Monthly Archives: ژانویه 2018

14ژانویه/18

عوامل فتنه

تحلیلی روان‌شناختی از تحولات صدر اسلام(۲)

اشاره

یکی از مسائل مهم برای  انتخاب شیوه صحیح در زندگی این است که مواظب باشیم در چاله‌های فتنه‌ها و انحرافات نیفتیم. با عنایت به تذکرات مکرر مقام معظم رهبری و با توجه به خطبه پنجاهم نهج‌البلاغه این بحث را پی می‌گیریم، ولی به عنوان مقدمه نکاتی را تذکر می‌دهیم.

فاعل قسری و فاعل اختیاری

کارهایی که از یک فاعل سر می‌زند، زمانی قسری یا جبری است که انسان در انجام آنها هیچ اختیاری از خود ندارد. در مقابل، کارهایی هستندکه اراده و اختیار فاعل در آن مؤثر است.

کارهای اختیاری و ارادی به موجود مکلف تعلق دارند. در این صورت گاهی فاعل به نتیجه و پیامد کارش آگاه است و اساساً آن کار را برای رسیدن به همان نتیجه انجام می‌دهد. روشن است که در این صورت تمام مسئولیت کار به عهده اوست. اگر نتیجه خوبی دارد، ثواب، برکات و فضائل خواهد داشت و اگر کاری است که برای رسیدن به هدف بدی انجام می‌گیرد، بسته به‌شدت و ضعف کار و هدف و انگیزه فاعل، آثار بدش دامنگیرش خواهد شد تا جایی که گاهی انسان را مخلد در عذاب می‌کند: « وَاَنْ تُخَلِّدَ فیهَا الْمُعانِدینَ »(۱) نکته‌ این است که چنین فردی اگر هزار بار دیگر هم زنده شود، دوباره همان کار را تکرار خواهد کرد: « وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ»(۲) خود را چنان ساخته که اگر تا ابد هم زندگی کند، باز همین کارها را خواهد کرد، از همین روی عذابش هم همیشگی خواهد بود.

اما گاهی در مقدمات ضعف‌هایی وجود دارد و نتایج کار چنان که باید و شاید برای فاعل روشن نیست. بدیهی است که فاعل هر اندازه به نتیجه بد کارش آگاه باشد، به همان اندازه مسئولیت خواهد داشت.

انتخاب شقاوت با چشم باز

آیا موجود مختاری وجود دارد که آگاهانه دست‌ به کاری بزند که صددرصد به ضررش هست و او را تا ابد او را گرفتار می‌کند؟ از عجایب خلقت این است که چنین موجوداتی وجود دارند و حتی اگر در اول کار نیز این طور نیستند، کارشان به جایی می‌رسد که این‌گونه می‌شوند. نمونه بارز آن ابلیس است.

در نهج‌البلاغه است که ابلیس شش هزار سال قبل از حضرت آدم خدا را عبادت می‌کرد. امیرالمومنین می‌فرمایند: «وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّه آلَافِ سَنَه، لَا یُدْرَى‏ أَ مِنْ‏ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَه»(۳) معلوم نیست این شش هزار سال از نوع سال‌های دنیاست که ۳۶۵روز است یا سال آخرتی است که «اِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَه مِّمَّا تَعُدُّونَ»(۴) بعد از این شش‌هزار سال عبادت، خداوند متعال فرمود که باید در کنار ملائکه در مقابل آدم سجده کنی. به او برخورد و گفت: من به این آدم خاکی سجده کنم؟ من به خودت سجده و  هر چه بخواهی عبادت‌ات می‌کنم. خداوند فرمود: «إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ‏ حَیْثُ‏ أُرِید»(۵) آن عبادتی که به دلخواه خود می‌کنی در واقع عبادت خودت هست. اگر مرا عبادت می‌کنی، کاری را بکن که من می‌گویم.» گفت: «نه این کار را نمی‌کنم :«أَنَاْ خَیرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ.»(۶)  فرمود با این کار تا ابد طرد و در عذاب مخلد می‌شوی. گفت: من به آدم سجده نمی‌کنم و تا جائی هم که بتوانم همه آدم‌ها را گمراه می‌کنم. در مقابل خدا، صریحاً لجبازی و فقط بندگان مخلَص را استثنا کرد، زیرا می‌دانست که دستش به آنها نمی‌رسد: «وَلأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین»(۷)

قرآن می‌فرماید در بین آدم‌ها کسانی هستند که حکم شیطان را دارند. انسان هم ممکن است کارش به جایی برسد که در مقابل خدا بایستد و بگوید تو گفتی، اما من نمی‌کنم. این‌گونه افراد حساب‌شان روشن است.

در اینجا دیگر بحث فتنه و گمراه شدن و در چاله افتادن نیست. اگر چاله‌ای هم هست آگاهانه رفتن و انتخاب کردن است. حساب افرادی که آگاهانه راه غلطی را انتخاب می‌کنند و حتی به این هم قانع نیستند که فقط خودشان به جهنم بروند، بلکه سعی می‌کنند تا جائی که می‌شود دیگران را هم با خود به جهنم ببرند، جداست.

ولی در فتنه سخن از کسانی است که گاهی کار خوب می‌کنند و گاهی بد. کسی سالیان سال راه خوبی را انتخاب کرده و کارهای خوبی را انجام داده است، ولی ناگهان برمی‌گردد. البته این تحول خلق‌الساعه نیست و حتماً از ابتدا ریگی به کفش چنین فردی بوده و کم‌کم سقوط کرده است. درباره شیطان هم خداوند می‌فرماید: «کان من الکافرین»(۸) از اول روح استکبار در درون‌اش بود که کارش را به اینجا کشید.

