Tag Archives: انقلاب اسلامی، اصغر طاهر زاده، دستاوردها، شهادت، ملت ایران

13مارس/19

آینده روشن و امیدبخش انقلاب اسلامی

توصیف انقلاب اسلامی فقط از طریق مفاهیمِ ذهنی – و نه توجه به حقیقت وجودی آن از طریق شهود- موجب می‌شود تا ابعاد خاص آن نادیده گرفته شود و در نتیجه انقلاب اسلامی به صورت یک حرکت عادی مطرح شود، در حالی‌که شواهد فراوانی در میان است که این انقلاب یک حرکت عادی نیست و با عادی جلوه‌دادن آن، حیرت ما نسبت به این رخدادِ بزرگ تاریخی از بین می‌رود و عملاً دیگر نمی‌توانیم با آن رابطه‌ درستی برقرار کنیم و دیگر آن چیزی نیست که خود را به عنوان یک حقیقت اشراقی در اختیار ما قرار دهد و بر جان ما جلوه کند.

در روایت داریم که پیامبر«ص» مکرراً تقاضا می‌کردند: «رَبِّ زِدنِی تَحَیُّراً» معلوم است که رسول خدا«ص» طالب نحوه‌ا‌ی از تجلیات الهی بودند که بر حیرتشان افزوده شود. لازمه‌ حیرت آن است که با موضوعی روبه‌رو شویم که رازگونه باشد و افقی از حقیقت را در مقابل ما بگشاید. پیامبر خدا چه چیزی را در منظر خود داشتند که از خدا می‌خواستند حیرتشان را نسبت به آن حقیقت زیاد کند، نه اینکه آن حقیقت برایشان معلوم شود، چون می‌دانستند چنین موضوعاتی دست‌یافتنی نیستند، ولی می‌توان نسبت خاصی با آنها برقرار کرد که موجب تقلیل جایگاهشان نشود، نه آنکه آنها را تقلیل بدهیم تا دست‌یافتنی ‌شوند، زیرا در آن صورت دیگر از هویت جلالی‌ خود خارج می‌شوند.

انسان می‌داند که هیچ‌وقت نمی‌شود به خدا دست یافت، هرچند همیشه در محضر او هستیم و او از همه‌چیز به ما نزدیک‌تر است. رابطه همه‌ حقایق قدسی با ما همین‌گونه است. بنابراین توصیف انقلاب اسلامی با مفاهیمِ صرف موجب می‌شود تا ابعادی از آن نادیده گرفته شوند. برای پرهیز از این امر باید تلاش کرد انقلاب اسلامی به عنوان یک رخدادِ تاریخی و با وجه رازگونه‌اش در منظر ما ظهور کند تا همواره حیثیت رازگونگی آن را مدّ نظر داشته باشیم، نه آنکه‌ بخواهیم با تعریف‌های خاص آن را بفهمیم، بدون اینکه به مظاهری که آن را نشان می‌دهند نظر کنیم.

اگر بخواهیم چیزی بفهمیم احتیاج به تعریف داریم. تعریف یعنی مفهوم‌پردازی و مفهوم‌پردازی یعنی ‌چیزی را از رازگونگی درآوردن. اینکه‌ بعضی از عرفا به فیلسوفان طعنه می‌زنند به این علت است که فیلسوفان و متکلّمین عموماً خدا و عالم قدس را مفهومی و استدلالی می‌کنند و با این کار عملاً مطلب را از افق نگاه انسان خارج می‌کنند.

چگونه انقلاب اسلامی در حجاب می‌رود

اولین نکته‌ای که باید با هم در میان بگذاریم این است که در انقلاب اسلامی اگر با چیزی رو‌به‌رو هستم که به عنوان رخدادِ تاریخی، آینه‌ی نمایش حقیقت این دوران است و با مفهوم‌پردازی آن را در حجاب می‌بریم. پس باید متوجه باشیم مفهوم‌پردازی در این موارد چه مشکلی به‌وجود می‌آورد و چگونه حیثیت رازگونگی آن را از مدّ نظرها خارج می‌کند و اگر بخواهیم صرفاً با تعریف‌های خاص آن را بفهمیم، در آن صورت متوجه آن وجهی از انقلاب که در مفهوم خود را نشان نداده است، نمی‌دهد. اصلاً در آن حالت متوجه نیستیم وجوهی از آن نشان داده نشد و به صحنه نیامد و در منظر ما قرار نگرفته زیرا ما به دنبال ابعاد وجودی انقلاب اسلامی نرفتیم. ما چیزی از انقلاب را دنبال کردیم که ابعاد کلّی آن بود و انقلاب هم در همین حدّ در اختیار ما قرار گرفت و نه بیشتر. شاید تمام کتاب «آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» یک نکته باشد که با مفهوم، شکوه و جلال و خوفی که می‌شود نسبت به حقیقت پیدا کرد، می‌میرد بر این اساس است که عرفا به عقلِ مفهوم‌گرا طعنه می‌زنند.

