مقدمه:در شمارههای گذشته از مباحث «گامهای موفقیت در زندگی مشترک» ضمن پاسخ به برخی سئوالات زوجهای جوان، به بایدها و نبایدهای لازم در زندگی مشترک اشاره شد. در اینشماره نیز ضمن پاسخگویی به برخی سئوالات مطروحه، در خصوص اهمیت تصمیمگیریهای موثر با توجه به تبعات آن در زندگی مشترک اشاره میشود.
ازدواج کردهام؛ ولی حالا از همسرم خوشم نمیآید!
من سه ماه است که عقد کردهام؛ امّا اصلاً از ازدواجم راضی نیستم. همسرم خواهر دامادمان است و واسطه ازدواجمان هم خواهرم بود. به قدری برادر و خواهرهایم از او تعریف کردند که من گفتم حتماً مورد خیلی خوبی است؛ امّا الآن حتّی از قیافهاش هم خوشم نمیآید. البتّه ناگفته نماند که خانواده خوبی هستند؛ امّا من از او خوشم نمیآید. وقتی به جدایی هم فکر میکنم، میبینم نمیشود.
توجّه به مرحلهای که در آن هستید
فراموش نکنید که شما یک مرحله در ازدواج پیش رفتهاید. اگر در مرحله خواستگاری بودید، تصمیمگیری بسیار آسانتر بود، امّا الآن درباره یک زندگی شکل گرفته میخواهید تصمیم بگیرید. از سوی دیگر هم نباید فراموش کنید که هنوز عروسی نکرده و در دوران عقد هستید. توجّه به این نکته هم اندکی کار شما را آسان میکند، زیرا تبعات جدایی در دوران عقد خیلی کمتر از جدایی پس از آغاز رسمی زندگی مشترک است.
توجّه به تبعات تصمیمگیری
حسّاسیت این تصمیمگیری به جهت این که زندگی خواهرتان به آن وابسته شده، بیشتر است. شاید دلیل نگرانی شما هم همین باشد که فکر میکنید اگر جدا شوید ممکن است به زندگی خواهرتان آسیب جدّی وارد شود، امّا در عین حال، به هیچ وجه در تصمیمگیری، اشتباه اوّل خود را تکرار نکنید. شما بنا به توصیه خواهرتان تن به ازدواج دادید، امّا نمیتوانید به سبب خواهرتان ادامه دهید. مطمئن باشید که تصمیم به جدایی پس از عروسی، تبعات بیشتری برای شما، همسرتان و خواهرتان خواهد داشت.
حواستان باشد که اگر جدا نشوید، امّا زندگی پُر از تنشی را با همسرتان داشته باشید، باز هم به زندگی خواهرتان لطمه خواهد خورد. البتّه این لطمهها در صورتی است که فرهنگ خانوادگی همسرتان به گونهای باشد که نتوانند میان زندگی شما و خواهرتان تفاوت قائل شوند. برخی از خانوادههایی که به قول امروزیها بده بستان داشتهاند، تنشهای هرکدام از این دو زندگی را به دیگری سرایت میدهند؛ امّا برخی هم اینطور نیستند. اگر خانواده همسر شما از کسانی هستند که اجازه نمیدهند مشکلات زندگی شما به زندگی خواهرتان سرایت کند، تصمیمگیری آسانتر خواهد شد.
نگاه واقعبینانه
تلاش کنید درباره ازدواج، واقعبینانه فکر کنید. یک بار دیگر درباره زندگی ایدهآل خود فکر کنید و ببینید برای تشکیل یک زندگی خوب، همسر انسان چه ویژگیهایی باید داشته باشد. شاید این ویژگیها در همسر شما باشد. نکند به جهت این که همسرتان را دوست ندارید، چشمتان را به روی همه واقعیّتها بستهاید؟ گاهی وقتها انسان میتواند با تفکّر و تأمّل واقعبینانه، بغض و کینه را تبدیل به محبّت و عشق کند. شما که او را دشمن خود نمیدانید، بلکه میگویید از او خوشم نمیآید.
