سوالاتى پيرامون زيارت عاشورا

سؤالاتى پيرامون زيارت عاشورا
عبداللّه امينى پور
در زيارت عاشورا فرازهاى گوناگونى قرار گرفته كه با توجه به معانى آن جملات سؤالاتى به ذهن مى‏رسد كه نياز به پاسخ دارد.
در اين مقاله به پاره‏اى از سؤالات، پاسخ داده شده كه توجه خوانندگان عزيز را به آن جلب مى‏كنيم‏
1- «و لعن اللّه بنى امية قاطبة» چرا دعا مى‏كنيم خدا همه بنى اميه را (تك تك شان را) از رحمتش دور كند؟ خوبان بنى اميه چه گناهى دارند كه بايد مورد لعن قرار گيرند؟
پاسخ:
1- لعن هيچ مؤمن و مسلمانى هرچند گناهكار باشد، جايز نيست و فقط بايد كافران معاند و ستيزندگان با حق و اولياى حق را لعن كرد. اين از آموزه‏هاى مهم قرآن و عترت است و امامان معصوم(ع) هيچ گاه جز دشمنان سرسخت حق را لعن و نفرين نكردند.
2- نسبت افراد از نظر قرآن به نسب ظاهرى نيست بلكه آنچه افراد را به هم منسوب مى‏كند، ارتباطهاى ايمانى و روحى است كه پايدار بوده و در دنيا و آخرت پايدار است. اين مطلب در قرآن بارها مورد تأكيد قرار گرفته است از جمله خداوند به حضرت نوح وعده مى‏دهد كه اهل و خانواده او را از عذاب نجات خواهد داد و وقتى عذاب فرا مى‏رسد فرزند او غرق مى‏گردد. حضرت نوح به خداوند عرض مى‏كند: «انّ ابنى من أهلى؛ فرزند از اهل من است» و خداوند فرمود: «انّه ليس من أهلك؛(1) او از اهل تو نيست.»
در آيه ديگر از زبان حضرت ابراهيم(ع) به عنوان يك اصل كلى مى‏فرمايد: «فمن تبعنى فانّه منّى؛(2) هر كس مرا پيروى كند از من است».
و باز به عنوان يك اصل كلى، حق تعالى مى‏فرمايد:
«و من يتولّهم فانّه منهم؛(3) هر كس اهل كتاب را دوست بدارد و ولايت آنان را بپذيرد، به درستى كه از آنان است.»
بنابر اين آيات آنچه نسب شخص را به واقع معلوم مى‏كند، نه نسب ولادتى ظاهرى و جسمى است بلكه نسب ايمانى و روحى و معنوى است و بنى اميه همه كسانى هستند كه پيرو راه معاويه و يزيد هستند و بر آن راضى بوده و بر تداوم آن راه اصرار دارند و هر كس محب اهل بيت و خدا و ايمان و عمل صالح بوده از بنى اميه نيست و از بنى هاشم است هرچند فرزند بلافصل معاويه يا يزيد باشد.
3- گاهى قومى آن چنان در درياى كفر و شرك و ظلم غوطه‏ور مى‏شوند كه از آن هيچ جوانه پاكى نخواهد روئيد. خداوند در مورد قوم نوح به آن حضرت چنين وحى مى‏كند:
«انّه لن يؤمن من قومك الّا من قد آمن؛(4) از قوم تو جز آنان كه ايمان آورده‏اند، كسى ديگر به ايمان نخواهد گراييد.»
و حضرت نوح نيز اين گونه قوم را نفرين مى‏كند:
«ربّ لاتذر على الأرض من الكافرين دياراً انّك إن تذرهم يضلّوا عبادك ولايلدوا إلّا فاجراً كفّاراً؛(5) خدايا احدى از كافران را بر روى زمين مگذار، زيرا اگر آنان را واگذارى بندگانت را گمراه ساخته و جز بدكار كافر نزايند.»
و علم به اين وضعيت را فقط خدا و بندگان خاص او به اذن او مى‏دانند.
