مقدمه:
درباره عوامل زمینهساز حادثه عاشورا نظریههای گوناگونی اظهار شدهاند. شماری از نویسندگان، دشمنی بنیامیه با بنیهاشم، برخی دیگر تغییر ارزشها و برخی از متعصبان اهل سنت نیز عملکرد خود امام حسین(ع) را سبب حادثه عاشورا دانستهاند!. گروهی دیگر از بیتوجهی به معنویت و دنیاگرایی و کوتاهی خواص از انجام رسالت خود(۱) و… به عنوان عوامل زمینهساز حادثه عاشورا سخن گفتهاند.
رهبر معظم انقلاب با استناد به آیه شریفه: «فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیًّا »(۲) دو عامل را از عوامل اصلی این گمراهی و انحراف میدانند. یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوه و نماز است. یعنی فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی. و عامل دوم «اتَّبَعُوا الشَّهَوَات» است یعنی دنبال شهوترانیها و هوسها و در یک جمله «دنیاطلبی» رفتن و به فکر جمعآوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموش کردن آرمانها. این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم.»(۳)
کوتاهی خواص ونخبگان
کوتاهی و سستی خواص و نخبگان از ادای تکلیف و انجام وظیفه یکی از عوامل مهم زمینهساز حادثه عاشوراست. در نقش کلیدی خواص در تحولات و دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی تردیدی نیست. اگر خواص جبهه حق سکوت نمیکردند و جمعی تسلیم جلوههای دنیا نمیشدند و دین را فدای دنیا نمیکردند و بهموقع از حق حمایت میکردند، هیچگاه جامعه اسلامی دچار وضعیت زمان امام حسین(ع) نمیشد و حادثه تلخ عاشورا اتفاق نمیافتاد.
برای بیان این مسئله ابتدا به مفهوم خواص و عوام اشاره میکنیم و سپس به علل و عواملی که ممکن است برخی از خواص را از انجام وظیفه شرعی و مسؤلیت باز دارد و یا آنان را در برابر تکلیف قرار دهد میپردازیم.
معنی ومفهوم خواص:
در همه جوامع، مردم به دو قطب تاثیرگذار و تاثیرپذیر تقسیم میشوند. از دیدگاه جامعه شناسی، «خواص»، نوعی از گروههای اجتماعی هستند که «عوام» در ارزشیابیهای خود، آنها را ملاک و معیار قرار میدهند. از اینرو به آنها گروههای «مرجع» یا «داوری» یا «استنادی» گفته میشود.(۴)
اما واژه «عوام » جمع «عامه» است و در لغت به معنای توده مردم آمده است.(۵)
اوصاف خواص درکلام علی (ع):
«هیچیک از عامه مردم جامعه، برای حاکم در هنگام رفاه و آسانی، پُرهزینهتر و هنگام بلا و گرفتاری، کمیاریتر و در برابر انصاف، ناراضیتر و هنگام خواستن، پافشارتر و با اصرارتر و هنگام بخشش، کمسپاستر و هنگام منع، عذرناپذیرتر و هنگام وقوع حوادث روزگار، کمصبرتر از خواص نیستند.»(۶)
نقش خواص ونخبگان در انحرافات بعد از رسول خدا(ص)
انحرافاتی که بعد از رحلت جانسوز پیامبر(ص) توسط همین خواص نزدیک به پیامبر(ص) در جامعه اسلامی رخ داد زمینهساز به وجود آمدن عاشورا شد. دمل انحراف و حب قدرت از زمانی سر باز کرد که پیامبر(ص) در بستر بیماری بودند و خواستند برایشان قلم و قرطاس (کاغذ) بیاورند تا بنویسند آنچه را که امت را هدایت میکند و از اشتباه و انحراف باز میدارد، اما معاندین به بهانه هذیانگویی و در اصل ترس از دست دادن مقام و حکومت، حتی از دادن قلم و کاغذ به رحمه للعالمین دریغ کردند و در مراحل بعد دست به جعل حدیث زدند تا به دنیایی که میخواهند برسند. دنیایی به ظاهر با احکام اسلامی، ولی در باطن جاهلی. آنان در واقع میخواستند جامعه اسلامی را به دوره جاهلی بازگردانند؛ گویی نزدیکی به پیامبر(ص) اثری بر وجود ایشان نداشت.