بسته‌شدن نطفه فتنه در هوای نفس

فتنه درجایی نیست که کسی آگاهانه پرچم مخالفت با خدا را بلند می‌کند. در زبان فارسی تعبیر گرفتار شدن‌ به این معنا نزدیک‌ است که این گرفتاری با ابهام‌هایی همراه است. در خطبه پنجاه نهج‌البلاغه چگونگی وقوع این حالت بیان شده است. در تاریخ نمونه‌های روشنی وجود دارند که افرادی سالیان سال به راه صحیح رفته‌اند، مردم به آنها اعتماد داشته و پشت سرشان نماز ‌خوانده‌ و برایشان شعار ‌داده‌اند، اما ناگهان تغییر کرده‌اند. تحلیل این تغییر رویکرد در این خطبه چنین آمده است: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ‏ الْفِتَنِ‏ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ؛ فتنه‌ها از هوای نفس آغاز می‌شوند. کسانی دلخواه‌هایی دارند و این دلخواه‌ها غلیان پیدا و عواملی نیز آنها را تقویت می‌کنند و کار به جایی می‌رسد که فرد در مقابل آنها کوتاه می‌آید و تسلیم می‌شود. این‌گونه نیست ‌که آنان ندانند که این کار غلط است و عواقب بدی دارد، اما خود را به تغافل می‌زنند. گاهی هم خیال می‌کنند کار خوبی می‌کنند. «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا»(۹) زیانکارترین انسان‌ها این افراد هستند که دل به دنیا بسته‌اند و به دنبال هوای نفس‌ خود هستند. اینها تصور می‌کنند کار خوبی می‌کنند و خیلی عاقل، زرنگ و چیزفهم هستند‌ و حتی دیگران را به حماقت و سادگی متهم می‌کنند.

نفس آدمیزاد موجود بسیار عجیبی است. گاهی انسان تصور می‌کند که دارد  به اسلام خدمت می‌کند، اما در واقع به دنبال خدمت به شهرت، پول و مقام خود است: « بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ »(۱۰) انسان اگر بخواهد، می‌فهمد چه کاره است، ولی خودش را به نفهمی می‌زند. انسان‌‌هایی هستند که در مرحله‌ای از زندگی خیال می‌کنند کار خوبی می‌کنند، در صورتی که دنیاطلب هستند و زندگی آخرت‌شان را به زندگی چند روزه دنیا باخته‌اند، اینها در حقیقت مبتلا به فتنه هستند.

نقش تمایلات افسارگسیخته

انسان تمایلاتی دارد که برخی از آنها غیرخداپسندانه‌اند. در برخی از روایات آمده که شهوت در انبیا حتی بیش از دیگران است، ولی آنها مقاومت‌شان بیشتر است و شهوت خود را سرکوب می‌کنند و پا روی نفس می‌گذارند. حضرت رسول «ص»فرمودند: « “إِنَّ اللَّهَ أَعَانَنِی عَلَى شَیْطَانٍ حَتَّى أَسْلَمَ عَلَى یَدَی»(۱۱) نه اینکه من شیطان ندارم، من هم شیطان داشتم، ولی آن‌ را تسلیم خود و مهار کردم. این ‌گونه نیست که اولیای خدا به شهوات تمایل نداشته باشند. شاید تمایل آنها خیلی هم قوی‌تر از دیگران هم باشد، اما برای خدا پای روی تمایلات‌شان می‌گذارند.

سرّ اینکه اگر انسان ترقی کند، فرشتگان هم خادمش می‌شوند همین است. «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا»(۱۲) در هنگام مرگ، فرشتگان به مؤمنان می‌گویند: ما در دنیا دوست شما بودیم و کمک‌تان می‌کردیم، اما شما متوجه نبودید. در آخرت نیز خادم شما هستیم. چرا فرشتگان خادم می‌شوند؟ چون آدمیزاد می‌توانست و می‌خواست گناه کند، اما پا روی نفس‌اش گذاشت، اما فرشتگان تمایلی به گناه نداشتند. بنابراین میل به کاری که می‌تواند به رفتار گناه‌آلود منتهی شود، در همه انسان‌ها هست، ولی بعضی‌ مهار نفس را رها می‌کنند و به دنبال هر ‌چه دل‌شان خواست می‌روند، در صورتی که می‌توانستند خود را مهار کنند.

اما این گمراهی‌ به کجا منتهی می‌شود؟ اگر در ادامه شرایطی پیش آمد که از رفتارشان پشیمان شدند، امید اصلاح هست، اما اگر ادامه دادند، دیگر هیچ قید و بندی برای خود نمی‌بینند و اگر هم زمانی گناهی را مرتکب نمی‌شوند، برای این است که نمی‌توانند، وگرنه تا دست‌شان برسد گناه می‌کنند. کار چنین کسانی به جایی می‌رسد که خدای متعال می‌فرماید: بر دل اینها قفل می‌زنیم، چشم‌شان را از دیدن حق نابینا و گوش‌شان را از شنیدن حق کر می‌کنیم. به پیغمبر هم می‌گوید خیلی انرژی صرف اینها نکن: «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یرِدْ إِلَّا الْحَیاهَ الدُّنْیا.(۱۳) سَوَاءٌ عَلَیهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ؛(۱۴).

ابتدا به انسان گفتند اگر در گناه لجبازی کنی، کارت به جائی می‌کشد که منکر همه چیز می‌شوی: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ؛(۱۵). کم‌کم ایمان و اعتقاد‌ش را هم از دست می‌دهد و می‌گوید از کجا که قرآن، کتاب و کلام خدا باشد؟ کلام پیغمبر است. حالا گیریم که کلام خدا باشد، از کجا که خدا دروغ مصلحت‌آمیز نگفته باشد؟ این سخنان را سر کلاس‌های دانشگاه‌های ما گفته‌اند! برای چنین کسی دیگر چه می‌ماند؟

گناه و به دنبال آن رفتن از یک نگاه، شوخی، مسخره کردن مؤمن، رسیدن به پست و مقام و… شروع می‌شود. اگر فرد خود را اصلاح نکند، کم‌کم ادامه پیدا می‌کند و دیگر نمی‌تواند جلوی خود را بگیرد. بنابراین باید در آغاز راه و تا وقتی که هنوز در مقابل هواهای نفس احساس عجز نکرده‌ایم، خود را اصلاح کنیم؛ چون گاهی انسان به حدی می‌رسد که دیگر نمی‌تواند مقاومت کند.