زيارت عاشورا در كتب معروف دعا ثبت شده از جمله: مصباح المتهجد شيخ طوسى، مصباح كفعمى، بحارالانوار و كتب حديثى ديگر و بنابر نقل شيخ طوسى اين دعا را خداوند به جبرئيل(ع) و او به رسول خدا(ص) و آن حضرت به امامان تعليم داده و آنان به شيعيان خود ياد داده‏اند و خداوند وقتى قومى را به تمامى لعن مى‏كند، با لعن خود خبر مى‏دهد كه از اين قوم مؤمنى بر نخواهد خاست.
بنابراين لعن يك قوم از جانب خدا و اولياى الهى دلالت دارد كه آن قوم همگى – گذشتگان و آيندگان آنان – گمراه و ظالم‏اند و اين لعن بدين جهت به همه آنان تعلق گرفته است. در عين حال اگر از آن قوم مؤمنى هم برخيزد با ايمان آوردن، نسبتش با آنان قطع مى‏شود و ديگر از آن قوم حساب نمى‏شود تا لعنت آن قوم به او هم شامل گردد.
2- «اللّهم انّ هذا يوم تبركت به بنو اميّة و ابن آكلة الاكباد اللّعين ابن اللّعين على لسانك و لسان نبيّك صلّى اللّه عليه و آله فى كلّ موطن و موقفٍ وقف فيه نبيّك صلّى اللّه عليه و آله؛ آيا پسر هند جگرخوار(معاويه) (و پسرش يزيد) و پدرش(ابوسفيان) را پيامبر در هر منزل و مسكن كه توقف داشت(هر جا و مكانى كه توقف مى‏كرد) لساناً لعن مى‏نمود؟ ضمناً لسان خدا يعنى چه؟
پاسخ:
آرى، خداوند و پيامبر، ابوسفيان، معاويه و يزيد را لعن كرده‏اند و پيامبر بارها و بارها در مواقف فراوان اين برائت را اظهار كرد هم چنان كه در مواقف بسيار به امام حسين(ع) ابراز محبت كرد و براى او اقامه عزا نموده، اظهار مودّت نسبت به بندگان برگزيده و اظهار برائت از سردمداران كفر و گمراهى يك وظيفه الهى براى همه مؤمنان و ازجمله براى رسول خداست و اين هم جزو رسالت‏ها و وظايف آن حضرت بوده است. اين اظهار برائت‏ها و بيزارى‏ها نصب تابلو براى آيندگان است تا بدانند اين گروه گمراه و گمراه كننده‏اند و از آنان دورى جويند و حريم بگيرند تا در امان بمانند. لعن‏هاى پيامبر نسبت به ابوسفيان، معاويه و يزيد در كتب روايى و تاريخى فراوان ثبت شده است.
«لسان خدا» عبارت محاوره‏اى است و گرنه خداوند تعالى داراى اعضاء و جوارح نيست تا زبان داشته باشد. همين كه خدا اين لعن را به سمع و گوش بندگان خود رسانده و در قرآن خود كه كلام او مى‏باشد، ثبت كرده است، در محاوره و گفتگو به «جارى شدن بر زبان او» تعبير مى‏شود همچنان كه «يداللّه» به معناى دست خدا نيست زيرا حق تعالى دست ظاهرى ندارد و جسم ندارد بلكه قدرت خدا و يارى دهى خدا به «دست خدا» تعبير شده است و لفظ ديگرى رساتر از اين لفظ براى اين معنا وجود ندارد تا بدان معنا رسانده گردد.
آكلة الاكباد هند همسر ابوسفيان است و معاويه فرزند اوست هم چنان كه يزيد هم نوه و فرزند او است و يزيد (يعنى فرزند هند) و بنى اميه، همگى روز عاشورا را بعد از شهادت امام حسين(ع) به عنوان روز پيروزى عيد و جشن گرفتند.