مرحوم آیتالله غروی اصفهانی با چنین مضمون زیبا ومتینی از این واقعه یاد میکند: «این حرمله نبود که تیر افکند، بلکه تیرانداز واقعی کسی بود که زمینه را برای او فراهم کرده بود. تیری از جانب سقیفه آمد که کمان آن در دست خلیفه بود.»(۷)
در دوره حکومت علی ابن ابی طالب(ع) عدالت همچون باران بر همه میبارید و این به مزاج برخی از خواص و نخبگان خوش نمیآمد. به همین دلیل از فرمان، امام معصوم(ع) سرباز زدند و جامعه را دچار خطا و انحراف کردند و با راه انداختن جنگهای متعدد، اشتباهات جبرانناپذیری را مرتکب شدند که نمونههای آن در دوران کوتاه حکومت علی ابن ابیطالب(ع) سه جنگی بود که بخشی از خواص در آن نقش داشتند.(۸)
نقش خواص و نخبگان در حادثه عاشورا:
بحث در باب «خواص» و نقش آنان به عنوان یکی از عوامل زمینهساز عاشوراست. خواص طرفدار حق، بهویژه کسانی که به حقانیت امام حسین(ع) باور داشتند، قاعدتاً میبایست در عرصه سیاسی با آن بزرگوار همراه میشدند و با دشمنان میجنگیدند. چه عواملی سبب شدند که اینان دست از حمایت امام حسین(ع) برداشتند، اعتنا نکردند و یا در برابر آن حضرت ایستادند. کسانی که امام حسین(ع) را خوب میشناختند ولی بر اساس شناخت خود عمل نکردند، کمشمار نبودند. بسیاری از کسانی که در مدینه یا مکه به آن حضرت نصیحت میکردند که به کوفه نرود(۹) و بسیاری از کسانی هم که نماینده امام حسین(ع) مسلم بن عقیل را در کوفه تنها گذاشتند از همین قبیل بودند.
خواص ونخبگان زمان امام حسین(ع):
در یک تقسیمبندی میتوان خواص دوره امام حسین(ع) را به چند دسته تقسیم کرد:
۱- جمعی از صحابی رسول خدا(ص) از مهاجر و انصار که هنوز زنده بودند مانند: جابر بنعبدالله انصاری، ابن عباس، سهل بن ساعده و انس بن مالک؛
۲- بزرگان و خواص شیعه از بنی هاشم و غیر آن ، مانند: محمد حنفیه، مختار، سلیمان بن صرد خزاعی، هانی بن عروه، مسیب بن نجبه فرازی و ابراهیم اشتر
۳- اطرافیان و فرزندان خلفا، مانند: عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر
۴ – منتقدین در قبایل قحطانی در سرزمین عراق، که شامل بزرگان و رؤسای قبایل قحطانی میشوند، مانند: شمر، محمد بن اشعث و عمر بن حریث
۵- کارگزاران بنیامیه از قبیل عماره بن عقبه بن ولید و ابن زیاد.
مجموع این خواص را میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
۶- کسانی که به دلایلی از همکاری با امام(ع) باز ماندند و توفیق حضور در رکاب او را نیافتند.
۷- کسانی که زمینهساز حادثه عاشورا بودند و آتش جنگ علیه امام(ع) را دامن زدند.
گروه اول را نیز از حیث نوع موضعگیری میتوان به اقسامی به این شرح تقسیم کرد:
الف) کسانی که به حقانیت امام(ع) قائل بودند؛ اما قدرت همراهی و یاری او را نداشتند از این گروه میتوان افرادی از قبیل جابربن عبدالله انصاری، آن صحابی بزرگ پیامبر(ص)، و از دوستداران خاندان پاک آن حضرت نام برد. جابر در هنگام حادثه عاشورا نابینا بود و از اینرو نتوانست با امام(ع) در کربلا حضور یابد. عبدالله بن جعفر و محمد حنفیه نیز از همین گروهند که به علت کهنسالی و بیماری یا علل و مصالح دیگر مثل گزارشدهی از مدینه برای امام حسین(ع)، از حضور در کربلا بینصیب ماندند.(۱۰)
ب) کسانی که قائل به حقانیت امام(ع) بودند و در عین توانایی با ایشان همراه نشدند. یکی از این افراد، عبیدالله بن حر جعفی بود. او یکی از هواداران عثمان بود که پس از کشته شدن او نزد معاویه رفت و در جنگ صفین در مقابل حضرت علی(ع) به جنگ ایستاد.(۱۱)
امام حسین(ع) به منزل «قصر مقاتل» رسید و خیمهای دید. سئوال فرمود که خیمه کیست؟ گفتند: «متعلق به عبیدالله بن حر جعفی است.» امام(ع) کسی را فرستاد تا او را به همکاری دعوت کند، اما او جواب منفی داد و گفت: «من از کوفه بیرون نشدم، مگر به خاطر این که با حسین(ع) نباشم، چون در کوفه یاوری ندارد و من اصلاً دوست ندارم او را ببینم و او هم مرا ببیند.» پاسخ او را به امام(ع) رساندند. آن حضرت خود نزد وی رفت و پس از سلام، از او برای خروج علیه یزید دعوت کرد؛ ولی عبیدالله همان جواب را تکرار کرد. چون امام (ع) از هدایت و رستگاری او مایوس شد، فرمود: «نصیحتی به تو میکنم و آن اینکه تا میتوانی خود را به مکان دوری برسان تا صدای استغاثه ما را نشنوی. زیرا به خدا سوگند اگر صدای استغاثه ما به گوش کسی برسد و به یاری ما شتاب نکند، خدا او را در آتش جهنم قرار خواهد داد.»(۱۲)
سرانجام، عبیدالله، امام(ع) را یاری نکرد در حالی که توانایی چنین امری را داشت و معتقد هم بود، زیرا به امام(ع) عرض کرد: «به خدا سوگند من میدانم که هر کس از فرمان تو پیروی کند به سعادت ابدی و خوشبختی ابدی نائل شده است، ولی من احتمال نمیدهم که یاری من به حال تو سودی داشته باشد.» امام(ع) را یاری نکرد. البته او بعدها اشعاری در حسرت نپیوستن به امام حسین(ع) سرود و اظهار پشیمانی کرد.(۱۳) افرادی مانند سلیمان بن صردخزاعی، نجبه فرازی (از سران شیعیان کوفه) نیز معتقد به حقانیت امام(ع) بودند و با اینکه از امام دعوت رسمی به عمل آوردند؛ اما یاریش نکردند.
