احتجاج با مشرکین

هدایت درقرآن 

قسمت سی ویکم 

تفسیر سورۀ رعد       

احتجاج با مشرکین  

آیة الله جوادی آملی

(قل من ربّ السّموات و الأرض قل الله قل أفاتّخذتم من دونه أولیاء لا یملکون
لأنفسهم نفعا و لا ضرّا قل هل یستوي الأعمی و البصیر،أم هل تستوي الظلمات و النّور
أم جعلوالله شرکاء حلقوا کخقه فتشابه الخلق علیهم قل الله خالق کلّ شی ء و هو
الواحد القهّار).  (سوره رعد، آیه 16)

بتها مساوی خدانیستند.

در مقام سوّم که بیان توحید ربوبی خدای سبحان بود،ادلّه  ی اقامه شد که دلالت می کرد ربّ العالمین و
پروردگار جهانیان ، همان (الله ) است و لا غیر،آنگاه به وسیلۀ رسول خدا صلّی الله
علیه و آله و سلّم از مشرکین می خواست که درمورد عبادت و پرستش اصنام ،سندی عقلی
یا نقلی ارائه دهند ،زیرا اگرکسی کاری را انجام دهد که نه دلیلی عقلیو قاطع برآن
دارد و نه دلیلی قاطع از وحی و نقل،پتس آن عمل کورکورانه است.لذا در این آیات می
فرماید به اینکه همانطور که نابینا و بینا مساوی نیستند و همانطورکه تاریکی و
نورمساوینیستند،پس بتها هم مساوی خدا نیستند زیرا خداوند مالک زمین و آسمان است و
ملک و نفوذ سماوات و ارض به دست او است(تبارک الذی بیده الملک)[1]متعالی
و عظیم است خدائی که قدرت و سلطنت مُلک وجود به دست قدرت او است.(فسبحان الذی بیده
ملکوت کل شی)[2]
منزّه است خدائی که ملکوت هرچیز وهرموجود درقبضۀ قدرت او است.ولی بُتها نه تنها
سود و زیانی به شما نمی رسانند که مالک سود و زیان خود هم نیستند. بنابراین ،مالک
و غیر مالک یکسان نیستند ،چه اینکه اعمی و بصیریکسان نیست؛ ظلمت و نور یکسان نیست.

درسورۀ نحل می فرماید:(افمن یخلق کمن لا یخلق أفلا تذکّرون)[3]
آیا او که خلقت می کند با آن که خلقت نمیکند ،یکسان است؛ پس جرا متذکّرنمیشوید؟!و
درجائی دیگردرهمین سورۀ نحل دربارۀ آن بتها میفرمالید:(امواتُ غیراحیاء)[4]ـ
اینها مردگانی هستند که ازحیات و زندگی بهره این ندارند.درحالی که خدای سبحان زنده
ای است که هرگز موت و نیستیدرساحت مقدّسش راه ندارد (هوالحي الذی لایموت )[5]و
درجای دیگر می فرماید:(وما ستوی الاحیاء ولا الأموات ) [6]
مرده با زنده یکسان نیست.و خلاصه به تعبیرهای مختلف ، قرآن مجید متذکر می شود که
بت با خدا یکسان نیست، همانگونه که مرده با زنده ، خالق با غیر خالق و نور با ظلمت
همسان نیست و …

واحد قهّار شریک ندارد

درهمین آیه مورد بحث می فرماید: (ام جعلو الله شرکاء خلقوا کخلقه) .آیا برای
خدای سبحان شریکهالئی قرارداند که آن شرکلء مانند خدا چیزی را آفریده اند و این
آفرذیدن ،امر را برآنها مشتبه کرده است،لذا بتها را پرستیدند؟! آیا کاری نظیر  کار خدا ازاین بتها سرزده است که امر خلقت
برآنها مشتبه گشته و لذا آنها را عبادت کردند؟! هرگز چنین نیست .(قل الله خالق کلّ
شی ء)ای پیامبر ، به اینها بگو، همانا خداوند خالق همه چیز است و هیچ چیز را نمی
توانند بیابند که مخلوق خدا نباشدهرجه در جهان سهمی از شیئیّت و و جود داتشته
باشد،فعل خدا است.چرا؟زیرا او واحدی قهاراست و هیج شریکی ندارد.واحدی میتواند ثانی
داشته با شدذ که وحدتش قاهره نباشد،تمام موجودات عالم هستی ،واحخدهائی هستندن که
ثانی بردارندن و هیچکدام ازاینها ،واحد قهار نیستند.واحد قهّارآن است که جمیع
ماسوی را تحت قهرش قرار بدهد و چیزی دربرابر او نباشد.اگر وحدت قاهره بود و همه
ماسوی را مقهور کرد،دیگر جائی برای شریک نمی ماند.اگر خدای سبحان موجودی بود
نامحدود،جا برای غیر نمی گذارد ،اگر به همه چیزمحیط و علیم بود ،می شود موجودی
نامحدود و اگر موجودی نا محدود شد،جا برای غیر نمی گذارد و لذا وحدتش قاهره است،و
خداوند با همین نام مبارک درقیامت خوانده می شود :(لمن السلک الیوم ،لله الواحد
القّهار)[7]پس
خالق کلّ شیء او است، زیرا او واحد قهّار است و وحدت قاهره جا برای  شریک نمی گذارد که شریک بیاید گوشه ای ازکار را
به عهده بگیرد!

