آفتاب مغموم و گرفته روز هشت تیرماه ۱۳۶۰ در حالی طلوع کرد که جمعی مغموم از فاجعه شب گذشته در انتظار رؤیت خورشید انقلاب در حسینیه جماران لحظهشماری میکردند. در آن صبح غمگین نه فقط آن جمع، بلکه مردم ایران و جهان اسلام و حتی دشمنان انقلاب هم در انتظار واکنش مردی بودند که جمعی از یاران او یا در کوی شهادت آرمیده بودند و یا بر تخت بیمارستان در هروله بین مقصد شهادت و ادامه خدمت طی طریق میکردند. در آن لحظات سنگین و پرالتهاب، چهره آرام و مصمم امام خمینی که در قاب نگاه مردم جای گرفت، آن جمع چون فرزندانی که در بد حادثه به دامان پدر خود آویخته میشدند آرام گرفتند. بغضها آرام آرام آزاد شد و چون امام از مظلومیت بهشتی گفت ایران همآوای جمع جماران گریست.
امام خمینی چون همیشه با چند جمله نغز و پرمعنا از کنار اصل حادثه گذشتند و نگاههای مردم را متوجه افق دیگری کردند، متوجه «آفتاب عالمتاب اسلام»، یعنی اسلام اصیل، اسلام انبیاء و اولیای الهی.
امام در آن روز برخلاف انتظار بسیاری به سراغ خط مقابل اسلام نرفتند و از کافران و مشرکان و منافقان نگفتند، بلکه به سراغ اردوگاه و خاکریز جبهه اسلام اردوگاه خودی رفتند و از دو جریان در این اردوگاه و پشت این خاکریز سخن به میان آوردند. گویی امام خمینی جای پای حوادث هفتم تیر در به شهادت رساندن شهید بهشتی و یارانش و سوء قصد به جان آیتالله خامنهای در ششم تیر در مسجد ابوذر تهران را در همین جبهه دنبال میکردند. ردپایی که از صدر اسلام تا کنون و از آغاز نهضت تا به امروز ادامه داشته است. رد پای کسانی که در عین دینداری و در بد حادثه یا غایبند و یا هنری جز توجیه ندارند. امام از دو طریقه سخن به میان آوردند و فرمودند:
«… از صدر اسلام تا کنون دو طریقه و دو خط بودهاند. یک خط، خط اشخاص راحتطلب که تمام همتشان به این است که طعمهای را پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم آنهایی که مسلمان بودند میکردند، اما مقدم بر هر چیزی از نظر آنها راحتطلبی بود.»(۱)
امام خمینی در ادامه با ترسیم حرکت امام حسین(ع) به سوی کربلا و تلاش برخی برای بازداشتن آن حضرت از این سفر به سخنان مشابه برخی در آغاز نهضت اشاره کردند که مقابله با رژیم و ایستادگی در مقابل اسلحه را دیوانگی میخواندند. امام این افراد را در دستهای تعریف کردند که همّشان علف است و فرمودند:
«… یک دسته اینطورند که حضرت امیر سلام الله علیه از اینها تعبیر میکند که اینها همّشان علفشان است.(۲) مثل حیواناتی که همّشان این است که شکمشان سیر بشود. شهوتشان را بر همه چیز مقدم میدارند. نماز هم میخوانند و روزه هم میگیرند و عبادات شرعی را هم به جا میآورند، لکن اینطور است وضع تفکر که انسان نباید خودش را در معرض یک خطری، در یک چیزی قرار بدهد و این کاری که این ملت شریف اسلام کردند، یک کار جنونآمیز بوده است!
