پيام مهم رهبر انقلاب بمناسبت نخستين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني«ره»

پيام مهم رهبر انقلاب بمناسبت نخستين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني«ره»

بسم الله الرحمن الرحيم

«الله نور السموات و الأرض مثل نوره کمشکوة فيها مصباح، المصباح في زجاجه
الزجاجة کأنها کوکب دري يوقد من شجرة مبارکة زيتونة، لا شرقية و لا غربية، يکاد
زيتها يضيئي ولو لم تمسه نار، نور علي نور يهدي الله لنوره من يشاء و يضرب الله
الأمثال للناس و الله بکل شيء عليم. في بيوت اذن الله ان ترفع و يذکر فيها اسمه
يسبح له فيها بالغدو و الآصال رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذکر الله و اقام
الصلوة وايتاء الزکوة يخافون يوما تتقلب فيه القلوب و الأبصار ليجزيهم الله احسن
ما عملوا و يزيدهم من فضله و الله يرزق من يشاء بغير حساب».

(سوره نور ـ آيه 35-38)در تاريخ پر ماجراي انقلاب، هيچ روزي مانند دوازدهم
بهمن نبود که در آن مردي از دودمان پيامبران و بر شيوه آنان، با دستي پر معجزه و
دلي به عمق و وسعت دريا، در ميان مردمي شايسته و چشم به راه، چون آيه رحمت فرود
آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرتحق نشانيد و تا عرش عزت و عظمت پر کشيد.

و هيچ روزي چون چهاردهم خرداد نبود که در آن طوفان مصيبت و عزا بر اين
مردم، تازيانه غم و اندوه فرود آورد. ايران يک دل شد و آن دل در حسرتي گدازنده
سوخت، و يک چشم شد و آن چشم در مصيبتي عظيم گريست. درآن روز خورشيدي غروب کرد که
با طلوع آن هزار چشمه نور در زندگي ملت ايران جوشيده بود، روحي عروج کرد که با نفس
روح اللهي‌اش پيکر ملت را جان بخشيده بود، حنجره‌اي خاموش شد که نفس گرمش سردي و
افسردگي از جهان اسلام زدوده بود، لباني بسته شد که آيات الهي عزت و کرامت را بر
مسلمين فرواخوانده و افسون يأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.

آن روز، روز عزاي بزرگ عالم است. سوزش آن غم به ملت ايران منحصر نماند؛ در
سراسر جهان، هر جا دل روشن و جان بيداري بود مصيبت زده شد، هر جا مسلماني آگاه از
انقلاب و مسائل آن بود خود را صاحب عزا شمرد پس در روي زمين جاني نماند که در آن
دلهائي از اين حادثه عظيم، از اندوه لبريز نشود و انسانهائي از اين فقدان بي‌جبران،
به عزا ننشينند.

و اما ايران يکسر عزا خانه‌اي شد که در هر شهر و روستايش، شيون حسرتبار از
يکايک خانه‌ها سرازير شد و کوي و ميدان و خيابان را پر کرد. هيچکس نتوانست اين
جرعه درد را خاموش فرو برد؛ از دلاوران ميدانهاي نبرد تا مادران و پدراني که غم
شهادت جوانانشان نتوانسته بود، گرد عجز و اندوه بر جبينشان بيفکند، تا بزرگ مردان
عرصه علم  و عرفان و سياست و تا يکايک آحاد
اين ملت عظيم القدر، همه و همه در اين مصيبت عظمي زار زار گريستند يا صدا به فغان
بلند کردند، يا بيصبرانه بر سر و سينه زدند. مصيبت فقدان امام، همان به بزرگي امام
بود. و جز خدا و اوليائش کيست که حد و مرز اين عظمت را بشناسد؟ آنجا که دلهاي بزرگ
بي‌تاب مي‌شوند آنجا که انسانهاي بزرگ دست و پا گم مي‌کنند، آنجا که صحنه، از
بيقراري ميليونها و ميليونها انسان پر است کدام زبان و قلم است که بتواند نمايشگر
و صحنه‌پرداز گردد؟ من که خود قطره بيتابي در اقيانوس متلاطم آن روز، و آن روزها
بوده‌ام چگونه خواهم توانست آن را شرح کنم…؟ و اما روي ديگر صحنه، يعني فضاي
ملکوت جهان در آنروز، تنها براي اصحاب بصيرت و معرفت مشهود بوده است. شايد چشم‌هاي
نافذي که حجاب ملک را مي‌گشايند و مرغ نگاه را تا ملکوت پرواز مي‌دهند شگفتي‌هاي
بيشتر و صحنه‌هاي تماشائي‌تري را آنروز، در آن عاشوراي خميني، ديده باشند:

عروج نفس مطمئنه‌اي را به قرارگاه لطف و رحمت خدا، صعود کلمه طيبه و نفس
راضيه و مرضيه‌اي را بسوي حق، رجوع جويباري را به دريا و وصال عاشقي را به معشوق،
استقابل خيل عظيم شهداء را از آن روح مطهر و خير مقدم ارواح طيبه اولياء را به آن
ميهمان تازه وارد… فوز فلاح جان مزکائي را که بر بال ملائک رحمت نشسته و شميم
حسنات بيشمارش مشام فرشتگان و خزه بهشت نعيم حق را معطر ساخته عمل صالحي را که
ردائي از نور گشته و بر پيکر ملکوتي آن روح مجرد پوشانيده شده و باران غفران و فضل
خداوندي گشته و بر سراپاي آن عبد صالح فرو ريخته، و دار السلام ابدي شده و آن
مشتاق رضوان حق را در خود جاي داده است.

افسوس که براي ما خاکيان از آن آئينه بندان جشن ملکوتي، بارقه تسلائي نمي‌درخشيد
و جز اشک ديدگان نمي بر آتش هجران آن قبله دلها افشانده نمي‌شد. شور عزا در غم پدر
مهربان، معلم دلسوز و مرشد حکيم و ديده‌بان هميشه بيدار و طبيب درد و درمان‌شناس و
سروش رحمت خدا بر امت و يادگار انبياء و اوليا در زمين، اهل زمين را مي‌گداخت و
غمي بي‌تسلي بر آنان فرو مي‌ريخت.

زمان يگانه‌ي خود را از دست داد و زمين گوهري يکدانه را در خود گرفت.
پرچمدار بزرگ اسلام پس از عمري مبارک که در راه اعتلاء اسلام سپري شده بود دنيا را
وداع کرد و قطب عالم امکان و ولي الله الاعظم ارواحنا فداه در مصيبت خليفه خود
سوگوار شد.

اکنون يک سال از آن روزهاي مالامال درد و رنج، مي‌گذرد. سالي که در آن،
ياد و حضور امام، لحظه‌اي ملت ما را ترک نگفته و زنده و برجسته و درخشان و در ذهن
و زندگي آنان و ديگر مسلمانان و مستضعفان در سراسر جهان بر جا مانده است. آنچه پس
از حيات پر برکت امام و در اين يکسال براي ما و همه دلسوزان امت اسلام بيشترين
اهميت را داشته، ميراث عظيم و تاريخي و بي‌نظير او: جمهوري اسلامي، و سلامت و توان
و شتاب و جهتگيري صحيح آن در راه و خط امام بوده است.

اين همان چيزي است که در دوران زندگي آن بزرگوار نيز مسئله اول براي ملت
ايران و دوستان آن در سراسر جهان بلکه براي هر مسلماني به حساب مي‌آمده که به مجد
و عظمت اسلام دل بسته بوده است. و حق نيز همين است.

جمهوري اسلامي که با پيدايش خود راه نويني در مقابله با زورگويان طراز اول
عالم باز کرد و به ملتهاي مستضعف مخصوصا مسلمانان، اميدي تازه بخشيد و در مدت ده
سال و اندي رهبري امام راحل عظيم، بارها قلدران زمان را عملا تحقير کرده و دروغ
شکست‌ناپذيري آنان را باطل ساخته است بايد هم بيشترين اهتمام امت اسلام و ملت ستم
کشيده ما را به خود جلب کند همچنان که آن پيشواي صالحان نيز هميشه بيشترين همت خود
را به همين دو مسئله مي‌گماشت: پاسداري از جمهوري اسلامي و مراقبت از جهتگيري راست
و درست آن. و آن فقيه عظيم القدر و اسلام‌شناس بي‌بديل، حفظ جمهوري اسلامي را بدتر
و با اهميت‌تر از هر واجبي مي‌دانست.

با رحلت امام خميني(ره) طيف وسيع دشمنان اسلام که در صفوف مقدم معارضه با
جمهوري اسلامي بودند، اين اميد را پنهان نکردند که جمهوري اسلامي در غياب پديد
آورنده و پروراننده خود نيروي دفاع و رشد را از دست بدهد و چون کودکي بي‌صاحب،
احساس ضعف و درماندگي کند، يا بکلي از پاي درآيد و يا بناچار به زير دامان اين و
آن پناه گيرد! در محاسبات تنگ نظرانه دشمنان که همه ‌بي‌استثناء اسير محاسبات صد
در صد مادي بوده و از فهم روابط معنوي و برکات ايمان و تقوا بي‌نصيب‌اند، نمي‌‌گنجيد
که معجزه الهي در طليعه قرن پانزدهم هجري يعني حکومت صلاح و دين و حيات دوباره
ارزشهاي اسلامي، آن قله مرتفعي باشد که دست آلوده بندگان هوا و هوس به آن نرسد و
ديپلماسي زر و زور از بدام افکندن آن، عاجز بماند!

اما اراده الهي اين بود، و همان شد که اراده الهي بود. نظام اسلامي رشد و
کارآئي خود را در اين مصيبت و ابتلاي عظيم الهي نشان داد و ملت عاليقدر و مسئولان
دلسوز و اهل حل و عقد بپاداش صبر بر اين مصيبت عظمي، استحقاق درود و رحمت حق را
يافتند و بکمک خداوند و توجهات حضرت ولي الله الأعظم ارواحناه فداه توانستند با
گشودن گره‌هائي که به طور طبيعي در صورت ارتحال امام پديد مي‌آمد. از امتحاني بزرگ
سر بلند بيرون آيند، نظام اسلامي که قلب تپنده خود را از دست داده بود به برکت
ايمان و توکلش و به برکت درسهاي جاوداني که مردمش از آن استاد و مرشد خود آموخته
بودند، نه فقط از حرکت و حيات و نشاط باز نماند، بلکه با نشان دادن کارآزمودگي و
حکمت و سرعت عمل، اعتبار خود را مضاعف ساخت. ابراز وفاداري ملت در آن عزاداري بي‌نظير
که در مقايس جهان و تاريخ فوق العاده بود، حل مسئله رهبري، اعلام حضور عاشقانه همه
جائي و همگاني مردم در دفاع از راه امام و از ميراث معنوي امام در برابر راهزنان
کمين گرفته و رستاخيز شگفت‌انگيز و به ياد ماندني چهل روزه ايران و آنگاه تصويب
ملي اصلاحات قانون اساسي و شرکت در انتخابات رئيس جمهور برگزيده و تشکيل دولت و
جريان يافتن همه امور کشور در عين تازگي و جاودانگي داغ رحلت امام و ياد ماندگار
او، همه و همه اعتباري افزونتر از پيش به ايران و ايراني و انقلاب و نظام اسلامي
بخشيد. درست در آن هنگام که از حادثه ارتحال امام، نفس دنيا در سينه‌اش حبس شده و
خواب از چشم دوست و دشمن در سطح جهان گرفته شده بود، ايران اسلامي نمايشي
قهرمانانه داد و با عنايت خداوندي سنگين‌ترين آزمون خود را بسرافرازي طي کرد و
کشتي انقلاب از گردابي خطير، با آرامش و اطمينان عبور کرد و اين خود آيت ديگري از
شمول الطاف الهي بر ملتي شد که قدم در راه خدا نهاده و به نصرت او قيام کرده است.
دوستان، يعني توده‌هاي مسلمان و مستضعفان بسياري از مناطق عالم، جاني و اميدي
دوباره گرفتند و به پايه‌هاي نظام سلطه‌ي جهاني، ضربه‌اي دوباره، پس از ضربه آغاز
پيروزي انقلاب، وارد آمد. يعني حادثه‌اي که مي‌پنداشتند انقلاب را در هم خواهد
پيچيد، به انقلاب اوج و حيات بخشيد، و امام، آن بر افروزنده مشعل انقلاب با رحلت
خود يکبار ديگر شعله انقلاب را بر افروخته کرد. فرحمه الله حيا و ميتاً و السلام
عليه يوم ولد و يوم قاد الامه و يوم ارتحل و يوم يبعث حيا.

