چگونه مشکلات مدیریّت آسان می شود؟

مدیریت اسلامی

قسمت هیجدهم

شرح صدر 

حجّة الاسلام و المسلمین محمّدی ری شهری

چگونه مشکلات مدیریّت آسان می شود؟

بحث دربارۀ عوامل آسان شدن مشکلت مدیریّت ا زنظر قرآن مو حدیث بود،درمقالۀ
هفدهم نخستین عاملرا توضیح دادم و اینک دوّمین عامل.

ب:نش تقوا درآسان کردن مشکلات مدیریّتی !

حتما خیلی ها ازشنیدن این حمله فوق العاده شگفت زده می شوند،که چه رابطه ای
میان تقوا و حلّ معضلات مدیریّت است؟و آیا اینگونه تحلیلها تحمیل یک نظیّه برقرآن
نیست؟ لذا لازم است ابتدا به اختصار نمونه ای از آیات و احادیثی که نقش تقوا را
درآسان کردن سختیها بیان کرده اندذ ذکر کنیم و بعدتوضیح دهیم که تقوا چگونه می
تواند مشکلات را آسان نماید. قرآن کریم تصریح فرموده که :(و من یبّق الله یجعل له
من امره یُسرا).[1]
کسی که تقوا پیشه کند خاوند سختیهایی که برای او پیش می آید را آسان می نماید.
یعنی یکی از آثارتقوا درزندگی انسان،آسان کردن شدائد و مشکلات است و هرکاری که
توأم با تقوا با شد برکارگردان سهل و آسان می گردد. امام علی علیه السّلام دراین
زمینه می فرماید: (فمن أخذ بالتقوی عزبت عنه الشّدائد بعد دنّوها ، و احلولت له
الأمور بعد مرارتها وانفرجت عنه الأمواج بعد ترکمها وأسلهت له الصعاب بعد
إنصابها).[2]
هرکس که چنگ به دامن تقوار زند سختیها و شدائد بعد از آنکه به او نزدیک شده اند
ازاو دورمیشوند و کارها که برذائقه او تلخ آمده اند برایش شیرین می گردند و موجهای
متراکم که میخواهند او را به کام بکشند از او کنار می روند و امو رمشقّت آفرین
براو آسان می گردند.قرآن کریم درآیه ای دیگر میفرماید: (و من یتق الله یجعل له
مخرجا.)[3]
هرکس تقوا پیشه کند خداوند برای خارج شدن او ازسختیها راهی بازمی کند. و
امیرالمؤمنین علیه السّلام درتوضیح این آیه کریمه میفرماید: (من اتقی الله سبحانه
جعل له من کل همّ،فرجا و من کل ضیق مخرجا).[4]
کسی که تقوا پیشه کند خداوند برای او ازهرغم گشایشی و ازهرتنگنا،راه خروجی قرار
خواهد داد. اکنون باید دید مقصودازآسان شدن سختیها،شیرین شدن تلخیها،زایل شدن غمها
و باز شدن تنگناها به وسیلۀ تقوا چیست؟و چگونه تقوا می تواند این نقش مهم را
درزندگی فردی و اجتماعی انسان و در حلّ معضلات مدیریّت ورهبری ایفا نماید؟آیا
مقصود اینست که به وسیلۀ تقوا حوادث تلخ و سخت تغییر ماهیّت می دهند؟مثلا درزندگی
فردی ،تقوا موجب می شود که فرزند مردۀ انسان زنده گردد؟و یا درزندگی اجتماعی،تقوا
سبب می شود که رقابتهای دشمنان برداشته شود،بدبینی های دوستان تبدیل به خوش بینی
گردد،جنگ تبدیل به صلح گرددو…؟ قطعا پاسخ منفی است،بلکههمانطورکه قبلا درتوضیح
جملۀ (یسّرلی امری) گذشت ،مقصود این است که تقوا سب می شود که حوادث سخت نسبت به
متّقی آسان گردد.[5]
دراین تعبیرهای دقیق وزیبای امام مجدّدا دقّت کنید: (عزیت عنه الشّدائد بعد
دنوّها). یعنی شدائد و مشکلات به اهل تقوا نزدیک می شود،ولی او را لمس نمی کند
،درعین اینکه مشکلات نزدیک متّقی است از او دوراست! (و احلولت له الامور بعد
شدائدها). امو رپس از سختی و تلخی برای فرد با تقوا شیرین می گردد. این تعبیرات و
امثال آن درکلام امام دررابطه با تبیین نقش تقوا د رآسان کردن مشکلات همه نشان
دهندۀ آن است که آسان شدن تلخیها برای اهل تقوا نسبی است،به این معنا که تقوا وقتی
ضمیمۀ جان شد به انسان توان می دهد که درسایۀ آن اموری که برای دیگران توانفرسا
است،برای او آسان می گردد و حوادثی که برای دیگران تلخ است درکام او شیرین می شود.