بنابراین تصویری معیّن و قابل فهم برای اندیشه‌های عادی از انقلاب اسلامی دادن، تولید ماست، در حالی که حقیقت انقلاب تولید ما نیست، بلکه حقیقتی است که باید به دنبال آن برویم تا پرتوی از آن برای ما گشوده شود. گاهی ما به جای یافتن حقیقت انقلاب سعی می‌کنیم تصوری از آن را تولید کنیم. افراد سیاسی می‌خواهند واقعیت را تحلیل کنند و متوجه نیستند که در بسیاری از موارد این تحلیل‌ها یافتن واقعیت و حقیقت نیست، بلکه ساختن آنهاست. گویا ما هنوز دغدغه‌ یافتن حقیقت را نداریم و به همین‌ که توانسته‌ایم چیزی را به عنوان حقیقت برای خود بسازیم، راضی می‌شویم. باید  با حقیقت طوری برخورد کنیم که برای ما ظهور کند و با نفیِ پیش‌فرض‌های خود با حقیقت مرتبط باشیم.

«انقلاب اسلامی اشاراتی دارد که باید به دنبال آنها برویم تا لمحه و پرتوی از حقیقتِ آن بر ما گشوده شود، و گرنه از نگاه ابزاری به انقلاب برای اغراضِ شخصی و حزبی ایمن نیستیم.» البته لازم نیست اغراض شخصی اغراض فاسدی باشند، ولی راه نظر به حقیقت دوران در آن حالت در میان نیست. مثل کسی که می‌خواهد از انقلاب اسلامی دفاع کند، ولی آن را در حد یک اتفاق سیاسی تقلیل می‌دهد. خداوند به پیامبر(ص) خود در رابطه با اسلام می‌فرماید: «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ البَلاغ‏» بر رسول خدا وظیفه‌ای جز رساندن آن پیام نیست و: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفسَک»(کهف/۶) نزدیک است خود را تلف کنی.

خداوند چندین بار در قرآن به پیامبر«ص» تذکر می‌دهد که فهم مردم به عهده‌ تو نیست: «إِنَّکَ لا تَهدی مَن أَحبَبتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهدی مَن‌یَشاءُ»(قصص/۵۶) تو هرکس را بخواهی هدایت کنی، هدایت نمی‌شود. در هدایت افراد مشیت الهی در کار است. اگر حواسمان نباشد به‌جای آنکه بگذاریم انسان‌ها در معرض پرتو و اشارات انقلاب قرار گیرند؛ سعی می‌کنیم انقلاب را وسیله‌ای برای سیاست‌بازی‌های حزبی قرار دهیم.

بنابراین «نگاه ابزاری به انقلاب اسلامی از کارایی حضور تاریخی‌ آن می‌کاهد و انقلاب گرفتار اغراض احزاب و سیاستمداران و از باطن‌ معنوی‌ خود که وجه اشراقی آن است، غفلت خواهد شد.»

انقلاب اسلامی یک حقیقتِ تاریخی است که اگر درست با آن برخورد نشود عملاً سخن نیچه درست در می‌آید که خدا از بشریت گریخته است. انقلاب اسلامی هم از ما می‌گریزد، زیرا از غیابِ استوار آن که وجهِ تاریخی ماست غافل می‌شویم و حواسمان نیست که روح انقلاب اسلامی غایب خواهد شد. اینکه گفته می‌شود اگر مسائل و مشکلات برای مردم پیش بیایند انقلاب می‌رود، نگاه ابزاری به انقلاب اسلامی است، غافل از اینکه‌ اگر رخدادی توحیدی در تاریخی به میان آمد دیگر از میان نمی‌رود. ما باید کاری کنیم که گرفتار خطرِ ندیدن آن حقیقت نشویم. مثل اسلام که هیچ ‌وقت از بین نمی‌رود، ولی در سقیفه این حضور تاریخی از اسلام دیده نشد.

