روش جدال در قرآن

هدايت در قرآن

تفسير سوره رعد

روش جدال در قرآن

قسمت سي ام

آيت الله جوادي آملي

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ قُلِ
اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لا يَمْلِكُونَ لأنْفُسِهِمْ
نَفْعًا وَلا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي
الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ
الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ
(١٦)

(سوره رعد- آیه 16)

جدال احسن

خدای سبحان در آیات گذشته، برای تبیین توحید
ربوبی، براهینی را اقامه فرمود، آنگاه به عنوان «جدال احسن» -در این آیات- به رسول
الله صلی الله علیه و آله وسلم دستور می- دهد که با کفار به مجادله بپردازد.

راه های دعوت الی الله -همانطور که در سوره ی
نحل آمده است- منحصر در سه قسم است: 1- حکمت 2- موعظه ی حسنه 3- جدال احسن. می
فرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالّتی هی احسن»[1]
آنها را به راه پروردگارت دعوت کن، از راه حکمت و برهان عقلی یا از راه موعظه و
نصیحت و یا از راه جدال احسن. زیرا جدال بر دو قسم است: 1- جدال احسن 2- جدال
باطل.

جدال باطل آن است که انسان در خلال بحث و
گفتگو، هدفش اثبات سخن خودش باشد و در این راستا از ابطال حق یا احقاق باطل هراسی
ندارد! این جدالی است حرام که در حج، در حال احرام با شرائط خاصی اکیدا تحریم شده
است و در حالت عادی، نیز جزء محرمات و معاصی کبیره است.

اما جدال احسن آن است که منظور و انگیزه از
بحث، اثبات حق باشد. در این آیات بعد از اقامه ی برهان بر توحید ربوبی که رب
العالمین، خدا است و هیچ شریک و انبازی ندارد و خالق آسمانها و زمین است، به رسولش
دستور می دهد که با مشرکین و کفار به جدال احسن، مجادله کند و از آنها بپرسد: این
آلهه و معبودهای دروغین را که می پرستید، آیا استحقاق ربوبیت دارند یا نه؟! حال که
ندارند، باید موجودی را پرستید که مستحق ربوبیت و سزاوار پرستش باشد. اینچنین
استحقاقی را یا باید با عقل ثابت کنید و یا با نقل پس اگر نه دلیل عقلی بر استحقاق
ربوبیت بتها دارید و نه دلیل نقلی معتبر دارید؛ عبادتتان، جهل و نادانی است.

در قرآن کریم روی برهان عقلی و نقل معتبر
-یعنی وحی آسمانی- تاکید شده است، زیرا هم برهان عقلی، استحقاق ربوبیت را تثبیت می
کند و هم نقل معتبر می تواند آن را به اثبات برساند. ولی قسمت مهم براهین قرآن
کریم، متوجه دلیل عقلی است و گاهی هم دلیل نقلی را کنار آن ضمیمه می کند. پس اگر
طرف مقابل نه برهان عقلی داشت و نه دلیل نقلی معتبر، عملش باطل و حجتش فروریخته
است.

قرآن برای ابطال عمل آنان از اول نمی گوید:
شما بی دلیل هستید! بلکه از اول می فرماید به اینکه آنچه را که می پرستید از آنها
کاری ساخته نیست. از ساده ترین دلیل شروع می- کند تا به دلیل نهایی برسد.

در آغاز می فرماید: آنچه را که شما می پرستید،
آیا می توانند را ه بروند یا ببینند یا بشنوند؟ «الهم ارجلُ یمشون بها ام لهم اید
یبطشون بها ام لهم اعینُ یبصرون بها ام لهم آذان یسمعون بها»[2]
در این آیه، قرآن از ساده ترین استدلال شروع می کند زیرا مشرکین، همه یک سطح
و یک درجه نیستند لذا می فرماید: آیا اینهایی را که شما می پرستید، می توانند راه
بروند؟ آیا می توانند کاری بکنند؟ آیا می توانند ببینند و آیا می توانند بشنوند؟
سپس می فرماید: اینها مالک خودشان هم نیستند چه رسد به اینکه مالک سود و زیان شما
شما باشند. آنگاه می فرماید: من کاری ندارم، ولی آیا این معبود شما، می- تواند
چیزی را از عدم بیافریند و خلق کند یا نه؟ این مطلب را با عقل یا با نقل ثابت
کنید؛ پس اگر نه دلیل عقلی دارید و نه نقلی معتبر، روشتان باطل و حجتی در برابر
وحی ما ندارید.