نقش عناصر تهییج و تشکیک در فتنه

شیاطین آگاهانه راه شقاوت را انتخاب می‌کنند و افزون بر اینکه خود گمراه و جهنمی هستند، سعی می‌کنند دیگران را نیز گمراه کنند. آنها برای اینکه یک انسان معتدل معمولی را که کاملاً بر خود مسلط است و هنوز مغلوب هوای نفس نشده گمراه کنند، دو کار انجام می‌دهند. یکی اینکه سعی می‌کنند زمینه‌ها و اسباب گناه را فراهم و تقویت و او را چنان تحریک ‌کنند که نتواند خود را مهار کند و دیگر اینکه در فکرش تأثیر می‌گذارند و مثلاً می‌گویند آنچه که گناه بزرگی محسوب می‌کنی، گناه کوچکی است و آمرزیده می‌شود. می‌گویی گناه ‌بودن این کار حدیث متواتر یا آیه قرآن دارد. می‌گویند اولاً ما احادیث جعلی زیاد داریم. ثانیاً معلوم نیست که قرآن هم کلام خدا باشد. آنچه پیغمبر دریافت کرد، علم شهودی بود و اصلاً مفاهیم و الفاظ در آن نبود. این الفاظ از خود پیامبر است، شاید اشتباه کرده باشد!

به همین دلیل است که یکی از قدم‌های اساسی دشمنان دین، ایجاد شبهه در عصمت انبیا و اولیاست. بسیاری از روشنفکرنماها در بحث‌هایشان روی این مطلب خیلی مانور می‌دهند که اصلاً معلوم نیست هرچه گفته‌اند حرام، واقعاً حرام باشد. وقتی می‌گویی صریح آیه قرآن است که می‌گوید هر کسی که این کار را بکند خالد در جهنم می‌شود، می‌گویند از کجا که قرآن کلام خدا باشد؟ می‌گویند خدا را قبول دارم و می‌دانیم قرآن به پیغمبر وحی شده، اما در وحی، مفهوم و لفظ نبوده، بلکه حالتی بر پیغمبر پیدا شده و این لفظ از خود ایشان است. لفظ هم که معصوم نیست. آن علم حضوری و شهود را اگر ما هم پیدا می‌کردیم، قبول می‌کردیم، اما پیامبر که آن را تفسیر می‌کند و به زبان می‌آورد، ممکن است اشتباه کرده باشد، پس حجت نیست.

بدعت و نوآوری در دین

وقتی اصل عصمت خدشه‌دار شد، هیچ‌ یک از آیات قرآن قابل استناد نیستند. وقتی احتمال خطا در قرآن بود، دیگر از دین چه می‌ماند؟ «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ‏ الْفِتَنِ‏ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ» به دنبال هواهای نفسانی، احکام و قضایایی را ابداع می‌کنند و دیگر مقید نیستند که حتماً دلیل قطعی شرعی داشته باشد. با بهانه‌هایی قانونی را جعل می‌کنند و به اسلام نسبت می‌دهند.

می‌گویند انسان آزاد آفریده شده است و باید هر کاری که دل‌اش می‌خواهد، بکند. به جوان می‌گویند تا جوان هستی لذت ببر، وقتی پیر شدی توبه می‌کنی! در مسایل دین می‌گویند این احکام مال ۱۴۰۰ سال پیش بوده که عرب‌ها اصلاً نه سوادی داشتند و نه فرهنگی. این آخوندها قدیمی‌ و کهنه‌پرست‌اند. اینها حقوق بشر و مدرنیته سرشان نمی‌شود و در دوران ماقبل مدرنیته و قرون وسطی زندگی می‌کنند. حرام و حلال یعنی چه؟ باید حقوق شهروندی رعایت شود. این ‌قدر نگویید اسلام اسلام. یک کمی ارزش‌های انقلاب را تعدیل کنید. کسی نیست بگوید پس چرا انقلاب کردیم و یا چرا اصلاً اسلام آوردیم؟

«أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، یخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّه» اینها آرا، احکام و قوانینی را که عرضه می‌کنند، مخالف قرآن هستند، ولی آنها‌ باکی ندارند، چون قول نداده‌اند که حتماً موافق قرآن باشد. می‌گویند آنچه مهم است ارزش‌های اجتماعی است. باید ببینیم مردم چه دوست دارند: «یخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ ویتَوَلَّى فِیهَا رِجَالٌ رِجَالًا علی غیر دین الله» ولایت یعنی اینکه دو یا چند نفر با هم رابطه‌ای را برقرار کنند و با هم داد و ستد روحی داشته باشند. حضرت می‌فرمایند اینها ولایت کسانی را براساسی غیردین خدا می‌پذیرند: «یتَوَلَّى فِیهَا رِجَالٌ رِجَالًا علی غیر دین الله». آنها اگر کسی را دوست دارند، به خاطر این نیست که طرفدار دین هستند، بلکه می‌گویند با هم تفاهم کردیم و توافق داریم و سلیقه‌مان یکی است. حال دین می‌خواهد موافق باشد یا مخالف!

این بحث را در آینده پی خواهیم گرفت.