ج: توکّل و نقش آن درمدیریّت

ازنظر اسلام توکّل به خدا درحلّ معضلات مدیریّتی نقشی اصولی دارد و تجربه نیز
این نظر را تأیید می کند.درمعنای توکّل و آثار فردی و اجتماعی آن،ازجمله نقش آن
درمدیریت و رهبری سخن بسیار است،برای رعایت اختصار تنها به ذکر دو روایت یکی
درمعنای توکّل و دیگری دربارۀ نقش آن در آسان کردن مشکلات اکتفا میکنیم.

توکّل چیست؟

این سئوال را پیغمبراسلام صلّی الله علیه و آله ازجبرئیل کرد،و اودرپاسخ گفت:
(العلم بأنّ المخلوق لایضرّولاینفع ولا یعطی و لا یمنع و استعمال الیأس من الخلق
،فإذا کان العبد کذلک لم یعمل لأحد سوی الله ،ولم یرجُ و لم یخف سوی الله ،ولم
یطمع فی  أحدسوی الله،فهذا هو التّوکل).
توکّل عبارت است ازباو رکردن این معنا که مخلوق (به طور مستقل )نه می تواند زیان
آور باشد ونه سود آور،نه می تواند چیزی بدهد و نه می تواند چیزی را منع کند.و به
کار بردن نومیدی از خلق،وقتی انسان به این باور نرسد و تنها امیدش درزندگی خدا
باشد،برای کسی جزخدا عمل نمی کند،امیدی جزبه خدا ندارد،واز کسی جز خدا نمیترسد و
درجز خدا طمع نمی بندد،این همان توکّل است. اگر کسی به این مرتبۀ از ایمان و
اعتقاد به خدا ونقش او درزندگی برسد نه تنها مشکلات مدیریّتی بلکه همۀ سختیها
براوآسانن می گردد،امام علی علیه السّلام تصریح می کندکه :(من توکّل علی الله ذلت
له الصحاب و تسهّلت علیه الأسباب).[6]
کسی که توکّل بر خدا کند ناهمواریها و سختیها براو هموار،و دست یابی به ابزار
وامکانات رسیدن به هدف،برای او آسان می گردد.

د:تکلیف الهی و امدادهای غیبی

یکی دیگراز اموری که ازنظرروایات اسلامی موج بمیشود دشواریها برانسان آسان
گردد تکلیف الهی است ،اگر خداوند باری را بر دوش انسان گذاشت،توان بردن آنرا نیز
عنایت می کند،امام علی علیه السّلام در این زمینه میفرماید:(انّ لکم عند کلّ طاعة
عونا من الله).[7]
تحقیقا درانجام هرتکلیف ازتکالیف الهی از جانب خداوند به شما کمک می رسد. بنابراین
پذیرفتن مدیریّت درهر سطحی اگر برمبنای اطاعت خدا و انجام تکلیف باشد،خداوند
درسختیها به مدیر،یاری می رساند و با امدادهای غیبی مشکلات کاربرانسان هموار
میگردد،و اگ ربراین مبنا نباشد خداوند او را به توان خود وا میگذارد. براین اساس
درورایات اسلامی تأکید شده است که به مصلحت شما نیست دنبال ریاست بروید، بگذارید  ریاست دنبال شما بیاید تا از امدادهای غیبی
برخوردار باشید. شخصی به نام عبدالرّحمن بن سمُره می گوید که پیامبر اسلام به من
گفت: (لاتسأل الأمارة فانّک إن اعطینها عن مسألة وُکلت إلیها وإن أعطینها عن غیر
مسألة اعنت علیها ).[8]
ریاست و فرمانروائی مخواه،زیرا اگر با درخواست خود به آن نائل شوی ،به آن واگذار
خواهی شد واگر بدون درخواست به تو داده شود امدادهای الهی تورا یاری خواهد کرد.