یک دسته دیگر هم انبیاء بودهاند و اولیای بزرگ. آن هم یک مکتبی و خطی بود. تمام عمرشان را صرف میکردند در اینکه با ظلمها و با چیزهایی که در ممالک دنیا واقع میشود، همّشان را اینها صرف میکردند در مقابله با اینها.»(۳)
امام خمینی سپس در ترسیم خط انبیاء و اولیا به حرکت سیدالشهدا«ع» و زندانی شدن امام موسیبن جعفر«ع» اشاره فرمودند:
«این دو رشته از اول خلقت تا به حال بودهاند. رشته تعهد به اسلام و ایستادگی در مقابل ظلم و ستم و دیکتاتوری و قدرتهای شیطانی و سازش.»(۴)
امام خمینی در این روز با یادآوری این نکته که برخی از افراد در همان آغاز نهضت با اولین برخورد ساواک عقب نشستند، پرسشی را مطرح کردند و فرمودند:
«… خب تکلیف چیست؟ تکلیف این است که حالا ما رها کنیم آن طریقه اسلام و انبیاء را و راحتطلبی را انتخاب کنیم و چند روز زندگی حیوانی را ادامه بدهیم و با حیوانات فرقی نداشته باشیم؟! حیوانات هم، « وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِه» (۵) آنها هم ذکر و تسبیح دارند لکن همّشان علفشان است. انسان هم باید این طوری باشد که همّش علفش باشد و هرچه ذلت و خواری است تن به آن بدهد، برای اینکه چند روز زندگی مرفه بکند؟!»(۶)
امام خمینی در همین روز و در جلسه با قضات دیوانعالی کشور، رؤسای شعب، مستشاران و دادیاران دادگستری، در سخنانی کوتاه درباره فاجعه هفتم تیر و نصب جانشین شهید بهشتی از ایستادگی سخن به میان آوردند و فرمودند:
«… یا باید انسان تن در بدهد به همه ذلتها و زیر بار بودنها و تحت سلطه بودنها و یا اگر بخواهد مستقل باشد، باید عوارض و لوازمش را بپذیرد. ملت ما چون خواسته است مستقل و آزاد باشد و دست جنایتکاران را از این کشور قطع کند، لابد در این پیامدها هم ایستادگی میکند.»(۷)
در همین جلسه است که امام خمینی تفاوت حرکت انبیایی شهید بهشتی با حرکت دینداران راحتطلب و راضی به علفزار دنیا را آشکار میسازد. تفاوت مردی که برای اسلام و انقلاب به دل خطر زد؛ تهمتها را به جان خرید و به تعبیر امام همه مخالفان اسلام او را مورد هجمه قرار دادند. خطری که از نگاه امام رهروان دیگر آیتالله بهشتی هم باید خود مهیای چنین حملاتی بکنند. امام در این جلسه میفرماید:
«… این را من کراراً گفتهام که مرحوم آقای بهشتی در این مملکت مظلوم زیست. تمام مخالفین اسلام و مخالفین این کشور حمله مستقیمشان را به ایشان و بعضی دوستان ایشان کردند. کسی را که من بیشتر از بیست سال میشناختم و روحیاتش را مطلع بودم و میدانستم چه جور مرد صالح و مرد به درد بخوری برای کشور است. مخالفین او را در کوچه و بازار و محله و صحبتهایی که همه میکردند آن طور جلوه دادند و یک مرد صالح را به صورت یک دیکتاتور درآوردند. شما باید مهیای این جور مسائل باشید.»(۸)
و باز در همین روز است که امام خمینی در پیام تسلیتی به پدر شهید محمد منتظری با تأکید بر این نکته که «…محمد شما و ما خود را وقف هدف کرد و برای پیشبرد آن سر از پا نمیشناخت»(۹)، او را فرزند اسلام و قرآن نامیدند و با اشاره به شکنجههای جسمی و روحی او در راه اسلام و قرآن، مسیر حرکت او را که همانا حرکت شجاعانه در خط انبیاء و اولیای الهی بود، حرکت در راه حق خواندند و فرمودند:
«… او فرزند اسلام و فرزند قرآن بود. او عمری را در زجرها و شکنجههای روحی از طرف بدخواهان به سر برد و به جوار خداوند متعال شتافت و با دوستان و برادران خود راه حق را طی کرد.»(۱۰)
امام خمینی یک روز قبل، در روز هفتم تیر ۱۳۶۰ به مناسبت سوء قصد نافرجام علیه آیتالله خامنهای نماینده خود در شورایعالی دفاع و امام جمعه تهران، از فداکاریهای این عالم مجاهد در جبههها و جنگ در کنار ویژگیهای دیگر علمی و معنوی ایشان یاد کردند که در جبهه اسلام اصیل و انقلابی جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارد. امام در این روز خطاب به ایشان فرمودند:
«… اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم«ص» و خاندان حسینبن علی«ع» هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب هستید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند.»(۱۱)
در روز هفتم و هشتم تیر ۱۳۶۰ امام خمینی در ضمن پیامها و سخنرانیهای خود به مجاهدتهای سه شخصیتی اشاره کردند که با رفتن به دل حادثهها و خطرها و مبارزه بیامان با طاغوتهای زمان، نام خود را برای همیشه تاریخ در دفتر مردان «آسمانی» ثبت و «علفزار» دنیا را برای عافیتطلبان رها کردند.