رابطه فعّال عاطفی
فقط به فکر کردن بسنده نکنید. تلاش کنید با ابراز محبّت و ایجاد یک رابطه صمیمی، فضای ارتباطی خود و همسرتان را متحوّل کنید.(۱)
گفتگوی دوستانه
اگر احساس میکنید که همسرتان عیوبی دارد که اجازه ایجاد رابطه عاطفی را به شما نمیدهد، در گفتگوهای دوستانه، این عیبها را مطرح کنید و از او بخواهید این عیبها را اصلاح کند. شما هم در مسیر اصلاح، به او کمک کنید.(۲)
توسّل جُستن
از توسّل به اهل بیت علیهمالسلام غافل نشوید. مقلّب القلوب خداست. امیدتان به خدا باشد. اهلبیت علیهمالسلام را در پیشگاه الهی واسطه قرار دهید تا دل شما را نسبت به همسرتان مهربان کند و مهر او را در قلبتان جای دهد.
فکر نهایی در دوران عقد
به هر دلیلی اگر نتوانستید در دوران عقد علاقه و محبّت خویش را نسبت به همسرتان احیا کنید، فکر نهایی را در همین دوران عقد بکنید. برای عروسی عجله نکنید. به این راحتی نمیتوان تصمیم نهایی را به پس از عروسی واگذار کرد. اگر در دوران عقد این محبّت ایجاد نشود، احتمال ایجاد آن پس از عروسی بسیار کم است.
عدم ایجاد علاقه، یک هفته پس از عقد
ما برای برادرمان به صورت رسمی به خواستگاری رفتیم و دختری را برایش انتخاب کردیم. مراحل خواستگاری یکی پس از دیگری طی شد؛ امّا تا پیش از عقد، بجز یک بار گفتگوی حضوری نیمساعته فقط به صورت تلفنی با هم ارتباط داشتند. آخر برادرم در عسلویه کار میکند و ۲۳ روز سر ِکار است و هفت روز مرخّصی دارد. حالا یک هفتهای است که از عقد میگذرد، امّا همسر او میگوید: «مِهر برادر شما به دل من نیفتاده و من او را دوست ندارم. شما عجله کردید و نگذاشتید ارتباط بیشتری داشته باشیم تا من بتوانم تصمیم بگیرم». من میخواهم بدانم که آیا حرف این خانم نشانگر اضطرابی است که همه دخترها در ابتدای ازدواج دارند یا این که باید آن را جدّی بگیریم؟
محبّت، پایه زندگی
همانطور که بارها گفتهایم، یکی از پایههای اصلی زندگی مشترک، محبّت میان زن و شوهر است. در فرهنگ مردم ما از این محبّت با عنوان «به دل نشستن» یاد میشود. بدون این محبّت، واقعاً نمیتوان به راحتی زندگی را تحمّل کرد. پس نباید به آسانی از کنار آن گذشت.
علاقه یا عشق؟
اگر منظور این خانم از «به دل ننشستن» آن است که همسرش را دوست دارد؛ امّا عاشقش نیست، نباید برای ایجاد این علاقه شدید عجله کرد. روزهای اوّل عقد را نمیتوان ملاک مطمئنّی برای قضاوت قرار داد. معمولاً وقتی این محبّت وجود داشته باشد، در طول دوران عقد افزایش مییابد. البتّه در صورتی که دو طرف کفوِ هم باشند که هر چه همسویی خود را در مسائل مختلف با همسرشان میبینند، محبّتشان نسبت به هم بیشتر میشود. با توجّه به این که مدّت زمان قابل توجّهی از عقد این دو جوان نمیگذرد و در این مدّت کوتاه نیز ارتباط چندانی با هم نداشتهاند، انتظار عشق و علاقه آنچنانی، کمی دور از واقع به نظر میرسد.
