Monthly Archives: نوامبر 2016

29نوامبر/16

سبک درست دخل و خرج

 

حجت السلام دکتراصغر هادوی

اشاره:

خانواده مانند یک کشور کوچک است که اگر برای هزینه و درآمد خود برنامه‌ریزی صحیح نداشته باشد دچار ورشکستگی، رکود و در نهایت به فروپاشی می‌شود. سبک زندگی روش‌های صحیح دخل و خرج را نیز شامل می‌شود و در این زمینه باید عادات غلط گذشته را کنار گذاشت و با روش‌های برگرفته از قرآن و سیره امامان معصوم(ع) سبکی نوین را ارائه کرد.

دخل و خرج همان هزینه‌ و درآمد است که در الگوهای بودجه‌ریزی به عنوان دو رکن اساسی شناخته می‌شوند و در آن قاعدتاً ابتدا فهرستی از مخارج یا هزینه‌ها و درآمدها را مشخص می‌کنند و بهترین الگوی برنامه‌ریزی آن است که هزینه‌ها با درآمدها تناسب معقول داشته باشند. معمولاً هزینه‌ها و نیازها بیشتر از درآمدهاست و لذا باید تدبیری اندیشیده شود که موازنه بین درآمد و هزینه و یا دخل و خرج برقرار باشد.

در خانواده هم مانند یک کشور باید این توازن برقرار باشد وگرنه خانواده همواره با بدهی و قرض روزگار سپری می‌کند و اندیشه پرداخت به موقع بدهی‌ها آرامش روانی سرپرست خانوار و اعضای خانواده را بر هم می‌زند. الگوی مصرف هر خانواده با خانواده دیگر تفاوت دارد. شرایط خانوادگی، میزان درآمد، جایگاه اجتماعی، محیط زندگی و سبد مصرفی مورد نیاز، بودجه‌بندی خانوارها را از یکدیگر متمایز می‌سازد. در این متغیرها، عامل چشم و همچشمی، حسادت و ارزش‌های منفی دیگر جائی ندارند و لذا نمی‌توان با درآمد محدود، با مصارف نامتعارف زندگی کرد.

آنچه امروز در خانوارها به عنوان کالاهای قسطی و پرداخت پیوسته وام وجود دارد، لزوماً هماهنگ با هزینه‌های مورد نیاز نبوده، بخشی از آنها معلول خریدهای غیرضروری هستند که از روی چشم و همچشمی تهیه شده و دخل و خرج خانوارها را بر هم زده‌اند. برای برقراری این موازنه باید بایسته‌ها و نبایسته‌های مصرف مشخص شوند.

۱) بایسته‌های دخل و خرج

۱/۱ـ افزایش آگاهی‌های اقتصادی

با توجه به دسترسی به اطلاع‌رسانی سریع از طریق فضاهای مجازی و کتاب‌ها و نشریات، اعضای خانواده باید دانش اقتصادی خود را بالا ببرند و از مفاهیمی همچون مصرف، هزینه، درآمد، پس‌انداز و ورشکستگی آگاه باشند. کمترین بهره این آگاهی، برنامه‌ریزی برای درآمد و هزینه خانوار است که در روایات ما به تقدیرالمعیشه معروف است.

۱/۲ـ پرهیز از سواری مجانی

اعضای خانواده باید بدانند که تا مقطع مشخصی می‌توانند نان‌خور سرپرست خانوار باشند، اما بعد از مدتی باید بار تکفل سرپرست خانوار کم شود و در کسب درآمد به او کمک شود. یکی از شاخص‌های پیشرفت جوامع، کاهش بار تکفل است، بدین معنا که نسبت افراد غیرشاغل به افراد شاغل باید کم شود. بدیهی است که افراد زیر ۱۵ سال و بالا ی۶۴ سال نباید کار کنند و می‌بایست تحت تکفل دیگران باشند، اما در فاصله ۱۵ تا ۶۴ سال باید هر کسی نیازهای خود را تأمین کند.

۱/۳ـ پس‌انداز

خرج‌های پیش‌بینی نشده و ضرورت نگران نبودن از آینده، دو عامل مهم برای تشویق پس‌اندازند. در جامعه امروز که حدود شرعی در بانک‌ها رعایت می‌شوند، می‌توان بخشی از درآمد را پس‌انداز کرد تا هم از رکود سرمایه جلوگیری شود و هم به مصرف نیازهای جامعه برسد. هر وقت هم به پس‌انداز نیاز بود، می‌توان آن را دریافت و هزینه کرد. در صدر اسلام هم که سیستم بانکی فعلی وجود نداشت، امامان معصوم به شکلی دیگر پس‌انداز را توصیه می‌کردند.

امام رضا(ع) فرمودند: هرگاه انسان به اندازه خوراک سالش را فراهم آورد، سبکبار و آسوده‌خاطر می‌شود. امامان باقر و صادق(ع) تا زمانی که به قدر خوراک سالشان را آماده نمی‌کردند، ملکی نمی‌خریدند.[۱]

۱/۴ـ پرداخت بدهی‌های شرعی

تصور غلط بعضی بر این است که پرداخت‌های شرعی از قبیل خمس و زکات اثر مستقیم و محسوس آن، کم شدن منابع درآمدی است، در حالی که طبق آیات و روایات اثرات نامحسوسی دارد که موجب افزایش درآمد می‌شود و طبق آنچه مشهور است شبیه از بین بردن شاخه‌های اضافی درخت است که به افزایش محصول می‌انجامد.

۱/۵ـ خالی نمودن خانه از کالاهای غیرضروری

یک نگاه ساده به بسیاری از خانواده‌ها نشان می‌دهد که خانه‌ها تبدیل به انباری برای کالاهای غیرضروری شده‌اند. بسیاری از لوازمی که خریداری می‌شوند، ضروری نیستند و یا مورد استفاده آنها اندک است. به جای خرید این کالاها باید کالاهایی را خرید که هم ضروری هستند و هم دائماً مصرف می‌شوند. در اقتصاد خرید کالاهای بادوام سفارش شده است، اما کالاهائی که مورد مصرف مستقیم خانوارها و یا عاملی برای کسب درآمد باشند، وگرنه با دوام بی‌مصرف فقط موجب افزایش هزینه‌ها می‌شود.

۱/۶ـ مصرف با بیشترین بازدهی اجتماعی

از اصول مسلم علم اقتصاد و در واقع ماهیت آن این است که نیازهای انسان نامحدود و منابع او محدودند، پس باید با محدودیت بودجه‌، باید بهترین و ضروری‌ترین مصارف را انتخاب کرد. تردیدی نیست که کمک به دیگران و از خودگذشتگی و ایثار از زیباترین شعارهای اسلام است که اگر جامه عمل بپوشد بسیاری از نابسامانی‌ها را درمان می‌کند، اما گاهی این ایثار و ازخودگذشتگی نه تنها گره‌ای را نمی‌گشاید، بلکه گره‌هایی جدیدی را در زندگی به وجود می‌آورد.

یکی از عادات غلط این است که عده‌ای در دخل و خرج تعادل ندارند و گروهی دیگر با قرض دادن به آنها نه تنها مشکلشان را برطرف نمی‌کنند، بلکه برای خود هم مشکل می‌آفرینند. هر هزینه‌ای باید بازدهی روشنی داشته باشد. امام صادق(ع) به ابن سنان فرمود: «برای برادر ایمانی خودت در کاری وارد مشو که زیانش برای تو بیشتر از سودش برای او باشد. مردی که بدهی سنگین دارد و تو با مال خویش، بخشی از بدهی او را می‌پردازی، هم مال تو از دست می‌رود و هم نمی‌توانی تمام بدهی او را بپردازی».[۲]

۱/۷ـ کسب درآمد در حد توان

بسیاری از افراد کار ثابت و مشخصی دارند و به همان درآمد بسنده می‌کنند، اما در هزینه کردن به همان اندازه قانع نیستند و به‌ویژه اگر کارمند دولت باشند، با استفاده از اعتبار دولتی خود به خرید کالاهای قسطی اقدام می‌کنند. این مصارف بیش از درآمد آنهاست و لذا باید کار و تلاش خود را هم بیشتر کنند. اگر شرایط کسب درآمد در جامعه فراهم باشد، باید به موازات هزینه‌ها، راه‌های کسب درآمد را هم بیشتر کرد، اما مشکل اینجاست که خواسته‌ها اضافه می‌شوند، ولی داشته‌ها ثابت می‌مانند. برای ایجاد موازنه باید راه‌های کسب درآمد را زیاد کرد. بسیاری از افراد در جاهایی کار می‌کنند که واقعاً حرفه اصلی آنها نیست و فقط به شغل ثابت عادت کرده‌اند و اگر از مجموعه‌ای که در  آن اشتغال دارند خارج شوند، هیچ اخلالی در سیستم به وجود نمی‌آید. این افراد باید توان ذخیره شده خود را آزاد کنند و در جاهای دیگر هم مشغول کار شوند و درآمد کسب کنند.

 

۲) چشم و همچشمی

این پدیده نوعی نابهنجاری اجتماعی است که دامنگیر برخی از خانواده‌ها شده است. الگوپذیری و حسادت از ریشه‌های این بیماری است که جهل و غفلت از آینده، آن را تشدید می‌کند.

در متون دینی ما از قناعت و برخورداری از حد کفاف در زندگی به عنوان عوامل بیش‌گیرنده چشم و همچشمی یاد شده است. کسی که نگاهش به زندگی دیگران است، به یک نمونه اکتفا نمی‌کند و به هر نوع زندگی‌ای حسد می‌ورزد و آرامش خود را فدای آن می‌کند، اما کسی که به آنچه که دارد دلخوش است و کفاف را پیشه خود می‌کند، در آرامش به سر می‌برد. پیامبر(ص) فرمود: «خوشا به حال کسی که زندگی‌اش به قدر کفاف باشد».[۳]

امام علی(ع) فرمود: «هر کس به کفاف زندگی بسنده کند، به‌زودی به آسایش دست می‌یابد و زندگی آسوده و مرفهی را به دست می‌آورد».[۴]

۲/۲ـ تقلید از بیگانه

خوراک و پوشاک و معماری و وسایل زندگی هر کشوری متناسب با فرهنگ همان کشور است. امروزه هم در ادبیات توسعه اقتصادی گفته می‌شود که توسعه هر کشور باید توسعه‌ای بومی و مبتنی بر فرهنگ همان کشور باشد. سرعت در اطلاع‌رسانی و وجود رسانه‌های مختلف گرچه موجبات رفاه انسان‌ها را فراهم آورده است، ولی آسیب‌هایی را هم برای جوامع به ارمغان آورده است. بسیاری از خانواده‌ها برای مصرف، مدل‌های بیگانه را الگو قرار داده‌اند که علاوه بر آسیب‌های فرهنگی، بار اضافه هزینه‌ها را نیز به دنبال داشته است.

تقلید از بیگانه و احساس نیازمندی به آنان، واردات کشور را افزایش می‌دهد و در مقیاس کوچک‌تر خانواده را نیز که کشوری کوچک است با افزایش هزینه مواجه می‌کند و خرج را بر دخل غلبه می‌دهد که نتیجه‌اش نابسامانی و فروپاشی خانواده است.

امام صادق(ع) از قول امام علی(ع) نقل می‌کند: «این امت مادام که همچون بیگانگان لباس نپوشند و غذا نخورند همواره در خیر به سر می‌برند، زیرا اگر چنین کنند خداوند، به خواری دچارشان می‌کند.[۵]

۲/۳ـ اسراف و تبذیر

خانواده‌هایی هستند که درآمد بالایی دارند و در مصرف، اسراف و تبذیر می‌کنند و در زمره کسانی قرار می‌گیرند که برادران شیطانند و گناهی بزرگ مرتکب شده‌اند. از آن بدتر کسانی هستند که درآمد کافی ندارند، بیش از نیاز مصرف می‌کنند، دوراندیش و آینده‌نگر نیستند، هیچ پس‌اندازی ندارند و اسراف هم می‌کنند. هنگامی که این رفتار به عادت تبدیل شود، راه برگشت وجود ندارد. این افراد همواره تلاش می‌کنند با قرض گرفتن، کمبودها را جبران و آرامش خود و خانواده را فدای مصرف بیهوده کنند که در نهایت به فروپاشی خانواده تن می‌دهند.

جمع‌بندی

آنچه به عنوان بایسته‌ها و نابایسته‌ها بیان شد فهرست کاملی نیست و می‌توان به هر دو افزود، اماآنچه موجب تعادل بین فرج و دخل ایجاد می شود، برنامه‌ریزی و «تقدیرالمعیشه» است. اگر این برنامه‌ریزی درست انجام شود، تمام بایسته‌ها را درخود دارد و نابایسته‌ها را بیرون می‌نهد، زندگی دچار تجمل بیهوده و یا با تفریط و کم مصرفی روبرو نمی‌شود، یک نوع ساده‌زیستی همراه با آراستگی را به ارمغان می‌آورد که رفاه اسلامی هم در آن دیده می‌شود، رفاهی همراه با آرامش و آسایش روانی خود و خانواده همان که پیامبر برای خود و اهل بیتش از خدا طلب می‌کرد.

منابع:

[۱] . کافی: ج ۵ / ص ۸۹ / ح ۱

[۲] . کافی ـ ج ۲ / ص ۳۳ / ح ۳

[۳] . کافی: ج ۲ / ص ۴۰ / ح ۲

[۴] . بحارالانوار  ـ ج ۷۷ / ص ۲۳۸ / ح ۱

[۵] . محاسن ـ ج ۲ / ص ۱۷۸ / ح

 

سوتیتر:

 

دخل و خرج همان هزینه‌ و درآمد است که در الگوهای بودجه‌ریزی به عنوان دو رکن اساسی شناخته می‌شوند و در آن قاعدتاً ابتدا فهرستی از مخارج یا هزینه‌ها و درآمدها را مشخص می‌کنند و بهترین الگوی برنامه‌ریزی آن است که هزینه‌ها با درآمدها تناسب معقول داشته باشند. معمولاً هزینه‌ها و

نیازها بیشتر از درآمدهاست و لذا باید تدبیری اندیشیده شود که موازنه بین درآمد و هزینه و یا دخل و خرج برقرار باشد.

 

 

 

 

29نوامبر/16

مسئولیت‌ نخبگان در تعامل فرهنگ و انتخابات(۱)

 

دکتر حسن بنیانیان

مقدمه

گستردگی داده و ستاد برگزاری انتخابات ایران با نظام اعتقادات، ارزش‌ها و الگوهای رفتاری مردم جامعه ما می‌طلبد که در چهارچوبی جامع، اجزای این داده و ستاد احصاء‌شود و برای بهره‌گیری از ظرفیت‌های فرهنگی جامعه و همچنین بهبود و ارتقای آثار و برکات برگزاری یک انتخابات مطلوب در فرهنگ جامعه، چاره‌اندیشی شود.

شاید الگوی عمومی که برای تدوین پیوست فرهنگی طرح‌های مهم تهیه شده است، الگوی خوبی برای این منظور باشد.

در این الگو پنج پرسش کلیدی مطرح می‌شود تا با پاسخ آن، تعامل هر طرح و فعالیت مهم اجرایی با فرهنگ شناسایی شود. این سؤالات برای فعالیت حساس و تعیین‌کننده‌ای چون انتخابات می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

پرسش اول: چه فرصت‌های فرهنگی در جامعه وجود دارد که می‌توان با شناسایی، تقویت و بهره‌گیری از آنها، انتخابات مطلوبی را برگزار کرد؟

پرسش دوم: چه موانع و محدودیت‌های در فرهنگ عمومی جامعه ما، سبب کاهش کیفیت انتخابات می‌شود و چگونه می‌توان آنها را حذف یا کاهش داد؟

پرسش سوم: با برگزاری یک انتخابات مطلوب و با‌کیفیت، چه آثار مثبت و سازنده‌‌ای در فرهنگ جامعه به جای خواهد ماند؟ و چگونه می‌توان آن را افزایش داد؟

پرسش چهارم: اختلافات، کاستی‌ها و ضعف‌های موجود در انتخابات، چه پیامدهای مخربی برای فرهنگ جامعه دارد؟ و چگونه می‌توان آن را برطرف کرد؟

پرسش پنجم: مسئولیت‌های نخبگان جامعه در افزایش آثار مثبت و کاهش پیامدهای منفی انتخابات چیست؟

 

به‌طور طبیعی برای خواننده، این پرسش قابل طرح است که با چه مبنایی پدیده‌های فرهنگی مرتبط با انتخابات به خوب یا بد، مثبت یا منفی، مطلوب و نامطلوب تقسیم‌بندی می‌شوند؟

در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت، مبنای استقرار نظام جمهوری اسلامی در این نکته نهفته است که در جامعه ما هر تصمیم کلان و خردی که گرفته می‌شود، باید بتواند علاوه‌بر تحقق هدف اولیه تصمیم، زمینه را برای تقویت اعتقادات، ارزش‌ها، الگوهای اخلاقی و رفتاری مورد تأیید دین مبین اسلام فراهم کند و نقشی سازنده در شکل‌گیری فرهنگ اسلامی داشته باشد. برگزاری انتخابات نیز از این امر مستثنی نیست و باید براساس مختصات فرهنگ ناب اسلامی، انتخابات مطلوبی را که بتواند تقویت‌کننده فرهنگ اسلامی باشد مشخص کرد تا بتوان براساس آن، آثار و پیامدهای فرهنگی این فعالیت گسترده ملی را طبقه‌بندی کرد؛ بنابراین الگوی عمومی مطالعه اجمالی این مقاله به‌صورت زیر قابل ارائه است:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

انتخابات مطلوب چیست؟

گام نخست در مطالعات مرتبط به شناخت تعامل فرهنگ با انتخابات، شناخت مبانی نظری اسلامی از یک انتخابات مطلوب است تا از این رهگذر، حتی‌المقدور از تأثیر گرایشات سیاسی افراد در قضاوت‌ها کاسته شود.

با توجه به ضرورت خلاصه‌نویسی در این مقاله، بهتر است در این رابطه، نظرات حضرت امام (ره) معمار نظام مقدس جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری را مبنا قرار دهیم.

نگاه امام (ره) به انتخابات مطلوب که ریشه در جامعیت و نظام‌مند‌بودن دیدگاه‌های ایشان نسبت‌به اسلام دارد دو وجه پیوسته با هم دارد؛ یک وجه آن الزامی‌بودن مراجعه به آرای مردم برای تشکیل حکومت و دنبال‌کردن خواست مردم از سوی افراد انتخاب‌شده و وجه دیگر آن، مأموریت اصلی حکومت مبتنی‌بر اندیشه‌های دینی، در فراهم‌کردن شرایط برای رشد و تعالی معنوی همین مردمی است که در انتخابات شرکت کرده‌اند. برای توجه دقیق به این دو وجه، لازم است به متن رهنمودهای این بزرگان مراجعه کنیم.

 

حضرت امام (ره) می‌فرمایند:

«میزان رأی ملت است».(۱) «ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی به ملتمان بکنیم و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم، ما تابع آرای ملت هستیم».(۲) «حکومت متکی به آرای ملت باشد، به‌گونه‌ای که تمام آحاد ملت در انتخابات فرد یا افرادی که باید مسئولیت و زمام امور را در دست بگیرند، شرکت داشته باشند…». «در این حکومت به‌طور قطع باید زمامداران امور دائماً با نمایندگان ملت در تصمیم‌گیری‌ها مشورت کنند و اگر نمایندگان موافقت نکنند نمی‌توانند به‌تنهایی تصمیم‌گیرنده باشند».(۳)

 

نظر حضرت امام (ره) در خصوص مسئولیت‌های حکومت

«حکومت در نظر مجتهد واقعی، نشان‌دهندۀ جنبه عملی فقه است و فقه در تمام زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشان‌دهندۀ جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است.»(۴)

در جای دیگری می‌فرمایند:

«از غیبت صغری تاکنون که بیش از هزار سال می‌گذرد و ممکن است صد‌هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید، احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود؟… قوانینی که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن ۲۳ سال زحمت طاقت‌فرسا کشید، فقط برای مدت محدودی بود؟ آیا خدا اجرای احکامش را محدود کرد به ۲۰۰ سال؟ و پس از غیبت صغری، اسلام دیگر همه‌چیزش را رها کرده است؟»(۵) «فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است».(۶)

همان‌طور که ملاحظه می‌کنید از نظر حضرت امام (ره) انتخابات و مردم‌سالاری، جلب مشارکت مردم در شکل‌گیری نظام سیاسی، وقتی مطلوب است که مقدمه‌ای باشد برای احیای دین الهی در روابط جامعه.

مقام معظم رهبری (مدظله العالی) در این‌باره می‌فرمایند:

نظام اسلامی باید تضمین کند که ارزش‌های الهی حاکم باشد. آیه مبارکه «الذین ان مکناهم فی‌الارض اقاموا الصلاه و آتوا الزکات و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر ولله عاقبه الامور»(۷) ناظر به همین معنا است. چون اگر در محیطی، حکام، فرمانروایان و زمامداران مردم را به نیکی امر کردند و از بدی بازداشتند و نماز را اقامه کردند، در آن محیط ارزش‌ها رشد می‌کند.(۸)

این دو وجه مورد تأکید امام (ره) و مقام معظم رهبری، همان مفهوم مردم‌سالاری دینی است و وقتی می‌تواند محقق شود که در جامعه، نظام فرهنگ‌ساز قدرتمندی به‌وجود آید که هم بتواند ناخالصی‌های موجود در فرهنگ را اصلاح کند و هم نگذارد مفاسد جدید از فرهنگ بیگانه وارد کشور شود.

به همین سبب انتخابات مطلوب از نگاه دینی، یعنی حضور حداکثری مردم برای انتخاب شخصی متدین، عالم‌ و توانمند که بتواند امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی جامعه را به‌نحوی سامان دهد که هر روز شاهد رشد اعتقادات، ارزش‌ها، الگوهای رفتاری و اخلاقی اسلامی باشیم. برای آنکه بحث از کلی‌گویی خارج شود می‌توان تصور کرد که بعد از برگزاری انتخابات روی این‌گونه پرسش‌ها تعمق کنیم:

۱. آیا انتخابات برگزارشده به افزایش وحدت جامعه میان اقشار و اقوام گوناگون کمک کرده است؟

۲. آیا انتخابات برگزارشده به مشروعیت و مقبولیت نظام افزوده است؟

۳. آیا انتخابات برگزارشده روحیۀ امیدواری به آینده را تقویت کرده است؟

۴. آیا انتخابات برگزارشده علاقه مردم را به رهبری افزایش داده است؟

۵. آیا انتخابات برگزارشده روحیه نخبگان را برای حضور مؤثرتر در سازندگی جامعه تقویت کرده است؟

۶. آیا انتخابات برگزارشده محبوبیت نخبگان سیاسی کشور را ارتقا بخشیده است؟

با این مبنا و این‌گونه پرسش‌های کاربردی، می‌توان به پاسخ نخستین سؤال پرداخت یعنی اینکه:

۱. چه فرصت‌های فرهنگی در جامعه وجود دارد که می‌توان با شناسایی و تقویت و بهره‌مندی از آن، انتخابات مطلوب را برگزار کرد؟

قبل از ورود در پاسخ به این پرسش، لازم است این نکته توضیح داده شود که مفهومی از فرهنگ مورد نظر است که از جامعیت برخوردار بوده و آن عبارت است از: نظامی از اعتقادات بنیادین، ارزش‌ها، هنجارها، الگوهای رفتاری پایدار و نمادهای مورد استفاده در تمامی ارتباطات جامعه.۹)

بدین‌ترتیب می‌توان گفت: در شرایط موجود، برای برگزاری انتخابات مطلوب یک ظرفیت فرهنگی داخلی و یک ظرفیت فرهنگی خارجی داریم که بخش داخلی آن عبارت است از:

الف) اعتقادات و ارزش‌های دینی: آنچه به‌عنوان اعتقادات و ارزش‌های دینی در لایه‌های زیرین ذهنی مردم و در درون جامعه ما وجود دارد، برای حضور در انتخابات و انتخاب فرد شایسته، یک ظرفیت بالفعل و بالقوه مثبت است و به میزانی که نمی‌توانیم از این ظرفیت استفاده کنیم، باید در پاسخ سؤال دوم، یعنی موانع و محدودیت‌ها فرهنگی جامعه در جست‌وجوی دلایل آن باشیم.

مبتنی‌بر وجود این اعتقادات و ارزش‌های دینی است که حضور در انتخابات از آن جهت که انتخاب فرد مناسب به سلامت جامعه کمک می‌کند، وظیفه شرعی تلقی می‌شود و عدم حضور می‌تواند در منطق اسلامی گناه محسوب شود که البته این بحثی است که باید در حوزه اجتهاد مورد بحث و بررسی و اعلام نظر قرار گیرد.

ب) علاقه به وطن: آنچه در فرهنگ جامعه ما به‌عنوان عشق به وطن و علاقه‌مندی برای ارتقای ایران اسلامی وجود دارد، بخش دیگری از ظرفیت‌های بالفعل و بالقوه فرهنگی ماست و اگر کسانی باشند که گرایشات دینی کمتری دارند، اما به‌لحاظ علاقه به وطن و سربلندی کشور احساس مسئولیت می‌کنند، منطقاً باید در انتخاب بهترین فرد در نگاه خود، حضوری فعال داشته باشند و اگر بخشی از این افراد در این فرایند شرکت نمی‌کنند، باید در جست‌وجوی موانع فرهنگی در این بعد بود.

ج) ظرفیت‌های علمی و عقلانی: ظرفیت‌های علمی و عقلانی جامعه، بخش دیگری از ظرفیت‌های فرهنگی جامعه است؛ گرچه این مطلب روشن است که افراد متدین واقعی از دیدگاه اسلام، افرادی عقلانی و علم‌طلب و وطن‌دوست هستند، اما به‌طور مستقل هم باید توجه کرد که گاهی افراد تحصیل‌کرده که عادت به محاسبات عقلانی و ذهنی در تصمیم‌گیری خود دارند، به‌واسطه در دسترس نداشتن اطلاعات کافی یا متأثر از موانع فرهنگی موجود، از ایفای نقش منطقی خود در انتخابات غافل می‌شوند و لازم است برای رفع موانع ذهنی این دسته هم، چاره‌اندیشی کرد.

 

فرصت فرهنگی در بعد خارجی

در شرایط امروز نظام جمهوری اسلامی سرعت افزایش نفوذ و اقتدار نظام جمهوری اسلامی در روابط    بین‌المللی که به لطف صدور پیام انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی، به‌وجود آمده است، یکی از امتیازات خاصی است که ایران اسلامی از آن برخوردار است و هرچقدر انتخابات نظام جمهوری اسلامی مطلوب‌تر برگزار شود، این نفود و اقتدار گسترده‌تر شده و متعاقب آن، بسیاری از موانع سیاسی، اقتصادی تحمیلی به نظام جمهوری اسلامی کاهش پیدا می‌کند. تبیین درست و کامل این ظرفیت در داخل، زمینه‌ساز حضور بهتر و بیشتر مردم در انتخابات خواهد بود.

 

  1. چه موانع و محدودیت‌های فرهنگی در مسیر انتخابات مطلوب وجود دارد؟

این موانع را نیز می‌توان به دو دسته داخلی و خارجی تقسیم کرد و توجه به این معنا داشت که همچون فرصت‌های مثبت فرهنگی، این دو همدیگر را تقویت می‌کنند.

 

 

 

 

 

 

۱. موانع فرهنگی داخلی

این موانع را می‌توان به چهار گروه تقسیم کرد، شامل:

۱ـ۱. موانع فرهنگی ریشه‌دار در فرهنگ بومی جامعه؛

۲ـ۱٫ موانع فرهنگی حاصل از اشتباهات دوستان جاهل؛

۳ـ۱٫ موانع فرهنگی حاصل از تلاش‌های مخالفان داخلی؛

۴ـ۱٫ موانع فرهنگی حاصل از پیامدهای مخرب فرهنگی فعالیت‌های سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی که در فرایند سازندگی کشور صورت می‌گیرد.

۱. موانع فرهنگی ریشه‌دار در فرهنگ بومی جامعه

الف) آثار تداوم حکومت‌های استبدادی در تاریخ ایران

امتداد حکومت‌های استبدادی در طول هزاران سال در ایران در ناخودآگاه ذهن بعضی از ایرانیان نوعی فرار از حکومت را به‌وجود آورده است که می‌توان تجلی آن را در رفتار بعضی از روحانیان با اظهار مقدس‌یابی، که من کاری با حکومت ندارم یا در رفتار بعضی از هنرمندان در نقد غیرمنصفانه و ناعادلانه عملکرد حکومت یا در تحلیل روشنفکرنمایان جامعه با سیاه‌نمایی و تمرکز بر کاستی‌ها و ضعف‌های طبیعی یک جامعه در حال سازندگی مشاهده کرد. این‌گونه اعتقادات و الگوهای رفتاری و انتشار آن در جامعه و اطرافیان این افراد، عامل بازدارندگی بخشی از مردم برای حضور در انتخابات می‌شود.

 

ب) تلقی محدود از مفهوم پیشرفت در افکار عمومی

پیشرفت و توسعه در هر جامعه‌ای، ترکیب پیچیده‌ای از تحولات نرم‌افزاری در اذهان، افکار، سازماندهی‌ها و ساخت سخت‌افزارهای جامعه است. وقتی پیشرفت پایدار و درون‌زا خواهد بود که تحولات در اذهان و افکار و اصلاح ساختارها و نظام‌های درونی جامعه اولویت پیدا کند و نتایج آن در ساخت سخت‌افزارهای مناسب ظاهر شود. متأسفانه در کشورهای عقب ‌نگه‌ داشته شده و از جمله از فرهنگ به‌جا‌مانده از دوران پهلوی در ایران امروز، هنوز بخش زیادی از مردم ما افرادی را مدیر موفق می‌دانند که توانسته باشند در ساخت سخت‌افزارها و پدیده‌هایی که با چشم دیده می‌شود بیشترین موفقیت را داشته باشند و با این معیار در انتخابات شرکت می‌کنند، اما به‌واسطه وجود فطرت پاک انسانی در آنها و پیوند این فطرت با مبانی دینی، در ناخودآگاه خود انتظار دارند این سازندگی مادی و سخت‌افزاری با پیشرفت معنوی و اخلاقی جامعه همراه باشد و وقتی مردم با محاسبات نادرست ذهنی، احساس می‌کنند منتخبان قبلی آنها، این‌گونه عمل نکرده‌اند و علی‌رغم آنکه هر روز اتوبانی، کارخانه‌ای، تأسیساتی را افتتاح می‌کنند در کنار آن احساس می‌کنند، رفتن پای صندوق رأی و انتخاب افراد متدین تأثیری ندارد و هر کسی بیاید مجبور است با درآمدهای نفتی در این‌گونه امور، صرف وقت کند. در عمل دچار سرخوردگی سیاسی می‌شوند، غافل از آنکه، این مشکل فرهنگی است که ریشه آن در افکار بخش قالب مردم جامعه است که در واکنش‌ها و طرح انتظاراتشان تجلی یافته است و مدیران ارشد را دچار گمراهی کرده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ج) نارسایی‌های موجود در فرهنگ عمومی

متأسفانه در فرهنگ جامعه ما آسیب‌هایی چون تعارف زیاد، ریا، تملق، چاپلوسی، دروغ، تنبلی، بی‌نظمی، قانون‌گریزی در بخش‌هایی از جامعه، موجب یک سلسله نارسایی‌ در روابط مردم با مسئولان می‌شود که از جمله آنها، افزایش بی‌رویه توقعات از دولت‌ها، نبود صراحت در توضیح مسائل با مردم، بی‌توجهی به اصلاحات فرهنگی در فرهنگ عمومی و اصلاح فرهنگ‌های سازمانی و فرهنگ‌های اقشار متخصص جامعه، سبب بروز فساد یا بداخلاقی در بخش‌هایی از نظام اجرایی، قضایی و مقننه شده است که این‌گونه آثار فرهنگی، خود را در کاهش حضور مردم در انتخابات ظاهر می‌کند.

 

سوتیتر:

۱٫در جامعه ما هر تصمیم کلان و خردی که گرفته می‌شود، باید بتواند علاوه‌بر تحقق هدف اولیه تصمیم، زمینه را برای تقویت اعتقادات، ارزش‌ها، الگوهای اخلاقی و رفتاری مورد تأیید دین مبین اسلام فراهم کند و نقشی سازنده در شکل‌گیری فرهنگ اسلامی داشته باشد

 

 

  1. آنچه به‌عنوان اعتقادات و ارزش‌های دینی در لایه‌های زیرین ذهنی مردم و در درون جامعه ما وجود دارد، برای حضور در انتخابات و انتخاب فرد شایسته، یک ظرفیت بالفعل و بالقوه مثبت است

 

29نوامبر/16

برنده و بازنده تحولات۱۳۹۱

سعداله زارعی

سال۱۳۹۱ در تقویم ایران و جهان، یک سالِ «ماندگار» به‌حساب می‌آید؛ زیرا سلسله تحولات در عرصه بین‌المللی، وضع تازه‌ای را نوید داد و تحولات داخل ایران نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. این قلم بدون پرداختن مبسوط به «رخدادها» ـ که در جای خود اهمیت دارد ـ سعی می‌کند بعضی از رخدادهای مرتبط به‌هم را در یک قالب تحلیلی ارائه کند.

