فقيه دينی‌ پر و بال داده و در برابر ائمه
اطهار عليهم السلام آنها را بزرگ كرده و به آنان قدرت بخشيده بود و از اين راه
مانع مراجعه مردم به اهل بيت (ع) كه منبع زلال احكام اسلامی‌ بودند می‌ شدند، مردی‌
بنام حفص كه كنيه اش ابو ولاد بود استری‌ را برای‌ رفتن به نقطه ای‌ كه به كوفه
نزديك بود و شايد يك روز بيشتر رفت و آمد به آنجا طول نمی كشيد و « قصر ابن هبيره
» ناميده می‌شد به منظور گرفتن طلب خود از شخصی‌ كه شنيده بود به آنجا رفته است
كرايه كرد و برای‌ اين مقصود از شهر كوفه خارج شد ولی همين كه به خارج شهر رسيد
اطلاع حاصل كرد كه آن بدهكار به نقطه ديگری‌ رفته است و لذا تا آن نقطه راه پيمود
امّا همين كه به آنجا رسيد اطلاع حاصل نمود كه او به بغداد عزيمت كرده است و
بالأخره به بغداد رفت و بدهكار خود را در آنجا ملاقات و طلب خويش را از او وصول
كرد و به كوفه برگشت و پس از بازگشت كه جريان رفت و برگشتش پانزده روز طول كشيده
بود به پيش صاحب استر رفت و جريان پيش آمد كار خود را با او در ميان گذاشت و برای ‌اين
كه رضايت او كه « استر » او را به عنوان رفتن به نقطه نزديك كوفه كه می‌شد در يك
روز رفت و برگشت كرايه كرده بود ولی‌مسافرت او پانزده روز طول كشيده بود را جلب
كند 15 درهم به او داد امّا او به اين مقدار از پول راضی نشد و گفت اجرت استفاده
از استر من در مدت 15 روز پيش از اين مبلغ است كه تو به من می‌دهی‌ ابو ولاد می‌گويد
بالأخره پس از مشاجره و گفت گوی بسياری‌ كه در ميان ما به عمل آمد قرار بر اين شد
كه دعوا را در نزد ابو حنيفه كه يكی‌ از فقهای معروف آن زمان بود مطرح كنيم و با
رأی‌ و قضاوت او دعوا را خاتمه بدهيم لذا با هم به پيش ابو حنيفه رفتيم و نخست من
جريان را برای‌ ابو حنيفه توضيح دادم و او نيز حرف خود را زد، ابو حنيفه رو به من
كرد و گفت استر را چه كردی‌؟ گفتم آن را صحيص و سالم و صاحبش برگرداندم او گفت بلی‌باز
گردانده است ولی پس از 15 روز ابو حنيفه به او گفت تو اكنون از او چه می خواهی؟ او
در پاسخ گفت من كرايه استر خود را می ‌خواهم زيرا او 15 روز استر مرا در اختيار
خود داشت.

ابو حنيفه گفت من حقی‌ از برای‌ تو بر
او نمی‌بينم چه اين كه او آن را تا « قصر ابن هبيره » كرايه كرده و قرار بوده تا
آنجا برود ولی‌ او بر خلاف اين قرار داد عمل كرده آن را از نيل ( نام نقطه ای‌ ما
بين كوفه و بغداد بوده است ) به بغداد برده و در نتيجه « ضمان استر تو » بر عهدۀ
او آمده است.

البته اين حرف ابو حنيفه بر اساس
نظريّه خاصّی‌ است كه او در برابر اهل بيت پيغمبر (ص) داشت و بر آن پايه قضاوت كرد
در اينجا برای‌ توضيح مطلب بايد به اين موضوع توجه كنيم كه بنابر اعتقاد ما، عترت
بزرگوار پيغمبر اسلام (ص) بر اساس حديث ثقلين كه از آن حضرت به طور متواتر از طريق
اهل تشيع و تسنن نقل گرديده است هم طراز قرآن مجيد می باشند قرآن و آن بزرگواران
با هم وسيله هدايت مردم هستند و بر كنار و دور ماندن از هر يك از آنها نوعی‌
گمراهی‌ است و لذا ما برای‌ بدست آوردن احكام الهی‌ همانطور كه به قرآن مراجعه می‌كنيم
و آن را برای‌ خود حجّت و دليل می دانيم به آثار حضرت پيغمبر (ص) و اهل بيت كرام
او نيز مراجعه می‌كنيم و آن را نيز برای‌ خود حجّت می‌دانيم و بر اساس مكتب اهل
بيت كسی كه مالی را غصب می‌كند و بدون اجازۀ صاحبش در آن تصرف می‌كند علاوه بر اين
كه مرتكب گناه شده است و وظيفه دارد هر چه زودتر آن را به صاحبش برگرداند، در
مدّتی‌ كه در دست غاصب است نيز ضامن همه منافع آن مال نيز می باشد چه اين كه آن
مال را مصرف كند و از فوائد آن بهره مند شود مثلاً خانه ای‌ را كه غصب كرده است در
آن سكنی‌ گزيند يا اين كه آن را مورد استفاده قرار ندهد و در آن خانه اصلاً ساكن
نشود، مركبی‌ را كه بدون اجازه صاحبش در اختيار گرفته است چه اين كه سوار بشود يا
نشود و بالأخره در تمام مدّتی‌ كه آن را به صاحبش تحويل نداده است ضامن همه منافع
آن نيز می باشد و اجرت آن را به طور كامل بايد به مالك آن مال بپردازد.

