توفیق الهی، انگیزه، پذیرش نصحیت؛ اسباب کار خیر اختیاری
امام جواد«ع» در روایتی میفرمایند: الْمُؤمِنُ یحْتَاجُ إِلَى تَوفِیقٍ مِنَ اللَّهِ وَوَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَقَبُولٍ مِمَّنْ ینْصَحُه؛(۱) «مؤمن به توفیقی از خدا و پند دهندهای از جانب خودش و پذیرش از کسی که برای او خیرخواهی میکند احتیاج دارد.» یعنی مؤمن برای طی کردن مسیر ایمان و دستیابی به کمال ایمان به سه چیز احتیاج دارد؛ اول توفیق خداوند، دوم داشتن عاملی پند دهنده از درون خود، سوم داشتن حالت قبول و پذیرش از عوامل بیرونی و کسانی که او را نصحیت میکنند و در حق او خیرخواهی مینمایند.
درباره این روایت میتوان بحثهای بسیار متنوعی را ارائه داد، اما اجمالاً بحث را از این جهت مطرح میکنیم که علت ذکر این سه عامل در کنار هم چیست؟ شاید انتخاب این سه عامل به عنوان امور مورد نیاز مؤمن بدین خاطر است که یک کار اختیاری از سر ایمان، وقتی از انسان سر میزند که سهگونه اسباب برای وی فراهم شوند: یکی اسبابی است که خود انسان هیچ گونه دخالتی در آن ندارد و پیش از عمل وی باید فراهم شود. به تعبیر دیگر، خداوند از یک راهی این اسباب را ایجاد میکند بدون اینکه انسان برای کسب آن تلاشی کند و یا اگر تلاشی هم میکند، نتیجه آن در اختیارش نیست. برای مثال تولد ما در کشوری شیعهنشین، موفقیت تحصیل در حوزه علمیه قم و بهرهمندی از بارگاه حضرت معصومه«س» را که ولینعمت همه ماست و …پیدا کردهایم. ما در بسیاری از این موارد نقش چندانی نداشتهایم. این واقعیت که ما از چه پدر و مادری، در چه زمانی، در چه خانوادهای و با چه خصوصیاتی متولد شویم و یا در جایی که زندگی میکنیم چه استادانی وجود داشته باشند، در اختیار ما نیست. البته انتخاب استاد ممکن است تا حدودی با ما باشد اما این که کدام استاد در آن محل باشد خارج از اختیار ماست. همین طور مدرسهای که در آن درس میخوانیم و اموری از این قبیل. اینها عواملی هستند که باید فراهم شوند تا ما بتوانیم با بهرهمندی از آنها راه صحیحی را بپیماییم.
پس از شناخت راه حق، برای پیمودن آن نیازمند انگیزهای درونی هستیم. ما هر اندازه هم که بدانیم چه کارهایی خوبند و باید انجام شوند، تا وقتی که برای انجام آن انگیزه نداشته باشیم، اقدامی نمیکنیم. کارهای خوبِ فراوانی وجود دارند که ما از خوبی آنها آگاهیم، اما قصد و انگیزهای برای انجام آنها نداریم. این امر عواملی روانشناختی دارد که موضوع بحث فعلی نیست. اجمالاً میدانیم که یکی از عوامل تحقق کارهای خوب در جهت سیر تکاملی انسان، وجود انگیزه درونی است تا او را به سمت جلو حرکت بدهد.
ولی غالباً انگیزه درونی بهتنهایی کافی نیست و انسان به کمکهای بیرونی نیز نیازمند است. بسیاری از اوقات انگیزهای نسبت به انجام کاری از قلب انسان میگذرد و به آن امر هم تمایل پیدا میکند و تصمیم به انجام آن هم میگیرد، اما شرایط بهگونهای نیستند که کار او را تأیید و او را تشویق کنند و این امر مانع از انجام آن کار میشود. اما اگر ببیند که همکلاسیها یا همسنهایش همان مسیر را در پیش گرفتهاند و کسانی هم به آن روش توصیه میکنند، این امور باعث تقویت عوامل درونی میشوند و به انجام آن کار کمک میکنند. پس علاوه بر انگیزه درونی، برخی از اسبابِ غیر اختیاری هم باید از ابتدا وجود داشته باشند تا انسان حرکت استکمالی و ایمانی خود را آغاز کند.