در همه اين حوادث، و با نگاهي وسيعتر در سرگذشت يازده ساله نظام اسلامي و
اساسا در پيدايش اين نظام و مقدمات آن و مبارزاتي که به آن منتهي شد، صحنه‌پرداز
اصلي و عامل حقيقي همان اسلام، و عقيده و ايمان و تربيت اسلامي است. هم ملت ايران
که با قيام شجاعانه‌اش در برابر نظام سلطه جهاني و بر ضد ابر قدرتهاي شرق و غرب
کاري عظيم و بي‌سابقه انجام داد. هم رهبر و قائد عظيم الشأن اين انقلاب که مثل کوه
در برابر همه بادهاي مخالف ايستاد و هجوم طوفانها را شکست اما خود کمترين تکاني
نخورد؛ هم نظام نوين اسلامي که توانست کشور را بدون اندک تکيه‌اي به بيگانگان
اداره کند و جنگي را که محل تلاقي نيروهاي شرق و غرب بر ضد او بود و نزديک به سه
چهارم ساليان پس از پيروزي را فرا گرفت، بدون گرايش به هيچ طرف و فقط يا تکيه بر
خود، شرافتمندانه و با عزت و پيروزي به پايان برد.

همه و همه توان خود را از اسلام گرفته‌اند و اسلام جوهر اصلي اين حوادث
شگفت‌آور و مايه حقيقي قدرت و صلابت و عزتي است که ايران و ايراني، و ملت و رهبر،
و انقلاب و نظام ما در تاريخ معاصر از خود بروز داده‌اند. اسلام، دين توحيد است و
توحيد يعني رهائي انسان از عبوديت و اطاعت و تسليم در برابر هر چيز و هر کس بجز خدا.
يعني گسستن بندهاي سلطه نظام‌هاي بشري، يعني شکستن طلسم ترس از قدرتهاي شيطاني و
مادي، يعني تکيه ب راقتدارات بي‌نهايتي که خداوند در نهاد انسان قرار داده و از او
بکارگيري آنها را همچون فريضه‌اي تخلف ناپذير، طلب کرده است. يعني اعتماد به وعده
الهي در پيروزي مستضعفين بر ستمگران و مستکبران بشرط قيام، مبارزه و استقامت، يعني
دل بستن به رحمت خدا و نهراسيدن از احتمال شکست.

يعني استقبال از زحمات و خطراتي که در راه تحقق وعده‌ي الهي آدمي را تهديد
مي‌کند.

يعني مشکلات راه را به حساب خدا گذاشتن و خود را به پيروزي حتمي و نهائي
اميدوار داشتن. يعني در مبارزه به هدف عالي که نجات جامعه از هرگونه ستم و تبعيض و
جهل و شرک است چشم دوختن و عوض ناکامي‌هاي شخصي و ميان راهي را نزد خدا جستن. و
خلاصه يعني خود را مرتبط و متصل به اقيانوس لايزال قدرت و حکمت الهي ديدن و به سمت
هدف اعلي با اميد و بي‌تشويش شتافتن.

همه عزت و اعتلائي که به مسلين وعده داده شده در سايه چنين ايمان و درک
روشن و عميقي از توحيد است. بدون فهم درست و پايبندي عقيدتي و عملي به توحيد، هيچ
کدام از وعده‌هاي الهي درباره مسلمانان عملي نخواهد شد.

در دوران سلطه استکبار غفلت از توحيد ناب اسلامي و مفهوم زندگي شمول آن
بود که صحنه را براي بتنهاي استعمار باز گذارد و به خداوندان زر و زور فرصت تاخت و
تاز داد. دشمنان با نقشه‌هاي از پيش آماده شده دين را در کشورهاي اسلامي از صحنه
زندگي راندند و شعار جدائي دين از سياست را در اين کشورها تحقق بخشيدند؛ نتيجه اين
شد که پيشرفت علمي غرب، بتواند اين کشورها را يکباره بصورت تابعي از کشورهاي صنعتي
درآورد و سرنوشت سياسي و اقتصادي آن را براي مدتهاي طولاني و جبران‌ناپذير به دست
غارتگران غربي بدهد. امروزه غالب کشورهاي اسلامي پس از دهها سال که جيب کمپانيها و
دولتهاي غربي از منابع آنها پر شده هنوز در وادي عقب‌ماندگي سرگردانند و هنوز
محتاج صنعت و علم و کالاي غربي و هنوز در عالم سياست طفيلي و پيرو ناگريز آنان…
اين همان خسران عظيمي است که از روز اول بر اثر عدم توجه به اصل بنيادين اسلام
يعني توحيد اسلامي پيش آمد و هر چه زمان پيشرفته و علم کاملتر شده و دولتها و
کشورهائي را مجهزتر کرده، کشورهاي اسلامي ناتوان‌تر، وابسته‌تر، کم جرأت‌تر و بي‌ابتکارتر
شده‌اند.

راه علاج آن است که مسلمانان به اسلام ناب که در توحيد و نفي عبوديت غير
خدا از هر چيز بجسته‌تر و درخشنده‌تر است، بگردند و عزت و قدرت خود را در اسلام
بجويند، و اين چيزي است که طراحان توطئه‌هاي ضد اسلامي هميشه از آن بيمناک بوده و
در راه پيدايش آن موانع جدي مي‌نهاده‌‌اند. هنگاميکه انقلاب اسلامي در ايران پيروز
شد از آنجا که پيش‌بيني مي‌شد که جاذبه و محبوبيت انقلاب، ملت‌هاي مسلمان و حتي
بعضي غير مسلامانها را شيفته اسلام کند، همه دستهاي استعماري به کار افتاد تا از
نفوذ معنوي اسلام جلوگيري کند. تلاش وسيع و همه جانبه استکبار در برابر نفوذ
اسلام، هيچ موجبي جز اين ندارد که گسترش اسلام و مفاهيم اسلامي در هر نقطه جهان
بمعناي جمع شدن بساط استکبار و ايادي آن در آن نقطه است. همانطور که همه ميدانند
بلافاصله پس از پيروزي انقلاب که معناي درست توحيد و نفي عبوديت غير خدا و عزت در
برابر هر کس و هر چيز غير خدا را در عمل و واقعيت به همه نشان داد، مسلمانان در
نقاط بسياري از جهان احساس شخصيت و عزت نموده در مقابل قدرتمندان و زورگويان
ايستادند و سر فصل جديدي در مبارزات ملل مسلمان بوجود آمد، از جمله حرکت عظيم مردم
مسلمان در افغانستان و شروع مبارزات مردمي در سرزمين فلسطيني و ايستادن مردم
مسلمان و مبارز فلسطين در برابر احزاب معامله‌گر و شروع نهضت‌هاي اسلامي زيادي در
کشورهاي مسلمان آفريقائي و آسيائي و حتي در اروپا که همه براساس جاذبه اسلام و شوق
به تحقق احکام الهي به وجود آمده و اسلام را رهائي بخش و عزت بخش خود ميداند. تا
پيش از پيدايش جمهوري اسلامي به توده‌هاي عظيم مسلمان عالم تفهيم شده بود که اسلام
قادر نيست براي آنان عزت و عظمت بيافريند و آنان در جستجوي سعادت بايد يا بدنبال
الگوي غربي و فرهنگ اروپا و آمريکا بروند و يا به سمت تئوريهاي خيلي و پوچ
مارکسيسم گرايش يابند. اما پيروزي انقلاب سالامي و تشکيل جمهوري اسلامي در ايران و
عزت و عظمتي که تحقق اسلام به ملت ايران بخشيد همه يافته‌هاي ديرينه استعمار گران
غربي را باطل کرد و در عمل نشان داد که اسلام مي‌تواند ملتي را از ضعف و بيحالي و
انظلام نجات بدهد و به اوج عزت و شجاعت و اعتماد به نفس برساند و هم مي‌تواند
نظامي استوار و قادر بر زور آزمائي با قدرتهاي مادي جهان بر آنان ببخشد و دست
قدرتهاي ظالمانه و تحقير کننده استعمار و استکبار را از سر آنان کوتاه کند. و چنين
بود که جمهوري اسلامي ببرکت اسلام از پشتوانه مردمي نيرومندي در مقياس جهاني
برخوردار گشت و اين به نوبه خود بر توانائي و آسيب ناپذيري جمهوري اسلامي که همه
سلطه‌هاي بزرگ جهاني با آن سر ناسازگاري دارند افزوده است.

آثار پيروزي ملت ايران در زور آزمائي قدرتهاي جهاني با آن، به جهان اسلام
منحصر نماند بلکه در کشورهاي غير مسلمان و در نظام‌هائي که قفس آهنين استبداد حزبي
يا ستم قومي اجازه نداده بود که مسلمانان آن کشورها حتي مسلماني خود را احساس
کنند، نسيم هويت اسلامي وزيدن گرفت و ايمانهاي خفته بجوش آمد و گلبانگ مسلماني
خواب اهريمنان را برآشفت. و تري الأرض هامده فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت
و انبتت من کل زوج بهيج.

(سوره حج ـ آيه 5)

پس در ماجراي عظيم اين ده سال گذشته، قهرمان اصلي اسلام است، و اين
رستاخيزي اسلامي است که جانهاي مرده را بيدار کرده و زمينه را براي روزي آماده مي‌سازد
که در پاسخ به سئوال «لمن الملک؟» در بسيط زمين از چهار گوشه عالم گفته شود: «لله
الواحد القهار».

امروزه گرچه مغزهاي عليل تحليلگران مادي، هنوز عاجز از فهم و تحليل حوادث
اسلامي در دهسال اخير است و آنان بدرستي نميتوانند بفهمند چه شد که پس از تلاش
دويست ساله استعمار در کشورهاي اسلامي و پس از هزاران شيوه موفق براي راندن اسلام
از صحنه زندگي و حتي از صفحه ذهن و دل مردم در اين کشورها و مهمتر از آن پس از
قرنها بدآموزي قدرتهاي استبدادي و ايادي آنان و پس از تحريف‌هاي بيشماي که بوسيله
وعاظ السلاطين و آخوندهاي درباري در دين پديد آمده و صفا و خلوص آن را مخدوش ساخته
و به دارويي بي‌اثر و جسمي بي‌جان، بدل کرده بود، امروز دوباره اسلام در قلب ميهن
اسلامي پر و بال گشوده و سايه رحمت خود را بر سرتاسر جهان اسلام گسترده چون
خورشيدي روشنگر در دل همه مسلمي تافته و به آنان روح و نشاط و اميد بخشيده است؟

و چگونه اسلام که بتدريج به دست فراموشي سپرده مي‌شد و هرگز هيچ اميدي را
در دل جستجوگر انسانهاي دردمند و بي‌تاب بر نمي‌انگيخت، اکنون به يگانه اميد روشن
ملت‌هاي مسلمان مخصوصا جوانان و بيدار دلان و دردمندان تبديل يافته است.

