تحصیل و تهذیب
حوزههای علمیه و همه مراکز علمی باید در دو بخش فعالیت داشته باشند: یکی بخش علمآموزی و دیگری تهذیب نفس و ارتقای معنوی خویش. همان طور که قرآن و سنت و بزرگان علم، بارها این مطلب را گوشزد فرمودهاند، «یزَکِّیهِم وَ یعَلِّمُهُمُ الکِتاب»(۱) هم تزکیه و هم تعلیم کتاب لازم است. تعلیم کتاب و علمآموزی ضوابط و قواعدی دارد که انسان باید آنها را اعمال کند و نسبت به آنها متعهد باشد تا بتواند آن غایت را که تحصیل علم است به دست بیاورد. کسی که نزد آموزگاری زانو نمیزند، به کلاسی نمیرود، درسها را درست نمیخواند و به ضوابط دیگر علم پایبند نیست، قهراً نتیجه خوبی نخواهد گرفت و در نهایت هم عالم قابلقبولی نخواهد شد.
در باب اخلاق و تهذیب نفس هم همین طور است. اخلاق ضوابط و قواعدی دارد که اگر انسان به آنها پایبند نباشد، قهراً موفق نخواهد شد.
اهمیت موعظه در تهذیب
یکی از قواعد و ضوابط تهذیب و معنویت و در این راه قرار گرفتن و ارتقا یافتن موعظه است که دو بخش دارد. یکی موعظههایی هستند که انسان از دیگران میشنود. خدای متعال و انبیای الهی، شخص رسول گرامی اسلام«ص» و اهل البیت«ع» مطهر آن بزرگوار و علما، همه اهل موعظه دلسوزانه بودهاند. در آموزههای دینی هست که حتی نسبت به موعظههای ابلیس هم که به بعضیها کرده است، بیتوجه نباشید.
موعظه نفس
بخش دیگر موعظه نفس است، که این دومی شرط بهرهبرداری از اولی هم هست. به حسب آنچه که در بعضی از روایات آمده است، اگر کسی واعظی از درون نداشته باشد، وعظ دیگران چندان برایش نافع نیست. اگر شخصی بخواهد از وعظ دیگران بهرهبرداری صحیح کند، باید خودش هم واعظ نفس خود باشد. یعنی در کنار مواعظ و نصایحی که میشنود، خودش هم در خلوتش، خویشتن را مخاطب قرار دهد. ما باید همان طور که در راه علمآموزی تلاش میکنیم، در باب خودسازی هم که اهم است، تلاش و کوشش و برنامهریزی دقیق و منظم داشته باشیم و خودمان را مدیریت کنیم.
وظیفه اهم انسان
بنابراین بسیار مهم است که انسان مهذب و الهی و متخلق به اخلاق فاضله شود و اگر مزین به علم هم شد که دیگر نور علی نور است. اما اگر معاذالله برعکس شود، ارزشی ندارد، زیرا نتیجهاش «اِذا فََسَدَ العالِم فَسَدَ العالَم» میشود. ما باید موازین و ضوابط این بخش را هم مراعات کنیم. به همین جهت بزرگان اهل معنا احادیث مشتمل بر مواعظ معصومین«ع» از جمله کتاب شریف «تُحَفِالعُقول عَن آلِ الرَّسول» را که مواعظی از سرچشمههای زلال معرفت و حقانیت پیامبر و خاندان آن حضرت است، را جداگانه جمعآوری و تدوین کردهاند.
حوزههای علمیه در این جهت باید همت بیشتری داشته باشند، چون مجالس موعظه شاید آن مقداری که باید باشند، نیستند و این مایه تأسف است. البته وقتی این مواعظ مؤثرتر خواهند بود که کسی که واعظ، خود متعظ و اهل عمل باشد و این وجه تا حدودی ضعیف شده است.
کلامی از آیتالله سید علی قاضی
مرحوم استاد آیتالله قاروبی نقل کردهاند که مرحوم سید علی آقای قاضی میفرمودند که بالأخره این سفرهای است که خدای متعال پهن کرده و برچیده خواهد شد. تا فرصت هست، استفاده کنید. امیدواریم که باز هم عنایت ویژه خدای متعال شامل حال حوزههای علمیه شود و افرادی مانند این بزرگان که خودشان ساخته شدند، در حوزه فراوان شوند و آن حیات طیبهای که از قِبَل آن مجالس برای حوزهها حاصل میشد بار دیگر بهوجود بیاید.