 

پی‌نوشت

۱ـ دعای کمیل، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏۲، ص ۸۴۸٫

۲ـ انعام، ۲۸٫

۳ـ نهج‌البلاغه، ص۲۸۷٫

۴ـ حج، ۴۷٫

۵ـ بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۴۱٫

۶ـ اعراف، ۱۲٫

۷ـ حجر، ۳۹-۴۰٫

۸ـ بقره، ۳۴٫

۹ـ کهف،۱۰۴و۱۰۳٫

۱۰ـ قیامت، ۱۴٫

۱۱ـ شرح أصول الکافی (صدرا)، ج‏۱، ص ۵۹۶٫

۱۲ـ فصلت، ۳۱٫

۱۳ـ نجم، ۲۹٫

۱۴ـ بقره، ۶٫

۱۵ـ روم، ۱۰٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

آیا موجود مختاری وجود دارد که آگاهانه دست‌ به کاری بزند که صددرصد به ضررش هست و او را تا ابد او را گرفتار می‌کند؟ از عجایب خلقت این است که چنین موجوداتی وجود دارند و حتی اگر در اول کار نیز این طور نیستند، کارشان به جایی می‌رسد که این‌گونه می‌شوند. نمونه بارز آن ابلیس است.

 

۲٫

 

شیاطین برای منحرف کردن یک انسان معتدل معمولی دو کار انجام می‌دهند. یکی اینکه زمینه‌ها و اسباب گناه را فراهم و تقویت و او را چنان تحریک ‌می‌کنند تا نتواند خود را کنترل کند و دیگر اینکه در فکرش تأثیر می‌گذارند و مثلاً می‌گویند آنچه که شما گناه بزرگی محسوب می‌کنید، گناه کوچکی است و آمرزیده می‌شود.

 

۳٫

بسیاری از روشنفکرنماها در بحث‌هایشان روی این مطلب خیلی مانور می‌دهند که اصلاً معلوم نیست هرچه گفته‌اند حرام، واقعاً حرام باشد. از کجا که قرآن کلام خدا باشد؟ می‌گویند خدا را قبول داریم و می‌دانیم قرآن به پیغمبر وحی شده، اما در وحی، مفهوم و لفظ نبوده، بلکه حالتی بر پیغمبر پیدا شده و این لفظ از خود ایشان است. لفظ هم که معصوم نیست.

 

14ژانویه/18

شرایط تأثیرگذاری نماز بر قلب

نماز، عبادت قلبی

در بین روایاتی که در باره ادب قلب مطرح هستند، از بین همه عبادات، روی نماز تأکید شده است و همین امر نشانه بارزی است بر اینکه نماز نسبت به بقیه عبادات مزیت خاصی دارد و باید با حضور قلب انجام شود؛ لذا باید بیش از دیگر عبادات بر آن مراقبت و مواظبت داشته باشیم تا بتوانیم با انجام آن برای تأدیب قلب بهره بگیریم.

و اما چه نمازی انسان را مؤدب می‌کند؟ در نماز چند شرط لازم وجود دارند که اگر رعایت نشوند، تأثیری بر قلب نخواهند داشت. این شروط عبارتند از: «فراغت وقت»، «فراغت قلب» و «حضور قلب».

«فراغت وقت» شرط اول کارسازی نماز

اولین شرط برای تحقق یک نماز کارساز این است که مؤمن برای اقامه نماز «فراغت وقت» داشته باشد؛ یعنی در شبانه‌روز، وقت خاصی را فقط برای نماز قرار دهد و بر آن مواظبت داشته باشد.

انسان در بیست و چهار ساعت کارهای مختلفی دارد که برای هرکدام زمان مشخصی را در نظر می‌گیرد. به فراغت زمانی که برای نماز وارد شده، «اوقات صلاه» می‌ گویند. خدا وقت نماز را تعیین کرده است و ما باید از وقتی که برای نماز تعیین شده، مواظبت کنیم و در آن زمان، کار دیگری را انجام ندهیم.

«فراغت قلب» شرط دوم

شرط دوم «فراغت قلب» است. فراغت وقت، مقدمه فراغت قلب است. برای ایجاد فراغت قلب، انسان باید پرنده خیال خود را مهار کند تا از این شاخه به آن شاخه نپرد و قلب را به غیرنماز مشغول نکند.

این کار خیلی سخت است، به‌خصوص که شیطان وقتی ببیند بنده می‌خواهد به خالق خود توجه کند، به سوی او هجوم می‌آورد و خیالش را پرواز می‌دهد. اینجاست که اوهام باطله سراسر وجود نمازگزار را فرامی‌گیرد و تا پایان نماز ادامه پیدا می‌کند.

کسانی که دل‌هایشان هنوز مؤدب به آداب الهی نشده، بیشتر به این مشکل مبتلا هستند؛ ولی کسی که قلب مؤدبی دارد، نه تنها این گونه نیست بلکه دائم به دنبال این است که چه موقع وقت نماز فرا می‌رسد تا قلبش را از هر مشغله‌ای خالی کند و چند رکعت نماز بخواند! چنین شخصی هنگامی که وقت نماز می‌رسد، از همه چیز غافل و فقط مشغول نماز  می‌شود.

انسان در این مرحله برای ایجاد توجه قلبی باید به این نکته دقت داشته باشد که نماز مهم‌ترین عبادت و در حقیقت گفت‌وگوی بین عبد و رب است. اگر انسان بخواهد با مخلوق عاجزی مانند خود صحبت کند، حاضر نیست در حین حرف زدن رویش را از او برگرداند و مشغول کار دیگری شود. لذا اگر در هنگام نماز فکرش در جای دیگری مشغول باشد، معلوم می‌شود قلب مؤدب به آداب الهی ندارد و این رفتار، نشانه بی‌ادبی اوست.

نماز، تکلم عبد با رب است. هنگامی که با پروردگارت صحبت می‌کنی، باید تمام قلبت متوجه او باشد. اشتغالات قلب هنگام نماز، به معنای برگرداندن چهره دل از کسی است که در مقابلش ایستاده‌ایم و داریم با او حرف می‌زنیم. اگر انسان ذره‌ای اهمیت نماز و عظمت خدا را به قلبش بفهماند، موفق خواهد شد  پرنده خیالش را مهار کند و اجازه ندهد به‌راحتی از شاخه توجه به خدا به شاخه دیگری بپرد. همه اینها شرایطی هستند که اگر نباشند، نماز، نماز نخواهد شد و اثر نخواهد داشت.(۲)

«حضور قلب» شرط سوم

اما فراغت وقت و قلب، مقدماتی برای «حضور قلب» هستند و با حضور قلب است که انسان، به ادب قلب راه پیدا می‌کند.