نگاهی به مواضع و ایستادگی این سه سردار جبهه اسلام اصیل در برابر دشمنان اسلام و ایران بهخوبی نشان میدهد که چرا امام خمینی با چنین ادبیاتی از آنان یاد کردند. آیتالله بهشتی در اوج مظلومیت، حتی از جانب برخی از دینداران و دوستان انقلاب، هرگز در برابر هیمنه دشمنان نظام سلطه سر فرود نیاورد، تا آنجا که بر قله نترسیدن از مرگ، آمریکا و اروپا و بلوک شرق را چنین خطاب قرار داد و گفتند:
«… من هیچ اعتنایی به آمریکا ندارم. هیچ اعتنایی به اروپا ندارم. هیچ اعتنایی به اردوگاه شرق ندارم. اگر شما ملت، حقیقت را همان طور که هست بشنوید و بپذیرید و به آن مؤمن باشید و پیوندتان با انقلاب، رهبری انقلاب و مدیریت انقلاب استوار بماند، بگذارید آمریکا توی این خیالها و خوابهای خوش فرو رود….»(۱۲)
شهید محمد منتظری اسطوره مقاومت و مرد میدان مبارزه در داخل و خارج از کشور که به تعبیر امام خمینی در راه هدف سر از پا نمیشناخت، در ادامه مبارزه با نظام سلطه و گروهک و جریانهای راستگرا و چپگرا و اعتلای پرچم اسلام انقلابی تا بدانجا پیش رفت که حتی از سوی نزدیکترین افراد خود هم مورد سرزنش و اتهام قرار گرفت. او در برابر دشمنان اسلام و انقلاب چنان مواضع و سخنان ماندگاری از خود بر جای گذاشت که تاریخ تشیع و ایران برای چنین شخصیتی به خود میبالد. او در جلسه ۱۴۴ مجلس شورای اسلامی به تاریخ ۲۴/۲/۶۰ یعنی درست ۴۵ روز قبل از شهادتش در دفاع از مواضع انقلابی خود در برابر لیبرالها و دلدادگان آمریکا، تنها چاره دشمنان اسلام را در برابر سخنان روشنگرایانه خود، به شهادت رسیدنش توسط دشمنان اسلام و انقلاب خواند و گفت:
«بسمالله الرحمن الرحیم. جناب آقای صباغیان در سخنانشان مطلبی را گفتند که مثل اینکه من هر وقت حرف حق میزنم دیوانه شدهام یا اختلال روانی دارم یا از این چیزها… حالا الفاظش یادم نیست، اتهامی را به من وارد آوردند که به قول خودشان نقل هم کردند. من لازم است، توضیحی در این جهت بدهم. به خدمتتان عرض کنم که ما در این کشور، با آمریکا و ابرقدرتها جنگ داشتهایم و داریم و خواهیم داشت و تا وقتی هم که زنده هستیم همین طور خواهد بود، مگر اینکه ایادی آمریکا یا وابستگان به آمریکا، بنده و یا امثال بنده را بکشند؛ ولی تا زنده هستیم به راهمان ادامه میدهیم.»(۱۳)
در همان روز هفتم تیرماه که شهید بهشتی و شهید منتظری در کنار هم و دیگر یاران امام در آغوش شهادت آرام گرفتند، امام خمینی در پایان پیام خود به آیتالله خامنهای نوشتند:
«از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.»(۱۴)
خداوند دعای امام را مستجاب کرد و آیتالله خامنهای ماند، اما کمتر کسی باور میکرد که روزی تمام اَحقاد بدریه و خیبریه و اُحدیه زنده شود و کسانی از جبهه خودی به صف کینهورزان بپیوندند که روزی در کنار امام و حتی در بیت امام از مذمت علفزار دنیا میگفتند و مینوشتند. فتنه سال ۸۸ را میتوان بزرگترین و پیچیدهترین فتنه در عصر غیبت خواند. فتنهای که ریشه در کینههای کهن و در گردنه انقلاب و آنجا داشت که روح خدا و رأی خبرگان منتخب مردم، دست علی انقلاب را بالا بردند. ریشه در گذشته انقلاب