لزوم احتیاط
اگر هیچ محبّتی نسبت به طرف مقابل وجود ندارد، باید احتیاط کرد. احتیاط در این جا از دو بُعد است. از یک سو نباید عجله کرد و به راحتی این عقد را به هم زد. از سوی دیگر، نباید بیاعتنا بود و بدون حلّ این قضیه، زندگی مشترک را آغاز کرد. عدّهای میگویند: «زندگی را آغاز کنید، محبّت ایجاد میشود». این حرف با این کلّیت قابل قبول نیست. با ازدواج بناست یک زندگی آغاز شود. آمدیم و این محبّت ایجاد نشد، آن وقت چه؟ مگر کم بوده است مواردی که به این امید ازدواج کردهاند، امّا محبّتی ایجاد نشده است؟
صبر فعّال
در این موارد بهتر است کمی صبر کرد؛ امّا صبرِ تنها بعید است مشکلی را حلّ کند. باید راههای ایجاد و افزایش محبّت را پیدا کرد و به کار بست.(۳)
صبر، تنها نشستن و تماشا کردن مشکل نیست و همیشه بلند شدن و در افتادن با مشکل هم نیست. صبر یعنی وقتی مشکلی پا به خانهات گذاشت، او را دزد و قاتل حساب نکن. اینطور که باشد، زود میترسی و خودت را میبازی. مشکل، فرصتی برای یافتن راههای جدید در زندگی است. کسانی که مسیر زندگیشان همیشه جاده صاف و مستقیم است، با میانبُرها آشنا نیستند. مشکلت را خوب بشناس. از او نترس. راه غلبه بر آن را پیدا کن. زمانی را که برای پاک کردن آن نیاز داری، خوب محاسبه کن و با توکّل به خدا آغاز کن. اینگونه اگر به مشکل نگاه کنی، میبینی گاهی باید بنشینی و مشکل را تماشا کنی تا خودش خسته شود و از زندگیات بیرون برود. گاهی بدون از دست دادن زمان باید با او دست به یقه شوی. گاهی باید او را دوست جدید خود در زندگی بدانی و در آغوشش بکشی. گاهی هم باید بی آن که بفهمد، او را دور بزنی. هر چه هست، مشکل را پایان زندگی ندان. تا خدا هست، زندگی پایانی ندارد.
اگر پس از گذشت زمان قابل توجّهی این محبّت ایجاد نشد و نظر مشاور هم این بود که این محبّت ایجاد نخواهد شد، آن وقت باید تصمیم جدّی گرفت.
یک پیشنهاد برای پیشگیری از موارد این چنین
پیشنهاد اصلی ما درباره پیشگیری از این نوع مشکلات، چیزی است که فرهنگش در میان ما ایرانیها جا نیفتاده است. شاید اگر بگوییم شما هم از دست ما ناراحت شوید؛ امّا چون از نظر دین هیچ مشکلی ندارد، میگوییم.
اگر دو نفر با هم به تفاهم رسیدند؛ ولی نمیدانستند که آیا بعد از عقد میتوانند یکدیگر را دوست داشته باشند یا نه، میشود یک صیغه موقّت(۴) یکی دو ماهه بین این دو خواند تا با آرامش بیشتری با هم ارتباط برقرار کنند. اگر بنا باشد این دو همدیگر را دوست بدارند یا از هم خوششان نیاید، در همین یکی دو ماه، مشخّص میشود. البتّه این در صورتی است که مراحل اوّلیه شناخت، طی شده باشد. در حال حاضر هم برخی از خانوادهها این فرهنگ را پذیرفتهاند. وقتی مراحل خواستگاری طی میشود، قبل از عقد رسمی، بدون این که در بوق و کرنا کنند، صیغه محرمیّتی بین دختر و پسر میخوانند تا برای آغاز یک زندگی دائمی بتوانند واقعبینانهتر تصمیم بگیرند.