جایگاه نماز در معارف اسلامی

«عبادت» که از آن به پرستش تعبیر می‌شود، به‌طورکلی به معنای «ثنا گفتن و ستایش کردن معبود» است. ما در عبادات مختلف، معمولاً خدا را به یک صفت یا یک اسم خاص ثنا می‌گوییم، ولی در نماز او را به جمیع اسماء و صفاتش مدح و ستایش می‌کنیم و اهمیت نماز نیز در همین جاست که حتی ذات خدا هم در نماز مطرح می‌شود.

حضور قلب، شرط تأثیرگذاری نماز بر انسان

حال آیا ثناگویی جمیع اسماء و صفات الهی بدون توجه و حضور قلب ارزشی دارد؟ نماز بدون حضور قلب تکلیف را ساقط می‌کند، ولی هیچ تأثیری در رشد معنوی و تأدیب قلب ندارد. اسقاط تکلیف، غیر از قبولی عمل است. کسی که نمازش را بدون حضور قلب می‌خواند، تکلیف از او ساقط می‌شود؛ یعنی مؤاخذه نمی‌شود که چرا نمازش را نخوانده است و به جهنم نمی‌رود، اما این نماز، دلش را مؤدب نمی‌کند.

حضور در روایات

از امام باقر«ع» و امام صادق«ع» روایت شده است: «به اندازه‌ای که در نماز حضور قلب داشته باشی می‌توانی از آن بهره‌گیری کنی.(۲) «اگر غلط خواندی یا دلت غافل بود و اقبال نداشت، آن نماز را می‌پیچند و به صورتت می‌زنند.»(۳)

امام صادق«ع» در روایت دیگری می‌فرماید: «من شخص مؤمنی از شما را دوست می‌دارم که وقتی می‌خواهد نماز واجب بخواند، با قلب خود به سوی خدا اقبال کند.(۴) «و دلش را به امور دنیوی مشغول نسازد. اینکه تمام توجه دل به خدا باشد و به هیچ ‌کدام از امور دنیایی توجه نکند به معنای همان فراغت قلب است. «کسی که با دل به سوی خدا برود، خدا هم با چهره‌اش به سوی او روی ‌می‌آورد. تو با چهره دل به خدا رو کن، خدا هم با چهره خود به تو رو می‌آورد؛ چون دل، آیینه خدانماست. «در اینجاست که مورد محبت خدا قرار گرفته و همین موجب می‌شود تا مؤمنین هم به او محبت بورزند.» (۵)

اقسام مختلف حضور قلب

اهل معرفت می‌گویند: حضور قلب در عبادت به طورکلی به دو دسته تقسیم می‌شود: «حضور قلب در عبادت»، «حضور قلب در معبود». حضور قلب در عبادت هم به «حضور قلب اجمالی» و «حضور قلب تفصیلی» تقسیم می‌شود.

حضور قلب اجمالی در عبادت

حضور قلب اجمالی یعنی اینکه بدانیم نماز، ثناگویی حق و ستایش معبود است. همین مقدار که بدانیم در حال ستایش کل‌الکمالی هستیم که منشأ همه کمالات است، ولی ما هنوز به هیچ ‌یک از کمالات او نرسیده‌ایم، حضور قلب اجمالی محقق شده است. این نوع از حضور قلب در  عبادت، به میزان معرفت اشخاص بستگی دارد و ذومراتب است.

استاد ما از استاد بزرگوارش(۶) نقل می‌کرد که ایشان در مقام تشبیه می‌فرمود:  «فرض کنید قصیده غرّایی را که سراسر مدح و ستایش کسی باشد به دست طفلی بدهند و به او بگویند برو و این قصیده را در مقابل این شخصیت باعظمت بخوان. طفل هیچ درکی از عظمت آن شخص ندارد و چیزی هم از قصیده دستگیرش نمی‌شود، ولی چون به او گفته‌اند که این قصیده در مدح یک شخصیت باعظمت است، نوعی درک اجمالی برایش پیدا شده و نگاهش نسبت به آن شخص تغییر می‌کند. فقط به آن طفل فهمانده‌اند که این شعر مدح آن شخص است؛ وگرنه طفل، نه آن انسان باعظمت را درک می‌کند و نه از این مدح‌ها چیزی می‌فهمد و فقط اجمالاً این را می‌داند که دارد آن شخص بزرگ را ستایش می‌کند. این حضور قلب اجمالی در عبادت است.

حضور قلب تفصیلی در عبادت

اما حضور قلب تفصیلی به این معناست که انسان أسماء و صفات حق را ادراک کند و به ستایش آنها بپردازد. این کار اولیای خاص خداست، ولی به آن معنا نیست که دیگران به طورکلی از این حضور قلب بی‌بهره‌اند. البته ممکن است دیگران هم بتوانند در بعضی از مراتب به بعضی از أسما و صفات حضور قلب پیدا کنند و تفصیلاً خدا را مدح و ستایش نمایند. در روایات هم آمده است که مرتبه نازله حضور قلب تفصیلی در عبادات این است که انسان، حداقل معنای الفاظی را که به زبان جاری می‌سازد، بفهمد و نسبت به آن حضور قلب داشته باشد. این پایین‌ترین مراتب حضور قلب تفصیلی است.