آري، فهم و تحليل درست اين حوادث شگفت‌آور اگر چه براي مغزها و ذهن‌هاي
بيگانه از حقيقت اسلام و بيخبر از سرگذشت واقعي اسلام، ناممکن است، ليکن براي
صاحبان بصيرت پاسخ در يک کلمه است: معجزه انقلاب.

نهضت اسلامي در ايران به رهبري منجي بزرگ دوران حضرت امام خميني رضوان
الله عليه به پيروي از شيوه نبي اعظم و رسول خاتم و قله آفرينش عالم و آدم حضرت
محمد مصطفي(ص) در قالب يک انقلاب تمام عليار ظاهر شد و اين، طبيعت انقلاب است که
اگر بر پايه‌اي درست و منطقي استوا باشد همچون آتشفشان، زلزله در تمام ارکان محيط
پديد مي‌آورد و همه چيز و همه جا و همه کس را از گرمي و اشتعال خود متأثر مي‌سازد.
مصلحان اسلامي متفکراني که در يکصد و پنجاه سال گذشته تحت تأثير عوامل گوناگون
قيام کرده و پرچم دعوت اسلامي را احياء و تفکر اسلامي را بر دوش گرفته از قبيل سيد
جمال الدين و محمد اقبال و ديگران با همه خدمات ارجمند و گرانبهايشان همگي اين نقص
بزرگ را در کارخود داشتند که بجاي بر پا کردن يک انقلاب اسلامي، به يک دعوت اسلامي
اکتفا کردند و اصلاح جوامع مسلمان را نه با قوت و قدرت انقلاب، که با لتاش
ورشنفکرانه و فقط با ابزرا قلم و زبان جستجو کردند. اين شيوه، البته ممدوح و مأجور
بوده و هست، اما هرگز از آن وقع نتائجي همچون نتيجه عمل پيامبارن اولوالعزم را که
سازندگان مقاطع اصلي تاريخ بوده‌اند، نبايد داشت. کار آنان در صورت صحت و مبرا
ماندن از عيوب سياسي و نفساني، تنها مي‌توانست زمينه‌ساز يک حرکت انقلابي باشد و
نه بيشتر… و لذا مشاهده مي‌شود که سعي و تلاش بيحد و حصر مخلصان اين گروه هرگز
نتوانسته حرکت معکوس و رو به انحطاط ملل مسلمان را متوقف کند يا عزت و عظمتي را که
آنان از آن نام مي‌آورده و در آرزويش آه و اشک مي‌افشانده‌اند و به مسلمانان
برگرداند و يا حتي اعتقاد و باور اسلامي را در توده‌هاي مردم مسلمان تقويت کرده و
نيروي آنان را در خدمت آن بکار گيرد و يا دامنه جغرافيايي اسلام را گسترش دهد و
اين بکلي از روش پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) جدا است و اين بر هر کس که اندکي
تاريخ بعثت و هجرت رسول معظم(ص) را بداند آشکار است.

امام ما براي حيات دوباره اسلام درست همان راهي را پيموده که رسول معظم(ص)
پيموده بود، يعني راه انقلاب را. در انقلاب اصل بر حرکت است، حرکتي هدفدار،
سنجيده، پيوسته، خستگي ناپذير و سرشار از ايمان و اخلاص.. در انقلاب به گفتن،
نوشتن و تبيين اکتفا نمي‌شود، بلکه پيمودن و سنگر به سنگر پيش رفتن و خود را به
هدف رساندن، اصل و محور قرار مي‌گيرد، گفتن و نوشتن هم در خدمت همين حرکت در مي‌آيد
و تا رسيدن به هدف يعني حاکميت بخشيدن به دين خدا و متلاشي ساختن قدرت شيطاني
طاغوت ادامه مي‌يابد.

«هو الذي ارسل بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لو کره
المشرکون».

(سوره صف ـ آيه 9)

در انقلاب اسلامي ايران چند خصوصيت مهم وجود داشت که همه منطبق بر حرکت
اسلامي صدر اول بود:

نخست: هدفگيري سياسي يعني اراده قاطع بر حاکميت دين خدا و اينکه قدرت از
دست شياطنهاي ظالم و فاسد گرفته شود و حاکميت و قدرت سياسي جامعه براساس ارزشهاي
اسلامي شکل گيرد.

دوم: آنکه براي تحقق اين هدف از توده‌هاي مؤمن و آگاه و دردمند و فداکار و
نه از احزاب و گروهها و سازمانهاي سياسي نيروي انساني لازم گرفته شود و رهبر حکيم،
نصرت را پس از توکل به خدا از نيروي لايزال مؤمنين جستجو کرد و در سايه مجاهدت
پانزده ساله جنود رحمان را از بندگان خدا به وجود آورد و در راه خدا به حرکت
درآورد:

«هو الذي ايدک بنصره و بالمؤمنين».

سوم: آنکه خطوط اصلي جامعه‌ي مطلوب يعني استقرار شريعت اسلامي که متصمن
عدل اجتماعي، استقلال سياسي و استغناي اقتصادي و رشد علمي و اخلاقي است در منظر
همگان قرا رگرفت و شعار«نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» که به معناي تبديل واقعي
و همه جانبه بنيانهاي زندگي جاهلي به بنيانهاي اسلامي است مطرح گرديد.

چهارم: آنکه رهبر حکيم و فقيه که عبد صالح و الگوي مسلماني بود خود
پيشاهنگ اين حرکت در ايمان و عمل شد و اين ايمان، جان او را چنان لبريز کرده بود
که توانست دلهاي بي‌ايمان و ظرفهاي تهي را از فيضان ايمان خود در صحنه عمل، لبريز
و سيراب کند و فروغ ايمان و اميد او ديوارهاي قطور يأس و بي‌ايماني را بشکافد و
فضاي مبارزه وعمل را پر کند: «آمن الرسول بما انزل اليه من ربه».

پنجم: آنکه صدق و صفا و هوشياري رهبر، هرگونه کجروي و سازش و معامله با
دشمن و خلاصه هر آنچيزي را که موجب انحراف از هدف شود، ناممکن ساخت و صراط مستقيم
انقلاب به سمت هدف‌ها، استوار و بي‌اعوجاج باقي ماند.

اين آن چيزي بود که در اين اتفاق افتاد و رهبري که با تقوا و صدق عمل،
توانسته بود تأييد و هدايت الهي را جلب کند، حرکت خود را شروع کرد و در ظرف پانزده
سال مجاهدت و تلاش مستمر، توانست توده‌هاي عظيم مردم را بتدريج در خدمت هدف که
همان حکومت اسلامي، تشکيل نظام اسلامي و اجراي احکام اسلامي بود به حرکت درآورد و
حکومت طاغوتي و فاسد و وابسته حاکم بر ايران را که از سوي قدرتهاي استکباري و
غارتگر ثروتهاي کشور ما، حمايت هم مي‌شد ساقط کرد و در ظرف يازده سال پس از
پيروزي، با مجموعه پيچيده و بينظيري از توطئه و خصومت و خيانت و تهاجم و تحريم و
حمله نظامي و غوغاي تبليغاتي و غيره دست و پنجه نرم کرد و از اين مصاف تاريخي،
مظفر و منصور بيرون آمد و اکنون نظام جمهوري اسلامي ـ که محصول تلاش عظيم امام و
امت است در اوج اقتدراي که ناشي از مقاومت و سرسختي در برابر زورگويان و استغنا از
غارتگر است ـ چشم دوست و دشمن را به خود جلب و دلهاي مستضعفان و زجر ديدگان همه
مناطق عالم را مجذوب کرده است.

آري، راز بزرگ در اعتلاي امروزين اسلام و بيداري عمومي مسلمين، اين بود که
در کانون اين حرکت يعني ايران اسلامي، مولود مبارک انقلاب بار ديگر از شجره طيبه‌ي
اسلام بوجود آمد ومحصول آن يعني جمهوري اسلامي با بنيه مستحکمي که از ايمان اسلامي
رهبر و ملت يافته بود در راه و جهت درست پايدار ماند و وسوسه شيطانها و تيغ خشم و
کين آنان بر او کارگر نشد و با مظلوميتي قدرتمندانه و سرافراز، چهره منور خود را
در برابر چشم جهانيان قرار داد و با وجود و بقاء و استقامت و صلابت خود، مبلغ
اسلام شد. طبيعت اسلام ناب، طبيعتي پر جاذبه است و دلهائي را که آلوده غرض‌ورزي و
کينه‌توزي نباشد به خود جلب مي‌کند و اين همانست که انقلاب ما و امام ما دوباره در
جهان مطرح کردند و بر دلها و چشمهاي نيازمند و جستجوگر عرضه داشتند. در مدرسه
انقلاب که امام ما بنيان گذارد بساط اسلام سفياني و مرواني، اسلام مراسم مناسک
ميان تهي، اسلام در خدمت زور و زور و خلاصه اسلام آلت دست قدرتها و آفت جان ملتها،
بر چيده شده و اسلام قرآني و محمدي(ص) اسلام عقيده و جهاد، اسلام خصم ظالم و عون
مظلوم، اسلام ستيزنده با فرعون‌ها و قارونها و خلاصه اسلام کوبنده جباران و بر پا
کننده‌ي حکومت مستضعفان سر برکشيده است.

در انقلاب اسلامي، اسلام کتاب و سنت جايگزين اسلام خرافه و بدعت.

اسلام جهاد و شهادت، جايگزين اسلام عقود و اسارت و ذلت.

اسلام دنيا و آخرت، جايگزين اسلام دنياپرستي يا رهبانيت.

اسلام علم و معرفت، جايگزين اسلام تحجر و غفلت.

اسلام ديانت و سياست، جايگزين اسلام بي‌بند و باري و بي‌تفاوتي.

اسلام قيام و عمل، جايگزين اسلام بيحالي و افسردگي.اسلام فرد و جامعه،
جايگزين اسلام تشريفاتي و بي‌خاصيت.

اسلام نجاتبخش محرومين، جايگزين اسلام بازيچه دست قدرتها.

و خلاصه اسلام ناب محمدي(ص)، جايگزين اسلام آمريکائي گرديد. و مطرح شدن
اسلام بدينصورت و با اين واقعيت و جديت است که موجب خشم سراسيمه و ديوانه‌وار
کساني شده است که دل به زوال اسلام در ايران و در همه کشورهاي اسلامي بسته بودند.
و يا از اسلام فقط نامي بي‌محتوا و وسيله‌اي براي تحميق و اغفال مردم را مي‌پسنديدند.
لذا از روز اول پيروزي انقلاب تا امروز هيچ فرصتي را براي تهاجم و ضربه زدن و توطئه
و بدخواي نسبت به جمهوري اسلامي و کانون حرکت جهاني اسلامي يعني ايران، از دست
نداده‌اند.

ملت ايران بخوبي دانسته است که نقطه قوت و پايداري او درست همانست که دشمن
همه نيروي خود را در مقابله با آن مصروف مي‌کند يعني توکل به خدا و تمسک به اصول
اساسي انقلاب که همه از مباني اسلام سرچشمه گرفته 
در کلمات رهبر کبير انقلاب رضوان الله عليه بر آن تأکيد شده است.

خشم و غيظ عنادآميز که در بکار بردن واژه«بنياد گرائي» در اظهارات خصمانه
رسانه‌هاي دشمن از اول انقلاب تا امروز محسوس است ناشي از درماندگي و سراسيمگي
آنان در برابر پايبندي رهبر و ملت و نظام ما به اصول اساسي انقلاب است.