ممکن است که کسی بگوید آمدیم و در این مدّت یکدیگر را نپسندیدند، آن وقت چه؟ تبعات این عقد موقّت را چه باید کرد؟
از آن جا که ما هم نگران این تبعات هستیم، میگوییم به جای عقد دائم، در ابتدا عقد موقّت خوانده شود. حالا ما از شما میپرسیم که اگر این دو با هم عقد دائم کردند و یکدیگر را نپسندیدند چه؟ عقد موقّت در فرهنگ ما به «نامزدی» شناخته شده است، نه ازدواج. نتیجه عقد موقّت، دادگاه و طلاق نیست؛ امّا اگر عقد دائم به هم خورد، این دو باید به دادگاه مراجعه کنند و از یکدیگر طلاق بگیرند. به نظر شما تبعات کدامیک بیشتر است؟ تازه ما که گفتیم میتوان عقد موقّت را بدون اطّلاع فامیل انجام داد. حتّی اگر نتوان بدون اطّلاع فامیل چنین کاری کرد، باز هم تبعات عقد موقّتی که با اطّلاع فامیل انجام میگیرد، کمتر از عقد دائم است.
اگر نکته دیگری را هم ضمیمه این نکته کنیم، مسئله روشنتر میشود. با توجّه به فرهنگ موجود در جامعه ما، کسانی که عقد میکنند به نوعی خود را مجبور به ادامه راه میدانند که خود تبعات فراوان دارد. در حال حاضر، متأسّفانه طلاق در سال اوّل زندگی در جامعه ما رو به افزایش است.(۵) اگر این فرهنگ در جامعه ما جا بیفتد، بسیاری از ازدواجها شکل نمیگیرد تا به طلاق بینجامد.
یک پیشنهاد دیگر هم داریم که شاید چندان به پاسخ این سؤال مربوط نباشد و آن این که اگر مراحل اوّلیه طی شد و با توجّه به نکات گفته شده، دختر و پسر یکدیگر را پسندیدند، بد نیست که باز هم قبل از عقد دائم، صیغه موقّتی خوانده شود تا اینها در این مدّت شناخت بیشتری نسبت به هم پیدا کنند. ممکن است با توجّه به رابطهای که در این مدّت برقرار میکنند، به این نتیجه برسند که روحیّاتشان به هم نمیخورد. نهایتاً در این مدّت، بسیاری از اختلافات جزئی هم بروز میکند که در تصمیمگیری بسیار مؤثّر است. این کار با فرهنگ دینی ما سازگار است؛ امّا فرهنگ ایرانی این مسئله را نمیپسندد. جالب است بدانید که در برخی از کشورها این مسئله به صورت قانون در آمده و کاملاً رسمی است.
در قانون مدنی ژاپن در رابطه با زن و مردی که میخواهند با یکدیگر ازدواج دائم نمایند، برای درک یکدیگر و احراز هماهنگی، ازدواج آزمایشی یک ماهه اجازه داده شده.(۶)
ازدواج اجباری و بیعلاقگی همسر به شوهر در دوران عقد
برادرم یک سال پیش ازدواج کرده و الآن در دوران عقد است، همسرش میگوید: «من، تو را دوست ندارم». او قبل از برادر من خواستگار دیگری داشته که به او علاقهمند بوده، امّا پدرش مخالفت کرده و اجازه ازدواج به آنها نداده است، حالا او توقّع بالایی از برادر من دارد و دو هفته است که قطع رابطه کرده، در حالی که برادرم همسرش را دوست دارد.
ازدواجهای اجباری
اگر چه به نظر میرسد دوره ازدواجهای اجباری به پایان رسیده، امّا متأسّفانه ما هنوز هم با این مشکل مواجه هستیم. البتّه در گذشته ازدواجهای اجباری این طور بود که دختر بدون این که در انتخاب خود دخالت داشته باشد، پدر یا برادر یا یک بزرگتری برای او تصمیم میگرفت و تنها نقش دختر گفتن یک «بله» بر سرِ سفره عقد بود. این شکل از ازدواج اجباری در حال حاضر بسیار کم شده، امّا این که دختری تمایل به ازدواج با کسی دارد و ما اجازه نمیدهیم و او مجبور میشود که با مرد دیگری ازدواج کند، خود نوعی ازدواج اجباری است.