 

الف. تحولات عرصه بین‌الملل

جهان در سال ۱۳۹۱ خورشیدی و به‌عبارتی سال ۲۰۱۲ میلادی، شاهد چالشِ فراگیرتر «هژمونی امنیتی «آمریکا» بود. باراک اوباما در روزهای آغازین سال ۲۰۱۲ ـ دو ماه پیش از پایان سال ۱۳۹۰ ـ در جمع شرکای اروپایی‌اش با صراحت و به‌طور علنی اعلام کرد که: «سال ۲۰۱۲، سال وحدت ما و تفرقه ایرانی‌هاست»، اما هر دوی این پیش‌بینی‌ها به‌نوعی و تا اندازه‌ای اشتباه از آب درآمدند.

غرب تلاش کرد که در مواجهه با ایران خود را متحد و منسجم نشان دهد. از این‌رو به موازات تحریم‌های غیرعادلانه و خارج از چهارچوب شورای امنیت سازمان ملل که از سوی آمریکا دنبال شد، اروپا نیز سلسله تحریم‌هایی مشابه را در حوزه انرژی علیه ایران به‌تصویب رساند و از اواسط تیرماه، آن را اجرایی کرد؛‌ چنان‌که اعمال فشار بر بانک‌ها را برای متوقف‌کردن معاملات با ایران را افزایش داد.

سهم اروپا در صادرات نفت ایران طی سال‌های گذشته حدود ۱۷ درصد بوده است. با وجود این به موازات اعمال فشار اتحادیه اروپا علیه ایران، کشورهای دیگری از دل همین اتحادیه به‌طور غیررسمی و به‌صورت عملی از این بازار استفاده کردند و با ایران وارد معامله شدند. این کشورها عملاً اقدام اتحادیه را خنثی کردند. اقدام این کشورها به پرستیژ و اعتبار اروپا ضربه وارد کرد.

هم‌زمان با این مسئله، فشار بعضی از کشورها به آمریکا و اروپا برای «مستثنی‌شدن» از قاعده عدم همکاری با ایران افزایش پیدا کرد و در نهایت آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها، ۱۳ کشور را از این قاعده مستثنی کردند که نام هند، کره جنوبی و ژاپن از جمله آنان بود و از قضا اینها مهم‌ترین طرف‌های خرید نفت ایران به‌حساب می‌آیند.

در این میان، اقدامات هند در خصوص تمدید بدهی‌های خود به ایران و آزادسازی میلیاردها دلار دارایی ایران که در بانک‌های هندی وجه‌الضمان قراردادهای ایران بود و نیز پرداخت به‌موقع وجوه ناشی از خرید نفت ایران به روند تحریم ایران ضربه جدی وارد کرد. از سوی دیگر دو کشور مهم دیگر، یعنی چین و روسیه هم رسماً اعلام کردند که تحریم‌های یک‌جانبه و خارج از شورای امنیت علیه ایران را به‌رسمیت نمی‌شناسند و این اعلام در واقع نشان داد که ادامه تحریم علیه ایران عملاً مقدور نیست. اما در عین حال آمریکا و اروپا با تصویب قوانین متعدد و در طول سال ۲۰۱۲ سعی کردند وانمود کنند که فشار علیه ایران روندی صعودی دارد.

با این وصف وحدت غرب علیه ایران بیش از آنکه برای ایران دشواری ایجاد کند، آمریکا، انگلیس و فرانسه را در شرایط سخت قرار داد؛ چرا که حفظ «رویه واحد علیه ایران» به‌سادگی امکان‌پذیر نبود.

وحدت داخلی ایران نیز به‌رغم برخی از رخدادهای تلخ و جرایم نابخشودنی که از سوی بعضی از مسئولان کشور روی داد، دچار بحران نشد. آمریکایی‌ها در تحلیل‌های اطلاعاتی و عملیاتی خود با‌صراحت گفته بودند تحریم، ایران را به دو پاره تقسیم می‌کند و در نهایت آن دسته از نیروهای اجتماعی که خواستار رفع تحریم‌ها و کوتاه‌آمدن ایران هستند، به‌صحنه می‌آیند و کار را برای رهبری انقلاب و نهادهای آن دشوار می‌کنند.

آمریکایی‌ها معتقد بودند تحریم، مسئولان ایرانی را رودرروی هم قرار می‌دهد و بعضی از آنان برای موجّه جلوه‌دادن مواضع خود، گفت‌وگو با غرب و حل‌و‌فصل مسائل با آن را مطرح خواهند کرد و در مقابلِ آنان، مسئولان دیگر را که دغدغه حفظ اصول و بنیان‌های انقلاب و نظام دارند علیه آنان وارد عمل می‌کند.

بعضی از مسئولان کشور تا حدی در این زمین بازی کردند و به علنی و برجسته‌سازی اختلافات میان قوا روی آوردند، و با وجود این، از یک‌سو مردم کشور نیز دچار تشتت و اختلاف شدند. ولی حضور نزدیک به ۳۰ میلیون نفر در تظاهرات سالگرد انقلاب و تأکید بر روی اصول و مخالفت با مذاکره با آمریکا نشان داد که فشارهای اقتصادی و عملیات روانی و طراحی اطلاعاتی دشمن به‌جایی نرسیده است.

در طول سال ۱۳۹۱، به‌جز اتفاق محدود و برنامه‌ریزی‌شده‌ای که در شهریورماه در بازار طلای تهران اتفاق افتاد، هیچ گروهی در هیچ شهرِ کشور در اعتراض به وضع موجود به خیابان نیامدند. از سوی دیگر رهبر معظم انقلاب اسلامی با تدبیر و هوشمندی فوق‌العاده خود از تبدیل‌شدن اختلافات مسئولان به «بحران» جلوگیری کردند و عملاً نشان دادند که حتماً اختلاف قوا، نظام سیاسی را دچار بحران نمی‌کند.

با این وصف، اگرچه سال۱۳۹۱ دشواری‌هایی را برای مردم و رهبری دربرداشت، ولی عبور نظام از شرایطی که دشمن آشکارا آن را «خردکننده» و «فیصله‌دهنده» معرفی می‌کرد، از آن فشارها مهم‌تر بود.

چالش اَبَرقدرتی

آمریکا در سال ۱۳۹۱ بارها اعتراف کرد که قدرت آمریکا در حل‌و‌فصل و حتی مدیریت تحولات جهانی با محدودیت‌ها و ناکامی‌های بسیاری مواجه شده است. آمریکا در سال ۱۳۹۱ برای حل بحران امنیتی و نظامی سوریه از همه ظرفیت خود استفاده کرد، اما در نهایت نتوانست «اسد» را سرنگون کند و اعتراف کرد که تغییرات در سوریه با ابزارهای نظامی ـ امنیتی اتفاق نمی‌افتد.

بحرانی که برای عناصر موسوم به دیپلمات آمریکایی در «بنغازی» روی داد و منجر به کشته‌شدن سفیر آمریکا شد هم نشان داد که در شمال آفریقا اوضاع در کنترل آمریکا نیست. تأکید آمریکا بر خروج بخش اعظم نیروهای نظامی از افغانستان و پای‌بندی به توافق لیسبون هم بُعد دیگری از اعتراف آمریکا به این نکته بود که توان امنیتی نظامی آمریکا در حل و مدیریت تحولات با سایش زیادی مواجه شده و این در حالی است که وجه‌امتیاز آمریکا از دیگران همین قدرت نظامی امنیتی آن است.

آمریکا در سال ۲۰۱۲ و ۱۳۹۱ در حوزه فلسطین هم نتوانست اقدام مؤثری انجام دهد. جنگ هشت‌روزه غزه که در اواخر آذرماه روی داد و در نهایت تن‌دادن اسرائیل به خواسته‌های جنبش مقاومت فلسطین، نشان داد که روند تحولات مربوط به فلسطین در چهارچوب نگاه و منافع آمریکا قرار ندارد. این در حالی است که آمریکایی‌ها با‌صراحت اعلام کرده‌اند که حل هر پرونده‌ای در خاورمیانه موقوف به حل پرونده فلسطین است. نکته حائز اهمیت دیگر در این حوزه تغییرات عمده در حوزه‌های نظامی ـ امنیتی آمریکا بود.

اوباما به بهانه پایان‌یافتن دور اول ریاست‌جمهوری‌اش، وزرای دفاع و خارجه و رئیس سازمان سیا را کنار گذاشت و افراد دیگری را جایگزین کرد و در عین حال سعی کرد این تغییرات را در راستای بهبود وضع امنیتی و دیپلماتیک معرفی کند. تغییر عمده در گروه اصلی دولت اوباما، نشان‌دهنده ناکامی او در چهار سال گذشته است.

 

ب. تحولات در منطقه عربی ـ اسلامی

تحولات منطقه عربی طی سال ۱۳۹۱ به‌صورتی معماگونه درگیر موضوع «هویت» بود. در محافل علمی بحث بر سر اینکه این تحولات، انقلاب (Revoloution) هستند یا صرفاً جنبش (Movement) مطرح بود و در این میان بعضی میانه این دو را برگزیدند و گفتند این خیزش‌ها (Refuloution) و به تعبیر فارسی آن «اصقلاب» بوده است. دامنه این بحث تا آنجا بالا گرفته است که بعضی می‌گویند اساساً امکان ندارد که در کشورهای عربی شمال آفریقا و کشورهای مشابه آنها در آسیای غربی، انقلاب روی دهد؛ زیرا بنیان‌های مذهبی و سنت‌های بومی انقلاب را برنمی‌تابد.

برای قضاوت پیرامون انقلاب یا اصلاحات‌بودن تحولات منطقه عربی باید به شاخص‌ها توجه کرد. با نگاه به این شاخص‌ها می‌توانیم بگوییم اگر دگرگونی در مناسبات داخلی و خارجی دولت‌های برآمده از تحولات روی ‌داده است در این کشورها انقلاب شده و اگر مناسبات دوره گذشته به‌نوعی بازسازی بوده و تداوم پیدا کرده، آنچه روی داده «اصلاح» بوده است. به‌عنوان مثال «مردم‌سالاری» و «عدالت» در عرصه داخلی شاخص‌های تغییرات انقلابی است و «ایران» و «فلسطین» در عرصه خارجی شاخص‌های تغییرات انقلابی هستند.

اگر نگاهی به روند تحولات در مصر، لیبی و تونس بیندازیم، درمی‌یابیم که به این شاخص‌ها و مشابه‌های آنان به‌صورت ناقص نگریسته شده است؛ یعنی انتخابات آزاد تا حدی برگزار شده، عدالت در برخی حوزه‌ها مورد توجه قرار گرفته، روابط قهرآمیز با جمهوری اسلامی ایران تا حدی به روابط مهرآمیز تبدیل شده و فلسطین در سیاست خارجی این کشورها تا حدودی از حاشیه به متن آمده است.

با این وصف در یک جمع‌بندی می‌توان گفت که هنوز زود است که ما به عباراتی نظیر اصقلاب یا رفولوشن (Refuloution) برسیم.

انقلاب‌ها در کشورهای عربی با چالش‌های عدیده‌ای مواجه هستند. این چالش‌ها سرعت این انقلاب‌ها را تا حد بسیاری کُند کرده است. نخستین چالش آن، چالش هدف‌گذاری است. در این کشورها دو نیروی متضاد تلاش کرده‌اند تا معنا و هدف انقلاب‌ها را توضیح دهند؛ نیروهای «انقلاب» و «نیروهای سازش».

نیروهای انقلاب تغییرات بنیادین را مدنظر دارند و با شاخص‌های اجماعی نظیر آنچه گفته شد تلاش می‌کنند تا انقلاب را حفظ کنند. این نیروها به‌طور عمده نیروهای جوان این جوامع هستند که نه پای‌بند سنت‌های گذشته‌اند و نه منافع انقلاب را با منافع حزب و جناح خود پیوند می‌زنند. اینها همان نیروهایی هستند که انقلاب را به‌وجود آورده و سبب سرنگونی نظام‌های وابسته و فاسد در کشورهای مصر، لیبی و تونس بوده‌اند.

در مقابل اینها نیروهای سازش قرار دارند که در چهارچوب سنت‌ها عمل می‌کنند و حفظ انقلاب را با حفظ خود و گروه خود در «قدرت» پیوند زده‌اند. انتخابات‌های گذشته دسته دوم را به‌قدرت رسانده است؛ زیرا از سازمان و اعتبار نسبی اجتماعی برخوردار بوده‌اند و دسته اول را به حاشیه قدرت رانده است. اما در عین حال به‌دلیل اینکه نیروهای دسته اول وفادارتر به اصول انقلاب هستند، شکل‌گیری دولت‌های جدید که نشانه‌های جدی از تحول را با خود ندارند، آنان را در میادین نگه داشته است و از این‌رو می‌بینیم که میدان التحریر مصر، خیابان‌های منتهی به کاخ ریاست‌جمهوری در تونس و میدان مرکزی بنغازی شاهد تداوم حضور «تغییرطلبان» است.

هم‌زمان با حضور نیروهای انقلاب در این میادین و خیابان‌ها، نیروهای داخلی و خارجی را که اساساً با انقلاب و حتی اصلاح موافق نیستند هم به‌صحنه آورده است. آنان از یک‌سو نیروهای انقلابی را تشویق به ادامه حضور در خیابان کرده و این حضور اعتراضی را بخشی از حقوق مدنی آنان قلمداد می‌کنند و در همان حال نیروهای دسته دوم ـ اصلاح‌گرایان ـ را برای بازتولید و تداوم مناسبات داخلی و خارجی دوره رژیم‌های پیشین تحت فشار قرار می‌دهند. آمریکایی‌ها طی دو ماه گذشته از یک‌سو به مخالفان مُرسی نزدیک شدند و پیگیری حقوق آنان را به‌عهده گرفتند که سبب اعتراض رسمی رئیس‌جمهور مصر شد. در همان حال دولت اخوان، محمد المرسی را برای اعلام تمکین به پیمان کمپ‌دیوید تحت فشار قرار دادند و کمک‌های اقتصادی به این کشور را منوط‌به تداوم روابط مصر و اسرائیل کردند. در واقع در کشاکش اختلاف میان نیروهای انقلاب و نیروهای اصلاح در این کشورها از یک طرف بقایای رژیم گذشته ـ فلول ـ به بازگشت خود به قدرت امیدوار شدند و از طرف دیگر غرب که منافع خود را از سوی این انقلاب‌ها در تهدید می‌دید، امیدوار است با توطئه و مذاکره بتواند سیطره خود به این جوامع را تداوم ببخشد. اما تجربه تاریخی نشان داده است که بالاخره نیروهای انقلاب بر نیروهای اصلاح غلبه می‌کنند. این تجربه انقلاب‌های دنیاست کما اینکه تجربه انقلاب اسلامی ایران نیز بیانگر همین است.

دومین و یکی از مهم‌ترین چالش‌های کنونی انقلاب‌های عربی، «چالش رهبری» است. بعضی گفته‌اند انقلاب‌های عربی فاقد عنصر رهبری است و معتقدند این مسئله‌ای ریشه‌ای در کشورهای با اکثریت سُنّی است. در این میان بعضی گفته‌اند، اینکه سیدجمال‌الدین اسدآبادی وقتی از اصلاح در ایران سخن می‌گوید «علمای ایران» را مورد خطاب قرار می‌دهد، ولی وقتی از اصلاح در مصر سخن می‌گوید «جوانان ایران» را مخاطب قرار می‌دهد، نشانه توجه سیّد به فقدان عنصر رهبری در مصر است. بعضی هم گفته‌اند رهبر را باید در دو سطح مورد توجه قرار داد؛ رهبری به‌مثابه «مدیریت» و رهبری به‌عنوان «هدایت‌گر به‌سوی آرمان‌ها».

رهبری در قامت مدیریت در کشورهای انقلاب‌کرده تا حدودی در یکی از دو وجه فردی یا حزبی و فدراسیونی شکل و سامان گفته است، اما رهبری در قامت هدایت‌گر به‌سوی آرمان‌ها تحقق پیدا نکرده است و در نهایت نتیجه گرفته شده است که تا زمانی که رهبری از نوع دوم در این کشورها شکل نگیرد، چالش انقلاب با ضدانقلاب تداوم پیدا می‌کند. بعضی هم گفته‌اند از آنجا که رهبری از نوع دوم در این کشورها اساساً امکان‌پذیر نیست، باید به‌نوعی دنبال «بدیل»های [جایگزین‌های] رهبری رفت.

چه مواردی می‌تواند بدیل رهبری هدایت‌گر در کشورهای عربی باشد؟ بعضی گفته‌اند «ایدئولوژی» می‌تواند بدیل رهبری الهام‌بخش باشد یا بخشی از جای خالی آن را پُر کند. به‌عبارت دیگر توافق نیروهای انقلاب بر سر اصول مشخص و تعهد جمعی آنان به حفظ این اصول می‌تواند تا حد زیادی مانع رخنه نیروهای مخالف انقلاب باشد.

بعضی هم گفته‌اند «راهبردها» می‌توانند تا حدی نقش رهبری آرمان‌نگر را ایفا کند؛ به این معنا که اگر یک قانون اساسی بتواند راهبردهای انقلاب را بیان کند و راه تجدیدنظر در این راهبردها را سد کند، می‌توان بدون وجود رهبر هدایت‌گر هم انقلاب‌ها را به سر منزل مقصود رساند.

بعضی‌ها هم گفته‌اند «نظام‌سازی جدید» می‌تواند تا حدی خلأ رهبری را پر کند؛ به این معنا که اگر تا زمانی که شور انقلابی وجود دارد و نیروهای انقلاب میدان را ترک نکرده‌اند «سامان سیاسی جدید» شکل بگیرد و به هنجار تبدیل شود، امکان تغییر مسیر انقلاب و بازگشت رژیم‌ها و مناسبات دوره گذشته از بین می‌رود.

بعضی هم گفته‌اند «تداوم حضور در میدان» می‌تواند تا حد زیادی خلأ رهبری را پر کند؛ به این معنا که تا مردم و نیروهای انقلاب در صحنه‌اند، انقلاب به‌رغم نوسان‌ها، راه خود را پیدا کرده و بر نیروهای مخالف خود غلبه می‌کند. این پیشنهادات و راهکارها هرکدام در جای خود درست و کمک‌کننده به‌حساب می‌آیند و هرکدام هم در متن خود با شروط و امّا‌و‌اگرها و نیز با تردیدهایی مواجه هستند و با تمام این اوصاف، از آنجا که خلأ «رهبری هدایت‌گر» در کشورهای عربی به این راحتی قابل حل‌و‌فصل نیست، گریزی هم از روی‌آوردن به بدیل‌ها نیست. البته این بدیل‌ها می‌تواند در کشورهای مختلف از وضعیت متفاوتی برخوردار باشند و یک نسخه برای همه جواب ندهد.

 

 

ج. انقلاب اسلامی و حمایت ماندگار

انقلاب ایران در سی‌و‌چهارمین سالگرد خود شاهد حضور ده‌ها میلیون نفر از هواداران خود در خیابان‌ها و میادین بود و این حضور، بر پا ماندنِ انقلاب و رخداد عظیم بهمن ۱۳۵۷ را به‌اثبات رساند و خود به یک «پدیده» تبدیل شد؛ زیرا انقلاب‌هایی که در دنیا به «بزرگ» و «کبیر» هم یاد می‌شوند، نتوانسته‌اند بیش از چند سال دوام بیاورند. انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه حدود ۹ سال دوام آورد و با به قدرت رسیدن ناپلئون بناپارت به افول گرایید و از ۱۷۹۵ دیگر از حضور مردم در مراسم سالگرد خبری نبود، همان‌گونه که در روسیه، انقلاب بیش از ۷ سال دوام نیاورد و با روی کار آمدن ژوزف استالین، حامیان انقلاب، میدان را ترک کردند. وقتی دنیا می‌بیند سی‌و‌چهار سال پس از وقوع انقلاب اسلامی، مردم با همان حرارت و شعار سال پیروزی انقلاب در صحنه هستند، حیرت می‌کند.

انقلاب در نقطه رهبری هم با شگفتی توأم است. در انقلاب‌های شناخته‌شده دنیا، رهبری خود یک «بحران» است و از این‌رو در فواصل زمانی بسیار کوتاه، رهبران انقلاب تغییر کرده‌اند. در فرانسه، «میرابو» به‌زودی جای خود را به «دانتون» و او جای خود را به «روسپیر» داد و سپس یکی دو سال بعد، نوبت به ناپلئون رسید. در روسیه نیز پس از آنکه رهبران فوریه به‌وسیله رهبران اکتبر کنار زده شدند، «لنین» به ریاست حزب و ریاست کشور روسیه رسید. لنین هم حدود ۵ سال بعد در‌حالی‌که حافظه خود را از دست داده بود، جای خود را به «استالین» داد و او در دوره‌ای طولانی ۱۳۰۳ تا ۱۳۳۲ به قلع‌و‌قمع نیروهای انقلاب پرداخت و از این‌رو، این موضوع شکلی تئوریک پیدا کرد و همه می‌گفتند، انقلاب فرزندان خود را می‌خورد.

همین موضوع به‌شکل دیگری در انقلاب ۱۹۶۲ الجزایر پیش آمد و رهبران انقلاب پی‌درپی یکدیگر را از صدر انقلاب به‌زیر می‌کشیدند و به‌همراه این تغییرات انقلاب گام‌های بزرگی را به‌سمت نابودی برمی‌داشت.

رهبری انقلاب اسلامی براساس آرمان‌ها شکل گرفته است و شکلی کاملاً طبیعی دارد. حضرت امام خمینی (قدس سره) به‌طور طبیعی و از همان نقاط آغاز، یعنی سال ۱۳۴۱ رهبری انقلاب را برعهده داشت و تا آخر با محبوبیت بسیار، انقلاب را رهبری کرد و در زمان درگذشتش با جمعیتی بیش از آنان‌که در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ او را استقبال کرده بودند، بدرقه شد.

رهبر کنونی انقلاب هم ضمن آنکه به اشاره حضرت امام و در یک بستر کاملاً حقوقی و اخلاقی، اداره انقلاب را برعهده گرفته است، در اوج محبوبیت، انقلاب را بر همان پایه‌هایی که در سال ۵۷ به دست مردم بنا شد، اداره می‌کند.

در عین حال رهبری انقلاب اسلامی مهم‌ترین عامل بقای ارزش‌ها و حضور مردم در صحنه به‌حساب می‌آید. از این‌رو، می‌توان گفت رهبری به‌اندازه اصل انقلاب در نزد مردم محبوبیت دارد. میزان استقبال از ایشان در پایتخت و استان‌ها به‌خوبی ثابت می‌کند که تداوم رهبری ایشان بیش از آنکه براساس ساختار و سیستم سیاسی باشد، براساس خواسته‌های مردمی است. به همین سبب، غرب اعتراف می‌کند که هیچ‌کس در ایران نمی‌تواند با نقش رهبری در نفوذ اجتماعی رقابت کند.

بر این اساس، دشمنان از یک‌سو به‌زانو در‌آوردن انقلاب اسلامی را مستلزم به‌زانو درآوردن رهبری انقلاب می‌دانند و از سوی دیگر خنثی‌کردن رهبری را در زدودن یا کاستن اقتدار رهبری می‌دانند؛ موضوعی که بسیار شنیده می‌شود نوعاً از یک توطئه خبر می‌دهد.

ما طی هفته‌ها و ماه‌های اخیر، فراوان شنیده‌ایم که «از توان رهبری در جمع‌کردن مسائل و نقطه پایان گذاشتن بر اختلافات داخلی کاسته شده است» یا می‌شنویم که در آینده نزدیک شرایطی در ایران به‌وجود می‌آید که قدرت رهبری را در ایران با چالش جدی مواجه می‌کند. البته این تنها یک ادعا بیش نیست؛ زیرا هیچ دلیلی برای چنین رخدادی وجود ندارد. از سوی دیگر این می‌تواند مقدمه یک اقدام علیه رهبر باشد.

طی سال‌های اخیر، در درون نظام جمهوری اسلامی گروهی توسعه قدرت خود را در کاستن از اقتدار ولی‌فقیه جست‌وجو می‌کنند، اما می‌دانند که اگر با‌صراحت از چنین چیزی سخن بگویند از یک‌سو ـ به‌دلیل آنکه مشروعیت حقوقی هر عنصر نظام به‌همراهی با روح قانون اساسی که ولایت فقیه است، بستگی دارد ـ وجاهت حقوقی خود را از دست می‌دهند و از سوی دیگر، با واکنش میلیون‌ها نفر از معتقدان به اصل ولایت فقیه مواجه می‌شوند.

بر این اساس، بعضی سعی کردند در یک تفسیر موسع از ولایت، آن را به حوزه‌های ذهنی و ماوراء طبیعی یا ولایت امام غایب (ع) منتقل کنند، کما اینکه با دم‌زدن از انسان کامل و مبهم‌گویی راجع‌به آن، سعی می‌کنند که از امام زمان (عج) تفسیری فراشریعت ارائه کنند و از مسئولیت در برابر امر صریح امام زمان ـ مبنی‌بر «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثها» ـ شانه خالی نمایند یا در برابر امر ولایت فقیه که قطعاً توأمان با شریعت، حقوق اساسی و مصلحت مردم تطبیق می‌کند به قَسمی استناد می‌کنند که در هنگام پذیرش مسئولیت خورده‌اند و حال آنکه در متن همان قسم، پاسداری از نظام و مبانی اسلام و جمهوری اسلامی و پرهیز از خودکامگی آمده و مقتضای آن رفتار در چهارچوب حقوقی که به تصویب خبرنگان و ملت رسیده است.

 

سوتیتر:

۱-

آمریکایی‌ها در تحلیل‌های اطلاعاتی و عملیاتی خود با‌صراحت گفته بودند تحریم، ایران را به دو پاره تقسیم می‌کند و در نهایت آن دسته از نیروهای اجتماعی که خواستار رفع تحریم‌ها و کوتاه‌آمدن ایران هستند، به‌صحنه می‌آیند و کار را برای رهبری انقلاب و نهادهای آن دشوار می‌کنند، اما ایران دچار بحران نشد

 

۲-

انقلاب‌ها در کشورهای عربی با چالش‌های عدیده‌ای مواجه هستند. این چالش‌ها سرعت این انقلاب‌ها را تا حد بسیاری کُند کرده است. نخستین چالش آن، چالش هدف‌گذاری است و دومین و یکی مهم‌ترین چالش‌های کنونی انقلاب‌های عربی، «چالش رهبری» است

29نوامبر/16

آیا فرهنگ نیازمندمهندسی است؟

حجت‌الاسلام والمسلمین رحیمیان

اشاره

همان‌گونه که بنای یک برج عظیم متناسب با کاربری مورد نظر، بدون نقشه‌ای که از پی تا اسکلت و نازک‌کاری‌هایش بر اساس محاسبات دقیق مهندسی فراهم شده باشند، امکان‌پذیر نیست، فرهنگ یک جامعه بزرگ هم با پیچیدگی‌ها و ابعاد مختلف، بدون نقشه و مهندسی دقیق غیرممکن است، مضافاً بر این که تفاوت بنای یک ساختمان و ساختن و پرداختن فرهنگ یک جامعه از زمین تا آسمان است؛ با این حال با اندکی تسامح می‌توان مهندسی فرهنگی را ترسیم دقیقی از زیربناها (اصول)، بایدها و نبایدها (احکام) و شایدها و نشایدها (آداب و سنن) دانست.

 

تفاوت فرهنگ غرب و فرهنگ اسلام

پیش از طرح بحث، ذکر این نکته ضروری است گه تفاوت این دو فرهنگ، ریشه در تضاد بین جهان‌بینی مادی و الحادی و جهان‌بینی توحیدی دارد و در نتیجه، باورها، بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدهای منبعث از هریک از این دو فرهنگ، متفاوت و در بسیاری از موارد متضادند و طبعا شاخص‌های مصلحت و مفسده و سود و زیان از منظر اندیشه و فرهنگی که آغاز و پایان انسان را فاصله بین تولد و مرگ می‌بیند با مکتبی که انسان را بعد از تولد، جاودانه و مرگ را مرحله دیگری از ادامه حیات انسان در راستای ابدیت می‌داند،  همگون نیستند، بلکه برعکس،  آنچه در یکی، سود تلقی می‌شود، در دیگری زیان به شمار می‌آید و مفسده‌ای که در این فرهنگ، زیان پنداشته می‌شود، در دیگری عین منفعت محسوب می‌شود. فی‌المثل در مفهوم آزادی، آنچه در فرهنگ غرب آزادی تلقی می‌شود، در مکتب اسلام عین اسارت و آنچه از نظر آنها اسارت به شمار می‌رود، در اسلام عین آزادی است.

 

اهمیت مهندسی فرهنگی

نظام اسلامی جز در یک جامعه اسلامی قوام و دوام نمی‌یابد و جامعه اسلامی هم جز با فرهنگ اسلامی شکل نمی‌گیرد.

جامعه ما همچنان گرفتار رسوبات فرهنگ ستمشاهی و آمیزه‌ای از فرهنگ‌های جاهلی و خرافی بومی و غربی است و هر چند نمودها و نمادهایی از فرهنگ اسلامی را هم مشاهده می‌کنیم، اما از آنجا که عقاید التقاطی هرگز به فلاح نمی‌انجامند، فرهنگ التقاطی امروز جامعه ما هم متضمن رستگاری نیست  و چه بسا فرهنگ التقاطی نه دنیای مادی ما را آباد کند، نه معنویـت و آخـرتمان را، در حالی که فرهنگ اسـلام بی‌تردید ضامن سعادت دنیا و آخرت انسان‌هاست.

امروز جامعه ما آماج فراگیرترین و سخت‌ترین تهاجم فرهنگی غرب است، تهاجمی که نمونه آن در طول تاریخ کشور ما بی‌‌نظیر است. در زمانه‌‌ای که دشمن با میلیون‌ها سایت، کتاب، نشریه و… و هزاران شبکه تلویزیونی، رادیویی و… باورها و بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدها، یعنی همه اصول و ارزش‌ها و هویت فرهنگی جامعه ما را نشانه گرفته است، آیا بقای نظام اسلامی، استقلال و آزادی و حتی بقای جامعه و حیات و عزت ما جز با احیا، تثبیت و نهادینه کردن فرهنگ اسلامی امکان‌پذیر است؟ و آیا فرهنگ اسلامی جز با مهندسی و برخورداری از نقشه جامع و کامل محقق می‌گردد؟

بنابراین، سند فرهنگی، ضمن پالایش و پاکسازی حوزه فرهنگ از مؤلفه‌ها و متغیرهای ضدارزشی، باید به ارزش‌های متعالی الهی آراسته شود و مبتنی بر اسلام ناب محمدی «ص» شکل بگیرد.

 

هدف فرهنگ اسلامی

فرهنگ اسلامی هدفی جز تأمین سعادت دنیا و آخرت برای فرد و جامعه ندارد. از نظر اسلام، فلسفه وجودی و کمال حقیقی و سعادت انسان جز با حرکت در صراط مستقیم عبودیت و قرب حق امکان‌پذیر نیست.

حال اگر به این دو اصل که برگرفته از قرآن و سخن خالق انسانند، باور داشته باشیم، هر باور و رفتاری که انسان را در مسیر قرب به حق سوق دهد، فرهنگی و آنچه که متضمن قرب به حق نباشد، غیرفرهنگی است و در نتیجه،  هر باور و رفتاری که انسان را از قرب به حق باز دارد و او را از خدا دور کند، ضدفرهنگی به شمار می‌آید.

با این معیار می‌توان فرهنگی یا غیرفرهنگی و ضدفرهنگی بودن هر اندیشه و رفتاری را سنجید. مثلاً آیا فلان فیلم سینمایی فرهنگی یا غیرفرهنگی یا ضدفرهنگی است؟ با قرار دادن آن در سنجه فوق می‌گوییم اگر اثری تماشاگران را به خدا نزدیک کند، فرهنگی، اگر بی‌اثر باشد، غیرفرهنگی و اگر آنان از خدا دور کند، ضدفرهنگی است. بدین ترتیب می‌توان همه فیلم‌ها، سریال‌ها، نمایش‌ها، موسیقی‌ها و دیگر هنرها را با این معیار ارزیابی کرد و سینما، تلویزیون، فرهنگسراها، کانون‌های فرهنگی و… به عنوان ظرف و ابزار اکران و پخش فیلم‌ها و سریال‌ها و انجام سایر فعالیت‌های هنری و  فرهنگی، تابعی از این ارزیابی محتوایی و مظروف آنهاست. این رسانه‌ها و کانون‌ها چنانچه عرضه‌کننده محتوایی باشند که جامعه را از خدا و ارزش‌های الهی دور می‌کند، تبدیل به ابزار ضدفرهنگی می‌شوند و نقش گوساله سامری و مسجد ضرار را بازی می‌کنند که از درون، ارزش‌های دینی و احلاقی جامعه را مورد تهاجم قرار می‌دهن. در باره نوع برخورد با چنین رسانه‌ها و مراکزی باید در بحثی جداگانه از متن قرآن ادله روشنی را بیان کنیم.