اين مطلب نيز روشن است كه اگر آن مال
مغصوب در دست غاصب از بين برود بايد قيمت آن را در چيزهائی‌ كه ارزش آنها را با
پول معين می‌كنند مثل خانه و لباس و حيوانات يا مثل آن را در چيزهائی‌ كه نوعاً می‌توان
مثل و مانند آن را پرداخت كرد مانند حبوبات به مالك آن برگرداند.

بنابراين مكتب، يعنی‌: مكتب اهل بيت
بزرگوار پيغمبر اسلام (ص) كه تنها منبع احكام اسلامی‌ است لازم بود كسی‌ كه استر
را 15 روز بدون اذن صاحبش در اختيار گرفته بود كرايه آن 15 روز را به صاحب آن
بپردازد ولی‌ ابو حنيفه در برابر اهل بيت (ع) موضع گيری‌ و مبنای‌ فقهی‌ خاصی‌
داشت و معتقد بود كسی كه مالی‌ را غصب می‌كند فقط دربارۀ آن ضمان دارد و لازم است
كه آن را عيناً‌ و اگر آن از بين برود قيمت يا مثل آن را ( در قيمی‌ قيمت و در
مثلی مثل ) به صاحبش بازگرداند امّا در برابر استفاده هائی ‌كه از آن مال برده و
يا نگهداشته و استفاده ای كه می توانست از آن مال ببرد و نبرده است هر قدر مدّت
طولانی هم آن را نگهداشته باشد اصلاً ضمانی‌ ندارد و چيزی لازم نيست بدهد.

در اينجا تصديق می‌كند كه نظريّه ای‌
كه بر اساس مكتب اهل بيت باشد با عدالت منطبق و منطق دوّم چه اندازه ظالمانه است و
بالأخره ابو حنيفه بر اساس منطق خود به صاحب استر گفت او چون استر تو را صحيح و
سالم به تو برگردانده است ديگر من حقی از برای‌ تو بر او نمی‌بينم و تو چيزی‌از او
نبايد بگيری.

ابو ولاد می گويد: من و صاحب استر از
نزد ابو حنيفه خارج شديم ولی‌ صاحب استر از اين قضاوت سخت متأثر شده و با چشم
گريان انالله و انااليه راجعون می‌گفت و چاره ای ‌و دادرسی‌ برای‌ خود نمی‌ديد.

تا اين كه من همان سال برای انجام
مراسم حجّ به حجاز رفته مسأله را در محضر مبارك امام صادق (ع) مطرح كردم و قضاوت
ابو حنيفه را بيان نمودم حضرت صادق (ع) متأثر شدند و فرمودند:

در نتيجه اين قبيل قضاوت ها است كه
آسمان باران خود را از مردم منع می‌كند و زمين بركت خود را قطع می نمايد من عرض
كردم اكنون وظيفه من چيست؟

حضرتش فرمودند نظر من اين است كه
كرايه آن استر را در مدتی كه از كوفه به « نيل » و از نيل به بغداد رفتی و از آن
پس از بغداد به كوفه برگشتی‌ ( كه 15 روز طول كشيده بود ) بايد به صاحب آن بپردازی
من گفتم:‌ چند درهم به او دادم و او راضی‌ شد حضرتش فرمودند:‌او چون در چنگال
قضاوت ابو حنيفه كه ظالمانه قضاوت كرده بود واقع شده بود به آن چند درهم راضی‌د تو
اكنون حتماً‌ به او مراجعه كن و حكمی‌ را كه من گفتم برای‌ او بيان كن اگر او بعد
از شنيدن حكمی‌ كه من بيان كردم حلال كرد آن وقت چيزی‌ بر تو نيست.

ابو ولاد گفت من پس از مراجعت از سفر
حج به سراغ صاحب استر رفتم و نظر حضرت صادق (ع)‌ را برای‌ او توضيح دادم و گفتم هم
اكنون در برابر آن 15 روز كه استر تو را بدون اذن تو در اختيار داشتم هر قدر كه می‌خواهی‌
به تو می‌دهم او گفت اين فتوای‌ عادلانه حضرت صادق (ع) كه باعث به وجود آمدن محبت
عميق در دل من نسبت به آن حضرت گرديد مرا كافی است و من تو را حلال كردم و چيزی از
تو نمی‌خواهم.[6]                                                            

بر اساس اين حديث ـ چنانكه ملاحظه
فرموديد ـ يك عمل انحرافی كه قضاوت ظالمانه دربارۀ موضوعی كه چند درهم ارزش دارد
باشد وقتی‌ كه باعث قطع باران رحمت از آسمان و سلب بركت از زمين می‌شود ساير
انحرافها و گناه ها نيز ـ‌ همانطور كه در مقاله های‌ قبل گفته شد ـ چه آثار زيان
باری ببار خواهد آورد روشن است.

بنابر اين با توفيق خداوند متعال بايد
سعی‌ كنيم اعمال خود را از انحراف حفظ كنيم و با انجام كارهای‌ نيك كفّه حسنات خود
را سنگين نمائيم كه سعادت دنيا و آخرت ما در گرو اعمال نيك ما است كه به قول سعد‌ی:

سعديا گر چه سخندان و مصالح گوئی           بعمل كار بر آيد بسخندانی‌ نيست

و در جائی‌ ديگر می‌گويد:

نابرده رنج گنج ميسّر نمی‌ شود                 مزد آن گرفت جان برادر كه كار
كرد

نظامی‌ می‌ گويد:

حاصل دنيا چو يكی‌ ساعت است طاعت كن
كز همه به طاعت است

عذر مياور نه حبّل خواستند          اين سخن است از تو عمل خواستند

گر بسخن كار ميسّر شدی‌           كار نظامی بفلك بر شدی‌

 

 



1-     
سوره احزاب ـ
آيه 61.