بیان ساده وعمیق درقرآن

قرآن کریم این معنی را ازساده ترین بیان شروع کرده وتا عمیق ترین بیان دنبال
نموده است.درسوره اعراف میفرماید که این بتها دست و پا ندارند که راهی بروند
،چرااینها را می پرستید؟این بک بیان ساه است ولی درسوره حج مثلی زده است و ازمردم
میخواهاذ که آن مثل را استماع نمایند و توضیح می دهد که این بتها قدرت آفرینش یک
مگس را هم ندارند.و امّا درسوره فاطراینچنین برهان اقامه می کند(قل أرایتم شرکاء
کم الذین تدعون من دون الله أرونی ماذا خلقوا من الأرض ام لهم شرکُ في السّموات ام
أتیناهم کتابا فهم علی بیّنت منهُ بل ان بعد الظالمون بعضهم بعضا الا غرورا)[8]ـ
درباره این بتها گزارش بدهید که اینها جه کاره اند ؟ این بتهائی که آنها را به جای
خداوند میپرستید ،آیا درزمین چیزی آفریده اند یا درآسمانها سهمی دارند ،یا اینکه
ما وحی فرستادیم و درکتابی آسمانی به شما گفتیم که بتها را پرستش کنید که حجّت
الهی داشته باشید؟پس اگر دلیل عقلی ندارید واگربرهان نقلی ندارید،چیزی جز فریب و
نیرنگ نیست و ظالمان یکدیگر را فریب می دهند.این سخن مربوط به ضعافیا اوساطس از
مردم نیست،چون دراینجا استدلال شده است و برای مردم عادی و معمولینمی شود تحلیل
کرد که برای هرادّعائی که می کنند با ید دلیلی عقلی و یا نقلی قطعی بیاوردند،این
استدلال برای اندیشمنان ومتفکّران مطرح شده است.

استدلال مشرکین،باطل وواهی است

درسورۀ زخرف همین معنی بیان شده است ،میفرماید:(و قالوا لوشاء الرّحمن ما
عبدناهم مالهم بذلک من علم ان هم الا یخرصون ،أم آتیناهم کتابا من قبله فهم به
مستمسکون)[9]ـ
مشرکین گفتند که اگر خدای رحمان می خواست ، ما بتها را نمی پرستیدیم!سخن آنهااز
روی علم و دانش نیست بلکه اوهام و پندارهای باطل و سخنان یاوه است،آیا ما قبلا
برایآها کتابی فرستادیم و آنها به آن کتاب ،استدلال می کنند؟