«پاسداری از انقلاب اسلامی پاسداری از حقیقت رازگونگی آن در حضور تاریخی‌اش است تا از عادی و پیش‌پا افتادن آن جلوگیری شود و همچنان برای حضور تاریخی آینده ما در نسبت با وَجه رازگونگی انقلاب اسلامی تعریف ‌شود.»

راز بقای انقلاب

اگر انقلاب اسلامی امری پیشِ پا افتاده شود، از اهمیت آن غفلت خواهد شد و دیگر نمی‌توانیم آینده‌ خود را به آن متصل کنیم و این یعنی بی‌آیندگی. قرآن ما را متوجه وَجه متعالی و رازگونگی اهل بیت «ع» می‌کند و می‌فرماید: «إِنَّهُ لَقُرآنٌ کَریمٌ. فِی‏کِتابٍ‌مَکنُونٍ.لا‌یَمَسُّهُ إِلاَّ المُطَهَّرُونَ»(واقعه/آیات ۷۷ تا ۷۹) یعنی وجه متعالی و مکنون قرآن را تنها مطهرون و انسان‌های قدسی می‌توانند لمس کنند. به همین دلیل ما مقام اهل‌بیت را قدسی و رازگونه می‌دانیم.

اگر امام حسین«ع» صرفاً یک قهرمان و یا یک لیدر به معنای اجتماعی آن بودند، پیش‌افتاده می‌شدند و ما نمی‌توانستیم از وجود ایشان در امروز و فردای خود بهره بگیریم. پاسداری از رازگونگی انقلاب اسلامی پاسداری فرهنگ غدیر از اسلام است، بر خلاف فرهنگ سقیفه که اسلام را از وَجه رازگونگی خود فرو کاست.

وجه رازگونگی انقلاب عامل بقای آن است زیرا هیچ‌وقت تمام نمی‌شود و هر روز در بستر آن، آینده‌ قابل اعتمادی متصور است.

عالَم با مهدی«عج» با وَجه رازگونگی‌اش رابطه پیدا می‌کند؛ لذا «این مسئولیت مهم ما نسبت به انقلاب اسلامی است که متذکر رازگونگی آن باشیم، این امر ما و بقیه را از پوچیِ دوران می‌رهاند». کسی که می‌گوید انقلاب اسلامی بسط نیهیلیسم و مدرنیته است، سعی دارد نحوه‌ حضور رازگونگی این انقلاب را نبیند و انقلاب اسلامی را تنها همین مناسبات سیاسی تصور کرده است، در حالی‌ که مبدأ این انقلاب، حضرت امام، آن عارف سالکِ آگاه به زمانه است. این نوع نگاه به انقلاب اسلامی، ندیدن حقیقتِ این دوران است که راز تاریخی و حوالت تاریخی ماست. نادیده‌گرفتن چنین حقیقتی از کسانی که مدعی تفکرند تأمّل‌برانگیز است. وجودِ راز را نباید به صورت استدلالی اثبات کرد، زیرا راز را باید پاس بداریم و پاس‌داشتنِ آن هم به این معناست که رازگونگی‌اش را حفظ کنیم تا در پرتو آن، آینده برای ما معنا پیدا کند و گرنه مثل دنیای مدرن و به جهت حسّی‌گرایی، در بی‌آیندگی کامل قرار می‌گیریم.

آیا مشیت حضرت حق اجازه می‌دهد تاریخ مدرنیته با بی‌آیندگی خود همچنان ادامه پیدا کند، یا بشریت به روشنی‌ خواهد رسید و مثل انقلاب اسلامی که اشاره‌اش به جهان دیگری غیر از جهان مدرن است نظر خواهد کرد؟

اشاره‌ انقلاب به آینده

«انقلاب اسلامی امری است از حقیقت در این تاریخ که در عین رازگونه بودن، ظاهر می‌شود و به آینده اشاره می‌کند و باز در خفا می‌رود تا ما به خود آییم و با خودآگاهی تاریخی‌ای که نسبت به آن پیدا می‌کنیم، آن را از خود کنیم. مثل آنکه به علم حضوری علم پیدا می‌کنیم که به آن علمِ به علم می‌گویند»