3- «السّلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين». على بن الحسين كيست؟ على اكبر يا على اوسط(امام سجاد)؟ لطفاً دليل خود را بگوييد، يعنى ذكر شود كه آيا قرائنى وجود دارد كه نشان دهد منظور كيست؟
پاسخ:
زيارت عاشورا زيارت امام حسين(ع) و كسانى است كه با آن حضرت شهيد شده و در كربلا دفن شده‏اند. وقتى زيارت مى‏خوانيم بايد متوجه زيارت شونده باشيم و خود او يا مقبره او مد نظر ما باشد. در اين زيارت مى‏گوييم:
«سلام بر حسين و بر على فرزند حسين و بر فرزندان ديگر حسين و بر اصحاب حسين».
معلوم است كه منظور از فرزندان و اصحاب در اين عبارت آن فرزندان و اصحابى هستند كه با امام در كربلا بوده و همراه ايشان شهيد شده و در كنار ايشان دفن شده‏اند و چون همه آنان در يك محدوده كوچك (حائر حسينى يعنى موضع قبر امام و ديگر يارانش) هستند، پس همگى مى‏توانند در يك لحظه مورد توجه ما باشند و اما فرزندان ديگر امام حسين(ع) و اصحاب ديگر آن حضرت اگر چه بلند مرتبه و شايسته درود فرستادن هستند و باشند، ولى در اين مقام مورد توجه ما نيستند تا سلام ما شامل آنان شود. امام سجاد(ع) دفن شده در كنار امام حسين(ع) نيست تا وقتى ما امام و شهداى كربلا را زيارت مى‏كنيم و سلام مى‏دهيم، او را هم ياد كنيم ولى حضرت على اكبر در زمره آنان است و اگر در اين زيارت آن بزرگوار جداگانه ذكر شده، نشان از عظمت و جلال ايشان دارد از اين رو آن حضرت جداگانه ذكر شده با اين كه او نيز از جمله اولاد امام حسين(ع) است.
و اما امام سجاد(ع) گرچه در كربلا حضور داشت، ولى آنجا به شهادت نرسيد و دفن نشد و زيارتى براى ايشان در كربلا وارد نشده است.
4 – «والعن عبيداللّه بن زيادٍ و ابن مرجانة و عمر بن سعدٍ و شمرا و آل ابى سفيان و آل زيادٍ و آل مروان الى يوم القيمة». اصولاً كسى كه مرده و دستش از دنيا كوتاه است، آيا از بدخواهى نيست كه بخواهيم او از رحمت حق دور شود؟ آيا اين از «رحمة للعالمين» بودن دور نيست؟ ما معتقديم ائمه دشمنانشان را هم دوست داشتند، حتى كسى را كه با او مى‏جنگيدند، به سرنوشتشان علاقه‏مند بودند، و هميشه پيش از شروع جنگ آن‏ها را به راه حق و صحيح راهنمايى مى‏كرده‏اند. يعنى مى‏خواستند مردم را به رحمت حق نزديك سازند. ما از انسان‏ها متنفر نيستيم، بلكه از اعمالشان متنفريم(لو علم المدبرين كيف اشتياقى بهم لماتوا شوقا» پس چرا كسى كه مرده او را لعن مى‏كنيم، آن هم لعنى هميشگى.
پاسخ:
محبت به مخلوقات خداوند و سعى و تلاش در آشنا كردن آنان با حق تعالى و برگرداندن آنان به سوى خدا خصيصه ذاتى اولياء است. آنان چشمه جوشان محبت هستند و محبت را به همه بندگان نثار مى‏كنند، جفاى مخلوقات را فراموش مى‏كنند و از ستم ظالمان چشم مى‏پوشند و اين آموزه مكتب آنان به پيروانشان نيز هست.
اما نسبت به دشمنان حق و انسانيت و پيشوايان گمراهى امر غير از اين است. خداى تعالى كه رحمن و رحيم و ارحم الراحمين و…است، خودش نسبت به دشمنان حق و پيشوايان گمراهى قهر و غضب دارد و لعن ابدى خود را نثار آنان كرده است. توجه كنيد:
«انّ الّذين يكتمون ما أنزلناه من البيّنات و الهدى من بعد ما بيّناه للناس فى الكتاب اولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون».(6)
آنان كه آيات روشن و هدايتگر را بعد از بيان آنها براى مردم در كتاب خدا، كتمان مى‏كنند، آنان را خداوند لعن مى‏كند و لعن‏كنندگان.