دسته اول اموری هستند که به حسب برداشت ما از روایتی که خوانده شد «تَوفِیقٍ مِنَ اللَّه» نام دارند. به حسب برداشته اولیه، «تَوفِیقٍ مِنَ اللَّه» یعنی اموری که در اختیار ما نیستند و تنها کار خداوند هستند. مانند اینکه در چه خانوادهای به دنیا بیاییم، در چه شهری چشم به دنیا بگشاییم، چه مدرسه و استادی سر راه ما قرار گیرند و … اینها از اموری هستند که یحْتَاجُ إِلَى تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ؛ «به توفیقی از خداوند احتیاج دارند.»
وَوَاعِظٍ مِن نَفسِهِ: «و وعظکنندهای از درونش.» انسان برای انجام کار خیر به عاملی درونی نیازمند است که او را به طرف جلو هُل بدهد که اگر این عامل در انسان نباشد، هر چند اسباب بیرونی هم فراهم باشد از آنها استفاده نمیکند و اساسا اعتنایی به آنها نخواهد کرد و حتی وقتی نام برخی امور را میشنود بسیار بر او سنگین میآید و اصلا تمایلی به شنیدن نام آنها هم ندارد. هستند کسانی که با شنیدن نام مرگ، قیامت و قبر مشمئز میشوند و از اینکه به جوانی گفته شود یاد مرگ باش تعجب میکنند و حاضر نیستند حتی در این باره فکر کنند یا وارد بحث شوند یا به سخنی در این باره گوش دهند.
انسان به انگیزهای درونی نیاز دارد تا به دنبال انجام کار خیر برود. ایجاد انگیزه و اراده انجام فعل در اختیار خود انسان است و در نهایت اوست که باید تصمیم بگیرد و جبری در کار نیست. البته در کنار این، به اسبابی هم نیازمند است که در اختیار او نیست.
نکته سوم اینکه پس از حصول انگیزه، حتی انگیزهای ضعیف، اگر عوامل انسانی آن انگیزه را تقویت و فرد را به انجام عمل تشویق کنند، انسان موفقتر عمل خواهد کرد. یکی از بهترین عواملی که همه ما آن را از کودکی تا بزرگسالی آزمودهایم امر تشویق است. با تشویق و همراهی دیگران، انجام کار بسیار آسانتر از زمانی است که انسان از ابتدا باید بهتنهایی و بدون همراهی دیگران کار را آغاز کند. همراهی نکردن دیگران گاهی باعث فراموشی و غفلت انسان از کاری میشود که به خوب و نافع بودن آن آگاهی دارد. اما وقتی دیگران را مشغول به آن کار میبیند، بهطور طبیعی به انجام آن کار تشویق میشود.
علاوه بر این، اگر تشویق زبانی با تشویق عملی همراه شود و کسانی با زبان، انسان را نصیحت کنند تأثیر بیشتری در تقویت انگیزه درونی وی خواهد داشت. اگر این سه عامل با یکدیگر پیوند بخورند، غالبا تأثیر فراوانی خواهند داشت. یعنی اگر توفیق الهی با انگیزه دورنی انسان و تشویق و تقویت دیگران همراه شود، بسیار کم اتفاق میافتد که انسان از انجام کار تخلف کند. پس انسان مؤمن به این امور سهگانه نیازمند است تا بتواند سیر تکاملی ایمانش را به سرانجام برساند
طرح تعارض ظاهری اراده الهی با ارادههای دیگر
در بیان این نکته اساسی که در این حدیث آمده است، مسائلی چند مطرح میشوند. برای مثال واژه توفیق الهی در گفتمان اهل ایمان و تقوا بسیار استعمال میشود و میبینیم که بسیاری از امور را به توفیق الهی ارتباط میدهند و برای آن ارزش بسیاری قائلاند. مسلما مقصود ایشان تنها عوامل طبیعی، جبری و غیرارادی نیستند. اگر در آیات و روایات هم جستجو کنیم به تعبیراتی برمیخوریم که بسیار عمیقتر از گفتار معمول اهل ایمان است. برای مثال قرآن کریم مسئله هدایت و شناخت راه حق و ارتباط آن با خدای متعال را در چندین آیه مطرح کرده است و میفرماید: «مَن یهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی(۲): هر که را خدا هدایت کند، او راهیافته است.» یا میفرماید: «وَلَکِنَّ اللَّهَ یهْدِی مَن یشَاء(۳): لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایى مىکند.» حتی در سطحی بالاتر میفرماید: «وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِین(۴): و شما نخواهید خواست جز اینکه الله پروردگار جهانیان بخواهد.»