وقتی با پدیده‌ای به نام انقلاب اسلامی روبه‌رو می‌شویم، ملاحظه می‌کنیم که هم هست و هم نیست. به یک معنا هست چون شواهدی برای وجودش داریم، ولی مثل سایر پدیده‌ها نه محسوس است و نه معقول  که از آن یک تصور و یا یک مفهوم مشخص داشته باشیم و تازه اگر هم آن را به صورت مفهومی مشخص درآوریم رابطه‌ حضوری با آن را از بین می‌بریم. ما مواظبیم به این معنا آن را معقول نکنیم، ولی از طرفی وقتی می‌خواهیم با آن روبه‌رو شویم، می‌بینیم که مثل سایر پدیده‌ها در مقابل ما نیست. باز برمی‌گردیم به خود نورِ حضرت حقّ، وقتی یکی از اسماء الهی مانند اسم حیّ برایمان جلوه می‌کند، برای آدم نشاط و شادابی پیدا می‌شود، ولی چیزی نمی‌گذرد یک‌دفعه آن نورانیت به خفا می‌رود، و وقتی به خفا می‌رود تازه می‌فهمیم چیزی بود که حالا نیست. البته هیچ‌وقت از آن منقطع نمی‌شویم، حقایق عالمِ وجود وقتی هم در خفا می‌روند، نسبتشان را با ما حفظ می‌کنند؛ در خفا می‌روند تا به خود آییم که در نزد ما بوده‌اند و ما نمی‌دانستیم.

بنابراین«انقلاب اسلامی امری است از حقیقت در این تاریخ» و مثل هر حقیقتی، ظهور و خفایی دارد، به همین جهت نمی‌توانیم بگوییم معدوم است. حقیقت یعنی آن چیزی که به ما می‌گوید ببین چگونه هم هستم و هم نیستم. تنها می‌توان از آن یک گزارش داد، زیرا در عین رازگونه بودن و در خفابودن، در مظاهرِ خاص خود ظاهر می‌شود. ظاهربودن انقلاب یا آیات انقلاب اسلامی را می‌توان در دفاع مقدس و یا مقاومت مردم در سوریه مشاهده کرد. ابرقدرت‌ها و قارون‌ها جمع شدند تا سوریه را ساقط کنند و حرفشان این است که ما می‌خواهیم ایران بفهمد باید از سوریه برود، ولی نتوانستند کاری بکنند و معنای ظهور حقیقتِ انقلاب اسلامی در مظاهر به این معناست.

برای اشاره به مظاهر انقلاب اسلامی زبان خاصی نیاز است. باید حوصله کرد که چطور می‌شود زبان این حضور را با همدیگر در میان بگذاریم؟ سه ابرقدرت تلاش می‌کنند ما را از سوریه بیرون کنند تا به اهدافشان برسند و نمی‌توانند. در عین آنکه به ظاهر قدرت آن‌را دارند تا برای ما مشکلاتی به‌وجود می‌آورند و به ظاهر ما را به خفا می‌برند، ولی در همان لحظه که ما را به خفا می‌برند ما به نحوه‌ای دیگر در صحنه یعنی در ظهور هستیم و همان خفا، ظهور است. فرمود «هُوَ الظّاهِرُ وَ الْبَاطِن» حق در عین آنکه ظاهر است باطن است، نه این‌که یا ظاهر باشد یا باطن، این توحید نیست، توحید آن است که او در عین این‌که ظاهر است باطن است. این در هر جایی که حق در صحنه باشد صدق می‌کند، چه در امور اجتماعی چه در امور تکوینی. مثالی که حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این رابطه در تفسیر سوره‌ی حمد می‌زنند این بود که: همان لحظه که دریا با موج ظاهر می‌شود، همان لحظه دریا است. دریا از یک جهت باطن است و موج، ظاهر است و از جهت دیگر در همان لحظه ظاهر است چون موج‌ها چیزی جز دریا نیست. در جریان فتنه‌ی ۸۸، انقلاب اسلامی به ظاهر در خفا رفت اما از همیشه بیشتر ظاهر شد و معلوم گشت انقلاب اسلامی چه توانی دارد که یک فتنه را با برنامه‌ریزی چندین ساله خنثی کند. به گفته‌ی خودشان بعد از فتنه‌ی ۸۸ قدرت رهبری بیشتر معلوم شد.