«كيف يهدى اللّه قوماً كفروا بعد إيمانهم و شهدوا أنّ الرسول حقّ و جاءهم البيّنات و اللّه لايهدى القوم الظالمين اولئك جزاؤهم أنّ عليهم لعنة اللّه و الملائكة و الناس أجمعين».(7)
چگونه هدايت كند خدا قومى را كه بعد از ايمان و شهادت به حقانيت رسالت، كفر مى‏ورزند با اينكه آيات روشن بر آنان نازل شده و خداوند ستمكاران را هدايت نمى‏كند. كيفر اينان لعنت خدا، ملائكه و همه مردم است.
كسى كه با حق به ستيز برخاسته و منشأ گمراهى شده، ميكروبى است كه آثار وخيم او حتى پس از مرگش هم ادامه دارد و مستحق لعن ابدى است و ترحم بر پلنگ تيز دندان ستمكارى بود بر گوسفندان. اينان بنيانگذاران و قوام دهندگان سنّت گمراهى و ستمگرى هستند و سزاوار لعن و نفرين ابدى و ترحم بر چنين موجودات ستم پيشه نه نشان از رحمت و رحمانيت بلكه نشان از جهالت دارد. جهالت به آثار وخيم وجودى آنان كه هم چنان تداوم دارد.
5 – «السّلام عليك يا ثاراللّه وابن ثاره و الوتر الموتور» لطفاً معنا كنيد، و ضمناً بفرماييد كه آيا خون خواهى عملى از روى كينه نيست؟ و مگر مؤمن ازعقده و كينه خالى نيست؟
پاسخ:
«ثار» را “خون” و “خونخواهى و انتقام” معنا كرده‏اند. خونخواهى عملى است كه از نظر حق تعالى و انسان‏هاى سليم النفس جايز شمرده شده است. قرآن مى‏فرمايد:
«من قُتل مظلوماً فقد جعلنا لوليّه سلطاناً»(8)
آن كس كه مظلومانه كشته شود، ولىّ او سلطه (و حق قصاص و خونخواهى) دارد.
امام حسين(ع) بنده خاص خدا و دعوت كننده به صراط حق بود و به خاطر همين دعوتگرى و مخالفت با گمراه كنندگان از راه حق، مورد قهر و غضب ستمگران قرار گرفت و كشته شد، از اين رو “ولىّ” او خود حق تعالى گرديد و حق تعالى خونخواهش شد، از اين رو به “ثار اللّه” يعنى كسى كه خدا خونخواهش مى‏باشد، نام گرفت.
عبارت وارد شده در يكى از زيارات اين معنا را بيان مى‏كند. در آن زيارت آمده: «و انّك ثار اللّه فى الأرض و الدم الذى لايدرك ثاره أحد من اهل الأرض ولايدركه الّا اللّه وحده»(9) شهادت مى‏دهم تو خون خدايى در زمين، خونى كه كسى جز خدا خونخواه او نيست.
گروهى نيز «ثار» را به معناى “خون” گرفته‏اند يعنى خون خدا يعنى همچنان كه خون جارى در رگ‏ها حياتبخش كيان وجود است، امام حسين(ع) هم همچون خون حياتبخش دين خدا است همچنان كه پدر گرامى‏اش “اسد اللّه” و “يد اللّه” و “ثار اللّه” بود. بنابر اين معناى عبارت اين گونه است:
سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون خدا و اى تنهاى تنها شده.
و اما كيفر بعد از مرگ، تجسّم عمل است و نامگذارى آن به خونخواهى و… براى تقريب به ذهن مى‏باشد. كسى كه گناهى مرتكب مى‏شود، با ارتكاب خود، قيامتش را مى‏سازد و آن را خود ساخته يا در جهنمى كه خود افروخته.