ما بارها به پدران و مادران بزرگوار توصیه کردهایم که سعی کنند با برقراری رابطهای دوستانه با فرزندانشان در موارد مختلف ازدواج به یک توافق واقعی برسند.
دلیل بیعلاقگی
امّا در پاسخ به این پرسش باید گفت: حتماً باید دید که آیا این دختر به جهت علاقهای که به خواستگار قبلی داشته، برادر شما را دوست ندارد یا این که برادر شما نتوانسته همسر مطلوب او باشد؟ بهتر است یک بزرگتر ِعاقل و یا یک مشاور با این خانم صحبت کند و دلایل بیعلاقگی او را نسبت به همسرش جویا شود. گاهی اوقات جوان از فرد مورد علاقه خود، انسانی آرمانی ساخته و همسر خود را با او مقایسه میکند. این مقایسه، خیلی توهّمی و بیریشه است؛ چرا که این جوان، شناخت کاملی از فرد آرمانی خودش ندارد، امّا هر اندازه هم که اشتباه باشد، اشتباهی است که وجود داشته و کار همسر این افراد را سخت میکند. همسر چنین افرادی باید تلاش کنند با محبّت و احترام و توجّه بسیار و با پرهیز شدید از اشتباهات رفتاری به همسر خود ثابت کنند که من میتوانم همسر آرمانی تو باشم. اگر به هر دلیلی با صحبت دیگران و تغییر رفتار همسر باز هم محبّت ایجاد نشد، بهتر است فکر اساسی را در همین دوران عقد کرد.
سوء استفاده از محبّت
میگویند باید انسان به همسرش محبّت کند، امّا بعضی خانمها سوءاستفاده کرده، از وظایف خود شانه خالی میکنند، چه کنیم که سوءاستفاده نکنند؟
تقدیر از انصاف
خیلی ممنونیم از این آقای محترم که منصفانه گفتهاند: «بعضی خانمها سوءاستفاده میکنند». البتّه اگر بخواهیم کمی دقیقتر بگوییم، باید گفت: تعداد اندکی از خانمها و آقایان سوءاستفاده میکنند.
محبّت، راه سازگار کردن همسر
برخلاف تصوّری که این برادر محترم دارد، از نظر تربیتی وقتی زن مورد مهر و محبّت قرار میگیرد، از آن جا که یکی از نیازهای اساسی او به وسیله شوهر پاسخ داده شده، تلاش او برای راضی نگه داشتن همسرش دوصد چندان میشود. به همین دلیل هم ما توصیه میکنیم اگر میخواهید زنان تبعیّت و سازگاری داشته باشید، آنها را غرق در محبّت کنید و به بهانههای سطحی، او را از محبّت محروم نکنید.
خدا مرا طوری آفریده که دوست دارم به تو تکیه کنم. هر چهقدر تو قویتر باشی، من آسوده خاطرتر به تو تکیه میدهم. خدا مرا به گونهای آفریده که دوست دارم به تو «چشم» بگویم. «چشم» که میگویم، کامم شیرین میشود. تو وقتی از «چشم» گفتن من لذّت میبری، قند در دل من آب میشود؛ امّا خوب است در کنار همه اینها این را هم بدانی، خدایی که مرا اینچنین آفرید، کلیدی را برای گشایش قفل این اخلاقم به دست تو داد و آن هم محبّت است. اگر میبینی بهانهگیر شدهام، حرفت را گوش نمیدهم، در مقابلت میایستم، همه چیز را سرِ من خراب نکن. شاید کلیدی را که خدا به تو داده، گم کرده باشی.
دلیل سوءاستفاده از محبّت
محبّت یک نیاز اساسی برای روح است؛ مثل غذا برای جسم. نتیجه محبّت هم سازگاری و تبعیّت بیشتر است. اگر دیدید همسرتان با این که به او محبّت میکنید، ناسازگار است و از آن سوءاستفاده میکند، به دنبال علّت آن باشید. وقتی شما به یک انسان غذا میدهید تا رشد کند، اگر غذا را پس بزند، او را از غذا محروم نمیکنید بلکه به دنبال ریشه این پس زدن میگردید. در محبّت هم باید چنین باشید.