درسوره شوری بعد از آنکه دراصل توحید و نبوّت بحث میکند ،می فرماید:(والذین
یحاجّون فی الله من بعدما استجیب له،حجّتهم داحضةعند ربّهم وعلیهم غضبو لهم عذاب
شدید)[10]
سخنی برای این بت پرستها که با خدا(دردین خدا)احتجاج کردند نمانده است و
استدلالهایشان نزد پرودگار روشده است و برآنها غضب و خشم خداوندفرود آمده و
عذمابیشدید درانتظارشان است،اینهاجهاستدلالی داشتند؟بت پرستها استدلالی جز پناه
بردن به آثار ملّی بودن یا تکیه کردن به مذهبهای خودساخته نداشتنتد،آنها یا عبادت
بت را به عتوان نآثارباستانی خود که پدران و نیاکانشان ـ مثلاـ برای آنها حرمتی
قائل بودند و ماهم تابع آثار نیاکانیم،می پذیرفتندو یا به مکتب مشئوم جبر که آن هم
جزء دسیسه های عدّه ای بود،تکیه می کردند.درسورۀزخرف می فرماید وقتی ما از اینها
می پرسیم:جرا بتها را می پرستید؟دو جوواب به ما می دهندـ که ظاهرا این دو جواب از
دو گروه است نه یک گروه زیرا بین این دو جواب ،اختلاف زیادی وجود داردـ به هرحال
یک جواب این است که می گویند:(و قالوا لو شاء الرحمن ما عبدناهم) ـ این خواست خدا
است که ما بت ها را بپرستیم !و اگرخواست خداوند نبود،او که برهمه چیز قادر و توانا
است، میتوانست جلو ما را بگیرد ونگذارد کهاین بتها را بپرستیم ،پس وقتی خداوند ما
را آزاد گذاشته است ،دلیل این است که خودش می خواهد که ما بتها را عبادت کنیم!!
درجواب آنها می فرماید:(مالهم بذلک من علم ان هم الا یخرصون) ـ آنان هیچ علمی
ندارند و تنها روی تخمین و گمان سخن می گویند،یا اینکه ما درکتابی آسمانی چنین
مطلبی را بیان کردیم که آنها به آن تمسّک می جویندو ازآنپیروی می کنند(ام آتیناهم
کتابا من قبله فهم به مستمسکون)ـ آیا آنهابه سخن وحی تکیه میکنند که بگوینددرفلان
کتاب آسمانین، این کارمرضیّ خداوند است؟

حجّت جبری دراستدلال مشرکین

ولی این حرفهادربین نیست،زیرا گروهی از آنان تنها به عنوان مسائلیکه
از=درانشان باقی ماندهاست،به آن تمسّک می جویند.(بل قالوا انّا وجدنا آباءنا علی
امّة و انّا علی آثارهم مهتدون)[11]ـ
ولی گفتند ما پدران خود را براین عقیده استوار دیدیم و لذا ما هم راه و روش
پیشینیان را ادامه می دهیم.بین این دو بیان خیلی فرق است.عدّه ای می گویند.چون
نیاکان ما این روش را داشتند،ما دنباله رو آنها هستیم؛این درتحلیل یک سنّت ملی می
آید و لا غیر،اما آن استدلال اوّل به صورت یک قیاس استثنائی ویک حجّت چیزی است که
اگر خدان نمی خواست ،جلوی ما رامیگرفت !درسورۀ نحل می خوانیم:(لو شاء ما عبدنا من
دونه من شیء نحن ولا آباؤنا و لا حرّمنا من دونه من شیء)[12]
اگر خدامیخواست ما و پدرانمان چیزی را جز او نمی پرستیدیم و چیزی را جز آنجه او
تحریم کرده است،تحریم نمی کردیم.این سخن یک بت پرست متفکّراست که کار خود و نیاکان
خود را و مکتب دستبافت خود را به نام(جبر) توجیه می کند .ولی تودۀ بت پرست می
گویند:چون پشینیان می پرستیدند،ما هم دنباله رو آنان هستیم.خداوند به آنها پاسخ می
دهد(الله أذن لکم ام علی الله تفترون )[13]
ـ آیا خداوندبه شما چنین اجازه ای داده است با اینکهبرخدا افترا و تهمت می
بندید؟این افتراها و تهمت ها که می بندید که چه حرام ماست و چه حلال است،کی به شما
گفته است؟این متفکّر ینشان برای اینکه میخواستنند سرپوشی روی مرام باطل خود
بگذارند ،لذا هم کار مردم را وهم کار خود و نیاکان خودرا روی مکتب جبر توجیه می
کردند.درآیۀ مورد بحث(سورۀ رعدـ آیه 16)که سخن ازنابرابر بودن بینا و نابینا و
نابرابر بودن نور و ظلمت است،این مطلب روشن می شود که خالق با غیرخالق یکسان
نیستند و مشرکین اینها را یکسان قرار می دادند،لذا درقیامت ازآنها سئوال می کنند
که چه کردید؟و آنها بجرمشان اعتراف می کنند و وقتی گرفتارعذاب شدید شدند،به بتها
میگروینند:(اذ نسوّیکم برب العالمین)[14]
ـ ما شما را به خداتئی که پروردگار جهانیان است،مساوی قرار دادیم !یعنی ما باید
خدا را می پرستیدیم ولی شما را پرستیدیم.