 

شمول و گستردگی حوزه فرهنگ

اسلام نظامی جامع و هماهنگ است و باورها، باطن ، ظاهر، رفتار، جسم و جان، دنیا و آخرت، فرد و خانواده و جامعه، روابط بین انسان و خدا، انسان‌ با انسان، انسان با سایر مخلوقات و خلاصه کلیه شئون و ابعاد زندگی او  را در بر می‌گیرد. در دین خدا از هیچ امری که موجبات سعادت و کمال آدمی را فراهم آورد و یا مانع سیر تکاملی او گردد،  غفلت نشده است. در میان تمام این عناصر، هماهنگی کامل برقرار است و آنچه در اسلام اثباتاً یا نفیاً بیان شده، هماهنگ با فطرت و منطبق با استعدادها و ظرفیت‌های تکوینی انسان است.

ویژگی‌های یک فرهنگ اسلامی اجمالاً عبارتند از:

الف) اصول و باورهای درونی، یعنی اعتقاد به مبدأ و معاد، نبوت و امامت

ب) باید و نبایدها شامل احکام ایجابی و سلبی یا واجبات و محرمات

ج) شایدها و نشایدها مشتمل بر مستحبات و مکروهات.

در ادبیات دینی، این سه عنوان به اصول، احکام و اخلاق تقسیم‌بندی شده‌اند.

بنابراین فرهنگ اسلامی زمانی در فرد، خانواده، جامعه و یک نظام مستقر می‌گردد که مجموعه سه بخش فوق در آن تحقق عینی پیدا کنند.

 

 

رابطه بین اصول، احکام و اخلاق

اشاره کردیم که در یک بنا، تا پی و اسکلت تکمیل نشوند، نازک‌کاری‌های‌ داخل بنا معنا ندارد. اسکلت بنا بدون پایه و پی محکم نمی‌تواند سرپا بایستد و نازک‌کاری‌هائی چون در، پنجره، کف‌سازی، گچ‌کاری، گچ‌بری، گرمایش، سرمایش و… بدون وجود اسکلت، ممکن نیستند. در عین حال پی و پایه ساختمان بدون اسکلت و اسکلت بدون نازک‌کاری قابل استفاده نیستند و در یک بنا تا وقتی این سه عنصر با هم ترکیب و هماهنگ نشوند، نمی‌توان در آن زندگی کرد.

در مورد فرهنگ هم تا اعتقاد حقیقی به اصول دین در انسان ریشه نداشته باشد، انجام واقعی واجبات و ترک محرمات یعنی مراعات بایدها و نبایدها در فرد و جامعه، پایدار نیستند و تا زمانی که انجام واجبات و ترک محرمات در فرد و جامعه نهادینه نشوند، آداب و سنن و مستحبات و مکروهــات به ثمــر نمی‌نشینند و تا مجموعه این امور در یک جامعه تحقق نیابد، فرهنگ اسلامی شکل نمی‌گیرد.

 

عناصر تعیین‌کننده در تحقق فرهنگ اسلامی

گفتیم که در تحقق فرهنگ اسلامی، عقاید و جهان‌بینی نقش زیربنا را دارند و پس از آن رعایت واجبات و محرمات از اهمیت خاصی برخوردار است، اما نقش نهایی، بیشتر به آداب و سنن و مستحبات ارتباط دارد؛ از همین روی، پیغمبر اکرم«ص» فرمودند: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» یعنی فلسفه و هدف نهایی بعثت، مکارم اخلاق است که همانا بالاترین فضایل اخلاقی است و لذا عاملی که زندگی را شیرین و جامعه را نورانی می‌کند، اخلاق و آداب اسلامی است که قطعاً ریشه در واجبات و عقاید حقه دارند.

مثلاً اساس ازدواج و زندگی زناشویی اسلامی بر اعتقادات استوار است. در عین حال در ازدواج مجموعه‌ای از بایدها و نبایدها و احکام واجب و حرام وجود دارند که التزام به آنها واجب است، ولی کافی نیست. زندگی زناشویی با رعایت بایدها و نبایدها، مانند اسکلت ساختمانی است که هر چند محکم باشد، ولی اگر در، پنجره، شیشه، فرش، نور، گرمایش، سرمایش و… نداشته باشد، نمی‌توان در آن زندگی کرد، بنابراین آنچه زندگی خانوادگی و رابطه بین پدر و مادر و فرزندان را نورانی و شیرین می‌کند، التزام همه اعضای خانواده به رعایت مکارم اخلاق و پیراستن از رذائل اخلاقی است.

 

مهم‌ترین راهکارها برای اجرای مهندسی فرهنگی

فرزندان جامعه ما در حساس‌ترین فصل زندگی، به مدت ۱۲ سال در اختیار آموزش و پرورش قرار می‌گیرند. در «آموزش» باید ببینیم مهم‌ترین نیاز چیست؟ دانش‌هائی که در این مدت آموزش داده می‌شوند همانند موضوعات دیگر مشمول احکام خمسه، یعنی علم واجب، علم مستحب، علم مباح، علم مکروه و علم حرام هستند.

سرمایه ارزشمند و بی‌بدیل عمر انسان باید فقط صرف دانش‌هائی شود که برای دنیا یا آخرت یا هر دو مفیدند و همراه با قصد قربت، تبدیل به عبــادت می‌شــوند. روشن اسـت در رتبه‌بندی بین علم مباح، مستحب و واجب، اولویت با علم واجب است. علوم و دانش‌های واجب نیز به نوبـه خـود اولویت‌هائی دارند. برخی از علوم واجب کفایی هستند، مثل اجتهاد در فقه یا علم پزشکی. در واجب کفایی، لازم نیست همه آحاد جامعه، فقیه یا پزشک شوند، بلکه در حد رفع نیاز جامعه کفایت می‌کند، اما بالاتر از آن واجب عینی است، یعنی واجبی که انجام آن برای تک ‌تک افراد جامعه واجب است، مانند نماز یا حفظ سلامتی جسم و جان.

مهم‌ترین واجب عینی، اصول دین است که وقتی فرزند به سن تکلیف می‌رسد باید به او آموخت، یعنی عقیده به اصول دین به‌طور استدلالی و در حد فهم دانش‌آموز، انجام صحیح واجبات به طور عملی و همچنین آگاهی از محرمات قطعی از جمله واجبات عینی هستند و باید اولین اولویت نظام آموزش و پرورش باشند.

بنابراین نظام آموزش و پرورش ما باید از اساس دگرگون شود تا خروجی آن پس از ۱۲ سال، مسلمان معتقد به اصول دین و ملتزم به احکام و واجبات و محرمات باشد و نه فقط درس معارف و تعلیمات دینی و قرآن که دروس فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، روانشناسی، تاریخ و جغرافیا و… نیز برای او آیینه شناخت خدا و قدرت و علم و حکمت الهی و مدیران و معلمان نیز الگوی دینداری و اخلاق اسلامی برای دانش‌آموزان باشند. البته، در کنار آموزش و پرورش، تلویزیون، فیلم‌ها، سریال‌ها و امثال آنها هم به شکل سلبی و ایجابی بسیار تأثیرگذارند.

 

نقطه حرکت در مهندسی فرهنگی

صدها بلکه هزاران موضوع و مسئله مهم وجود دارند که باید در یک مهندسی جامع فرهنگی همه آنها را در نظر گرفت و در فرایندی مناسب، برای اجرای آنها اقدامات لازم را به عمل آورد.

اما براساس قانون عقلی، اصلی و فرعی کردن امور و تقدم اهم بر مهم لازم است و لذا بایستی امور اصلی و اهم را شناسایی و اقداماتمان را عمدتاً روی آنها متمرکز کنیم. بدیهی است تمرکز روی یک یا چند موضوع معدود، در قیاس با پراکندگی نیروها و امکانات روی صدها موضوع، تاثیر و موفقیت بیشتری را به همراه خواهد داشت. از سوی دیگر، تحقق موضوعات اصلی درونی، خود تعداد زیادی از موضوعات حاشیه‌ای را به‌طور طبیعی حل می‌کند.

 

تشخیص اولویت‌ها

برای تشخیص اولویت‌ها باید به مبدأ وحی و سخن پروردگار مراجعه کنیم تا به نتیجه مطلوب برسیم، زیرا فقط خالق انسان، می‌داند(۱) او را برای چه خلـق کـرده،(۲) و اوست که می‌داند مأموریت انسان در دنیا چیست؟(۳) مقصد و کمال انسان و راه دستیابی به کمال حقیقی انسان را فقط اوست که می‌داند.(۴) اگر مقصد و غایت ما فرهنگ اسلام ناب است، لاجرم باید از التقاط در بینش و مبادی بپرهیزیم و به مرتبه اخلاص در دین برسیم.  رهبری به‌حق رهرو و مبین راستین اندیشه و راه امام است و امام هم از روز اول نهضت با صدای بلند اعلام کرد که ما جز قال الباقر و قال الصادق «ع» چیزی نداریم؛ بنابراین نه تنها باید جزء جزء معارف و احکام اسلام ناب را در خود و در جامعه پیاده کنیم، بلکه اولویت‌ها را هم باید از قرآن و معلمان قرآن یعنی اهل بیت(ع) اخذ و اجرا کنیم.

 

مهم‌ترین موضوعات از منظر وحی

به قول امام، قرآن کتاب انسان‌سازی است و لذا باید دقت کنیم و ببینیم  قرآن روی چه موضوعاتی تأکید کرده است، زیرا تأکید و تکرار، یقیناً نشانه اهمیت موضوع است. بیشترین تأکید قرآن در مرحله اعتقاد و باورها، مربوط به مبدأ و معاد است. حدود یک‌ چهارم قرآن در باره معاد است که نشانه نقش سرنوشت‌ساز این باور در رفتار و کردار انسان است. چگونگی تثبیت و نهادینه شدن این باور در آحاد جامعه و راهکارهایی که از قرآن و احادیث می‌توان استفاده کرد، نیازمند تبیین و تامل بسیار است

اما در عرصه اعمال، قرآن بارها بر اهمیت نماز تأکید کرده  است. اقامه نماز غیر از خواندن نماز است. اقامه صحیح نماز ضمن این که یاد و پیوند با مبدأ و معاد را تقویت و باعث رسوخ ایمان به مبدأ و معاد می‌شود، متضمن تحقق و نهادینه شدن عموم احکام یعنی بایدها و نبایدهاست و در مرتبه بالاتر، نماز «مقبول»، فضایل و مکارم اخلاق را در فرد و جامعه محقق می‌سازد. در قرآن صراحتاً آمده است که نماز، جامعه را از فحشا و منکرات بازمی‌دارد(۵) . از سوی دیگر ضایع شدن نماز، پیروی از شهوات را به دنبال دارد و عامل سرگشتگی انسان‌هاست(۶) . قرآن سرآمد عوامل جهنمی شدن انسان را بی‌نمازی اعلام کرده (۷) و فقط مؤمنان را اهل رستگاری و اولین ویژگی آنها را اقامه نماز دانسته است.

آیا صدها آیه قرآن و هزاران حدیث در اهمیت نماز و بیان آثار آن کافی نیستند که اقامه نماز در صدر اولویت‌های عملی برای تحقق فرهنگ اسلامی قرار گیرد؟ آیا این که در زیارت همه ائمه، در صدر ویژگی‌های هریک می‌خوانیم که: «اشهد انک قد اقمت الصلوه و…» دلیل بر این نیست که اولین و نقش‌آفرین‌ترین وظیفه نظام، اقامه نماز است.

آیه ۴۱ سوره حج تکلیف همه را در این زمینه روشن می‌کند: «الذین ان مکنّاهم اقاموا الصلوه » هر کسی به اندازه تمکنی که خدا به او عنایت کرده است، اولین وظیفه‌اش اقامه نماز است. این موضوع از تمکنی که پدر در خانواده دارد شروع می‌شود: «وَ اُمی اهلک بالصلوه و اصطبر علیها»(۸) و نکته جالب اینکه در این آیه برای به نتیجه رساندن مأموریت امر به نماز در خانواده، با امر «واصطبر علیها»، بر اهتمام مجدانه توأم با صبوری و پایداری تأکید شده است.

از اطلاق «اِن مکناهم» در آیه۴۱ سوره حج معلوم می‌شود که مثلاً تمکن معلم در قبال شاگردان، تمکن مدیر مدرسه و دانشگاه، تمکن فرماندار و استاندار، تمکن هر یک از وزرا، تمکن رئیس‌جمهور و خلاصه هرگونه تمکنی که خداوند به هر کسی در هر موقعیت و مقام و جایگاهی عنایت فرموده است، اولیـن و مهم‌تـریـن وظیفه‌ او اقامه نماز در حوزه تمکن، نفوذ و مدیریت اوست و یقیناً شورای انقلاب فرهنگی و دبیرخانه و شورای مهندسی فرهنگی آن، از اطلاق این آیه خارج نیستند.

 

نماز ضامن اجرای احکام

هر یک از شرایط صحت نماز، ضامن تحقق‌ یکی از احکام اسلام است. مثلاً در مورد بدحجابی که امروز یکی از معضلات اجتماعی است، دختری که قبل از تکلیف نماز را می‌آموزد، همزمان، پوشش و حجاب را تمرین می‌کند و با آن مأنوس می‌شود و با رسیدن به تکلیف و مداومت بر روزی ۵ بار نماز خواندن به طور طبیعی، التزام به حجاب در او نهادینــه می‌شود.

مثال دیگر شرط مباح بودن مکان، لباس، آب وضو و غسل نمازگزار است که ضامن اجتناب از مکاسب محرمه و انتخاب شغل و ممر درآمد حلال است. کار هم وقتی درآمدش حلال است که همه موازین شرعی در آن رعایت شود. مثلاً اگر کارمند است، دقیقه‌ای از وقتش را که در تعهد اداره است، کم نگذارد، یعنی همه ۸ ساعتی را که تعهد کرده کار مفید انجام دهد، در کارش تقلب یا کم‌فروشی نکند،  از سرهم بندی در کار اجتناب کند و… با رعایت این شرط، مسئلــه بهره‌وری، تولید متقن و… تأمین می‌شود.

هنگامی که فرد، کار حلالی را طبق موازین شرعی انجام داد و درآمد صد در صد حلالی را به دست آورد، باز هم شرطی را باید رعایت کند دارد و باید سال خمسی داشته باشد و اگر خمس یا دیگر پرداخت‌های واجب به آن درآمد تعلق گرفت، پرداخت کند که اگر به درآمد حلال، خمس تعلق گیرد، ولو یک ریال و با بقیه اموالش مخلوط شود، تصرف در کل آن جایز نیست. اگر در یک خانه ۵۰۰ میلیونی به اندازه یک تومان از محل شغل یا درآمد حرام یا حلال اما آمیخته با خمس باشد، نماز در آن خانه مشکل شرعی دارد. بدیهی است که با رعایت این نکات، اقتصاد یک جامعه نمازخوان واقعی سامان پیدا می‌کند.

نماز، عمود و خیمه محوری دین است و با اقامه واقعی آن، اولویت‌های بعدی از جمله امر به معروف و نهی از منکر نیز محقق می‌شوند. تبیین آثار و دستاوردهای فرهنگی و تربیتی نمازجماعت و نیز نقش بی‌بدیل و ظرفیت فوق‌العاده مسجد در ساختن و پرداختن فرهنگ اسلامی نیز نیازمند بحث مفصلی است.

 

نقش‌ مسجد در فرهنگ‌سازی

پیغمبر اکرم«ص» بعد از مهاجرت از مکه و به‌محض ورود به مدینه، قبل از آن که به دنبال خانه شخصی و دارالاماره باشند، مسجدی را بنا کردند و آنجا را کانون عبادت خدا و محور همه امور قرار دادند. انقلاب اسلامی نیز از پایگاه مسجد آغاز شد و گسترش یافت. در دفاع مقدس، مسجد خاستگاه اصلی عموم شهدا و رزمندگان و پشتیبانی جبهه بود.

مسجدی که نقشی اساسی را در حدوث و بقای انقلاب و نظام ایفا کرد، همان مسجد دوران طاغوت بود، اما مسجدی که در دوران حاکمیت اسلام و تکامل و تعمیق فرهنگ اسلامی باید شکل گیرد، فراتر از مسجد دوران گذشته است.

از جهت کمیت با توجه به افزایش بیش از دو برابر جمعیت، حداقل نیاز به یکصد هزار مسجد جدید داریم، یعنی صد در صد افزایش. غیر از توجه به معماری، مسجد باید متناسب با محتوایی که در دوران حاکمیت اسلام تعریف می‌شود، تغییر یابد و تکمیل شود، اما اصل قضیه، عمران و مهندسی معنوی، محتوایی و نرم‌افزاری مسجد است. امام جماعت و روحانی برای هر مسجد رکن اصلی است. روحانی مسجد یعنی کسی که اشراف لازم به مسائل دینی در ابعاد معنوی، فرهنگی، تربیتی، اجتماعی و… را دارد و همه مشغولیت او امامت و حضور در مسجد است،  نه این که در جاهای دیگر هم مسئولیت و اشتغال دارد و ساعتی را هم به مسجد می‌آید و چند جمله صحبت برای جماعت و خداحافظ.

هر مسجدی باید روحانی و امام جماعت مشخصی داشته باشد که شبانه‌روز با مردم محل در تماس باشد، از عقد ازدواج تا اذان و اقامه در گوش نوزادان خواندن و جلسات هفتگی در خانه‌ها و گفت‌وگوی رو در رو با نوجوانان و جوانان تا مشاوره در امور و حل اختلافات خانوادگی، حساب و کتاب خمس و زکات اهل محل و همراهی در بازی و اردوی بچه‌ها و عیادت بیماران و تلاش برای رفع گرفتاری‌ها و…حضور موثر داشته باشد.

حضرت امام«ره» می‌فرمودند: «هر جای که دیدیم مردم خوبی دارد، روحانی خوبی در آنجا بود.» توجه به این ضرورت ایجاب می‌کند که در حوزه‌های علمیه، بخش ویژه‌ای به تربیت و اعزام یکصد هزار روحانی با خصوصیات مورد نیاز این مسئولیت تربیت شوند.

پیغمبر اعظم«ص» در زمانی که از آسمان وحی و یا باران که هر دو رحمت الهی هستند، نازل می‌شد، خبر می‌دادند که: «اذا نزلت العاهات و الافات عوفی اهل المساجد» (مستدرک الوسائل/ج۳ /ص۳۵۶). در آن زمانی که از آسمان، فسادها و تباهی‌ها فرو می‌بارد، فقط اهل مسجد در عافیت و سلامت هستند.

آیا این اشاره به زمان ما نیست که از آسمان، امواج فساد و تباهی ماهواره‌ها، اینترنت و… بر سر مردم می‌بارد، امواجی که همه مرزها را درنوردیده و تا اعماق خانه‌ها و خلوت زندگی‌ها نفوذ کرده‌اند و تمامیت ایمان و باور و اخلاق جامعه، به‌خصوص جوانان را هدف گرفته‌اند. قربانیان این جنگ خانمانسوز ضدفرهنگی، برعکس قربانیان جنگ نظامی دشمن که جسم آنها آسیب می‌بیند، ولی روحشا‌ن به معراج شهادت و بهشت جاودانه پرواز می‌کند، جان و روحشان تباه می‌شود و به اعماق جهنم دنیا و آخرت فرومی‌غلتند. مقایسه‌ ساده بین اصحاب مسجد، نماز جماعت، جمعه، قرآن و عترت با اصحاب ماهواره، سینما، اینترنت… با فیلم‌ها و بدآموزی‌هایش چشم ما را به واقعیت‌های مهمی بازخواهد کرد و این رشته سر دراز دارد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ الا یعلم من خلق و هواللطیف الخبیر (ملک،۱۴).

۲ـ و ما خلقت الجن والانس الاّ لیعبدون (ذاریات، ۵۶).

۳ـ و امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء و یقیموا الصلوه (بینه، ۵).

۴ـ و ان هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصیکم به لعلکم تتقون(انعام، ۱۵۳).

۵ـ … واقم الصلوه انّ الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر … (عنکبوت، ۴۵).

۶ـ فخلف من بعد هم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشبهات فسوف یلقون غیًّا(مریم، ۵۹).

۷ـ ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلین (مدثر، ۴۲ و۴۳).

۸ـ سوره طه،۱۴۲٫

 

 

 

سوتیتر:

۱٫

 

فرزندان جامعه ما در حساس‌ترین فصل زندگی، به مدت ۱۲ سال در اختیار آموزش و پرورش قرار می‌گیرند. سرمایه ارزشمند و بی‌بدیل عمر انسان باید فقط صرف دانش‌هائی شود که برای دنیا یا آخرت یا هر دو مفیدند و همراه با قصد قربت، تبدیل به عبــادت می‌شــوند.

 

۲٫

اگر مقصد و غایت ما فرهنگ اسلام ناب است، لاجرم باید از التقاط در بینش و مبادی بپرهیزیم و به مرتبه اخلاص در دین برسیم.  امام از روز اول نهضت با صدای بلند اعلام کرد که ما جز قال الباقر و قال الصادق «ع» چیزی نداریم؛ بنابراین نه تنها باید جزء جزء معارف و احکام اسلام ناب را در خود و در جامعه پیاده کنیم، بلکه اولویت‌ها را هم باید از قرآن و معلمان قرآن یعنی اهل بیت(ع) اخذ و اجرا کنیم.

 

۳٫

قربانیان جنگ خانمانسوز ضدفرهنگی، برعکس قربانیان جنگ نظامی دشمن که جسم آنها آسیب می‌بیند، ولی روحشا‌ن به معراج شهادت و بهشت جاودانه پرواز می‌کند، جان و روحشان تباه می‌شود و به اعماق جهنم دنیا و آخرت فرومی‌غلتند.

 

 

 

29نوامبر/16

چشم‌انداز معاونت قرآن و عترت منطبق بر مطالبات رهبری است

«فعالیت‌ها و چشم‌انداز معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی»

در گفتگوی پاسدار اسلام با حجت‌الاسلاموالمسلمین حمید محمدی

 

اشاره:

معاونت قرآن و عترتبا مدیریت حجت‌الاسلام حمید محمدی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، رضایت بسیاری از دلسوزان نظام و جامعه متدینین را به همراه داشته است. وی در گفتگو با پاسدار اسلام درباره‌ اهداف و راهبرد این معاونت توضیح می‌دهد و اظهار می‌دارد که شکل‌گیری این معاونت بر اساس کارشناسی دقیق انجام پذیرفته و ظرفیت آن را دارد که در آینده، اصل و متن حرکت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرار بگیرد.همچنین فعالیت‌های این مجموعه را مقطعی نمی‌‌داند و معتقد است باید منتظر توسعه این معاونت باشیم. تبیین نوع فعالیت‌های راهبردی تعیین شده و شرح مراکز و موسسات ذیل این معاونت در گفتگو با معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی فراروی شماست.

 

معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چندی است که شروع به کار کرده است. به عنوان اولین مسئول این مجموعه بفرمائید چه ضرورت‌هایی باعث شکل‌گیری این معاونت شد؟

قید اسلامیت در وزارت فرهنگ اسلامی و ارشاد اسلامییک اسم بی مسمی نیست و قاعدتاً جهت‌گیری اصلی فرهنگ و ارشاد را نشان می‌دهد. در مقدمه‌ قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران که براساس حکومت حق و عدل الهی یا همان قرآن شکل گرفته، قرآن در همه تلاش‌ها و اندیشه‌ها و افکاری که نظام ما دنبال می‌کند، نقش محوری و کلیدی دارد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تلاش شد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این مسیر حرکت کند. معاونت‌های متعدد هنری، سینمایی، مطبوعاتی و فرهنگی در آن شکل گرفتند و با برگزاری جشنواره‌ها و نمایشگاه‌های مختلف، این هدف دنبال شد. البته آنچه در بعضی از مراحل مشاهده شد، کمرنگ شدن این هدف بود و در بعضی از مقاطع شاید به این هدف نزدیک شده باشیم، ولی لزوم حرکت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بر محوریت قرآن و عترت به گونه‌ای است که ما هر چه به سمت جلو آمدیم، این ضرورت بیش از گذشته احساس شد، به طوری که در آغاز دولت نهم ودر سال ۱۳۸۵، هم آقای صفارهرندی و هم رئیس دولت رسماً متقاضی تأسیس چنین معاونتی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شدند.

پس طرح این ایده به دولت نهم و شخص آقای هرندی برمی‌گردد؟

قبل از آن هم مطرح بود، اما عملیاتی و اجرایی نشده بود. در سال ۱۳۸۸ و در آغاز دولت دهم پس از تصویب منشور توسعه‌ فرهنگ قرآنی کشور، به مصوبه‌ای برخوردیم کهطبق آن همه‌ دستگاه‌های فرهنگی باید ساختارهای قرآنی داشته باشند و حداقل در سطح یک اداره کل به بالا فعالیت نمایند، لذا در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت وزیر در امور قرآنی در کنار مرکز هماهنگی توسعه‌ و ترویج فعالیت قرآنی کشور که در حد یک اداره‌ کل تعریف می‌شد، شکل گرفت.

با این ساز و کار حرکت ما شروع و بحث تشکیل معاونت قرآن و عترت از همان موقع به صورت جدی مطرح شد. ما احساس می‌کردیم بعد از تصویب منشور توسعه فرهنگ قرآنی و ارتقاء سطح مطالبات و ساختارهای قرآنی در دستگاه‌ها باید به سمت تشکیل یک سازمان علوم قرآنی کشور در حد معاونت وزیر یا معاونت ریاست جمهوری و نهایتاً وزارت قرآن حرکت می‌کردند وبا پیگیری‌های ویژه‌ای، نهایتاً معاونت قرآن و عترت در کمیسیون اجتماعی دولت و سپس در هیئت دولت تصویب و تشکیل این معاونت درچند ماهه گذشتهرسماً اعلام شد.

پس از تصویب این معاونت، پیگیری‌های لازم را از طریقمعاونت توسعه سرمایه انسانی رئیس‌جمهور انجام دادیم که منتهی به تصویب یک نمودار سازمانی بسیار قوی شد.در عین حال داریم تلاش می‌کنیم تا  معاونت قرآنی و عترت را در سطح استانی شکل دهیم.

برنامهاین معاونت برای اعتلا و توسعه‌ فرهنگ قرآنی در کشور چیست؟

هویتی که قرار است در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رقم بخورد و محصولی که قرار است از این وزارتخانه به دست آید، باید مبتنی بر فرهنگ قرآن و عترت باشد. به نظر من وضع موجود ما با این هدف، فاصله‌ قابل توجهی دارد. به عنوان مثال در سال حدود ۷۰ تا ۱۰۰ فیلم سینمایی تولید می‌شود، اما محتوای اندکی از آنها  قرآنی است.

دلیل این امر چیست و چرا معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اینگونه عمل می‌کند؟  

در طی این سال‌ها حدود ۱۰ فیلم قرآنی با مضمون و محتوای فاخر نظیر ملک سلیمان، حضرت یوسف(ع)، مردان آنجلس، مریم مقدس و … جذاب‌ترین، پربیننده‌ترین و موثرترین فیلم‌های بعد از انقلاب بوده‌اند. من نمی‌گویم همه‌ فیلم‌ها باید مستقیماً مضامین و محتوای قرآنی داشته باشند، اما بسیاری از فیلم‌ها فاقد اصالت و هویت هستند و نمی‌توانند فضای مثبتی را در جامعه شکل ‌دهند یا نگاه جدیدی را در حوزه‌های تربیتی و اخلاقی و مبتنی بر قرآن و عترت به وجود آورند.

این مسائل ‌آزاردهنده تا کی باید ادامه داشته باشند؟  به نظر می‌رسد  اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیدر مسیر«محوریت دادن به قرآن کریم» عمل کند، می‌تواند این اوضاع نابسامان را به سامان برساند.

معاونت قرآن و عترت در این زمینه چه نقشی دارد؟

یکی از رسالت‌های مهم این معاونت کمک به تحقق این امر در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، یعنی داشتن یک تعامل مثبت و پیش‌برنده با معاونت‌های ساختاری وزارت فرهنگ و ارشاد. معاونت قرآن و عترت باید به میدان بیاید تا این ایده به صورت جدی اتفاق بیفتد و دستمایه‌های دینی در تولیدات سیما به‌خوبی نهادینه شوند.

برنامه‌ معاونت شما برای نهادینه کردن فرهنگ قرآنی در نهادها و مجموعه‌های زیر نظر وزارت ارشادو حوزه‌ سینمایی چیست؟

البته من معتقد نیستم که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی محصولات دینی و قرآنی ندارد، اما سطح تولیدات و کیفیت آنها قابل قبول نیست.اساساً‌ فلسفه‌ تشکیل معاونت قرآنی پاسخگوئی به نیاز جامعه‌ متدینین و حزب‌اللهی بود، لذا یکی از کارهای بسیار کلیدی و اساسی در وزارتخانه، ایجاد تعامل مناسب و مثبت بین معاونت‌های تخصصی در جهت تقویت بنیان‌های دینی است.

این را هم باید عرض کنم که معاونت قرآن و عترت تنها معاونت محتوائی وزارتخانه است. سایرمعاونت‌ها مثلاً معاونت مطبوعاتی یا معاونت سینمایی،جنبه‌ ساختاری دارند،اما ماهیت معاونت قرآن و عترت،محتوایی است و ما باید تلاش کنیم این محتوا به شکل قوی و مناسب و شایسته‌ای در اختیار معاونت‌های تخصصی این وزارتخانه قرار گیرد.

معاونت تحت نظر شما در این مدت چه فعالیت‌هایی برای ترویج فرهنگ قرآنی در کشور انجام داده است؟

فعالیت‌های قرآنی و عترت در سطح ملی و بین‌المللی بر عهده‌ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. قبلاً حدود ۱۸۰ موسسه قرآنی در کشور وجود داشتند که در حال حاضربه بیش از ۲۰۰۰ هزار افزایش پیدا کرده‌اند.راهبری کمی و کیفی این موسسات به عهده‌ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و این معاونت مسئول این امر است. ما در راه‌اندازی و ارتقاء سطح آموزش‌های قرآنی اعم از آموزش‌های عمومی قرآنی، روخوانی، روان‌خوانی و زیباخوانی، تدبر و درک مفاهیم و یا تفسیر هم در کشورقدم‌های خوبی برداشته‌ایم.

در حوزه‌ هنرهای قرآنی، تربیت فیلمنا‌مه‌نویسی قرآنی، نمایشنامه‌نویسی قرآنی، صنایع دستی قرآنی و …مدتی است کارهای بزرگی را شروع کرده‌ایم. همچنین جشنواره‌های بین‌المللی قرآنی راراه‌اندازی کرده‌ایم، امسال ۲۵ جشنواره برگزار شد، اما در سال آینده به تعداد استان‌ها ، جشنواره خواهیم داشت. در بخش بین‌المللیاین موضوع به بیش از ۵۰ کشور جهان توسعه پیدا خواهد کرد. برگزاری جشنواره‌های قرآنی ـ عترتی در قالب‌های هنری و مدرن و جدید با محتوای غنی اسلامی یکی دیگر از اهداف ماست.

بنابراین تلاش همه جانبه‌ ما این است که ضمن کمکبه معاونت‌های ساختاری وزارتخانه برای ایفای نقش‌های خود، مستقلاً هم برای توسعهفعالیت‌های قرآنی تلاش کنیم. برای توسعه‌ ساختارهای قرآنی کشور، یکی از کارهای ابتکاری که در این جهت شکل گرفته، تاسیس مکاتب قرآن و عترت است که در آینده، کار بسیار خوب و اثرگذاری خواهد بود. اینها شبیه همان مکتبخانه‌های قدیم هستند که در دل روستاها و شهرها و برای کودکان زیر ۷ سال و زنان خانه‌دار بنا می‌شدند. ما استادو منبع درسی را تامین می‌کنیم وبقیه‌ ساز و کارها به عهده‌ خود مردم است.

برگزاری مجدد جلسات قرآن و عترت در کشور، تشکیل سلسله مهدکودک‌های قرآنی برای آموزش بچه‌های زیر ۶ سال در کنار موسسات از دیگر فعالیت‌های این معاونت است.

در حال حاضردر سطح کشور چهار ساختار قرآنی داریم که عبارتند از:  موسسات قرآن و عترت که طی دوره آن کمی دشوار است و رسیدن به مدرک تحصیلی آن حدود ۳ سال زمان می‌برد. دوممکاتب قرآن و عترت، سوم جلسات قرآن و عترت و چهارم مهد کودک‌های قرآن و عترت.

آیا نیروی انسانی تربیت شده و سازمان‌یافته‌ای هم در این زمینه تربیت شده است؟

ما برای جبران کمبود نیروی انسانی، ۲۰ هزار مربی آموزش مفاهیم، ترجمه و حفظ قرآن تربیت کرده‌ایم که کار بسیار بزرگی است. ما براساس یک تفاهم‌نامه با موسسات با دادن سرانه به آنها کمک می‌کنیم. در سال دو بار هم آزمون ملی برگزار می‌شود که ۵۰ درصد از هزینه را قبل از آزمون و ۵۰ درصد بقیه را پس از قبولی در آزمون می‌پردازیم.