سعی باید کرد این مطلب روشن شود که چگونه انقلاب اسلامی در عین رازگونه‌بودن، ظاهر می‌شود و با ظهور خود به آینده اشاره می‌کند. این فقط مربوط به انقلاب اسلامی نیست مربوط به هر حقیقتی است که در هر دوران ظاهر بشود ولی باز به حکم رازگونگی‌اش در خفا می‌رود. شما ممکن است بگویید الحمدالله ما دیگر با حضور تاریخی انقلاب اسلامی آینده‌ی خوبی داریم، همان لحظه یک فتنه اقتصادی پیش می‌آید و همه‌ی برنامه‌ها در هم می‌ریزد تا انقلاب در عین در خفا رفتن، خود را به صورتی دیگر ظاهر کند و در آن مشکلات هم بتوانیم انقلاب را از آن خود کنیم و به این نتیجه برسیم که مسئله خیلی بالاتر از اینهاست که بخواهیم انقلاب اسلامی را در ظاهری محدود خلاصه کنیم و نسبت‌مان را با حضرت حق در همان حدّ محدود نماییم. یک وقت می گوییم خدایا شکر که به ما رزق دادی، معلوم است هوای ما را داشته‌ای و یک وقت می‌گوییم خدا را شکر که به ما آبرو داد. ولی یک وقت. می‌رسیم به آنکه:

در بلا هم می‌چشم الطاف او

مات اویم، مات اویم، مات او

در این حالت است که خدا مال ما می‌شود و ربوبیتش را احساس می‌کنیم. «رَبّی» ربّ من است به اعتبار اینکه نان و آب به من داده است، یا به اعتبار اینکه «وَجَدْتُ اَهْلاً لِلْعِبَادَه» اصلاً تو ارزش آن را داری که من بنده‌ی تو باشم. نسبت به همه‌ی حقایق می‌توان چنین رابطه‌ای داشت که به عمیق‌ترین وَجه آن نظر کرد. در رابطه با اشاره به آینده از طریق حقیقت انقلاب اسلامی باید متوجه کسی شد که خودش آن حقیقت را احساس کرده باشد. در این رابطه به متن بعدی می‌پردازیم:

معنا و جایگاه شهادت در این تاریخ

«چه کسی می تواند حقیقت دوران ما را آشکار کند تا افق آینده را تفسیر نماید و بدون آنکه ما را فریب دهد، چشم‌های ما را متوجه آینده‌مان کند؟ آیا آن شخص غیر از کسی است که توانسته باشد حقیقت دوران را احساس نماید؟.»

آن افراد همان سرداران دفاع مقدسِ شب‌های حمله‌اند و سخنانی که حکایت از آن دارد که به‌خوبی متوجه‌ جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی هستند و اینکه در حال تحقق حقیقت بزرگی هستند که به‌راحتی می‌توان برای آبیاری‌اش جان داد. بنده هنوز هم حیرانِ آقای حسن باقری در کتاب «ملاقات در فکّه» هستم. هر کدام از این سرداران آینه‌ای هستند برای انعکاس جایگاه حقیقتِ این دوران، شخصیت‌ آنها آیت ظهور حقیقت انقلابی اسلامی است و ما برای رسیدن به آن حقیقت باید به آیات و نشانه‌های آن نظر کنیم. کتاب و درس و مدرسه کافی نیست، بصیرتی باید به میان آید. مقابله‌ی مردم با فتنه‌ی سال ۸۸ در نهم دی‌ماه یک آیت از آیات انقلاب اسلامی است و اینکه چگونه خداوند با سخنی که در جان مردم به صدا درآورد، آن صحنه را خنثی کرد و آیه‌ «إِنَّا نَحنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏»(حجر/۹) درمورد انقلاب اسلامی ظهور کرد. اینها سخنان یک آدم در درون یک نظام سیاسی نیست، این آیت‌ها خودشان گواهی می‌دهند که این حقیقت یعنی انقلاب اسلامی از چه جنسی است. واقعاً چه چیزی در حال وقوع است که شب‌های حمله، انسان‌هایی بس بزرگ و ارزشمندند برای شهادت سبقت می‌گیرند تا به نحوی شهادت را برای خود رقم بزنند؟ چون می‌دانند شهادت در این تاریخ یعنی چه؟ شهادت را برای آنکه بهشت بروند نمی‌خواهند، می‌خواهند شهید بشوند چون حس می‌کنند با شهادت می‌توانند به بقاء انقلاب اسلامی کمک کنند. شما ملاحظه کنید سرداران ما اَعم از همّت و باکری و خرازی، درست زمانی شهید می‌شوند که همه‌ طرح‌های لازم را انجام داده و حالا باید طور دیگری عملیات کنند و آن شهادت است و این‌جاست که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