امام صادق«ع» می‌فرماید: «من صلی رکعتین یعلم مایقول فیهما انصرف و لیس بینه و بین‌الله ذنب إلا غفره له»؛(۷) اگر کسی دو رکعت نماز بخواند و بداند که در این دو رکعت چه دارد می‌گوید، نماز را تمام می‌کند در حالی که بین او و خدا گناهی نیست و خدا همه آنها را می‌آمرزد.(۸) چنین نمازی مکفّر است؛ یعنی موجب آمرزش گناهان می‌شود. حداقل حضور قلب این است که انسان بفهمد چه دارد می‌گوید.

حضور قلب در معبود

مرتبه‌ بالای حضور قلب این است که شخص نمازگزار به هنگام ثناگویی در نماز همه أسماء و صفات حق را سیر و شهود کند؛ مثل اینکه دارد تمام زیبایی‌های محبوبش را می‌بیند و ستایش می‌کند، چون نماز ستایش مجموع أسما و صفات الهی است.

پیغمبر اکرم«ص» در روایتی فرمود: «دختر من فاطمه، سید زن‌های عالمیان از اول تا آخر است. او پاره تن و نور چشم و میوه دل من است. او روح در کالبد من و فرشته‌ای به صورت انسان است.» تمام این مطالبی که می‌گوید مقدمه است تا اینکه اصل مطلب را بگوید: «هرگاه در محراب نماز می‌ایستد، نور او به فرشتگان آسمان‌ها روشنایی می‌بخشد و همان گونه که نور ستارگان می‌درخشد و اهل زمین را روشن می‌کند.»

تشبیه بسیار بزرگی است! نسبت ملکوتیان به زهرا«س» مثل نسبت مُلکیان است با ملکوتیان.

بعد حضرت می‌فرماید: «وقتی فاطمه این گونه برای ملائک و ملکوتیان نورافشانی می‌کند، خداوند به فرشتگانش می‌فرماید ای فرشتگان من! ببینید فاطمه پیش روی من ایستاده است و بندبند بدنش از خوف من می‌لرزد. او با دلش به سوی من رو آورده و مرا عبادت می‌کند. شما را گواه می‌گیرم که شیعیان او را از آتش جهنم ایمنی می‌بخشم.» (۹)

نماز او به‌قدری مؤدبانه است که باعث نجات دوستدارانش می‌شود. این جمله برای ما خیلی امیدبخش است.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ ما اگر یک مقدار ارزش برای خدا قائل بودیم، این قدر در نماز مشغولیت قلبی نداشتیم. ما برای خدا آن قدر ارزش قائل نیستیم که با توجه کامل در مقابلش قرار بگیریم!

۲ـ‌ الکافی، ج ۳، ص ۳۶۳٫

۳ـ در اینجا بحث نافله مطرح نیست. معلوم می‌شود مصیبت‌ها بیشتر در نماز واجب است. امیرالمؤمنین فرمود: نماز مستحب که می‌خوانی، دلت را ادب کن! همه سر تا پای یک کرباسیم. نسبت به نماز فریضه دستخوش شیطان و اوهام هستیم؛ یعنی هیچ مصونیتی نسبت به واجب نداریم. باید مراعات این را داشته باشیم. مراقب باشیم، نگوییم که نمی‌شود؛ می‌شود، خوب هم می‌شود.

۴ـ‌ وسائل‌الشیعه، ج ۵، ص ۴۷۵٫

۵ـ‌ حضرت امام خمینی«ره» از مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی«ره» نقل می‌کردند…

۶ـ‌ وسائل‌الشیعه، ج ۵، صص ۴۷۶ـ۴۷۵٫

۷ـ برخی می‌گویند: منظور از این گناهان صغائر است.

۸ـ بحارلانوار، ج ۴۳، ص ۱۷۲٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

در بین روایاتی که در باره ادب قلب مطرح هستند، از بین همه عبادات، روی نماز تأکید شده است و همین امر نشانه بارزی است بر اینکه نماز نسبت به بقیه عبادات مزیت خاصی دارد و باید با حضور قلب انجام شود؛ لذا باید بیش از دیگر عبادات بر آن مراقبت و مواظبت داشته باشیم تا بتوانیم با انجام آن برای تأدیب قلب بهره بگیریم.

 

 

۲٫

چه نمازی انسان را مؤدب می‌کند؟ در نماز چند شرط لازم وجود دارند که اگر رعایت نشوند، تأثیری بر قلب نخواهند داشت. این شروط عبارتند از: «فراغت وقت»، «فراغت قلب» و «حضور قلب».

 

14ژانویه/18

آرامش روح در سایه ایمان

تهیه و تدوین حجت‌الاسلام والمسین محمدرضا مصطفی‌پور

یکی از نیازهای اساسی انسان در زندگی فردی و اجتماعی، آرامش روح است. آدمی در زندگی اجتماعی باید در سایه امنیت و آرامش زندگی کند. این آرامش زمانی تحقق پیدا می‌کند که در جامعه هم قوانین صحیحی وضع شود و هم درست اجرا شوند.

قرآن می‌فرماید وقتی حکومت الهی تحقق پیدا کند و دین حق بر آن حاکم گردد، ترس و وحشت در آن جامعه به امنیت تبدیل می‌شود: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکمُ‏ْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لهَُمْ دِینهَُمُ الَّذِى ارْتَضىَ‏ لهَُمْ وَ لَیُبَدِّلَنهَُّم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنىِ لَا یُشْرِکُونَ بىِ شَیًْئا…(۱) خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده‌‌ و عمل صالح انجام داده‌اند وعده می‌دهد که آنها را قطعاً خلیفه روی زمین خواهد کرد همان گونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید. و دین و آیینی را که برای آنها پسندیده است، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش تبدیل می‌کند، آن چنان که تنها مرا می‌پرستند و چیزی را برای من شریک نخواهند ساخت.»

از آیه استفاده می‌شود اگر جامعه‌ای از ایمان و عمل صالح برخوردار باشد، خداوند آنها را خلیفه روی زمین خواهد کرد؛ دین و آیین و مقررات پسندیده را در صفحه زمین پابرجا خواهد ساخت و ترس را به امنیت و آرامش تبدیل خواهد کرد که نتیجه آن پرستش خدا و گردن نهادن به فرمان‌های الهی است.