در سطح کشور دقیقاً چند نفر تحت پوشش معاونت شما هستند؟ آیا این شبکه‌ انسانی قابلیت گسترش بیشتری را هم دارد؟

در سطح ستادی ما آزمون استخدامی ترتیب داده‌ایم و کسانی که مایلند با مدارک کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکترا با این معاونت تعامل کنند، می‌توانند از طریق آگهی‌ که به‌زودی اعلام می‌شود، در این آزمون شرکت کنند.

از سوی دیگر ما افرادی را به صورت پروژه‌ای به کار می‌گیریم و مجموعاً  یک میلیون نفر به صورت مستقیم ودو برابر به شکل غیرمستقیم تحت پوشش معاونت هستند. ما از طریق بیش از ۲۰۰۰ هزار موسسه و تعداد قابل توجهی مکاتب قرآن و عترت، جلسات قرآنی و مهدکودک‌ها جمعیت زیادی را تحت پوشش قرار داده‌ایم.

قابل ذکر است که وزارتخانه قصد تاسیس ۷۵۰۰ موسسه‌ قرآنی را دارد.ما در طرح ملی حفظ قرآن، طرح ملی تلاوت یا طرح تبدیل خوشخوان‌ها به قاریان ملی و بین‌المللیاهداف خاصی را مدنظر گرفته‌ و در ۱۶ استان کشور این را شروع کرده‌ایم. کار بسیار فنی و دقیقی است و حدود ۳ هزار ساعت آموزش را شامل می‌شود.

اهمیت قرآن کریم در ساختن و پرداختن یک جامعه‌ اسلامی را چگونه تبیین می‌کنید؟

قطعاً‌ رسیدن به یک جامعه‌نمونه‌ اسلامی جز از طریق فهم معارف قرآن و عترت و عمل به مقتضای آنها و اخلاص در عمل هیچ راهی ندارد. ما فقط اگر بتوانیم فرهنگ قرآنی را در جامعه توسعه دهیم، می‌توانیم ادعا کنیم که برای جامعه اسلامیفعالیت‌های مثبتی کرده‌ایم.

مقام معظم رهبری  فرموده‌اند اقتدار فرهنگی حقیقی، اقتدار فرهنگی برخاسته از دانش‌های قرآن بنیان و فرهنگ توسعه یافته علوم قرآنی است.

تفاوت توسعه‌ فرهنگی قرآنی و فعالیت قرآنی در چیست؟ آیا یکی مقدمه دیگری است؟ به کدامیک باید بیشتر اهمیت داد؟

این دو با هم تفاوت‌هایی دارند، زیرا توسعه‌ فرهنگ قرآنی،‌ غیر از فعالیت‌های قرآنی است. ما چندان قائل به توسعه‌ فعالیت‌های قرآنی نیستیم، بلکه معتقد به توسعه‌ فرهنگ قرآنی هستیم. برای رسیدن به فرهنگ قرآنی باید هر روز ایمانمان نسبت به قرآن، وحیانیت و حقانیت، سازندگی و بی بدیل بودن این کتاب آسمانی افزایش پیدا کند. عامل مهم دیگر عمل قرآنی است .

 بعد از پیروزی انقلاب اسلامی توجه مردم به قرآن رشد فزاینده‌ای داشته است.  نقش مقام معظم رهبری در ترویج توسعه‌ فرهنگ قرآنی راچگونهارزیابی می کنید؟.

مقام معظم رهبری از قبل از انقلاب در شهر مقدس مشهد فعالیت‌های قرآنی را کلید زدند، توسعه دادند و به‌صورت ویژه بر این امر اهتمام داشتند. بعد از انقلاب هم این پرچم روی دوش‌ ایشان بوده است. امروز تمام قاریان کشور به عشق حضرت آقا زیر این پرچم ایستاده‌اند. کدام مرجع دینی را در طول تاریخ سراغ دارید که چهار ساعت و نیم متوالی به تلاوت قاریان قرآن گوش بدهد. اقبال امروز جوانان به ساحت قرآن به خاطر توجه حضرت آقا به این حوزه است.

معاونت شما چگونه مطالبات رهبری را در این زمینه محقق خواهد کرد؟

ما به صورت مفصل روی این موضوع کار کرده‌ایم که باید در فرصتی دیگر در قالب جدول‌های مشخص به شما ارائه کنیم. آقا مطالبات متعددی دارند که ما روی هر کدام برنامه‌ریزی دقیقی کرده و اقدامات خاصی را انجام داده‌ایم.

یکی از مطالبات رهبری در حوزه‌ فرهنگی بحث مقابله با تهاجم یا ناتوی فرهنگی است، معاونت شما چه برنامه‌هایی در این زمینه دارد؟

ما معتقدیم هیچ فعالیتی در کشور به اندازه‌ فعالیت‌های قرآنی در مصون‌سازی نسل جوان در مقابل تهاجم فرهنگی موثر نیست و عالی‌ترین و بهترین پایداری، فعالیت‌های گسترده قرآنی ـ عترتی است. جهان روز به روز به سمت فتنه‌های پیچیده‌تر و ظلمت‌های تو در توتری حرکت می‌کند و تنها راه نجات انسان‌هاانس با قرآن است.

یکی از خواسته‌های رهبری در حوزه فعالیت‌های قرآنی بحث تدبر در قرآن است. شما برای تدبر بیشترنسل جوان امروزدر آیات و مفاهیم قرآن کریم چه تدابیری اندیشیده‌اید؟

تدبر تعاریف مختلفی دارد، اما برای تحقق خواسته‌هایرهبری، از سال پیش تصمیم گرفتیم دوره‌های آموزشی «تدبر» را در کل کشور برگزار کنیم. اکثر استان‌های کشور دوره‌ تدبر دارند و از اکثر آنها حمایت می‌کنیم.

در طی سال‌های گذشته،برخی از معاونت‌ها یا مجموعه‌ها در حوزه‌های مختلف شکل گرفته و فروغی مقطعی هم داشته‌اند، اما پس از مدتی به کارهای کلیشه‌ای روی آورده‌اند.چه تضمینی وجود دارد که معاونت تحت حمایت شما این مسیر را تکرار نکند؟

به هیچ عنوان اینگونه نخواهد شد.

چرا؟

چون این معاونت در آینده‌ نزدیکی خود وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خواهد شد، یعنی یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مسمای اسم خود خواهد شد ویا صلاحیت تداومش را از دست می‌دهد، بنابراین برنامه‌ریزی اصلی وزارت ارشاد این است که کار این معاونت در داخل وزارتخانه تقویت شود و برنامه‌های آن هم تابعی از تغییر افراد نباشد. بنابراین اصل برنامه‌ریزی وزارت این است که کار این معاونت در داخل وزارتخانه تقویت شود و کاری هم به اشخاص ندارد. قطعاً وزیر فرهیخته و قرآنی ما آقای دکتر حسینی هم که اهتمام ایشان بسیار موثر بود در شکل‌گیری این مجموعه از این به بعد هم در رشد و اعتلای این مجموعه کمک شایانی را صورت خواهند داد.

صاحب قرآن خداوند کریم است، لذا این مجموعه به حاشیه نخواهد رفت و هر روز شایسته‌تر از پیش به کار خود ادامه خواهد داد. ما باید طوری تلاش کنیم که این حرکت با پایداری و استقامت کامل به سمت جلو حرکت کند. بنده احساس می‌کنم وزارت فرهنگ و ارشاد که تمام حقیقت خود را از قرآن و عترت می‌گیرد، قاعدتاً در توسعه فرهنگ قرآنی آینده خوبی خواهد داشت. ما به سمتی حرکت می‌کنیم که اصل وزارتخانه، این معاونت قرار بگیرد.

از اینکه وقت خود را در اختیار ماهنامه پاسدار اسلام قرار دادید، متشکریم.

 

سوتیتر:

۱٫

هویتی که قرار است در وزارت فرهنگ و ارشاد رقم بخورد و محصولی که قرار است از این وزارتخانه به دست آید، باید مبتنی بر فرهنگ قرآن و عترت باشد. به نظر من وضع موجود ما با این هدف، فاصله‌ قابل توجهی دارد. به عنوان مثال در سال حدود ۷۰ تا ۱۰۰ فیلم سینمایی تولید می‌شود، اما محتوای اندکی از آنها  قرآنی است.

 

۲٫

امروز تمام قاریان کشور به عشق حضرت آقا زیر این پرچم ایستاده‌اند. کدام مرجع دینی را در طول تاریخ سراغ دارید که چهار ساعت و نیم متوالی به تلاوت قاریان قرآن گوش بدهد. اقبال امروز جوانان به ساحت قرآن به خاطر توجه حضرت آقا به این حوزه است.

 

29نوامبر/16

فضائل حضرت زهرا (سلام‌الله علیها)

حجت الاسلام سید جواد حسینی

ناطقه‌مرامگرروحقدسمددکند
تاکهثنایحضرتسیّدهنساءکند
نفخهقدسبویاو،جذبهانسخویاو
منطقاوخبرز«لاینطقعنهوی»کند
«مفتقرا»متابروازدراوبههیچسو
ز آنکهمسوجودرافضهاوطلاکند
در عظمت و بزرگی حضرت زهرا (س)همین بس که درنسب خانوادگی شهره جهان است زیرا پدری چون حضرت محمد (ص)، اولین فرد جهان هستی در کمال و فضائل و مادری چون خدیجه کبری (ع) یکی از زن‌های کامله جهان هستی و دومین مسلمان و فداکارترین فرد در راه اسلام و همسری چون امیرمؤمنان علی(ع) که به منزله جان پیامبر (ص) و برترین انسان بعد از ایشان است و فرزندانی چون حسنین (ع) و زینبین (س) دارد. به‌راستی کجا می‌توان خانه‌ای جزخانهگلیفاطمهیافت که چنین انسان‌های بزرگی در آن جمع شوند.
امام صادق (ع) فرمود: « او صدیقه کبری است که قرن‌های گذشته برمحورشناختاو دور زده است.» (۱)
چگونه می‌توان او را شناخت، در حالی که خدای متعال به پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک ولولا علی لما خلقتک ولولا فاطمه لما خلقتکما؛ (۲) ‌ای پیامبر! اگر تو نبودی هستی را نمی‌آفریدم و اگر علی نبود تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود، شما دو نفر را به وجود نمی‌آوردم.»
پیامبر گرامی اسلام درباره او فرمود: «
اگر [خوبی‌ها و] زیبائی‌ها به صورت انسانی درآید، او فاطمه خواهد بود، بلکه او برتر [از آن] است؛ به‌راستی که دخترم فاطمه برترین انسان روی زمین از نظر عنصر و ذات و از نظر شرافت وبزرگواری است.(۳)»
مهدی صاحب الزمان(عج) فاطمه (ع) را الگو و مقتدای خویش می‌داند و می‌فرماید: «وفی ابنه رسول الله لی اسوه حسنه، وسیردی الجاهل رداءه عمله وسیعلم الکافر لمن عقبی الدار؛ (۴) دختر رسول خدا (ص)زیباترین الگو برای من است، و به‌زودی نادان پستی عمل خویش را خواهد دید و کافران در می‌یابند که پایان کار به نفع چه کسی است.»
وامام صادق( ع) اورا لیلهالقدر نامید.(۵)

اعترافات محققین اهل سنت
۱٫ ابن صباغ مالکی: «در افتخار فاطمه همین بس که دختر پیامبر (ص) خیرالبشر است، فاطمه‌ای که ولادتش پاک و سیده است به اتفاق همه مسلمین.» (۶)
۲٫ محمد بن طلحه شافعی: «دقت کن در آیه مباهله (۷) و ترتیب و عبارات آن و اشاراتی که به علو مقام فاطمه دارد و چگونه او در وسط قرار گرفته است تا مقام و منزلت او بیشتر روشن گردد.» (۸)
۳٫ عباس محمود، العقاد المصری: «در هر دینی یک چهره از زن کامله وجود دارد که همه او راتقدیس می‌کنند و گویا او نشانه خداوند بین مردان و زنان است. در مسیحیت چهره مریم پاکدامن و در اسلام لاجرم آن چهره کامله فاطمه بتول است». (۹)
۴٫ دکتر علی ابراهیم حسن: «در زندگی فاطمه انواع عظمت‌ها را می‌بینیم که این عظمت‌ها را همچون بلقیس و… از راه داشتن قصر و ثروت و زیبائی ظاهری به دست نیاورده است. و همچون عایشه، شهرت خویش را از راه رهبری جنگجویان (در جنگ جمل) ورویارویی با مردان به چنگ نیاورده، بلکه از راه حکمت و بزرگی شخصی خود، عالم را از حکمت و عظمت پر کرده است، حکمتی که مرجعش کتب فلاسفه و علماء نیست. بزرگی که ریشه‌اش پادشاهی و ثروت نیست، بلکه از درون جانش و کمالات نفسش ریشه می‌گیرد. (۱۰) .»

فضائل حضرت زهرا (س)
در اینجا به برخی از فضائل حضرت فاطمه(ع) اشاره می‌شود:

۱٫ نور فاطمه (س)
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «خلق نور فاطمه (ع) قبل ان تخلق الارض والسماء فقال بعض الناس: یا نبی الله! فلیست هی انسیه؟! فقال: فاطمه حوراء انسیه؛ (۱۱) نور فاطمه قبل از خلقت زمین و آسمان آفریده شد، بعضی از مردم عرض کردند:‌ »ای پیامبر خدا! پس زهرا از آدمیان نیست؟» فرمود: «فاطمه حوریه بشری است.»
پیامبر اکرم (ص) در جای دیگر فرمود: «لما خلق الله الجنه خلقها من نور وجهه، ثم اخذ ذالک النور فقذفه فاصابنی ثلث النور، واصاب فاطمه ثلث النور، واصاب علیا واهل بیته ثلث النور؛ فمن اصابه من ذلک النور اهتدی الی ولایه محمد، ومن لم یصبه من ذلک النور ضل عن ولایه آل محمد (ص)،«خداوند بهشت را از نور وجود خود آفرید، سپس آن را برگرفته و رها کرد. پس یک سوم آن به من [پیامبر( ص) و یک سوم آن به فاطمه و ثلث باقیمانده به علی (ع) و اهل‌بیت او اصابت کرد. پس هر کس که از آن نور به او برسد، به ولایت آل محمد (ص) رهنمون می‌شود، و هر کس از آن نور به او نرسد، از ولایت آل محمد (ص) گمراه می‌شود [و به بیراهه خواهد رفت] .» (۱۲)

۲٫ چرافاطمه؟
یونس می‌گوید، امام صادق (ع) فرمود: «لفاطمه (ع) تسعه اسماء عند الله عزوجل: فاطمه، والصدیقه، والمبارکه، والطاهره، والزکیه، والراضیه، والمرضیه والمحدثه والزهراء ثم قال (ع) اتدری‌ای شی ء تفسیر فاطمه؟ قلت اخبرنی یا سیدی، قال: فطمت من الشر؛ (۱۳)
همچنین برای وجه تسمیه فاطمه (ع) وجوه دیگری نقل شده است که عبارتند از:
۱٫ فاطمه از اسم خداوند یعنی فاطر گرفته شده است (۱۴) .
۲٫ چون دوستان و شیعیان او از آتش جهنم در امان‌اند. (۱۵)
۳٫ چون از عادت ماهانه بریده و منقطع بوده است. (۱۶)

۳٫ نیایش زهرا(س)
امام صادق (ع) فرمود: «کانت اذا قامت فی محرابها زهر نورها لاهل السماء کما یزهر الکواکب لاهل الارض؛ (۱۷) هرگاه فاطمه (ع) در محراب عبادتش می‌ایستاد، نور او برای اهل آسمان می‌درخشید؛ آنگونه که ستارگان برای اهل زمین می‌درخشند.»
امام حسن (ع) فرمود:
«ما کان فی الدنیا اعبد من فاطمه (ع) حتی تورم قدماها؛ (۱۸) عابدتر از فاطمه در دنیا نبود، [آنقدر عبادت کرد] که پاهای [مبارکش] ورم کرد.»

۴٫ نیت خالص فاطمه (س)
از حسین بن روح سؤال شد: پیامبر اسلام (ص) چند دختر داشت؟ گفت: چهار دختر. سؤال شد: کدامیک برتر بود؟ گفت: فاطمه؛ به خاطر اینکه وارث [علم] نبی بود و نسل پیامبر (ص) از طریق او انتشار یافت. و خداوند این دو خصلت را به خاطر اخلاص او عنایت فرمود. (۱۹)

۵٫ تسبیح فاطمه (س)
از علی (ع)نقل شده است که: یکی از پادشاهان عجم برده‌ای به پیامبر هدیه نمود، من به فاطمه گفتم نزد رسول خدا برو و خدمتگزاری برای خود درخواست کن. زهرا نزد رسول خدا رفت و این موضوع را با ایشان در میان گذارد، پیامبر (ص) فرمودند: فاطمه جان! چیزی به تو دهم که برایت از خادم و آنچه در دنیاست بهتر باشد؛ بعد از نماز، ۳۴ بار الله اکبر و ۳۳ مرتبه الحمدلله و ۳۳ بار سبحان‌الله بگو.
آنگاه این اذکار سه گانه را با «لا اله الا الله.» پایان بخش، و این برای تو از آنچه خواسته‌ای و ازدنیا و آنچه در دنیاست بهتر خواهد بود. (۲۰)
امام صادق (ع)درفضیلتتسبیحاتحضرتزهرا (ع) فرمود: «من سبح تسبیح فاطمه الزهراء (ع) قبل ان یثنی رجلیه من صلاه الفریضه غفر الله له؛ (۲۱) هر کس تسبیح فاطمه را قبل از آنکه از حالت نماز فارغ شود بگوید؛ خداوند او را می‌آمرزد.»
و همچنین امام صادق (ع) بارها می‌فرمودند: «تسبیح فاطمه (ع) فی کل یوم فی دبر کل صلاه احب الی من الف رکعه فی کل یوم؛ (۲۲) تسبیح فاطمه زهرا (ع) درهر روز بعد از هر نماز نزد من محبوب‌تر از هزار رکعت نماز در هر روز است.»
و نیز فرمودند: «من الذکر الکثیر الذی قال الله عزوجل «واذکروا الله ذکرا کثیرا»؛ (۲۳) تسبیح فاطمه زهرا(ع) مصداق ذکر کثیری است که خداوند فرمود: خدا را یاد کنید، یاد کردنی بسیار.»

۶ . محدثه بودن زهرا(س)
دانشمندان شیعه و سنی بالاتفاق معتقدند که بعد از پیامبر اسلام یقینا بشر محدث وجود داشته است، منتهی در مصداق اختلاف است. در تعریف محدث می‌گویند: «المحدث یسمع الصوت ولا یری شیئا؛ (۲۴) محدث صدای فرشته را می‌شنود، ولی چیزی را نمی‌بیند.»
امام صادق (ع)فرمود: «فاطمه بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) ۷۵ روز بیشتر زنده نماندو غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبریز کرده بود، به این جهت جبرئیل پی در پی به حضورش می‌رسید، و او را در عزای پدر تسلیت می‌گفت.» (۲۵)
در زیارتنامه حضرت فاطمه (ع) هم می‌خوانیم: «السلام علیک ایتها المحدثه العلیمه.» (۲۶)

۷٫ بخشش زهرا(س)
بهترین و برترین انفاق آن است که از محبوبترین چیز انفاق شود و انفاق‌های فاطمه (ع) چنین بود، که به دو نمونه اشاره می‌شود.
الف) گردنبند پربرکت
جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: «روزی نماز عصر را با پیغمبر (ص)خواندیم. ناگاه پیرمردی خدمت رسول خدا رسید که لباس کهنه‌ای پوشیده بود و از شدت پیری و ناتوانی نمی‌توانست بر جای خودش قرار گیرد. عرض کرد:«یا رسول الله! گرسنه‌ام، سیرم کن. برهنه‌ام،لباسی به من عطا کن. تهیدستم، چیزی به من بده.» رسول خدا (ص) فرمود: «من که اکنون چیزی ندارم، ولی تو را به جایی راهنمایی می‌کنم، شاید حاجتت برآورده شود.» سپس به بلال فرمود: «پیرمرد ناتوان را به خانه فاطمه هدایت کن». او بعد از ورود به خانه زهرا(ع)سلام و نیاز خود را بیان کرد. فاطمه گلوبندی را که پسر عمویش به وی اهداء کرده بود، به او داد و فرمود: «بفروش و زندگی خود را بدان اصلاح کن».
پیرمرد برگشت و جریان را خدمت پیغمبر عرض کرد. آن حضرت گریست و فرمود:«گردنبند را بفروشتا خدا به برکت عطای دخترم برای تو گشایشی فراهم سازد.» پیرمرد بعد از فروش گردنبند، به پیامبر (ص) عرض کرد: «به برکت عطای فاطمه (ع) بی نیاز شدم (۲۷) .

ب)لباس عروسی
صفوری شافعی از ابن جوزی نقل می‌کند که رسول خدا (ص)در شب عروسی فاطمه (ع)برای او پیراهن تازه‌ای آماده کردند. جامه‌ای کهنه و وصله دار نیز در نزد ایشان بود. سائلی در زد و گفت: «از خانه رسول خدا(ص) جامه‌ای کهنه می‌خواهم.» فاطمه می‌خواست جامه کهنه را بدهد، ولی سخن خدا به یادش آمد که می‌فرماید: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون.» ؛ «به نیکویی نخواهید رسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید.»
پس جامه نو را به وی داد. وقتی هنگام زفاف حضرت شد، جبرئیل به محضر رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: «یا رسول الله! پروردگارت سلام می‌رساند و مرا نیز فرمان داده که به فاطمه (ع) سلام برسانم و برای وی توسط من جامه‌ای از دیبای سبز از جامه‌های بهشتی فرستاده است.

۸٫ مقام شفاعت
۱٫ پیامبر اسلام خطاب به امام حسن و امام حسین (ع) فرمود: «انتما الامامان ولامکما الشفاعه؛ (۲۸) شما دو نفر (حسنین) امام هستیدو برای مادر شما شفاعت است.»
۲٫ پیامبر اسلام (ص) فرمود: «وقتی روز قیامت شود، از باطن عرش ندا می‌رسد که ای اهل قیامت! چشم‌های خویش را پایین افکنید تا فاطمه دختر محمد با پیراهن خضاب شده به خون حسین عبور کند. در آن عرصه حضرت فاطمه پایه عرش را می‌گیرد و عرضه می‌دارد: پروردگارا! تو جبار عادلی. بین من و کسانی که فرزندان مرا کشتند قضاوت فرما. رسول اکرم (ص) فرمودند: «به حق خدای کعبه سوگند که پروردگارم به سنت من حکم خواهد فرمود.
آنگاه زهرا (ع)عرضه می‌دارد: «اللهم اشفعنی فیمن بکی علی مصیبته؛ پروردگارا به من اجازه شفاعت کسانی را بفرما که در مصیبت حسینم گریه کرده اند» و خدای تعالی اذن شفاعت آنان را به ایشان عنایت می‌فرماید.» (۲۹)
۳٫ جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: به حضرت باقر (ع) عرض کردم: «فدایت شوم، یا بن رسول الله! برای من حدیثی در فضیلت جده ات فاطمه زهرا (ع)بفرمایید تا هنگامی که آن را برای شیعیان بیان می‌کنم خوشحال گردند. امام باقر (ع) فرمود: پدرم و او از جدم، از رسول خدا (ص) نقل می‌فرمود که: در روز قیامت برای انبیاء و رسل منبرهایی از نور برپا می‌شود و منبر من در روز قیامت از همه بلندتر است. آنگاه خداوند می‌فرماید: «خطبه بخوان»، پس خطبه‌ایبخوانم که احدی از انبیاء و رسل مانند آن را نشنیده است. پس برای اوصیاء نیز منبرهایی از نور برافراشته می‌شود و در میان آنها منبری برای وصی من علی بن ابی طالب نصب می‌گردد که از همه بلندتر است؛ آنگاه خداوند به علی (ع) می‌فرماید خطبه بخوان، پس خطبه‌ای می‌خواند که احدی از اوصیاء مانند آن نشنیده است.
آنگاه برای فرزندان انبیاء و رسل منبرهایی از نور نصب می‌گردد، پس برای دو فرزند و نوه و دو ریحانه ایام حیاتم (حسنین (ع) منبری برپا می‌شود و به آنان گفته می‌شود خطبه بخوانید و آن دو خطبه‌هایی می‌خوانند که هیچ یک از فرزندان انبیاء و رسل مانند آن را نشنیده‌اند.
آنگاه منادی که جبرئیل است ندا می‌دهد: فاطمه دختر محمد (ص) کجاست؟ آنگاه فاطمه (ع) برمی‌خیزد، [تا اینکه فرمود:] خدای تعالی می‌فرماید: «‌ای اهل محشر! کرامت و بزرگواری از آن کیست؟» محمد و علی و حسنین (ع)عرض می‌کنند: «برای خدای واحد قهار. آنگاه خداوند می‌فرماید:‌ای اهل محشر! من امروز کرامت وبزرگی را برای محمد و علی و فاطمه و حسنین (ع) قرار دادم.
ای اهل محشر! سرها را پایین افکنده و چشم‌ها را ببندید، این فاطمه است که به سوی بهشت می‌رود. آنگاه جبرئیل شتر بهشتی می‌آورد، در حالی که دو طرفش را دیباج آویزان کرده‌اند و مهار آن از لؤلؤ تازه است. حضرت بر آن سوار می‌شوند و خدای متعال صدهزار فرشته را در طرف راست و صدهزار فرشته در سمت چپ وی می‌فرستد، و صدهزار فرشته را مامور می‌فرماید تا حضرت فاطمه (ع) را روی بال‌های خود سوار کنند تاایشان را به در بهشت برسانند. وقتی که به در بهشت می‌رسند، حضرتش می‌ایستد، خدای متعال می‌فرماید:‌ «ای دخت حبیب من! چرا توقف کردی و حال آنکه من تو را امر کرده بودم به بهشت من درآیی؟» حضرت صدیقه (ع) عرض می‌کند: «پروردگارا دوست می‌دارم که ارزش و قدر و قیمت من در مثل چنین روزی شناخته شود». خداوند می‌فرماید: «یا بنت حبیبی! ارجعی فانظری من کان فی قلبه حب لک او لاحد من ذریتک خذی بیده فادخلیه الجنه!؛‌ای دختر حبیب من! برگرد و بنگر هر که در قلبش محبت تو و یا محبت یکی از فرزندان تو باشد، دستش را بگیر و او را داخل بهشت نما.»
حضرت باقر (ع) فرمود: «والله‌ای جابر! در آن روز حضرت زهرا (ع) شیعیان و دوستانش را بر می‌گزیند و انتخاب می‌کند، همان گونه که پرنده دانه نیکو را از دانه بد جدا می‌کند. وقتی که شیعیان سیده زنان دو عالم به آن بزرگوار نزدیک و بر در بهشت می‌آیند، خدای تعالی در قلب آنان چنین می‌افکند که در آنجا بایستند. وقتی می‌ایستند خداوند می‌فرماید:‌ «ای دوستان من! توقف شما برای چیست؟» و حال آنکه فاطمه دخت حبیب من شفاعت شما را نموده است؟ پاسخ دهند: پروردگارا ما دوست داریم که در چنین روزی ارزش و منزلتمان شناخته شود. خداوند می‌فرماید: «‌ای دوستان من! برگردید و ببینید چه کسی به خاطر آنکه شما فاطمه را دوست می‌داشتید، شما را دوست می‌داشت؟ چه کسی به شما به خاطر دوستی فاطمه زهرا (ع) غذا داد؟ چه کسی شما را به خاطر دوست داشتن فاطمه (ع) لباس پوشانید؟ چه کسی به شما به خاطر دوستی فاطمه (ع) شربتی نوشانید؟ چه کسی به خاطرفاطمه (ع) و دوستی وی،غیبت غیبت‌کننده‌ای را از شما رد کرد؟ پس دستش را بگیرید و او را وارد بهشت نمایید. (۳۰)

پی‌نوشت:
۱) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت، داراحیاء التراث العربی) ، ج ۴۳، ص ۱۰۵٫
۲) علامه مرندی، ملتقی البحرین، ص ۱۴؛ ر. ک: میرجهانی، الجنه العاصمه، ص ۱۴۸؛ صالح بن عبدالوهاب العرندس، کشف اللآلی، به نقل از فاطمه زهرا (ع)، بهجه قلب المصطفی، رحمانی همدانی (تهران، نشر المرضیه، دوم، ۱۳۷۲) ص ۹٫
۳) حموینی، فرائد السمطین، ج ۲، ص ۶۸٫
۴) بحارالانوار، (پیشین) ، ج ۵۳، صص ۱۷۹ – ۱۸۰٫
۵) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (داراحیاء التراث العربی) ، ج ۴۳، ص ۶۵٫
۶) الفصول المهمه (بیروت) ، ص ۱۴۳٫
۷) آل عمران/۶۱٫
۸) مطالب السئول، چاپ ایران، ص ۶ و ۷٫
۹) توفیق ابواعلم، اهل البیت، ص ۱۲۸٫
۱۰) علامه دخیل، فاطمه الزهراء (ع)، ص ۱۷۱٫
۱۱) عبدالله بحرانی، العوالم، (قم مدرسه المهدی) ، ج ۶، ص ۹٫
۱۲) بحارالانوار، (پیشین) ، ج ۴۳، ص ۴۴٫
۱۳) بحار (پیشین) ، ج ۴۳، ص ۱۰٫
۱۴) همان، ص ۶۵٫
۱۵) همان، ص ۱۶٫
۱۶) همان، ص ۱۶٫
۱۷) همان، ص ۱۲٫
۱۸) همان، ص ۴۹٫
۱۹) همان، ص ۳۷٫
۲۰) سید محمد کاظم قزوینی، فاطمه الزهراء از ولادت تا شهادت، ترجمه دکتر حسین فریدونی، نشر آفاق، چاپ سوم، ۱۳۶۵، ص ۲۲۴٫
۲۱) کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۳۴۲٫
۲۲) حسین طبرسی، مکارم الاخلاق، (بیروت، مؤسسه الاعلمی) ، ص ۲۸۱٫
۲۳) وسائل الشیعه، حر عاملی، (داراحیاء التراث العربی) ، ج ۴، ص ۱۰۲۲٫
۲۴) بحارالانوار، پیشین، ج ۲۶، ص ۷۵ – ۷۶٫
۲۵) همان، ج ۱۴، ص ۲۰۶ و ج ۴۳، ص ۷۸٫
۲۶) اصول کافی، ج ۱، ص ۲۴۱ و بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۵۴۶، و ج ۲۶، ص ۴۱٫
۲۷) بحار، ج ۹۷، ص ۱۹۵٫
۲۸) همان، ج ۴۳، ص ۵۶٫
۲۹) کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۰۶٫
۳۰) اسد الغابه، ج ۵، ص ۵۲۳؛ گنجی شافعی، کفایه الطالب، ص ۲۱۲؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۱۸؛ همدانی، موده القربی، ۱۰۴٫
۳۱) بحارالانوار، (پیشین) ، ج ۸، ص ۵۱؛ تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی، ص ۱۱۳

سوتیتر:
۱٫
درعظمتوبزرگیحضرتزهرا (س)همینبسکهدرنسبخانوادگیشهرهجهاناستزیراپدریچونحضرتمحمد (ص)،اولینفردجهانهستیدرکمالوفضائلومادریچونخدیجهکبری (ع) یکیاززن‌هایکاملهجهانهستیودومینمسلمانوفداکارترینفرددرراهاسلاموهمسریچونامیرمؤمنانعلی(ع) کهبهمنزلهجانپیامبر (ص) وبرترینانسانبعدازایشاناستوفرزندانیچونحسنین (ع) وزینبین (س) دارد. به‌راستیکجامی‌توانخانه‌ایجزخانهگلیفاطمهیافتکهچنینانسان‌هایبزرگیدرآنجمعشوند.

۲٫
پیامبراکرم (ص) فرمود: «خلقنورفاطمه (ع) قبلانتخلقالارضوالسماءفقالبعضالناس: یانبیالله! فلیستهیانسیه؟! فقال: فاطمهحوراءانسیه؛ (۱۴) نورفاطمهقبلازخلقتزمینوآسمانآفریدهشد،بعضیازمردمعرضکردند:‌ »ایپیامبرخدا! پسزهراازآدمیاننیست؟»فرمود: «فاطمهحوریهبشریاست.»

29نوامبر/16

ضرورت نبوت از دیدگاه عقل

 

حجت الاسلام والمسلمین محسن غرویان

با تجزیه و تحلیل بحث حکمت الهی و نظام احسن آفرینش به این نتیجه می‌رسیم که جهان براساس حکمت الهی آفریده شده و در نظام احسن هستی، انسان موجودی است مختار و آزاد و با این اختیار و آزادی، مراحل تکامل خویش را طی می‌کند و به آنچه که شایستگی آن را دارد، نائل می‌گردد.