این روش را در سوره اعراف از آیه 193 به بعد
بکار گرفته است. می فرماید: «ان الذین تدعون من دون الله عباد امثالکم» این آلهه
شما مانند خود شمایند. اینها خواه چوبها و سنگها و ستاره ها باشند و خواه بزرگان
بشری شما که عده ای آنها را می پرستیدند و باورشان شده بود که اینها آلهه اند
مانند فرعون که خودش هم معتقد به ائه بودن خویش بود می گفت: «ما علمت لکم من اله
غیری»[3]و
خودشان هم احیانا بت را می پرستیدند، همه اینها مخلوق اند مانند خودتان. آن فرعون
که می گفت: تدبیر امور مردم و سود و زیان مردم بدست ما است و صلاح و فساد آنان را
باید ما تعیین کنیم یا شاه ملعون -که او را خدایگان خطاب می کردند- و ادعا می کرد
که اگر بدستور ما عمل کنند، مردم سعادتمند می شوند و اگر تخلف کنند گرفتار شقاوت می
شوند!! و یا نمرود که خود را ضامن سرنوشت مردم می دانست و ادعا می کرد که احیاء و
اماته بدست او است! همه ی اینها که مستقیما یا غیرمستقیم ادعای ربوبیت دارند، خود
مخلوق اند و سرنوشت خودشان را هم نمی توانند تعیین کنند چه رسد به اینکه نفع و
زیان و مرگ و زندگی مردم را بخواهند تعیین نمایند!

استدلال متوسط با عامه ی مردم

قرآن کریم درباره ی بتهای ساده، از استدلال
متوسط شروع می کند می فرماید: اینها نه پای رفتن دارند، نه دست دراز کردن، نه کاری
از آنها ساخته است و نه چیزی را می بینند و می شنوند، پس چرا اینها را می پرستید
«فادعوهم فلیستجیبوالکم ان کنتم صادقین» اگر راست می گوئید که اینها قابل پرستش
اند و کاری از اینها ساخته است، پس اینها را بخوانید و از اینها درخواست کنید تا
اجابت کنند شما را؟! «قل ادعوا شرکاء کم ثم کیدون فلاتنظرون»[4]
من شما را به مبارزه دعوت می کنم و شما هم از تمام آلهه تان استمداد بجوئید
و هر نقشه ای که دارید پیاده کنید و مهلت هم ندهید!

در سوره یونس می فرماید: «قل هل من شرکائکم من
یبدوا الخلق ثم یعیده»[5]
هیچ یک از شرکایتان این قدرت را دارند که چیزی را خلق کنند، دوباره برگردانند. خدا
است که این قدرت را دارد و لاغیر، پس شما قبول دارید که خالق خدا است و قبول دارید
که غیر خدا خالق نیست؛ بنابراین، معبود باید خالق باشد و تنها باید خالق را پرستید
نه غیر خالق را. این قیاس چون از یک مقدمه جدلی برخوردار است، آن را «جدال احسن»
می گویند.

جدال احسن آن است که روی مقدمه ای تکیه شود که
حق باشد و طرف مقابل، آن را قبول داشته باشد. اگر مقدمه از آن جهت که حق است، جزء
قیاس قرار بگیرد، آن دیگر جدال نیست بلکه «حکمت» است.

فرمود: آیا هیچ یک از شرکای شما این قدرت را
دارند که چیزی را بیافرینند و دوباره احیا کنند؟ نه! پس، خالق و مبدی و معید، خدا
است «قل الله یبدوا الخلق ثم یعیده فانی توفکون» پس شما به کجا می روید؟

قرآن می فرماید: باید تابع هدایت کسی بود که
در هدایت، غنی بالذات است، سخن کسی را باید گوش داد که بدون هدایت، مهتدی باشد.
قرآن نمی فرماید آنکه دعوت بحق می کند، بهتر از آن است که به باطل دعوت می کند! می
فرماید: آنها که بحق دعوت می- کنند دو قسمند: برخی محتاج هدایت اند که خود هدایت
بشوند، سپس به حق دعوت کنند و برخی غنی بالذات هستند. برهانی که در اینجا اقامه می
کند چنین است: «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی» آیا کسی
که به حق دعوت می- کند، شایسته اتباع و اطاعت است یا کسی که بحق دعوت می کند ولی
خود باید قبلا هدایت شود تا اینکه به حق دعوت کند.