ج) کسانی که منکر حقانیت امام(ع) بودند و بدین جهت از یاری او خودداری کردند. عبدالله بن عمر را میتوان یکی از این افراد دانست.(۱۴) او در همان روزهای اول ورود امام حسین(ع) به مکه، برای عمره مستحب به آنجا رفته بود. خدمت امام(ع) رسید و گفت: «از رسول خدا (ص) شنیدم که میفرمودند: «حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند، به ذلت مبتلا میشوند.» اکنون پیشنهاد من به شما آن است که همان طور که همه مردم با یزید بیعت کردهاند، شما نیز بیعت کنی و از ریخته شدن خون مسلمین بترسی.»(۱۵)
امام(ع) پس از دادن پاسخ او فرمود: «ای ابوعبدالرحمن! از خدا بترس و از یاری ما دست برمدار.» اما سخنان نورانی امام در او تاثیر نکرد و سرانجام هم با یزید بیعت کرد.(۱۶) البته عبدالله بن عمر از زمان حضرت علی(ع) نیز یکی از خواصی بود که در عین اعتقاد به حقانیت امام علی(ع) با حضرت بیعت نکرد و در واقع از قاعدین بود.(۱۷)
یکی دیگر از کسانی که در حقانیت امام تردید داشت و یا منکر آن بود و به همین جهت در رکاب امام(ع) در جنگ با دشمنان حاضر نشد، عبدالله بن زبیر بود. وی از سرسختترین دشمنان خاندان پیامبر اسلام(ص) بود و پدرش را از حضرت علی(ع) برگردانید و او را به جنگ با آن حضرت برانگیخت و به عبدالله بن عباس گفت: «چهل سال است که دشمنی شما اهلبیت(ع) را در دل خویش جا دادهام و آن را پنهان میدارم.»(۱۸) او از جمله کسانی بود که میخواست امام حسین(ع) در مکه نماند.(۱۹)
پینوشتها:
۱٫مرتضی مطهری، حماسه حسینی، شهید مطهری، ج۳، ص۴۸، ۴۹، ۴۷،
۲.مریم/۵۹
۳٫سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع بسیجیان، ۲۳/۴/۷۱٫
۴٫ر. ک: به منصور وثوقی و علی نیک خلق، مبانی جامعه شناسی، انتشارات خردمند، چاپ سوم، ص ۲۰۹
۵٫منجد الطلاب، ترجمه محمد بندرریگی، آذرتاش آذرنوش، عربی فارسی، نشر نی، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۴۵۹
۶٫نهج البلاغه ,نامه به مالک اشتر
۷٫الانوار القدسیه، ص۹۹
۸٫پیکار صفین، نصر بن مزاحم منقری، ترجمه پرویز اتابکی، ص ۶۰۹ -۶۱٫
۹٫لهوف، ص۲۶، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، از اینگونه افراد بودند.
۱۰٫ر.ک: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه، تحقیقی در نهضت عاشورا، چاپ اول، بهار ۱۳۸۱، صص ۳۶ – ۳۴ ۰
۱۱٫ر.ک: محمد طبری، تاریخ طبری، منشورات کتابخانه ارومیه، ج ۷، ص ۱۶۸ . به نقل از حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص ۱۲۰
۱۲٫تاریخ طبری,همان، ج ۴صص ۳۰۸ – ۳۰۷
۱۳٫ر. ک : محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، دفتر انتشارات اسلامی، هشتم، تابستان ۱۳۷۸، ص ۱۲۳
۱۴٫سید مصطفی حسینی دشتی، پیشین، ج ۷، صص ۲۵۲ – ۲۵۱
۱۵٫ر.ک .: مقتل خوارزمی، انوار المهدی، چاپ اول، ۱۴۱۸ ق . ، ج ۱، ص ۲۷۹ .
۱۶٫ر. ک .: سید مصطفی حسینی دشتی، پیشین,ص۲۵۴
۱۷٫مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، خواص و لحظه های تاریخ ساز، ج ۱، صص ۸۱ – ۸۰
۱۸٫سید مصطفی حسینی دشتی، پیشین، ج ۷، ص ۲۳۸
۱۹٫حیاه الامام الحسین، ج ۶، ص ۲۷ . به نقل از جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، قم، چاپ پنجم، ۱۳۸۰، ص ۳۲۵ .