چقدر ساده‌لوح و سطحي‌اند کساني که گمان مي‌کنند دشمني آمريکا و جبهه
استکبار و دار و دسته وسيع صهيونيستي که اکثر خبرگزاري‌ها و رسانه‌هاي خبري و
تبليغي جهان را در اختيار دارند، ناشي از آن است که جمهوري اسلامي به موقع تلاش
لازم را براي کسب دوستان انجام نداده و يا در مسائل جهاني دچار تندروي شده است.
اين گمان حاکي از عدم تعمق در حوادث و جريانات داخلي و جهاني و عدم بصيرت در دشمن
شناسي است.

ابر قدرتها که دشمنان سوگند خورده انقلاب اسلامي‌اند هرگز علت دشمني خود با
جمهوري اسلامي را به صراحت بيان نکرده‌اند و نخواهند کرد. اگر آمريکا اعتراف کند
که انگيزه دشمني او با ايران، دشمني با اسلام است يک ميليارد مسلمان جهان را در
برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف کند که انگيزه او از اين دشمني آن است که
ايران اسلامي خواسته است مستقل و آزاد و بدور از دخالت آمريکا زندگي کند. همه
آزادگان و آزاديخواهان عالم را در برابر خود قرار خواهد داد. و اگر اعتراف کند که
دليل خصومت خباثت آميزش با ايران و مسدود کردن اموال ايران و توطئه دائمي‌اش نسبت
به جمهوري اسلامي آن است که انقلاب ايران دست او را از منابع غني اين کشور قطع
کرده و جلو ادامه غارت اقتصادي ملت را که از سوي رژيم خائن پهلوي سخاوتمندانه به
آمريکائي‌ها واگذار شده بود، گرفته است، همه ملت‌هاي مظلوم جهان و ستمديدگان غارت‌هاي
استعماري در کنار ملت ايران قرار گرفته و مبارزه با آمريکا خواهند پيوست.

بنابراين بسيار طبيعي و بديهي است که آمريکا و ديگر دولتهاي جبهه استکبار
و همه دار و دسته خبري تبليغي و رسانه‌هاي دست نشانده‌ي آنان ناگزير باشند که تمام
هم خود را به تحريف حقايق ايران و انحراف افکار عمومي جهان مصروف کنند که گاهي
بنام حقوق بشر و گاه با تهمت نقض آزادي و گاه به دشنام ارتجاع و واپس گرائي و
امثال آن ملت شجاع و آگاه و آزاده ايران و نظام مترقي و انقلابي جمهوري اسلامي و
مسئولان صالح و لايق آن را مورد اتهام قرار دهند و نفرت عمومي ملت ايران از سلطه‌گران
مستکبر و خبيث مخصوصا شيطان بزرگ را بدينگونه تلافي کنند.

اگرچه تجربه يازده ساله جمهوري اسلامي ثابت کرده است که استکبار و ارتجاع
و ايادي آنان در اين ترفند نيز موفقيتي کسب نکرده و نتوانسته‌اند نام نيک و چهره
روشن ملت بزرگوار ما را با اينگونه تلاش‌ها در جهان و بخصوص در ميان توده‌هاي
مستضعف عالم، مخدوش سازند و سرمايه‌گذاري گزاف آنان در استخدام قلمها و زبانهاي
مزدور و بکار افکندن صدها رسانه صوتي و تصويري و مطبوعاتي براي منزوي يا منفعل يا
بدنام کردن انقلاب اسلامي، دچار خسران شده است و هم اکنون علي‌رغم خواست آنان در
بسياري از مناطق عالم ملت‌ها با الگو ساختن حرکت نجاتبخش ملت ايران به مبارزات
مردمي با سلطه‌هاي شيطاني روي آورده و خواب از چشم ستمگران ربوده‌اند و قشرهاي
بيدار مسلمان در همه جا بخوبي تشخيص داده‌اند که علت دشمني رأس استکبار يعني
آمريکا و ايادي آن با ملت ايران دشمني آنان با اسلام است: «و ما نقموا منهم الا ان
يؤمنوا بالله العزيز الحميد».

(سوره بروج ـ آيه 8)

ولي ملت ايران بايد بدانند که حفظ انقلاب و بر پا نگاه داشتن پرچم
عزت  شرف و ادامه راه پر افتخاري که
مجاهدات اين ملت شريف در برابر ملتهاي جهان مخصوصا مسلمانان گشود و عنوان تنها راه
غلبه بر فشار ظلم قلدران شناخته شد، و تنها باطل السحر توطئه‌هاي دشمنان بر عليه
انقلاب و جمهوري اسلامي همانا حراست از اصول بنياني انقلاب و پاسداري از ارزشهاي
انقلاب است. اين آن نقطه روشني است که شعار ضديت با سلطه جهاني استکبار را عالمگير
ساخته و ارکان نظام سلطه جهاني را متزلزل کرده است و همين است که از اين پس نيز
ملت ايران را بر همه توطئه‌هاي دشمنان فائق خواهد ساخت.

و اين همان وصيت جاوداني است که امام راحل عظيم القدر ـ اعلي الله کلمته ـ
در بيانيه‌ها و اخيرا در وصيتنامه خود همه ما را بدا توصيه فرموده است.

اکنون يکسال پس از رحلت آن پدر لسوز و مرشد و معلم آگاه و حکيم، اينجانب
لازم ميدانم اساسي‌ترين معارف انقلاب را که همه در شمار بينات مکتب انقلاب و
برخاسته از اصول و احکام اسلام يکبار ديگر به برادران و خواهران خود تذکر داده،
همه ملت انقلابي و شجاعمان را به توجه و اهتمام روز افزون نسبت به آنها دعوت کنم:

1- پيش از هر چيز زنده داشتن ياد و راه و درس جاودانه امام خميني اعلي
الله کلمته است، که مشعل راه و ترسيم کننده خط اساسي حرکت و تعيين کننده شاخص‌هاي
اصلي و حياتي اين جاده مبارک و فرجام تابناک آن است. حيات و شخصيت خميني کبير،
تجسم اسلام ناب محمدي(ص) و تبلور انقلاب اسلامي بوده و او خود و سخنش و انگشت
اشاره‌اش خضر راه اين حرکت الهي ور وشنگر نقاط مبهم و برطرف کننده همه ترديدها
بوده و همچنان خواهد بود. ملت ايران و از همه بيشتر مسئولان کشور بايد اين درس
بزرگ را هرگز از ياد نبرند.

2- اين نهضت مردمي و انقلاب بينظيري که در منتهاي مبارزات پانزده ساله آن
پديدآمد و حماسه عظيمي که در عمر يازده ساله اين نظام به ظهور رسيد و شهادت نفوس
طيبه و تحمل آنهمه دشواريها و شکنجه‌ها و مصيبت‌ها از سوي ملت مؤمن و مبارزه‌ها،
همه و همه بخاطر اسلام بود اين ملت بزرگ و امام بزرگوارش سعادت را در پيروي حقيقي
از اسلام دانستند و حاکميت اسلام را وسيله نجات از سلطه شيطانها و طاغوت‌ها و
ستمگران ديدند و رضاي خدا را در پيگيري از حاکميت اسلام جستجو کردند. ملت‌هاي
مسلمان و مخلصان دلسوز در سراسر جهان اسلام نيز بخاطر اسلام بوده و هست که اين
انقلاب و اين نظام را متعلق به خود دانسته و از آن حمايت و دفاع کردند، و ميکنند.
از اين رو جمهوري اسلامي بزرگترين وظيفه‌اش آن است که اسلام را در زندگي مردم تحقق
بخشد و جامعه را بصورت يک جامعه نمونه اسلامي درآورد.

براي عملي شدن اين هدف، که گامهاي اساسي و بلند آن از آغاز پيروزي بوسيله
همه دست اندرکاران و با اشراف و اهتمام شديد امام ـ رضوان الله عليه ـ برداشته
شده، بايد قواي سه گانه کشور، همآهنگ و پيگير عمل کنند و حوزه‌هاي علميه و مراکز
فرهنگي و پژوهشي اسلامي به تلاش وسيع دست زنند و سرچشمه پايان ناپذير تفقه و
اجتهاد آگاهانه و بصير را در خدمت تعميق و گسترش معارف اسلامي بکار گيرند و دستگاه
فکري و عملي نظام جمهوري اسلامي با هم و در کنار هم جامعه را در راه اسلامي شدن
روز افزون و به سمت هدف‌هاي اسلامي پيش برند.

تماميآحاد ملت مسلمان، در حفظ و حراست از احکام نوراني آن، و سعي در گسترش
و تعميق آن در جامعه، داراي وظيفه‌اي بزرگ‌اند. امر بمعروف و نهي از منکر که يکي
از ارکان اساسي اسلام و ضامن بر پا داشتن همه فرائض اسلامي است بايد در جامعه ما
احيا شود و هر فردي از آحاد مردم خود را در گسترش نيکي و صلاح و برچيده شدن زشتي و
گمراهي و فساد، مسئول احساس کند. ما هنوز تا يک جامعه کاملا اسلامي که نيکبختي
دنيا و آخرت مردم را بطور کامل تأمين کند و تباهي و کجروي و ظلم و انحطاط را ريشه‌کن
سازد، فاصله زيادي داريم. اين فاصله بايد با همت مردم و تلاش مسئولان طي شود و
پيمودن آن با همگاني شدن امر به معروف و نهي از منکر آسان گردد. مساجد بعوان
پايگاههاي معنويت و تزکيه و هدايت، روبروز گرمتر و پر رونتقر شود و نشان ايمان و
عمل و اخلاق اسلامي در گوشه و کنار جامعه از جمله در مراکز دولتي و ادارات و
دانشگاهها همه را به پيروي از تعاليم نوراني قرآن تشويق نمايد. کتاب خدا را در
ميان مردم حضور واقعي بيابد و آموختن و تدبر و تعمق در آن براي همه بخصوص جوانان و
نوجوانان امري رائج و دائر گردد. در اين مورد مسئوليت علماء و آگاهان و نويسندگان
و گوبندگان و رسانه‌هاي عمومي بسي مهم و خطير است.

3- فوري‌ترين هدف تشکيل نظام اسلامي، استقرار عدالت اجتماعي و قسط اسلامي
است. قيام پيامبران خدا و نزول کتاب و ميزان الهي براي همين بوده که مردم از فشار
ظلم و تبعيض و تحمل نجات يافته در سايه قسط و عدل زندگي کنند و در پرتو آن نظام
عادلانه به کمالات انساني نائل آيند. دعوت به نظام اسلامي منهاي اعتقاد راسخ و
عملي پيگير در راه عدالت اجتماعي، دعوتي ناقص بلکه غلط و دروغ است و هر نظامي هر
چند با آرايش اسلامي، اگر تامين قسط و عدل و نجات ضعفا، و مرحومين، در سرلوحه
برنامه‌هاي آن نباشد غير اسلامي و منافقانه است. و از همينجاست که ادعاي سلاطين و
حکامي که با وجود داعيه مسلماني و شعار پيروي از قرآن، راه ديگر جباران را پيموده
و فاصله فقير و غني را بيشتر کرده و خود در صف اغنياء قرا رگرفته و از درد فقرا، و
پابرهنگان غافل مانده‌اند، چه در تاريخ و چه در زمان حاضر، همواره از سوي هوشمندان
آشنا به معارف قرآن و اسلام هر دو دانسته شده است.