«شهدا مایه‌ رونق حیات معنوی‌اند در کشور. حیات معنوی یعنی روحیه، یعنی احساس هویّت، یعنی هدفداری، یعنی به سمت آرمان‌ها حرکت‌کردن و عدم توقّف؛ این کار شهداست؛ این را هم قرآن به ما یاد می‌دهد. شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع می‌کنند، وقتی می‌روند، با جان خودشان «وَ یَستَبشِرُونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقُوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلاَّ خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ»(آل‌عمران/۱۷۰) ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّی‌شان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه‌ اسلامی است، وقتی می‌روند، معنویّت‌شان، صدای‌شان تازه بعد از رفتن بلند می‌شود. نطق شهدا بعد از شهیدشدن باز می‌شود، با مردم حرف می‌زنند «بِالَّذینَ لَم یَلحَقُوا بِهِم» با ماها دارند می‌گویند؛ [باید] ما گوش‌مان سنگین نباشد تا بشنویم این صدا را… مهم این است که ما بشنویم این صدا را. و خدای متعال در این صدا هم اثر گذاشته؛ واقعاً اثر گذاشته؛ جوری شده است که وقتی از شهیدی یک چیزی نقل می‌شود، یک حرف دقیق و متینی نقل می‌شود، اثر می‌گذارد بر روی دل‌ها، دل‌ها را منقلب می‌کند… ما گوشمان سنگین است، این پیام‌ها را درست نمی‌شنویم؛ اگر به ما بشنوانند این پیام‌ها را، دیگر این گرایش به شرق و به غرب و به دشمن و به کفر و الحاد و مانند اینها از بین ما رخت بر خواهد بست… اگر این پیام را بشنویم، روحیه‌ها قوی خواهد شد، حرکت، حرکت جدّی‌ای خواهد شد.»

آری این افرادند که حقیقت دوران ما را آشکار کردند تا افق آینده درست تفسیر شود و اینها به خوبی متوجه شده‌اند خداوند در این تاریخ و از طریق انقلاب اسلامی چه کار عظیمی را اراده کرده و معلوم است این کار بی‌هزینه نخواهد بود.

ممکن است متوجه نباشیم هزینه برای یک رخدادِ بزرگ چه اندازه باید باشد. در آن حدّ که اگر بسیاری از مسلمانانِ راستین هم شهید شوند در مقایسه با آنچه باید واقع ‌شود قابل تحمل است. به شهدای ما در طلاییه نظر کنید که چه اندازه در محل «سه راه شهادت» شهید دادیم در آن حدّ که بعضی از سرداران حیران شدند که جواب این همه خون را چه طور باید بدهند.

گاهی حقیقتی بس متعالی در حال وقوع است که برای تحقق آن باید هزینه‌های بزرگی پرداخت کرد و آن بالاتر از آن است که عقل‌های عادی بفهمند، هرچند شواهدی پیش می‌آید که نشان می‌دهد خبرهایی در پیش است. حساب کنید شهید خرازی که آن‌قدر حساس است تا یکی از نیروهایش از دست نروند، آن شب می‌گوید همگی باید حساب شهادتتان را بکنید، و به آنها قسم می‌دهد هر کدامتان اهل شهیدشدن نیستید برگردید و آن عزیزان همگی همان ‌طور که نشسته بودند سرهای مبارکشان را به زیر می‌اندازند و اشک می‌ریزند، به خدا قسم هیچ‌کس بلند نشد که برود و اکثر آنها شهید می‌شوند، چون توانستند به ندایِ بی‌صدای انقلاب اسلامی گوش فرا دهند.

«انقلاب اسلامی نیز برای خود زبان دارد، زبانی که به صورت ندایی است بی‌صدا، آن صدا درون همه‌ مردم این عصر را فرا گرفته و به قلب شهدا نیز برخورد کرده و آنها به ندای آن گوش سپردند و مظهر تحقق اهداف انقلاب شدند.»

ندایِ بی‌صدای انقلاب اسلامی، دلِ رمیده‌ی بعضی را انیس و مونس شد و از آن به بعد با اشاره‌ آن ندا زندگی کردند، زیرا آن ندا ستاره درخشان دورانشان بود. انقلاب اسلامی منتظر است تا برای چنین افرادی بدرخشد و آنان را در بر گیرد و آنان با اجابت به چنین دعوتی آن انقلاب را از آنِ خود کنند، نه آنهایی که تماشاگرانه به آن می‌نگرند.