ملاحظه بفرمائید که در این آیه کریمه نفرموده،
آیا کسی که به حق دعوت می کند بهتر است یا کسی که به باطل دعوت می کند بلکه می
خواهد بفرماید اگر دونفر باشند، هر دو هم به حق دعوت کنند و هر دو هم صادق باشند
ولی یکی از آن دونفر، خود مهتدی بالذات است و بدون آنکه کسی او را هدایت کند، خود هدایت
شده است ولی دیگری را تا هدایت نکنند، هدایت نمی شود، تا به حق دعوت کند یعنی خود
محتاج هدایت است.

آن هادی بالذات خدای سبحان است و بالعرض
انبیاء و اولیاء و معصومین علیهم السلام اند که نیازی ندارند در مکتب بشری درسی
بیاموزند تا هدایت شوند.

در سوره نحل مشابه همین استدلال آمده است:
«افمن یخلق کمن لایخلق، افلا تذکرون»[6]
مگر نه آن است که ربّ باید خالق باشد؟ مگر نه آن است که شما قبول دارید، کاری از
این بتها ساخته نیست؟ مگر نه آن است که خدا، خالق آسمانها و زمین است؟ پس چرا غیر
خدا را می پرستید و چرا به چیزی که در فطرتتان نهفته است، توجه ندارید؟

 

فقط خالق شایسته ی عبادت است

در آیه 20 همین سوره نحل می فرماید: «والذین
یدعون من دون الله لایخلقون شیئا و هم یخلقون» آنکه غیر خدا است خود مخلوق است و
خالق نیست، پس تنها خالق است که استحقاق عبادت و عبودیت دارد.

سپس می فرماید: «امواتُ غیر احیاء ومایشعرون
ایّان یبعثون» خود اینها مرده اند و زنده نمی باشند و از آینده خود بی خبرند و نمی
دانند چه وقت زنده می شوند و باز می گردند، پس چگونه می توانند ربّ باشند.

در سوره لقمان نیز، خلقت و ربوبیّت را منحصرا
از آن خدا می داند و اعلام می کند که از غیر خدا هیچ کاری ساخته نیست: «خلق
السموات بغیر عمد ترونها والقی فی الارض رواسی ان تمید بکم و بثّ فیها من کلّ
دابّة و انزلنا من السّماء ماء فانبتنا فیها من کلّ زوج کریم» خداوند آسمانها را
بدون ستونی که بتوانید ببینید، خلق کرد و در زمین لنگرهائی (کوه هائی) قرار داد که
شما را نلرزاند و مضطرب نسازد و از هر جانداری در آن پراکنده کرد و ما از آسمانی
آبی نازل کردیم که از آن هرگونه گیاه خوبی را در زمین رویانیدیم.

سپس در ادامه ی آیه می فرماید: «هذا خلق الله
فارونی ماذا خلق الذین من دونه»[7]
این خلقت خدا است، این نظام را خدا آفرید، به من نشان دهید که معبودان و بتهای شما
چه آفریدند؟! با یک دلیل عقلی یا با وحی سماوی نشان بدهید که غیر خدایان چه آفریده
اند! و در پایان آیه می فرماید: «بل الظالمون فی ضلال مبین» ولی ظالمان و ستمگران
به      بی راهه می روند برای اینکه سخن
عاقلانه ای برای گفتن و پذیرفتن ندارند.

مَثَل در قرآن

در سوره ی حج، همین معنی را به صورت ساده تر
بیان فرمود: «یا ایها الناس ضُرِب مثلُ فاستمعواله» ای مردم، مثلی زده شد، به آن
گوش فرا دهید.