از طرف دیگر اقتضای حکمت خداوندی این است که موجبات و زمینه‌های استکمال موجوداتی را که به‌تدریج به کمال خویش نائل می‌شوند، فراهم گرداند. به عنوان نمونه موجودات عالم ماده که در لحظه آفرینش واجد تمامی کمالات خود نیستند، باید در اثر حرکت جوهری به این کمالات نائل شوند و براساس حکمت الهی و نظام احسن هستی، می‌بایست شرایط این حرکت استکمالی فراهم باشد تا لغویت و بیهوده‌کاری در فعل الهی لازم نیاید. انسان نیز که یکی از موجودات این عالم به شمار می‌رود، از این قاعده مستثنی نیست و با افعال اختیاری، راه کمال خود را طی می‌کند. مبادی و پایه‌های این افعال اختیاری، سه چیزند:

۱ـ شناخت و آگاهی ۲ـ قدرت ۳ـ امیال و گرایش‌ها.

تفاوت و تعدد امیال و گرایش‌ها در وجود انسان، مقتضی وجود تعارض و تضاد خاصی بین بعضی گرایش‌ها با بعضی دیگر است و در این میان، این انسان است که باید با اختیار و آزادی، دست به گزینش و انتخاب صحیح بزند. لازمه این انتخاب و گزینش، برخورداری از شناخت و آگاهی کافی نسبت به هدف نهایی خلقت و نیز نسبت به میل و گرایش آدمی  در جهت آن هدف نهایی است.(۱)

 

هدف و کمال نهایی انسان

در جهان‌بینی اسلامی، تنها کمال حقیقی و هدف غایی در حرکات و افعال انسان، قرب الهی است و این جز با افعال اختیاری انسان تحصیل نمی‌شود. جهان مادی با محدودیت‌های خاص خود نمی‌تواند محل تحقق سعادت و کمال نامحدود باشد و لازمه عدل خداوندی نیز این است که جهانی دیگر، به دور از محدودیت‌های مادی وجود داشته باشد تا ظرف این سعادت، پایدار و نامحدود باشد و انسان بتواند در آن جهان به هدف غایی خویش نائل گردد.

طریق تحصیل کمال نهایی

پس از شناخت سعادت و کمال نهایی، این سئوال مطرح می‌شود که آیا راه تضمین شده و مطمئنی برای رسیدن به چنین کمال و سعادتی وجود دارد و در صورت وجود چنین طریق قابل اطمینانی، آیا این راه قابل شناخت هست یا نه؟

 

راه و ابزار شناخت کمال

لازمه حکمت الهی است که انسان با آزادی و اختیار و انتخاب خویش، کمال و سعادت خود را تحصیل نماید و لذا بدیهی است که باید راه مطمئن و تضمین‌شده‌ای برای تحصیل چنین کمالی وجود داشته باشد. از سوی دیگر، می‌بایست امکان شناخت این راه برای انسان وجود داشته باشد و انسان هم از آن آگاه گردد.

به بیان دیگر از آنجا که در نظام خلقت خداوندی، انسان موجودی کمال‌جو و سعادت‌طلب آفریده شده است، ضرورتاً آنچه را هم که اسباب تحصیل این سعادت است، بایستی دراختیار داشته باشد، در غیر این صورت مستلزم صدق لغویت در نظام تکوین خداوندی است.

اگر شخصی از شما بخواهد که حتماً در جلسه خاصی شرکت کنید و در غیر این صورت پیامدهای ناخوشایندی برای شما خواهد داشت و در عین حال آدرس جلسه مذکور را به شما ندهد، آیا این دعوت در نظر شما امری عبث و بیهوده نیست؟

بی‌شک خداوندی که تحصیل کمال حقیقی، یعنی تقرب به خویش را بر هر فردی لازم می‌داند و سرلوحه دعوت انبیاء و ادیان را نیز همین امر دانسته و به کسانی که در مسیر دیگری قدم برمی‌دارند وعده عذاب و دوزخ داده است، ضرورتاً راهی را برای شناخت و رسیدن به این سعادت تعیین کرده است.

 

میزان کارایی ابزارهای شناخت  

برای شناخت‌های حصولی، جز دو ابزار حس و عقل ابزار دیگری در اختیار انسان نیست. اینک به ارزیابی میزان کارایی این دو ابزار شناخت می‌پردازیم تا ببینیم آیا می‌توانند راه سعادت و کمال حقیقی را به انسان بشناسانند و همه افعالی را که برای تحصیل این کمال لازمند، به او معرفی کنند؟

از دیدگاه ما، حس و عقل (جدای از وحی) قادر به ارائه چنین راهی نیستند و این مطلب را از دو طریق می‌توان اثبات کرد:

 

راه تجربی

تجربه هزاران سال تاریخ بشریت نشان می‌دهد که عقل و حس انسان هیچگاه قادر به تأمین سعادت حقیقی او نبوده‌اند و انسان نه تنها درمورد سعادت اخروی که در همین زندگی محدود دنیوی هم نتوانسته است با حس و عقل خویش به سعادت واقعی و زندگی سعادتمندانه‌ای نائل شود.

«عدالت اجتماعی» هنوز هم یک آرمان خیالی و ایده‌آل ذهنی صرف بوده و هرگز جامه عمل نپوشیده است. قوانین بشری دائماً ماده و تبصره‌ تازه می‌خورند و اندکی بعد لغو و دگرگون می‌شوند. علوم انسانی که رابطه مستقیم با ابعاد وجودی انسان دارند، نیازها و کشش‌های او را تعیین می‌کنند و محل آراء و عقاید مختلف و اندیشه‌های گوناگونند، می‌توانند در جهت رسیدن انسان به کمال واقعی خود مؤثر واقع شوند، ولی حتی در علم اخلاق هم که رابطه مستقیم با افعال اختیاری انسان و سعادت آدمی دارد، اختلافات مبنایی و غیرمبنایی فراوانی دیده می‌شود و شاید این اختلافات و تفاوت افکار و اندیشه‌ها کمتر از علوم طبیعی نباشد، بنابراین عجز و ناتوانی ابزار شناخت بشری از ارائه یک برنامه کامل برای زندگی انسان در جهان فعلی، دلیل قاطعی است که حس و عقل قادر به تأمین سعادت دنیوی انسان و به طریق اولی، سعادت اخروی بشر نیستند.

شاید گفته شود که دلیل فوق سبب یقین برای انسان نمی‌شود و نمی‌تواند این احتمال را نفی کند که ممکن است در آینده‌‌ای دور یا نزدیک، عقل بشر چنان تکامل یابد که بتواند مشکلات بشری را حل و سعادت او را تأمین کند، اما اصولاً حس و عقل، کارایی شناخت این گونه مسائل را ندارند و نمی‌توانند راجع به این سنخ از مطالب، اظهارنظر کنند.

 

ناتوانی حس

انسان در مسیر تحصیل کمال به دنبال شناخت «خوب» و «بد» ها و درک «باید» و «نباید» هایی است که او را به این کمال می‌رسانند. شناخت امور ارزشی و مفاهیم اعتباری اگرچه با واقعیت‌های خارجی ارتباط دارند، اما از سنخ امور حسی و خارجی نیستند و با حس، درک نمی‌شوند، از این رو حس هرگز نمی‌تواند تعیین کند که کدام فعل خوب و کدام عمل بد و ناپسند، کدام بایستنی و کدام نبایستنی است. آنچه در قلمرو شناخت حسی قرار می‌گیرد، صرفاً یک حادثه محسوس خارجی است و مدرک حسی هیچگاه بار ارزشی ندارد.

به عنوان مثال در درگیری دو فرد، یکی به دست دیگری کشته می‌شود. آنچه مورد ادراک حسی انسان واقع می‌شود این است که اولی، دومی را کشت، اما تعیین این که حق با کدام است، آیا این کشته شدن عاقلانه است یا نه، آیا این کشته شدن، شرافتمندانه و مقدس است یا پست و شقاوتمندانه و به بیان دیگر درک این مسئله که آیا دومی بایستی به دست اولی کشته می‌شد یا نه، هرگز در توان ابزار حسی نیست. پس درک مفاهیم «خوب و بد»، «خیر و شر»، «باید و نباید» به کمک عقل صورت می‌گیرد و این گونه مفاهیم از معقولاتی هستند که باید به کمک عقل درک شوند.

دو مفهوم «سعادت و «کمال» نیز از این گونه مفاهیم هستند که باید به کمک عقل درک شوند و حس هرگز قادر بر درک مفهوم «سعادت یا کمال» نیست، همان گونه که مصادیق آنها را نیز نمی‌تواند تعیین کند.

 

ناتوانی عقل در تعیین مصادیق

عقل انسان دو نوع حکم دارد: دسته‌ای از احکام عقل که به «بدیهیات اولیه» معروفند، قضایائی بسیار کلی از قبیل «هر معلولی علت می‌خواهد»، «هر ممکن الوجودی، نیازمند واجب است»، «اجتماع نقیضین محال است»، و… هستند. مفاد این احکام و قضایا، بسیار کلی و تحلیل‌ها و استنتاجات مبتنی بر این سلسله قضایا نیز کلی هستند  و در موارد جزئی و پدیده‌های شخصی، کاربردی ندارند.

دسته دیگر از احکام عقلی، «احکام و قضایای تجربی» نام دارند و مواردی هستند که عقل به کمک حس، موضوع خاصی را ملاحظه و بر اساس آن حکمی را صادر می‌کند. برای مثال، عقل انسان یک حکم کلی و عمومی دارد که: «هر معلولی محتاج علت است». باید دانست این قضیه عام هرگز نمی‌تواند مصادیق علت و معلول را مشخص کند، یعنی صرفاً براساس این قضیه عقلی، هرگز نمی‌توان کشف کرد که آیا موجودی به نام الف، علت است یا معلول؟ و اگر معلول است علت آن چیست؟

برای کشف مصادیق علت و معلول، باید از «حس» کمک بگیریم و از این طریق، آثار معلولیت را کشف و آنگاه با استفاده از حکم عقل، یقین پیدا کنیم که این موجود خاص، موجودی است معلول و لذا نیازمند علتی است؛ آنگاه بار دیگر  به کمک «حس» و روش مشاهده و آزمایش(۲) به جست‌وجوی علت بپردازیم و آن را کشف کنیم.

به طورکلی همه قضایایی که در علوم تجربی از آنها استفاده می‌شود، از این دسته‌اند. روشن است که قضایای تجربی صرفاً در عالم ماده و محسوسات مطرحند، زیرا یک رکن اساسی «تجربه» را مشاهده حسی تشکیل می‌دهد و آنچه که حس بدان تعلق نگیرد، تجربه نمی‌شود.

بدیهی است که هیچ‌ یک از دو دسته احکام عقلی مذکور، کارآئی لازم برای تأمین سعادت و تعیین مصلحت انسان را ندارند. کلیت و عمومیت احکام دسته اول آن چنان است که هرگز نمی‌تواند از بین افعال مختلف، «خوب و بد» را تعیین کند و  این‌گونه احکام، اصولاً ناظر به مسائل جزئی و پدیده‌های خاصی نیستند.

از طرفی می‌دانیم که در مسئله سعادت و کمال نهایی انسان، مهم‌ترین موضوع، رابطه دنیا و آخرت و نقش افعال اختیاری انسان در تأمین سعادت اخروی و تحصیل قرب الهی است و اینها اموری نیستند که بتوان تجربه کرد. تجربه و حس هرگز نمی‌توانند تأثیر و انعکاس اخروی یک فعل را مشخص سازند تا بتوانیم بگوییم کدام فعل تأثیر مثبت و کدام تأثیر منفی دارد. تجربه هرگز قادر به تشخیص و تعیین سعادت و شقاوت اخروی و تمیز افعال سعادتمندانه از افعال شقاوتمندانه نیست.(۳)

نتیجه آن که بشر با ابزار شناخت عادی خود هرگز نمی‌تواند راه تضمین‌شده‌ای برای رسیدن به کمال و سعادت نهایی خویش داشته باشد و لذا نیازمند راه دیگری است که مسیر سعادت او را تعیین کند و زمینه استکمال او را فراهم آورد، از این رو اقتضای حکمت الهی است که ورای عقل و حس، راه تضمین‌شده دیگری دراختیار بشر قرار باشد و سعادت و شقاوت حقیقی و اخروی و طرق تحصیل آنها را مشخص کند و بدین وسیله شرایط و امکانات لازم برای نیل به کمال نهایی انسان را فراهم سازد(۴) و آن راه، رهی جز وحی الهی نیست.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ البته در بعضی اوقات مانند عادات و هیجانات، ممکن است گزینش و انتخاب صد در صد براساس شناخت و علم نباشد.

۲ـ راه‌های کشف مصادیق علت و معلول از قبیل روش «وضع و رفع» و… در کتاب‌های «منطق عملی» به تفصیل بیان شده است.

۳ـ البته ممکن است به کمک تجربه در بعضی موارد، سعادت و شقاوت دنیوی را در رابطه با افعال مختلف دریابیم، اما سعادت و شقاوت حقیقی، در آخرت است و آنچه که مهم است شناخت آنها و تمییز افعال خوب و بد در رابطه با آنهاست.

۴ـ در بعضی از کتاب‌ها، این مسئله تحت عنوان «قانون هدایت عمومی» آورده شده است که به نظر می‌رسد بهترین تفسیر و تبیین قانون همین است که آن را به حکمت الهی بازگردانیم.

 

سوتیتر:

 

انسان در مسیر تحصیل کمال به دنبال شناخت «خوب» و «بد» ها و درک «باید» و «نباید» هایی است که او را به این کمال می‌رسانند. شناخت امور ارزشی و مفاهیم اعتباری اگرچه با واقعیت‌های خارجی ارتباط دارند، اما از سنخ امور حسی و خارجی نیستند و با حس، درک نمی‌شوند، از این رو حس هرگز نمی‌تواند تعیین کند که کدام فعل خوب و کدام عمل بد و ناپسند، کدام بایستنی و کدام نبایستنی است.

 

 

 

 

29نوامبر/16

بازندگان قمار فتنه

 

حجت‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

 

با علی در «بدر» بودن شرط نیست

ای برادر، «نهروان» در پیش روست

نهروان هر زمان به شکلی است و «صفین»ها و «جمل»ها تکرار می‌شوند؛ باید ناکثین و قاسطین و مارقین هر دوره را شناخت، با مشعلی از «بصیرت» در کوره راه‌های آمیخته به ظلمت و تهمت و بدعت و تحریف.

چه می‌شود که «فتنه» پدید می‌آید؟

راه شناخت فتنه و فتنه‌گران چیست؟

در شرایط فتنه، چه باید کرد؟ وظیفه را چگونه باید تشخیص داد؟

همچنان که آهن و طلا را در آتش می‌گدازند تا گداخته و ذوب و خوب و بد و خالص و ناخالص آن جدا شود، انسان‌ها هم در کوره حوادث و بحران‌ها گداخته می‌شوند تا ناخالصی‌ها جدا شود.

آزمون‌های الهی برای جدا ساختن صف خالصان از ناخالصان و غربال شدن افراد است.

***

فتنه چه به معنای آزمون، چه به معنای شرایط غوغاآمیز اجتماعی باشد که تشخیص حق و باطل را دشوار می‌سازد، برای همه پیش می‌آید و گریزی از آن نیست و بصیرت لازم است تا از این امتحان‌ها پیروز درآییم.

حضرت علی«ع» می‌فرماید:

«هیچ یک از شما نگوید خدایا من از «فتنه» به تو پناه می‌برم، زیرا هیچ‌کس نیست که از فتنه مصون و مستثنی باشد. بلکه هر کس پناه می‌برد، از فتنه‌های گمراه‌ کننده پناه ببرد؛ زیرا خداوند فرموده است: «و اعلموا و انّما اموالکم و اولادکم فتنه»(۱) و معنایش آن اســت که خداونــد مــردم را با امــوال و اولاد می‌آزماید.»(۲)

کسانی فریب می‌دهند.

کسانی فریب می‌خورند.

در یک سو، ریا و نیرنگ و دروغ است.

در یک سو جهل و سادگی و ضعف بینش و بصیرت.

به تعبیر حضرت علی«ع» چه بسا سخن حق و شعار حقی داده می‌شود، ولی نیّت و هدف باطلی پشت آن نهفته است.(۳)

اینجاست که بصیرت دینی و داشتن معیار کمک می‌کند که مؤمن باطلی را که جامه حق پوشیده و کفر و نفاقی را که در چهره ایمان، خود را آراسته و دشمنی را که به رنگ دوست درآمده است بشناسد و بشناساند و به وظیفه دینی و انقلابی خود آگاه و عامل باشد و با شناخت ریشه فتنه، در دام فتنه نیفتد.

و اینجاست که «اینَ عمّار»، بصیران فتنه‌شناس را به میدان حضور فرا می‌خواند.

***

حق و باطل از دیرباز در برابر هم بوده‌اند.

به تعبیر مولا علی«ع»: «حقٌ و باطلٌ و لُکلٍّ اهلَ»(۴)

حق است و باطل، و هر کدام را اهلی است!

شگفت از زمانی است که جریان حق و باطل، همچون دو نهر شیرین و تلخ و همچون شهد و شرنگ درهم می‌آمیزند، هوا غبارآلود می‌شود و افق، تیره و تار. در نتیجه، قدرت تشخیص از افراد گرفته می‌شود،

سراب را به جای آب می‌گیرند.

باطل را حق می‌پندارند؛ پیشوایان حق و منادیان عدالت را رها می‌کنند و تنها می‌گذارنــد و جــذب داعیه‌داران باطل و تزویر گران ضد حق می‌شوند و آب به آسیاب دشمن می‌ریزند و پازل بیگانه و بدخواه را تکمیل می‌کنند، و چه بسا با حسن نیّت و قصد قربت!

پس «جنود شیطان» شدن، چندان دور از انتظار و شگفت نیست، وقتی که «معیار» نباشد.

تاریخ پر است از کسانی که بازیچه ابلیس‌صفتان شده و پس از عمری خدمت و تلاش و سوابق، خود را در «قمار فتنه» می‌بازند و «بدفرجام» می‌شوند و از عاقبت به خیری محروم می‌گردند.

اللهّم اجعل عواقب امورنا خیراً

***

ابن ابی‌الحدید، شارج نهج‌البلاغه، سخنی دارد قابل درنگ و تأمّل، می‌نویسد:

«ایام فتنه»، ایام خصومت و جنگ بین دو رئیس و دو حاکم گمراه است که هرکــدام به ضلالت دعــوت می‌کنند، مانند فتنه عبدالملک با پسر زبیر، فتنه مروان و ضحّاک، فتنه حجّاج و پسر اشعث. ولی اگر یک طرف حق باشد، ایام فتنه نیست، بلکه باید در کنار طرف حق ایستاد و به نفع آن شمشیر کشید و با باطل جنگید.(۵)

این که امیرمؤمنان«ع» می‌فرماید در فتنه، مثل بچه شتر باشد که نه شیر دارد تا بدوشندش و نه پشت و کمر دارد تا سوارش شوند،(۶) اشاره به چنان دورانی است و در اشاره به دوره لزوم حمایت از حق و مبارزه با باطل، از کسانی که به بهانه فتنه کنار کشیدند و انزوا برگزیدند، می‌فرمایــد: «خذلوا الحقّ و لم ینصروا الباطل»،(۷) حــق را بی‌یاور گذاشتند، هر چند باطل را هم یاری نکردند.

و نتیجه به زیان حق است، یعنی تنها ماندن حق و غلبه یافتن باطل.

دیدار تیره روزی نابینا

عبرت بس است دیده بینا را

باطل می‌کوشد جبهه حق را دچار «ریزش نیرو» کند و میزان موفقیت او در این هدف، بستگی به میزان هوشیاری و بصیرت افراد جبهه حق و ایمان دارد.

در تاریخ پس از انقلاب، در این سه دهه اخیر، فتنه‌های بسیاری رُخ داده است که هرکدام برای ملّت ما یک «آزمون» بوده است. خوشبختانه مردم در این عرصه روسفید بوده‌اند. اگر برخی «سیه‌روی» گشته‌اند، آنانی بوده‌اند که «ناخالصی» و «غشّ» داشته‌اند.

اگر اعتصام به «محور ولایت» باشد، این معادله همیشه به سود «امّت» و به زیان فتنه‌گران خواهد بود.

امروز هم مثل گذشته است.

***

و امّا «تکلیف»:

یکی هوشیاری تا هدف سوءاستفاده قرار نگیریم، باج ندهیم، بار ندهیم، دوشیده نشویم، آب به آسیاب دشمن نریزیم، در زمین بیگانه بازی نکنیم…

دیگری بصیر بودن و بصیرت دادن، روشن بودن و روشنگری کردن، چراغ افروختن بر سر راه، نصب تابلو در مسیرها و معبرها تا مردم بیراهه نروند و گم و گمراه نشوند.

سوم: پرهیز از اقدام‌های شتاب‌زده، حرف‌های نسنجیده، قضاوت‌های آبکی، موضع‌گیری‌های احساسی.

چهارم: برخوردهای عاقلانه، خیرخواهانه، دلسوزانه، نه جاهلانه، حسدورزانه، کینه‌توزانه، خالی کــردن عقده‌ها، تسویه‌حساب‌های شخصی، عقده‌گشایی‌های نفسانی.

پنجم: پرهیز از تفرقه، اجتناب از هر حرفی، عملی، رفتاری، نوشته‌ای، نطقی، مصاحبه‌ای، اظهارنظری که در «سدّ وحدت»، رخنه و شکاف ایجاد کند و افراد را رودررو قرار دهد.

ششم: تبعیّت از رهبری و سرباز ولایت بودن، نه پادوی دشمن یا آتش‌بیار معرکه بودن.

باری «معیار» و «میزان»‌ها را از یاد نبریم تا «مضمون فتنه» نشویم.

 

پی‌نوشت‌ها :

۱ـ انفال، آیه ۲۸٫

۲ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۹۳٫

۳ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۹۸٫

۴ـ همان، خطبه ۱۶٫

۵ـ شرح ابن ابی‌الحدید، ج ۱۸ ص ۸۲٫

۶ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱٫

۷ـ همان، حکمت ۱۸٫

 

 

سوتیتر:

 

در تاریخ پس از انقلاب، در این سه دهه اخیر، فتنه‌های بسیاری رُخ داده است که هرکدام برای ملّت ما یک «آزمون» بوده است. خوشبختانه مردم در این عرصه روسفید بوده‌اند. اگر برخی «سیه‌روی» گشته‌اند، آنانی بوده‌اند که «ناخالصی» و «غشّ» داشته‌اند.

 

29نوامبر/16

محبت امامان محور وحدت

آیت‌الله سیداحمد خاتمی

اشاره: در آستان امامان، نام مجموعه مقالاتی است که در حوزه امام‌‌شناسی شیعی که در پرتو زیارت جامعه کبیره به رشته تحریر در می‌آید در این مقاله نیز به فرازهایی دیگر از این زیارت می‌پردازیم.

 

«انکار امامان»

«و من مجدکم کافر»

و هرکس شما را انکار کند کافر است.

واژه مجد را در گذشته معنا کردیم و گفتیم به معنای انکار آگاهانه است. واژه «کفر» در لغت به معنای پوشاندن و در اصطللاح فقهی عبارت است از انکار الوهیت یا انکار توحید خداوند یا رسالت پیامبر«ص» و معاد یا انکار ضروریات دینی با توجه به ضروری بودن آن که بازگشت به انکار رسالت نبی اکرم صلی‌الله بنماید.(۱) گفتنی است در فقه ما حکم به طهارت غیر شیعه اثنی‌عشری شده است.

مرحوم آیت‌الله‌العظمی خوئی می‌گویند… فالمعروف و المشهور بین‌المسلمین طهاره اهل الخلاف و غیرهم من‌الفرق المخانقه للشیعه الاثنی عشریه.(۲)

پس معروف و مشهور بین مسلمانان طهارت اهل خلاف (اهل تسنن) و نیز دیگر فرق مخالف شیعه اثنی‌عشری می‌باشند.

بنابراین باید دید اینجا چه معنای کفر را باید برگزید. مرحوم محقق خوئی می‌گوید که کفر در این روایات، کفر مقابل اسلام نیست، بلکه کفر در مقابل ایمان است؛ یعنی آن کس که آگاهانه شما را انکار کند شیعه به‌شمار نمی‌آید. کفر به معنای دیگر نیز آمده است:

۱ـ کفر علمی یعنی آنکه در باطن معترف به مقام والای امامان هستند، لیکن در ظاهر حاضر به اقرار و اعتراف به این واقعیت نیستند.

۲ـ کفر جهلی یعنی نادانسته انکار کردن.

۳ـ کفر نعمت، ناسپاسی نمودن نعمت خداوند: «ومن یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان ربی غنی الکریم.»(۳)

هرکس سپاسگزارد جز این نیست که به سود خویش سپاس می‌گذارد و هر که ناسپاسی کند همانا پروردگار امن بی‌نیاز و بزرگوار است.

بر این اساس باید یکی از معانی فوق را در اینجا برگزیند.

 

«جنگ با امامان»

«و من حاربکم مشرک»

هرکس با شما بجنگد در حقیقت به خدا شرک ورزیده است.

جنگ با اهل بیت گناهی بزرگ است. پیامبر اکرم«ص» فرمود: «حرب علی حرب‌الله و سلم علی سلم‌الله» نبرد با مولی علی«ع» نبرد با خداست و آشتی با مولا علی«ع» آشتی با خداست(۴) و در روایت دیگر که در مصادر شیعه و سنی آمده است: پیامبر اکرم«ص»، امیرالمومنین«ع» و فاطمه«س» و امام حسن و امام حسین«ع» فرمودند: «انا حرب لمن حاربکم سلم لمن سالمکم»(۵)

رسول گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله فرمود: «من ناصب علیاً حارب‌الله»(۶)

کسی که با علی دشمنی کرده و بجنگد با خداوند جنگیده است.

بدیهی است دشمنی و جنگ با ائمه به زمان حیات دنیایی آنان و جنگیدن و لشکرکشی در برابر ایشان محدود نمی‌شود، بلکه برخوردی خصمانه و دشمنی با آنان در هر عصر و زمانی شامل می‌شود به گونه‌ای که اگر کسی از روی علم و توجه به مقام ولایت و امامت و معارف گوناگون ایشان بدون هیچ دلیل به عداوت و دشمنی به آنان بپردازد نیز شامل است. جالب است بدانید در فقه، حکم به نجاست هم غلاه هم خوارج و هم ناصبی‌ها شده است. فقیه بزرگ مرحوم سیدمحمد کاظم یزدی می‌گوید:

«لا اشکال فی نجاسته القلاه و الخوارج و النواصب …»(۷)

یعنی تردیدی در نجاست غلاه و خوارج و ناصبی‌ها نیست.

غلات آنان هستند که امامان را خدا می‌دانند.

مقصود از خوارج در اینجا آنان هستند که معتقد به کفر امیرمؤمنان علی«ع» بوده و معتقدند از این رهگذر تقرب به خداوند می‌یابند!!

مقصود از نواصب آنان هستند که ابراز دشمنی و نفرت از اهل بیت علیهم‌السلام دارند.

در روایت معتبری از حضرت امام صادق«ع» نقل شده است که«ان الله تبارک و تعالی لم یخلق خلقا النحس من الکلب و ان اناصب لنا اهل البیت لا نجس من الکلب»(۸)

«خداوند موجودی را نحس‌تر از سگ نیافریده و کسی که به ما اهل بیت دشنام می‌دهد نحس‌تر از سگ است».

دلیل نحس‌تر بودن آنان از سگ آن است که سگ نجاست ظاهری دارد و ناصبی هم نجاست ظاهری دارد و هم نجاست باطنی.

گفتنی است که از محورهای جهان اسلام محبت اهل‌بیت«ع» است؛ یعنی هم اهل تشیع و هم اهل تسنن در رابطه با محبت این گل‌های جهان هستی متفق‌القولند.

«اکوسی بندروی» از مفسران معروف اهل سنت می‌گوید:

«والحق وجوب محبت قرابته علیه الصلوه و السلام من حیث انهم قرابته…»

حق این‌ است که محبت خویشاوندان پیامبر«ص» به خاطر قرابت‌شان با پیامبر واجب است.

سپس می‌گوید: و کلما کانت جهه القرابه اقوی کان طلب الموده اشد…

هر قدر قرابت قوی‌تر باشد محبت وجوب بیشتری دارد…

آنگاه می‌گوید:

یاراکباً قف بالمحصب من منی

و اهتف بساکن خیفها و الناهض

سحراً اذافاض الحجیج الی منی

فیضاً کملتطم الفرات الفائض

ان کان رفضاً حب آل محمد

فلیشهد الثقلان انی رافضی(۹)

ای سواری که عازم خانه خدا هستی و در آنجا که در نزدیکی منا برای رمی جمرات سنگریزه جمع می‌کنند (و مرکز بزرگ زائران خانه خداست) بایست و به تمام کسانی که در مسجد خیف مشغول عبادتند و یا در حال حرکت به سوی بیت‌الله می‌باشند فریاد بزن و نیز در سحرگاهی که حاجیان از مشعر به سوی منا حرکت می‌کنند و همچون نهری عظیم و خروشان وارد سرزمین منا می‌شوند فریاد بزن و آشکارا بگو که اگر محبت آل محمد رفض» است همه جن و انس شهادت بدهند که من رافضی هستم.

در رابطه با ابراز ارادت شاعران سنی مذهب به ساحت تقدس اهل بیت علیهم‌السلام کتاب اهل بیت پیامبر و شعر شاعران کرد کتاب خواندنی است.

در رابطه با این موضوع در جای دیگر به تفضیل سخن گفته‌ایم.(۱۰)

 

«مخالفت با امامان»

«و من رد علیکم فی‌ اسفل درک من الجحیم.

و هرکس شما را رد کند و نپذیرد در پایین‌ترین طبقه جهنم جای دارد.»

قرآن کریم جایگاه منافقان را پایین‌ترین طبقه دوزخ می‌داند.

«ان المنافقین فی‌الدرک الاسفل من النار»(۱۱) (نساء، ۱۴۵)

منافقان آنان هستند که حقیقت را می‌شناسند به آن ایمان نمی‌آورند گرچه در ظاهر اظهار ایمان می‌کنند.

در این فراز از زیارت جامعه منکران اهل بیت«ع» و منکران جایگاه والا و شایسته آنان و منکران فضائل و ناقب اهل بیت در همان جایگاه قرار داده شده‌اند. آخر مگر می‌شود کسی خود را مسلمان بداند و سفارش‌های بی‌شمار پیامبر در تجلیل  و تکریم اهل بیت دیده باشد در عین حال آنان را انکار کند؟!

 

«امامان نور یکسان»

«اشهد ان بقد السابق لکم فیها حضی و جارلکم فیما بقی»

گواهی می‌دهم که این مقام و منزلت برای شما در گذشته بوده است و در آینده نیز جریان دارد.

این فراز گویای همسانی اهل بیت علیهم‌السلام در تمامی فضائل و مناقب است که: کلهم نور واحد همگی از نور واحد هستند.

اینجا سخن از موهبت داده شده الهی است،‌ اینجا سخن از آنان است که خداوند هدایای ویژه به آنان عنایت کرده است. اینجا سخن از آنان است که «مجتبای» خداوند است.

بر این اساس آنچه از آغاز زیارت جامعه تاکنون در رابطه با فضائل و مناقب امامان و نیز در رابطه با دشمنان آنها گفته شد هم در رابطه با امامان قبل از امام هادی«ع» است و هم در رابطه با امامان بعد از حضرت تا حضرت بقیه‌الله ‌الاعظم ارواحنافداه.

لذا در فراز بعد می‌خوانیم:

«وان ارواحکم و نورکم وطینتکم واحده طابت و طهرت بعضها من بعض.

بی‌گمان ارواح‌تان و نورتان و سرشت شما یکی است همگی پاک و منزه است و برخی از برخی دیگر است.»

در روایتی قدسی آمده است که خداوند به پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود:

یا محمد انی خلقت علیا و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه من نور واحد.

ای محمد بی‌گمان من علی و فاطمه و حسن و حسین و دیگر امامان را از یک نور آفریدم.(۱۲)

اما اینکه حقیقت نور یکسان و سرشت اهل بیت چگونه است؟ باید اعتراف کرد که فهم ما قاصر از درک آن است. باید از خداوند خواست تا توفیق عمق این معرفت را عنایت فرماید.

در پایان همین زیارت آمده است:

«فبحقحم الذی اوجبت لهم علیک ان تجعلنی من العارفین بهم و بحقهم.»

پس از تو می‌خواهم به آن حقی که برای ایشان بر خود واجب کردی که مرا در زمره عارفان به مقام آنان و به حق آنان قرار دهی.

واژه طاهر و طهارت در برابر رجس یعنی آلودگی است به این ترتیب این ماده «طهارت» به معنای نظافت و پاکیزگی است.