و وجه ديگر نام گذارى خونخواهى، رعايت حقوق مظلوم است. وقتى كسى مظلوم واقع مى‏شود بايد دادگاهى باشد تا حق او را از ظالم بستاند، كسى كه ناحق كشته شده، در دنيا ديگر براى او احقاق حقى نيست و بايد در دادگاه آخرت احقاق حق صورت بگيرد و حاكم دادگاه گاهى خودش شاكى مى‏شود از جمله در مورد امام حسين(ع) خود حق تعالى خصم قاتلانش مى‏باشد و به اين وجه او خونخواه امام مى‏باشد.
6- لطفاً معنا كنيد: «السّلام عليك يا ابا عبداللّه و على الارواح الّتى حلّت بفنائك» در ترجمه نوشته «كسانى كه به آستانت فرود آمدند». يعنى كسانى كه به زيارت امام مى‏آيند؟ يا كسانى كه در كربلا كنار قبر ايشان خاك شده‏اند؟ يا كسانى كه در وجود حسين فانى شدند، و جانشان را در راه او دادند(ياران حسين(ع))؟
پاسخ:
منظور كسانى است كه در ركاب حضرت شهيد شدند و در كنار ايشان دفن گرديدند – نه ديگر مدفونان در كربلا – اينان كسانى هستند كه به آستان حضرت آمده و در آنجا بار انداخته و ملازم شده‏اند. «فناء» يعنى فضاى باز جلو منزل، كسانى كه حوارى و فدايى امام شدند و در راه ايشان به شهادت رسيدند. اين زيارت امام حسين(ع) و ياران آن حضرت است كه در ركاب ايشان شهيد شده‏اند، نه زيارت زائران كربلا يا مدفونان كربلا.
7 – «والعن عبيد اللّه بن زيادٍ و ابن مرجانة» مگر ابن مرجانه همان عبيداللّه بن زياد نيست؟ پس چرا بينشان «واو» آمده؟
پاسخ:
ابن مرجانه همان عبيداللّه است و تكرار دوباره آن با “واو” عطف تفسيرى معمول است. عبيداللّه بن زياد فرد شناخته شده‏اى بود و ظلم و ستم بى حد او نسبت به شيعيان على بن ابى طالب او را مشهور ساخته بود ولى در اين زيارت و در خطابه‏هاى اهل بيت و اسراى كربلا، ابن زياد به مردم بيشتر معرفى شده و با معرفى مادر وى، اوج خباثت، ناپاكى و رذالت او به شنوندگان منتقل شده است. مرجانه مادر عبيداللّه بن زياد از زنان بدكار مشهور و معروف بود(10) و معرفى ابن زياد در اين زيارت و در خطابه‏هاى ديگر به “ابن مرجانه” يادآورى خباثت اصل و طينت و ريشه اوست.
8 – «و لعن اللّه امّةً دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم الّتى رتّبكم اللّه فيها» مگر امامان از رتبه امامت و مقام ولايت دفع و ازاله شدند؟ اين مقامات قابل منع نيست از طرف مردم.
پاسخ:
مقام امامان چند چيز است:
1- وساطت بين پيامبر و مردم در بيان و تفسير دين و رفع اختلاف.
2- مقام هدايت و راهبرى و دستگيرى طالبان هدايت.
3- مقام حكومت و قضاوت و تصدى رياست امور دين و دنياى مردم.
نصب امامان به اين مقامات از طرف خداوند صورت گرفته و به جهت شايستگى ذاتى آنان است. آنان به اوج بندگى رسيده و خداوند آنان را صالح براى تصدى اين مقامات روحانى و معنوى يافته و به اين مقامات نصب كرده است.