در نظام اسلامي بايد همه افراد جامعه در برابر قانون و در استفاده امکانات
خداداد ميهن اسلامي يکسان و در بهره‌مندي از مواهب حيات متعادل باشند، هيچ صاحب
قدرتي قادر به زورگويي نباشد و هيچ کس نتواند بر خلاف قانون، ميل و اراده خود را
به ديگران تحميل کند.

طبقات محروم و پابرهنگان جامعه مورد عنايت خاص حکومت باشند و رفع محروميت
و دفع از آنان در برابر قدرتمندان، وظيفه بزرگ دولت و دستگاه قضايي محسوب شود. هيچ
کس به خاطر تمکن مالي قدرت آنرا نبايد که در امور سياسي کشور و در مديريت جامعه
دخالت ونفوذ کند و هيچ تدبير و حرکتي در جامعه به افزايش شکاف ميان فقرا و اغنيا
نيانجامد. پا برهنگان، حکومت اسلامي را پشتيبان و حامي خود حس کنند و برنامه‌هاي
آن را در جهت رفاه و رفع محروميت خود بيابند.

امام بزرگوار ما اين را يکي از اساسي‌ترين مسائل جمهوري اسلامي دانسته و
قوي‌ترين بيانات را در اين باره ايراد نموده‌اند و اين خصوصيت غير قابل تفکيک
جمهوري اسلامي است. هيچ حايلي نبايد بتواند مسئولين نظام و مديران بخشهاي مختلف آن
را از اين هدف اساسي غافل کند. پابرهنگان و کوخ‌نشينان و اکثريت مردم ما که بر اثر
سياستهاي خائنانه و خانه برانداز رژيم ستمشاهي در فقر و محروميت به سر مي‌برند،
همواره صادق‌ترين و با اخلاص‌ترين ياوران اين انقلاب و اين نظام بوده‌اند و هستند
و نظام اسلامي بايد رفع محروميت از آنان را در صدر برنامه‌هاي سازنده خود قرار
دهد.

4- وحدت کلمه، رمز پيروزي ملت ايران در مراحل مختلف بوده و امروزه نيز مهم‌ترين
وسيله ملت ما براي مقابله با تحريکها و توطئه‌ها است. با توجه به سرگذشت دوران ده
ساله و تأمل در حوادث آن که حاکي از آسيب‌ناپذيري جمهوري اسلامي در برابر انواع
توطئه‌هاي دشمنان داخلي و خارجي است اهميت وحدت و يکپارچگي ملت و مسئولان بيشتر
آشکار مي‌شود.

ملت ايران و مديران و گردانندگان کشور بايد بر گرد اصول اساسي نظام جمهوري
اسلامي مجتمع گشته و همه توان و نيروي خود را براي تحقق و حراست از آن متمرکز کنند
و هيچ خواسته و شعار و هيچ انگيزه فردي و گروهي و قومي و فرقه‌اي نتواند فرد و يا
جمعي را از تلاش براي آن اصول و رسيدن به هدفهاي نظام جمهوري اسلامي باز دارد.

همه ملت رشيد ايران مخصوصا آنان که سخن و عملشان در معرض قضاوت و توجه
ديگران است، بايد صفوف خود را متحد و مرصوص ساخته با وحدت وهمکاري و با گامهاي
استوار به سوي اهداف عاليه اسلام، قدرتمندانه حرکت کنند و دشمنان کمين گرفته را که
مترصد فرصت‌اند، مأيوس سازند.

رسانه‌هاي خبري بيگانه که مظهر تمايلات و سياستها و نيات خصمانه و اغراض
خبيث سردمداران سياست‌هاي جهاني‌اند بر روي هر کلمه و هر اشاره‌اي که از آن بوي
اختلاف و دو دستگي استشمام شود و يا بتوان چنين وانمود کرد شديدا حساسيت نشان داده
و باب زرگ کردن نکته هاي ريز و مطرح ساختن استنباط‌هاي دروغين از گفته‌ها و نوشته‌ها
در ايران بطور دائم در تلاشند که شايد بتوانند تصويري مشوش و آلوده به اختلافات و
زد و خورد داخلي از ايران اسلامي که بحمدالله برخوردار از وحدت و يکپارچگي کم‌نظيري
است، به مردم ايران و جهان ارائه دهند و زمينه دودستگي و نفاق را با اين وسوسه‌ها
به وجود آورند. اينها همه نشانه آن است که امروزه دشمن از همه راهها براي تضعيف
جمهوري اسلامي عاجز مانده و بدخواهانه در کمين اختلافات داخلي و شکست وحدت عمومي
نشسته است.

ملت رشيد ايران و مسئولان و متصديان امور کشور و نمايندگان محترم مجلس،
گويندگان و نويسندگان بايد مانند هميشه به اين طمع خام دشمن پاسخ مناس را بدهند و
وحدتي را که صنع الهي و رحمت شامله حق بر ملت ايران است با همه وجود پاسداري کنند.

5- حفظ عزت وک رامت انقلابي جمهوري اسلامي و ملت ايران در مناسبات بين
المللي يک ديگر از نقاط اصلي است. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران تحولي ژرف در
ارتباطات بين‌المللي از دو نظر به وجود آورد:

اول ـ اينکه هيمنه دو ابر قدرت آن روز دنيا را در رابطه‌شان با دولتهاي
ضعيف جهان شکستي سخت داد و ابهتي را که به مرور در چشم ملتها و دولتها به دست
آورده بودند به شدت تضعيف کرد.

دوم ـ آنکه به ملتها دلگرمي و شجاعت بخشدي و جرأت و گستاخي در مقابله با
دولتهاي دست نشانده را به آنان تزريق کرد. گرچه اين تأٍيران عميق به دريج در جهان
ظاهر شد و امروز پس از يازده چهره سياسي عالم دگرگون کرده است اما همه چشم‌هاي
تيزبين از همان آغاز تشخيص دادند که با پيروزي اين انقلاب عظيم، عصر جديد در
مناسبات عالم پديد آمده است. اين عصر را بايد«عصر امام خميني» ناميد و ويژگي آن
عبارتست از بيداري و جرأت و اعتماد به نفس ملتها در برابر زورگويي ابر قدرتها و
شکستن بتهاي قدرت ظالمانه و بالندگي نهال قدرت قدرت واقعي انسانها. و سر برآوردن
ارزشهاي معنوي و الهي. امروز که با دفن مارکسيسم. و تلاشي بلوک شرق و قيامهاي
مردمي بر ضد حکومتهاي استبدادي کمونيست، پيش‌بيني‌هاي امام بزرگوار تحقق يافت و
يکي از دو ابر قدرت از صحنه‌ي سياست عالم حذف و به قدرت درجه دوم تبديل گرديده و
ابر قدرت ديگر هم از سوئي با اوج‌گيري مقاومتهاي مردمي در بسياري از نقاط عالم از
جنوب و شمال آفريقا و فلسطين اشغالي تا اقصي نقاط شرق آسيا و از سوي ديگر با گسترش
روز افزون فساد بي‌ايماني و بي‌بند و باري خلاء معنويت و تفکر مکتبي در داخل جامعه
آمريکائي و گسسته شدن رشته«مبارزه با کمونيسم» که همواره سردمداران آمريکا مي‌خواستند
با آن خلاء يک عقيده وحدت بخش را در ميان ملت خود پر کنند و نيز از سوي ديگر بر هم
ريختن محاسباتي که بر روابط اروپا و آمريکا حاکم بود موجب نفوذ دولت آمريکا حتي بر
کشورهاي اروپائي مي‌شد، به شدت احساس خطر ميکند و موقعيت خود را در جهان متزلزل مي‌بيند.
براي حفظ اين روند رو به اشتعال و تقويت روحيه ملتهاي اصيل و مظلوم، جمهوري اسلامي
موظف است کوچکترين تغييري در چهره با صلابت و موضع با عزت خود در مناسبات بين‌المللي
ايجاد نکند، با قلدران از موضع قدرت و با دولتهاي ضعيف از موضع حمايت و با ملتهاي
بپاخاسته از موضع رعايت و هدايت سخن بگويد و عمل کند. دولت آمريکا را به مثابه رأس
فتنه و استکبار و رمز غداري و شيطنت، و بخاطر ستمش به کشورهاي ضعيف و حمايتش از
صهيونيسم غاصب و دشمني‌اش با بيداري و آزادي ملتها و خصومت عميق و جنايت بارش با
ملت ايران محکوم و منفور و مطرود دانسته، هيچ فرصتي را براي افشاي چهره تزوير آلود
و رسوا کردن آن مدعيان آزادي و غيره و بيان اين حقايق از دست ندهد.

مسأله فلسطين مسأله اول بين‌الملل اسلامي است. امروز که مبارزات ملت
فلسطين زير پرچم اسلام خواب از چشم دولت غاصب صهيونيست و حاميانش ربوده است
بزرگترين وظيفه ملت و دولت ما و همه ملتها و دولتهاي مسلمان، حمايت از اين مبارزات
است. غده سرطاني اسرائيل را تنها از طريق همين مبارزات مي‌توان ريشه‌کن ساخت و
جهان اسلام را از خطرات مهلک آن نجات داد. سکوت و سازش خيانت آلود بسياري از
دولتهاي عربي و حتي تظاهر بعضي از آنان به بي‌تفاوتي و عدم حساسيت نسبت به سرنوشت
فلسطين کار را به جائي رسانده است که دولت غاصب صهيونيست پس از سالها کتمان وحتي
انکار اکنون دوباره داعيه اسرائيل بزرگ را علنا بر زبان مي‌آورد و با بي‌شرمي و
وقاحت، نيت پليد غصب سرزمينهاي جديدي از ميهن اسلامي را تکرار مي‌کند.

بعضي از پادشاهان و رؤساي عرب بخاطر جلب نظر معبودشان آمريکا حتي انگيزه
هاي عربي، و عرق قوميت را که دائما از آن دم مي‌زنند در برابر اسرائيل به فراموشي
مي‌سپارند و به جاي آن ميدان مسابقه با اسرائيل در گرفتن کمک از آميکا را هرچه
بيشتر گرم مي‌کنند. اين داغ ننگ را چه کسي از پيشاني ملت عرب خواهد زدود؟ و آيا
جوانان مسلمان بيدار در کشورهاي عربي اين خيانت را بر خود فروختگان خواهند بخشيد؟!

در نظر اين زمامداران خائن، قوميت و وحدت عربي فقط هنگامي بايد مورد
استفاده قرار گيرد که آمريکا بخواهد از آن در برابر ايران اسلامي و اسلام ناب
محمدي(ص) بهره‌برداري کند. اف بر وجدانهاي خفته و دلهاي ناپاکي که لطف و عنايت
آمريکا را به قيمت از دست دادن همه چيز، هم ثروتهاي خداداد طبيعي، هم شأن و کرامت
انساني و ايمان اسلامي و آبرو و اعتبار و تشخص ملت خود طلب کردند و با کفران نعمت‌هاي
خدا، خود و ملتهايشان را در سراشيب انحطاط و ابتلاء به غضب الهي دچار ساختند.

«ألم تر إلي الذين بدلوا نعمة الله کفرا و أحلوا قومهم دار البوار جهنم
يصلونها و بئس القرار».

(سوره ابراهيم ـ آيه 28)

چه شد آن شور هيجاني که در برابر اسرائيل غاصب ابراز مي‌شد؟ و چه شد تعهدي
که رؤساي عرب با ملتهاي خود درباره مبارزه با اسرائيل بستند؟ لعنت خدا و بندگان
صالحش بر آن دستي که اولين معاهده سازش با اسرائيل را امضاء کرد و زندگي سياه
دنيوي و سرنوشت اخروي خود را با فرعون قرين ساخت، و نفرين بندگان صالح و فرشتگان و
انبياء و اولياء بر آنان که آن راه را ادامه داده‌اند مي‌دهند، مخصوصا آنانکه اميد
کاذبي به ملت مظلوم فلسطين داده و آنگاه به بهاي سيه روزي آنان عيش ناپايداري براي
خود فراهم کردند.