ضرورت شرکت در مجالس موعظه
توصیه بزرگان این است که ما در مجالس وعظ شرکت و از مواعظ استفاده کنیم. باید توجه داشته باشیم که اساس مجالس وعظ این نیست که انسان برود و حتماً چیز جدیدی یاد بگیرد. ممکن است چیزهایی که میداند، تذکر و یادآوری شوند. از این رو به آنها مجلس تذکر هم گفته میشود. فرد نباید تصور کند ما که خود اهل علم هستیم و منبر میرویم و آیات و روایات را میدانیم، دیگر نیازی به موعظه نداریم.
حکایتی از شیخ انصاری
بزرگان اهل علم و معرفت و تقوا و فضیلت، مثل شیخ انصاری، باید اسوه ما باشند. ایشان با آن مقام و جلالت و حتی در زمان مرجعیت و اوج علمیت، هر هفته در درس اخلاق مرحوم آقای سید علی شوشتری شرکت میکردند. بعد از فوت شیخ هم طبق وصیت ایشان، سید شوشتری درسهای مرحوم شیخ را ادامه دادند.
اینک مغتنم است که پای درسها و مواعظ ارزشمند امام باقر«ع» بنشینیمکه به جابر فرمودند، «یا جَابِرُ اسْتَکْثِرْ لِنَفْسِکَ مِنَ اللَّهِ قَلِیلَ الرِّزْقِ تَخَلُّصاً إِلَی الشُّکْرِ وَ اسْتَقْلِلْ مِنْ نَفْسِکَ کَثِیرَ الطَّاعَهِ لِلَّهِ إِزْرَاءً عَلَی النَّفْسِ وَ تَعَرُّضاً لِلْعَفْوِ»(۲)
انسانها و نعمتهای الهی
انسانها از نظر نعمتهایی که خدای متعال در اختیار آنها میگذارد، به سه گروه تقسیم میشوند: گروه اول از وفور نعمت برخوردارند. البته وفور نعمت هم مراتبی دارد، ولی معنای کلی و جامع وفور نعمت این است که هم مال، هم فرزند، هم وجاهت اجتماعی و نفوذ کلمه، هم علم، هم بیان و هم سیمای خوب دارند و خداوند نعمتهای فراوانی را به اینها عطا کرده است. گروه دوم، از لحاظ نعمت در حد متوسط هستند و گروه سوم قلیلالنعمه هستند و خدای متعال روی حِکمتهای بالغهای که دارد، به آنها نعمت کمی داده است.
شکر نعمتهای الهی
انسانها از نظر شکرگزاری در مقابل نِعمتهای الهی نیز سه دسته هستند:
بعضیها چه در قسم اول، چه در قسم دوم و چه در قسم سوم انسانهای شاکری هستند. اگر وفور نعمت دارد شاکر هم هست. حضرت سلیمان که از نظر مادی و معنوی رویهمرفته شاید بالاتر از ایشان نداشته باشیم، انواع نعم الهی در اختیارشان بود و شاکر بودند. در غیر انبیا و اولیای الهی نیز افرادی هستند که همواره شکر نعمتهای الهی را بهجا میآورند. اما بعضی از افراد غافلند؛ نه کفران نعمت میکنند و نه شاکر نعمتهای الهی هستند. بعضی نیز کفران نعمت میکنند. این افراد ممکن است از کسانی باشند که خداوند نعمتهای فراوانی به آنها داده است و یا متوسط یا فقیر هستند، ولی در عین حال اهل شکرگزاری نیستند.