در میان روایات هم به مکالماتی از ائمه اهلبیت«ع» با اصحابشان برمیخوریم که در آنها کارهایی به خدای متعال نسبت داده شده که همه ما آنها را از کارهای خودمان میدانیم. بر این اساس میتوان پرسید که چرا در روایتی که پیش از این خواندیم یک عامل را توفیق الهی معرفی میکند، اما در این آیات و روایات همه چیز را به خدای متعال نسبت میدهند؟
برای مثال قرآن کریم میفرماید: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یعْقِلُون(۵): و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد و خدا بر کسانى که نمى اندیشند، پلیدى را قرار مىدهد.» هیچ کس بیاذن خدا حتی نمیتواند ایمان بیاورد. چنانچه درباره نعمتها و نقمتهایی که به ما میرسد میفرماید: «وَإِن یمسَسکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یمسَسکَ بِخَیرٍ فَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدُیر(۶): و اگر خدا به تو زیانى برساند، کسى جز او برطرف کننده آن نیست و اگر خیرى به تو برساند پس او بر هر چیزى تواناست.»
به تعبیر قرآن کریم اگر خدای متعال برای کسی خیر بخواهد هیچ کسی نمیتواند مانع آن شود و اگر شر هم برای کسی بخواهد هیچ کس نمیتواند آن را از او دفع کند. این تعبیرات در نگاه ابتدایی و سطحی برای بسیاری از افراد بوی جبر میدهد و گاه گفته میشود که ما کارهای نیستیم و این خداست که هر کاری را که بخواهد انجام میدهد.
همچنین ممکن است سئوال شود که آیا توفیق الهی تنها درباره عواملی مطرح میشود که اختیار ما در آنها دخالت دارد یا وسیعتر از آن است؟ اگر وسیعتر است آیا به این معناست که واعظ درونی و بیرونی هم باید به توفیق الهی باشد؟ بهطور کلی این آموزهها چگونه قابل جمع هستند؟
اگر بخواهیم اندکی با تعبیراتی فنیتر سخن بگوییم میتوانیم بگوییم که جمع توحید افعالی که در قرآن و روایات آمده است با اختیار، اراده، و فعالیت انسان چه میشود؟ لحن برخی از آیات و روایات بیانگر این معناست که همه چیز در دست خداست و دیگران بیاراده او و بیاذن او نمیتوانند کاری را انجام دهند. در کنار این معارف، دستهای از آیات و روایات هم وجود دارند که از مؤاخذه افراد گناهکار و کافر سخن میگویند و گناه و کفر ایشان را به خودشان یا به شیطان نسبت میدهند و شیطان را عامل گمراهی آنها معرفی میکنند.
بهراستی جمع بین این معارف چگونه خواهد بود؟ این مسئلهای اعتقادی، کلامی و فلسفی بسیار جدی و مهمی است. اگر این جلسه، مجلس علما و فضلا نبود اصلا طرح چنین مسئلهای صحیح نبود. طرح چنین مسائلی برای کسانی که در این زمینهها کمتر مطالعه کردهاند انگیزه ایجاد میکند که در این زمینه مطالعه بیشتری کنند و این مسایل را، هم برای خود و هم برای دیگران واضحتر بیان کنند.
این مسئله را با این تعبیر هم میتوان مطرح کرد که آیا در عالم غیر از اراده خدا چیز دیگری از جمله اراده من هم مؤثر است یا همه چیز تنها به اراده خدا وابسته است و بدون اراده خدا هیچ امری امکان ندارد؟ به تعبیر دیگر آیا تنها یک اراده در جهان هستی حاکم است یا ارادههای دیگری هم وجود دارند؟ اگر اراده دیگری هم هست با اراده خدا چه نسبتی دارد؟ این یک مسئله بسیار جدی است. ریشه موضوع قضا و قدر، جبر و تفویض و بسیاری از مسائل دیگر به همین مسئله برمیگردد.