به همین دلیل اولیاء خدا وبزرگان دین تاتکلیف الهی نباشد زیر بارهیچ نوع ریاست
ومسئولیّتی نمی روند.نقل است که وقتی فرشتگان ا زجانب خداوند برای لقمان حکیم
،پیشنهاد نمایندگی خدا وحکومت میان مردم را آوردند،ازآنها پرسید کهآیا این یک
تکلیف است و یا یک پیشنهاد؟ پاسخ دادند صرفا یک پیشنهاد است.لقمان گفت:نمی
پذیرم!ودرتوضیح این پاسخ فرمود: (إن خیِّرنی ربی قبلت العافیة ولم اقبل البلاء و
إن عزم علیّ فسمعا وطاعة فإنّی اعلم أنه إن فعل بی ذلک أعاننی و عصمنی ) .[9]

اگر درانتخاب مخیّرباشم ،عاقبت را اختیار می کنم و بلا را نمی پذیرم!و اگر
تکلیف است،اطاعت میکنم زیرا میدانم که دراینصورت قطعا خداوند مرا کمک خواهد کردواز
لغزشها مصون خواهد داشت.

ه: مشکل گشائی دعا

دعا ودرخواست ازخداوند نیز،درکنارسایرعوامل یُسر،درزدودن مشکلات مدیریّت و
آسان نمودن نسبی امور،اثر قطعی دارد. درتفسیردرّالمنثور از امام علی علیه السّلام
روایت شده که پیامبراسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: (اکثر دعائی و دعاء
الأنبیاء قبلی بعرفة… اللّهم اشرح لی صدری و یسّرلی امری ،وأعوذبک من وسواس
الصدور و تشتّت الأمور).[10]
بیشترین دعای من و دعای انبیاء پیش ا زمن درعرفه این بود که :…خدایا بهمن شرح
صدربده و کارم آسان کن وبه تو پناه می برم ا زوسوسه های درون و پرکندگی امور.وقتی
ملاحظه میکنیم که نخستین درخواستهای خضرت مخوسی از خدا پس از مأموریت یافتن برای
رهبری،شرح صدروآسانی امر رهبری و مدیریّت است،ووقتی میبینم بیشترین دعای همۀ
پیامبران ازآدم تاخاتم درحسّاسترین اوقاتی که امید اجلابت هست.تکرار همین خواسته
است،بهاین نتیجه میرسیم که دعا یکی از مؤثرترین عواملی است که به مدیران جامعه
اسلامی ،توان مدیریّت وبرخورد با مشکلات ناشی از این مسئولیت ار میدهد،و مدیران
جوامع اسلامی برای اینکه بهتر و آسانتر مدیریّت کنند. درکنار سایر اقدامات
ضروری  ،نیاز مبرم به دعا ونیایش
دارند.بنابراین درمجموع، عوامل آسان شدن امر مدیریّت درپنج عنوان خلاصه می شود،این
عناوین عبارتند از : بکارگیری همۀ توان،تقوا،توکّل، تکلیف و دعا. و دریک جمع بندی
کلّی می توان گفت آنچه موجب شرح صدراست ،عامل آسانی امر مدیریّت نیز هست ،و شاید
قرار گرفتن جملۀ (یسر لی امری) درسورۀ طه ، و جملۀ (ووضعنا عنک وزرک) درسورۀ
انشراح اشاره به همین نکته باشد.

3ـ قابل فهم بودن سخن

حضرت موسی علیه السّلام برشرح صدر و آسانی نسبی امر رسالت و امامت،برای اینکه
بتواد به خوبی عهده دار مدیریّت قوم خود شود،تقاضای دیگری از خداوند متعال داشت و
آن اینکه سخنش برای عموم مردم قابل فهم باشد،متن درخواست او این است:(و اخلُق
عُقدةُ من لسانی یفقهوا قولی ).[11]
و گره از زبانم باز کن تاسخنم را بفهمند. از این تقاضا دو تکته معلوم میشود:

نکتۀ اوّل اینکه تحضرت موسی علیه السّلام ازفصاحت لازم برخوردار نبود،حال منشأ
این امر چه بود،آیا او طبیعتا زبانی گویا نداشت ،و یا سوختگی زبانش درکودکی [12]
موجب گره دار شدن سخنش شده بود؟ مسأله مهمی نیست.نکتۀ دوّم اینکه قابل فهم بودن
سخن برای عامۀ مردم،یکی از شرایط مدیریّت و امامت و رهبری است،و کسی می تواند
مدیری موفّق باشد که علاوه بر شرایط دیگر،دارای زبانی توانا و بیانی گویا ورسا
باشد.هرچه دائره مدیریت و رهبری گسترده تر باشد،نیاز مدیر به گویاتر بودن زبان و
رساتر بودن سخن بیشتر است و لذا امیرالمؤمنین علی عله السّلام دربارۀ شرایط کسی که
دربالاترین سطوح مدیریّت جامعه  قرار دارد و
امامت امّت به عهدۀ اوست میفرماید: (یحتاج الأمام الی قلب عقول،ولسان فوول،وجنان
علی اقامة الح قصول).[13]
امام نیازمند به ذهنی فعّال و درّاک و زبانی بسیار توانا درسخنوری و دلی پر جرأت و
گستاخ دراقامۀ حق است. همۀ کسانی که خداوند آنها را برای امامت و رهبریجامعه برگزیده
،از نعمت زبانی گویا و بیانی رسا وشیوابر خوردار،بلکه درفنّ سخنوری سرآمدمردم
معاصر خود بوده اند،امام علی علیه السّلام دربارۀ توانمندی خود و خاندان رسالت
درفنّ سخنوری میفرماید: (و انّا لأمراء الکلام ، وفینا تنشّبت عروقه ،و علینا
تهدلت غصوته).[14]
ما فرماندهان سخن هستیم،ریشه های سخن درما فرورفته و شاخه هایش برما گسترده شده.

4ـ معاون شایسته

یکی از رازهای موفّقیّت مدیر،داشتن معاون وهمکاران ویاران توانا و شایسته
است،مدیر هرچه توانمند و باتدبیر باشد،اگرهمکاران شایسته ای نداشته باشد کارآئی
چندانی ندارد و به اهداف خهود نمی تواند برسد.آخرین تقاضای حضرت موسی عله السّلام
از خداوند متعال جهت تصدّی مدیریّت و رهبری قوم خود،یار وهمکار شایسته است ،متن
تقاضای موسی این است:(و اجعل لی وزیرا من اهلی ،هارون اخی اشدد به أزری واشرکه فی
أمری).[15]و
وزیری از خاندانم برایم معیّن کن ،برادرم هارون را به وسیۀ او پشتم را محکم نما و
او را درکار من شریک گردان. چهارمین تقاضای موسی علیه السّلام این بود که خداوند
برادرش هارون را وزیر او قرار دهد.(وزیر)ازریشۀ (وزر) به معنای بارسنگین است و از
آنجا که وزراء بار سنگین امانت حقوق مردم را بردوش دارند،این نام برآنها گذارده
شده است،کلمۀ وزیر درلغت به معنای معاون نیزاستعمال می شود. حضرت  موسی علیه السّلام برای معاونت خود برادرش
هارون را به عنوان وزیر به خدا پیشنهاد می کند ،دراین پیشنهاد دو تکته قابل توجّه
است: نکتۀ اوّل اینکه هارون شایسته ترین فرد برای معاونت موسی بود،او سه سال از
موسی بزرگتر،دارای قامتی بلند و رسا وزبانی توانا وا زدرک و هوشی سرشار برخوردار
بود،شناختی که موسی از توانائیهای جسمی و روحی هارون داشت موجب شد که او را به
عنوان معاون به خدا پیشنهاد نماید،نه صرفا برادر بودن او،زیرا درمکتب انبیاء،ملاک
برای احرازموقعیّتهای اجتماعی شایستگی است،نه پیوند خانوادگی و لذا وقتی حضرت
ابراهیم علیه السّلام برای فرزندان خود تپیشنهاد امامت و رهبری به خداوند
میدهتد،پیشنهاد او رد می شود وپاسخ (لاینالُ عهدی الظالمین)می شنود،ولی دراین مورد
خداوند پیشنهاد موسی را پذیرفت. نکتۀ دوّم اینکه معاون وهمکارشایسته اگر پیوند
خانوادگی با مدیرداشته باشد درپیشبرد اهداف مدیریّت مؤثر است،زیرا پیوند روحانی و
جسمانی دو همکار، هماهنگی بیشتری درتصمیم گیریها و برخورد با موانع و مشکللات و
طبعا درپیشبرد کاره اایجاد خواهد کرد.