ملت فلسطين نبايد و نمي‌تواند آزادي و حقوق حقه خود را در کنفرانس و
گردهمايي‌هاي سران عرب جستجو کند. اين نشست و برخاست‌ها اگر براي فلسطينيان مظلوم،
شوم و بدفرجام نباشد حداقل بي‌فايده و بي‌خاصيت است. رؤسائي که در اين ايام به
عنوان فلسطين گرد هم آمدند اگر صادقانه در انديشه نجات فلسطين بودند بايد در برابر
پيشنهاد مزورانه رئيس جمهوري آمريکا موضعي سخت و قاطع گرفته براي کمک مالي و
تسليحاتي و سياسي به مبارزان داخل فلسطين اشغالي تصميم‌هاي عاجل و واقعي مي‌گرفتند
و به شعارهاي پوچ اکتفا نمي‌کردند و اگر چنين نشود که نشده است و با وضع فعلي جهان
عرب و حکام آن نخواهد هم شد، مبارزان داخل بايد به خدا و به نيروي مردمي و اسلامي
تکيه کنند و بدانند:

«کم من فئة قليلة غلبت فئة کثيرة بإذن الله و الله مع الصابرين» (سوره
بقره ـ آيه 249).

6- تکيه بر مردم و حاکميت اراده و خواست و تشخيص آنان، رکن مهم ديگري است
که روزبروز بايد تحکيم و تقويت شود. مردم آزاده ما با اراده قاطع خود که از ايمان
عميق آنان به اسلام ناشي ميشود مبارزات را تا پيروزي ادامه داده و جمهوري اسلامي
را به وجود آورده و با فداکاري و ايثاري بي‌نظير از آن حراست نموده‌اند و از اين
پس هم در همه حال نظام اسلامي متکي به مردم و متعلق به مردم و در اختيار مردم
خواهد بود. مجلس شوراي اسلامي که در آزدي و استقلال رأي در جهان بي‌نظير است، مظهر
اراده مردم و رئيس جمهور، وکيل و برگزيده مردم و مديران کشور آحادي از مردم‌اند و
مردم داراي حق رأي و بيان و تصميم در کليه امور سياسي، اقتصادي و اجتماعي‌اند و
اين يکي از برکات بزرگ اسلام و  طرح منحصر
به فردي است که نظام‌هاي شرق و غرب از ارائه آن ناتون بوده‌اند و در هيچ يک از
سيستم‌هاي حکومتي عالم نمي توان نظير آنرا يافت، علاوه بر نظام‌هاي ورشکسته و
متلاشي شده کمونيستي که در آن حزب منحصر به فرد کمونيست به جاي مردم تصميم مي‌گرفت
و علاوه بر نظام‌هاي ارتجاعي مستبدانه که در آن سلطنت‌هاي موروثي و رياست‌هاي ناشي
از کودتاي نظامي، با آن زندگي‌هاي قاروني و ديکتاتوري‌هاي فرعوني، و بال جان و
زندگي مردم محسوب مي‌شوند، در کشورهايي هم که اسماً داراي نظام دمکراسي‌اند و
حکومتها علي الظاهر با رأي و انتخاب مردم بر سر کار مي‌آيند باطن کار چيز ديگري
است و زمام همه کار دست کمپانيها و سرمايه‌داران استثمارگر است و اين قدرت پول و
سرمايه است که با در دست داشتن رسانه‌ها و قدرت تبليغات، امر را بر خود مردم هم
مشتبه مي‌کند.

در همه جاي عالم فاصله ميان زندگي رؤساي کشور با مردم کوچه و بازار، فاصله
شاه و گداست و حتي حکومت‌هايي هم که داعيه توده‌اي داشتند، نتوانستند از زندگي
مسرفانه شاهان براي خود صرفنظر کنند، افتخار نظام اسلامي آن است که امام عظيم
الشأنش تا پايان عمر در زي طلبگي زندگي کرد. و مسئولان کشور بدون استثناء دامان
خود را از طرز زندگي‌هاي رايج مسئولان در ساير کشورها پاکيزه نگهداشتند و مانند
قشرهاي متوسط مردم خود زندگي کرده‌اند. مردم ميان خود و مسئولان آن فاصله عميقي را
که در همه جاي دنيا ميان مردم مسئولان هست مشاهده نکردند، حرف خود را بي‌محابا زده
و اگر انتقادي داشته‌اند به راحتي مطرح ساخته‌اند و مطبوعات حتي راديو و تلويزيون
همواره نظرات گوناگون را در مسائل کشور منعکس کرده و مردم را در معرض افکار و
سليقه‌هاي گوناگون قرار داده‌اند و اين موضوعي روشن و مشهود است ـ حتي ورشکستگان
سياسي و دستجاتي که در امتحانات متعددي از آغاز انقلاب، مردود و در نزد مردم
سرافکنده و به وسيله آنان مطرود شده‌اند نيز هنگاميکه به تحريک اجانب مقالات زهر
آگين و کينه‌توزانه بر عليه نظام اسلامي و مسئولان کشور مي‌نويسند، انواع اتهام را
به آنان مي‌زنند اين نوشته را بدون هيچ مانعي و رادعي به چاپ رسانده تا هر جا که
خواننده‌اي بيابند منتشر مي‌کنند و عليرغم ميل خود عملا وجود آزادي را اثبات مي‌کنند.

بعضي از اين نويسندگان و گويندگان که عمر باطل خود را غرقه در فساد و
آلودگيهاي اخلاقي و سياسي و انواع هرزگيها گذرانيده‌اند با حکومت اسلامي که راه را
بر اين تباهي‌ها و هرزگيها بسته است و اربابان خارجي آنها را بيرون رانده مخالف‌اند
و آنگاه اين مخالفت و عناد را که مخالفت با اسلام و استقلال و آزادي ملي و طهارت
اخلاقي است به حساب خرده‌گيري و انتقاد از اوضاع سياسي و اقتصادي مي‌گذارند و در
حالي که آزادانه هر چه خواسته‌اند گفته‌اند با وقاحت و بي‌شرمي مطالبه آزادي
ميکنند! خواست حقيقي اينها باز شدن پاي آمريکا و فروختن کشور به دشمنان است و خصم
آنان ملت رشيد و آگاه است. ملت ما حسرت بازگشت به دوران بردگي آمريکا را بر دل
آنان خواهد گذاشت و با همه وجود دستاورد بزرگ خود يعني نظام اسلامي و حاکميت اراده
و ايمان انسانها را حراست خواهد کرد.

نظام اسلامي هرگز نخواسته آزادي را که پرچمدار آن اسلام و قرآن است از
مدعيان دروغگوي آزادي در نظامهاي غربي بياموزد.

ما آزادي فساد بي‌بندوباري و هرزگي و آزادي دروغ و تزوير و فريب و آزادي
ظلم و استثمار و تجاوز به حقوق ملت‌ها را که غرب پرچمدار و مرتکب آن بوده است
صريحا و قاطعا رد مي‌کنيم.

ما آن آزادي را که به سلمان رشدي مرتد نابکار اجازه اهانت به مقدسات يک
ميليارد انسان را مي‌دهد اما به مسلمانان انگليس حتي حق شکايت از او را هم نمي‌دهد،
به دولت آمريکا حق تحريک و سردستگي او باشي مخالف با يک حکومت مردمي را مي‌دهد اما
به آن حکومت مردمي حق مقابله به آن او باش را نمي‌دهد، به سرمايه‌داران غارتگر حق
ورود نامشروع به کشورهاي ضعيف و چپاول هست و نيست آن ملتها را مي‌دهد و به آن ملت‌ها
حق مبارزه با آنان را نمي‌دهد، مردود و منفور مي‌شماريم و آن را ننگ بشرين مي‌دانيم.
آزادي در منطق ما آزادي‌اي است که اسلام به ملت‌ها مي‌بخشد و آنان را به کوه
استواري در برابر سلطه‌گران ظالم و غاصب تبديل مي‌کند.

همانطور که در مورد ملت ايران اتفاق افتاد و اين معجزه پديد امد. و اين
آزادي در کشور ما همواره هست وخواهد بود و همه آحاد ملت بايد آنرا حفظ کنند.  

مسئولان کشور باي مانند هميشه پاس حضور مردمي و تأثير تعيين کننده آن در
استقلال کشور را بدانند و بطور روز افزون مردم را به حضور فعاليت در صحنه‌هاي
سياسي و اقتصادي، فرهنگي و دفاعي و امنيتي تشويق نمايند.

7- همکاري دولت و ملت و پيوند عاطفي و عقيدتي مردم با مسئولان کشور يکي از
مظاهر اساسي حکومت مردمي است و تا کنون گره گشاي مسائل بسيار مهمي بوده است و بايد
هميشه با همان قوت و استحکام باقي بماند. امام بزرگوار ما رضوان الله عليه در دوره‌هاي
مختلف و نسبت به دولتهاي همه دوران ده ساله همواره مردم را توصيه به همکاري و کمک
نموده‌اند و امروز که دولت جمهوري اسلامي با مديريت يکي از چهره‌هاي شاخص انقلاب و
يکي از شاگردان و ياران ديرين امام امت با مجموعه‌اي از کارهاي بزرگ براي پيشرفت
کشور و رشد و توسعه ملي و دفاع از ارزشهاي انقلاب در سطح جهان ربرو است؛ اين پيوند
و صميميت از هميشه بايد مستحکم‌تر باشد و بحمدالله همينطور نيز هست. وقتي مديران
اصلي کشور مورد اعتماد مردم‌اند و مردم در کار آنان نشانه‌هاي لياقت و صداقت را مي‌بينند،
همه کارها آسانتر و روانتر انجام مي‌گيرد و وسوسه‌ها موجب کارشنکي و عدم همکاري
نمي‌شود. ممکن است بدخواهاني براي جلوگيري از پيشرفت کارها دست به شايعه پراکني
زده و دولت يا دستگاه قضائي را زير سئوال ببرند. ملت عزيز بايد بدانند اينگونه
تلاشها ناشي از حسن نيت نيست و انتقاد نابجا از مسئلان زحمتکش و مخلص و ناسپاسي در
برابر تلاشهاي توانفرساي آنان هرگز کمکي به پيشرفت امور کشور نکرده و نخواهد کرد.

دولت و دستگاه قضائي نيز بايد خود را به تمام معنا خدمتگزار مردم دانسته،
هدفي جز کسب رضاي خدا از راه خدمت به ملت مخصوصا قشرهاي مرحوم و زحمتکش و احقاق حق
آنان و رفع ظلم از آنان و بريدن دست متجاوزان به حقوق عمومي و سوء استفاده کنندگان
و زراندوزان از خدا بي‌خبر نداشته باشند. ملت وفادار ما در راه اسلام و انقلاب از
هيچگونه فداکاري دريغ نکرده است و جا دارد که هر کس در هر مسئوليتي، همه همت خود
را به گشودن گره‌ها رفع مشکلاتي که از سوي دشمنان کشور تحميل شده است بگمارد.