همه‌ حرف در این است که بدانیم انقلاب اسلامی نیز برای خود زبانی دارد، مهم آن است که بگذاریم خودِ پدیده، خود را نشان دهد و ما حرف در دهان آن پدیده نگذاریم تا خودش خود را بنمایاند. شهدای عزیز توفیق آن را داشتند که اجازه دهند آن صدا به قلبشان‌ برخورد کند و درنتیجه مظهر نمایش اهداف انقلاب اسلامی شدند.

ستاره‌ درخشان ملت ما

انقلاب اسلامی در این تاریخ ستاره‌ درخشان ملت‌هاست تا برای افرادی که آماده‌اند بدرخشد و آنان را در برگیرد و آنان با اجابت به چنین دعوتی انقلاب اسلامی را از آن خود کنند. و این برای آنهایی که تماشاگرانه به انقلاب اسلامی می‌نگرند صورت نمی‌گیرد. باید از خود بپرسیم با نظر به انقلاب اسلامی به دنبال چه چیزی هستیم.

حقیقت دوران اولاً: زبانی دارد مخصوص به خود هست، و نیست آن ندا و آن صدا نسبت به شماست و اساساً هست و نیست. انقلاب اسلامی مثل هر حقیقت دیگری نسبت به شماست که آیا ندایی در میان هست که خودش، خود را به ما نشان دهد؟ اگر شما می‌خواهید آن را تولید کنید آن را در حجاب می‌برید، مانند همه‌ حقایق عالم که باید نسبت به آنها گشوده بود نه آنکه آنها را در حجاب برد.

امید است که بتوانیم با نظر به نحوه‌ حضور انقلاب اسلامی و توجه به آن، حقیقت شناسی را تمرین کنیم، همان ‌طور که باید ولیّ‌شناسی را تمرین کرد. ولیِّ الهی را نمی‌توان با اطلاعات و محفوظات شناخت. باید ببینیم به کجاها اشاره دارد و چگونه حقیقت را در مقابل ما می‌گشاید.

به این فکر کنید که چرا باید شهدا را آیات انقلاب اسلامی بگیریم. بر آنها چه گذشت که آن‌طور هوایی شدند، با ای‌که انسان‌های بزرگی بودند. در کتاب «گلستان یازدهم»، همسر شهید چیت‌سازیان می‌گوید هروقت جبهه می‌رفت نمی‌گفت چه موقع برمی‌گردد، ولی در خداحافظی آخر خیلی راحت گفت یک هفته‌ دیگر برمی‌گردم، بعداً هم دقیقاً همان یک هفته‌ بعد برگشت، اما نه با پای خود، بلکه بر روی دوش مردم همدان. ظرایف زیادی در آن کتاب هست.

این شهدا، این آیات انقلاب اسلامی، چه ندایی از حقیقتِ این دوران شنیده‌اند که این اندازه آسمانی می‌شدند؟ ما یا باید نسبتمان را با این حقیقت برای همیشه تعطیل کنیم مثل اینکه دنیای مدرن چنین کرده است و یا باید با حضور در ساحتی که ماوراء دنیای مدرن است، وارد انقلاب اسلامی شویم. شما فکر نکنید ما فعلاً در شرایطی هستیم که با حقیقت، ارتباط برقرار کرده‌ایم، یا باید بگوییم اصلاً حقیقتی نیست و دروغ است، یا اگر احتمال می‌دهیم حقیقتی هست باید مشخص کنیم چه نسبتی باید با آن برقرار کرد که بتوانیم صدای آن را شنید. این چیزی نیست که راحت حل بشود، ولی اگر در ساحت مخصوص آن قرار گرفتیم کار جلو می‌رود. ممکن است بپرسید چه باید کار کرد، در حالی که بنا شد فکر نکنیم؟ مگر می‌شود چیزی را که در فکر نمی‌آید با فکر فهمید؟ بحث در این است که ندایِ بی‌صدای انقلاب دلِ رمیده‌ بعضی را انیس و مونس شد و از آن به بعد با اشاراتِ آن ندا زندگی کردند و بعضی توانستند آن ندا را در نزد خود پیدا کنند، تازه وقتی آن ندا را در درون خود یافتند، آن ندا چیزی جز اشاره به حقیقت در میان نبود. گاهی با حرکات شهدا آن اشارات پیدا می‌شود. خدا را شکر باید کرد که در فضای انقلاب اسلامی چگونه شرایطِ اشاره به حقیقت فراهم شده. مثل اینکه بناست خداوند به ما قدرت اشاره‌شناسی بدهد. آیا از کتاب «تپه‌های جاویدی و راز اشلو» و کتاب «سلام بر ابراهیم» نمی‌توان اشارات نابی را یافت. بعد از مدتی، اشک بر شهدا برایمان یک معنای خاصی پیدا می‌کند. اشاره یعنی از درک مفهومی نسبت به حقیقت بالاتر بیائید. با اشک می‌شود بالا رفت و انیس و مونس ما ندای بی‌صدای انقلاب اسلامی شود و با اشاراتِ آن ندا زندگی نمود. زیرا آن ندا ستاره‌ درخشانِ دورانمان می‌شود.