هدف درمدیریّت اسلامی

حضرت موسی علیه السّلام برای اینکه بتواند مدیریّت الهی جامعۀ خود را به عهده
گیرد از خداوند خواست که اوّلا بهاو شرح صدر دهد،ثانیا این امر سنگین وسخت را به
طور نسبی براو آسان کند،ثالثا زبان و بیان او را رسا نماید و رابعا فردی شایسته را
به سمت معاونت او منصوب نماید.و درپایان دربارۀ فلسفۀ درخواستهای خود خطاب به خدا
چنین می گوید:(کی نسبّحک کثیرا و نذکرک کثیرا انّک کنت بنا بصیرا).[16]
تا تو ار بسیارتسبیح کنیم و تو را بسیار یاد نمایئم ، که تو همیشه ا زحال ما آگاه
بوده ای . خداوند با همۀ تقاضای موسی با این جمله موافقت کرد: (قال قد اونیت سؤلک
یا موسی).[17]
فرمود: آنچه خواستی به تو داده شد،ای موسی! و بدین ترتیب حضرت موسی علیه السّلام
کارخود را شروع کرد.بنابراین فلسفۀ مدیریّت اسلامی یاد خدا به صورت گسترده است و
دراین رابطه دو نکته باید مورد توجّه قرارگیرد:نکتۀ اول اینکه مقصود از یاد خدا که
فلسفه مدیریّت اسلامی است ذکر با زبان نیست بلکه پیاده شدن حقیقت ذکر به صورت
گسترده و فراگیر درجامعه است،قطعا منظور حضرت موسی علیه السّلام این نبود که خدایا
اینهمه ابزار و امکانات برای مدیریّت و رهبری میخواهم تا خود وبرادرم هارون بنشینم
ومرتب ذکر بگوئیم و بازبان ترا تسبیح وتقدیس کنیم،یا د خدا به این معنا نیازی به
مقدّمات مدیریّت ورهبری ندارد ،هدف او تحقّ قدادن حقیقت ذکرو تسبیح خدا درجامعۀ
آلوده آن زمان و تلاش برای تکامل مادّی ومعنوی مردم معاصر خود بود.نکته دوّم اینکه
تنها مدیری می تواند ارزشهای الهی و یاد خدا را درمحیط مدیریّت خود تحقّقعینی دهد
که هرچند به صورت نسبی واجد ویژگیهایی باشد که موسی ازخداوند خواست یعنی دارای شرح
صدر،زبانی گویا،توان لازم برای برخورد با مشکلات و یار و همکاری شایسته باشد،هرچه
صحنۀ مدیریّت گسترده تر،نیازمدیر به این ویژگینها افزونتر است.ولذا پیغمبر اسلام
صلّی الله علیه و آله با آنهمه عظمت و بزرگی نیاز خود را به این خصلتها پنهان نمی
کند  دقیقا همان درخواستهای حضرت موسی علیه
السّلام را تکرارمینماید:السماء بنت عُمیس روایت کرده که رسولخدا صلّی الله علیه و
آله را دیدم که درمقابل کوه ثبیر ایستاده بود ومیفرمود:(…اللهم انی اسألک بما
سألک أخی موسی:آن تشرح لی صدری و أن تیسّرلی امری و أن نحل ّعقده من لسانی یفقهوا
قولی واجع لی وزیرا من اهلی علیا أخی اشدد به أزری و أشرکه فی امری کی نسبّحک
کثیرا و ندکرک کثیرا إنک کنت بنا بصیرا).[18]خدایا
از تو آن میخواهم که برادرم موسی خواست،که مرا شرح صدردهی،و کارم آسان سازی ،وگره
اززبانم بگشائی تا سخنم را بفهمند،وازخاندانم برادرم علی را وزیرم سازی ، وپشتم را
هبوسیلۀ او محکم کنی،و او را درکارم شریک نمایی،تا تو را بسیار تسبیح کنیم وتو را
بسیا ریاد نمائیم که به ما بینا و آگاه بوده ای.به امید آن که مدیران جامعه اسلامی
ما ا زراهنمائیهای قرآن و رهنمودهای رهبران الهی بهره گیرند وجهت تحقّق دادن عینی
یاد خدا و اسلام ناب درجمهوری اسلامی،برای تحصیل صفاتی که مدیرشایسته نیازمند آن
است تلاش نمایند. پایان 13/1/69ـ رمضان 1410.

 



[1]
ـ سوره طلاق ـ آیه 4.