و در سوره انعام می‌فرماید: « الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُون؛(۲) آنها که ایمان آورده‌اند و ایمان خود را با ظلم و ستم نیامیختند، امنیت برای آنهاست و هدایت مخصوص آنان.»

بنابراین زمانی امنیت در جامعه محقق می‌شود که دو اصل ایمان و عدالت اجتماعی حکومت کنند. اگر پایه‌های ایمان به خدا متزلزل شوند و احساس مسئولیت در برابر پروردگار از بین برود و عدالت جای خود را به ظلم و ستم بسپارد، امنیت در چنین جامعه‌ای وجود نخواهد داشت. شاید به دلیل فقدان این دو عنصر است که با تمام کوششی که جمعی از اندیشمندان جهان برای برچیدن بساط ناامنی انجام می‌دهند، مردم جهان هر روز از آرامش و امنیت واقعی بیشتر فاصله می‌گیرند. لذا برای رسیدن به امنیت واقعی باید از آرامش و امنیت روحی بهره‌مند بود که ریشه در ایمان به خدا و پرهیز از ستم دارد.

قرآن می‌فرماید: « أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ . الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ . لَهُمْ الْبُشْرَى فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم.»(۳) اولیای خدا نه ترسی دارند و نه اندوهی. همانها که ایمان آورده‌اند و از مخالفت فرمان خدا پرهیز می‌کنند، در زندگی دنیا و آخرت شادانند و وعده الهی تخلف‌ناپذیر است و این رستگاری بزرگی است.»

در این آیه به نکاتی اشاره شده است که به تفصیل به آنها می‌پردازیم.

۱ـ اولیای خدا نه ترسی دارند و نه اندوهی. اولیاء جمع ولی و  ولایت به معنای نزدیک شدن به چیزی و قرار گرفتن در کنار آن است. ولی خدا  تحت فرمان خدا کار می‌کند و میان او و دستور خدا فاصله‌ای نیست. کارش را به دیگری واگذار نمی‌کند و در مشاجرات اعتقادی، اخلاقی، حقوقی و فقهی، مرجع او حکم خدا و رسول اوست.

این قرب به برقراری ولایت متقابل می‌انجامد، یعنی او هم اولی‌الامر است و هم خدا ولی اوست. انسان برخوردار از ولایت الهی، از آرامش روحی نیز برخوردار است.

خوف و حزن به تعلقات فرد وابسته‌اند و اولیای الهی بر اثر استغراق در جمال و جلال الهی، به دنیا و امور آن دلبستگی ندارند و همه چیز را ملک و مُلک خدا و حوادث را به دست رب الارباب می‌دانند و از واگذاری مال خدا به خدا هیچ خوفی ندارند. به عبارت دیگر اولیای الهی کسانی هستند که بر اثر قرب به خدا حجاب‌ها از قلب‌شان کنار رفته و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل می‌بینند. هیچ‌گونه شک و تردیدی به دل‌هایشان راه نمی‌دهند و به خاطر همین آشنایی به خدا، غیر خدا در نظرشان کوچک و کم‌ارزش و ناپایدار است. از این روی نه ترسی دارند و نه اندوهی، زیرا خوف و اندوه معمولاً ناشی از فقدان نعمت‌ها و یا خطراتی است که در آینده او را تهدید می‌کنند.

اولیای الهی به دلیل ارتباط با خدای مطلق و نامحدود، اندوه یا ترسی را به خود راه نمی‌دهند، اما انسان‌هایی که چنین پیوندی را با خدا ندارند، پیوسته در باره گذشته و آینده مضطرب و نگران‌اند. غم و ترس از روح دنیاپرستی سرچشمه می‌گیرد و انسانی که دلش با پیوند الهی از دنیاپرستی تهی است، غم و ترسی به دل راه نمی‌دهد.

 

مراتب اولیای الهی

اولیاء الهی مراتبی دارند و لذا خوف و حزن آنها هم ذومراتب است.

الف) مرحله استغراق در جمال و جلال الهی که ویژه دارندگان مقام شامخ ولایت کامل است که با از دست دادن چیزی در گذشته و یا احتمال از دست دادن آن در آینده ترسان یا اندوهگین نمی‌شوند، مانند استغراق و حضور قلب حضرت امیرالمؤمنین«ع» در نماز که وقتی می‌خواستند تیر از پای ایشان بکشند، هیچ بدان توجه نداشتند(۴) و یا درباره حضرت سکینه«س» آمده است که استغراق و در حضور خدا بودن بر او غالب و پیوسته در جمال و جلال الهی غرق بود. (۵)

ب) مرحله دوم. در این مقام فرد توجه دارد که چیزی را از دست داده یا از دست می‌دهد و یا ممکن است مشکلی در آینده برای او پیش آید، اما برای او بی‌ارزش است و آنچه از دست دادنی است، محبوب او نیست، از این رو، کریمانه از کنار آن عبور می‌کند.

ج) مرحله سوم مقام صابران است که با قدری سختی و دشواری همراه است. آنان می‌گویند که ما در راه خدا دشواری‌ها را تحمل می‌کنیم و هراس و اندوهی ندارند.

 

مصداق کامل اولیای الهی

اهل‌بیت عصمت و طهارت«ع»  نه خود خائف‌اند و نه دیگران از آنان آنها در هراس‌اند و پس از آنها، پیروانشان نیز چنین‌اند.

علی‌ابن ابیطالب«ع» فرمودند: «دوستان خدا ما هستیم و پیروان ما که بعد از ما می‌آیند. خوشا به حال ما و بیشتر از آن خوشا به حال آنها.(۶) بعضی پرسیدند چرا بیشتر از ما؟ مگر ما و آنها هر دو پیرو یک مکتب نیستیم؟ فرمود: نه، آنها مسئولیت‌هایی را بر دوش دارند که شما ندارید و تن به مشکلاتی می‌دهند که شما نمی‌دهید.