و واژه طیب در برابر خبث و خبیث است و به معنای پاکیزگی درونی است. به کار بردن این دو واژه به معنای پاکیزگی ظاهری و معنوی است.

واژه بعضها من بیض که در ذیل این فراز آمده است برگرفته از قرآن کریم است:

«ان‌‌الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم.(۱۳)

خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد. آنها فرزندان و (دودمانی) بودند که از نظر پاکی و تقوا و فضیلت بعضی از بعضی دیگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست.

این برگزیدگان الهی از نظر اسلام پاکی، تقوا مجاهده برای راهنمایی بشر همانند یکدیگر بودند همچون نسخه‌ای متعدد از یک کتاب هر یک از دیگری اقتباس شده است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ العروه الوثقی متن التنفیح فی شرح العروه الوثقی ج ۳، ص ۵۲، در مجموعه «موسوعه».

۲ـ همان، ص ۷۷٫

۳ـ سوره نمل، آیه ۴۰٫

۴ـ خصال شیخ صدوق، صفحه ۴۹۶٫

۵ـ سنن ترفندی، ج ۵، ص ۶۹۹، کشف الفهر، ج ۲، ص ۱۵۴٫

۶ـ بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۲۳۳، روایت ۴۴٫

۷ـ العروه الوثقی، متن التنقیح فی شرح العروه الوثقی، ج ۳، ص ۵۳٫

۸ـ وسائل الشیعه، جلد ۱، ص ۲۲۰، (چاپ ال‌البیت).

۹ـ  روح‌المعانی، ج ۲۵، ص ۳۲٫

۱۰ـ سیری در سیره ائمه اهل البیت، تألیف سید احمد خاتمی از ص ۵۲ تا ص ۶۳٫

۱۱ـ سوره نساء، آیه ۱۴۵٫

۱۲ـ غیبت نعمانی، ص ۹۳٫

۱۳ـ سوره آل عمران، آیه ۳۳ و ۳۴٫

 

29نوامبر/16

مصائب دنیاطلبی

 

حضرت آیت‌الله حسین مظاهری

در این بحث درباره یکی دیگر از عوامل سقوط که از سایر عوامل خطرناک‌تر است، سخن خواهیم گفت که همانا دلبستگی به زرق و برق دنیا و مشغول شدن بدان است.

امام حسین«سلام‌الله علیه» می­فرمایند: «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنیَا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّت مَعَایِشُهُم فَإِذَا مُحِّصُوا بِالبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون‏»(۱)

بنابر تعبیر نورانی آن حضرت، مردم بندۀ دنیا هستند. تا وقتی در معرض امتحان قرار نگرفته‌اند، ممکن است مردود نشوند. امّا کمتر کسی می‌تواند در امتحان، موفق گردد.

دنیا به معنای عام، عبارت از ثروت، شهوت و ریاست است و اگر کسی با یکی از این ‌سه عامل امتحان شود، سربلندی او در امتحان مشکل است. اگر انسان دلبستگی به دنیا پیدا کرد، معلوم نیست بتواند در امتحان‌ها نمره بیاورد، حتی اگر از نظر علمی و معنوی، بلندمرتبه باشد. ولی اگر انسان تابع و پیرو امیرالمؤمنین«سلام‌الله علیه» باشد، در سخت‌ترین امتحانات نیز پیروز می‌شود، چنانکه آن امام بزرگوار فرمودند:

«وَ اللَّهِ لَوْ أُعطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبعَهَ بِمَا تَحْتَ أَفلَاکِهَا عَلَى أَن أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَملَهٍ أَسلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَهٍ مَا فَعَلْتُه‏»(۲)

به خدا قسم اگر عالم هستی را یک طرف قرار دهند و به من بگویند که به یک مورچه ظلم کن و پوست جو را بی‌جا از دهان مورچه بگیر، نمی­کنم. یعنی عالم هستی اصلاً و ابداً در مقابل ظلم به مورچه، نزد آن امام بزرگوار ارزش ندارد.

همه و به خصوص شیعیان باید چنین باشند، امّا متأسفانه بسیاری از افراد، در مقابل مال دنیا، خود را گم می­کنند.

«کَلاَّ إِنَّ الإِنسانَ لَیَطْغى‏، أَن رَآهُ استَغنى‏»(۳)

وقتی انسان با پول یا ریاست، احساس بی‌نیازی کند، سرکش می­شود یا اگر کسی خود را نساخته باشد، در هنگام تحریک غریزۀ جنسی، مردود می‌شود. امّا آنکه توانسته است خود را بسازد، در مواضع حسّاس، امداد الهی او را نجات می‌بخشد. قرآن کریم، از زبان حضرت یوسف«علیه‌السّلام» که توانست در امتحان الهی سربلند شود، می‌فرماید:

«وَإِلاَّ تَصرِف عَنِّی کَیدَهُنَّ أَصبُ إِلَیهِنَّ وَأَکُن مِّنَ الجَاهِلِینَ»(۴)

یعنی اگر خداوند در صحنه­ها به فریاد من نرسیده بود و مرا کمک نکرده بود، به آن زنان تمایل پیدا می­کردم و مردود می‌شدم.

 

فریب دنیا و خسران دنیا و آخرت

قرآن کریم تعبیر«مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا»(۵) را برای دنیای به معنای عام به کار می‌برد و به بشریّت هشدار می‌دهد که مراقب فریب دنیا و زندگی دنیوی باشند که موجب سقوط و تباهی آنان خواهد شد.

«فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنیَا وَ لَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الغَرُورُ»(۶)

قرآن کریم در این آیۀ شریفه، زنگ خطر برای مواظبت از فریب دنیا را در کنار زنگ خطر برای مراقبت از فریب شیطان که ذاتاً فریبنده است، بیان می‌فرماید و این طرز بیان، حاکی از نقش مؤثر دنیاطلبی در سقوط انسان به درّۀ شقاوت و بدبختی است و ضرورت پرهیز از تمایل و دلبستگی به دنیای فانی را آشکار می‌سازد.

بنابراین انسان باید با مبارزه و با تحمّل سختی‌های فراوان، به جایگاهی برسد که صفت قناعت پیدا کند و دلبستگی به دنیا نداشته باشد؛ به گونه‌ای که دنیای حرام، نتواند او را فریب دهد. سیر مختصری در تاریخ گواه این واقعیّت است که متأسفانه اکثریت قریب به اتفاق آدمیان در اثر دلبستگی به دنیا، در امتحانات الهی مردود شده و موجبات خسران دنیا و آخرت را برای خود و حتی دیگران فراهم کرده‌اند.

 

مصایب ناشی از دنیاطلبی

پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم» می­فرمایند: «مَن أَصبَحَ وَ الدُّنیَا أَکْبَرُ هَمِّهِ فَلَیسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیءٍ وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَربَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا یَنقَطِعُ عَنهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا یَنفَرِجُ مِنهُ أَبَداً وَ فَقراً لَا یَبلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا یَبلُغُ مُنتَهَاهُ أَبَدا»(۷)

عبارت «فَلیسَ مِن الله فی شی‏ء»، در قرآن کریم یک مرتبه و برای کسانی که با اجانب ارتباط دارند استفاده شده و در روایات نیز بسیار کم استعمال شده است و به این معناست که خدای تعالی اعتنا به شخص مورد نظر ندارد و از تحت ولایت الهی خارج می‌گردد. به عبارت روشن‌تر، پروردگار عالم رشتۀ ولایت خود را از این شخص قطع می‌کند.

بر اساس این حدیث نورانی، اگر کسی همّ و غمش دنیا باشد و دلبستگی به آن داشته باشد، اول مصیبتش این است که خداوند به او اعتنا نمی‌کند و دست عنایت خود را از روی سر او بر می‌دارد و بدا به حال کسی که دست عنایت خداوند روی سر او نیست و حق تعالی او را به خودش واگذاشته است. به قول یکی از بزرگان: اگر دنیاطلبی هیچ مصیبتی به جز این نداشت، بس بود که بفهمیم مذموم و مضر است و علاوه بر اینکه خسران دنیا و  آخرت را به همراه دارد، مانع بزرگی برای سعادت و رستگاری است.

اما این روایت شریف می­فرماید علاوه بر این، در دل شخص دنیاطلب، چهار خصلت پدید می‌آید:

خصلت اوّل: «هَمّاً لَا یَنقَطِعُ عَنهُ أبَداً»، یعنی دل او پر از غم و غصه و دلهره و اضطراب خاطر و نگرانی می‌شود. اکنون جامعۀ ما چنین است. بسیاری از مردم شبانه‌روز خود را همراه با غم، غصه و نگرانی سپری می‌کنند تا از دنیا بروند.

کمتر کسی پیدا می­شود که غم و غصه و اضطراب خاطر و نگرانی نداشته باشد، مگر اینکه از اولیاء الله باشد؛ کسانی که از گذشته غم و از آینده ترس ندارند و زندگی آنان منهای غم و غصه و اضطراب خاطر و نگرانی است. خوشا به حال آن کسانی که این حالت را دارند. «أَلا إِنَّ أَولِیاءَ اللَّهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ»(۸)

خصلت دوّم: «شُغلاً لَا یَنفَرِجُ مِنهُ أبداً»، یعنی دل او مشغول به دنیا است و مادیّات آن را برده است. به جای اینکه مشغول معنویات و رابطه با خدا باشد، حتی در نماز خود نیز به فکر دنیا و مادیّات است. شبانه روز مشغول دنیا است؛ بیداری او به امور دنیوی می‌گذرد و هنگام خواب نیز خواب دنیا را می­بیند. چنین کسی به جای زندگی، به مرگ تدریجی مبتلا می‌گردد.

خصلت سوّم: «فَقراً لَا یَبلُغُ غِنَاهُ أبَداً»، یعنی همیشه محتاج است. ممکن است ثروت و امکانات داشته باشد، اما صددرصد محتاج است. الان جامعۀ ما در احتیاج کامل به سر می‌برد و حتی بسیاری از متموّلین خود را با چک و سفته محتاج کرده‌اند. در روایات آمده است که برخی، دنیا را مثل آب دریا می­بینند و هرچه از آن بنوشند، تشنه‌تر می­شوند. افراد دنیاطلب که هم و غم آنان دنیاست و همه وقت به فکر دنیا هستند، چنین محتاج می‌شوند. افراد بسیاری وجود دارند که از امکانات خوبی برخوردارند، اما دل آنان محتاج است. گویا فقر و احتیاج، در عمق ذات آنان نهفته است.

این روایت شریف می­فرماید افرادی که دلبستگی به دنیا دارند، معلوم است که نمی­توانند استکمال کنند و ساقط می­شوند. زیرا دل چنین کسانی محتاج به دنیاست و در حالی که از نظر پول و امکانات و از حیث خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج در رفاه کامل به سر می‌برند، اما مثلاً محتاج ارضای غریزۀ جنسی هستند. چشم‌چرانی می‌کنند و همواره به فکر شهوت و امیال جنسی بوده و از فکر همسر و زندگی خویش غافل هستند.

خصلت چهارم: «أمَلاً لَا یَبلُغُ مُنتَهَاهُ أبَداً»، یعنی آمال و آرزوهای بی‌جا، سراسر وجود انسان دنیاطلب را تسخیر می‌کند. به اندازه‌ای راجع به آرزوهای دور و دراز تخیّل می‌کند که گویا قرار است هزار سال در این دنیا زندگی گند و فکر هزار سال دیگر را هم می­کند. ممکن است فردا بمیرد، اما چه افکاری و چه آمال و آرزویی دارد که مصیبت بزرگی برای دل او شده است. افراد دنیاپرست و ریاست‌طلب و یا کسانی که شهوت جنسی آنها را برده است، اسیر آمال و آرزوهای خود هستند و راه گریزی هم ندارند، مگر اینکه دست از دنیاپرستی بردارند.

 

دنیاطلبی، موجب سلطه بیگانگان  

روایت دیگری از پیامبر اکرم «صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم» در برخی کتب معتبر اهل سنّت نقل شده است که فرمودند:

قال رسول الله: «یوشَک الأمم أن تَداعَى عَلَیکُم کَمَا تَداعى الاکلَه إلَى قصَعتهَا. فَقالَ قَائِل : وَمن قِلّه نَحنُ یَومَئذ؟ قَال: بَل أنتُم یَومئذ کَثیر، وَ لکِنَّکُم غُثاءً کَغُثاءِ السّیل، وَ لینزعنّ الله مِن صُدور عَدوِّکم المَهابَه مِنکُم وَ لیقذِفَنّ الله فِی قُلوبِکم الوَهن. فَقال قَائِل: یا رسول الله، وَ مَا الوَهن؟ قَال: حُبّ الدُّنیَا وَ کرَاهِیَهُ المَوت.»(۹)

رسول اکرم فرمودند: زمانی فرا می‌رسد که دشمن بیگانه نظیر گرسنه‌ای که به ظرف غذا حمله می‌کند، بر مسلمانان هجوم می‌آورد. مسلمانان با تعجب پرسیدند: آیا علّت این استثمار، کم بودن تعداد مسلمانان است؟ فرمودند: خیر، بلکه آنان بسیارند، امّا چون مسلمان واقعی نیستند و به اصطلاح پوشالی و توخالی هستند، بیگانگان بر آنان مسلّط می‌شوند و همۀ امکانات آنان را به یغما می‌برند. نظیر اکنون که استکبار جهانی برای بلعیدن عالم اسلام به بیش از یک میلیارد مسلمان هجوم آورده است و علاوه بر تسلّط بر مسلمانان، در صدد این است که همه استثمار شوند و نوکر اجانب باشند.

سپس فرمودند: در چنین زمانی، ابهّت مسلمانان از دل کفّار و اجانب می‌رود و وهن در دل مسلمانان ریخته می‌شود. از ایشان سؤال شد که وهن چیست؟ فرمودند:«حُبّ الدُّنیَا وَ کرَاهِیَه المَوت»

یعنی دنیاطلبی، حبّ دنیا و دلبستگی به مادیّات موجب می‌شود که از مرگ بترسند و زیر بار شهادت نروند. آنگاه اجانب و  استثمارگرها بر آنان مسلّط می‌شوند، ذخایر و امکانات آنان را می‌برند و اجازۀ استقلال به آنان نمی‌دهند. افزون بر این، فرهنگ غربی آنان را احاطه می‌کند و منجر به نابودی آنان می‌شود.

 

راهکار رهایی از دنیاطلبی 

راهکار رهایی از دنیاطلبی و مصایب ناشی از آن، بازگشت به قناعت و زهد و بازگشت به دنیای حلال و مورد تأیید اسلام است. اسلام عزیز نمی‌فرماید که دنیا را فراموش کنید، بلکه دلبستگی به دنیا و پرداختن به دنیای حرام را مذمّت فرموده و در عوض، مسلمانان را برای تلاش در راستای آبادی دنیای حلال، سفارش می‌فرماید.

«وَ ابتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَهَ وَ لا تَنسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا»(۱۰)

قرآن کریم می­فرماید: مسلمان باید به صورت توأمان به فکر آبادی دنیا و آخرت خود باشد. یعنی همین‌طور که برای سعادت و رفاه اخروی تلاش می‌کند، باید جهت تأمین خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج خود و اطرافیان و حتی جامعه، سعی وافری داشته باشد تا جامعۀ اسلامی محتاج نباشد.

 

 

پی‌نوشت‌ها

  1. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۲٫
  2. نهج‏البلاغه، خطبه ۲۲۴٫
  3. علق، ۷-۶٫
  4. یوسف، ۳۳٫
  5. قصص، ۶۱٫
  6. لقمان، ۳۳٫
  7. مجموعه ورام، ج ۱، ص ۱۳۰٫
  8. یونس، ۶۲٫
  9. سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۳۱۳٫
  10. قصص.

 

29نوامبر/16

دنیا مزرعه آخرت است

حضرت آیت‌الله مجتبی تهرانی«ره»

 

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع ‏به حب دنیا بود و گفتیم که نگرش الهی تنها نگرش همسو با عقل بشر است و از سوی انبیا و اولیا عرضه شده است.  طبق این نظر، خدا و آخرت باید هدف و محور و دنیا و زندگی دنیوی باید وسیله‏ای برای رسیدن به این هدف باشند، لذا اگر کسی بخواهد آخرت را تحصیل نماید، باید از دنیا بهره بگیرد. از سوی دیگر، وقتی انسان می‏خواهد زندگی کند، باید از ابزار و وسایل معیشتی دنیا استفاده کند تا حیات او در دنیا به‏ شکل طبیعی ادامه پیدا کند.

پس حیات دنیوی با ابزار دنیوی تفاوت دارد. یکی وسیله تحصیل آخرت است و یکی وسیله معیشت. یعنی بین مسئله «زندگی» و «ابزار زندگی» یک رابطه و نسبت «آلی و اصالی» وجود دارد. مثلاً پول هدف نیست، بلکه وسیله‏ای برای زندگی مادی است. از طرف دیگر همین زندگی مادی و دنیوی وسیله‏ای است برای تحصیل آخرت که در آیات و روایات ما، به هر دوی آنها اشاره شده است.

کسانی که نگرش الهی دارند، باید نسبت به مواهب طبیعت، دید ابزاری داشته باشند، یعنی مواهب دنیوی را وسیله‏ای برای حیات دنیوی و حیات دنیوی را وسیله‏ای برای حیات اخروی بدانند. هدف اقصی، زندگی اخروی است و زندگی دنیوی وسیله آن است، اما همین زندگی دنیوی، هدف ابزار مادیت و مظاهر طبیعت است، لذا غایت اصلی آخرت و وسیله صِرف، ابزار مادی است.

حال کسی که دین و به خدا و قیامت باور دارد و صاحب چنین نگرشی به عالم ماده و ابزار و وسایل زندگی است، باید همه اینها را برای رسیدن به هدف اقصای خویش به ‏کار گیرد و کاملاً تابع خدا باشد. کسی که می‏خواهد به هدف اقصای اخروی دست پیدا کند، مجاز نیست برای ادامه حیات خویش از هر وسیله‏ای استفاده کند یا هر کاری را انجام دهد. این، همان «محدودیت در خواسته‏ها و توانسته‏ها»ست.

 

محدوده استفاده از ابزار مادی

معنای «تشریع الهی» و «مقدمیت دنیا و ابزار مادیت»

بحث اول در باره معنای اصطلاحی این محدودیت است. «محدودیت در خواسته‏ها» همان بحث «تشریع» است که خداوند انسان را به ‏واسطه احکام شرعیه و حلال و حرام‏هایی که جعل فرموده، محدود می‌کند، لذا یک انسان با نگرش الهی مجاز نیست هر گونه که بخواهد از ابزار طبیعت استفاده کند، چون ممکن است این ابزار مادی که برای حیات دنیوی او کارایی دارند، با حیات معنوی او که هدف اصلی اوست منافات داشته باشند. این حالت با وسیله بودن آن ابزار منافات دارد و دیگر حتی نمی‏توان برای حیات دنیوی هم از آن استفاده کرد، هر چند که برای ادامه حیات مادی، کارایی داشته باشد.

 

«شرع» یعنی دستورالعمل سعادت

لذا هم مواهب مادی و هم حیات دنیوی، باید کلیدی برای زندگی اخروی باشند و در همان جهت به ‏کار گرفته شوند. این کلید‏ها، ابزار و وسایلِ تحصیل هدف اصلی ما هستند، ولی باید برای به ‏کارگیری کلید‏ها به دستورالعملی که سازنده آنها داده است، مراجعه کنیم. او باید بگوید که برای استفاده از این ابزار، چه کار باید کرد.  دستورالعمل استفاده از ابزار مادی، یعنی «تشریع». خداوند با تشریع احکام دینی، راه بهشتی شدن را به ما نشان می‌دهد و مشخص می‌کند که از کدام ابزارهای مادی می‏توان استفاده و از کدام باید اجتناب کرد.

 

محدوده استفاده از ابزار مشروع

«استفاده برای بقا» نه بیشتر از آن

امّا بحث دوم راجع ‏به مقدار استفاده از مواردی است که در بهره‏گیری از آن مجازیم. بحث این است که آیا ما می‌توانیم هر مقدار که ‏مایلیم از این موارد استفاده کنیم یا در اینجا هم محدودیت وجود دارد؟ مثلاً اگر دست از «حرام‏ها» برداشتیم، می‏توانیم از همه «حلال‏ها» بدون هیچ محدودیتی استفاده کنیم؟  این‌ طور نیست که انسان بتواند هر قدر که می‏خواهد از تنعمات دنیوی حلال و مشروع استفاده کند، بلکه استفاده انسان از موارد حلال نیز باید در حد «وسیله» باشد، یعنی انسان باید ابزار مادی را در حدی به‏کار گیرد و از تنعمات طبیعی لذت ببرد که وسیله بقای حیات اوست و زندگی مادی او را به اعتدال می‏رساند. انسان نباید نه آن قدر بر خود سخت بگیرد که جانش به ‏خطر بیفتد و نه آن‏ قدر خود را در لذائذ و شهوات غرق کند که از تحصیل آخرت باز بماند. آنچه در آیات و روایات در مورد دنیا و بهره‏گیری از لذائذ حلال آن مطرح شده همین است که باید از حلال الهی در حد وسیله بودن استفاده کرد. این مطلب، کاملاً با عقل انسان نیز همسوست.

مواهب طبیعی و مادی، وسیله‌ای برای زندگی و حیات دنیوی انسان هستند و انسان هم ترکیبی از روح و جسم است. «جسم» مرکبی برای «روح» انسان است که باعث سرپا بودن روح می‌شود و آن را در این نشئه هستی سیر می‏دهد. حال زندگی در دنیا نیز وسیله‌ای است برای زندگی آخرت و تحصیل کمالات معنوی، پس انسان باید در حدی که زندگی‏ در دنیا به ابزار مادی نیاز دارد، از آنها‏ استفاده کند، یعنی باید تنها به ‏مقداری که برای ادامه حیات نیاز دارد، از ابزار مادی بهره‌ ببرد.

 

«تأمین آتیه» یک فکر الهی نیست!

حال ممکن است کسی بگوید: ما برای ادامه زندگی دنیا نیاز به تأمین آتیه داریم و باید وسایل زندگی را فراهم کنیم تا بتوانیم به ‏حیات خود را ادامه دهیم، لذا لازم است که در تحصیل ابزار زندگی و وسایل مادی بسیار تلاش کنیم. آیا انسان می‌تواند بگوید چند سال زنده می‌ماند؟! شما برای چند سال زیستن در دنیا باید وسیله تهیه کنید؟ این سئوال یک بن‏بست ایجاد می‏کند و آدمی متحیر می‏ماند چه کند. آیا به‏ دنبال تحصیل دنیا باشد، چون ضرورت زندگی اوست و شاید سال‏ها زنده بماند و یا دنیا را رها کند، چون نمی‏داند تا کی در دنیا باقی می‏ماند و شاید هم لحظه‏ای دیگر بمیرد؟(۱)

 

«مرگ» یک رویداد حتمی و نامعلوم

در روایات ما مسئله مرگ و جاودانه نبودن انسان، اولاً مسلم‏ترین، وجدانی‏ترین و به تعبیر برخی روایات یقینی‏ترین مسئله‏ای است که در این عالم وجود دارد و ثانیاً در عین حال، مسئله‌ای است که برای انسان مشکوک است و زمان آن مشخص نیست. ما همه می‏دانیم که خدا به کسی سند نداده است که چقدر در دنیا زنده خواهد بود. همه می‏دانیم که انسان مسلماً می‏میرد؛ اما از زمان وقوع مرگ بی‏اطلاعیم. همین تردید نسبت به یک واقعه حتمی و یقینی، برایمان سئوال ایجاد می‏کند که چقدر باید در دنیا ابزار و وسیله تهیه کنیم؟

انسان باید تنها به ‏مقدار زیستش در دنیا از ابزار مادی استفاده کند و اضافه بر آن به ‏درد نمی‏خورد. کسی که نگرش‏ الهی دارد و می‏داند باید از این زندگی عبور کرد و زندگی دنیوی وسیله‌ای برای زندگی اخروی است، آیا می‌تواند بگوید که مقدار توقف او در این دنیا چقدر است تا به همان اندازه، وسایل مورد نیازش را تهیه کند؟

اگر خدا به ما سند داده بود مبنی که چقدر در این دنیا زنده می‌مانیم، چنین کاری ممکن بود. مثلاً اگر به ما می‌گفت شما ۵۰ ‏سال در دنیا زنده می‌مانید، در آن صورت ما نیز به اندازه ۵۰ ‏سال خواروبار، خوراک، پوشاک و مسکن فراهم می‏کردیم، اما ‏چنین اطمینانی وجود ندارد و همه می‏دانیم که در یک زمان نامعلوم، خواهیم مُرد‏. حال تنظیم بهره‏گیری از ابزار مادی با میزان عمر نامشخص، چگونه ممکن است؟

 

به ‏اندازه «رفع نیاز فعلی» باید از دنیا بهره برد!

وظیفه این است که انسان به ‏اندازه‏ای که فعلاً نیاز دارد، دنیا را تحصیل نماید و بی‏خود و بی‏جهت به ‏دنبال زیاد کردن مال و اموال نباشد. برای همین است که اولیای خدا فریاد می‏کشند: ای انسان؛ بی‌جهت اعصاب خود را خراب نکن! کفشت را پاره نکن! بی‏خود دنبال طلب مال فراوان و استمتاع از لذات مادی نباش! همه برای این است که می‏خواهند بگویند زندگی منتهی به مرگی که زمان رسیدنش نامشخص است، ابزار زیادی نمی‏خواهد.

 

تطبیق بحث با روایات معصومین

ما را چه به دنیا؟!

آیات و روایات زیادی در این زمینه وجود دارند و من، بیش از  ۴۰۰ ، ۵۰۰ آیه و روایت در این مورد دیده‌ام که از بین این مجموعه گسترده، فقط به چند نمونه از آنها‏ اشاره می‌کنم.

روزی عمر خدمت پیغمبر اکرم«ص» رسید و دید حضرت روی حصیری نشسته‌اند و شاخه‌های حصیر روی بدن مبارک ایشان خط انداخته است. گفت: آقا؛ چه می‏شد شما این حصیر را جمع می‏کردید و به‏جای آن، فرشی زیر پایتان می‌انداختید تا این‏ اتفاق نمی‏افتاد و پایتان ناراحت نمی‏شد. پیغمبر فرمود: «مَالی وَ للدُّنْیَا؟! مَا مَثَلِی وَ مَثَلُ الدُّنْیَا إلّا کَراکِبٍ سَارَ فی یَوْمٍ صَائِفٍ وَ اسْتظلّ تَحْتَ شَجَرَهٍ سَاعَهً مِنْ نَهارٍ ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَکَ»؛(۲) مرا با دنیا چه‏کار است؟ مَثَل من و دنیا، مثل یک سواره است که به ‏سوی مقصدی حرکت می‌کند، هنگامی ‌که زیر آفتاب نیمر‏وز، در حال حرکت است، درختی را می‌بیند و زیر آن توقف می‏کند. بعد از کمی استراحت هم وقتی خستگی‏اش برطرف شد، آنجا را ترک می‌کند.(۳) پیغمبر چقدر زیبا زندگی دنیا را ترسیم می‏کند که به همین مقدار کوتاه است و لازم نیست این ‏طور برای آسایش در آن تلاش کرد. ما می‏خواهیم یک ساعت زیر این درخت بنشینیم، بعد هم بلند شویم و برویم. حال که قرار است زود از اینجا برویم، چرا یک فرش عالی پیدا کنیم و زیر پای خود پهن کنیم؟ باید بعد از مدتی این فرش را روی زمین بگذاریم و برویم، چون نمی‏توانیم آن را همراه خود به سرای دیگر منتقل کنیم.

 

باید «جان» را به قیمت «تمام دنیا» خرید!

در تعبیرات علی«ع» هم آمده است که فرمود: «الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِیهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِیهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا»؛(۴) دنیا گذرگاه است، توقفگاه و قرارگاه نیست و مردم هم در دنیا دو دسته‏اند. یک‏ دسته کسانی که خود را به دنیا می‏فروشند و عاقبت بدی در پیش خواهند داشت و یک‏ دسته هم کسانی که جان خود را می‏خرند و از قید و بند مادیات رها می‏شوند. پس اگر کسی خود را بفروشد، «عبدالدّنیا» می‏شود و اگر کسی جان خود را بخرد، «عبدالله» می‏شود. اولی اسیر است و دومی آزاده. این، آزادی است و آن، بندگی و اسارت. آنکه دنیا را قرارگاه خود قرار داده، بنده شهوت و غضب خویش است و آنکه دنیا را گذرگاه خود قرار داده، آزاده است و بنده سرفراز خدا.

حضرت در جای دیگری فرمود: «أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ یُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیَامٌ»؛(۵) اهل دنیا، مانند اهل کاروانی هستند که ایشان را می‏برند و آنها‌ در خوابند. یک ‏‏وقت هنگام مرگ چشم باز می‏کنند و می‏بینند که در گمرک برزخ ایستاده و دارند از آن گذر می‏کنند. وقتی از این وطن کوچ می‌کنند، می‌فهمند که آنجا وطن اصلی‌شان نبوده و آنها در طول این مدت، مسافر بوده‏اند. این روایت این بینش را به انسان می‏دهد که زندگی چند روزه دنیا، ارزش وقت تلف کردن برای راحت زیستن و التذاذ از تنعمات حلال را هم ندارد، بلکه باید به‏ مقدار نیاز و ضرورت از آن بهره گرفت و تلاش خود را متوجه هدف اصلی یعنی خدا و آخرت کرد.

 

پاسخ علی«ع» به کسی که از مشکلات مالی شکایت داشت!

حسن‏بن‏محبوب نقل می‏کند: «شَکَا رَجُلٌ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ«ع» الْحَاجَهَ»؛ شخصی نزد علی«ع» از نظر امور مادی‏اش شکایت کرد. از جمله‏هایی که علی«ع» به او فرموده این معنا به دست می‏آید که زیاده‏طلبی‏ آن شخص موجب شده بود تا نزد حضرت برود و شکایت کند. البته زیاده‏طلبی جزء فطرت انسان است و باید وجود داشته باشد و چیز بسیار خوبی هم هست، اما بحث در این است که باید در کدام کانال قرار بگیرد و نسبت به چه چیزی إعمال شود. این شخص زیاده‏‏ طلبی خود را در کانال انحرافی امور مادی ریخته بود. «فَقَالَ عَلی«ع»: اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْ‏ءٍ تُصِیبُهُ مِنَ الدُّنْیَا فَوْقَ قُوتِکَ فَإِنَّمَا أَنْتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ»؛(۶) بدان که هر چه بیش از احتیاج زندگی‏ات به دست آوری، در واقع انباردار و خاذِن دیگری خواهی بود.

 

دنبال زیادی در دنیا نباشید!

علی«ع» در جای دیگر فرمود: «وَ لَا تَسْأَلُوا فِیهَا فَوْقَ الْکَفَافِ»؛ در دنیا بیشتر از کفاف نخواهید، «وَ لَا تَطْلُبُوا مِنْهَا أَکْثَرَ مِنَ الْبَلَاغِ»؛(۷) و بیشتر از آنچه که شما را به هدف می‏رساند، مطالبه نکنید. بلاغ بودن دنیا، همان وسیله بودن نسبت به آخرت است. به ‏مقداری دنبال دنیا باشید که شما را به آخرت برساند.

حضرت در جای دیگر فرمود: «یَسِیرُ الدُّنْیَا خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِهَا وَ بُلْغَتُهَا أَجْدَرُ مِنْ هَلَکَتِهَا»؛(۸) کمِ دنیا بهتر از زیاد آن است و آنچه انسان را به مقصد برساند بهتر از آن چیزی است که آدمی را هلاک کند.

عبارات حضرت در این ‏باره متعدد و فراوانند. «یَا ابْنَ آدَمَ مَا کَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِکَ فَأَنْتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ»؛(۹) هر چه که بیش از نیاز خویش کسب کنی، برای دیگران خواهد ماند و تو خزانه‏دار آن هستی.

همه اینها جملات علی«ع» است و معنایش آن است که به‏ مقدار نیاز متعارف زندگی دنیا و به ‏اندازه‏ای که با آن می‏توان زندگی را گذراند، به‏ سراغ دنیا بروید، نه بیشتر. این حرف‏ها، بحث‏های نظری و فلسفی نیستند، بلکه با توجه به بینش وجدانی انسان بیان شده‌اند، یعنی معصومین بر محور وجدانیات درباره میزان بهره‏گیری از ابزار مجاز طبیعی دنیا دستورالعمل داده‌اند و حرف‏هایشان کاملاً مطابق با دریافت‏های وجدانی بشر است.