انقلاب اسلامی ستاره‌ درخشان دوران ما و محفل و مجلس ما با حقیقت است که می‌توان با آن زندگی کرد و در این‌ صورت است که آینده معنا پیدا می‌کند و پوچی می‌رود و عشق می‌آید. اما با ادبیاتی که در این تاریخ باید بدان رسید، ادبیاتی است که شهید آوینی شروع کرد.

انقلاب اسلامی منتظر است تا برای افرادی بدرخشد، هرچند خلاف‌آمدِ عادت باشد و ذهن‌ها نه آماده‌ گوش‌دادن به آن صدا هستند و نه گوش‌ها آماده‌ شنیدنِ آنچه شما می‌خواهید از آن ندا به آنها گزارش دهید. چه‌کار باید کرد؟ شاید آن ندا بخواهد بگوید تو کاری نمی‌توانی بکنی و آن ندا خودش باید بدرخشد، منتها منتظر است که چه زمانی برای تو بدرخشد.

باید مشخص شود مسئله‌ ما چیست، این را با قرآن امتحان کنید به این صورت که مسئله‌تان را مشخص و بعد به قرآن رجوع کنید. ملاحظه خواهید کرد قرآن چقدر با شما حرف دارد، ولی اگر مسئله نداشته باشیم قرآن هم با ما چه حرفی می‌تواند داشته باشد. خداوند مطابق رجوعی که ما با او داریم برای ما ظاهر می‌شود.

رفقایی که دعاهای کمیلِ شب‌های جمعه‌ی دارخوین را دیده‌اند به خوبی درک می‌کنند که چگونه خداوند به جهت رجوعِ خاصی که رزمندگان به او داشتند با آنها سخن می‌گفت. مسئله‌ رزمندگان در آن زمان مشخص بود و چون مسئله‌شان چیزی بود که به دعای کمیل ربط داشت، آن دعای کمیل‌ها خیلی خاص شده بود. انقلاب اسلامی منتظر است تا برای افرادی که مسئله‌شان حضور در حقیقت دورانشان است بدرخشد. آن حقیقت برای امثال شهید حسن باقری درخشیده بود و او سعی داشت با آن نسبت درستی برقرار کند.

انقلاب اسلامی منتظر است تا برای افرادی بدرخشد که می‌دانند از درون آن چه چیزی به گوش می‌رسد و چگونه می‌شود آنان را در برگیرد و آنان با اجابت به چنین دعوتی انقلاب اسلامی را از آن‌ِ خود کنند، نه آنکه تماشاگرانه به آن بنگرند. کار آسانی نیست، ولی این‌ طور نیست که افق برای ما نسبت به این پدیده پیدا نشود، ما فعلاً خودمان، خودمان را در موطن تماشاگری قرار داده‌ایم. خبردادن از حقیقت یک رخداد غیر از این است که آدم در دلِ آن رخداد قرار بگیرد و خود را در معرض نسیم آن قرار دهد. إن‌شاءالله باید این فضا پیش آید که بگذاریم انقلاب اسلامی در مظاهرِ خود، خود را بنمایاند و ما به آن مظاهر دل بسپاریم. انقلاب اسلامی مظاهر متفاوتی دارد. ممکن است تصور شود که ما تنها خبر از چیزی می‌دهیم که هنوز قابل احساس نیست. اگر آرام آرام بفهمیم چه می‌خواهیم و باید به دنبال چه بگردیم و سراغ چه کسی را بگیریم، آن‌وقت است که در می‌یابیم انقلاب ‌اسلامی با مظاهر خود در بسیاری از جاها همان ‌طور که رهبر انقلاب فرمودند، «با ما حرف دارد.»