و جائی داشت که انقلاب از کنار نامهربانیها و بیمروتیهای خیلیها گذشته بود و حالا همانها آمده و در کنار کسانی ایستاده بودند که بر سر سفره انقلاب به نام و نان رسیده و بر مسندهایی چون ریاست جمهوری و نخستوزیری و ریاست مجلس تکیه زده بودند و اسلام و انقلاب و مظهر آن را نشانه رفته بودند. فتنهای سخت که هم مرجع داشت، هم مسجد، هم روزنامه داخلی، هم ماهواره خارجی، هم بیانیهخوان حقوق بشر، هم تیرانداز وسط خیابان، هم طباله و رقاصه و کابارهخوان بیحیا و هم محقق و معمم و نمازشبخوان بیبصیرت و…
ایستادن در برابر این فتنه هزارتو با انسانهای هزار رنگ و هزار چهره، فقط دل شیر و مرد خطر نمیخواست؛ بلکه کسی را میخواست که ریشه در تاریخ داشته باشد، تاریخی که گوشش با نالههای چاه کوفه و نجوای شبانه و شمشیر در شب عاشورا آشنا باشد.
در بینش معادلاتی و بر اساس محاسبات مادی، شکست در برابر این فتنه عظیم امری اجتنابناپذیر بود. چرتکه عقلانیت معاملهگر میگفت که لحظه خداحافظی انقلاب با همه آرمان و اهداف و با همه یاران خود در ایران و جهان فرا رسیده است. در این هنگامه بود که آیتالله خامنهای در امتداد جریان خط انبیاء و اولیای الهی و به تأسی از امام شهیدان و شهدائی چون بهشتی، محمد منتظری و همه شهیدان تاریخ توحیدی در اردوگاه اسلام اصیل، ایستادن را بر نشستن ترجیح داد، با این تفاوت که این بار این خلف صالح امام، جلوهای از خلوت خود را با مولایش را آشکار کرد، علفزار دنیا را به آنانی که همّشان علفشان است بخشید و بیواهمه و بیاعتنا به همه دنیای کفر و شرک و نفاق رو به آفتاب منتظران و رو به قطب عالم امکان گفت:
«… ای سید ما! ای مولای ما… من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی هم دارم که این را هم خود شما به ما دادهاید. همه اینها را کف دست گرفتهام و در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد اینها هم نثار شما باشد. سید ما! مولای ما! دعا کن برای ما. صاحب ما و پشتیبان ما شما هستید. ما این راه را ادامه خواهیم داد. با قدرت هم ادامه خواهیم داد. در این راه ما را با دعا و حمایت و توجه خود پشتیبانی بفرما.»(۱۵)
و دعا و حمایت و پشتیبانی مولا مشمول سلاله پیامبر«ص» شد؛ معادلات و محاسبات در هم شکستند و معجزه دیگری از جنس معجزهای که خداوند در هر زمانی در برابر دیدگان پیروان خط انبیاء و اولیای الهی به منصه ظهور میرساند که نیل را شکافت و ابابیل را رساند، روی داد.
پینوشت:
۱- صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۵۱۹٫
۲- نهجالبلاغه، نامه ۴۵ (نامه به عثمانبن حنیف)
۳- همان، ص ۵۲۰ و ص ۵۲۱
۴- همان، ص ۵۲۱٫
۵- سوره اسراء آیه ۴۴؛ موجودی نیست مگر آنکه به حمد و سپاس خداوند تسبیحگوی است.
۶- همان، ۵۲۳٫
۷- همان، ۵۱۶٫
۸- صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۵۱۵٫
۹- همان، ص ۵۱۱٫
۱۰- همان.
۱۱- همان مدرک، ص ۵۰۳ و ۵۰۴٫
۱۲- ارزشها در نگاه شهید بهشتی، ص ۵۶٫
۱۳- فرزند اسلام و قرآن، دفتر اول، ص ۳۹۵٫
۱۴- صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۵۰۴٫
۱۵- خطبههای نماز جمعه، خرداد ۱۳۸۸٫