مقصود ازتسمیه بتها چیست؟

بنابراین بتها باخدا یکساننیستند،همانگونه که بت پرست هم با مؤمن یکسان
نیست/.درهمین سوره رعد،راجع به طرزتفکّر یک مادّی و بت پرست که به جائی تکیه نمی
کند،آمده است :(أفمن هو قائم علی کلّ نفس بما کسبت)[15]
ـ آن کسی که قیّم هر انسان است و قیّم همۀ اعمال اوست و همۀ اعمال او را حفظ می
کند و یه =ایان می رساند،خدا است .آن کسی که قیّم مردم است،با جمیع شئونی که برای
مردم است،او خدا است.ولی مشرکان کارشان این بود که بتها را شریک خدا قرار می
دادند،خدای سبحان به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: (قل سمّوهم )
ـ بگو به آنها که این بتها را تسمیه کنند .یعنی نشانها ها و اوصاف و علائم
بتهایشان را ذکر کنند تامعلوم شود که آیا این بتها شایستگی خالقیّت و ربوبیّت
دارند یا خیر؟اوصاف و کمالات این بتها را بگویند تا معلوم شود چه نقشیدرعالم خلقت
دارند؟درادامه آیه میفرماید:(ام تنبونه بما لا یعلم فی الارض)ـ بلکه خدا را با
خبرمی کنید از چیزی که درجهاننیست.یعنی شما مطلبی را می گوئید که خدا نمی داند؟!پس
خلاصه حرفتان دربت پرستی و جعل شرکاء چیست؟ (ام بظاهر من القول)ـیا اینکه یک سخن
ظاهری است وحقیقت و واقعیت ندارد.اگر سخنی نه به برهان عقلی تکیه کرد و نه به
برهان نقلی ،آن سخن ظاهرالقول و قول ظاهر بدون باطن است. این مضمون درسورۀ نجم نیز
آمده است میفرماید:(افرأیتم اللات و العزّی و مناة الثالثه الأخری )این بتهائی که
می پرستید ،این لات و عزّی و منات که بت سوّمی است ،بگوئید اینبتها چه کاره
اند؟آنگاه پس از چند آیه میفرماید:(ان هی الا أسماءُسمّینموها  انتم و آباؤکم) ـ اینها فقط نامهائی است کهشما
به این چوبها داده اید و جز اسم چیز دیگری نیست.آنها میگفتند که روش نیاکان خود را
باید ادامه دهیم،قرآن هم آنها و هم نیاکانشان را تخطئه میکند و میفرماید: شما و
نیاکانتان نامهای بی معنی به این چوبهای خشک دادید. (ما انزل الله بها من سلطان )ـ
هیچ برهانی ازطرف خدا نیامده است.سلطان همان برهان است که بروهم وخیال،مسّلط است
.دلیل وقتی بروهم وخیال مسلّط شد،به آن سلطان می گویندـ درقرآن این تعبیرات هست که
شما سلطان ندارید یعنی حجّت و برهان ندارید.دراین آیه کریمه هم فرمود :خدا سلطان
وحجّتی نازل نکرده و آنها تابع میل و گمان خود هستند و هرچه میلشان خواست،انجام می
دهند.

عقلنظری و عقل عملی

انسان یک بعدی دارد که با آن بعد می اندیشد و فکر میکند و یک بعدی هم دارد که
با آن بعد گرایش دارد و به اصطلاح یکی را عقل نظری و دیگری را عقل عملی میگویند.به
ما گفته اند:درمسائلی که مربوط به عقل نظسریاست با قطع یقین کار کنید نه با ظن و
گما ن ،درمسائل عقل عملی هم بکوشید که خیرو حق ر ااطاعت کنید و به دنبال خیر حرکت
کنید نه به دلخواه.درمسائل نظریهم با یقین و قطع کارکنید نه با ظن وگمان .این دو
فضیلت برای موحدین است و برای مشرکین نیست.زیرا مشرکین درمسائل نظری هب مظنّه و
وهم اکتفا می کننندو درمسائل  عملی هم به
دلخواه خود رفتا رمینمایند نه اینکه تابع حق و طالب خیرباشند،لذا فرموده که
درمسائل نظری کارشان ،اتّباع ظن است.(ان بتّبعون الاالظن ) و درمسائل عملی هم به
دلخواه خود عمل میکنند(وما تهوي الأنفس).پس این دو خصیصه ای که باید برای انسان
کامل باشد،برای بت پرست نبود،چون بت پرست درمسائل اعتقادی به گمان عمل میکند نه به
یقین و درمسائل عملی به دلخواه کارمیکند نه تابع حق و خیر(ان یتبعونت الا الظن وما
تهوی الأنفس و لقد جاءهم من ربهم الهدی )[16]
ـ آنها پیروی از ظن میکنند و به دلخواه خوود عمل مینمایند درحالی که ازسوی
پروردگارشان هرگونه هدایتی برای آنها رسیده بود که باید درمقام علم و عمل،تابع آن
هدایت با شند.

 



[1]
ـ سوره ملک آیه 1.