تمام معارف توحیدی در قرآن کریم به صورت مَثَل
ذکر شده است. همان مطلبی را که قرآن برای اوحدی از مردم و اندیشمندان، با برهان
استدلال می کند، برای اوساط مردم -همان را- بصورت یک مثل در می آورد زیرا قرآن یک
کتاب عقلی نیست که در آن مثل نباشد، کتاب فلسفه نیست بلکه نور است و همه را دعوت
کرده است لذا هم برای متفکر، برهان و دلیل دارد و هم برای مبتدی، مثل دارد. اگر در
یک موردی، در صدر آیه، برهان آمده است، در ذیل آن دعوت به تقوی شده است چون کتاب
علمی خشکی نیست بلکه کتاب هدایت است. ولی اگر در کتابهای فلسفی بنگرید، هیچ جا سخن
از مثل نیست زیرا متفکر مثل پذیر نیست ولی قرآن چون نور است و با فطرت تمام مردم
کار دارد و برای هدایت همگان آمده است و می خواهد سخنش را به همه برساند، از این
روی می بینیم که برای متفکر، برهان عقلی اقامه می کند و برای اوساط و مبتدیان مردم
مَثَل می زند.

در ادامه ی آیه می فرماید: «ان الذین تدعون من
دون الله لن یخلقوا ذبابا ولواجتمعواله، وان یسلبهم الذباب شیئا لایستنقذوه منه،
ضعف الطالب و المطلوب»[8]
آن خدایان دروغین و بتهائی را که می خوانید، هرگز نمی توانند مگسی را خلق کنند،
گرچه همه با هم همکاری کنند و اگر مگس چیزی را از آنها برباید، نمی توانند آن را
بازبگیرند، طالب و مطلوب هر دو ناتوان اند. پس چرا اینها را می پرستید، اینها که
حتی توان آفریدن یک مگس کوچک را نیز ندارند. زیرا ربّ باید خالق باشد و خالق
سزاوار پرستش است ولاغیر.

در سوره ی حج این مَثَل را به عنوان ساده ترین
چیزی که به ذهن می آید، مطرح کرد، آنگاه در سوره ی شوری فرمود: «والذین یحاجون فی
الله من بعد ما استجیب له، حجتهم داحضة عند ربهم»[9]
اینها بعد از اینکه مطلب برایشان روشن شد، دیگر برهان ندارند. دلیل اینها
داحض و باطل است.

در سوره فاطر می فرماید که این سخن شما را نه
عقل می پذیرد و نه وحی سماوی تایید می کند: «قل ارایتم شرکاء کم الذین تدعون من
دون الله، ارونی ماذا خلقوا من الارض ام لهم شرکُ فیِ السموات ام آتینا هم کتابا
فهمه علی بینت منه …».

این آلهه ی دروغینی که در برابر آنها خضوع می
کنید، ما را مستحضر کنید که اینها چه کاره اند؟ آیا چیزی را در زمین -بالاستقلال-
آفریده اند یا بالاشتراک، شریک خالق اند که در آسمانها دستی دارند یا ما دستوری
آسمانی به آنها داده ایم یا در کتب انبیاء پیشین که وحی معتبر است.

چنین دستوری آمده است؟

ملاحظه بفرمائید این آیه با آیه ی سوره ی
اعراف یا آیه ی سوره حج خیلی فرق دارد. در سوره اعراف، بحث با اوساط افراد است که
می فرماید: مگر اینها دست و پا دارند یا چشم و گوش دارند که آنها را می پرستید؟ در
سوره فاطر و سوره احقاف می فرماید: حرف یا باید برهان عقلی داشته باشد یا وحی
آسمانی. برای توده ی مردم و ضعاف آنها همین آیه سوره اعراف و یا سوره حج خوب است.
جریان مثل زدن به مگس خوب است که می- فهماند به اینکه کاری از اینها ساخته نیست.
اما آن آیه که در سوره احقاف یا در سوره فاطر آمده است، برای خواص مردم است، می
فرماید: شما باید برهان اقامه کنید، یا خالق مستقل باشید یا شریک خالق و یا باید
با وحی سماوی به شما گفته باشیم که اینها را بپرستید. اگر نه برهان عقلی بود و نه
برهان نقلی، جز بطلان چیز دیگری نیست. و در این دو سوره، قسمت مهم استدلال روی
برهان عقلی است؛ عقل است که حجت بالذات است و برای نقل قطعی هم حرمت قائل است. لذا
اکثر حجج و براهین قرآن کریم روی برهان عقلی است. و حتی اعتبار نقل هم به تصدیق
عقل است و این عقل است که به ما می گوید: سخن معصوم می تواند حد وسط قرار بگیرد.

ادامه دارد

 



[1]
سوره نحل- آیه
125.