8- سازندگي کشور و آبادسازي اين سرزمين پر برکت و مستعد و جبران عقب‌ماندگيهاي
تأسف‌باري که در دوران حکومت طواغيت بر اين ملت با استعداد تحميل شده است، يکي از
هدفهاي اصلي جمهوري اسلامي است. ملت ما در بهترين فرصت‌هاي تاريخي يعني در دوراني
که جهان تازه به جاده دانش و صنعت قدم نهاده بود و ايران مي‌توانست با بيداري
وتحرک مناسب، سهم خود را در پيشرفت علمي و صنعتي بشريت ايفا کند و از نتايج آن
بهره‌مند شود در اسارت حکام ظالم و مستبد و بي‌خبر و وابسته، از قافله عقب ماند.
پادشاهان پهلوي و قاجار، به جاي سازندگي کشور وز نده کردن استعدادهاي خداداي بشري
و طبيعي آن ايران را به خارجيان سوداگر چپاولگ فروختند و منابع را به غارت
بيگانگان دادند و يا راکد و معطل گذاردند و استعدادهاي انساني را به هدر دادند و
به جاي مصلحت ملت، مصالح دولتها و کمپانيهاي خارجي را مقصد خود ساختند بطوري که خط
آهن وقتي با صد سال تأخير به کشور ما وارد شد در تعيين مسير آن به جاي رعايت مصالح
ملت و نيازهاي بازرگاني مصلحت نظامي دشمنان در نظر گرفته شد.

سياست وابسته و سوء تدبير و ضعف نفس و استبداد در رژيم پهلوي و قاجار در
ظرف دويست ساله، ايران را که روزي به برکت اسلام پرچمدار دانش جهان بود به ويرانه‌اي
محتاج بيگانگان و تحت سلطه آنان بدل ساخت؛ روستاها متروک، شهرها مصرف‌زده، مزارع
بي‌ثمر، صنعت مونتاژ و مغزها معطل شدند.

پس از پيروزي اسلام و تشکيل نظام مردمي و انقلابي جمهوري اسلامي، دشمنان
خارجي به خوبي تشخيص دادند که اين نظام انقلابي با پشتوانه مردمي نيرومند خود و با
اعتقاد راسخي که به نيروي ملي و مردمي خود دارد، خواهد توانست کشور را در جاده ردش
و پيشرفت مادي بيندازد و عقب ماندگيها را با برنامه‌ريزي جبران نمايد و دست
بيگانگان سودجود بدنيت را براي هميشه کوتاه کند، لذا از هر وسيله‌اي براي جلوگيري
از سازندگي کشور استفاده کردند که يکي از آنها جنگ ويرانگري بود که بر مردم ما
تحميل نموده و موجب شدند که همت مردم و مسئولان بجاي سازندگي و پيشرفت علمي و
عملي، صرف دفاع از تماميت و استقلال کشور شد.

امروز که آتش جنگ فرونشسته و برنامه سازندگي به وسيله دولت و مجلس تنظيم
شده و نيرهاي مخلص آستين همت بالا زده‌اند بر همگان واجب است که سازندگي کشور را
بسيار جدي بدانند و موانع را از سر راه آن بردارند، امروز آبروي اسلام در گرو آنست
که ايران اسلامي به کشوري آباد تبديل شود، کار و ابتکار در آن همه‌گير شود، زندگي
مردم سرو سامان يابد، فقر و محروميت ريشه کن شود، توليد داخلي با نيازهاي مردم
متعال گردد. کشور در صنعت و کشاورزي به خود کفائي برسد، دشمن از طريق احتياجات
زندگي مردم، راهي به اعمال فشار نداشته باشد و خلاصه دين در کنار معنويت زندگي
مادي مردم را نيز سامان بخشد. بعضي از رسانه‌هاي مغرض خارجي اصرار دارند وانمود
کنند که پاي‌بندي به صاول انقلاب، به معناي دوري از رفاه عمومي و علاج نکردن
مشکلات طبقات ضعيف و مستمند است؛ اين حرف از کساني صادر مي‌شود که ده‌ها سال جوامع
خود را در سايه سنگين تفکر کمونيستي به راهي بدبختي‌زا سوق داده‌اند، در حالي که
سران آن کشورها مانند کشورهاي سرمايه داري غرق در زندگي اشرافي بودند، طبقات پائين
جامعه در انواع سختي‌هاي مادي و معنوي به سر مي‌برند؛ در نظام اسلامي رفع فقر و
محروميت در شمار هدفهاي طراز اول است و پاي‌بندي به اصول انقلاب بدن مجاهدت در راه
نجات مستضعفان و محرومان سخني بي‌معني و ادعائي پوچ است.

دولت و ملت بايد سازندگي کشور را وظيفه‌اي انقلابي بدانند، با همکاري و با
بسيج همه نيروها و استعدادها و مغزها و بازوها، ايران را چنان آباد پيشرفته بسازند
که اميد را در دل ملتهاي مظلوم زنده کند و راه آسايش مادي و تعالي معنوي را به
آنان ارائه نمايد.

9- گسترش دانش و تحقيق و رشد علمي و شکوفايي استعدادهاي انساني و گسترش
آگاهي و معرفت عمومي، يکي ديگر از نقاط اساسي انقلاب است، جامعه مطلوب اسلام جامعه‌اي
است که در آن گنجينه‌هاي فکر و ذهن انسانها که گرانبهاترين ثروت ملي هر جامعه‌اي
است استخراج و به کار گرفته شود. بي‌سوادي ريشه کن گردد، مدارس در برگيرنده همه
کودکان و نونهالان، دانشگاهها و حوزه‌هاي علميه پر رونق، مراکز تحقيق فعال و
پيشرو، کتاب همه جا و نزد همه کس رايج، مطبوعات پر مغز و آگاهي بخش، دانشمندان و
اساتيد با نشاط و پر انگيزه، مبتکران و نوآوران و نويسندگان و هنرمندان دلگرم و
فيض‌بخش باشند.

فاصله امروزين ما با وضعي که مطلوب و مقبول اسلام مي‌باشد فاصله زياد امام
پيمودني است. ايران اسلامي بايد ثابت کند که امروز هم پرورشگاه نبوغ‌ها و
استعدادهاي علمي منحصر به فرد است. دو قرن سلطه استبداد و استعمار نتوانسته است
جوهر ذاتي اين ملت را نابود کند. اگر در دو قرن گذشته تسلط استعمار و استبداد مانع
شکوفايي استعدادها شده، امروز در دوران آزادي و بيداري ملت و به برکت انقلاب
اسلامي بايد عقب ماندگي جبران شود.

دانشگاهها بايد تلاش علمي و تحقيقي خود را با روحيه انقلابي و نشاط اسلامي
دنبال کنند وگرنه سرنوشت آنها بهتر از دانشگاههاي دوران طاغوت نخواهد بود که در آن
خود باختيگ علمي در برابر بيگانگان و تحقير ارزشهاي خودي راه را بر جوشش استعدادها
مي‌بست و مغزهاي مستعد را هم به گريز از مرز و بوم خود تشويق مي‌کرد. اساتيد عالي
قدر و دلسوز بايد فضاي انقلابي را براي تربيت نيروهاي مستعد مغتنم بشمارند و
دانشجويان ضمن تکريم و احترام به اساتيد که فريضه‌اي اسلامي است نبايد اجازه دهند
احيانا کسي بدخواهانه، از علم و تخصص، وسيله‌اي براي هموار کردن راه فرهنگ
استعماري در دانشگاهها درست کند و مانند دوران سلطه بيگانگان، دانشگاه را پرورشگاه
مغزهاي از خود بيگانه و بيگانه‌پرست سازد. روشنفکران دلسوز و صادق، بدانند که
امروز روز آزمايشي بزرگ است و تاريخ درباره آنان و رفتار امروزياشن قضاوتي دقيق و
افشاگر خواهد داشت، اگر کساني از وابستگان به قشر روشنکفر کشور، در دوران سلطه
بيگانگان و حکومت خود فروختگان توفيق آنرا نيافته‌اند که با اقتضاي مسئوليت
روشنفکران در صفوف ملت قرار گرفته و در جايگاه خود در جبهه مبارزه با آمريکا و
رژيم دست نشانده‌اش قرار گيرند، امروز که روز حکومت مردم و حاکميت ارزشهاي اسلامي
و انساني ور وز مبارزه با بيگانگان کينه‌ورز و خدعه‌گر است، بايد گذشته را جبران و
صفوف مبارزه ملت ايران را با آمريکا و استکبار و امپراتوري خبيث زرو زور جهاني به
سهم خود و به قدر نيرو و توان خود مدد برسانند زبان و قلم و هنر را در خدمت جهاد
عظيم اسلامي اين ملت قرار دهند.

زندگي در نظامي که بر پايه معرفت و فرهنگ و ارزشهاي الهي بنيان نهاده شده
براي همه افتخارانگيز است. نظامي که در رأس آن امام خميني؛ آن کينه مي‌ورزند، هيچ
کس اعتلاء معنوي او و زهد و پارسايي او و دانش و معرفت او، و صفاي روح بزرگ او را
انکار نمي‌کند، هيچکس در او کمترين شائبه‌اي از ضعف و تسليم در برابر دشمنان ملت
نمي‌شناسد و قله‌اي برتر از او در عظمت روحي، گمان نمي‌برد.

چقدر کوچک و زبون و بي مقدارند کساني که خود را دلبسته به نظامي بداند که
در رأس آن مردمي فاسد و فاسق و خائن مانند پادشاهان صد سال أخير قرار داشته باشد و
گردانندگان آن امثال رضا خان و محمدرضا و علم و اقبال و هويدا و زاهدي و منصور و
وابستگان بدنام و مجرمشان باشند و آمريکا و انگليس ارباب اين همه صاحل اختيار ملک
و ملت باشد.

آيا روشنفکر نماياني که در سايه آزايد اسلام فرصت و امکان آنرا يافته‌اند
که صفحاتي را به داعيه روشنفکري از سخاني خوشايند بيگانگان مطرود پر و منتشر کنند،
شهامت آنرا دارند که به صراحت اقرار کنند که داغ و غصه آنان نه براي علم يا آزادي،
بلکه بخاطر جمع شدن سفره ننگين فسق و فساد و کوتاه شدن دست مروجان فرهنگ تباه‌گر
غربي است؟ و دشمني آنان با نظام نه بدليل وجود عيب و نقيصه‌اي در آن، بلکه به
انگيزه بازگشت به همان دنياي شرم‌آوري است که بيگانگان براي آنان به وجود آورده و
از خود آنان در راه آن کمک گرفته بودند؟؟ از مسخ شدگان فرهنگ استعماري غرب هيچ
انتظاري نيست، اميد و انتظار از روشنفکران صادق و دلسوزي است که تعالي و عزت و
پيشفت معنوي و مادي ملت و کشو خود را مي‌جويند و سلطه بيگانه را در همه اشکالش
مردود مي‌شمارند. شايسته است که اينان نظام اسلامي را که مايه عزت ايران و حيات
دوباره ملت است قدر بدانند و مسئوليت خود را در آن بشناسند.

10- روحانيت، عنصر اصلي در مبارزات پانزده ساله منتهي به پيروزي انقلاب و
سپس در تشکيل نظام مقدس اسلامي و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پرشور
ملت ايران در برابر تهاجم‌هاي گوناگون دشمنان و پيش ازاينها و د طول قرنهاي
متمادي، عامل اصلي حفظ معارف اسلامي و ايمان عميق و صادقانه ملت ايران به مکتب
حيات‌بخش اسلام و رشد تفکرات ديني در همه جا بوده است. حضور روحانيون متعهد و
مبارز در مرکز مبارزه با رژيم دست نشانده آمريکا بود که قشرهاي گوناگون مردم را به
صحنه مبارزه کشانيد و مبارزه را شکل عمومي و مردمي مي‌بخشيد. در همه حوادث بزرگي
که ملت اين يکپارچه در آن شرکت جسته‌اند مانند نهضت مشروطيت و قيام تنباکو نيز
حضور علماء دين در پيشاپيش صفوف، تنها عامل اين حضور عمومي بوده است. استعمارگران
انگليسي با درک همين حقيقت بودکه انهدام جامعه روحانيت را مقدمه لازم براي ادامه
حضور استعماري خود در ايران دانستند و به وسيله عامل دست نشانده‌شان رضا خان، در
سالهاي 1313 به بعد نقشه محور روحانيت را شروع کردند و در آن سالها دست به فجايعي
نسبت به علماي عالي مقام و حوزه‌هاي علميه زدند که در تاريخ ايران پيش از آن هرگز
سابقه نداشت و متأسفانه شرح اين فجايع و ماجراي مقاومت مظلومانه علماء و طلاب در
آخرين سالهاي حکومت رضا خان قلدر بطور کامل تدوين نشده و در معرض اطلاع مردم قرار
نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عيني که بحمدالله هنوز تعداد آنان کم نيست به
وسيله افراد و مؤسسات مسئول با هميت مردانه گردآوري شود.