اين مقامات از طرف مردم قابل دفع و زوال نيستند اما تحقق بالفعل اين مقامات با مراجعه مردم صورت مى‏پذيرد. وقتى مردم در مقام حلّ اختلاف يا فهم دين به امام مراجعه نكنند يا دست خود را به دست او ندهند تا آنان را به راه حق ببرد و يا از ايشان نخواهند كه زمام امور مادى و معنوى آنان را به دست گيرد، امام در مقام عمل واسطه و هدايتگر و حاكم نخواهد بود. حالا كسانى كه اجازه نمى‏دهند مردم به امامان رجوع كنند و بيان دين را از آنان بگيرند و خود را به آنان بسپارند و زمام امورشان را به دست بگيرند اين كسان در حقيقت امامان را از اين مقامات كنار زده و دفع كرده‏اند.
وقتى مردم به خواست خود يا به قهر و جبر منع كننده‏اى، به امام مراجعه نكنند، ديگر امام مبيّن دين و هدايتگر و حاكم مردم نخواهد بود و آن مانع امام را از تصدّى اين مقامات منع كرده، و اين مقامات را از امام سلب كرده و به ديگرى سپرده است. آنان امام را از مقام بيان دين كنار زدند و ديگران مانند كعب الاحبار و ابوهريره را بر آن مقام گمارد. حكومت را از امامان گرفتند و خود حاكم شدند.
9- «اللّهم لك الحمد حمد الشّاكرين لك على مصابهم، الحمد للّه على عظيم رزيتى» چرا خدا را بر مصيبتى كه به آن‏ها رسيده حمد و شكر مى‏گوييم؟ يعنى «خدا را شكر كه اين بلا به سر حسين آمد!» و چرا خدا را بر مصيبت زدگى خود حمد مى‏گوييم؟
پاسخ:
قسمت اول سؤال شما، ناشى از برداشت اشتباه شماست «مُصاب» يعنى مصيبت ديده «مصابهم» يعنى كسانى كه به مصيبت امام و يارانش دردمند و مصيبت زده شده‏اند و اين جاى شكر فراوان دارد. بسيارى از مسلمانان به مصيبت امام و يارانش مصيبت زده نشده‏اند و آن فاجعه عظيم دل آنان را به درد نياورده و از نظر آنان اهميتى نداشته است. اينان مصيبت زدگان به اهل بيت نيستند چون حبّ اهل بيت را نداشته‏اند ولى من و شما چون دوستدار اهل بيت هستيم با آمدن محرم عزادار مى‏شويم و اين جاى شكر بسيار دارد كه ما در زمره عزاداران و مصيبت زدگان كربلا هستيم. ما از اينكه امام خانواده گرامى‏اش به اين مصيبت عظمى گرفتار شدند، غم زده‏ايم و دردمنديم نه اينكه شاكر خوشحال از اينكه مصيبت زده شده‏اند. ما شاكريم كه در زمره مصيبت زدگان هستيم نه در زمره بى‏تفاوت‏ها يا در زمره شادى رسيدگان. حزب اموى و طرفداران بنى اميه اين روز ذوق زده و شادى زده‏اند. اين روز عيد آنان است ولى روز عزاى ماست و اين جاى شكر بسيار دارد كه ما در زمره حزب اموى نيستيم و در زمره حزب نبوى و علوى هستيم. و مصيبت ما هم در اين روز عظيم است، عظيم‏تر از مصيبت مرگ پدر و مادر و فرزندمان. مصيبت ما در اين روز بزرگترين مصيبت است و اين نشان از حبّ فوق العاده ما به خانواده رسول خدا(ص) دارد و نعمتى عظيم است و سپاس فراوان مى‏طلبد.
پى‏نوشت‏ها:
1. سوره هود، آيه 46.
2. سوره ابراهيم،آيه 36.
3. سوره مائده، آيه 51.
4. سوره هود، آيه 36.
5. سوره نوح، آيه 26 – 27.
6. سوره بقره، آيه 159.
7. سوره آل عمران، آيه 86 – 87.
8. سوره اسراء،آيه 33.
9. ترجمه كامل الزيارات، ص 683 زيارت 16.
10. تراجم اعلام النساء، محمد حسين اعلمى حائرى، ج 2، ص 399.