ما در این جا نمیخواهیم به همه دلایل این مسئله بپردازیم؛ چرا که این مختصر، گنجایش این بررسی را ندارد و از سویی هم برخی از این دلایل کاملاً شخصی است و باید در یک مشاوره خصوصی معلوم شود؛ امّا به چهار دلیل از دلایل اصلی آن اشاره میکنیم. البتّه مخاطب این دلایل آقایان هستند؛ چرا که این برادر محترم به دنبال وظیفه آقایان در برابر این مسئله است.
الف) فقدان فرهنگ محبّت
برخی از آقایان به قدری در خانه کممحبّت هستند که نتوانستهاند فرهنگ محبّت را در خانواده حاکم کنند. در این خانوادهها واقعاً اعضای خانه یاد نگرفتهاند که چگونه باید در مقابل یک رفتار محبّتآمیز عمل کنند. اعضای این خانواده وقتی از طرف شوهر یا پدرشان مورد محبّت قرار میگیرند، دست و پای خود را گم کرده، میخواهند از این فضای محبّتآمیز نهایت استفاده را بکنند. اینها خودشان را در مقابل رفتار محبّتآمیز اصطلاحاً لوس میکنند. بندگان خدا تقصیری هم ندارند، محبّت کم دیدهاند.
ب) عدم توجّه به درخواستها
برخی از آقایان هم توجّهی به درخواستهای همسر خود ندارند. اینها در مقابل درخواستهای همسر، یک کلمه بلدند و آن هم «نه» است. همسران اینها وقتی که از جانب شوهر خود محبّتی میبینند، فرصت را غنیمت شمرده، درخواستشان را مطرح میکنند. برخی از این شوهران، درخواستهای اینچنینی را سوءاستفاده از محبّت مینامند.
گاهی اوقات که محبّت از دستت در میرود، یاد دفعه قبل که میافتم، دست و پایم را گم میکنم. آخر دفعه قبل که محبّت کردی، فکر کردم اهل محبّت شدهای. برای همین هم نشستم و قدّ و بالای محبّتت را تماشا کردم؛ امّا فردای آن روز فهمیدم که محبّتت فقط یک اتّفاق بوده. درست یادم نمیآید چند ماه گذشته از آن اتّفاق. حالا همیشه منتظرم که روزی محبّت از دستت در برود تا همه آنچه از خواستههایم را جمع کرده بودم، در مقابلت بریزم. میدانم اشتباه است؛ ولی تو هم قبول کن کسی که محبّت در زندگیاش یک اتّفاق است، خیلی باید توان داشته باشد تا با این اتّفاق، مثل یک پدیده روزمرّه برخورد کند. محبّت تو مثل آب روستای ما در دوران کودکی است. ما در روستا روزی یک ساعت آب بهداشتی داشتیم. وقتی وصل میشد، سر از پا نمیشناختیم. کاش ریزش محبّت تو، آب رودخانه میشد!
ج) عدم توجّه به احترام
محبّت مکمّلی دارد که بدون آن، نتیجه خوبی نمیدهد. مکمّل محبّت، احترام است. معمولاً کسانی که محبّت میبینند؛ امّا با آنها محترمانه برخورد نمیشود، نمیتوانند واکنش مناسبی در برابر محبّت نشان دهند. آقایی که به همسرش محبّت میکند؛ امّا با او مانند یک انسان محترم و با شخصیّت برخورد نمیکند، نباید توقّع داشته باشد که همسرش قدر محبّت او را بداند. به همسرش محبّت میکند؛ امّا او را در میان جمع خرُد هم میکند. به او محبّت میکند، امّا با او دعوا هم میکند. به او محبّت میکند، امّا حرفهای ناروا هم به او میزند و… .