آزادگي روحانيون وعلماء دين و عدم نفوذ قدرتهاي داخلي و جهاني در آنان
موجب آن بوده است که قلدران و حکمرانان خودسر، هيچ گاه نتوانند اين مجموعه رباني
را از سر راه مفسدجوئي‌ها و خيانتها خود بردارند و اگر جمعي از معممين سر سپرده و
آخوندهاي درباري به طمع حطام ناپايدار دنيا بر سر سفره ستمگران نشسته و قولا و
عملا آنان را تأييد کردند، اکثريت علما و روحانيون و فضلا وط لاب جوان در حصار
مناعت و پرهيزکاري و پاکدامني باقي ماند و اراده و توان مبارزه صادقانه و
قدرتمندانه را حفظ کردند و اعتقاد راسخ به روحانيت شيعه را در دل آحاد مردم زوال
ناپذير ساختند.

جامعه روحانيت به همين دليل، همواره آماج تيرهاي زهرآلود خصومت و غرض‌ورزي
دشمنان گوناگون و استعمارگران و بيگانگان و بيگانه‌پرستان بوده و به مثابه دشمن
درجه يک آنان تلقي شده است.

تبليغات خصمانه و برنامه‌ريزي شده حکومت پهلوي و سياست‌هاي ذينفوذ در
ايران در طول پنجاهس ال بر ضد قشر روحاني که ماهيتي صد در صد استعماري داشت، در
دوران رضاخاني و نيمه اول دوران محمدرضا آزمايش سختي براي علماي دين بود و جامعه
روحانيت بحمدالله از اين آزمايش سربلند بيرون آمد.

در دوران مبارزات پانزده ساله نيز حوزه‌هاي علميه قم و ديگر حوزه‌هاي
علميه و چهره‌هاي سرشناس روحانيت کانون‌هاي اصلي مبارزه و بالطبع هدفهاي اصلي
حملات وحشيانه دشمن بودند. ليکن اين شدت عملهاي بي‌حد و حساب، به اراده الهي موجب
آن نشد که روحانيت از راه پر افتخار خود که پيمودن آن وظيفه تخلف‌ناپذيري اسلامي
او بود قدم باز پس نهد. بلکه در اين دوران فکر اسلامي شکوفاتر، صيقل خورده‌تر و
فقه قرآن پربارتر و شخصيت روحانيون مبارز آبديده‌تر شد و زمينه براي تشکيل حکومت
اسلامي فراهم آمد.

پس از انقلاب تاکنون نيز روحانيت بخصوص عناصر برجسته آن که مستقيما در
خدمت نظام جمهوري اسلامي بوده‌اند، بي‌وقفه آماج حملات مسموم دشمن بوده‌اند چه در
عرصه تبليغات و چه در عرصه تروريزم خائنانه و آلت دست دشمن… و شهداي گرانقدري هم
در جبهه جنگ تحميلي و هم در جبهه‌هاي فعاليت‌هاي جهادي خود تقديم داشته‌اند و
محراب نماز جامعه و عرصه علم و سياست و تبليغ دين را با خون مطهر خود رنگين ساخته‌اند.

ملت عزيز ما مي‌دانند که انگيزه دشمن از اين حملات همه جانبه به علماي دين
جز اين نيست که به وضوح مي‌دانند روحانيت، نقش تعيين کننده و بي‌بديلي داشته و
دارند و آنان حمله به روحانيت را با هدف تضعيف و محو انقلاب انجام مي‌دهند.

امروزه قلم‌هاي مزدور و دست‌هاي فروخته شده به دشمن در کار آنند که اين
پشتوانه معنوي انقلاب را در چشم مردم تضعيف کنند. دشمن انقلاب، جامعه روحانيت را
در صورتي تحمل مي‌کند که روحانيون از دخالت در امور سياست و حضور در صحنه‌هاي
انقلاب کنار بکشند و مانند جمعي از روحانيون بي‌خبر و متحجر گذشته و حال به کنج
مدارس و مساجد اکتفا کنند و کشور و زندگي مردم را به آنان بسپارند و از جمله پديده‌هاي
پر معني آن است که در تمام مدت مبارزات و نيز سالهاي پس از پيروزي، علماي متحجر و
بي‌خبر از حوادث کشور و دور از جريانهاي سياسي، هيچگاه در معرض تهاجم دشمنان قرار
نگرفتند بلکه حتي گاه مورد ستايش و تمجيد نيز واقع شدند و حملات جسمي و تبليغي و
حتي تهمت ارتجاع و واپسگرايي از سوي روشنفکر نمايان عامل بيگانه، تنها متوجه علماء
و روحانيوني شد که از لحاظ انديشه سياسي و نوآوريهاي عرصه علم و عمل درخشيده و به
عنوان قشري پيشرو و مترقي و آگاه شناخته شده‌اند.

موضع‌گيريهاي دشمنان به درستي همان حقيقتي را براي مردم آگاه و جامعه
روحانيت متعهد وانقلابي آشکار مي‌سازد که امام حکيم و روشن‌بين ما بارها آنرا بيان
کرده‌اند. يعني اولاـ اين که قدرشناسي از روحانيون بزرگوار و تبعيت از آنان وظيفه‌اي
ديني و ملي و انقلابي است که هيچگونه غفلت از آن جايز نيست.

ثانياـ اين که تحجر و واپس‌گرايي در ميان روحانيون و يا خداي نخواسته توجه
به منافع شخصي و دنيا طلبي و روي آوردن به زيورهاي مادي و سوء استفاده از مکانت
اجتماعي خطرش براي روحانيت کمتر از حملات دشمن نيست، بلکه به مراتب از آن بيشتر
است. و ثالثاـ وضعيت دوران انقلاب و توجه روز افزون به اسلام در خارج از مرزهاي
کشور اسلامي ايجاب مي‌کند که علماي دين، با بينشي کاملا نو و با استفاده از ذخيره
بي‌پايان معارف دين و با اسلوب فقاهت سنتي و اجتهاد زنده و پويا، راه جامعه اسلامي
را هموار نمايند و حوزه‌هاي علميه با تحولي اساسي، خود را با نيازهاي امروز جهان
تطبيق دهند و نوآوري را جهت و سمت برنامه‌هاي خود قرار دهند و البته با اعمال وقت
لازم و برجسته کردن اصول و مباني فقاهت راه را بر التقاط و کج‌روي ببندند.

رابعاـ انزوا و دوري از فعاليت سياسي را که خواست دشمنان و خلاف وظيفه
اسلامي است به هيچ وجه در زندگي خود و حوزه‌هاي علميه راه ندهند و همواره مخصوصا
در مواقع خطر پيشاپيش صفوف مردم به تلاشي مخلصانه و خستگي ناپذير مشغول باشند. و
علم را با عمل و تفقه را با جهاد و معرفت را با تبليغ قولي و عملي همراه سازند و
هر سه سنگر: مدرسه، مسجد و جبهه را پر کنند.

11- در اين مقال لازم است بزرگداشت وفادارن فداکار نيز به عنوان يکي از نقاط
عمده معارف  انقلاب ذکر شود.

مقصود از وفاداران انقلاب، آنهايند که با نثار جان خود يا عزيزان خود يا
سلامتي خود پايه‌هاي انقلاب را استحکام بخشيدند و دست دشمنان را از کشور و نظام
اسلامي کوتاه کردند: خانواده‌هاي مکرم شهيدان، دلير مردان جانباز و اسير و مفقود و
خانواده‌هاي بزرگوار آنان، رزمندگان نيروهاي مسلح و عناصر پاکباز بسيج که عمر خود
را در جبهه‌ها گذرانيده‌اند، جهادگراني که نيروي خود را در دو جبهه جنگ و سازندگي
صرف کردند… و همه کساني که در اين امتحان الهي با سختي‌ها و ابتلائات بزرگش دست
و پنجه نرم کردند بايد مورد تکريم و قدر شناسي هميشگي ملت باشند.

12- ختام سخن آن است که دوران ده ساله حيات مبارک امام خميني رضوان الله
تعالي عليه الگو و نمونه حيات جامعه انقلابي ماست و خطوط اصلي انقلاب همان است که
امام ترسيم فرموده است. دشمنان خام طمع و کوردل که گمان کردند با فقدان امام خميني
دوران جديد با مشخصاتي متمايز از دوران امام خميني قدس سره آغاز شده است سخت در
اشتباهند. امام خميني يک حقيقت هميشه زنده است. نام او پرچم اين انقلاب و راه او
راه اين انقلاب و اهداف او اهداف اين انقلاب است، امت امام و شاگردان او که از
سرچشمه فياض آن موجود ملکوتي سيراب شده و عزت و کرامت اسلامي و انساني خود را در
آن جسته‌اند اکنون شاهد آنند که ملت‌هاي ديگر حتي ملت‌هاي غير مسلمان، نسخه تعاليم
انقلابي آن قائد عظيم را مايه نجات خود دانسته و آزادي و عزت خويش را در آن يافته‌اند،
امروز به برکت نهضت آن يگانه دوران، مسلمان در همه جا بيدار شده‌اند و کاخ
امپراتوريهاي سلطه ظالمانه، رو به ويراني نهاده است، ملتها، ارزش قيام ملي را
دريافته و غلبه خون بر شمشير را تجربه مي‌کنند، و همه در همه جا چشم به ملت مقاوم
و نستوه ايران دوخته‌اند.

بديهي است که براي آمريکا و ديگر سردمداران استکبار چيزي مهم‌تر از اين
نيست که ملت ايران از راه دهساله خود برگردد يا در آن ترديد کند، زيرا در اين صورت
نقطه درخشان اميد ملتها کور خواهد شد و غلبه خون بر شمشير مورد ترديد قرار خواهد
گرفت. ما صريحا به همه ملتهاي جهان اعلام مي‌کنيم که تفکر«خاتمه يافتن دوران امام
خميني» که دشمن با صد زبان سعي در القاء آن دارد، خدعه و نيرنگي استکباري بيش نيست
و عليرغم آمريکا و همکارانش امام خميني در ميان ملت خود و جامعه خود حاضر است و
دوران امام خميني ادامه دارد و خواهد داشت.

راه او راه ما، هدف او هدف ما و رهنمود او مشعل فروزنده ماست.

همه ملت و مخصوصا جوانان عزيز و نوجوانان، خود را سربازان امام محبوبشان
بدانند و با اتکال به خدا و استمداد از حضرت ولي الله الأعظم أرواحنان فداه با قوت
و قدرت به سمت هدفهاي عالي امامشان حرکت کنند و بدانند که پيروزي نهائي از آن ماست…

«کتب الله لأغلبن انا و رسلي».

دهم خرداد 1369 برابر با ششم ذي القعده 1410 علي الحسيني الخامنه‌اي