 

اوصاف اولیای الهی

در روایات متعدد برای اولیای الهی اوصافی ذکر شده است. امام صادق«ع» در این باره فرمودند: «ولی خدا کسی است که خدا را بشناسد و او را به عظمت یاد کند، دهان‌ش را از سخن گفتن و شکم‌اش را از غذا منع کند و خود را به نماز و روزه مشغول سازد.»(۷)

پیامبر فرمود: «اولیا کسانی هستند که سکوت آنها ذکر و یاد خدا و نگریستن آنها عبرت گرفتن و سخن آنها حکیمانه و رفت و آمد آنان در بین مردم برکت است. آنان کسانی هستند که اگر خدای سبحان اجل آنها را مشخص نمی‌کرد، از روی ترس از عذاب و شوق به ثواب الهی، ارواح آنها در اجسادشان استقرار پیدا نمی‌کرد و به عالم بقا می‌شتافتند. »

امام باقر«ع» از امام سجاد«ع» نقل فرمودند: «اولیای الهی کسانی هستند که فرائض و واجبات الهی را به جا می‌آورند و سنت‌های پیامبر خدا را اخذ و به آنها عمل می‌کنند و از حرام الهی پرهیز می‌کنند. در دنیا زهد می‌ورزند و به آنچه که در پیشگاه خداست رغبت و تمایل دارند. روزی پاکیزه کسب می‌کنند، فخرفروشی و تکاثر ندارند و حقوق واجب مالی را انفاق می‌کنند. اینان کسانی هستند که خداوند در کسب‌شان برکت قرار داده و نسبت به آنچه که به آخرت‌شان فرستاده‌‌اند، پاداش داده می‌شوند.»(۸)

 

۲ـ ایمان مستقر و تقوای مستمر اولیای الهی  

براساس این آیات، مدار ولایت اولیای الهی، ایمان مستقر و تقوای مستمر است. اولیای الهی همواره با تقوا هستند، در حالی که حتی برخی از افراد مؤمن هم گاهی نزد غیر خدا می‌روند و به غیر او تکیه و با معصیت، مشکل خود را حل می‌کنند.

کسانی که از دو رکن ایمان و تقوا برخوردارند، در درون خود آرامشی را احساس می‌کنند که حوادث گذشته و آینده، آنها را تکان نمی‌دهد، بلکه همچون کوهی استوار در برابر تندباد حوادث استقامت می‌ورزند.

 

۳ـ بشارت برای اولیای الهی

بشارت خاص اولیاء الهی و مراحل معنوی و بهشت و نجات از دوزخ است. اینان هم در دنیا و هم در آخرت از نعمت‌های فراوان و مواهب بی‌پایان الهی برخوردارند.

مقصود از بشارت در این آیه ممکن است بشارت فرشتـگان به اولیای الهی در آستانه مرگ و انتقال از این عالم به جهان آخرت باشد: « وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُون؛(۹) آنان را به بهشتی که وعده داده شدند بشارت دهید.» ممکن است بشارت به غلبه و پیروزی بر دشمنان و حکومت در روی زمین باشد و یا خواب‌های خوشی باشد که مؤمنان می‌بینند، اما چون آیه به طور مطلق مطلب را بیان کرده است، هرگونه بشارت و نشاط و پیروزی و موفقیت را شامل می‌شود، خواه آن بشارت در دنیا باشد خواه در آخرت باشد. در برخی از روایات آمده است که آنها در لحظه مرگ، پیامبر«ص» و علی«ع» را می‌بینند و آنها به مؤمنان و اولیای الهی بشارت می‌دهند.(۱۰)

در پایان آیه آمده است : « لاَ تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللّه: سخنان پروردگار و وعده‌های الهی تغییر و تبدیل ندارد و خداوند به وعده خود وفا می‌کند.»

و این پیروزی و موفقیت بزرگی است برای کسی که بهره او شود.

 

نتیجه‌گیری

مؤمن با خدا رابطه برقرار کرده و بین او و خدا فاصله‌ای وجود ندارد، از این رو نه اندوهی به سراغ او می‌آید و نه هراسی از آینده دارد، زیرا او غرق در جلال و جمال الهی است و خود را در برابر خدا مالک چیزی نمی‌داند. این انسان که از اولیای الهی است، از ایمان مستقر و تقوای مستمر و در دنیا و آخرت از بشارت و وعده‌های الهی بهره‌مند است و در نتیجه پیوسته در مسیر رستگاری و موفقیت به پیش می‌رود.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ نور، ۵۵٫

۲ـ انعام، ۸۲٫

۳ـ یونس، ۶۴ـ۶۲٫

۴ـ ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۲۱۷٫

۵ـ همان، ج ۲، ص ۴۰۵٫

۶ـ تفسیر عیاشی، ج ۲، ۱۲۴٫

۷ـ کافی، ج ۲، ص ۲۳۷٫

۸ـ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۱۹٫

۹ـ سجد، ۳۰٫

۱۰ـ نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۱۰٫

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

اگر جامعه‌ای از ایمان و عمل صالح برخوردار باشد، خداوند آنها را خلیفه روی زمین خواهد کرد؛ دین و آیین و مقررات پسندیده را در صفحه زمین پابرجا خواهد ساخت و ترس را به امنیت و آرامش تبدیل خواهد کرد که نتیجه آن پرستش خدا و گردن نهادن به فرمان‌های الهی است.

 

۲٫

مؤمن با خدا رابطه برقرار کرده و بین او و خدا فاصله‌ای وجود ندارد، از این رو نه اندوهی به سراغ او می‌آید و نه هراسی از آینده دارد، زیرا او غرق در جلال و جمال الهی است و خود را در برابر خدا مالک چیزی نمی‌داند.