محبّت، روح را لطیف میکند. احترام، شخصیّت را قوام میدهد. محبّتِ تنها، تو را نرم میکند. کسی باید بیاید و جمع و جورت کند تا وا نروی. احترام هم اگر بدون محبّت باشد، خشکت میکند. همه باید مراقب باشند که نشکنی. محبّت و احترام، وقتی دستشان را به هم میدهند و تو را دوره میکنند، دیگر نه میشکنی و نه وا میروی. اینها را گفتم تا بگویم وقتی دیدی همسرت لوس شده، نان محبّتش را نبُر. شاید حواست به بزرگداشت شخصیّتش نیست. وقتی دیدی همسرت مغرور شده، احترامش را زیر پا نگذار، شاید تشنه محبّت باشد.
د) فشار زندگی
ایشان گفتهاند وقتی به برخی از خانمها محبّت میکنیم، از انجام وظایف خود شانه خالی میکنند؛ امّا اشاره نکردهاند که مقصودشان از وظایف زنان چیست؟ بگذارید در همین جا از این پرسش استفاده کرده، این نکته را یادآوری کنیم که گاهی ما مردان به قدری پای خود را از کارهای خانه بیرون میکشیم که زنان مجبورند به تنهایی این بار را به دوش بکشند. باید پذیرفت که تحمّل بار خانه برای زنان دشوار است. محبّت، فقط به این نیست که ما به همسرمان بگوییم «دوستت دارم»، گاهی محبّت کردن به این است که به همسرمان در کارهای خانه کمک کنیم. کمک کردن، گذشته از اجر معنوی، دو پیام اصلی دارد؛ اوّل آن که من، تو را درک میکنم و میدانم که تا چه اندازه تحمّل بار خانهداری مشکل است. دوم آن که من، تو را دوست دارم و با همین کمک اندک میخواهم دوستیام را اثبات کنم. وقتی مرد این گونه محبّتش را ابراز نمیکند، زن خودش زمینه این ابراز محبّت را فراهم میکند؛ یعنی یکی از کارهایی را که به ظاهر از وظایف او به شمار میرود، انجام نمیدهد تا مرد آن را انجام دهد.
من، زنِ تو هستم. انکار نمیکنم. مثل بعضیها هم نیستم که بگویم: «مگر گناه کردم که زن شدم؟ چه کسی گفته باید کارهای خانه را من انجام دهم؟». نه، کارِ خانه صیقل روح و روان من است. خانه برای من قفس نیست، مأمن است. در خانه که هستم، آرامم. وقتی کارِ خانه را میکنم، مثل این است که خودم را آراسته میکنم؛ امّا تو هم زن بودن مرا انکار نکن. گاهی خسته میشوم و دوست دارم کسی… نه، دوست دارم تو را در کنار خود ببینم. مهم نیست چقدر کمکم کنی، همین که میبینم بلند شدهای برای کمک و دستی روی سرِ کارهای روی زمین افتاده میکشی، مثل این است که مرا نوازش کردهای. همراهیات، آرامم میکند. آخر وقتی میفهمم که میفهمی کارِ خانه، اگر چه لذّت دارد، امّا آسان نیست، آرام میگیرم.
البته ممکن است سوءاستفاده از محبّت، دلایلی جز این هم داشته باشد که باید در مشاورههای خصوصی به آن پرداخت. وقتی شما دلایل سوءاستفاده را از بین ببرید، میتوانید با خیالی آسوده محبّت کنید، بدون این که نگران سوء استفاده از آن باشید.
پینوشتها:
۱ـ برای آگاهی از شیوههای ابراز محبّت به گام چهارم از همین جلد مراجعه کنید.
۲ـ موضوع گام اول از جلد سوم مهارتهای گفتگوست.
۳ـ به گام چهارم از همین جلد مراجعه کنید.
۴ـ در زبان عامیانه به آن «صیغه محرمیّت» گفته میشود.
۵ـ یکْ ششمِ طلاقها در جامعه ما پیش از رسیدن به سالگرد ازدواج انجام میگیرد. ر.ک: سالنامه آماری ثبت احوال، ۱۳۹۲.
۶ـ خیمه عفاف، ص ۱۰۶٫