وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت دهم

وصيت نامه امام«قدس سره» و اسم مستأثر الهي

آيت الله محمدي گيلاني

* معلومات مستأثره الهي، در اسماء مستأثره، منحصر نيست.

* آيا با سير و سلوک روحاني که حدود، بدانوسيله خرق مي‌شود، ممکن است به
اسماء مستأثره متعلم شد؟

* نقل کلام عارف کامل آقا محمد رضا قمشه‌اي«ره» از رساله مصباح الهدايه
امام«قدس سره» در پاسخ اين سؤال.

* نقد امام بر آقا محمدرضا قمشه‌اي در بيان اسفار اربعه عرفاء و اهل سير و
سلوک.

* گفتاري جامع از امام در قرب نوافلي و قرب فرائضي، منقول از شرح اربعين
حضرتشان.

معلومات مستأثره خدايتعالي، منحصر در اسماء مستأثره نيست، بلکه علوم مختصه
به حضرتش بسيار است که به بعضي ديگر از آنها اشاره مي‌کنم، ولي لازم مي‌بينم نکته‌اي
ديگر درباره اسم مستأثره حقتعالي را يادآوري کنم. سپس به برخي ديگر از علوم
مستأثره الهي اشاره نمايم:

در بعضي از مقاله‌هاي پيشين، معناي غيب را اجمالا از حکيم شهيد آية الله
مطهري«قدس سره» نقل نموديم و گفتيم که معناي آن جز حجاب محدوديت حواس و ادراکات ما
که تنها امور نسبي و محدود را درک مي‌کنند، نمي‌باشد.

با توجه به اين واقعيت، در صورتي که توفيق سير و سلوک الي الله تعالي،
رفيق کسي گرديد و سفر«في الخلق الي الحق» را به پايان رساند و امداد الهي دستگير
وي شد، و به نحوي حائز وصول و فناء گرديد و حجب ظلماني و حدود نوراني نسبت به وي،
رفع شد، آيا چنين کسي، مي‌تواند به اسماء مستأثره، اشراف پيدا کند يا نه؟ و به
عبارتي: متعلم به اين اسماء شود يا نه؟

امام بزرگوار«رضوان الله عليه» در «مصباح الهداية الي الخلافة و الولايه»
در اين باره اشاره‌اي دارند که به نقل ترجمه آن اکتفا مي‌کنم:

«شيخ مشايخ ما عارف کامل آقا محمدرضا قمشه‌اي «رضوان الله عليه» در رساله‌اي
که براي تحقيق اسفار اربعه ترتيب داده‌اند، کلامي دارند که ملخص آن، اين است:

سفر عبارت است از حرکت از وطن، در حالي که متوجه بسوي مقصد است که با طي
منازل آن را پايان مي‌دهد، و آن يا صوري است که بي‌نياز از بيان است و يا معنوي
است که چهارگونه است:

اول: سفر از خلق بسوي حق است، که با رفع حجابهاي ظلماني و نوراني انجام مي‌پذيرد،
و هنگامي که اين حجابها رفع شود سالک، جمال حق را مشاهده مي‌کند و از خود فاني مي‌گردد
و همين است مقام فناء، سپس با پايان‌پذيري سفر اول، به سفر دوم شروع مي‌کند، و آن،
سفر از حق بسوي حق است با وجود حقاني چه رهرو مزبور با سفر اول حائز ولايت گرديده
و وجودش، وجود حقاني شده است. و در اين سفر دوم، از ذات حق سبحانه و تعالي سفر مي‌کند
و در کمالات آن حضرت سير و سلوک مي‌نمايد و متعلم به همه اسماء الهي ميشود مگر
اسماء مستأثره؛ اين هنگام ولايتش تام شده، و ذات و صفات و افعالش، در ذات و صفات و
افعال حق فاني مي‌شود، و فناء از فنائيت، حاصل وي شده که«مقام اخفي» مي‌باشد و
دائره ولايتش تماميت يافته و سفر دوم به پايان مي‌رسد».

سفر خلق به سوي حق

امام بزرگوار بعد از نقل ملخص کلام مرحوم آقاي آقا محمد رضاي قمشه‌اي چنين
مي‌فرمايد:

«و در نزد من، سفر اول، عبارت است از سفر از خلق بسوي حق مقيد، که با رفع
حجابهائي که همان جنبه يلي الخلقي است انجام مي‌پذيرد، و رؤيت جمال حق، به ظهور
ذات متعاليه در مراتب اکوان که همان جنبه يلي الحقي است، بهره سالک مي‌شود و سفر
اول به پايان مي‌رسد و سفر دوم آغاز مي‌گردد…ـ

ظاهر کلام مرحوم شيخ المشايخ«رحمة الله عليه» اين بوده که مقصد و غايت در
سفر اول، حق مطلق است، ولي امام«اعلي الله مقامه» اين مدعا را از مرحوم آقاي قمشه‌اي
نمي‌پذيرد و مي‌فرمايد که در سفر اول، مقصد و غايت، حق مقدي است و آن ظهور
ذات«مقيدا به» در مراتب اکوان است، اما راجع به استثناء اسماء مستأثره از تعلم همه
اسماء الهي که در کلام عارف مذکور آمده، به سکوت برگذار فرموده و ظاهرا مورد قبول
خاطر عاطر آن بزرگوار است.