توحید افعالی در آیینه کلام امام جواد«ع»
برای تقویت سئوال، روایتی را در این زمینه از امام جواد«ع» عرض میکنم. شیعیان حضرت محمولهای از پارچه و قماش تهیه کرده بودند که به عنوان هدیه برای ایشان بفرستند. آنها آن محموله را به واسطهای دادند تا آن را خدمت امام تقدیم کند. در بین راه دزد به قافله زد و همه اموال آنها را به سرقت برد. آن واسطه بسیار شرمنده شد و متحیر بود که به مردم چه بگوید. بالاخره تصمیم گرفت که نامهای برای حضرت بنویسد و جریان را برای ایشان توضیح دهد. نامه را نوشت و توضیح داد که من محموله بزرگی از هدایا را که برای شما فرستاده شده بود به سوی شما میآوردم که دزد به قافله زد و ما هیچ توانی برای دفاع نداشتیم و مجبور شدیم همه آنها را برای دزدان رها کنیم.
امام«ع» در جوابش دو جمله نوشتند که مضمون آن این است: «ما از نعمتهایی که خدا به ما میرساند و از مواهب الهی است با شادی و قدردانی استفاده میکنیم و اگر چیزهایی را خدا از ما بگیرد مطمئنا اجر و حسنه آنها را برای ما حفظ خواهد کرد.
«این بدان معناست که اگر نعمتی از خدا به ما برسد، از او تشکر میکنیم و از آن بهره میبریم و طبعا شاد هم خواهیم بود که خدا نعمتی را به ما عطا کرده است و اگر نعمتی هم از ما سلب شود، یقه چاک نمیزنیم و ناراحت نمیشویم و ایمان داریم که خدا اجر آن را برای ما حفظ خواهد کرد. ما در برابر این نعمتی که فعلا از دست ما رفته یا بلائی که نازل شده است صبر میکنیم و این صبر هم توأم با اجر و حسنه است؛ بنابراین هیچ ضرری متوجه ما نخواهد بود. یعنی اگر نعمتی از ناحیه خدا برسد از آن استفاده میکنیم و شکرش را به جا میآوریم و شاد هستیم که خدا چنین نعمتی به ما ارزانی داشته است و اگر نعمتی هم نرسد باز هم خوشحال هستیم. چون میدانیم خدا اجر و ثواب آن را به ما داده است و ما ضرر نکردهایم.»
این جواب حضرت به شخصی بود که خبر سرقت اموال امام«ع» را به ایشان داد. ممکن است کسانی در چنین موقعیتهایی از روی تصنع چنین سخنانی را بر زبان آورند، اما مسلماً امام«ع» از روی تصنع سخن نمیگویند و واقعا بود و نبود نعمتهای ظاهری را رحمت الهی میدانند.
مقصود از ذکر این حدیث در اینجا تذکر این نکته است که آن شخص در نامهاش به امام«ع» عرض کرد اموال را دزدها بردند، اما حضرت در جواب نوشتند اگر خدا از ما چیزی را بگیرد ما نگران نیستیم، زیرا اجر و مزدش را به ما خواهد داد. اموال را دزدها برده بودند، اما حضرت میفرماید اگر خدا از ما چیزی را بگیرد! ممکن است سئوال شود: «بالاخره دزدها اموال را گرفتند یا خدا؟» این طور تعبیرات در منابع ما فراوانند. قرآن کریم گاه برخی افعال را به فاعلهای طبیعی نسبت میدهد و میفرماید باد فاعل این کار است، خورشید این کار را انجام داد یا زمین این کار را کرد و گاهی هم میفرماید ما این کارها را کردیم.
دنباله این بحث را در شماره بعدی نشریه پی میگیریم.
پینوشتها:
- حسنبنعلىبنشعبه حرانى، تحف العقول، ص ۴۵۷
- اعراف، ۱۷۸٫
- اعراف، ۵۶٫
۴٫تکویر، ۲۹٫
- یونس، ۱۰۰٫
- انعام، ۱۷٫