 

یک تذکر بسیار مهم

جمع میان «زیاده‏طلب نبودن» و «کار و تلاش کردن»

ممکن است شخصی بگوید: من می‏توانم از راه حلال، خیلی بیشتر از آنچه دراختیار دارم، دربیاورم، پس اگر باید به اندازه کفاف به ‏سراغ دنیا رفت، من هم وقتی به ‏اندازه نیاز خود کسب کردم، دیگر می‏روم و در گوشه خانه می‏نشینم! این حرف غلط است. کسی که می‏تواند به ‏طور متعارف، مال بیشتری کسب کند، از این ‏کار خودداری نکند! بلکه مازاد بر نیاز خویش را برای آخرت خویش انفاق کند! اصلاً انفاقی که در شرع بیان شده است، برای همین موارد است. یعنی انفاق در جایی است که انسان بیش از آنچه که به ‏طور متعارف به آن محتاج است، در دست داشته باشد و آن را در راه خدا ببخشد. به این نحو بهره‏گیری انسان از ابزار دنیوی، به مقداری خواهد بود که سلامتی انسان حفظ شود و سرپا بماند. پس بحث اصلی، بحثِ مصرف به ‏اندازه احتیاج است، نه کار و تلاش به‏ مقدار نیاز!

 

علی«ع» یکی از بزرگ‏ترین مولدین ثروت، ولی زاهد در دنیا!

آموزه‏های اسلامی و همچنین سیره معصومین، به ما می‏گویند که انسان باید بسیار کار و مازاد نیاز خود را در راه خدا انفاق کند. علی«ع» صبح تا شب روی زمین کار و تلاش می‏کرد، اما استفاده‏اش از دارایی‏های فراوانش، در حداقل ممکن بود. موقوفاتی که آن حضرت داشت، در تاریخ بی‏نظیر است و شاید کسی مانند ایشان ثروت و دارایی تولید نکرده است. حضرت همه قنواتی را که حفر و همه باغ‏هایی را که ایجاد کردند، در راه خدا انفاق کردند. این‏طور نبود که حضرت جز یک نان جو نداشته باشد که بخورد و یا به این دلیل که مصرفش بیش از این نیست، کمتر کار کند! هم کار می‏کرد و هم ثروت فراوانی داشت، اما بهره‌گیری‏اش بسیار ناچیز و در حد ضرورت بود، لذا این غلط است که کسی بگوید چون با روزی چند ساعت هم خرجم در می‏آید، پس بقیه‏اش را باید رها کنم و بخوابم!(۱۰)

روایات سقف استفاده از حلال‏ها را هم تعیین کرده‏اند. یک انسان موحد باید به ‏طور متعارف و به آن مقدار که می‏خواهد در دنیا زندگی کند، به‏ سراغ حلال الهی و بهره‏گیری از التذاذات برود.

 

آزادی انسانی دیگران، هدف اولیای الهی

حرکت همیشگی اولیا،در مسیر هدایت انسان‏ها

انسان هم از نظر خواسته‏ و هم از نظر توانائی محدود است و ما در امور مادی و دنیایی به نسبت خواسته‏ها و توانائی‌هایمان آزادی مطلق نداریم. آزادی در مکتب الهی غیر از آزادی در مکتب مادی است. «آزادی الهی» یعنی این که انسان از «آزادی خواستن» و «آزادی توانستن» آزاد شود و «آزاد مادی»، در حقیقت حیوان شدن و اسیر هوا و هوس شدن است، لذا انبیا و اولیای الهی که به ‏دنبال هدایت انسان‏ها بودند، روی همین نکته تأکید می‌کردند و می‏خواستند  دیگران را از اسارت خواسته‏هایشان رهایی بخشند. اولیای خدا تا آخرین نفس در همین مسیر قدم بر‏داشتند و این هدف را دنبال ‏کردند.

 

ارشادات کریم اهل بیت«ع» در آخرین لحظات

جناده می‏گوید: بر امام حسن«ع» وارد شدم و دیدم حال حضرت، بسیار دگرگون است. لحظات آخر عمر امام بود. جناده برای اینکه در این لحظات آخر از امام حسن تحفه‏ای بگیرد، عرض کرد: «عِظْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّه»: ای پسر پیغمبر! موعظه‏ام کن! امام فرمود: «یا جناده! اسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ»: ای جناده! آماده سفر آخرت باش و زاد و توشه این سفر را قبل از آنکه أجلت فرا برسد، فراهم کن! این خطاب حضرت به همه است، چون ما نمی‏دانیم لحظه مرگ ما چه وقت است و یک‏ وقت چشم باز می‏کنیم و می‏بینیم لب مرز قرار داریم و دارند ما را به نشئه دیگر عبور می‏دهند.(۱۱)

بعد امام فرمود: «یا جناده! أَنَّکَ تَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُکَ»؛(۱۲) ای جناده؛ تو دنیا را طلب می‏کنی، ولی مرگ به ‏دنبال توست در حالی‌ که خودت غافلی. غم و اندوه روزی را که نیامده است بر روزی که در آن قرار داری میفکن! غصه چه چیز را می‏خوری؟ مگر خدای من و تو «نعوذ بالله»! مرده است! اگر بیش از آنچه که قوت و کفاف زندگی توست، به‏دست آوری، انباردار و خزانه‏دار دیگری خواهی بود. در حلال دنیا حساب است، در حرام آن عقاب و در شبهات دنیا عتاب! از مذلت معصیت خدا به‏ سوی عزت تقوا بیرون رو…!

(مشروح این سلسله مباحث بزودی در قالب “کتاب رسائل بندگی”توسط موسسه مصابیح الهدی منتشر خواهد شد)

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ممکن است انسان یک لحظه بیشتر زنده نباشد! اینکه می‏گویند: «افتاد و مُرد» اشتباه است، بلکه باید گفت: «مُرد و افتاد»! مسئله این است. هیچ‌گاه نمی‏توان مرگ را پیش‏بینی کرد.

۲ـ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۱۹٫

۳ـ در نقل دیگری آمده است پیغمبر این‏طور جواب او را دادند: «مَا لِی وَ الدُّنْیَا إِنَّمَا مَثَلِی وَ مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رَاکِبٍ مَرَّ لِلْقَیْلُولَهِ فِی ظِلِّ شَجَرَهٍ فِی یَوْمِ صَیْفٍ ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَکَهَا».

۴ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۳٫

۵ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۶۴٫

۶ـ بحارالانوار، ج۷۰، ص ۹۰٫

۷ـ نهج‏البلاغه، خطبه ۴۵٫

۸ـ غررالحکم، ص ۳۶۶٫

۹ـ نهج‏البلاغه، حکمت ۱۹۲٫

۱۰ـ یک عدّه از افراد تنبل یا جاهل این مسائل را با هم مخلوط‏ می‏کنند و می‏گویند: مصرف به‏ قدر کفاف، یعنی تلاش نکردن بیش از نیاز! این تفکّر باید اصلاح شود.

۱۱ـ خدا نیاورد آن روزی را که زبان حال ما این باشد: (رَبّ‏ِ ارْجِعُونِ* لَعَلىّ‏ِ أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ)؛ خدایا برگردانم از این مرز عبورم نده. شاید توشه‏ای برای آخرتم فراهم بکنم. سوره مبارکه مومنون، آیات۹۹،۱۰۰٫

۱۲ـ بحارالانوار، ج۴۴، ص ۱۳۹٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

حیات دنیوی با ابزار دنیوی تفاوت دارد. یکی وسیله تحصیل آخرت است و یکی وسیله معیشت. یعنی بین مسئله «زندگی» و «ابزار زندگی» یک رابطه و نسبت «آلی و اصالی» وجود دارد. مثلاً پول هدف نیست، بلکه وسیله‏ای برای زندگی مادی است. از طرف دیگر همین زندگی مادی و دنیوی وسیله‏ای است برای تحصیل آخرت.

 

۲٫

انسان باید تنها به ‏مقدار زیستش در دنیا از ابزار مادی استفاده کند و اضافه بر آن به ‏درد نمی‏خورد. کسی که نگرش‏ الهی دارد و می‏داند باید از این زندگی عبور کرد و زندگی دنیوی وسیله‌ای برای زندگی اخروی است، آیا می‌تواند بگوید که مقدار توقف او در این دنیا چقدر است تا به همان اندازه، وسایل مورد نیازش را تهیه کند؟

29نوامبر/16

راه حق و صراط مستقیم

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی
انسان هیچ‌گاه خالی از امتحان نیست. دار، دار امتحان و ترقی و تکامل است و تکامل انسانی بدون کتل‌ها و گردنه‌ها و رهزن‌ها و دزدها و یاغی‌ها ممکن نیست. از آن دشمن همخانه که نفس آدمی و بزرگ‌ترین دشمن اوست گرفته تا دشمن‌های بیگانه و بیرونی. این دشمنان‌ همواره بوده‌اند و هستند و ما باید همواره مراقب نفس باشیم، کشیک او را بکشیم و پاسدار عزت و سعادت و شرف خود باشیم تا بتوانیم این گوهر گرانبهای سعادت ابدی‌ را حفظ کنیم و کشتی مقصود را به ساحل به سلامت برسانیم.
اگر غفلت شود، در این دریا نهنگ‌های بسیار هستند و ناخدا باید خیلی حواسش جمع باشد. دشمنان‌ در کمینند و مواظبت و مراقبت می‌خواهد. الان همه ما کم و بیش دوست و دشمن خود را تمیز می‌دهیم و می‌فهمیم دوستان ما چه کسانی هستند، چه کسانی خیر ما را می‌خواهند و دشمنان واقعی ما چه کسانی هستند. الان من و شما نباید افرادی باشیم که یک فرد ناشناخته‌ای در لباس دین و با لهجه دین و با الفاظ دینی، در کنار مزرعه یا مدرسه، ما را بقاپد.
شما مردمی هستید که نعمتی به شما روی اقبال کرده است که عالمیان روی شما و قیامت شما حساب می‌کنند. قیامت اسلامی و قیام جهانگیر است. زانوی دزدها به لرزه افتاده، دل دشمنان‌ می‌تپد، از شما می‌ترسند، به انحاء گوناگون دسیسه می‌کنند تا وحدت شما را در هم بشکنند. امروز روز تفرقه نیست، روز اتحاد و یگانگی است. همان طور که دست هم را گرفتیم و طاغوت و طاغوتیان را از این سرزمین راندیم و این مرز و بوم را از آن شیاطین پاک کردیم، الان هم باید این سنگر و دژ را حفظ کنیم، مبادا دشمن در ما رخنه کند، صف‌های متحد ما را به انحاء مختلف بشکند، اوضاع را در هم و برهم و ایجاد اختلاف و فتنه کند، چون دزد همیشه بازار را آشفته می‌خواهد.
می‌دانیم که این درنده‌های دنیازده ذره‌‌ای رحم و مروت ندارند. جوانان، دختران و پسران، دشمنان خود را شناخته‌اند و خوب می‌دانند چه کسانی خیر و سعادت آنها را می‌خواهند. کسانی سعادت شما را می‌خواهند که در معنا باغبان دین‌ و از جانب پیغمبر«ص» و آل پیغمبر«ع» مأمورند تا نهال‌های وجود انسان‌ها را به کمال‌ برسانند.
این مسئولیت بزرگ به عهده روحانیت است و دشمن از این سنگر هراس دارد. بیم آن‌چنان او را فرا گرفت که مبادا آیت‌الله العظمی صدر «اعلی الله مقاماته و رفع الله درجاته» هم در عراق همان کاری را بکند که رهبری الهی ربّانی عظیم‌الشأن اسلامی ایران کرد، چون لانفرق بین احدٍ من رسله. آنان بیم داشتند صدام و دولت ننگین و قبیح و بی‌شرمش سقوط کنند و پس از او نیز نوبت به دیگر مستبدین برسد و لذا آن بزرگوار را به شهادت رساندند. ما از صدام، آن مزدور بیگانه و اجنبی کم صدمه نخوردیم و در طی یک سال گذشته هم دیدیم که مزدوران دست‌نشانده غربی‌ها در این مرز و بوم چه کردند و چه افراد اهل قلم، درس خوانده و زحمت کشیده‌ای را یکی پس از دیگری به شهادت رساندند و خدا می‌داند که چه نقشه‌هائی برای این آب و خاک کشیده بودند. اینها چیزهائی نیستند که ما بی‌‌خبر بوده باشیم.
روزی در مجلس فاتحه‌ای، تنی چند از دوستان تشریف داشتند. یکی از دوستان گفت خیلی آثار خستگی در چهره شما می‌بینم. شما را چه شده؟ جناب سیدالساجدین فرمود: «شرق و غرب عالم را کفر بگیرد، چون قرآن با من است و هراسی ندارم. نه این که قرآن در جیب من است، آن حقیقت قرآن است که با من است.» قصد قیاس در میان نیست که قطره را با اقیانوس چه کار؟ کرمک شب‌تاب در مقابل آفتاب عالم‌تاب به حساب نمی‌آید. محدود را چگونه می‌توان به بی‌نهایت نسبت داد؟ گفتم خستگی ندارم، ولکن وضع مجلس خسته‌کننده بود. چه شده است که مردم شهر ما، جوانان و پیران ما این قدر بی‌حالند؟ بازاری‌ها، کسبه، اهل شهر، شهرستان‌ها و ما مردم حومه شهرها چرا این قدر بی‌خبریم؟ چه چیزی دل ما را از ما گرفته و میرانده است؟ کجایید؟ نمی‌بینید که چنگال درنده‌ها به خون آیت‌الله صدر، عالم الهی ربّانی به خون آغشته شده است؟ این درنده‌ها می‌خواهند سنگرهای حیات و حفاظت شما را از بین ببرند و بعد هم از شما چیزی باقی نمی‌گذارند. خواهر گرامی او، آن عالمه فاضله اهل قلم و رشیدی را که شهادتش گواه رشادت اوست، شما جوانان نباید بشناسد. حدود ۱۵، ۱۶ سال است که داریم فریاد می‌کشیم و می‌گوییم: جوانان! تحصیلکرده‌ها! در باره امور دینی‌تان چه جوابی دارید که بد‌هید؟ بنده روی تعصب عرض نمی‌کنم که تمام شرق وغرب عالم را تفسیر المیزان علامه طباطبایی «روحی له الفداء» کافی است. این حرف‌ها سنگین هستند. این چینه برای هر چینه‌دان و این لقمه برای هر دهانی نیست. شهادت نصیب هر کسی نمی‌شود، هر کسی قابلیت آن را ندارد، هر کسی اهل نماز نمی‌شود. آن دهانی که روزه می‌گیرد خیلی سعادتمند است، آن کسی که حلال و حرامش را پاییده و متوجه شده که نظام احسن عالم را جهانبانی و مدیری و ناظری است و این کشتی عالم، خدائی دارد؛ حرام خدا عقاب و حلال او حساب دارد؛ دار هرج و مرج نیست و بالعدل قامت السموات و الارض است؛ خلقت و پیکر و ظاهر و باطن شماست، دنبال چه کسانی می‌رود؟
دقت کنید که چه افرادی شما را فرا گرفته‌اند؟ و لا تُطع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ و کانَ اَمرهُ فُرطا. به دنبال چه کسانی می‌روید؟ چه کسانی شما را شکار کرده‌اند؟ وقت آن نیست که بی‌تفاوت باشیم، ما در سر گردنه‌ایم و باید حواسمان خیلی جمع باشد. پدر و مادر ما ذوالحقوق و افراد اجتماع و شهر و حومه همه مسئولند. این که بارها ‌گفته‌ایم: «یا اباعبدالله لیت کنّا معک و نفوز معکم فوزاً عظیما»، این که وقتی ‌شنیدیم که امام در روز عاشورا فرمود :«هل من ناصر ینصرنی، هل من ذاب یذوبّ عن حرم رسول الله» به سر و سینه زده‌ایم، شما ای آقای امامیه! آقای دین‌دار! آقای بیدار! توئی که بر سر و سینه می‌زدی و لبیک لبیک می‌گفتی، امروز وقت لبیک است، ای کاش من بودم و فائز بودم، امروز روزش است.
شنیدم که بعضی از ایادی آلوده دست‌نشانده‌های اجانب و مردمی پلید به بعضی از قراء و روستاها رفته‌اند و داشتند معرکه می‌گرفتند. آفرین بر مردم آن مرز و بوم، آفرین بر مردم آن قراء و روستاها، الحمدلله شنیدم که آنها را نپذیرفتند گفتند ما خودمان معلم و دین و روحانی و قرآن داریم. شما چه کاره‌اید؟ از کجا آمده‌اید؟ شما ناشناخته‌ها از کجا آمده‌اید؟ ما خودمان افراد شناخته‌شده و دلسوز داریم. نپذیرفتند و ردّشان کردند و عذرشان را خواستند. صد آفرین!
شما چه‌تان است؟ چه کم دارید؟ از چه کسانی می‌هراسید؟ منطق ندارید؟ زبان ندارید؟ می‌خواهند آمال و نیّات پلید خودشان را پیاده کنند. خودش آیات قرآن را نمی‌فهمد و قرآن حالی‌اش نمی‌شود. قرآن که مجله و روزنامه نیست، کتاب موش و گربه که نیست، نوشته‌های بچه مچه‌های شرقی و غربی که نیست. تو فدایی کی هستی؟ فدایی دشمن؟ دشمن ایران؟ دشمن استقلال مردم؟ دشمن ناموس مردم؟
مردک می‌گوید من باید به زور سرنیزه در آب و خاک شما بیایم و شما را به بار بکشم و سرمایه شما را به تاراج ببرم. مرا در خانه‌ات راه ‌ندهی، به زور می‌آیم. خواستند ایران را سفره غارتگری و چپاول اجنبی‌ها و بیگانگان کنند. با کمال بی‌شرمی دست بچه‌ها را گرفتند که سر مرزها نروند و حافظ مرز نباشند. حفاظت نکنی دشمن می‌آید و به جانت می‌افتد. اینها اساساً خود دشمن‌، مزدور و دست‌نشانده‌اند. همه ما مسئولین، پاسداریم. همه باید هشیار و حافظ دین‌ باشیم. آن تکلیفی که در صدر اسلام برای اصحاب رسول الله پیش آمد، امروز روی دوش من و توست. آنها کشته‌ها دادند، شکنجه‌ها، آوارگی‌ها‌ و هجرت‌ها دیدند تا این سفره پرنعمت الهی به نام قرآن، مفت به دست من و شما رسید، امروز زمان حفظ و حراست ماست.
الان چشم مردم دنیا به شماست، مجاهدت‌های شما در تاریخ و عندالله ثبت می‌شوند، در جان شما نقش می‌بندند و به کار شما می‌آیند. الان وقت پاسخ به «هَل مَن ناصر ینصرنی و هل من ذاب یذوب عن حرم رسول الله» است. گولتان نزنند و شما را فریب ندهند آنها دلسوز به حال اجتماع نیستند. کدام است عمل مثبتی که انجام دادند؟ می‌بینید که چقدر آدمکشی و فتنه کردند. دانشگاه، یعنی جایی را که مردم توقع دارند کانون علم و معرفت و فرهنگ و محل رشد فرزندان عزیز ما باشد تا افراد شایسته و دانشمندی بار بیایند، سنگر اغراض شومشان قرار دادند و ملاحظه فرمودید که چه کردند. مگر دست برمی‌دارند؟ کفر در بد نهادی خود سخت استوار است و مردم متدین خیلی بی‌حالی نشان می‌دهند.
چه به روزگار شما آوردند که کار به اینجا کشید؟ در شهر و روستا مواظب مسجدهایتان باشید و جمعیتتان را پراکنده نکنید، چون آنها از جمعیت وحشت دارند. نماز جمعه و نماز جماعت را که آن همه فضیلت درباره‌اش آمده است، دریابید. خداوند می‌خواهد ما را ید واحده و متشکل ببیند. آیات قرآن می‌فرمایند که دشمنان و مثلاً فرعون ابتدا در میان مردم پراکندگی ایجاد کرده و تفرقه انداخته و آن‌گاه توانست بر آنها مسلط شود. آنها به نماز ما که کار ندارند می‌خواهید نماز بخوانید؟ بروید یک گوشه مسجد بنشینید و بخوانید. اصلاً شب و روز نماز بخوانید، کاری به نماز شما ندارند. آن چیزی را که نمی‌خواهند وحدت شماست. این تجمع را نمی‌خواهند. آنها از این تجمعات است که می‌ترسند: «وَلا تُطِع مَن اَغفَلنا قلبُه عَن ذِکرنا وَ اتَّبَع هواهُ و کانَ اَمرهُ فُزُطا».
شما سرمشق و دستورالعمل لازم دارید و باید خودتان را بسازید، چون آن طور که اینجا ساخته شوید برای ابد همان گونه خواهید بود. وقت هم خیلی کم است. عمری نمانده است، باید خودتان را بپائید و بکوشید که نفس مطمئنه و نفس آرمیده داشته باشید. تا دشمن را خفه نکنید، نمی‌توانید نفس آرام داشته باشید. این نمازها، این وحدت‌ها همه برای خفه کردن دشمن است. غافل نباش که این نظام هستی را حسابی است. غافل نباش که عوالمی را در پیش داری. غافل نباش که خود مزرعه و زرع و زارع خودی. غافل نباش که امروز تکلیف مهمی به من و شما روی آورده است. غافل نباش که جز پیغمبر و آل پیغمبر و روحانیت متعهد دلسوزی نداری، خداست و نمایندگان او. از این شیاطین و رهزنان بترسید.
ما هنوز هم حقیقت دین را و صورت و قابلیت نفس ناطقه انسانی و روح خود و کتاب وجود خودمان را نمی‌شناسیم. این کتاب را فهمیده ورق نزد‌ه‌ایم و این غفلت و بی‌خبری سبب بسیاری از بدبختی‌ها و گرفتاری‌ها شده‌است. دار، دار تحصیل کمال و علم است. انسان عرشی است و به جایی می‌رسد که می‌تواند در ماده کائنات تصرف کند. کسانی که جوانان نونهال و نورسته ما را به بازی گرفته‌اند، دنیازده‌ها و غرب‌زده‌ها و مزدوران آنها بویی از انسانیت نبرده‌اند. انسان را همین صورت ظاهر و قد و قامت و کالبد مادی و صوری‌ پنداشته‌اند. دنیا اینها را گرفتار کرده و دچار بی‌خبری و وسوسه کرده است.
دار، دار تحصیل کمال و انسان شدن است. هدف مقدس انبیاء این است که به امر الهی، افراد بشر را به کمال انسانی‌شان برسانند. عقل کل، پیغمبر اکرم«ص» فرمود فرزند خودتان را می‌خواهید به دایه بدهید، در اخلاق و منش و روش آن دایه، در خَلق و خُلقش دقت کنید، چون خوی دایه از مجرای شیر در طفل اثر می‌گذارد. شیر و غذای مادر مؤثر است، شیر با وضو و بی وضوی مادر دو نحوه اثر می‌بخشد. ملای مکتب، معلم، محیط، فرهنگ موثرند. فرزندان بی‌رنگ ما باید در فرهنگ رنگ بگیرند. مواظب رنگ فرهنگتان باشید. جای «به من چه» گفتن است؟ جای تجاهل کردن و چشم‌پوشی کردن است؟ محیط فرهنگ محیط تعلیم و تربیت نونهالان اجتماع است وگرنه اجتماع به سوی تباهی و فساد می‌رود: «و کانِ اَمرهُ فُرُطا». آب و خاک و کسب و کار و بازار و باغ و بستان اینها همه اسباب و وسایل و معدّات برای رسیدن به آن مقام شامخ و عالی‌ای است که در پیش داریم. آب رودخانه را می‌بینید که با چه سرعتی می‌رود؟ ما شدیدتر به سوی عالم ماوراء می‌رویم. وقتی نمانده است و جای امروز و فردا و مسامحه کردن نیست. شما می‌خواهید چشم و گوش فرزندان بی‌رنگ‌تان را به‌کلی ببندند تا شکارشان کنند؟ اینها تکلیف و وظیفه‌ من و شما و اجتماع است. اگر تغافل کنید و خودتان را کنار بکشید و خدای ناخواسته بی‌تفاوتی نشان بدهید، خودتان را گرفتار می‌کنید و به چنگال درندگانی می‌افتید که به حال شما هیچ رحمی نمی‌کنند. همان طور که جناب اباعبدالله الحسین«ع» فریاد برآورد و فرمود مردم دارید به قهقرا می‌روید.
شهادت جناب آیت‌الله صدر به عالم روحانیت حیات بخشید و آبرو داد و ثمره شهادت ایشان را به‌زودی خواهید دید. همان طور که از ابتدا عالم تشیع این افتخار را داشته است که شاگردان امیرالمؤمنین«ع» را یکی پس از دیگری شهید کردند. حجربن عدی، کمیل و بلال تا امروز شاگردانی از عالم تشیع، بزرگان نامدار اهل قلم و علم و حقیقت و تقوی، مفسر قرآن، مبین دین رحمه‌الله علیهم اجمعین.
قدر نعمت ولایت را بدانید. لنگر این کشتی ملتهب، ولایت است. این کشتی غرق شدنی نیست و مستعدّین را به ساحل مقصود می‌رساند. این چراغ خاموش شدنی و این آفتاب غروب کردنی نیستند. در عین حال من و شما هم وظیفه‌ای داریم. هدف، انسان شدن، تقّرب الی الله و به کمالات انسانی رسیدن است. انبیاء که برای کشورگشائی نیامدند. پیغمبر«ص» وقتی امیرالمؤمنین را به سوی یمن می‌فرستد به ایشان می‌فرماید: «یا علی! یک دل به دست تو بیدار و متنبّه شود و به سوی حقیقت عالم سیر و سلوک کند و قدم بردارد. یک دل آگاه شود و به اسلام روی بیاورد برای او بهتر است از همه چیزهائی که آفتاب بر آنها می‌تابد».
خداوند تبارک و تعالی امضا نفرمود که آفریده‌های او اصرار بر گناه بورزند و اولیا و رسولان و مسئولین امر ساکت باشند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند. فرمود قیام برای من بهتر و شیرین‌تر است. اینک حجت بر همه تمام است و هیچ بهانه‌ای در دست کسی نیست و بَدا به حال کسی که در چنین بحرانی بی‌تفاوت باشد، زیرا دشمن آنچه را که دارید از شما می‌گیرد.

سوتیترها:
۱٫
نعمتی به شما روی اقبال کرده است که عالمیان روی شما و قیامت شما حساب می‌کنند. قیامت اسلامی و قیام جهانگیر است. زانوی دزدها به لرزه افتاده، دل دشمنان‌ می‌تپد، از شما می‌ترسند، به انحاء گوناگون دسیسه می‌کنند تا وحدت شما را در هم بشکنند. امروز روز تفرقه نیست، روز اتحاد و یگانگی است.

۲٫
شما سرمشق و دستورالعمل لازم دارید و باید خودتان را بسازید، چون آن طور که اینجا ساخته شوید برای ابد همان گونه خواهید بود. وقت هم خیلی کم است. عمری نمانده است، باید خودتان را بپائید و بکوشید که نفس مطمئنه و نفس آرمیده داشته باشید. تا دشمن را خفه نکنید، نمی‌توانید نفس آرام داشته باشید. این نمازها، این وحدت‌ها همه برای خفه کردن دشمن است.

29نوامبر/16

جهاد اختیاری و رحمت الهی (۲)

حضرت آیت‌اله مصباح یزدی

امام خمینی (ره) و توفیق جهاد در عرصه‌های مختلف
الف) جهاد علمی و بسط فلسفه
امکان ندارد یک فرد بتواند در همۀ عرصه‌ها در خط اول باشد. گاه خدای متعال به برخی توفیق می‌دهد که دو یا چند عرصۀ جهادی را جمع کنند که البته توفیقی بسیار استثنایی است؛ همانند توفیقی که به امام خمینی (رضوان‌اله‌علیه) داده شد. در سال ۱۳۳۲، وقتی من به قم آمدم، ایشان در مسجد محمدیه درس می‌گفتند. عصرها درس اصول و بعد از مدتی، صبح‌ها درس فقه هم می‌گفتند. درس فقه ایشان محدودتر و درس اصول پرجمعیت‌تر بود.(۱) به‌‌هرروی، ایشان استاد حوزه بودند و یکی از مصداق‌های جهادی در ایشان جهاد علمی بود. در آن دوره، در زمینۀ بحث‌های حوزوی، اختلاف‌نظرهایی وجود داشت و برخی (چه به‌سبب قصور در تشخیص و چه به‌‌سبب عوامل دیگر) تنها سبک خاصی از تعلیم‌وتعلم در رشته‌های خاص حوزوی را می‌پذیرفتند و درقبال بعضی از رشته‌ها بی‌مهر بودند. (۲) گاه فقط بی‌مهری نبود، بلکه با آن مبارزه می‌شد؛ مانند رشته‌های فلسفه و عرفان. گاه، تلاش در این رشته‌ها واقعاً جهاد بود. یکی از جهادهایی که امام (رضوان‌اله‌علیه) در زمینۀ علوم حوزوی انجام دادند، این بود که ایشان علوم عقلی رااز استادانی مانند مرحوم آقای شاه‌آبادی (رضوان‌اله‌علیه) به‌‌خوبی آموختندو کوشیدند در تدریس فلسفه شاگردانی همچون مرحوم آقای مطهری (رضوان‌اله‌علیه) را پرورش دهند. امام (رضوان‌الله‌علیه) در مدرسۀ فیضیه، درس اخلاق نیز می‌گفتند که عصرهای پنج‌شنبه برگزار می‌شد و درس دیگر ایشان که نسبتاً خصوصی هم بود و امثال آقای مطهری در آن شرکت می‌کردند، درس اسفار بود. در چنان دوره‌ای، صرف تدریس این درس و پرورش چنین شاگردانی، خود نوعی جهاد بود؛ زیرا این درس‌ها مخالفان بسیاری داشت و امام بایستی با آنها مبارزه می‌کرد. گاه، کار به‌جایی می‌رسید که بعضی از تنگ‌نظران به این رشته‌ها نسبت کفر می‌دادند و این داستان معروف است که استکان مرحوم آقا مصطفی را به این علت آب کشیده بودند که پدر ایشان اهل فلسفه است، پس هم خودش و هم پسرش مرتدند! چنین مشکلاتی در عرصۀ علمی قم و در میان روحانیت وجود داشت و امام (رضوان‌اله‌علیه) با تلاشی مُجدّانه این سدها را شکست و در این زمینه بعد از ایشان مرحوم علامه طباطبایی (رضوان‌اله‌علیه) کار نهایی را انجام دادند.

ب) جهاد اخلاقی
امام در درس اخلاق کاری می‌کرد که گاه افرادی در کلاس اخلاق ایشان از فرط گریه غش می‌کردند. من در این کلاس نبودم، اما به‌‌یاد دارم که برخی می‌گفتند عده‌ای در پای موعظه ایشان، آن‌چنان گریه می‌کردند که گاه بی‌هوش می‌شدند. گذشته از این کلاس، رفتار خود ایشان نیز جهادی اخلاقی بود. در میان شاگردان و نزدیکان، ایشان چنان رفتار می‌کرد که شیوۀ رفتارش تربیت بود. برای مثال، اگر فردی در بین راه از امام چیزی می‌پرسید، ایشان می‌ایستاد و پاسخِ پرسش او را می‌داد و سپس بعد از راه‌انداختن آن فرد حرکت می‌کرد؛ یعنی حاضر نبود هنگام راه‌رفتن در خیابان یا کوچه، کسی دیگری هم همراهش راه بیاید و درمقابل دیگران تظاهر کند که شاگردان زیادی دارد. همیشه، تنها راه می‌رفت و اجازه نمی‌داد کسی با او همراه شود؛ البته، بعدها به‌‌دلیل مسائل سیاسی و مرجعیت، انجام یک‌سری از کارها ضروری بود و ایشان حداقل آنها را انجام می‌داد؛ زیرا مراجعات مختلفی به ایشان می‌شد و گاه باید فوراً پاسخ کسی را می‌دادند، اما به‌هرروی، آن وقتی که ایشان استادی ساده بود، بسیار متواضع، بی‌پیرایه، بی‌تکلف، بی‌ادعا و آماده برای فداکاری در راه وظیفه بود. حکایت مسائل سیاسی و انقلاب هم که روشن است و شرح پیروزی انقلاب بسیار مفصل است. امام (رضوان‌اله‌علیه) هم در جهاد علمی موفق بود و هم در جهاد با نفس که جهاد اکبر است.