همه انسانها جزو یکی از این سه دسته هستند. این روایت امام باقر«ع» تذکر به کسانی است که قلیلالنعمه هستند. این قَلّت نعمت ممکن است آنها را به عدم شکرگزاری یا کفران نعمت یا دچار غفلت کند، چون اینها بیش از دیگران در معرض این خطر هستند. امام به حسب این نقل، راهحلی را برای آنها بیان میکنند و تذکر میدهند. خدای متعال نیازی به شکر بندگانش ندارد، اما طالب شکر است، چون صلاح ما در این است. از اینرو از بندگان قلیل الشکر یا غیر شاکر گله میفرماید، «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکُورُ»(۳) خدای متعال از بندگانش شکرگزاری میخواهد تا ارتقا پیدا کنند. شکر است که انسان را بالا میبرد و در قرآن هم فرموده است، «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ».(۴)
بنابراین ابتلاء به عدم شکر، راه ترقی را بر انسان میبندد. اگر کفران نعمت پیش بیاید، نه تنها انسان ترقی نمیکند، بلکه در چاه دوری از خداوند میافتد. امام باقر«ع» میفرمایند، «یا جَابِرُ اسْتَکْثِرْ لِنَفْسِکَ مِنَ اللَّهِ قَلِیلَ الرِّزْقِ تَخَلُّصاً إِلَی الشُّکْرِ»: برای اینکه از غفلت نسبت به شکر یا از کفران، تخلص بجویی و به طرف شکر بروی و شاکر باشی، باید نفس را بهگونهای تربیت کنی که عاملی که باعث غفلت یا باعث ناشکری میشود، از بین برود. آن عامل چیست؟ این است که نعمت کم را، کم ببینی. این مسئله تو را وادار به شکرگزاری نمیکند، یا به سوی کفران نعمت میبرد.
انسانی که هنوز از لحاظ معرفتی ارتقا پیدا نکرده است، محاسبات درست و دقیقی ندارد. اگر محاسبه ما دقیق باشد و به همه جوانب بنگریم، در جایی که به ظاهر خداوند نعمت کمی به ما داده، میدانیم که بخل نورزیده، بلکه به صلاح ما بوده است.
حکایتی از ابوبصیر
بینایی یکی از نعمتهای بسیار بزرگی الهی است. در روایات هم هست که از خدا بخواهید: «وَ اجْعَلْهُمَا الْوَارِثَینِ مِنِّی».(۵) یعنی آخرین چیزی باشد که از انسان گرفته شود؛ چون گویا وارث بقیه نعمتهای الهی است.
ابوبصیر که نابینا بود، یک بار امام باقر«ع» عنایتی به او فرمودند و بینا شد و عالم و همه چیز را دید. حضرت به او فرمودند، «میخواهی همین طور که الان بینا شدی، باقی بمانی یا میخواهی به حالت قبلت برگردی؟ اگر به حال قبل برگردی، در قیامت حساب دیگری داری. اما اگر بینا بمانی و باقی باشی، مثل سایر مردم هستی، «وَ لَکَ مَا لِلنَّاسِ وَ عَلَیکَ مَا عَلَیهِمْ»(۶) جناب ابوبصیرکه آدم دقیق و اهل محاسبهای بود، عرض کرد که میخواهم به قبل برگردم.
چشم نداشتن در این دنیا به یک محاسبه ظاهری و غیردقیق حِرمان است، اما اگر کسی این را دقیق محاسبه کند، میبیند که نعمت خیلی بالایی است. زیرا در بعضی روایات هست که انسان در قیامت حسرت میخورد کاش در دنیا فلان گرفتاری و مشکل را داشت. اجر صبر بر این ابتلائات باعث ارتقای درجه انسان میشود. از همین روست که حضرت امام باقر«ع» میفرمایند: «اسْتَکْثِرْ لِنَفْسِکَ مِنَ اللَّهِ قَلِیلَ الرِّزْقِ». اگر خودت اهل محاسبه باشی، متوجه میشوی که این نعمت کم، در واقع کم نیست. اگر خودت از درک این محاسبه ناتوان هستی، حداقل حرف اولیای الهی را در این زمینه بپذیر.
خدای متعال انشاءالله همه ما را توفیق درک معارف و تبیین این معارف حق عنایت بفرماید.
( به کوشش: روحالله شیرمهد)
پاورقی:
- سوره مبارکه، آل عمران، ۱۶۴٫
- الوافی؛ ج۲۶، ص ۲۶۱٫
- سبا، آیه ۱۳٫
- ابراهیم، آیه ۷٫
- الکافی (ط . الإسلامیه)؛ ج۲، ص ۵۷۸٫
- همان، ص۴۷۰٫