حضرت امام در کتاب شريف شرح اربعين در ذيل شرح حديث سي و چهارم فصلي
بعنوان: «در بيان قرب فرائض و نوافل و نتيجه آن به حسب طريقه اهل ذوق و سلوک»
منعقد فرموده‌اند که ارتباطي کامل بما نحن فيه دارد و بنابراين نقل مي‌کنيم، مي‌فرمايد:

«بدان که از براي سالک الي الله و مهاجر از بيت مظلم نفس بسوي کعبه حقيقي
يک سفر روحاني و سلوک عرفاني است که مبدأ آن مسافت، بيت نفس و انانيت است و منازل
آن، مراتب تعينات آفاقي و انفسي و ملکي و ملکوتي است که از آنها به حجب نورانيه و
ظلمانيه تعبير شده: «ان لله سبعين الف حجاب في نور و ظلمه» يعني انوار وجود و
ظلمات تعين، يا انوار ملکوت، و ظلمات ملک يا ادناس ظلمانيه تعلقات نفسانيه و انوار
طاهره تعلقات قلبيه و از اين هفتاد هزار حجب نوريه و ظلمانيه گاهي به طريق جمع،
تعبير به هفت حجاب شده چنانکه در خصوص تکبيرات افتتاحيه از ائمه اطهار وارد است که
در خرق هر حجابي تکبيري فرمود،[1]
در موضوع سجده به تربيت حسينيه روحي له الفداء است که سجده بر آن خرق حجب سبعه کند
و عارف مشهور مي‌گويد:

هفت شهر عشق را عطار گشت                      ما
هنوز اندر خم يک کوچه‌ايم

و در انسان صغير به لطائف سبع تعبير شده و گاهي به سه حجاب کلي عدد آن را
رساندند در آفاق به عوالم ثلاثه و در انفس به مراتب ثلاث، تعبير کرده‌اند، و گاهي
به طريق توسط به هزار منزل معروف پيش سائرين و به اعتباري به صد منزل و به اعتباري
به ده منزل، تقسيم نموده‌اند، و شيخ عارف کامل شاه آبادي دام ظله براي هر منزلي از
منازل سائرين ده بيت، مقرر مي‌داشت با اسلوب بديعي که مجموع هزار بيت مي‌شد به آن
ترتيب.

و حضرت ابراهيم خليل الرحمن(ع) در آن سير روحاني که حقتعلاي از آن حکايت
مي‌فرمايد، منازل را به سه مقام تعبير فرموده و از يکي به کوکب و ديگري به قمر و
سومي به شمس تعبير فرموده.

و بالجمله مبدأ سفر روحاني، بيت مظلم نفس است، و منازل آن، مراحل و مراتب
آفاق و انفس است، و غايت آن، ذات مقدس حق است به جميع اسماء و صفات در ابتداي امر
براي انسان کامل، و مضمحلاً في الاسماء و الصفات در آخر امر، و اسمي و صفعتي و
تعيني از اسماء صفات و تعينات است براي غير آن«يعني غير انسان کامل».

و پس از آنکه انسان سالک قدم بر فرق انيت و انانيت خود گذاشت  از اين بيت خارج شد و در طلب مقصد اصلي و
خداجوئي، منازل ومراحل تعينات را سير کرد و قدم بر فرق هر يک گذاشت و حجب ظلمانيه
و نورانيه را خرق نمود و دل از همه موجودات و کائنات بر کند و بتها را از کعبه دل
به يد ولايت مآبي فرور يخت و کواکب و اقمار و شموس، از افق قلبش افول کردند، و
وجهه دلش يک ر و يک جهت بي‌کدورت تعلق به غيره، الهي شد و حال قلبش«و جهت وجهي
للذي فطر السماوات و الارض» شد و فاني در اسماء و ذات و افعال گرديد؛ پس در اين
حالت، از خود بي‌خود شود و محو کلي برايش حاصل شود و صعق مطلق، رخ دهد پس حق در
وجود او کارگر شود و به سمع حق بشنود و به بصر حق ببيند و به يد قدرت حق بطش کند و
به لسان حق نطق کند و به حق ببيند و جز حق نبيند، و به حق نطق کند و جز حق نطق
نکند، از غير حق کور و کر و لال شود، و چشمش و گوشش جز به حق باز نشود، و اين مقام
حاصل نشود مگر با جذبه الهيه و جذوه نار عشق که بدين جذوه عشقيه لا زال متقرب به
حق شود، و به آن جذبه ربوبيه که عقيب حب ذاتي است از او دستگيري شود که در اين
وادي حيرت نلغزد و به شطح و جز آن که از بقاياي انانيت است گرفتار نيايد. و در اين
حديث اشاره به اين دو شده است بقول:[2]
«و انه يتقرب عبدي بالنافله حتي احبه». تقرب عبد از جذوه عشق است و جذبه الهيه حق
از حب است:

تا که از جانب معشوقه نباشد کششي              کوشش
عاشق بيچاره به جائي نرسد

پس منتهاي قرب نوافل، فناي کلي و اضمحلال مطلق و تلاشي تام است و نتيجه
آن«کنت سمعه الذي يسمع به…» است و پس از اين، فناي تام و محو کلي و محق مطلق و
صعق تمام.

صحو بعد المحو

گاه شود که عنايت ازليه شامل حالش شود او را به خود آورد و ارجاع به مملکت
خودش فرمايد و حالت صحو از براي او دست دهد و حالت انس و طمأنينه پيدا کند و کشف
سبحات جمال و جلال بر او گردد و در اين حالت صحو در مرآت ذات و صفات و در آنها
اعيان ثابتات ول وازم آنها را کشف نمايد، و حال اهل سلوک در اين مقام ني مثل مقام
اول است در اينکه عين ثابتش تابع هر اسمي است در همان اسم فاني شود و بهمان اسم
باقي ماند و حال صحو نيز کشف همان اسم بر او گردد، و عين ثابت تابع همان اسم بر او
کشف گردد پس انسان کامل در تحت اسم جامع اعظم کشف مطلق اعيان ثابته و لوازم آن
ازلا و ابدا بر او گردد و کشف حالات و استعداد موجودات و کيفيت سلوک و نقشه وصول
آنها بر او گردد، و خلعت خاتميت و نبوت ختمي که نتيجه کشف مطلق است بر قامت زيباي
مستقيمش راست آيد و ديگر پيمبران هر يک بمناسبت اسمي که از آن مظهريت دارند و
بمقدار حيطه و سعه دائره آن، کشف اعيان تابعه آن اسم کنند و باب کمال و نقص اشرفيت
و غير آن وسعه و ضيق دائره دعوت از آنجا شروع شود و به تبعيت اسماء الهيه رجوع
کند، چنانکه تفصيل آن را در رساله«مصباح الهداية» ذکر کرديم.

بالجمله پس از اينحالت که صحو بعد المحو دست داد، وجود او وجود حقاني گردد
و حقتعالي در مرآت جمال او موجودات ديگر را مشاهده فرمايد، بلکه هم افق با مشيت
گردد و اگر انسان کامل باشد، با مشيت مطلقه هم افق گردد و روحانيت او عين مقام
ظهور فعلي حق گردد، و در اين حال حقتعالي به او مي‌بيند و مي‌شنود و بطش مي‌کند، و
خود او اراده نافذه حق و مشيت کامله و علم فعلي است«فالحق يسمع به و يبصر به…
علي عين الله و سمع الله و جنب الله» الي غير ذلک.

پس قرب فرائض صحو بعد المحو است، و
نتيجه آن، آنها است که شنيدي و بايد دانست که اين صحو و رجوع به کثرت را قرب
گوئيم، زيرا که اين صحو بعد المحو، غير از اين حالت غفلتي است که از براي ما است و
اين وقوع در کثرت پس از فناي محض، غير از اين است که ما در آن واقع هستيم زيرا که
کثرت براي ما حجاب است از وجه حق و براي آنها مرآت مشاهده است: «ما رأيت شيئا الا
و رأيت الله معه و فيه و قبله و بعده» پايان فضل مزبور.



[1]– في الوسائل. عن هشام الحکم
عن ابي الحسن موسي(ع) قال: قلت له: لأيّ علة صار التکبير في الافتتاح سبع تکبيرات
افضل(الي ان قال:) قال: يا هشام ان الله خلق السماوات سبعا و الارضين سبعا و الحجب
سبعا فلما أسري بالنبي(ص) فکان من ربه کقاب قوسين او ادني رفع له حجاب من حجبه
فکبر رسول الله(ص) و جعل يقول الکلمات التي تقال في الافتتاح فلما رفع له الثاني
کبر فلم يزل کذلک حتي بلغ سبع حجب فکبر سبع تکبيرات فلذلک العلة يکبر للافتتاح في
الصلوة سبع تکبيرات(ج 4 في الطبع الجديد ـ ص 3- 722 الخبر7).