ج) تربیت شاگردی بزرگ مانند شهید مطهری
ایشان در راه تربیت دیگران نیز موفق بود و مبارزان و مجاهدان بزرگی را تربیت کرد. امام (رضوان‌اله‌علیه) با روش‌های نادرست و انحراف‌هایی که در جامعه وجود داشت،مبارزه کرد. ایشان در جوامع علمی با تفکرهای نادرست مبارزه کرد و راه را برای پیشرفت‌های علمی و معنوی دیگران باز کرد. یکی از موفقیت‌هایی که خدای متعال به امام مرحمت کرد این بود که شاگردانی چون آقای مطهری را نصیب امام کرد. مرحوم آقای مطهری به‌‌صورت‌های مختلف ابراز می‌کردند که من تربیت‌شدۀ دو استاد هستم: امام و علامه طباطبایی (رضوان‌الله‌علیهما). مرحوم مطهری در سخنانشان یا حتی گاه در نوشته‌هایشان، وقتی اسم این دو بزرگوار را می‌بردند، معمولاً می‌گفتند: روحی له الفداء. مرحوم آقای مطهری افتخار می‌کرد که پرورش‌یافتۀ چنین استادانی است و متقابلاً استادها نیز افتخار می‌کردند که چنین شاگردی دارند. همه می‌دانیم، امام درباره ایشان فرمود: حاصل عمر من است. حرف بزرگی است که استادی درباره شاگردش بگوید او حاصل عمر من است و اگر من هفتاد سال زحمت تدریس کشیدم، نتیجه‌اش را دیدم. همان‌طورکه مرحوم آقای طباطبایی نیز به آقای مطهری ابراز علاقه می‌فرمودند. علامه می‌گوید: وقتی آقای مطهری وارد جلسه درس می‌شد، من به وجد می‌آمدم، لذت می‌بردم و شاد می‌شدم؛ زیرا هرچه می‌گفتم، ایشان درک می‌کرد و سخنانم هدر نمی‌رفت. این تعبیر را من از هیچ استادی و دربارۀ هیچ شاگردی نشنیدم که بگوید وقتی فلان شاگرد وارد جلسه درس من می‌شد، من به وجد می‌آمدم. حتی برخی نقل می‌کنند که علامه گفته است وقتی ایشان می‌آمد، من به‌رقص می‌آمدم.

شهادت، مزد جهادگران الهی
اینها برای کسانی که اهل جهادند، توفیق‌های الهی است. مرحوم مطهری سرانجام به آرزوی دیرینه خود رسید و با فیض الهی در راه او شهید شد؛ البته، شهادت عالمان شیعه مسبوق به سابقه و مایۀ افتخار شیعیان است. برخی از عالمان شیعه بین علم و شهادت جمع کردند؛ برای مثال دو شهید بزرگوار، شهید اول و شهید ثانی. یکی از افتخارات ما طلبه‌ها که هم باید به آن بنازیم و ببالیم و هم باید از آن درس بیاموزیم کتاب شرح لمعه است؛ درسی که اکنون در همۀ حوزه‌های علمیه شیعی عالم (تا آنجا که ما خبر داریم) تدریس می‌شود و به‌‌عنوان یکی از بهترین کتاب‌های درسی است. شرح لمعه هم متن است و هم شرح. متن لمعه را عالمی بزرگ نوشته است و استاد بزرگ دیگری آن را شرح داده است. هر دوی ایشان در راه خدا شهید شدند. متن را شهید اول و شرح را شهید ثانی نوشته است. آیا چنین چیزی نشان بر این امر نیست که جهادگران در راه خدا پاداشی عظیم دارند؛ علاوه‌برآنکه شهادت نصیبشان می‌%D

29نوامبر/16

یادآوری نعمت با تکیه بر توکل

حضرت آیت‌اله جوادی آملی

تدوین حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی‌پور

انسان موجودی است که خدای سبحان او را با سرمایه‌هایی خلق کرده تا با استفاده از آن در مسیر کمال و پیشرفت قرار گیرد و با بهره‌برداری از آنها، استعدادهای بالقوۀ خود را به فعلیت برساند و به کمال دست یابد. این سرمایه‌هایی که به بشر ارزانی شد شامل سرمایه‌های عادی و معنوی است که اگر از آن به‌گونه درست بهره‌برداری کند هدف، یعنی رسیدن به کمال، تحقق پیدا می‌کند. اما گاه انسان از آن سرمایه‌ها غفلت می‌کند و از استفادۀ درست آن بی‌خبر است؛ از این‌رو نیازمند است پیوسته به او یادآوری شود که این نعمت چیست، سرچشمۀ این نعمت کیست و راه استفاده از آن نعمت چگونه است. به همین سبب قرآن در آیات متعددی انسان‌ها را به یاد نعمت‌ انداخته است و از او خواسته که به یاد نعمت‌ها باشد و در پرتو یاد نعمت، یاد ولی نعمت خود نیز باشد. قرآن خطاب به مؤمنان می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَهَ ا… عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَاتَّقُوا ا…َ وَ عَلَى ا… فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَْ» (مائده / ۱۱)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید نعمت خدا بر خود را، به یاد بیاورید آنگاه که گروهی آهنگ آن کرده‌اند که به‌سوی شما دست دراز کنند و شما و آیین‌تان را نابود کنند، پس خداوند دستشان را از شما بازداشت و از خدا پروا کنید و پیمان‌های او را نشکنید. مؤمنان باید در امر دین و دنیای خود تنها بر خدا توکل کنند.

در سورۀ مبارک احزاب نیز خطاب به مؤمنان می‌فرماید: «یا ایها الذین امنوا اذکرو نعمت‌ا… علیکم اذجائتکم جنود فارسلنا علیهم ریحاً و جنود الم تروها و کان ا… بما تعملون بصیراً» (احزاب / ۹)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید نعمت خدا را که در غزوۀ خندق بر شما نازل شد به‌خاطر داشته باشید، آن هنگام که سپاهیانی از قبایل مختلف هم‌پیمان شدند و آهنگ شما کردند و برای شکست آنان در شب‌های زمستانی بادی سرد بر آنان فرستادیم و لشکریانی از فرشتگان که شما آنها را نمی‌دیدید به سویشان گسیل داشتیم و خدا به آنچه می‌کنید، بیناست.

از این دو آیه استفاده می‌شوند که از برنامه‌های مؤمنان آن است که به یاد نعمت‌های خدا باشند،؛ این نعمت‌ها شامل نعمت‌های مادی و معمولی است. مصادیق نعمت‌های مادی روشن است و مصادیق نعمت‌های معنوی نیز فراوان است. از باب مثال نعمت دین و معنویت که با بعثت پیامبران الهی تحقق پیدا می‌کند از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداست که پیروان دین باید با یاد آن نعمت، از آن سپاسگزاری کنند و قدر آن را بدانند و در حفظ و عمل به آن کوشا باشند. از این نعمت بزرگ به‌عنوان فضل، یعنی نعمت سنگین یاد شده است (جمعه / ۲). نعمت عقل و خرد که باید از آن برای شناخت مبدأ و معاد و وحی و صراط مستقیم استفاده کرد و با این شناخت و به‌عنوان صراط مستقیم سعادت حقیقی و ابدی را برای خود رقم بزند.

نعمت اتحاد و برادری نعمتی است که در پرتو حاکمیت دین در جامعه تحقق پیدا می‌کند و انسان‌ها با قدر‌دانستن آن، از نفوذ بیگانه در خود جلوگیری می‌کنند و ملتی عزیز و سربلند می‌شوند: «وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ ا… عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا» (آل عمران / ۱۰۳)؛ «و نعمت خدا را بر خود یاد کنید؛ آنگاه که دشمن یکدیگر بودید و او میان دل‌های شما الفت انداخت و در پرتو نعمت او با یکدیگر برادر شدید و آنگاه که در پرتگاه گودالی از آتش بودید پس شما را از آن رهایی بخشید.»  اشاره به نعمت پیروزی مسلمانان در برابر دشمنان که در آیه سوره احزاب از آن یاد شده است.

از این آیات این‌گونه استفاده می‌شود که تذکر نعمت خدا برای سپاسگزاری به سود همه است و هر انسانی باید به یاد نعمت کنونی و رنج‌های دوران گذشتۀ خود باشد.

هرگاه انسان پس از تذکر الهی به نعمت‌های ظاهری، مانند آب، نان، سلامتی، کشاورزی و مانند آن، یادآور نعمت‌های باطنی شد و نعمت‌های ظاهری و باطنی خدا را شناسایی و نسبت‌به آن شکرگزاری کرد، شایستۀ آن می‌شود که به یاد ولی نعمت بیفتد و کسی که به یاد خداست، خدا به یاد اوست.

پاداش یاد نعمت خدا

ذکر هر چیزی پاداش مناسب خود را دارد. آنجا که ذکر نعمت است شکر آن مایۀ افزایش نعمت است، اما بازده و جزای ذکرِ ولی نعمت آن است که خداوند خود انسان را می‌پرورد و او را برای ابد زنده نگاه می‌دارد تا چشم جانش گشوده شود و دیدگانش بینای  شود؛ زیرا کسانی که از یاد خدا رویگردان شوند، در قیامت کور محشور می‌شوند و وقتی از چرایی آن می‌پرسند، خداوند می‌فرماید: «رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیراً» (طه / ۱۲۵)؛ پروردگارا چرا مرا کور محشور کردی در‌حالی‌که من بصیر و بینا بودم؟» چنین جواب می‌شنوند: «کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى» (طه / ۱۲۶)؛ آیات، برای شما آمده است، اما شما آن را فراموش کردید؛ از این‌رو شما نیز فراموش می‌شوید»؛ یعنی کسی که خدا را فراموش کرده نابیناست که چشم درون و قلب او کور است و اگر کسی خدا را فراموش نکند و به یاد خدا باشد چشم دل او بینا و روشن است.

پیامبر اعظم (ص) و یاد نعمت‌های خدا

خدای سبحان از پیامبر اکرم (ص) نیز خواسته است که به یاد نعمت‌هایی که خدا به او ارزانی داشته است، باشد. «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى * وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى * وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى * فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ * وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ * وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» (ضحی / ۶ تا ۱۱)؛ مگر تو را کودکی یتیم نیافت، پس به تو پناه داد و تو را راه نایافته دید، پس هدایت کرد و تو را تهیدست یافت، پس توانگر ساخت، پس تو نیز یتیم را خوار و مغلوب مکن که خود درد یتیمی را احساس کردی و سؤال‌کننده را که از تو رهنمود می‌خواهد یا مالی می‌طلبد از خود مران و بر او بانگ مزن که خود تلخی تنگدستی را چشیده‌ای و نیاز به رهنمود را دانسته‌ای، تو می‌دانی که همۀ این نعمت‌ها از جانب خداست، پس نعمت پروردگارت را بازگوی و شکرش را بجای آور و در گفتار و کردار نشان بده که نعمت‌ها دادۀ خداست.

نعمت پیروزی و حق‌‍‌شناسی آن

نعمت موفقیت مسلمانان در نبرد با بیگانگان و رهایی آنها از دست دشمنان به‌صورت عام و خاص در قرآن مورد یادآوری قرار گرفته است تا مسلمانان با یاد آن نعمت‌ها، آن را حفظ کنند. «وَاذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الأرْضِ تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (انفال / ۲۶).

برای اینکه بدانید خدا یاور مؤمنان است به‌یاد آورید زمانی را که در سرزمین مکه گروهی اندک بودید و در آنجا ناتوان شمارده می‌شدید و همواره بیم آن داشتید که مردم شما را بربایند، سپس خدا شما را در مدینه‌ جای داد و به یاری خود نیرومندتان کرد، باشد که خدا را سپاسگزاری کنید. در واقع این آیه می‌فرماید شما به دلیل اینکه محیط‌تان ناامن بود و می‌ترسیدید خداوند شما را جا و پناه داد و یاریتان کرد و منطقۀ شما را امن کرد؛ از این‌رو شما نیز باید با یاد این نعمت، شکر آن را بجا آورید و آن را از دست ندهید.

اهتمام مشرکان و منافقان در براندازی اسلام

خداوند سبحان به مسلمانان گوشزد می‌کند که ما شما را از شرّ منافق داخلی و مشرک خارجی نجات دادیم، نه دشمنان داخلی؛ یعنی منافقان توانستند اسلام و مسلمانان را از بین ببرند و نه دشمنان بیرونی. منافقان توطئۀ براندازی اسلام و سرکوبی مسلمانان را در سر داشتند و بر آن اهتمام می‌ورزیدند، ولی موفق نشدند (توبه / ۷۴) و مشرکان نیز از جهات مختلف درصدد آسیب‌زدن به اسلام و تضعیف مسلمانان بودند، نخست با توطئۀ تبلیغی و مانند آن می‌خواستند مسلمانان را از اسلام دور کنند و چون موفق نشدند، با آزار و اذیت یا بدزبانی آنها را می‌رنجاندند (ممتحنه / ۲)، اما خداوند همۀ آن توطئه‌ها را خنثی کرد و تا آنجا آنها را پیش برد که همۀ دشمنان از شکست اسلام و مسلمانان ناامید شدند؛ «لْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ» (مائده / ۳).

فرمان تقوا و توکل

به یاد نعمت خدا‌بودن، پرهیز از نافرمانی خدا و نجات از دوزخ را در پی دارد. برای آنکه همگان از چنین نعمتی برخوردار شوند باید بر خدا توکل کنند؛ زیرا اگر کسی به یاد این نعمت باشد که برای پیروزی اسلام و مسلمانان هیچ راهی جز امداد غیبی الهی نبود که به آنها عزم راسخ داد و ترس را از دل‌های مؤمنان برداشت و شوق و شعف را در وجود آنان برافروخت، در این صورت افزون بر اینکه خود را بدهکار خدا می‌بینند و خاضع و مطیع او می‌شوند، نه بستانکار و مغرور، یقین می‌کنند که تنها باید به خدا تکیه و اعتماد کنند.

توکل تکوینی و تشریعی

توکل یعنی انتخاب وکیل و اعتماد بر وی و استناد به او؛ این مهم هم در تکوین رواست و هم در تشریع! توکل در تشریع آن است که حق قانون‌گذاری و شریعت نهادی به خداوند واگذار شود و در اجرای دستورهای دینی به قدرت نامحدود او تکیه و بر لطف وحی اعتماد شود.

به این دلیل توکل بر خداوند لازم است که انسان جاهل و عاجز است و در جایگاه عجز و جاهلی به وکیل و تکیه‌گاه نیازمند است. از این‌رو نه در امور تکوینی و اسباب و عمل ظاهری می‌تواند به قدرت خود یا مثل خود متکی باشد (زیرا نه خود توانمند است و نه دیگری) و نه در احکام و مسائل تشریعی و تدوین قوانین می‌تواند به غیر خدا یا دیگران توکل کند.

 

نتیجه‌گیری

از مجموعه مطالب این گفتار و مقال استفاده می‌شود که خدای سبحان نعمت‌های فراوان مادی و معنوی در اختیار بشر قرار داده است که او باید قدر آن نعمت را بداند و آنها را در جهت درست به‌کار گیرد؛ چون این انسان گاه دچار غفلت می‌شود و بر اثر غفلت نعمت‌های الهی را فراموش می‌کند و با فراموشی نعمت، ولی نعمت را نیز فراموش می‌کند. و مومن مأمور شده است که پیوسته آن نعمت را به‌یاد آورد؛ از این‌رو در قرآن ما را توجه داده است به یاد آن نعمت‌ها باشیم، نعمت‌هایی چون نعمت حاکمیت دین الهی و زدودن حاکمیت طاغوت، نعمت اتحاد و برادری در برابر نقمت تفرقه و دشمنی و جدایی، نعمت موفقیت و پیروزی، نعمت مادی مانند رزق و روزی و نعمت سلامتی، نعمت امنیت و مانند آن، نعمت‌هایی که اگر انسان به یاد آنها باشد آنها را حفظ می‌کند و سپاسگزار آن خواهد بود و با سپاسگزاری از آنها، این نعمت افزون خواهد شد، اما باید توجه داشت که حفظ این نعمت و سپاسگزاری، متوقف بر توکل و اعتماد بر خدای متعال است!

سوتیتر

۱: ذکر نعمت خدا برای سپاسگزاری به سود همه است و هر انسانی باید به یاد نعمت کنونی و رنج‌های دوران گذشته خود باشد

۲: به یاد نعمت خدا‌بودن، پرهیز از نافرمانی خدا و نجات از دوزخ را در پی دارد. برای آنکه همگان از چنین نعمتی برخوردار شوند باید بر خدا توکل کنند

29نوامبر/16

فضیلت خدمت به مومنین و برادران دینی

الامام الکاظم – علیه السّلام – : اِنَّ خَواتیمَ أعمالِکُم قَضاءُ حَوائجِ إخوانِکُم والإحسانِ إلیهِمْ ما قَدَرْتُم و الاّ لَمْ یُقْبَلْ مِنْکُم عَمَلٌ. «بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۳۷۹»

همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نیازهای برادران‌تان و نیکی کردن به آنان در حد توان‌تان است والا (اگر چنین نکنید)، هیچ عملی از شما پذیرفته نمی‌شود.
الامام الصادق – علیه السّلام – : قال الله عزّوجل: ألخَلقُ عِِیالی فَأَحبُّهُمْ إِلیَّ أَلْطَفُهمْ بِهمِ وَ أَسعاهُمْ فی حَوائِجِهِمْ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۹۹»

خدای متعال می‌فرماید: مردم خانواده من هستند، پس محبوب‌ترین آنان نزد من کسانی هستند که با مردم مهربان‌تر و در راه برآوردن نیازهای آنان کوشاتر باشند.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : مَنْ قَضی لِمُؤمنٍ حاجه‌ قَضی اللهُ لَهُ حوائجَ کثیره أَدْناهُنَّ الجنَّه. «قرب الاسناد، ص ۱۱۹»

هر کس یک نیاز مؤمنی را روا سازد، خداوند حاجت‌های فراوان او را روا سازد که کمترین آن بهشت باشد.
الامام الکاظم – علیه السّلام – : اِنّ لِلّهِ عباداً فی الأرضِ یَسعَونَ فی حوائجِ النّاسِ هُمُ الآمِنونَ یَومَ القِیامَه. «بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۱۹»

همانا خدا را در زمین بندگانی است که برای رفع نیازهای مردم می‌کوشند، اینان در روز قیامت (از عذاب)، در امان هستند.
الامام الصادق – علیه السّلام – : أَلماشی فی حاجَه أَخیهِ کَالسّاعی بَیْنَ الصّفا وَ المروَه. «تحف‌العقول، ص ۳۰۳»

کسی که در راه برطرف ساختن نیاز برادر خود قدم بردارد، مانند کسی است که سعی میان صفا و مروه به جای آرد.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : مَنْ مَشی فی عَونِ أخیهِ و مَنْفَعَتِهِ فَلَهُ ثوابُ الْمجاهدینَ فی سَبیلِ الله. «ثواب الاعمال، ص ۳۴۰»

پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – فرمود: کسی که برای کمک به برادر خود و سود رساندن به او اقدام کند، پاداش مجاهدان در راه خدا به او داده خواهد شد.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : مَنْ قَضی لأخیهِ المؤمنِ حاجه کانَ کمَن عَبَدَ اللهَ دَهرَهُ. «امالی شیخ طوسی، ص ۴۸۱، ح ۱۰۵۱»

هر کس یک نیاز برادر مؤمن خود را برآورد، مانند کسی است که عمر خویش را به عبادت خدا سپری کرده باشد.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله -: أیّها مُسلمٍ خَدَمَ قوماً مِنَ المسلمینَ إلاّ أعْطاهُ اللهُ مِثلَ عَددِهِم خُدّاماً فی الجَنَّه. «الکافی، ج ۲، ص ۲۰۷»

هر مسلمانی که گروهی از مسلمانان را خدمت کند، خداوند به تعداد آنان در بهشت به او خدمتکار دهد.
الامام الصادق – علیه السّلام – : لَقَضاءُ حاجه إِمرئٍ مُؤمنٍ أفضلُ مِنْ حَجَّه و حَجَّه و حَجَّه، حتّی عَدَّ عَشَرَ حِجَجٍ. «امالی شیخ صدوق، ص ۱۹۷»

برآوردن نیاز مؤمن به یقین برتر از یک حج و یک حج و یک حج است، (امام – علیه السلام – تا ده حج شمردند)

 

قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : مَنْ سَعی فی حاجَه أَخیهِ المؤمنِ فکأنَّما عَبَدَ اللهَ تِسْعَهَ آلافِ سنَه، صائماً نهارُهُ قائماً لَیلَهُ. «بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۱۶»

کسی که در راه برآوردن نیاز برادر مؤمن خود بکوشد، گویی نُه هزار سال با روزه گرفتن و شب زنده داری کردن، خدا را عبادت کرده باشد.
الامام الصادق – علیه السّلام – : اَنَّ الرَّجُلَ لَیَسْأَلُنی الْحاجه فَأُبادِرُ بِقَضائِها مَخافَه اَنْ یَسْتَغْنِیَ عَنْها فَلا یَجِدَ لَها مَوقِعاً إِذا جاءَتْهُ. «عیون‌الاخبارالرضا – علیه السّلام -، ج ۲، ص ۱۷۹»

هرگاه مردی از من درخواست حاجتی کرد، در رفع حاجت و نیاز او شتاب می‌ورزم؛ زیرا بیم آن می‌رود که کار از کار بگذرد و اقدام من در کمک به او دیگر به کارش نیاید.

الامام الصادق – علیه السّلام – : إِنّی لَأسارٍِعُ إلی حاجَه عَدُوّی خَوفاً اَنْ اَرُدَّهُ فَیَسْتَغْنیَ عَنّی. «بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۲۰۷»

من در برآوردن نیاز دشمن خود (نیز) شتاب می‌کنم؛ زیرا می‌ترسم دست رد به سینه او زنم و او از من بی‌نیاز شود.
الامام علی – علیه السلام – : وَ مِنْهَا إصدَارُ حاجاتِ النَّاسِ یومَ وُروُدِهَا عَلَیکَ بِمَا تَحرَجُ بِهِ صُدُورُ اَعوَانِکَ. «نهج البلاغه، نامه ۵۳»

امام علی – علیه السلام – (به مالک اشتر) فرمود: از جمله خدمت رسانی تو این است که نیازهای مردم را هنگامی که به تو مراجعه می‌کنند، برآورده سازی, آن خدماتی را که معاونان تو از انجام آن کارها ناتوانند.
الامام علی – علیه السلام – : لاَ یستَقِیمُ قَضاءُ الحَوَائِجِ اِلاّ بِثَلاثٍ: بِاِستِصغارِها لِتَعظُمَ، وَ بِاِستِکتامِهَا لِتَظهَرَ، وَ بِتَعجیلِهَا لِتَهنُؤَ. «نهج‌البلاغه، حکمت ۱۰۱»

برطرف کردن نیازهای مردم پایدار نیست مگر به سه چیز: ۱- کوچک شمردن خدمت تا خدا آن را بزرگ نماید؛ ۲- پنهان داشتن آن تا خدا آن را آشکار کند؛ ۳- شتاب در برآوردن نیاز حاجتمند تا مسرت بخش باشد.
جاء رجل من الانصار یرید أن یسأله حاجه فقال الامام الحسین – علیه السلام – : یا أخَا الاَنصار صُن وَجهَکَ عَن بَذلَه المَسأَلَه وَ ارفَع حَاجَتَکَ فِی رُقعَه، فَإِنّی آتٍ فیها ما سارَّکَ اِن‌شَاءَ اللهُ. «بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۱۱۸»

مردی از انصار محضر امام حسین – علیه السلام – شرفیاب شد و تصمیم داشت که حاجتش را با امام – علیه السلام – مطرح کند. حضرت به او فرمود: ای برادر انصاری! آبروی خود را حفظ کن و درخواست خود را شفاهی و رو در رو مطرح نکن، بلکه حاجتت را در نامه‌ای بنویس و بیاور تا من آنچه در نامه نوشته‌ای و سبب خوشحالی تو می‌شود به خواست خدا برآورده سازم.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : أَبلِغُونی حَاجَه مَن لاَ یستَطیعُ اِبلاَغَ حَاجَتهِ، فَاِنَّهُ مَن اَبلَغَ سُلطاناً حَاجَه مَن لاَ یستَطیعُ إِبلاَغَها، ثَبَّتَ اللهُ قَدَمَیهِ عَلَی الصِّرَاطِ یومَ القِیامَه. «بحارالأنوار، ج ۳، ص ۳۸۴»

درخواست نیازمندی را که خودش نمی‌تواند آن را ابلاغ کند به من برسانید و هر که تقاضای درمانده‌ای را به مسئولی برساند در حالی که نیازمند، خودش از رساندن نامه‌اش ناتوان است؛ خداوند او را در روز قیامت بر صراط ثابت قدم نماید.
الامام الحسین – علیه‌السلام – : اِنَّ حَوائِجَ النَّاسِ اِلَیکُم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکُم، فَلا تَمِلُّوا النِّعَم. «بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۳۱۸»

درخواست‌های مردم از شما، از نعمت‌های الهی است برای شما، از این نعمت‌ها ملول و خسته نشوید.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : اِخوانُکُم جَعَلَهُمُ اللهُ تَحتَ اَیدِیکُم، فَمَن کانَ اَخُوُه تَحتَ یدِهِ فَلیطُعِمهُ مِمّا یأکُلُ وَ لیکسِهِ مِمّا یلبَسُ وَلاَ یکَلِّفهُ مِمَّا یغلِبُهُ فَاِن کَلَّفَهُ ما یغلِبُهُ فَلیعِنهُ. «بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۱۴۱»

خداوند بعضی از برادران‌تان را زیر دست شما قرار داده است، پس هر که برادرش زیر دست اوست، باید از آنچه می‌خورد به او نیز بخوراند، و از آن چه می‌پوشد به او هم بپوشاند و کاری را که در توان او نیست به او واگذار نکند و اگر کار دشواری را به او سپرد، به کمک او بشتابد.
الامام الصادق – علیه السلام – : مَن مَشی فی حاجَه اَخیهِ المُؤمِنِ کَتَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ عَشرَ حَسَناتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشرَ دَرَجاتٍ وَ حَطَّ عَنهُ عَشرَ سَیئاتٍ وَ اَعطاهُ عَشرَ شَفاعاتٍ. «بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۳۱۲»

کسی که برای برطرف کردن نیاز برادر مؤمن خود گام بردارد؛ خدای سبحان برای او ده حسنه می‌نویسد و مقام او را ده درجه بالا می‌برد و از ده گناه او می‌گذرد و شفاعت ده نفر را از او می‌پذیرد.

  1. قال الامام علی – علیه السلام – : یا جابِرُ! مَن کَثُرَت نِعَمُ اللهِ عَلَیهِ کَثُرَت حَوائِجُ النّاسِ اِلَیهِ فَمَن قامَ للهِ فیهَا بِمَا یجِبُ عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَ البَقاءِ وَ مَن لَم یقُم فیها بِمَا یجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَوالِ وَ الفَناءِ. «نهج‌البلاغه، حکمت ۳۷۳»

امام علی – علیه السلام – (به جابربن عبدالله انصاری) فرمود: ای جابر! هر که از نعمت‌های خداوندی بیشتر بهره یابد، مردم نیازمند هم بیشتر به او رجوع می‌کنند، در پاسخ به نیازهای مردم هر که برای خدا برخیزد و بنا بر توانایی‌هایی که دارد انجام وظیفه کند، تداوم نعمت‌های خداوندی را فراهم ساخته است و اگر انجام وظیفه نکند، نعمت‌ها را به زوال و نیستی می‌سپرد.

الامام الصادق – علیه السلام – : مِن اَحَبَّ الاَعمالِ اِلی اللهِ عَزَّوَجَلَّ اِذخالُ السُّرُوِر عَلَی المُؤمِنِ؛ اِشباعُ جُوعَتِهِ أَو تَنفِیسِ کُربَتِهِ؛ اَو قَضاءِ دَینِهِ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۹۲»

از با ارزش‌ترین کارها نزد خداوند متعال، شاد کردن مؤمنین است؛ مثل سیر نمودن آنها، یا نجات دادن آنان از سختی‌ها و گرفتاری‌ها، یا ادای بدهی آنها.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : مَن اَصبَحَ لاَیهتَمُّ بِاُمُورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ مِنهُم و مَن سَمِعَ رَجُلاً ینادِی یالَلمُسلِمینَ! فَلَم یجِبهُ فَلَیسَ بَمُسلِمٍ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۶۴»

کسی که شب را به روز آورد و به امور مسلمانان رسیدگی نکند، پس از مسلمانان نیست و نیز هر که بشنود مردی از مسلمین فریادرسی می‌خواهد و به او پاسخ ندهد، از مسلمین نیست.
الامام الصادق – علیه السلام – : یحِقُّ عَلَی المُسلِمَینَ اَلاِجتِهاد فِی التَواصُلِ وَ التَعاوُنِ وَ التَعاطُفِ وَ المُواسَاه لِاَهلِ الحاجَه وَ تَعاطُف بَعضُهُم عَلی بَعضٍ. «الکافی، ج ۲، ص ۱۷۵»

مسلمانان موظفند در راه رسیدگی و کمک به نیازمندان کوشا و نسبت به یکدیگر عطوف و مهربان باشند و از پرداخت کمک‌های مالی به همدیگر مضایقه نکنند و به هنگام گرفتاری، یار و یاور هم باشند.
الامام علی – علیه السلام – : اِنَّ للهِ عِبَاداً یختَصُّهُمُ اللهِ بِالنَّعَمِ لِمَنافِعِ العِبادِ فَیقِرَّهَا فِی أَیدِیهِم مَا بَذَلُوهَا فَإِذَا مَنَعُوها نَزَعَهَا مِنهُم ثُمَّ حَوَّلَهَا إِلی غَیرِهِم. «نهج‌البلاغه، حکمت ۴۱۷»

خداوند را بندگانی است که به آنان نعمت‌های ویژه داده است برای نفع رساندن به دیگر بندگانش؛ پس امکاناتی در دسترس آنها قرار داده است که بذل و بخشش کنند. هرگاه از بذل آن نعمت‌ها دریغ ورزند و چیزی به کسی ندهند، آن نعمت‌ها را از آنان باز می‌ستاند و به دیگران می‌دهد.
قال‌رسول الله – صلی الله علیه و آله – : مَن سَعی فی حاجَه اَخیهِ المُسلِمِ طَلَبَ وَجهِ اللهِ کَتَبَ اللهُ عَزَّوَجَّلَ لَهُ أَلفَ أَلفَ حَسَنَه. «الکافی، ج ۲، ص ۱۹۷»

هر کس که در بر طرف کردن نیاز مسلمانی به خاطر خدا کوشش کند، خداوند بزرگ برای او هزار هزار حسنه می‌نویسد.
الامام الصادق – علیه السلام – : قَضَآءُ حَاجَه المُؤمِنِ اَفضَلُ مِن اَلفِ حَجَّه مُتََقَبَّلَه بِمَنَاسِکِهَا وَ عِتقِ رَقَبَه لِوَجهِ اللهِ وَ حملانِ أَلفِ فَرَسٍ فِی سَبیلِ اللهِ بِسَرجِهَا وَ لُجُمِهَا. «بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۲۸۵»

فضیلت پاداش برطرف کردن نیاز مؤمن, از هزار حجّی که تمام اعمال آن قبول شده باشد و آزاد کردن یک بنده در راه خدا و صرف بار هزار اسب در راه خدا با زین و لجامش, بیشتر است.

 

الامام الصادق – علیه السلام – : مَا امَنَ بِاللهِ وَ لاَ بِمُحَمَّدٍ وَلاَ بِعَلِّی مَن اِذا اَتاهُ اَخُوهُ المُؤمِنُ فی حاجَه لَم یضحَک فِی وَجهِهِ فَاِن کَانَت حَاجَتُهُ عِندَهُ سارَعَ اِلی قَضائِها وَ اِنْ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ تَکَّلَّفَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِهِ حَتّی یَقْضِیَها لَهُ. «بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۱۷۶»

به خدا، محمد و علی ایمان نیاورده است کسی که در هنگام نیاز برادر مؤمنش با خوشرویی با او برخورد نکند؛ پس اگر توان دارد احتیاج او را شخصاً برطرف نماید و اگر قادر نیست با کمک دیگری مشکل او را حل کند.

 

الامام الصادق«ع» قال لِنفرٍ عنده:

«مالکم تستخفُّون بنا؟ قال: فقام إلیه رجلٌ من خراسان فقال: معاذ لوجه الله أن نستخفّ بک أو بشئ من أمرک، فقال: بلی إنّک من استخفّ بی، فقال: معاذ لوجه الله أن أستخفّ بک، فقال له: ویحک، ألم تسمع فلانًا و نحن بقرب الجُحفه و هو یقول لک: احملنی قدر مِیلٍ فقد و الله عییتُ، و الله ما رفعت به رأسًا، لقد استخففت به، و من استخفّ بمؤمن فبنا استخفّ، و ضیّع حرمه الله عزّ و جلّ». «وسائل‌الشیعه، ج ۸، ص ۵۹۲»

امام صادق«ع» به گروهی که در محضر او نشسته بودند فرمود:

چرا شما به ما اهل بیت توهین می‌کنید؟ [حاضران شگفت‌زده شدند]، مرد خراسانی قیام کرد و عرض کرد: پناه برخدا از اینکه به شما یا به اوامر شما اهانت کنیم، امام«ع» فرمود: چرا، تو از کسانی  هستی که به من اهانت کرده‌اند، پس این شخص عرض کرد: پناه برخدا که به شما اهانت کرده باشم، حضرت به او فرمود: وای بر تو، آیا صدای فلانی را ـ زمانی که ما نزدیک جُحفه بودیم ـ نشنیدی که از تو درخواست می‌کرد؛ مرا به اندازه یک مِیل همراه خودت ببر، به خدا خسته شدم، امّا به خدا سوگند، تو سرت را بلند نکردی و او را حقیر و کوچک شمردی، هر کسی مؤمنی را کوچک بشمارد، ما را کوچک شمرده و حُرمت خدای متعال را شکسته است.